روان ، روح ، و نفس
بحث ديگرى كه لازم است بدان پرداخته شود،
مفهوم سلامت روانى و فرق آن با سلامت روحى است كه يكى در حيطه طب و
ديگرى در دامنه اخلاق است . براى روشن شدن بحث بايد واژه هاى روان ،
روح ، نفس ، و جان را باز شناسيم .
در ادبيات روان شناسى و روان پزشكى ، كلمه روان
، بيشتر به واكنش هاى رفتارى كه برگرفته از فعاليت هاى عالى (Cotical -
HighFunct ) مى باشد، اطلاق شده است كه اين حقيقت ، با نفس مجرد يا روح
آدمى كه در اعتقادات الهى مطرح گرديده است ، متفاوت است . به اين ترتيب
روانشناسى با روح شناسى يا معرفة النفس فرق دارد. به آيه زير از قرآن
مجيد توجه كنيد:
يسئونك عن الروح قل الروح من امر ربى و ما اءو
تيتم من العلم الا قليلا
(56)
اى پيامبر! از تو درباره روح سؤ ال مى كنند: بگو: روح از عالم امر (در
مقابل عالم خلق ) است و به شما، جز كمى از علم و دانش نداده اند.
يعنى آگاهى شما در زمينه روح شناسى ، اندك است زيرا كه روح از مقوله
عالم ماءمور (عالم خلق ) نيست بلكه از مقوله عالم امر است .
براى تفكيك واژه هاى نفس و روح در اعتقادات اسلامى به نكته هاى زير
توجه كنيد:
شيخ طبرسى (ره ) ذيل آيه :
و ما يخدعون الا انفسهم
(57)
و جز خويشتن كسى را گول نمى زنند،
مى گويد: نفس سه معنى دارد: يكى ؛ به معنى روح ؛ مانند خرجت ، نفسه ؛
يعنى روحش خارج شد. ديگرى ، به معناى تاءكيد مثل (جاء زيد نفسه )؛ يعنى
زيد خودش آمد مك و سوم ؛ به معناى ذات و اصل ؛ (مانند همين آيه مورد
اشاره ).
نفس در قرآن نيز به چند معنى آمده است :
1) به معناى روح ؛ مانند آيه : الله يتوفى الاءنفس حين موتها...
(58)
2) به معناى ذات و شخص ؛ مانند آيه : واتقوا
يوما لا تجزى نفس عن نفس شيئا .
(59)
3) به معناى تمايلات نفسانى و خواهش هاى غريزى ؛ مانند آيه
و ما ابرء نفسى ان النفس لاءمارة بالسوء
.
(60)
و يا آيه : و نفس و ما سويها.
(61)
4) به معناى قلب و باطن ؛ مانند آيه : و اذكر
ربك فى نفسك تضرعا و خفيفة
(62)
كلمه روح مجموعا 21 بار در قرآن بكار رفته است كه معانى مختلفى دارد از
جمله :
1) به معناى فرشته : فارسلنا اليها روحنا فتمثل
لها بشرا سويا
(63) و (ونزل به الروح الامين على قلبك )
(64)
2) فرشته مخصوص ؛ به نام روح : تنزل الملائكة و الروح ...
(65)
3) روح مستقل : فاذا سويته و نفخت فيه من روحى
فقعواله ساجدين
(66)
3) روح ، حقيقى از عالم امر: قل الروح من امر ربى
(67)
اما معناى واژه Psycge؛ اين كلمه ، معمولا به صورت پيشوند بكار رفته
است كه معانى زير را دارد:
1) حيات و جان مانند: Stasy Psycho:
2) به معناى فكر و ذهن و فعاليت هاى ذهنى درمانى ؛ مانند پسيكوديناميك
Psychodynamic .
3) به معناى روح مجرد؛ مانند: Psychologu.
4) به معناى روش هاى روانى و يا شيوه هاى روانشناسى ؛ مانند:
Psychotherapy .
5) به معناى روحى ، در مقابل جسمى ؛ مانند: physical Psycho (در مقابل
فيزيك مطرح شده است ).
در اينجا به نظر مى رسد: توجه به جمله اى از شيخ الرئيس ابو على سينا
براى جمع بندى مباحث مطروحه ، مناسب باشد:
خداوند، مردم را از گرد آوردن سه چيز آفريد: يكى تن ، كه او را (به
تازى )، بدن يا جسد خوانند و ديگرى جان ، كه او را روح خوانند و سوم
روان ، كه او را نفس خوانند.
همانطور كه ملاحظه مى شود در مقابل روح و
جسم ، واژه روان است كه هيچ يك از
آن دو نيست ولى در ارتباط با آنهاست و ممكن است پلى يا مرزى بين آن دو
باشد و شايد همان فعاليت هاى عالى مغز باشد كه به صورت مجزا توسط ابو
على سينا، مطرح شده است و آن را با نفس و تمايلات غريزى ، كه از معانى
در فرهنگ قرآنى است ، برابر گرفته است .
(68)
آفات روح و روان
براى روح و روان انسان دو آفت است يكى هوس و ديگرى شيطان . و
ستم كه بزرگ آفت روح است از نتيجه هاى هوسها و دمدمه هاى شيطان است .
پرهيز از اين دو آفت ؛ پيشگيرى از بيماريهاى روانى و اخلاقى است .
درباره آفت نخست ، امام على (عليه السلام ) فرمودند:
(69)
قرين الشهوة مريض النفس ، معلول العقل .
همنشين هوس ، جان و خردش بيمار است .
انك ان اطعت هواك اصمك و اعماك
اگر فرمانبر هوست شوى ، تو را كر و كور خواهد كرد.
الشهوات اعلال قاتلات و افضل اقتناء الصبر عنها
.
هوسها، بيماريهاى كشنده اند و بهترين داروى آنها خود نگهدارى از آنها
است .
من لم يداو شهوته بالترك لها لم يزل عليلا
.
كسانى كه اميال خود را با ترك آن درمان نكنند، پيوسته مريض مى باشند.
حرام على كل عقل مغلول بالشهوة ان ينتفع بالحكمة
.
(70)
هر دلى كه توسط شهوت ها سرگشته و بيخود شود، از اين كه پارسايى آرامشش
دهد، محروم است .
حرام على كل قلب متوله بالشهوات اءن يسكنه الورع
.
(71)
هر دلى كه توسط شهوت ها سرگشته و بيخود شود، از اين كه پارسايى آرامشش
دهد، محروم است .
همچنان كه آفت هوس داراى انواع و اقسام است ، آفت دوم ؛ يعنى شيطان نيز
فراوان است و بايد در برابر آنها خردمندانه و هشيارانه عمل كنيم ).
امام صادق (عليه السلام ) درباره بسيارى شياطين فرمود:
ان الشياطين اكثر على المؤ منين من الزنابير على
الحلم .
(72)
تعداد شياطينى كه در اطراف قلب مؤ من جمع مى شوند، بيش از زنبورهايى
است كه بر يك پاره گوشت گرد آيند.
با توجه به آنچه گفته شد، تنها نمازى جلو گير و درمانگر بيماريهاى
روانى و اخلاقى است كه با دفع شيطان و ترك هوس خوانده شود.
در اينجا ممكن است اين پرسش براى خواننده محترم پيش آيد كه آيا همچنان
كه جسم به وسيله آفتهاى مخصوص به آن از ميان مى رود، روح هم به وسيله
آفتهاى مخصوص به خود و يا آفتهاى جسم معدود مى شود يا خير؟
پاسخ اين است كه هر چيزى تنها به وسيله آفات ويژه خود نابود مى گردد.
اما روح توسط هيچ آفتى معدود نمى شود.
مناظره سقراط و گلاوكن در اين باره خواندنى است .
روح به وسيله هيچ آفتى معدود نمى شود -... گفتم آيا درك نكرده اى كه
روح ما فناناپذير است و هرگز معدوم نمى شود؟
در اينجا گلاوكن نگاهى تعجب آميز به من كرد و گفت : قسم به زئوس كه من
چنين چيزى درك نكرده ام . آيا تو مى دانى بر اين سخن دليلى بياورى ؟
گفتم : آرى . اگر اشتباه نكنم مى توانم آن را مذلل سازم . تو نيز
همچنين زيرا مطلب آسان است .
گفت : نه براى من . اما بسيار مايلم كه توضيح اين مطلب آسان را بشنوم .
گفتم : مى توانى آن را بشنوى .
گفت : پس بگو تا بشنوم .
گفتم : آيا تو قايل به نيك و بد هستى ؟
گفت : آرى .
گفتم : آيا راجع به آنها مثل من فكر مى كنى ؟
گفت : چطور؟
گفتم : هر چه كارش تخريب و فاسد كردن باشد، بد و هر چه عملش ابقا و
اصلاح باشد، خوب است ؟
گفت : آرى .
گفتم : آيا راجع به آنها مثل من فكر مى كنى ؟
گفت : چطور؟
گفتم : هر چه كارش تخريب و فاسد كردن باشد، بد و هر چه عملش ابقا و
اصلاح باشد، خوب است ؟
گفت : آرى .
گفتم : آيا اين را هم قبول دارى كه هر چيزى بدى و خوبى مخصوص به خود
دارد؟ مثلا آفت بينايى ،، امراض چشم است . آفت تندرستى ، بيمارى است .
آفت نان كپك است . آفت چوب پوسيدگى و آفت برنج و آهنگ زنگ است و چنان
كه گفتم هر چيز يك آفت و بيمارى طبيعى دارد؟
گفت : تصديق مى كنم .
گفتم : وقتى كه يكى از اين آفات در چيزى رخنه كند، آيا نه اين است كه
دست بكار خرابى آن چيز مى شود تا بالاخره آن را بكلى معدوم و تباه كند؟
گفت : جز اين نمى تواند بود.
گفتم : پس هر چيز به وسيله آفت طبيعى و بدى مخصوص به خود تباه مى شود و
اگر آن آفت در كار نباشد، هيچ عامل ديگرى آن چيز را خراب نخواهد كرد
زيرا بديهى است كه خوبى عامل تخريب نمى تواند بود و آنچه هم كه نه بد
است و نه خوب آن هم تباه كننده نيست .
گفت : آرى جز اين نيست .
گفتم : پس اگر در ميان هستى ها چيزى پيدا كنيم كه آفت و فاسد كننده
مخصوص به خود را داشته باشد ولى در عين حال آفت مزبور قادر به تخريب و
معدوم ساختن آن چيز نباشد، آيا نمى توانيم بگوييم كه يك چنين تركيبى از
فنا مصون است ؟
گفت : ظاهرا بايد اين طور باشد.
گفتم : مگر روح آفتى مخصوص به خود ندارد؟
گفت : چرا. آفت آن همان چيزهايى است كه گفتيم ؛ يعنى ستمگرى و زياده
روى و بزدلى و نادانى .
گفتم : اما آيا هيچ يك از اين آفتها روح را معدوم و تباه مى كند؟ هشيار
باش كه دچار اشتباه نشويم و تصور نكنيم كه ستمگر و نادانى كه هنگام
خطاكارى دستگير مى شود، صرفا به علت ارتكاب ظلم و آفت روح است ، تلف مى
گردد. موضوع را اين طور در نظر بگير: مرض كه آفت جسم است موجب تحليل و
تباهى جسم مى گردد تا جايى كه ديگر از جسم اثرى باقى نمى ماند. همچنين
همه چيزهايى كه لحظه اى پيش بيان كرديم هر يك به وسيله آفت مخصوص خود
نيست مى شود؛ يعنى آفت در آن رخنه كرده و در درون آن جايگزين مى شود تا
آن را از بين ببرد. آيا چنين نيست ؟
گفت : همين است .
گفتم : اكنون درباره روح هم به همين طرز فكر كن . آيا ظلم و مفاسد ديگر
به صرف نفوذ و استقرار در نفس انسان آن را فاسد و معدوم مى كند و به
مرگ مى كشاند؛ يعنى روح را از جسم جدا مى كند؟
گفت : نه يقينا اين طور نيست .
گفتم : پس اگر روح به دست آفت مخصوص خود معدوم نمى شود، چگونه مى توان
گفت كه آفت چيز ديگرى آن را معدوم مى كند؟
گفت : البته اين طور نيست .
گفتم : اى گلاوكن ! درست به اين نكته توجه كن : ما نمى گوييم كه بدى
خوراك ؛ يعنى كهنگى يا پوسيدگى آن يا هر عيب ديگرى كه داشته باشد موجب
مرگ مى شود بلكه مى گوييم كه اگر بدى خوراك ، آفت مخصوص جسم را به
وجود آورد، آنگاه جسم به وسيله آفت مخصوص خود، يعنى بيمارى ناشى از
خوراك بد تباه مى شود. ولى هرگز مدعى نخواهيم شد كه جسم به وسيله بدى
خوراك تباه مى شود زيرا آن يك ماهيت دارد و اين ماهيتى ديگر مگر آن كه
آفت اين يك موجب بروز آفت مخصوص آن يك گردد.
گفت : آنچه تو مى گوييم كاملا درست است .
گفتم : پس به موجب همين استدلال ، ما تصديق نخواهيم كرد كه روح ممكن
است به وسيله آفت چيزى ديگر و بدون دخالت آفت مخصوص به خود تباه شود يا
يك چيز به وسيله آفت چيزى ديگر معدوم گردد مگر آن كه آفت جسم موجب بروز
آفت روح شود. گفت : چيزى ديگر معدوم گردد مگر آن كه آفت جسم موجب بروز
آفت روح شود. گفت : استدلال تو درست است . گفتم : پس يا ما بايد ثابت
كنيم كه اين استدلال ناقص است و يا مادام كه چنين چيزى به ثبوت نرسيده
است بايد بگوييم كه روح هرگز و به هيچ وجه به واسطه تب يا هر گونه
بيمارى ديگر و يا به وسيله تيغ كشنده تباه شدنى نيست . ولو جسم را ريز
ريز كنند. مگر آن كه اول ثابت شود كه اين عوارض جسم در روح انسان ظلم
و شقاوت ايجاد مى كند. پس ما اين سخن را از هيچ كس نخواهيم پذيرفت كه
روح يا هر چيز ديگر به واسطه آفت بيگانه و بدون دخالت آفت مخصوص به خود
تباه شدنى است .
گفت : يقينا هرگز كسى ثابت نمى تواند كرد كه مرگ موجب بروز ظلم در روح
انسان مى گردد.
گفتم : اگر كسى بى باكانه به اين استدلال حمله كرده و بگويد كه مرگ
موجب بروز فساد و ظلم در روح انسان مى شود و خلاصه بخواهد بدين طريق از
اقرار به جاودانى روح بگريزد، آنگاه ما مى توانيم چنين نتيجه بگيريم كه
اگر حق با او باشد، همان طور كه مرض بيمار را مى كشد، ظلم هم بايد ظالم
را هلاك كند؛ يعنى چون ظلم طبيعة مهلك است ، در هر كس كه رخنه كند،
بايد به خودى خود او را تباه سازد و هر كه ستمگرى او كمتر است ديرتر
بايد تلف شود. و حال خود آن كه حقيقت امر اين است كه اگر ظالم كشته
شود، اين در نتيجه مجازاتى است كه ديگران نسبت به او اجرا مى كنند و او
را به كيفر ستمگريش مى رسانند.
گفت : قسم به زئوس كه خوب گفتى . براستى اگر ظلم ظالم را هلاك مى كرد،
چندان موحش نبود زيرا ظالم بدين وسيله از آن آفت رهايى مى يافت . به
عقيده من بايد تصديق كرد كه حقيقت ، درست عكس آن است ؛ يعنى ظلم ظالم
به تمام قوا مردم ديگر را هلاك مى كند ولى خود ظالم را هشيارتر و
بيدارتر مى سازد. پس بسيار از حقيقت دور است كه بگوييم : ظلم مهلك است
.
گفتم : آفرين . پس اگر روح به وسيله عامل فساد طبيعى و آفت مخصوص به
خود معدوم و تباه نمى شود، بسيار بعيد است كه آفتى كه عامل فساد چيز
ديگرى است روح را معدوم و يا هر چيز ديگرى را جز آنچه عامل تباهى آن
است هلاك كند.
گفت : آرى ظاهرا بسيار بعيد است .
گفتم : پس چون هيچ آفتى نيست كه روح را هلاك كند؛ يعنى نه آفت مخصوص به
خود آن و نه آفتى ديگر. پس واضح است كه روح بايد هميشه باقى باشد و اگر
هميشه باقى باشد، فناناپذير است .
گفت : ناچار همين است .
(73)
نقش نيايش در بهداشت روح
و روان
براى اينكه عوامل خارجى نتوانند سلامت بدن را به هم بزنند،
وسايل دفاعى گوناگونى وجود دارد كه شناخته ترين آنها گلبولهاى سفيد خون
است . اگر ميكروبى به بدن راه يابد، گلبولهاى سفيد، نقش مدافع به خود
مى گيرند و بيشتر اوقات ، پيروز مى شوند و خطر را دفع مى كنند اما گاهى
نمى توانند چنانكه بايد مقاومت كنند و شكست مى خورند.
به نظر مى رسد كه دو رويداد خواب و
پناهجويى در روح انسان يا قواى باطنى او
با هر نامى كه ناميده شود - نقشى همانند گلبولهاى سفيد در بدن دارند با
اين توضيح كه رؤ يا، انواعى دارد. برخى از خوابها صرفا از تركيب بى نظم
تخيلات هنگام بيدارى است . برخى پيشگو هستند و برخى ناشى از نيازند.
زمانى كه انسان به سختى نيازمند چيزى باشد، آن را در خواب مى بيند و از
ديدن آن در خواب ، احساس آرامش مى كند. چيزها و مناظر آرامبخشى كه
انسان در خواب مى بيند، گاهى اثرش در بيدارى نيز نوعى اميد و خوش
بينى ايجاد مى كند. بعضى از اين خوابها دست كم به لحاظ كيفى درست مى
آيند؛ مثلا اگر كسى مشكلى داشته باشد، ممكن است در عالم خواب ، روشنايى
يا آب زلال يا اسب سفيد و يا چيزهايى ديگرى ببيند كه برايش فرحبخش است
و احتمالا در بيدارى نيز مشكلش حل مى شود. در برخى از موارد نيز آن رؤ
يا صادقانه نيست اما به هر حال به خاطر فرحبخش بودنش ، نوعى آرامش براى
خواب بيننده ايجاد مى كند.
پناهجويى يا ميل طبيعى به دعا نيز به لحاظ اثر آرامش بخش خود؛ همانند
خوابهايى است كه ذكر شد. اگر فرد در وضعى قرار بگيرد كه خود را در معرض
خطر يا حادثه بزرگ و غم انگيزى ببيند، كاملا طبيعى است كه بى اختيار به
قدرتى برتر از نيروى بشرى توجه كند و از آن مدد بخواهد. البته وجود اين
ميل در انسان كه به هنگام خطر بروز مى كند، يكى از دلايل هستى پروردگار
نيز مى باشد.
اين پناهجويى بشر به پناهى كه نمى داند كجاست و كيست ، خود آيند است و
وى را از نااميدى مى رهاند. و نماز پناه جستن به خداست .
اگر اين ميل پناهجويى در انسان به قدر كافى ، مجال بروز نيابد، چه بسا
كه روح و روان شخص بر اثر آفات و عوامل مزاحم ؛ چنان ناتوان و دچار
اختلال شود، كه قواى عقلانيش به حال تعطيل در آيد و در صورت شدت بيشتر،
او را به خودكشى وا دارد.
ملاحظه مى كنيد كه عملكرد اين پناهجويى در پهنه روح و روان انسان درست
؛ همانند گلبولهاى سفيد در پيكر اوست . آنچه در يك شرايط ناگوار بر
وجود انسان سيطره دارد، استغاثه به منظور نجات خود و نزديكان است و
چنين تقاضايى يك واكنش طبيعى است و با قواعد طبيعى هيچ تناقضى ندارد
ولى آيا دعا مستجاب مى شود؟ چنين امكانى هست ؟ اگر هست شرايط آن چيست ؟
شكى نيست كه برخى از پناهجويى ها بى ثمر است و اثر مملوس خارجى ندارد -
نه از لحاظ تاءثير مثبت آن در انبساط روح و روان و نه از جهت ارتباطى
كه با مبداء آفرينش برقرار مى شود. اما وجود چنين مواردى ، موجب منتفى
شدن و منتفى دانستن اصل استغاثه و ناموس پناهجويى و تاءثير كليى كه در
روح و روان آدمى دارد، نيست ؛ چنانچه در طبيعت بدن نيز موارد استثنايى
ناتوانى گلبولهاى سفيد و شكست آنها در برابر حمله ميكروبها، دليلى براى
انتفاى اصل كلى دفاع طبيعى گلبولها از بدن نمى گردد.
نتيجه چند تحقيق
1- اين موضوع از ديد علم پزشكى ثابت و مطرح شده است كه نماز و
نيايش بواسطه آزاد سازى آندروفين ها موجب كاهش استرس و فشار روانى مى
شود.
2- به تجربه ثابت شده است كه تلاوت قرآن ، خواندن پروردگار به اسم اعظم
و اسماء حسن ، و تكرار تسبيحات كه همگى ذكر خداست ، آرامش بخش و
برطرف كننده مشكلات روانى و روحى بوده است و اتفاقا متون دينى ما هم
آنها را براى تسريع در رفع مشكلات توصيه كرده اند.
3- بعضى از اوقات مسيحيانى كه مشكلى دارند، پس از پايان مراسم مذهبى در
كليسا به اتاقك مخصوصى مى روند و چند روزى در آنجا مشغول عبادت و راز و
نياز با خدا مى شوند. اين افراد را بعد از اتمام دوره مورد بررسى قرار
داده اند، و وجود حالات روحى زير را در آنان گزارش كرده اند:
احساس توانايى در ايجاد رابطه به خدا، احساس بهبودى خلق و خو، افزايش
عزت نفس و قدرت تصميم گيرى ، و درمان بيماريهاى جسمى .
4- سه تن از روانشناسان به نامهاى كتوين
، براون و
مارگاريد، بيماران قلبيى را كه در بخش قلب يك بيمارستان بسترى
بودند، و قرار بود روز بعد يا در روزهاى آينده جراحى قلبى شوند، مورد
مطالعه قرار دادند و متوجه شدند كه بيماران نيايشگر و مرتبط با خدا،
استرس كمترى نسبت به بيماران ديگر دارند. از اين روى ، دعا و نيايش را
به عنوان يك مكانيزم دفاعى پذيرفتند.
5- يك محقق مى گويد: پرسشنامه اى را كه داراى بيست و هشت سؤ ال بود
درباره نماز تهيه كرديم ، و آن را به پرسشنامه ديگرى كه به نام (اضطراب
سنج اس - تى - ال - 90) معروف است ، الصاق كرديم و در سطح نماز جمعه
تهران به يكصد نفر از مؤ منان نمازگزار داديم . بعد از محاسبات دقيق
آمارى و استخراج داده ها، نتايج زير بدست آمد:
با استفاده از فرمول ضريب همبستگى اسپريمنت ، ضريب بدست آمده 13 مى
باشد كه به منظور معنادار بودن ضريب همبستگى از فرمول تى استفاده شد.
تى محاسبه شده برابر با 297/1- مى باشد. مقايسه آن با جدول در سطح 90
با درجات حاضرى 98 نشان مى دهد كه دو متغير مورد مطالعه ؛ يعنى نماز و
اضطراب با هم ارتباط دارند و از هم جدا نيستند. منتهى اين رابطه ،
معكوس است ؛ به اين شكل كه بين وضعيت فرد نسبت به خواندن نماز و كاهش
اضطراب ، رابطه معنا دارى وجود دارد. با اين توضيح كه هر اندازه فرد
ايمانش قوى تر و پايبندى اش به فرايض دينى زيادتر باشد، در مقايسه
اضطراب كمترى دارد.
(74)
دعاى مستجاب : از آنچه گفته شد، مى توان نتيجه گرفت كه اگر نيايش به
صورتى عاشقانه باشد، آرامش بخش جان و منشاء خوشبختى است . مع الاسف ،
حال نيايش واقعى براى همگان پديد نمى آيد. دانش و معرفت نيز اگر توشه
راه نيايش و شرط لازم آن است اما شرط كافى نيست . نيايشى كه به صورت
پناهجويى خود آيند و صميمانه صورت گيرد نيز در عين آن كه موجب آرامش
قلب است و از اين حيث پيوسته نتيجه بسيار جاذبى دارد، هميشه مستجاب
نيست و با اءسف بايد گفت كه عقل ما در اين حريم راه ندارد و با موازين
عقلى نمى توان نشان داد كه پناهجويى فلان شخص در فلان مورد، او را به
مقصود مى رساند اما آنان كه در اين راه رفته اند و آن را تجربه كرده
اند، شرط اجابت دعا را اضطرار دانسته
اند؛ يعنى حالتى كه پناهجو، هيچ اميدى به چيزى و يا كسى ندارد و در عين
حال در چنگال بلا و مصيبت گرفتار است . شصت و سومين آيه از بيست و
هفتمين سوره قرآن كريم نيز به طور تلويحى اعلام مى دارد كه شرط استجابت
دعا اضطرار مى باشد. جالب آنكه خداوند، خودش نحوه دعا كردن را به شخص
مضطر مى آموزد:
امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء .
(75)
آيا كسى وجود دارد كه خواسته درمانده و مضطر را اجابت كند و بدى از او
بردارد؟
بنابراين اجابت ، فقط ثمره و نتيجه دعاى مضطر است . براى ساير حالات ؛
مانند بيمارى يا كم مايگى و امثال آن كه مقارن دعايى و التماسى شود،
چنين نويدى داده اند. اين نكته ، جوابى است به كسانى كه در پناه جويى
خرده گرفته اند و اجابت دعا را خلاف قواعد طبيعت دانسته اند.
تاءكيد مى شود دعاى مستجاب ، فقط از كسى است كه در حال اضطرار پناهجويى
كند نه به لحاظ عادت يا براى تشريفات ، آن هم به مدد عبارات پيش ساخته
و احتمالا در حال بى خبرى از معانى الفاظى كه بر زبان مى راند.
صرفنظر از ايمان به قرآن ، براى اعتقاد به اين كه دعاى مضطر؛ يعنى دعاى
بيچاره بى پناه در مواجهه با غم ها و خطرها مستجاب است ، صرف بقاى اين
عقيده از زمان نزول آيه (امن يجيب ...) تاكنون براى باور اين عقيده
بسنده است . اگر تجربه پشتيبان و گواهى آنان به صحت اين ادعا نبود، اين
اعتقاد نيز؛ مانند هزاران باور خرافى تحت فشار افكار عمومى به فراموشى
سپرده مى شد حال آنكه هم اكنون در تمام جوامع ، بى آنكه در زمينه فلسفه
اجابت دعاى مضطر بحثى شود، هنوز اين باور در اكثريت قريب به اتفاق مردم
باقى است . پس لابد در اين جهان آفرينش عوامل و نواميسى كه براى ما
مجهول است ، ضامن صدق اين دعاست كه دعاى بى پناه بيچاره مستجاب است .
خداى مؤ من مسلم ، سخن بنده اش را مى شنود، اضطرارش را مى بيند و از
رگ گردن به او نزديك تر است (نحن اقرب اليه من حبل الوريد)
(76) و هر كجا هست با اوست : (هو معكم اينما كنتم )
(77) و بنده مؤ من به هر كجا كه روى آورد بسوى او روى
كرده است (فاينما تولوا فثم وجه الله ).
(78)
اصلا من جدا از خدا وجود ندارد. آهى كه
مى كشم از اوست . اشكى كه مى ريزم از اوست . خود غم هم از اوست زيرا غم
خودش حالى است و مگر است اما كدام حقيقت است كه سايه او نباشد، اگر
غمگينم ، در داشتن اين حالت ، اصالتى ندارم ، هم غم و شادى ، هم
شادمانى و عم غمگينى ، همه جلوه هاى اوست . اوست كه هم غم آفرين است و
هم غمگسار. من غم كه را دارم كه غم او نباشد؟ دوستان و فرزندان و
عزيزان ، جز اشعه آن خورشيد هستى بى نهايت و پرتو آن بلند آفتاب درخشان
عالم وجود، چه هستند؟ پس من غم او را دارم و اوست كه در هياءت غم ،
تجلى كرده است .
پس بجا و رواست از همو كه بذر محبت ها را دل دل كاشته است و از همو كه
جليس هر محبتى غمى ساخته است و برايم بساط نيايشى پرداخته است ، به
زبانى كه هم او داده است و با اخلاصى كه هم او عطا فرموده است ،
غمگسارى طلب كنم كه آن غمگسار نيز او نيست پس من از او جز او نخواسته
ام و نمى توانم بخواهم .
آرى او مرا عريان از فرزانگيها و دستاويزها و تكيه گاهها با همه غمها و
پريشانيها و اسفهايم به خلوت خاطر خوانده است و من نيز در اين لباس ،
احرام سراى حضور بسته ام ؛ چنانكه او خواسته است آمده ام و چنان كه او
خواسته مى بينم و مى انديشم و چون قطره اى به درياى هستى او مى پيوندم
. در آن حال ، آنچه به خاطر من بگذرد، همان است كه او خواسته است و آن
افقى كه آرزو كنم ، همانست كه او آراسته است پس چرا دعايم مستجاب
نباشد. اين دعا كه دعاى من نيست .
سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و
الله اكبر .
(79)
همت از اوليا طلب
سالك راه حق بيا، همت از اوليا طلب
|
همت خود بلند كن سوى حق ارتقا طلب
|
فاش ببين گه دعا، روى خدا در اوليا
|
بهر جمال كبريا، آينه صفا طلب
|
سرور اولياى نبى ، وز پس مصطفى على
|
خدمت مصطفى كن و همت مرتضى طلب
|
پيروى از رسول حق ، دوستى حق آورد
|
پيروى رسول كن ، دوستى خدا طلب
|
شرع ، سفينه نجات ، آل رسول ،
ناخداست
|
ساكن اين سفينه شو، دامن ناخدا طلب
|
دم بدمم به گوش هوش ، مى فكنندم اين
سروش
|
معرفت ار طلب كنى ، از بركات ما طلب
|
خسته جهل را بگو، خيز و بيا به جست
و جو
|
از بر ما شفا بجو، از در ما دوا طلب
|
هست طلب به حق سبب ، گر بسزا بود
طلب
|
هر چه طلب كنى چو
فيض ياوه مگو، بجا طلب
|
فيض كاشانى
(80)
بهداشت روانى در اسلام
دين اسلام ، دستورهاى منظم و دقيقى براى سعادت دنيا و آخرت
دارد. و از عمده ترين وظايفى كه براى پيروان خود معين كرده است ،
مداومت بر ياد خداى سبحان است . در نظر اسلام ، والاترين و بلندترين
مقام انسانى زمانى پديد مى آيد كه انسان ياد خدا كند و روحش متوجه او
گردد. نو خدايى در دلش پديدار شود، و روح و روانش به آرامش و راحت
برسد. آسايش خاطرى كه محور تمام خوشبختى هاى دنيا و آخرت است . از
طريق ذكر است كه بعد آسمانى انسان بر بعد زمينى اش چيره مى شود. و در
آن حال است كه مى فهمد دودلى ، خاطره اى شيطانى ، و نگرانى و پريشانى
از وسوسه هاى ابليسى است . و در آن حال است كه همه بيمها از ميان مى
رود و جاى خود را به اميد مى دهد. همه دغدغه ها و خاطر پريشى ها به
طماءنينه بدل مى گردد و زندگى داراى معنى و مفهوم مى شود. افزون بر اين
، خداى مهربان براى زنان و مردانى كه او را فراوان ياد كنند، آمرزش و
پاداش بزرگى مهيا كرده است .
نماز در بين احكام اسلامى داراى رفيع ترين جايگاه است و از آنجا كه
سرود آزادى و آزادگى است ، نمازگزار حقيقى را از نگرانيها و اضطرابهاى
ناشى از اسارتهاى دشمنان درونى و بيرونى آزاد مى سازد و چون ارتباط
صميمانه اى ميان آفريده ضعيف و آفريدگار تواناست ، راحت رسان قلوب خسته
و آرام بخش دلهاى ناتوان و مضطرب است .
نمازگزار مؤ من با رفع اضطرابها و وسوسه هاى شيطانى به طماءنينه اى
خدايى مى رسد. روحش راحت ، و روانش ؛ همانند زلال روان ، صاف و روشن
است .
نمازگزار ذاكر پروردگار مى تواند همه ريشه ها و انگيزه هاى درونى گناه
را از زمين نهاد خود بدر آورد. و جامعه هم با اقامه نماز مى تواند همه
عوامل فساد و انگيزه هاى بيرونى گناه را از محيط زندگانى خود برطرف
كند.
با حذف فساد و ايجاد امنيت روحى و اجتماعى است كه فرد و جامعه هر دو
آرام مى يابند. كليد حل تمام مشكلات روانى و روحى مردم اين است كه صفات
زشت و ناپسند اهريمنى را از وجود خود بزدايند و خود را به صفات زيباى
خدايى بيارايند. و تخليه و تحليه اخلاقى از نتايج عالى ارتباط نزديك با
جميل على الاصلاق و كمال از طريق نماز و ذكر اوست .
از نظر اسلام و قرآن فقط ياد خدا آرام بخش دلها و تاءمين كننده بهداشت
روان انسان است .
خداى ، تعالى ، فرمود:
الذين امنوا و تطمئن القلوبهم بذكر الله الا
بذكر الله تطمئن القلوب .
(81)
آنان كسانى هستند كه ايمان آورده اند و دلهايشان به ياد خدا مطمئن و
آرام است . آگاه باشيد! دلها با ياد خدا آرامش و ثبات مى يابد.
و از امام على (عليه السلام ) است كه :
ذكر الله جلاء الصدور و طماءنينه القلوب
.
(82)
ياد خدا، روشنايى سينه ها و آرامش دلهاست .
اضطراب و نگرانى ، هميشه در مسير رشد و حركت ، از موانع بزرگ ادامه
حيات سالم بوده است و عوارض ناشى از آن در زندگى فردى و اجتماعى كاملا
محسوس است . آرامش ؛ به عنوان گمشده و آرزوى بشر تعريف شده است و انسان
براى رسيدن به آن نهايت كوشش را بكار مى برد و اين كوشش از ابتداى
خلقت تاكنون استمرار داشته است و بعدها نيز ادامه خواهد داشت .
گروهى از روانشناسان و محققان طى تجربيات و مطالعات خود، ثابت كرده اند
كه نيايشگران و دارندگان ارتباط با خدا از آرامش بيشترى برخوردارند و
درجه اعتماد به نفس آنان بالاست .
ما در نماز مى كوشيم تا به حضور قلب و تمركز برسيم و با وجود اضطراب و
تنش ، رسيدن به آن محال است . بنابراين براى كانونى كردن ذهن ، سعى مى
كنيم كه خود را از قيد اضطراب و تنش ، آزاد و رها كنيم و به آرامش و
وانهادگى برسيم و نمازها مى توانند تمرينى براى رسيدن به آرامش كلى و
عمومى باشند.
جك اسميت رئيس يك كلينيك بهداشت روانى كه
شخصيت هاى برجسته زيادى به آن مراجعه مى كردند، به درمان از راه دعا
ايمان داشت . روزى والتر هوستون هنر پيشه سينما، كنار ميزش نشست ، چشمش
به حروف بزرگ روى ديوار افتاد كه به فاصله كمى از هم نوشته شده بود (د
- ق - م - ن - ا - ب - م - د -). با تعجب پرسيد: معنى اين حروف چيست ؟
اسميت پس از تاءملى پاسخ داد؛ معنى اين حروف اين است كه دعا، قدرت
معجزه آفرين و نتايج اميد بخش و مثبتى دارد. هوستون گفت : براى كنجكاوى
كردن مردم از اين روش بهره مى گيرم و آنگاه به آنان مى گويم كه دعا
هميشه نتيجه بخش و معجزه آفرين است .
الكسيس كارل ، فيزيولوژيست مشهور مى گويد: دعا، محكم ترين و بالاترين
جلال مشكلات است . تاءثير دعا، واقعا شگفت انگيز است . قدرت دعا، نشانه
آزاد شدن انرژى است ؛ همانطور كه به كمك تكنيك هاى عملى ، انرژى اتمى
را آزاد مى كنند، با استفاده از قدرت دعا و از طريق شگردهاى علمى ، مى
توان انرژى معنوى را آزاد ساخت . آثار اين قدرت انرژى زا بر بسيارى از
مردم آشكار است . به تازگى ثابت شده است كه با دعا مى توان روند پيرى
زودرس را به حالت طبيعى در آورد و ناتوانى و كاهش قوا را محدود كرد يا
از ميان برداشت . (نورمن پيل ، 1992).
گاهى اضطراب و نگرانى بخاطر آينده تاريك و مبهمى است كه در برابر فكر
انسان خودنمايى مى كند. احتمال زوال نعمت ها، گرفتارى در چنگال دشمن ،
بيمارى ، ناتوانى ، درماندگى و احتياج ، همه اينها آدمى را رنج مى دهد
اما ايمان به خداوند قادر متعال و ذكر او، مى تواند اينگونه نگرانى ها
را از ميان بردارد و به او آرامش دهد كه تو در برابر حوادث آينده
درمانده نيستى و خدايى توانا و مهربان از تو حمايت مى كند.
گاهى گذشته تاريك زندگى فكر انسان را به خود مشغول مى دارد و همواره او
را نگران مى سازد. نگرانى از گناهان ، كوتاهيها و لغزشهايى كه مرتكب
شده است اما توجه به اين امر كه خداوند، توبه پذير، رحيم و غفور است ،
به او آرامش مى دهد.
به او مى گويد: عذر تقصير به پيشگاهش بر، از گذشته عذرخواهى كن و در
مقام جبران براى او بخشنده است . آنگاه با پناه بردن به دعا از او
استعانت مى جويد و به آرامش مى رسد.
زمانى انسان در برابر عوامل طبيعى يا انبوه دشمنان داخلى و خارجى نگران
مى گردد اما هنگامى كه به ياد خدا مى افتد، ذكر او مى گويد و به قدرت و
رحمت او متكى مى شود، قدرتى كه هيچ چيز و هيچ كس را در برابرش ياراى
مقاومت نيست - قلبش آرام مى گيرد و در پناه خداوند عزيز و شكست ناپذير،
خود را داراى قدرتى شگرف مى يابد.
دنياپرستى و دلباختگى در برابر زرق و برق زندگى مادى از بزرگترين عوامل
اضطراب و نگرانى انسانها بوده و هست اما ايمان به خدا كه هميشه با زهد
و پارسايى سازنده و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگى مادى همراه است
، به همه اين اضطرابها پايان مى دهد. هنگامى كه روح انسان
على وار آنگونه وسعت يابد كه بگويد:
دنياكم هذه اهون عندى من ورقة فى فم جرادة
تقضمها
(83)
دنياى شما در نظر من بى ارزش تر از برگ درختى است كه در دهان ملخى باشد
كه آن را مى جود.
آيا امكان دارد كه نرسيدن به يك وسيله مادى يا از دست دادن آن ، آرامش
روح آدمى را به هم بزند و طوفانى از نگرانى در قلب و فكرش ايجاد كند؟
عامل مهم ديگر نگرانى ، ترس و وحشت از مرگ است كه هميشه روح انسانها را
آزار داده است و مى دهد و از آنجا كه امكان مرگ فقط در سنين بالا نيست
بلكه در سنين ديگر بويژه به هنگام بيماريها، جنگلها و ناامنى هم وجود
دارد، اين نگرانى ، مى تواند عمومى باشد. در اين مورد نيز دعا مى تواند
از نگرانى و اضطراب بكاهد.
اگر مرگ را به معنى فنا و نيستى و پايان همه چيز بدانيم (همانگونه كه
ماديون مى پندارند)، اين اضطراب و نگرانى بجاست و بايد از چنين مرگى كه
نقطه پايان همه آرزوها و موفقيت و خواسته هاى انسان است ، بترسيم اما
زمانى كه در سايه ايمان به خدا، مرگ را دريچه اى به يك زندگى وسيع تر و
والاتر بدانيم و گذشتن از گذرگاه مرگ را همچون عبور از راهرو زندان و
رسيدن به يك فضاى وسيع تر تلقى كنيم ، ديگر اين نگرانى بيجاست زيرا با
ايمان واقعى و باور داشتن آيه كريمه
ان لله و انا اليه راجعون
(84)
مفهوم سخن مولوى را كه مى گويد:
پس چه ترسم كى
زمردن كم شوم ؟، در متن تفكر خود رقم مى زنيم و سدى در برابر
نگرانى و اضطراب مى سازيم .
گاهى نيز ريشه نگرانى هاى آزار دهنده انسان ، احساس پوچى و بى هدفى است
. اما كسى كه مؤ من به خداست و زندگى و آفرينش را هدفدار مى داند و
تمام برنامه ها و حوادث زندگى را در راستاى آن مى بيند، نه احساس
پوچى مى كند و نه همچون افراد بى هدف و مردد، سرگردان و مضطرب است .
سوء ظن ها و توهمات نيز از عوامل نگرانى زاست و گروهى از مردم در طول
زندگانى خود از آن رنج مى برند. در اينجا نيز، شما، توجه به خدا و لطف
بى پايان او، قرائت قرآن ، پناه بردن به ادعيه ، و گناه شمردن بعضى از
گمانها، اين گونه حالات رنج آور را از ميان مى برد و آرامش و اطمينان
را جايگزين آن مى سازد.
البته عوامل نگرانى ، منحصر به موارد ذكر شده در فوق نيست ولى مى توان
قبول كرد كه بيشتر نگرانى ها به يكى از آنها باز مى گردد. هنگامى كه
مشاهده مى شود اين عوامل در برابر ايمان به خدا، بى رنگ و نابود مى
گردد، اين باور غنى ، شكل مى گيرد كه :
الا بذكر الله تطمئن القلوب
(85)
ياد خدا آرامش بخش دلهاست .
و يكى از طريق پناه بردن به خدا، ذكر او از طريق نماز و دعاست .
(86)
بهداشت روانى در غرب
آرامش ، امنيت خاطر، و كاهش اضطراب در كشورهاى گوناگون بر اساس
اعتقادات ، انديشه ها، آداب و رسوم ، سنت ها، سنت ها، و ايدئولوژيهاى
حاكم بر جوامع آنان بدست مى آيد. بر همين اساس در كشورهاى غربى ، مكاتب
و روشهاى مختلفى بوجود آمده اند تا انسان دنياى ماشينى را در كاستن از
اضطراب ، و رسيدن به آرام يارى دهند. اگر انسان متمدن امروزى قربانى
قطحى و طاعون نمى شود، به قحطى سلامت طبيعى و بيماريهاى خطرناك روانى ،
و بيماريهاى جسمانى ناشى از آنها گرفتار است .
تشويش و اضطراب ، بى هويتى و بى هدفى ، فريبكارى و ترديد، و ناامنى
فكرى و اجتماعى بزرگترين آفت دنياى غرب و جامعه هاى غرب زده است . در
كشورهاى غربى كه زادگاه علوم انسانى امروزى است ، رشته هاى تخصصى ويژه
اى را براى يارى انسان بنيان نهاده اند.
در مكتب هاى روانى آنان گاهى بر تاءكيد بر گذشته فرد مى شود (مكتب
روانكاوى ترديد). گاهى بر زمان حال تاءكيد مى شود (مكتب راجرز). زمانى
اعتقاد بر اين است كه پايه و اساس اضطراب ، تفكرات غير عقلانى و غير
منطقى است (مكتب عقلانى و عاطفى آيس ). گاهى ياد گيرى و عادت را در
پديده اضطراب مؤ ثر مى دانند (مكتب رفتارگرايى داتسون ).
(87)
تحقيقات آنان غالبا ارزشمند و درخور تقدير است اما خالى از انحرافات و
نواقص نيست .
تعدد اين مكاتب ، نشان نواقص آنهاست . و بزرگترين نقص و انحراف آنها
اين است كه در آنها هيچ يادى از خدا و معنويت نمى شود.
بسيارى از روانشناسان غربى ، انسان را فقط يك حيوان تكامل يافته مى
دانند و به جاى آن كه پس از شناخت پيچيدگى هاى روانيش به هستى آفريدگار
انسان و جهان و وابستگى انسان به او معتقد شوند و راه حل تمام مشكلات
روحى - روانى او را در اين نقطه ؛ يعنى در ارتباط يا عدم ارتباط او با
خدا و نحوه ارتباطيش با خدا جستجو كنند، بكلى منكر وجود خدا و ارتباط
روح انسان با او مى شوند و نقش اعتقادات دينى را در تسكين آلام روحى و
مشكلات روانى اش نمى بينند اما ايدئولوژى ، و راه و روشهاى اسلام در
همه زمينه ها بر منطق صحيح و مستدل و بر فطرت آدمى و نظام آفرينش مبتنى
شده است و رمز جامعيت برنامه ها و رهنمودهاى آن اين است .
تاءثير نماز در پيشگيرى و
درمان بيماريهاى روانى و روان تنى
نماز، نمازگزار را از اضطراب و دغدغه دور نگه مى دارد، به او
آرامش روح و روان مى بخشد، و بر اثر آرامش روانى ، اعصاب ، قلب ، و
ديگر اندامهاى بدن نيز به رواحت و آرام مى رسند.
نماز، ياد خداست و ياد خدا، قلب را مطمئن مى سازد و انواع بيماريهايى
را كه نفوس انسانها به آن گرفتار است ، معالجه مى كند. نماز، اطاعت
پروردگار است و فرمانبردن از خدا و بندگيش ، آزمندى را مى زدايد، روح
بى نيازى و توكل به خدا و اميد به خدا را در انسان زنده مى سازد و او
را از تنهايى و بى پناهى و هراس مى رهاند.
امام على (عليه السلام ) مى فرمايند:
ذكر الله دواء اعلال النفوس .
(88)
ياد خدا داروى انواع بيماريهاى روانهاست .
و يا در دعاى كميل ، به پيشگاه خداوند، عرضه مى دارند:
يا من اسمه دواء و ذكره شفاء و طاعته غنى . ارحم
من راءس ماله الرجاء و سلاحه البكاء
(89)
اى آن كه نام او دارو، ياد او، درمان و بندگيش ، توانگرى است ! بر كسى
كه سرمايه اش اميد و ساز و برگش گريه به درگاه توست ، مهربانى كن !
نمازگزار حقيقى ، پاك نهاد و روشن روان است و روشنى ضمير و صفاى باطن
خاصى كه او دارد، رهاورد نماز مى باشد. استعمال عطر و بوى خوش كه
براى نماز سفارش شده است ، يك حالت روانى مطلوب را در نمازگزار ايجاد
مى كند.
نماز، انسان را از معنويت سرشار مى كند، غم را مى زدايد و قلب را از
فشارهاى ناشى از غصه خلاص مى سازد، عناصر موذى روحى ، با يك نماز با
روح ، از روح انسان خارج مى شوند.
اساس سعادت دنيا و آخرت ، آن است كه از انواع بيماريهاى جسمانى ،
روحانى ، اخلاقى و اجتماعى ، بركنار بمانيم و اثرى كه نماز در رفع اين
مرضها و در نتيجه ، تاءمين سلامت همه جانبه آدمى دارد، غير قابل انكار
است .
بزرگترين نياز فطرى هر كسى آن است كه ، بفهمد از كجا آمده است و اكنون
در چه موقعيتى قرار دارد و تكليفش چيست ؟ و در نهايت به كجا خواهد رفت
و مقصد او كجاست ؟ اگر اين سه چيز را بفهمد، گذشته از آن كه در صراط
مستقيم قرار مى گيرد، احساس آرامشى به او دست مى دهد كه خود، يكى از
بزرگترين نيازهاى فطرى است .
نويسندگان كتاب
عوامل فراموش شده در بهداشت
روانى مى نويسند:
بيشترين بيماريها در آمريكا بيماريهاى روانى است ، بيش از هفتاد و پنج
درصد تختهاى بيمارستانها به آنها اختصاص دارد. هفتاد و پنج درصد دانش
آموزان ، مبتلا به مواد مخدر هستند. اضطراب ، بزرگترين بيمارى كشورهاى
اروپا و آمريكاست . بيماريهاى روانى ، سكته هاى قلبى و بيماريهاى خونى
، در لامذهبها بيشتر است . تقريبا همه كسانى كه دست به خودكشى مى زنند
از خدا بى خبرند. در كشورهاى اروپايى ، امروز كليسا و مذهب به عنوان
بزرگترين عوامل بهداشت روانى مطرح مى شوند.
ويليام جيمز آمريكايى كتابى دارد تحت
عنوان
بهداشت روانى مى گويد:
بچه هايى كه تربيت مذهبى دارند از تخيل قويترى برخوردارند.
(90)
مسلما كسانى از تفكرى نيرومند برخوردارند كه روحى آرام و متين داشته
باشند، و داشتن يك روح آرام از نتايج مستقيم اعتقاد به خدا و نيايش است
. اگر بر زندگانى مخترعان ، مكتشفان ، فلاسفه و انديشمندان بزرگ ،
مرورى داشته باشيم خواهيم ديد كه اكثر آنان از يك احساس زيباى مذهبى
برخوردار بوده اند. رفتار مذهبى كه ناشى از آن احساس است براى ما
مسلمانان كه پيرو كاملترين مذاهب هستيم ، به شكل نماز تجلى مى كند.
در كشور ما نيز بيماران روانى فراوانند. وزارت آموزش و پرورش بايد از
طريق آموزش و نماز و ترويج آن براى پيشگيرى و درمان بيماريهاى روانى و
تاءمين سلامت روحى و فكرى جامعه ، كوشش كند و در اين زمينه ، بيشترين
احساس مسؤ وليت را از خود نشان دهد.
آقاى دكتر
آكيرو ماتسو موتو مدير كانون
تعليماتى مطالعات و تحقيقات مربوط به خاورميانه در دانشگاه دولتى ژاپن
كه چند سال پيش به اسلام گرويده است ، تاءثير خوب نماز را در تسكين روح
و آرامش نفس تجربه كرده است و در بخشى از نامه اى كه براى يكى از
دوستان من فرستاده است به آن اشاره كرده است :
... گاهگاهى آن دفترچه نماز را كه شما براى من
لطف نموديد نگاه مى كنم و مطابق توضيحات آن با خود نماز را اقامه مى
كنم و فهميدم كه نماز خواندن براى تسكين روح خود تاءثيرى خوب دارد.
مثلا روزى كه در محل كار خود با مسائل ناراحت كننده مواجه شوم به خانه
بر مى گردم و نماز مى خوانم تا نفس خود را آرام بسازم ... قربان شما
آكيرو ماتسو موتو
دكتر هوماس هايسلوپ ، مى گويد: مهم ترين عامل خوب آرام بخش كه من در
طول سالهاى متمادى تجربه و ممارستم در مسائل روانى ، به آن پى برده ام
، همين نماز است . من به عنوان يك پزشك مى گويم : بهترين وسيله ايجاد
آرامش در درون و اعصاب انسان كه تاكنون شناخته ام ، نماز است
(91) و آقاى ويليام جيمز، در خصوص شفا يافتن بيماران به
وسيله دعا مى نويسد: چنانچه حقايق و واقعيت هاى پزشكى را قبول داشته
باشيم ، پزشكانى چند اظهار داشته اند كه در بسيارى از موارد، دعا در
بهبودى حال بيمار، مؤ ثر بوده است بنابراين بايد دعا را در معالجه
بيماران ، يكى از وسايل مؤ ثر دانست . دعا براى معالجات امراض روحى
بسيارى از مردم مؤ ثر است و در نتيجه ، صحت جسمانى آنان را هم بدنبال
خواهد داشت .
(92)
امام على (عليه السلام ) فرموده اند:
ذكر الله دواء اعلال النفوس .
(93)
ياد خدا، دارويى براى بيماريهاى ارواح است .
اخلاص ، اعتدال روح و ريا
و سمعه جلوه هايى از انحرافات روانى است
اخلاص ، نشان اعتدال روح و روان ، و ريا و سمعه ، جلوه هايى از
انحرافات روانى انسان ظاهر كار است . كسى كه روزى پنج وعده نماز با
اخلاص مى خواند، در واقع سعى مى كند كه پيوسته سلامت خود را نگه
دارد. تاءكيد اسلام بر اخلاص و حضور قلب در نماز؛ به آن معنى است كه مى
خواهد از طريق اين عبادت دائمى ، سلامت روحى مسلمين را تاءمين و آنان
را از ابتلا به بيماريهاى شرك و نفاق ، دور نگه دارد. تا وقتى كه انسان
از نظر روانى در حال تعادل است و چهره اى خدايى دارد، از ريا و سمعه
بركنار مى ماند و هنگامى كه در عبادت خود ريا و سمعه مى ورزد، ضمن آنكه
تلاش او اين است كه بيمارى نفاق و دورويى خود را بپوشاند، چهره شيطانيش
آشكار مى گردد. او خود را در بارگاه الهى نشان مى دهد، حال آنكه غرق در
خودپرستى و شهرت طلبى و ديگر مزاياى مادى شده است .
عقل كسى كه از انحرافات روانى و روحى ، پاك است در جستجوى معانى است و
پايبند ظواهر نيست .
العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان
.
(94)
عقلى است كه بوسيله آن خداى رحمان به طور حقيقى پرستش مى شود و بهشت را
به آن مى توان بدست آورد.
اما عقل انسان ظاهر كار، در پى ظاهر است و به دنبال معنى نيست . عقل او
عقلى نيست كه به وسيله آن خدا را مى پرستند بلكه وسيله اى براى پرستش
غير اوست . خردى است كه بر اثر انحرافات روانى شخص ظاهر كار، از مسير
خود منحرف شده است .
البته ميان صورت و معنى همواره ارتباطى هست كه اگر چه ارتباط ناقصى ،
باشد باز هم مى تواند معنا و باطن را نشان بدهد، زيرا هر چند درخت ، تا
حدودى مى تواند آبى را كه در آن نفوذ كرده است نشان دهد با كمى دقت مى
فهميم كه ماهيت درخت غير از ماهيت آبى است كه در آن نفوذ كرده است .
مولوى مى گويد:
شاهدت گه راست باشد، گه دروغ
|
مست گاهى از مى و گاهى زدوغ
|
دوغ خورده ، مستيى پيدا كند
|
هاى و هوى و سر گرانيها كند
|
آن مرائى در صيام و در صلاست
|
تا گمان آيد كه او مست ولاست
|
حاصل ، افعال برونى ديگر است
|
تا نشان باشد بر آنچه مضمر است
|
پرستشهاى فرد بايد گواه خدا دوستيش باشد حال آنكه عبادتى كه از روى
رياكارى يا تنها از جنبه عادت است ، نمى تواند همانند هديه اى باشد كه
دوستى حقيقى شخص عابد را نسبت به پروردگار او نشان بدهد و حكايت از
دورويى و فريبكاريش دارد و در اين كه فريبكارى ، يك بيمارى روانى و خدا
دوستى و درستكارى ، سلامت روحى است ، شكى نيست .
اعتدال روانى خود را از
خدا مساءلت كنيم
انحرافات روانى آنچنان دقيق و باريك است كه انسان اكثرا نمى
تواند تشخيص بدهد كه در اين لحظه در چه موقعيتى قرار دارد، از اين رو
بايد حالتهاى روانى خود را زير نظر بگيريم اما از آنجا كه ذهن با
كوچكترين گمان و خيال منحرف مى شود و نمى تواند كج را از راست جدا
سازد، بايد از خدا حس تشخيصى را طب كنيم كه با آن بتوانيم عبادت واقعى
خود را از عبادت صورى تميز دهيم ، مولوى مى گويد:
(95)
يا رب اين تمييز ده ما را به خواست
|
تا شناسيم آن نشان كج ز راست
|
اين حس تشخيص يا
فرقان كه بر اثر تزكيه
نفس به او داده مى شود، نورى است كه باعث تابناكى روح و روان او مى
گردد و با آن مى تواند دقايق آنچه را كه در روح و روان وى مى گذرد
دريابد.
اگر از حالتهاى روحى خود باخبر شديم بايد بدانيم كه اين علم ، نورى
خدايى است كه بر دل ، پرتو افكن شده است .
العلم نور يقذفه الله فى قلب المؤ من
(96)
در حالتهاى روانى ما اين نكته نيز مهم است كه وقتى در راه تكامل ، به
جنب و جوش افتاديم نبايد بر اثر و معلول آن تكاپو، علاقه نشان دهيم
بلكه بايد توجه كنيم كه اين تكاپو از كجا سرچشمه گرفته است و به آن
سرچشمه ، عشق بورزيم . نبايد پس از نماز و پرستش ، در انتظار آن باشيم
كه اثر و نتيجه اين ابزار محبت كه نسبت به خدا كرده ايم ، كى و كجا به
ما باز مى گردد بلكه بايد متوجه باشيم كه :
چون محبت ، نور خود زد بر سپهر
|
مولوى
(97)
نماز اكسير غم زدا
غم و اندوه غالبا بر اثر يكى از عوامل زير پيش مى آيد:
1- از دست دادن يك چيز 2- بدست نياوردن مطلوب 3- اضطراب و نگرانى 4-
ترديد و بلاتكليفى 5- مشاهده صحنه هاى تاءثرانگيز 6- ارتكاب خطا و گناه
7- سخنان نادرست يا عملكرد نادرست ديگران .
نماز، در همه اين موارد مى تواند به نحو معجزه آسايى غم و غصه را برطرف
سازد.
1- گاهى غمى كه بر دل شخص ، سنگينى مى كند، ناشى از تاءسف او به خاطر
از دست دادن يك فرصت ، يك موقعيت ، يك موفقيت ، يك عزيز، يك شى ء مورد
علاقه و يا چيزى از مال و مقام دنياست .
خداى ، تعالى فرمود:
لكيلا تاءسوا على ما فاتكم ...
(98)
بر آنچه از دست شما رفته است ، افسوس نخوريد.
به وسيله نماز، انسان مى تواند به مرحله اى از معرفت دست يابد كه به
خاطر از دست دادن هيچ چيزى اندوهگين نشود. آن كه خدا را مالك و معبود
خود را عابد و مملوك ميداند، توجه دارد كه مالك و صاحب اختيار چيزى
نيست از اين روى به خشنودى خدا، خشنود و به تقدير او راضى است و در
نتيجه ، از اين گونه غصه ها، رها و آزاد است و مى دانيم كه
مقام رضا از مقامات عالى عرفان و از نتيجه هاى نماز و ذكر خداست
.
2- آن كه نماز مى خواند، هرگز به دنبال خواسته هاى نادرست و نامشروع ،
نخواهد رفت و اگر خواسته اش مشروع است ، نماز كه سراسر، دعا و نيايش
است به او مى آموزد كه پيوسته برآورده شدن حاجات و بدست آوردن مطالب
خود را از خدا بخواهد و به لطف و كرم او اميد بندد.
كسى كه نماز او توانسته است ، روح اميد را در او زنده نگهدارد، هيچگاه
نوميد نخواهد شد و مغموم نخواهد گشت .
يعقوب (عليه السلام ) گفت :
انما اشكوبثى و حزنى الى الله و اعلم من الله ما
لا تعلمون . يا بنى ... و لا تياءسوا من روح الله انه لا ييئس من روح
الله الا القوم الكافرون
(99)
عرض حال پريشانى و اندوه خود را فقط به خدا مى كنم از خدا آنچه را شما
نمى دانيد. اى پسران من !... و از رحمت خدا نوميد نباشيد. براستى كه
كسى بجز مردم كافر، از رحمت حق نااميد نمى گردد.
3- اضطرابها، نگرانيها و دغدغه ها، غمهاى سنگينى را بر انسان ، تحميل
مى كند حتى زمانى كه اين حالتها فروكش مى كنند، اندوهى جانكاه را بر
جاى مى گذارند. گاهى با وجود آن كه اين عوامل ، به حسب ظاهر بكلى از
ميان مى روند، باز آثار آنها به صورت افسردگيهاى مرموز و ناشناخته ،
باقى مى ماند.
الا بذكر الله تطمئن القلوب
(100)
نماز، ياد خداست و ياد خدا، قلب را مطمئن مى سازد.
آرامشى كه نماز، به آدمى مى بخشد، او را از نگرانيها، اضطرابها و غمها
مصون مى دارد و در صورت بروز چنين حالاتى ، باز هم خواندن نماز حقيقى
مى تواند آن را برطرف سازد.
امام على (عليه السلام ) در خطبه قاصعه فرموده اند:
... و عن ذلك ما حرس الله عباده المؤ منين
بالصلوات و... تسكينا لاطرافهم و تخشيعا لاءبصارهم و تذليلا لنفوسهم و
تحفيظا لقلوبهم و اذهابا للخيلاء عنهم .
(101)
... و از اين است كه خداوند، بندگان مؤ من خود را به وسيله نمازها و
زكاتها و كوشيدن به روزه در روزهايى كه واجب كرده است ، نگاه مى دارد.
براى آن كه به تمامى اندامها و جوارحشان آرامش بخشد و براى به زير
افكندن چشمهايشان و رام كردن نفسهاى ناآرامشان و نرم كردن دلهاى آنان و
بيرون كردن كبر و خودپسندى از آنان .
ياد خدا و نماز، به هنگام وحشت و اضطراب و تنهايى ، موجب انس و الفت و
دلگرمى انسان به قادر متعال مى گردد. امام على (عليه السلام ) درباره
اولياى خدا كه اهل ذكر او هستند، فرمودند:
... و قلوبهم اليك ملهوفة ان اءو حشتهم الغربة
انسهم ذكرك و ان صبت عليهم المصائب لجاءوا الى الاءستجارة بك علما باءن
اءزمة الاءمور بيدك .
(102)
دلهايشان حسرت ديدار تو را دارد. اگر بى كسى آنان را به دهشت اندازد،
ياد تو، آنان را از تنهايى به در آورد، و اگر بلاها برايشان فرو بارد،
به زنهار خواهى از تو پناهنده شوند، چه ، مى دانند كه سررشته همه كارها
به دست توست .
4- بعضى از اوقات ، غم و غصه ، نتيجه ترديد و بلاتكليفى است . كسانى كه
نسبت به اجرا يا عدم اجراى كارى ، دودل هستند، دچار پريشانى و اندوه مى
گردند. چنين غصه هايى براى كسى كه حقيقتا نماز مى خواند، كمتر پديد مى
آيد، زيرا از يك سو، نماز او را صاحب تشخيص ، وقت شناس و قوى الاراده ،
بار آورده است و از ديگر سو، روح اعتماد و توكل به خدا را در او زنده
كرده است .
در عين حال ، در صورت بروز چنين غمى ، پس از مشورت با صاحبنظران ، مى
تواند با خواندن نمازى از روى حضور قلب و طلب توفيق از خدا، روح توكل و
اعتماد به حضرت حق را در دلش تازه كند و بر اجرا يا عدم اجراى آن ،
تصميم قاطع بگيرد و خود را از پريشانى و غم نجات دهد.
خداى ، تعالى ، فرمود:
و شاورهم فى الاءمر فاذا عزمت فتوكل على الله ان
الله يحب المتوكلين .
(103)
5- بعضى اوقات ، ديدن صحنه هاى تاءثرانگيز، موجب اندوه شديد مى گردد،
در اين گونه موارد نيز نماز بهترين داروى اثر بخش است . اگر از روى
توجه ، دو ركعت نماز كند، اين نماز او را از معنويت ، سرشار خواهد كرد،
غمش را خواهد زدود و قلبش را از فشارهاى ناشى از غم ، خلاص خواهد
كرد.
كسانى كه براى فرار از غم و اندوه دنيا به نماز پناه برده اند و مى
برند فراوانند.
بسيارى از مسلمانهاى انقلابى از اندوه جانكاه زندان به نماز پناه برده
اند. حتى هنگامى كه شكنجه هاى هم بنديهاى خود، توسط دژخيمان را ديده
اند يا ناله هاى ناشى از شكنجه شدن آنان را شنيده اند، براى فرار از
تاءثر روحى و آرام ساختن خود، به نماز و ياد خدا متوسل شده اند.
6- به دنبال ارتكاب خطا ويژه ، ارتكاب گناه سرزنشهاى نفس لوامه شروع مى
شود و شخص را از كارى كه كرده پشيمان مى كند. بر اثر اين پشيمانى هم
دچار عذاب وجدان مى گردد و هم بر غفلت خود غصه مى خورد.
در اين گونه موارد نيز، نماز بهترين راه درمان است ، زيرا نمازها
حسناتى هستند كه بديها را مى شويند و گناهان را مى زدايند
... ان الحسنات يذهبن السيئات ...
(104)
در حقيقت به وسيله نماز، شخص از خدا به خدا پناه مى برد و به لطف و
رحمت او اميد مى بندد و مى گويد:
لاملجاء و لا مفر منك الا اليك
(105)
پروردگارا! هيچ پناهگاه و راه نجات و گريزگاهى از تو جز بسوى تو نيست .
و بر اثر اين پناهندگى و اميد، روحش آرام مى گيرد و از غم ، خلاص مى
گردد.
7- گاهى ، غم و اندوه شخص بر اثر سخنان نادرستى است كه درباره او مى
گويند. راه حلى كه قرآن براى چنين غمى به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم ) نشان مى دهد، درخور توجه است . هنگامى كه پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم ) بر اثر سخنان نادرست گمراهان ، افسرده و ملول
گشته بود، خداى تعالى ، به او فرمود:
فاصبر على ما يقولون و سبح بحمد ربك قبل طلوع
الشمس و قبل غروبها و من اناء الليل فسبح و اطراف النهار .
(106)
اى پيامبر! بر آنچه مى گويند شكيبا باش و پيش از برآمدن آفتاب و پيش از
فرو نشستن آن با ستايش پروردگار خود، نماز كن . و در بخشى از ساعتهاى
شب ، صبح ، عصر و شام . باشد كه خشنودى گردى و غمت زدوده شود.
در مورد ديگرى خداى ، تعالى ، طى فرمان قاطعى به پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم ) فرمود:
فاصدع بما تومر
ماءموريتت را آشكارا بيان كن .
از آنجا كه لازمه اجراى آشكار ماءموريت و رسالت ، شجاعت و نيروى اراده
، و كنار نهادن سستى و ترس است ، معناى كريمه مذكور اين است كه
ماءموريت خود را با شجاعت و اراده اى نيرومند و بدون هيچگونه سستى و
ترسى به مردم اعلام كن دو با خوددارى از خشونت و در كمال بى اعتنايى از
مشركان روى برگردان .
و اءعرض عن المشركين
خداى ، تعالى ، آنگاه حمايت خود را از پيامبرش اعلام كرد و فرمود:
انا كفيناك المستهزئين
ما شر ريشخند كنندگان را از تو دور مى سازيم .
او بار ديگر روح پيامبرش را تقويت مى كند و به او دلدارى مى دهد مى
فرمايد: ما مى دانيم كه عكس العمل ها و سخنها نارواى آنان سينه ات را
تنگ و روحت را آزرده مى كند ليكن ناراحت مباش و براى كسب استقامت و
شكيبايى ، ابلاغ شجاعانه ماءموريت ، و زدودن تاءثير نامطلوب سخنهاى
آنان :
فسبح بحمد ربك و كن من الساجدين
به ستايش پروردگار خود پرداز و از سجده گزاران باش
زيرا تسبيح و تقديس خدا و توجه به او، پيوند انسان را با خدا محكم مى
كند و اغيار و گفتار و كردارشان را در چشم او ناچيز و غير مهم جلوه مى
دهد.
استحكام پيوند با خدا و اتكاى به او از يك سو و ناچيز شمردن دشمنان و
گفتار و كردارشان از سوى ديگر، روح انسان را بزرگ و اراده اش را قوى مى
كند، همچنان كه غمها و تيرگيها را از دل مى زدايد و نهاد انسان را
تابناك و باصفا مى سازد.
خداى ، تعالى ، آنگاه به پيامبرش فرمود:
واعبد ربك حتى ياءتيك اليقين
(107)
اين تسبيح و تحميد، و سجده و پرستش را تا فرار رسيدن مرگ بجاى آور.
كه براى نيرومندى اراده و شكيبايى و زدودن بيمارى اندوه و آثار آن نسخه
اى جاودان و هميشگى است .
جنبه اكسيرى نماز، افسانه نيست ، هنگامى كه غم و غصه ها؛ مانند پاره اى
شب تار، شما را در بر گرفتند، مى توانيد آن را به تجربه بگذاريد، براى
بدست آوردن اين اكسير، لازم نيست هزينه اى بپردازيد، كافى است چند
دقيقه اى وقت خود را براى آن صرف كنيد و آن را با توجه و حضور قلب بجاى
آوريد.
گاندى مى گويد:
براى ميليونها نفر هندو، و مسلمان و مسيحى ،
تنها مايه تسلى و آرامش زندگى ، دعا و نفر است . ممكن است شما آنان
را دروغگو يا خود فريب بناميد. اما من مى گويم كه حتى اين دروغ هم براى
من كه هوادار جدى حقيقت و راستى هستم ، لطف و جذبه خاصى دارد زيرا آنچه
شما دروغ مى ناميد، براى من ريسمان اصلى و تكيه گاه و دستاويزى بوده
است كه بدون آن نمى توانسته ام حتى لحظه اى زندگى كنم . من با تمام
جريانها و نااميديها كه در افق سياسى با آن مواجه هستم ، هرگز آرامش
خود را از دست نداده ام . در واقع مردمى را ديده ام كه حسرت آرامش مرا
داشته اند. اين آرامش از دعا و نماز هستم . اشكال ظاهرى دعا و عبادت
برايم بى تفاوت است . در اين مورد هر كس براى خود راه و قانونى دارد
اما بعضى راهها، نمايان و مشخص هستند و خيلى مطمئن تر و بهتر خواهد بود
كه شخص از راههاى شناخته شده و آماده اى برود كه مربيان باستانى ، آنها
را كوبيده اند و هموار ساخته اند.
من از تجارب شخصى خويش سخن مى گويم و معتقدم كه هر كسى مى تواند بكوشد
و دريابد كه از طريق دعا و نماز روزانه ، چيز تازه اى بر زندگيش افزوده
گشته است .
(108)
در نظر ديل كارنگى ، دانشمند معروف آمريكايى ، نماز و دعا وسيله غلبه
بر تشويش و نگرانى است . او در كتاب
آيين زندگى
مى نويسد:
امروز جديدترين علم پزشكى ، يعنى روان پزشكى
همان چيزهايى را تعليم مى دهد كه پيامبران تعليم مى دادند زيرا پزشكان
روحى ، دريافته اند كه دعا و نماز و داشتن يك ايمان محكم ، نگرانى ،
تشويش ، هيجان ، و ترس را كه موجب نيم بيشترى از بيماريها و ناخوشى
هاى ماست ، برطرف مى سازد. امروز روان شناسان ، نيز مبلغان متجدد دينند
و براى نجات از آتش دوزخ همين دنيا؛ يعنى زخم معده ، آنژين ، دومواترين
، اختلالات عصبى و جنون ، گرويدن به دين را توصيه مى كنند. مع الاسف ما
فقط هنگامى كه تمام درها به رويمان بسته و آخرين نيرويمان تمام مى شود،
متوجه خدا مى شويم ولى چرا تا آن موقع صبر كنيم . چرا هر روز تجديد قوا
نكنيم ؟ من هرگاه به نماز و نيايش مى پردازيم ، حس مى كنم كه اعصابم
آرامش يافته و در سكون و ثبات بى نظيرى فرو رفته است .
(109)
سعدى ، عليه الرحمة ، در مجلس چهارم از مجالس پنجگانه مى نويسد:
يحيى بن معاذ رازى ، قدس الله روحه ، گفتى :
الهى جعلت الدنيا ميدانا و جعلت قلبى فيها كرة
فضربته بصولجان البلاء فلم يستقر الا مع اسمك و جعلت العقبى ميدانا و
جعلت قلبى فيها كرة فضربته بصولجان البلاء فلم يستقر الا بقربتك
:
خداوندا! همه دنيا را به كليت ، ميدانى ساختم و دل خود را در آن ميدان
گويى ساختم و آن گوى را هر جا انداختم ، با هيچ چيز قرار و آرام نگرفت
الا به نام تو و همه عقبى را ميدانى كردم و دل خود را در آن ميدان گويى
نمودم و به هر طرف كه زدم با هيچ چيز قرار و آرام نگرفت الا به ديدار
تو.
پس گفت : ملكا! مرا از همه دنيا نام تو بس و از همه عقبى مرا جمال تو
بس . جان و جهان من ! از عالم نام به عالم پيغام آى .
(110)
نماز توانبخش روح و روان
تحمل سختيها و تلخيها براى آدميان دشوار است . هرگاه امر
ناگوارى برايشان پيش آيد بى تابى مى كنند و سر و صدا به راه مى اندازند
و چون خيرى به آنان برسد و لذتى ببرند، حاضر نيستند كه ديگران را در
سرور و شادى خود سهيم كنند. بخل و تنگ نظرى مى ورزند و مانع خير مى
گردند. اين حالتها حكايت از ناتوانى روح و روان و پستى طبعشان دارد.
كسانى كه پيوسته با حضور قلب ، نماز مى خوانند و در نمازهاى خود به
منبع قدرت و منشاء رحمت ، توجه دارند و روح خود را به او مرتبط مى
سازند، قدرت روح و روح توكل خود را بالا مى برند، در برابر سختيها و
ناملايمات صبور و مقاوم و به هنگام برخوردارى از خيرات ، دست و دل باز
و بخشنده مى باشند.
نماز، اجازه نمى دهد كه روح و روانشان به ضعف و زبونى كشيده شود. قرآن
، تاءكيد مى كند: فقط نمازگزارانى كه پيوسته نماز مى خوانند و بر
نمازهاى خود مواظبت دارند، صاحب روح و روان مقاوم و پرتوان مى گردند و
مى فرمايد:
... اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا
الا المصلين الذين هم على صلوتهم دائمون .
(111)
دكتر الكسيس كارل مى نويسد:
نيايش به آدمى نيروى تحمل غمها و مصائب را مى
بخشد. هنگامى كه كلماتى منطقى براى اميدوارى نمى توان يافت ، نيايش
انسان را اميدوار مى كند و قدرت ايستادگى در برابر حوادث بزرگ را به او
مى دهد؛ اين كيفيات در همه ممكن است تظاهر كند بويژه در كسانى كه روح
خود را از غوغا و آشوب زندگى جديد دور نگاه مى دارند.
(112)