ابراهيم ، نه يهودى بود و نه نصرانى ليكن حق گرا و تسليم
فرمان حضرت حق بود و به ناپاكى شرك آلوده نبود:
ما كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا
و لكن كان حنيفا مسلما و ما كان من المشركين
(317)
شجره طيبه اى كه نه در شرق كوه برويد و از آفتاب عصر بى
نصيب شود و نه در غرب آن برويد و از آفتاب صبح ، بى بهره
ماند بلكه در ميانه كوه برآيد و از آفتاب تمامى روز
برخوردار گردد و بهترين و پاكيزه ترين ميوه زيت را از آن
بردارند. البته چنين درختى امتيازهاى ديگرى هم دارد كه
درختان پايين كوه از آن محرومند؛ يكى از آنها ويژگى
استحكام و استقامت درختان كوهستانى است و ديگرى پاكى و
گوارايى خاص ميوه آن ؛ ويژگيهاى اسلام ؛ ويژگيهاى كه آن را
شعار انقلاب اسلامى خود قرار داديم و قيد نه شرقى و نه
غربى را براى آن فرياد زديم . انقلابى مقاوم و پر ثمره ،
متكى به خود، بدون وابستگى به قدرتهاى شرقى و غربى و مثمر
ثمرهايى پاكيزه و نيكو. عصاره ميوه آن درخت پر استقامت ؛
چنان پاكيزه و صافى است كه نزديك است پرتور افشانى و
روشنگرى كند هر چند شعله و كبريتى به آن نرسد؛ يعنى مثل
اولاد ابراهيم (عليه السلام ) اهل بيت و ائمه هدى ، (صلى
الله عليه وآله ) كه ذريه ها و عصاره هاى ميوه درخت وجود
ابراهيم ؛ رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) اند مثل روغن
زيت است كه از ميوه درخت زيتون مى فشرند. نزديك است كه اين
عصاره هاى پاك برفروزند و به علم نبوت سخن گوين ؛ هر چند
فرشته اى بر آنان فرود نيايد و وحيى نزول نيابد و آنان را
مشتعل نكند. نورى مضاعف ، روشنايى يى بالاى روشنايى يى .
مكتبى بالاى مكتبى ، فريضه اى بالاى فريضه اى و سنتى بالاى
سنتى ، پيغمبرى پس از پيغمبرى و امامى پس از امامى تا
خاتم الانبيا و خاتم الاوصيا و خدا هر كس را بخواهد به نور
ولايت خاندان وحى خود ارشاد مى كند.
(318)
كسى كه به محضر امام صادق (عليه السلام ) عرضه داشت :
سنيان مى گويد: كه اين مثل نور پروردگار است . آن حضرت
فرمود: سبحان الله !!خدا را مثل نمى باشد. خداوند مى
فرمايد:
فلا تبصروا الله الامثال
(319)
يعنى براى خدا مثلها نزنيد. آيه بعد، تتمه تشبيهى است كه
در اين آيه آمده است : مى فرمايد:
فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكرها
فيها اسمه
(320)
يعنى اين چراغ هاى هدايت و انوار امامت ، در خانه اى چند
برافروخته مى شود كه خداى ، تعالى رخصت فرموده است كه مورد
تعظيم و تكريم واقع شود.
و گفته اند: مراد از اين خانه ها مساجد است كه خانه هاى
خدا در زمين است و براى آسمانيان روشنى مى دهد؛ چنان كه
ستاره ها براى زمينيان پرتو افشانند
(321)
و برخى گفته اند: مراد، خانه هاى پيغمبران و اوصياى مطلق
آنان است و منظور از رفع آنها، تعظيم و رفع نجاست از آنها
و پاك داشتن آنها از نافرمانى امر خدا و ارتكاب گناه است
كه حق ، تعالى ، درباره خاندان ابراهيم (عليه السلام )
فرموده است :
رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت
(322)
و درباره اهل بيت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله )
فرموده است :
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس
اهل البيت و يطهركم تطهيرا
(323)
و بعضى گفته اند: مراد از رفع ، رفع حوايج در آنها به سوى
خداست . و يذكر فيها اسمه
يعنى نام خدا در آنها برده شود به آن كه قرآن در آنها
خوانده شود و يا اسماء حسناى پروردگار گفته شود.
(324)
يسبح له فيها بالغدو و الاصال
يعنى در بامداد و پسين ، خدا را در آن خانه ها تسبيح و
تنزيه مى كنند.
گفته اند: منظور از تسبيح براى خدا، نماز خواندن است و
گفته اند: مراد، تنزيه خدا از چيزى است كه براى وى جايز
نيست و وصف او به صفاتى كه استحقاق آن را دارد؛ از صفات
ذات و صفات افعال ، كه همگى مقرون به صواب و حكمت است .
(325)
آنگاه ويژگى آن تسبيح كنندگان را بيان فرمود:
مردانى چند كه بازرگانى و خريد و فروشى آنان را از ياد خدا
و برپاداشتن نماز و دادن زكات باز نمى دارد و به بازيچه
سرگرم نمى سازد و با اينهمه از روزى هراس دارند كه دلها و
ديده ا از هول آن دگرگون و مضطرب مى گردد تا خدا ايشان را
به بهترين پاداشى بر كرده هايشان جزا دهد و از فضل خود
فزونى بخشد:
رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن
ذكر الله و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و يخافون يوما
تتقلب فيه القلوب و الابصار ليجزيهم الله احسن ما عملوا و
يزيدهم من فضله ...
شادان از ابن عباس روايت كرده است كه گفت : در مسجد پيغمبر
(صلى الله عليه وآله ) بودم كسى كه اين ايه را خواند. گفتم
: يا رسول الله ! كدام خانه هاست ؟ فرمود: خانه هاى
پيغمبران و با دست خود خانه فاطمه ، سلام الله عليها، را
نشان مى داد.
(326)
و محمد بن عباس از محمد بن فضيل روايت كرده است كه از حضرت
امام موسى (عليه السلام ) از تفسير اين آيه سوال كرد:
فرمود: مراد، خانه هاى محمد، رسول خداست (صلى الله عليه
وآله ) و خانه هاى على نيز از آن جمله است . و به سند ديگر
از آن حضرت روايت كرده است كه خانه هاى آل محمد، خانه هاى
على و فاطمه و حسن و حسين و حمزه و جعفر است . گفتم :
بالغدو و الاصال و فرمود:
منظور گزاردن نماز در اوقات فضيلت است . پس ايشان را به
اين آيه :
رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن
ذكر الله و اقام الصلوة و...
توصيف كرد و فرمود: مراد از رجال ، ايشانند و غير ايشان را
به ايشان درنياميزيد. سپس فرمود:
ليجزيهم الله احسن ما عملوا و
يزيدهم من فضله
(327)
از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه
:
انهم قوم اذا حضرت الصلوة تركوا
التجارة و انطلقوا الى الصلوة و هم اعظم اجرا ممن لم يتجر
(328)
آنان گروهى هستند كه هرگاه نماز فرا رسد، بازارگانى را رها
مى كنند و راهى نماز مى شوند و پاداش آنان بزرگ تر است از
نمازگزار اول وقتى كه مشغول بازارگانى و تحصيل سود نبوده
است .
اين حديث با اندك اختلافى در من لايحضره الفقيه جلد سوم
صفحه صد و نوزدهم نيز وارد شده است . و در كتاب كافى است
كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
هم التجار الذين لا تلهيهم تجارة و
لا بيع عن ذكر الله اذا دخل مواقيت اصلوة ادوا الى الله
حقه فيها
(329)
آنان بازرگانانى هستند كه چون اوقات نماز در رسد حق خداى ،
تعالى را در آن ادا مى كنند.
حضرت موسى ، على نبينا و آله و (عليه السلام ) به پروردگار
خويش عرضه داشت : الهى ما جزاء من
صلى الصلاة لوقتها؟ قال اعطيه سؤ له و ابيحه جنتى
(330)
خداى من پاداش آن نماز را كه در اول وقت آن به جاى آورد،
چيست ؟ فرمود: خواسته اش را برآورم و بهشتم را بر او مباح
كنم .
و از امام صادق (عليه السلام ) است كه فرمود:
اذا صليت صلاة فريضد فصلها لوقتها
صلاة مودع يخاف ان لا يعود اليها ابدا ثم اصرف ببصرك الى
موضع سجودك فلولا تعلم من عن يمينك و شمالك لاحسنت صلاتك و
اعلم انك بين يدى من يراك و لا تراه
(331)
هنگامى كه بخواهى نماز واجبى بگزارى ، آن را در اول وقت آن
به جاى آور؛ همانند نماز كننده اى كه با آن وداع مى گويد و
مى ترسد كه ديگر هيچ گاه نتواند به نماز برگردد و سپس نگاه
خود را به جاى سجده برگردان پس اگر ندانستى كه چه كسى بر
راست و چپت نماز مى خواند، نمازت را نيكو كرده اى و بدان
كه در پيشگاه كسى قرار دارى كه تو را مى بيند اما تو او را
نمى بينى .
و باز از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه
محبوبتريت بندگان در نزد خداى ، عزوجل كسى است كه در گفتار
خود راستگو و بر نمازهاى خويش و آنچه خدا بر او واجب كرده
است نگهبان باشد و اداى امانت كند:
احب العباد الى الله عزوجل رجل صدوق
فى حديثه ، محافظ، على صلواته و ما افترض الله عليه ، مع
اداء الامانة
(332)
و نيز از آن بزرگوار است كه فرمود:
فضل الوقت الاول على الاخير كفضلل
الاخرة على الدنيا
(333)
برترى نماز اول وقت بر نمازى كه به تاخير خوانده شود؛
همانند برترى آخرت بر دنياست .
و از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
ايما مومن حافظ على صلاة الفريضة
فصلاها لوقتها فليس هو من الغافلين فان قراء بيها بماة آية
فهو من الذاكرين
(334)
هر مومنى كه بر نماز واجب خود نگاهبانى كند و آن را به وقت
خود بگزارد، از غفلت زدگان نمى باشد و پس اگر در آن صد آيه
بخواند، در شمار ذاكران خواهد بود.
و عالم آل محمد (صلى الله عليه وآله )، حضرت رضا (عليه
السلام ) فرمود:
ان الرجل يصلى فى وقت و ما فاته من
الوقت الاول خير من ماله و ولده
(335)
شخصى كه در پاره اى از فراخى وقت ، نماز مى گزارد، بايد
بداند كه آنچه از فضيلت و پاداش نماز اول وقت از كف داده
است ، برايش بهتر از تمامى دارايى و فرزندان اوست .
آن حضرت در روايت ديگرى نماز را به گل خوشبويى همانند
فرمود و نماز اول وقت را به گلى كه تازه از گلبنش برگيرند:
الصلوات المفروضات فى اول وقتها اذا
اقيم حدودها اطيب ريحا من قضيب الاس حين يؤ خذ فى طيبه و
طراوته فعليكم بالوقت الاول
(336)
نمازهاى واجب شده اى كه در اول وقت خود خوانده شود، چنانچه
با رعايت حدودش اقامه شود، خيلى خوشبوتر از گل ياس و ريحان
است به هنگامى كه با تمام زيبايى ، خويشايندى ، خوشبويى و
تازگيش از گلبنى برگرفته شود پس بر شما باد كه نماز را در
اول وقت آن بگزاريد. و از رسول خدا (صلى الله عليه وآله )
روايت شده است كه فرمودند:
ما من عبد اهتم بمواقيت الصلوة و
مواضع الشمس الا ضمنت له لروح عند الموت و انقطاع الهموم و
الاحزان و النجاة من النار و كنا مرة الابل فصرنا اليوم
رعاة الشمس
(337)
هيچ بنده اى نيست كه به اوقات نماز و مواضع خورشيد توجه
داشته باشد مگر آن كه راحت هنگام مرگ و جدايى از غم و
اندوه و رهايى از آتش را برايش ضمانت مى كنم . روزگارى
شبانهاى اشتران بوديم و امروز ديده بانهاى خورشيديم .
يادآورى : آنچه درباره منع از تضييع و سبك شمردن نماز آمده
است نيز مى تواند بيان كننده فضيلت نماز اول وقت و
بزرگداشت آن باشد، همچنين براى آگاهى بيشتر از اهميت و
فضيلت نماز و نماز اول وقت بايد به خيرات و بركات و آثار
نيكوى آن كه بيش از هر كار و عبادت ديگرى توجه كرد از اين
روى خواننده محترم را به مطالعه فصل اول از نمازشناسى 3
دفتر سوم اين كتاب كه درباره نتايج و آثار نماز است فرا مى
خوانم .
42-4. سبك
شمردن نماز و منع از تضييع آن
امير مؤ منان ، على (عليه
السلام ) فرمودند:
من لم ياخذ اهبه الصلوه قبل وقتها
فما وقرها(338)
آن كه ساز و برگ سفر روحانى نماز را پيش از رسيدن هنگامش
آماده نساخت ، بزرگش نشمرد
و از همان بزرگوار روايت شده است كه فرمودند؛
ليس عمل احب الى الله ، عزوجل ، من
الصلاة فلا يشغلنكم عن اوقاتها شى ء من امور الدنيا فان
الله عزوجل دم اقواما فقال : الذين هم عن صلاتهم ساهون ؛
يعنى انهم غافلون استهانوا باوقاتها
(339)
هيچ كارى نزد خداى ، عزوجل ، دوست داشتنى تر از نماز نيست
پس چيزى از امور دنيا شما را از رعايت اوقات آن باز ندارد
زيرا كه خداى ، عزوجل ، گروههايى از مردم را نكوهيده و
فرموده است : ....همانان كه كاهل
نمازند و در به جاى آوردن نماز خود بى توجه اند
آنچه خداى تعالى ، از اين سخن ، اراده فرموده است اين است
كه آنان غفلت زدگانى هستند كه اوقات نماز را سبك مى شمرند
و رعايت آن را مهم نمى دانند.
و از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) روايت شده است
كه فرمود:
حافظوا على مواقيت الصلوة فان العبد
لاياءمن الحوادث و من دخل عليه وقت فريضيتين فقصر عنها
متعمدا فهوا خاطى من قول الله عزوجللل : ويل للمصلين الذين
هم عن صلاتهم ساهون يقول عن وقتهم يتغافلون
(340)
نگاهبان اوقات پنج نماز باشيد و آن را از وقت ويژه اش به
واپس ميندازيد زيرا بنده از پيش آمدهاى ناگوار در امان
نيست و ممكن است توفيق نيايد كه آن را در فراخى وقت بگزارد
و اداى دين كند و كسى كه وقت فريضه اى بر او درآيد و در
اجراى آن ، آگاهانه و از روى قصد كوتاهى كند، پس او از
هشدار خداى ، تعالى ، كه فرمود: واى
بر نمازگزارانى كه در نماز خويش غافلند به هوش
نيامده است و از امر ضمنى او به نماز اول وقت ، سر تابيده
و خطا كار است .) خداى تعالى ، با اين سخن :
... آنان كه در نماز خود بى توجهند
در حقيقت مى گويد: آنان كه خود را به فراموشى و بى خبرى مى
زنند، به حقيقت مى گويد: آنان كه خود را فراموشى و بى خبرى
مى زنند، به اوقات نماز خود بى توجهى نشان مى دهند و آن را
مهم نمى دانند.
و امام صادق (عليه السلام ) از رسول خدا (صلى الله عليه
وآله ) روايت كرده اند كه فرمود: لا
تنال شفاعتى عذا اخر الصلاة المفروضة بعد وقتها
(341)
آنان كه نماز واجب خود را پس از وقت آن بخوانند و به تاخير
بيندازند، فردا قيامت شايستگى ميانجيگيريم را نخواهند داشت
. بنا بر آنچه در اينجا و ديگر موارد عنوان شد، به واپس
افكندن نماز، جز براى بيماران و كسانى كه گرفتارى حاد و
عذر موجهى دارند، روا نيست و بر اساس روايتى كه قبلا از
كتاب الخرايج و الجرايح از
امام رضا (عليه السلام ) گزارش شد، به تاخير انداختن نماز
حتى به منظور ملحق شدن افراد همپا برپايى باشكوه تر آن
جايز نيست و منتظر ماندن براى شركت افراد بيشتر در نماز
جماعت ، موجب تضييع آن مى گردد.
(342)
در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) آمده است :
ان الصلوة اذا ارتفعت فى وقتها رجعت
الى صاحبها و هى بيضاء مشرقة تقول حفظتنى حفظك الله و اذا
ارتفعت فى غير وقتها بغير حدودها رجعت الى صاحبها و هى
سوداء مظلمة تقول ضيعتنى ضيعك الله
(343)
اگر نماز به وقت خود بالا رود، با حالتى سفيد و پرتوافكن
به صاحبش بازگردد و گويد: مرا حفظ كردى ، خدا تو را نگه
دارد و چون احكام و آداب آن رعايت نشود و در غير وقت خود
بالا رود، به سوى صاحب خود برگردد و گويد: مرا تباه كردى ،
خدا تو را تباه گرداند.
شيخ فريدالدين عطار نيشابورى ، در اين زمينه سروده است :
(344)
چون نماز تو چنين پر
تفرقه است
|
ترك كن كاين نيست ادا
اين مخرقه است
|
ابن ادهم چون ادا كردى
نماز
|
دست بنهادى به روى خويش
باز
|
تا برويم باز نتوان زد
مگر
|
زانكه مى دانم كه دست
بى نيازى
|
باز خواهد زد به روى من
نماز
|
يكى ديگر از اشكال تباه كردن نماز، كاستن از آن است ، در
حديثى نبوى و علوى آمده است :
اسرق السراق من سرق من صلاته
(345)
دزدترين دزدان كسى است كه از نماز خويش كه حق خداى ، تعالى
است ، بدزدد و كم كند.
به طور كلى بايد توجه داشت و كه نماز بايد با رعايت تمامى
حدودش اقامه شود و چنانچه شرطى از شرايط نماز و حدى از
حدود آن را رعايت نكنيم ، آن را سبك شمرده ايم و تباه كرده
ايم .
پروردگارا ما را از كسانى قرار ده كه نماز را تباه نمى
سازند و آن را بزرگ مى دارند.
43-4. نماز،
نشانه حكومت صالحان
خداى تعالى فرمود :
اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا...
الذين ان مكاناهم فى الارض اقاموا الصلوة واتوا الزكوة و
امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور
(346)
به آنان كه مورد ستم قرار گرفتند، اجازه پيكار داده شد...
كسانى كه چنانچه آنان را در زمين جاى دهيم و توانايى و
قدرت بخشيم .
(و ابراز حكومت را اعم از ادوات و امكانات مادى و مالى ،
توانايى هاى جسمى و فكرى و آگاهى هاى سياسى و علوم و فنون
كشور دارى و را براى آنان فراهم سازيم همچون حاكمان جبار و
خودكامگان ستمكار، غرق غرور و مستى نمى شوند، ادعاى خدايى
نمى كنند، و براى آن كه فرمان برده شوند و به جاى خدا
پرستش شوند، دست به تخريب پرستشگاههاى فرمانروا و خالق
هستى نمى زنند و با ياد و نام خدا مخالفت نمى ورزند و بلكه
پيروزى و حاكميت را نردبان تعالى و ترقى خود و جامعه مى
سازند و پيوندشان را با خدا و خلق خدا محكم مى كنند و به
اين منظور نماز را كه سمبل پيوند با خداست بپاى مى دارند و
زكات را كه رمز پيوند با خلق است مى دهند و مردم را به
معروف كه براى فطرت شناخته است و مورد پسند آن و با آن
هماهنگ است امر مى كنند و از منكر كه با فطرت بشرى غريبه
است و براى آن ناخوشايند است باز مى دارند و در راس
معروفات ، پرستش خدا و اخلاص در عبادت اوست ؛ چنان كه راس
منكرات شرك و پرستش بتهاى گونه گون و عبادت شيطان است .
آنان به جاى اطاعت شيطان و عبادت رحمن و به جاى خودپرستى ،
خدا پرستى را مى گزينند، به اذن او مى جنگند، به امر او
امر مى كنند، به نهى او باز مى دارند و از موقعيت خود سو
استفاده نمى كنند زيرا كه مى دانند پايان تمام كارهاى براى
خدا و به دست او و به سوى اوست .
خداى تعالى ، چهار نشانه مهم را براى صلاحيت حاكمان در
زمين و در اينجا بيان فرمود: اقامه صلات ، پرداخت زكات امر
به معرف و نهى از منكر كه راس اين نشانه ها اقامه نماز مى
باشد.
؛ يعنى بى نماز نمى تواند زكات دهد، و امر به معروف و نهر
از منكر كند، و آن كه از خدا بريده است و با هستى بخش و
نعمت بخش خود بدرفتار و بدكنش است ؛ چگونه با خلق خدا
رفتار خواهد بود و با آنان رابطه شايسته خواهد داشت .
؛ يعنى بى نمازان كه پيمان فطرت و بندگى را با خداى خود مى
شكنند و روزى پنج نوبت مرتكب اين زشت ترين كار مى گردند،
با زير دستان و رعاياى خود به طريق اولى پيمان شكنند و
چنين ستمگرانى شايسته حكومت بر بندگان خدا نمى باشند.
؛ يعنى بايد با حاكمان بى نماز كه فاقد نخستين نشانه
صالحيت براى حكومت اند و طبيعة فاقد ديگر ملاكهاى صلاحيت
حكومت و متصف به ستمكارى بر خدا و خلق مى باشند، تا بر
چيدن دستگاه جورشان قتال و مبارزه كرد و صالحان را بر سر
كار آورد.
؛ يعنى اگر حكومت ، گزينشى است ، مردم بايد نمازگزاران
حقيقى ، زكات دهندگان مخلص و آمران به معروف و ناهيان از
منكرى را كه به اصول و روشهاى امر به معرفو و نهى از منكر
در سطوح مختلف آن و در سطح گستردده اجتماع آشنا هستند و از
راه و رسم اداره سالم اجتماع با خبرند و مى توانند آن را
بدرستى و بر اساس احكام الهى رهبرى كنند، به حكومت
برگزينند.
؛ يعنى نماز در سرنوشت مردم نقش تعيين كننده دارد و علاوه
بر آن كه شكر منعم حقيقى است از نظر اجتماعى نيز داراى
فضيلت ويژه اى است .
44-4. نماز،
از زشتكارى و هرزگى باز مى دارد
خداى تعالى در سوره عنكبوت براى دلدارى پيغمبر اكرم
(صلى الله عليه وآله ) و آرام دادن به قلب و نيرو دميدن به
روح او، ابتدا فرازهاى از سرگذشت جوامع پيشين و پايان
غمناك زندگانى آنان را كه پيامد رفتار نادرست آنان در
برابر هدايتها و ارشادهاى رهبران خدايى و پيامبران بزرگ
الهى بوده است ، بيان مى كند آنگاه براى آن كه بتواند امت
خويش را به صلاح آرد و از گناهان مصيبت بارى كه پيشينيان
مرتكب شده اند، دور نگه دارد و اجتماعى متفاوت با جوامع
پيشين تربيت كند، طى دو فرمان ، خط مشى كلى و جامعى را
فراروى وى قرار مى دهد.
فرمان اول ، بر خواندن وحى بر مردم و آشنان كردن آنان با
كتاب خداست .
اتل ما اوحى من الكتاب
و فرمان دوم ، بر پا داشتن نماز در ميان مردم و اقم الصلوة
(347)
اين دو فرمان يك خط است و در يك راستا و هر يك از آن دو با
ديگرى هماهنگ است زيرا كه وحى ، پيامى آسمانى براى بهسازى
و تنزيه افراد و جوامع است و به آنان دور باش از گناه و
درس ذكر خدا مى دهد كه هدى و
تذكره است . و نماز نيز از
گناه زشت و اعمال ناروايى كه مورد رد و انكار فطرت است ،
باز مى دارد:
ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر
(348)
و همانند وحى ذكر خداست كه آنچه در نماز مى خوانيم ، يا
كلام خداست و يا برگرفته از كلام خدا و افعال نماز نيز
صورت تجسم يافته اذكار آن است و چنان كه آيه مى گويد، ذاكر
بودن نماز، مهم تر از ناهى بودن آن است ولذكر الله الكبر
تا اينجا سخن مربوط به هماهنگى قرآن و نماز در امر ياد
كردن از خدا و دفع مفاسد پنهان و آشكار و اصلاح فرد و
جامعه است كه در موضوع همكارى و هماهنگى نماز و قرآن در
تامين خوشبختى نيز به آن اشاره شد.
اما آنچه در اين آيه جلب توجه مى كند اين است كه اقامه
نماز با وجود آن كه فرمان وحى است و دستور آن در كتاب خدا
مذكور است ، ليكن خداوند صفات بازدارندگى از فحشا و منكر و
يادآورى از خدا را به طور مشخص به نماز نسبت مى دهد و نه
قرآن .
گويا نماز از آنجا كه جنبه عملى دارد و وحى تجسم يافته است
، توان اجرايى آن در دفع فساد و يادآورى از خدا بيشتر از
وحى است و شايد اين اختصاص از آن جهت است كه درخت وحى
داراى شاخه هاى زيادى است كه ميوه شيرين تربيت دارد و
نماز، در ميان آن شاخه اصلى و پرثمرترين فرع است .
بازدارندگى از گناه ، جزئى از طبيعت نماز است ، نمازى كه
نمازگزار را به ياد نيرومندترين عامل بازدارنده از گناه ؛
يعنى مبدا و معاد مى اندازد؛ بايد داراى خاصيت بازدارى از
فحشا و منكر باشد.
وقتى انسان در محضر خدا حضور مى يابد، او را از همه چيز و
همه كس بالاتر و برتر و بزرگتر از حد وصف مى بيند، به
ياد نعمت هاى او مى افتد و حمد و سپاس او مى گويد، تنها او
را مى پرستد و از او كمك مى جويد، راه راست را از او مى
خواهد و بيزارى خود را از راه غضب شدگان حضرت كردگار و
گمراهان بروز مى دهد، بى ترديد، خود را از راه غضب شدگان
حضرت كردگار و گمراهان بروز مى دهد، بى ترديد، حركتى در
قلب و روحش به سوى پاكى و تقوا پديد مى آيد، قامتش را براى
او خميده مى سازد و پيشانشى را در پيشگاهش به خاك مى سايد،
با غرق شدن در بزرگى او، خود و خواسته هاى خود را فراموش
مى كند، بر يگانگى خدا و رسالت رسولش مهر تاييد مى زند،
خود را در زمره صالحان ذكر مى كند، و اذكار و اعمال نماز
را در هر شبانه روز، حداقل ، پنج بار تكرار مى كند و علاوه
بر آن پيش از هر نماز خود را مى شويد و پاك مى سازد و از
پليدى نجاست و حرام دورى مى كند.
چنين امور و چنين حالاتى ، طبيعة ، موجى از معنويت در او
پديد مى آورد كه خس و خاشاك گناه و هوس ، و پوچى و بيهودگى
را از وجودش دور مى سازد و زيرا هر يك از آنها به تنهايى
تاثيرى بازدارنده در برابر فحشاو منكر دارد و البته مجموعه
آنها كه نماز ناميده مى شود، تاثير كلى تر و قوى تر در
بازدارى از فحشا و منكر دارد؛ به عبارت ديگر هر نماز به
اندازه نقص و كمالش صاحب خود را از فحشا و منكر منع مى
كند. ليكن نماز، هر چند سطحى و ناآگاهانه باشد، غير ممكن
است كه هيچگونه تاثيرى در نماز كننده نگذارد.
آنان كه نماز حقيقى نمى خوانند و آلوده به گناه هستند، اگر
همان نماز ناقص و سطحى را نخوانند، از آن هم آلوده تر
خواهند شد.
از جابر روايت شده است كه گفت : به رسول خدا (صلى الله
عليه وآله ) گفتند: فلان شخص ، روزها، نماز مى خواند و
شبها به سرقت اشتغال مى ورزد. فرمود:
ان صلاته لتردعه
(349)
همانا نمازش او را از آن عمل باز خواهد داشت .
گناه زداى نماز، به قدرى مهم است كه ملاك رد و قبول نماز و
ميزان سنجش قبولى آن است ؛ با اينهمه خداى ، تعالى ،
فرمود:
ولذكر الله اكبر
هر آينه تاثير نماز در يادآورى از خدا، بزرگتر و مهمتر از
تاثير آن در نهى از فحشا و منكر است .
جمله فوق ، فلسفه اى مهم تر و حكمتى بزرگتر از خاصيت نهى
از فحشا و منكر را براى اقامه نماز مطرح مى كند.
دليل بزرگتر بودن اين حكمت ، آن است كه عامل اصلى ناهى
بودن نماز از فحشا و منكر؛ همان ذكر
الله بودن آن است ؛ به عبارت ديگر اگر نماز؛ موجب
نهى از فحشا و منكر است ؛ بدان جهت است كه ياد خداست .
ذكر خدا، ريشه و پايه و مايه تمام اصلاحات و روح تمام
عبادتهاست .
مقدمات ، مقارنات ، و تعقيبات نماز، همه و همه زنده كننده
ياد خدا در دلهاست .
خداى ، تعالى در چهاردهمين آيه از سوره طه به اين حكمت
بنيادين نماز اشاره كرده است و خطاب به موسى (عليه السلام
) فرموده است : نماز را براى ياد من برپادار:
اقم الصلوة لذكرى
شيخ طبرسى در تفسير اين جمله با تكيه بر روايت ابن عباس
گفته است : معنى آن اين است كه
لذكر الله اياكم برحمة اكبر من
ذكركم اياه بطاعته
(350)
ياد خداست از شما، به وسيله رحمت ، بزگرت از ياد شما از
او، به وسيله طاعت است و از مجاهد روايت شده است كه گفت :
لذكر الله عبده اكبر من ذكر العبد
ربه
(351)
يا خدا از بنده خويش ، بزرگتر از ياد بنده از پرودرگار خود
است .
اين تفسير با توجه به كريه فاذكرونى اذكركم درست مى نمايد
و برخى از عرفا گفته اند، تا او بنده را ياد نكند، بنده او
را ياد نتواند كرد.
ليكن در بيشتر مواردى كه ذكر الله
بكار رفته است ، مراد همان ياد كردن بنده از خداست
؛ چنان كه از معاذ جبل روايت شده است كه گفت : هيچ يك از
اعمال آدمى از ذكر خدا برايش نجات بخش تر از عذاب الهى
نيست . از او پرسيديند: حتى جهاد در راه خدا؟ گفت : بلى
خدا فرموده است : ولذكر الله اكبر
و از همو روايت شده است كه گفت : از رسول خدا (صلى الله
عليه وآله ) سوال شد: كدام عمل در نزد خدا محبوب تر است ؟
فرمود:
آن بميرى و زبانت به ذكر خداى ،
عزوجل ،تر باشد، و از ابوالعاليه روايت شده است كه
در مورد كريمه
ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر
گفت :
الصلاة فيها ثلاث خلال : الاخلاص و
الخشية و ذكر الله . فكل صلاة ليس فيها من هذه الخلال
فليس بصلاة يامره بالمعروف والخشية تنهاه عن المنكر و ذكر
الله القراءن يامره و ينهاه
(352)
در نماز سه خصلت است : پاكى نيت ، ترس از خدا، و ياد خدا.
پس هر نمازى كه چيزى از اين خصلت ها در آن نباشد، نماز
نيست . اخلاص او را امر به معرفو مى كند، خدا ترسى او را
از كار زشت باز مى دارد و ياد خدا، قران ، او را فرمان مى
دهد و باز مى دارد و از آنجا كه نماز نمازگزاران ، در
ميزان بازدارندگى از فحشا و منكر و ياد خدا، متفاوت است ،
خداى ، تعالى ، خطاب به آنان فرمود:
و الله يعلم ما تصنعون
(353)
خدا مى داند كه چه كنيد و چگونه نماز مى خوانيد.
45-4. از
نماز فرمان ببريد
شيخ طبرسى در تفسير مجمع البيان مى گويد: در ناهى
بودن نماز از فحشا و منكر دلالتى است بر اين كه اين نماز،
لطفى از جانب شارع براى مكلف است در جهت ترك قبيح و معصيت
هاى كه مورد پسند عقل و شرع نمى باشد. پس اگر از كار زشت
باز ماند، نمازش با توفيقى از جانب پرودرگارش انجام شده
است و در غير اين صورت از جانب نفس خودش پايان گرفته است
.
و گفته اند: نماز به منزله بازدارنده به گفتارى است كه مى
گويد: گناه زشت و فعل ناپسند مكن !
از آن جهت بازدارنده به گفتار است كه مشتمل بر تكبير،
تسبيح ، تهليل ، تحميد قرائت ، ايستادن در پيشگاه خداى
سبحان و جز آن از انواع عبادت است و تمامى اين امور
چيزهايى است كه نمازگزار را به شكر خدا مى خواند و از گناه
كه ناسپاسى عملى در برابر اوست منصرف مى سازد و اين همانند
امر و نهى به گفتار است . گفتارى كه هر سخنش ، رهبرى به
سوى شناخت حق است و خواننده اى به سوى آن و گرداننده اى از
حركت به جانب ضد آن .
و ابن عباس گفته است : در نماز نهى كننده و بازدارنده اى
پس كسى كه نمازش او را از گناهان نمى دارد. با نمازش چيزى
جز دورى از خدا بر وى افزود نمى شود.
و گفته اند: معنى آن اين است كه نماز، صاحب را مادامى كه
در نماز باشد، از گناه باز مى دارد؛ چنان كه خداى تعالى در
مورد خانه خود كعبه كه قبله نماز است فرموده است :
كسى كه وارد آن شود در امان است .
و من دخله كان امنا
(354)
معناى اخير، صحيح و مناسب نيست زيرا كارهاى زيادى وجود
دارد كه انسان در مدت زمان اشتغال به آنها از گناه باز مى
ماند و اين مزيتى براى نماز به حساب نمى آيد.
چنان كه پيش از اين گفته شد، نماز، هم طبيعة ما را از گناه
باز مى دارد. نهى تكوينى و
هم هر يك از افعال و جملات و اذكار آن را ما بر سبيل گفتار
از آن منع مى كند نهى تشريعى
و به صلاح مى خواند... و اين بدان معنى است كه نماز سراسر
نهى از گناه است . و در بازدارى از آن اثر قوى دارد منتهى
شدت و ضعف بازدارندگى نماز، بستگى به نقص و كمال آن دارد.
در هر حال نمازگزار بايد امر نماز را اطاعت كند و به نهى
آن جامه عمل بپوشاند. همان گونه كه نهى نماز، هم تكوينى و
هم تشريعى است عمل كردن به نهى آن نيز به دو صورت ميسر است
. نمازگزارى كه سعى مى كند نماز كامل بخواند، در حقيقت مى
كوشد تا به نحوى نهادى به نهى نماز پاسخ مى دهد و وقتى كه
با مراقبت از اعمال خود، تقوى را رعايت مى كند و در پرهيز
از گناه مى كوشد، با فرمان بردن از نماز به نهى تشريعى آن
پاسخ مثبت مى دهد.
توضيح آن كه نماز، پاكى و طهارت است و با فطرت پاك و
پاكيزه انسان ، مطابقت دارد. فطرت آدمى خداجو است و نماز
هم چيزى جز خداجويى نيست بنا بر اين ، نماز، پاسخى به نياز
فطرت است . فطرت ، زيباست و نماز هم سرشار از زيباييهاى
ظاهرى و روحانى است ، و علاوه بر آن به فطرت هم زينت و
كمال مى بخشد.
فطرت ، دوستدار خوبيها و دشمن زشتيهاست . معروف ، چيزى است
كه فطرت ، با آن آشناست و آ را مى پسندد و تاييد مى كند و
منكر چيزى است كه براى فطرت بيگانه و ناپسند است .
فطرت انسان يا جان سخنگو و نفس ناطقه اش ، دوستدار خرد و
كار خرمندانه است و از كار نيك و خردمندانه شادمانه از كار
زشت و نابخردانه ، غمزده مى شود.
خرد دوست ، جان سخنگوى توست
كه از نيك شاد است و از بد دژم
نماز نيز چنين است . دوست خوبيها و دشمن زشتيهاست و خود
بهترين كار نيك است . پس اين كه قرآن مى فرمايد: نماز از
فحشا و منكر باز مى دارد؛ معنايش اين است كه نماز، زبان
فطرت است و از جانب آن سخن مى گويد و كار مى كند. با توجه
به آنچه گفته شد، ميان نماز و فطرت ، هماهنگى كامل وجود
دارد، اما گناه و آلايش ، مورد تاييد و علاقه فطرت نيست و
با آن ناهماهنگ است و از نظر نماز نيز ناپسند و مردود است
. نماز با آن مقابله مى كند و در حذف آن مى كوشد كما اين
كه گناه هم از نماز باز مى دارد و در حذف آن اثر دارد.
ميان طبيعت نماز و طبيعت فحشا و منكر ناسازگارى كامل وجود
دارد. و اين دو با هم در ستيزند. در اين رويارويى ، اگر
نماز نيرو بگيرد، گناه ناتوان خواهد شد. عكس آن نيز صادق
است . هر كدام رو به كمال بگذارد، ديگرى رو به ضعف خواهد
رفت و كمال يافتگى يكى ، باعث سير قهقرايى و نابودى ديگرى
خواهد شد بنابراين نهى تكوينى نماز، حاصل همان تضاد طبيعى
است كه با فحشا و منكر دارد و اگر گناه از نماز منع مى
كند، آن هم نتيجه همين تضاد طبيعى است .
نماز، هر اندازه حقيقى تر و كامل تر مى شود، نيروى
بازدارندگيش زياد خواهد شد و هر چه ناقص شود؛ از خاصيتش
كاسته خواهد شد و اما هماره ، مانند يك سيمم ارتباطى ميان
آفريده و آفريدگار عمل خواهد كرد و بسا كه روزى مانع از
گناه شود. و نهى تشريعى نماز، اين است كه مى گويد: اهل
نماز و پرستش حق ، نبايد اهل گناه و شيطان پرست شود.
اهريمن را در كنار يزدان قرار مده و نماز روحانى را با
گناه شيطانى از ميان بر. بنابراين نمازگزار بايد با رعايت
تقوى و هم با خواندن نماز مقبول ، از نماز فرمان ببرد كه
اگر به مقتضاى نهى نماز عمل نكند، از آن فرمان نبرده است و
آن كه از نماز اطاعت نكند، نماز نخوانده است . از رسول خدا
(صلى الله عليه وآله ) روايت شده است :
لا صلاة لمن لم يطع الصلاة و طاعة
الصلاة ان تنهى عن الفحشا و المنكر
(355)
آنن را كه از نماز اطاعت نكند، نمازى نيست و فرمانبردن از
نماز اين است كه از فحشا و منكر باز ايستى و خويشتن نگه
دارى .
شيخ طبرسى ؛ گويد: معناى اين سخن اين است كه اگر نماز، باز
دارنده از گناهان است ، پس كسى كه آن را اقامه كند و با
وجود آن از گناهان باز نايسسسستد، نمازش داراى آن ويژيگى
كه خدا وصف كرده است . نيست . و اگر پس از توبه كند و ترك
گناهان گويد، روشن مى شود كه نمازش مفيد و بازدارنده بوده
است ؛ هر چند از آن باز نايستد مگر پس از چندى .
چنان كه انس روايت كرده است : جوانى از انصار با رسول خدا
(صلى الله عليه وآله ) نماز مى گزارد و با اين حال به
گناهان زشت مى پرداخت . موضوع را به عرض رسول خدا (صلى
الله عليه وآله ) رسانيدند. فرمود: ان صلاته تنه يوما ما
(356)
همانا نمازش او را روزى از آن عمل باز مى دارد.
ديرى نپاييد كه جوان از كار خود پشيمان شد و توبه كرد و
تاثير نماز وى ظاهر شود. به ابن مسعود گفتند: فلان شخص
نماز را دراز مى كند. گفت : ان الصلؤ د لاتنفع الا من
اطاعها: نماز سود نمى بخشد مگر به كسى كه از آن اطاعت كند
سپس كريمه ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر را قرائت
كرد. و از حسن بصرى روايت شده است كه گفت :
يا ابن ادم ! انما الصلاة التى تنهى
عن الفحشاء و المنكر فان لم تنهك صلاتك عن الفحشاء و
المنكر فانك لست تصلى
(357)
اى فرزند آدم ! نماز حقيقى فقط آن است كه از فحشاء و منكر
منع كند. پس اگر نمازت تو را از آن دو باز نداشت ، نماز
نخوانده اى .
و از ابن عمر روايت شده است كه رسول خدا (صلى الله عليه
وآله ) فرمودند:
من صلى صلاة لم تامره بالمعرف و تنه
عن المنكر لم تزد صلاته من الله الا بعدا
(358)
آن كه نمازگزارد و نمازش او را به كار نيكو نفرمايد و از
زشت و تباه باز ندارد، نمازش ، جز دورى از خدا بر او
نيفزايد.
نمازگزار بايد درس امر به معروف و نهى از منكر را از نماز
بياموزد و همچون نماز خود آمر به معرفو و ناهى از فحشا و
منكر شود.
46-4. نماز،
امر به معروف و نهى از منكر
براى حفظ قوانين محكم
داور
|
براى جلب رضاى خدا و
پيغمبر
|
براى كسب شرف در ميان
نوع بشر
|
به اين سه فرع بكوش اى
برادر و خواهر!
|
نماز و امر به معروف و نهى از منكر
اگر كه عاشق و دلبسته
به قرآنى
|
اگر كه مومن مسؤ ولى و
مسلمانى
|
از اين سه حكم مپيچ سر
آنى
|
كه سربلند شوى نزد خالق
اكبر
|
نماز و امر به معروف و نهى از منكر
كسى كه ترك كند اين سه
را مسلمان نيست
|
وزين سه حكم تمرد نمود
انسان نيست
|
در آن كه اين سه
نباشدنشان ايمان نيست
|
بدون اين سه دليل است و
عاجز و مضطر
|
نماز و امر به معروف و نهى از منكر
بقاى عزت دين جز به اين
سه ممكن نيست
|
حيات اهل زمين به جز به
اين سه ممكن نيست
|
دوام شرع مبين جز به
اين سه ممكن نيست
|
به اين سه كوش تا بر
جهان شوى سرور
|
نماز و امر به معروف و نهى از منكر
بناى ظلم و ستم را به
اين سه ويران كن
|
اساس عدل و شرف را به
اين بنيان كن
|
به اين سه فرض عمل كند
نتايجش بنگر
|
به همتت كره ارض را
گلستان كن
|
نماز و امر به معروف و نهى از منكر
عمل به اين سه فريضه
مرگ استكبار
|
ز بيخ و بن به در آرد
درخت استعمار
|
ز شرك و كفر نماند در
اين جهان ديار
|
اگر مومن پاكى پذير اين
باور
|
نماز و امر به معروف و نهى از منكر
ز ترك امر به معروف و
نهى از منكر
|
دعاى كس به اجابت نمى
رسد ديگر
|
براهل خير مسلط شود
عوامل شر
|
كه ترك اين سه مسلمان
تر است زنگ خطر
|
نماز و امر به معروف و نهى از منكر
عمل به اين سه جهان را
كند چو باغ جنان
|
قرين داد شود
نوريا تمام جهان
|
عمل شود به قوانين عترت
و قرآن
|
شود حكومت
الله بر تمام بشر
|
نماز و امر به معروف و نهى از منكر
سيد مرتضى خراسانى
(359)
47-4. چكامه
اى در فضل نماز
هر آن كه كار به نام
خدا كند آغاز
|
به كاميابى و توفيق مى
شود مساز
|
رسد به بهره دلخواه
خويش در پايان
|
كسى كه كار به ياد خدا
كند ز آغاز
|
اگر سعادت دنيا و آخرت
جويى
|
به كار در ره خشنودى
خدا پرداز
|
بدانچه فانى و واهى است
دل نشايد بست
|
به جاه و مال و به عز و
ناز مناز
|
بسا بود كه بينى زوال
حشمت و جاه
|
بسا بود كه بينى و بال
و عزت و ناز
|
فرود آر سر بندگى و
طاعت را
|
به پيشگاه خداى كريم
بنده نواز
|
چو طاعت تو به درگاه او
قبول افتد
|
ز بندگى سرآزادگى به
چرخ افراز
|
هر آن كه بندگى حق شعار
خود سازد
|
به طاعتش نكند جز خداى
را انباز
|
بشوى جان و تن خويش را
ز لوث گناه
|
به آب توبه و اخلاص و
بندگى و نماز
|
نماز، اصل عبادات و
پايه دين است
|
نماز داردت از منكرات و
فحشا باز
|
نماز مى دهدت حسن خلق و
حسن عمل
|
كه حسن خلق و عمل راست
بهترين مفاز
|
نماز بر تو ببندد ره
وساوس ديو
|
نماز، باب حقايق كند به
روى تو باز
|
مشو اسير هواهاى نفس
توسن خويش
|
مخور فريب فسونهاى ديو
حيلت ساز
|
نماز، شيوه معمول
انبياى خداست
|
نماز، خلوت انس است و
گاه راز و نياز
|
به صدوق و پاكى و اخلاص
مى كند مؤ من
|
به بال شوق به معراج
قرب حق پرواز
|
به ويژه از همه بهتر
جماعت و جمعه
|
بود ميان عبادات افضل و
ممتاز
|
على شريف
(360)
48-4. فضل
نماز، به قدر بازدارندگى از گناه
اگر ايمان را همانند يك درخت بدانيم ، نمازها به
منزله آبكش ها و آوندهاى آن است و بازماندن از گناهان ،
ميوه هاى آن .
درختى كه آبكش نداشته باشد و شيره گياهى در آن جريان
نيايد، مى خشكد و ميوه اى نمى آورد. همچنان است ايمانى كه
همراه نماز نباشد. درخت چنين دينى بدون ترديد ، خشك خواهد
شد، ميوه منع از گناه نخواهد داشت و اجتماع بيمار را شفا
نخواهد داد.
و نماز داراى فضيلت است كه همانند رگهاى موجود در گياهان
عمل كند. نقش غذا رسانى و آبرسانى به ديگر اندامهاى درخت
دين را به عهده گيرد و آن را سرسبز شاداب و پر ثمر نگه
دارد. و هم از مرگ ايمان جلو گيرد و هم منع از گناه كند، و
با دففع آفت فساد و برآوردن بار شيرين صلاح و سداد، انسان
ساز و جامعه ساز شود.
در حديثى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مى خوانيم كه
فرمودند:
قال حبيبى جبرئيل : ان مثل هذاالدين
كمثل شجرة ثابتة . الايمان اصلها، و الصلاة عروقها،
والزكاة ماؤ ها، و الصوم سعفها، و حسن الخلق ورقها، و الكف
عن المحارم ثمرها فلا تكمل شجرة الا بالثمر؛ كذلك الايمان
لا يكمل الا بالكف عن المحارم
(361)
دوستم جبرئيل گفت : همانا مثل اين دين ؛ مثل درخت ثابتى
است كه ايمان ، ريشه آن است ؛ نماز، رگهاى آن ، زكات ، آب
آن ، روزه ، شاخه آن ، خلق و خوى نيكو، برگ آن و نگهدارى
از آنچه حرام است ، ميوه آن . و هيچ درختى بدون ميوه كامل
نيست . ايمان نيز چنين است و بدون بازداشتن از گناهان ،
كمال نمى يابد.
از اين حديث شريف ، نقش نماز و ارتباط آن با ديگر اجزاى
دين را به خوبى مى توان دريافت : رگ حيات ايمان نماز است .
شيرابه جانبخش آن زكات ، خرمى اش ، خلق و خوى نيك ، ميوه
آن ، نهى از فحشا و منكرات و فايده اش ، شفا و بهبود پيكر
بيمار اجتماع .
آرى ! چنين نمازى مقبول درگاه پروردگار و داراى فضيلت است
. نمازى كه با آداب و شرايط آن ، و با اخلاص و حضور قلب
خوانده شود و از آفت گناه نگه دارد.
با توجه به آن كه ارزش درخت را با ميزان ثمربخشى آن مى
سنجند، ايمان و نمازى داراى فضايل مذكور در اين فصل است كه
باز دارندگى آن از گناهان ، فراوان تر، و تاثير آن در
بهسازى شخص و جامعه اش فزونتر باشد. به عبادت ديگر؛ هر
اندازه قدرت غذارسانى و آبرسانى عروق درخت دين نماز، فزون
تر باشد و نقش بيشترى در ميوه سازى درخت دين به عهده گيرد،
فضيلت و ارزش بيشترى دارد و بيشتر مورد قبول پروردگار
خواهد بود.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
من احب ان يعلم اقبلت صلاته ام لم
تقبل ، فلينظر هل منعته صلاته عن الفحشاء و المنكر؟ فبقدر
ما منعته قبلت منه
(362)
كسى كه بخواهد بداند آيا نمازش قبول شده است يا نه ؟ بايد
بنگرد كه آيا نمازش او را از فحشا و منكر بازداشته است يا
خير؟ پس بداند خدا، نمازش را به اندازه اى كه او را از
گناه منع كرده باشد، از او قبول كرده است .
خداى ، تعالى به حضرت داوود (عليه السلام ) چنين وحى مى
كند:
كم من ركعة طويلة فيها بكاء خشية قد
صلاها صاحبها لا تساوى عندى فتيلا حين نظرت فى قلبه فوجدت
ان سلم من الصلاة و برزت له امراة و عرضت عليها نفسها
اجابها و ان عامله مؤ من خانه
(363)
چه بسيار ركعت هاى طولانى خاشعانه اى كه نمازگزارى گزارده
باشد اما نزد من به اندازه رشته سپيدى كه در شكاف هسته
خرماست نمى ارزد وقتى كه من به قلب او نظر كرده مى بينم كه
به محض فارغ شدن از نماز اگر زنى خود را به او عرضه نمايد،
او را اجابت خواهد كرد و اگر مؤ منى با او معامله اى كند،
به او خيانت خواهد نمود.
49-4. از
جذبه هاى گنه بار بر حذر باشيم
بيا با قيافه گل سفر
كنيم آغاز
|
سرود عشق بخوانيم در
ديار نماز
|
بيا كه با دل خود بيعتى
دوباره كنيم
|
به سجده گاه خدا رجعتى
دوباره كنيم
|
ز سفره خانه الله توشه
برگيريم
|
دوباره روزى خود، خوشه
خوشه برگيريم
|
درون خويش تكانيم تا
خدا آباد
|
وجود خويش ز سرگشتگى
كنيم آزاد
|
بيا زبان به صلاة و
سلام بنشانيم
|
شعور شعر به شور كلام
بنشانيم
|
بيا به شانه رنگين كمان
بياويزيم
|
به عطر سوره ، دل و جان
خود بياميزيم
|
سبد سبد غزل ناب
عاشقانه بريم
|
طبق طبق گل زيباى
عارفانه بريم
|
سرود وصل بخوانيم تا
مدار حريم
|
حريم فاصله را تا خدا
به لحظه بريم
|
بيا عبور نماييم از
صراط يقين
|
سفر كنيم به معراج از
سكون زمين
|
بيا كه شبنم باغ ستاره
دانه كنيم
|
براى مستى خود، تشنگى
بهانه كنيم
|
قدح قدح ، ز زلال سپيده
رود كنيم
|
به سجده گاه خدا لحظه
اى سجود كنيم
|
به آيه آيه بشوييم ،
نخوت و زنگار
|
وضو كنيمم به شبنم
اقامه بر دادار
|
دعاى فاضله را تا سحر
ترانه كنيم
|
به باغ خرم و سبز دعا
جوانه كنيم
|
بيا مرور كنيم فصل بودن
را
|
شعور و شعر و كلام خدا
ستودن را
|
بيا ز خويشتن خويش
درگذر باشيم
|
ز جذبه هاى گنه بار بر
حذر باشيم
|
صفاى عشق به آيينه قنوت
دهيم
|
درون خويش به رزاق
لايموت دهيم
|
هجاى
هو به الف ، لام و
ها حواله كنيم
|
وجود خويش براى خدا
قباله كنيم
|
ز برگ لاله بپوشيم خرقه
پرهيز
|
تشهدى هله خوانيم ، مست
و شورانگيز
|
بيا كه فاصله هاى را ز
خويش برداريم
|
وجود خويش را به معبود
خويش بسپاريم
|
بيا كه با دل خود لحظه
اى فراز شويم
|
كلام وحى بخوانيم و در
نماز شويم
|
به ريسمان خدا چنگ
عارفانه زنيم
|
اذان ، به مناجات
شاكرانه زنيم
|
خداى را به هزاران كلام
نام كنيم
|
اقامه را به سوى
مسجدالحرام كنيم
|
به وقت خواندن الحمد،
دل به راه بدهيم
|
يگانه بودن الله را
گواه دهيم
|
بيا ز خوابگه سنگاهاى
خارستان
|
حديث سنگ بخوانيم بر سر
شيطان
|
حديث سرخه عبادت ز مسجد
و معراج
|
زهاى و هوى تعلق ، رها
زمانه كنيم
|
به گاه سجده ، نيايش به
آن يگانه كنيم
|
بيا كه با دل خود خلوتى
دوباره كنيم
|
سفر كنيم ز خويش و به
خود نظاره كنيم
|
كلام عشق به هفده ركوع
ليل و نهار
|
به بنده سبحه كشانيم تا
شب ديدار
|
منوچهر جراح زاده قلندر
(364)
50-4. نماز،
مدد رسان است و ابزار استمداد
در آيه چهل و ششم از سوره بقره مى خوانيم :
و استعينوا بالصبر والصلوة و
آنهاالكبيرة الا على الخاشعين
از روزه و نماز كمك بگيريد و آن بزرگ و سنگين است و مگر بر
اهل خشوع
فرق است ميان آن كه به سختى نماز مى خواند و روزه مى گيرد
و كمك گرفتن از آن دو براى وى دشوار است و از آنها نتيجه
اى نمى گيرد و آن كه بدون كلفت و بلكه عاشقانه نماز مى
خواند و روزه مى گيرد و از آن دو براى كسب خشوع و فروتنى
در برابر خدا و خلق خدا، حركت در مسير رشد و كسب ديگر
فضيلت ها، مستقيم شدن ، تكميل ايمان كمال يافتن مقاومت در
برابر مشكلات و اجراى بهتر كار و حرفه خود كمك مى گيرد.
اگر پيش از اجراى هر كارى روزه بگيريم و نماز بخوانيم ، آن
را با روحى قوى تر، اراده اى مصمم تر آرامشى بيشتر و دقت و
نيروى تمركزى افزونتر اجرا مى كنيم و با صحتى بيشتر و
كمالى برتر و به پايان مى بريم .
آيا از روزه و نماز كه منشاء و مصدر چنين بركات و خيراتى
است و نيرويى پايان ناپذير و لايزال دارد، نبايد كمك گرفت
؟
بسيارى از مفسران صبر، را به معنى مطلق آن دانسته اند، نه
فقط روزه كه از عوامل صبر است .
در آيه يكصد و پنجاه و چهارم از سوره بقره نيز مى خوانيم :
يا ايهاالذين استعينوا بالصبر
والصلوة ان الله مع الصابرين
اى اهل ايمان از بردبارى و نماز كمك بگيريد كه خدا با صبر
كنندگان است .
بردبارى ، توان انسان را در زندگى و اعمالى كه انجام مى
دهد، بالا مى برد و علاوه بر ايجاد مقاومت ، موجب صحت كار
مى شود؛ همچنان كه شتابزدگى و كم حوصلگى باعث لغزشهاى
بسيار در مسير كار، انحراف آن از مجراى اصلى ، دور افتادن
آن از هدف و اجرا و انجام ناقص آن مى شود.
حال اگر اين صبورى حاصل عبادت پروردگار، و نماز و روزه
باشد، چه تاثير شگرفى در بهبود كيفيت كار و حسن اجراى آن
خواهد داشت ؟
بنابراين ، صبر و نماز، هر دو كار ساز و مدد رسان است .
آن كه بردبارى ، روزه و نماز، و تمام كارهايش براى خداست ،
خدا با اوست .
من كان لله الله له
كسى كه مى خواهد اهل صبر و نماز شود، بايد از خدا كمك
بخواهد.
چنان كه حضرت موسى (عليه السلام ) به قوم خود فرمود:
استعينوا بالله واصبروا
(365)
از خدا كمك بگيريد و صبر پيشه كنيد
و آن كه دست قدرت پروردگار، از او حمايت كند، مطمئنا عملش
قرين توفيق خواهد بود. كاركردن به ياد خدا و بر وفق رضاى
او، بدون ترديد يارى و توانبخشى او را به دنبال خواهد داشت
.
در مثل ؛ آن كه مى خواهد پيكارگر توانمندى براى خدا باشد،
بايد نمازگزارى خالص و مخلص هم براى او باشد و آن كه مى
خواهد نمازى خالى از شرك و خالصانه بگزارد، بايد از خدا
كمك بخواهد و شرط استعانت از او پرستشى پاك و بى رياست .
اياك نعبد و اياك نستعين
با توجه به آنچه گفته شد، نماز حقيقى ، هم خود مددرسان است
و هم ابزار استمداد و براى توفيق چنين نمازى بايد از خدا
كمك طلبيد.
پروردگارا! ما را از كسانى قرار ده كه حقيقة نماز مى
گزارند و در عبادت و كار خويش اهل توفيقند .
51-4. گوش كن
! يار تو را مى خواند
گوش كن يار تو را مى
خواند
|
بهترين كار تو را مى
خواند
|
اى كه صبح است و به
خواب سحرى
|
يا كه ظهر است ولى در
كارى
|
غافل از باغ خود اى
دوست بس است
|
خوش ترين زمزمه هاى
تكبير است
|
گفتگو كردن با يار خوش
است
|
گوش كن يار تو را مى
خواند
|
بهترين كار تو را مى
خواند
|
عبدالرحيم سعيدى راد
(366)
52-4. نماز،
نردبان تكامل تمام موجودات
اين كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرموده اند:
الصلوة معراج المؤ من
به اين معنى است كه :
نماز حقيقى ، نربان تكامل ايمان مؤ من و تقربش به خداوند
است .
حال اگر بپذيريم كه هر يك از انواع موجودات و مخلوقات حضرت
كردگار، تكاملى ويژه خود و نمازى مخصوص به خود دارد و به
گونه اى متناسب با خود، خدا را تسبيح مى كند، خواهيم گفت
كه : الصلوة معراج كل موجود: نماز،
نردبان ، تكامل هر موجودى است و چون مجموعه جهان
هستى پيوسته در نماز آفريدگار خود است ، همواره راه كمال
مى پويد و رو به گسترش است و چون نماز آن تعطيل نمى شود،
سير تكاملى اش هم متوقف نمى گردد.
امتياز انسان در حركت به سوى كمال اين است كه مى تواند
علاوه بر سير جسمانى ، حركتى غير جسمانى آغاز و در اين
سفر، آنچه ناديدنى است ببيند. تمامى موجودات ، در اين حركت
به سوى كمال ، داراى عشق طبيعى و شعور ويژه مى باشند ليكن
شايد برخوردارى از روح و قوه اختيار و نيروهاى دريافت و
شهود و عاطفه از مختصات انسان در طى طريق تكامل باشد.
انسان تكامل يافته در درياى حقايق بنيادين هستى غوطه ور مى
گردد و نسبت به مسائل روبنايى آن همانند حبابها و كف هاى
سطح درياست ، بى اعتنا مى شود و اين همان پارسايى و ورع
است .
مولوى از عارفى به نام دقوقى سخن مى گويد كه سير جسمانى را
رها ساخته بود و در قلمرو همين طبيعت و در پهنه همين جهان
گسترده مادى ، حركتى غير جسمانى را آغاز كرده بود.
دقوقى گفته است : روزى در كمال اشتياق مى پوييدم و در
آرزوى ديدن انوار محبوب خود بودم . باشد كه دريايى را در
قطره اى و آفتابى را در ذره اى شهود كنم . در راه رسيدن به
آرزوى خود بودم كه روز بيگانه گشته و تاريكى ، گيتى گستر
شده بود. ناگهان هفت شمع را از دور مشاهده كردم كه پيش
مى آمدند و تدريجا به يك شمع بدل شدند آنگاه شمع در نظرم
هفت مرد مى نمود به صورت هفت درخت جلوه گر شد. درختانى كه
از چشم خلق نهان بودند.
عجبا! صدها هزار انسان را از نزديكى آن درختهاى پر ميوه مى
گذشتند و با آن كه در آرزوى پيدا كردن سايه اى بودند و از
گليمى سايه بان درست مى كردند، سايه هاى حقيقى آن درختان
را نمى ديدند. تفو بر آن ديده هاى نابينا.
خدا بر ديدگان آنان مهر نهاده بود تا ماه را نبينند و
سياره ناچيز سها را ببينند. شگفتا ذره ناچيزى را كه با
روشنايى خورشيد پديدار مى شود، مى بينند ليكن آفتاب
عالمتاب را نمى بينند.
آن درختان مردمانن را از هر سو به زير سايه خويش مى
خواندند ليكن نداى غيبى مى گفت : خاموش باشيد و بگذاريد به
راه خود بروند. آنان نمى توانند پناهگاهى خدايى براى خويش
بيابند. من نيز با خود گفتم : اى دقوقى خاموش باش و به راه
خود ادامه بده مگر نمى بينى كه در ميان كاروان بشر گوش
حقيقت نيوشى نيست . پيشتر رفتم و ديدم آن هفت درخت بدل به
يك درخت گشته اند اما اين بار دگرگونى پيوسته تكرار مى شد.
هفت درخت به يك و يك درخت به هفت بدل مى گرديد.
آنگاه ديدم تمام آن درختان ، صف زده اند و نماز را به
جماعت ايستاده اند. يكى از آن درختان در جلو ايستاده است و
ديگر درختان ، در پسش ايستاده اند و به او اقتدا كرده اند.
هنگامى كه آن قيام ، ركوع ، سجود و قنوت را در درختان
مشاهده كردم و در شگفتى بيشترى فرو مى رفتم . در آن لحظه
ها بود كه سخن خداى را كه فرمود: النجم و الشجر يسجدان
ستارگان و درختان در پيشگاه خدا به خاك مى افتند.
به ياد آوردم .
جاى بسى شگفتى بود كه آن درختان را نه كمر بود و نه زانو.
با خود گفتم : خدايا! اين چه نمازى است ! اما الهام
خداوندى كه مى گفت : تو هنوز از كارهاى ما تعجب مى كنى !
به شگفتى ام پايان داد.
پس از دير زمانى كه گذشت و سجده طولانى آنان تمام شد، همگى
براى گواهى دادن به فرديت و وحدانيت معبود، به تشهد نشستند
و نماز را به پايان بردند.
چشمانم را از سرگشتگى مى ماليدم و مى گفتم : خدايا!آن هفت
بزرگ ، كيانند و از كدام نيروى ويژه موجود در جهان بهره مى
برند؟! پيش رفتم . چون به نزديك آنان شدم ، براى آگاه
كردنشان سلام كردم . جواب سلام مرا دادند و به من چنين
خطاب كردند: اى دقوقى ! اى مايه مباهات بزرگان !
با خود گفتم آنان پيش از اين كه به من نگاه نكرده بودند پس
مرا چگونه شناختند؟ گويا آنان گفتگويى درونى ام را بزودى
دريافته بودند. زير چشمى به هم نگاه مى كردندد و در حالى
كه خنده به لب داشتند، پاسخم را چنين دادند: اى عزيز! تو
اكنون نيز از اين حقيقت بى خبرى . چگونه ممكن است دلى سر
گشته خدا باشد و از رازهايى كه در اينجا و آنجاست ؟ بى خبر
ماند؟ گفتم : شكفتگى روحى آن صاحبدلان از آشنايى با حقيقت
هاى بزرگ جهان هستى است ، اما سوال اين است كه آنان ،
چگونه از نام افراد و حروف كه امورى كوچك و جزئى است با
خبرند؟
گفت : اوليا، معمولا از مسائل جزئى آگاهند و اگر نامى از
لوح ضميرشان ناپديد شود به خاطر غرق شدن در درياى حقايق
است .
بلى به تكامل رسيدگان در برابر حقايق روبنايى جهان ، مبهوت
و بى اعتنا ديده مى شوند تا آنجا كه نسبت به آنها جاهل به
نظر مى آيند. اما به هر حال همچنان كه كمال يافتگى حاصل
آگاهى است مى تواند موجب براى آگاهى و بصيرت نيز باشد.
كمال يافتگان ، به اوج حقايق عروج كرده اند و به درياى
حقايق فروشنده اند، و نماز وسيله اى براى بر شدن به آسمان
حقيقت و فرو شدن به درياى معرفت است .
اى دقوقى تيزتر ران هين
خموش
|
چند گويى چند؟! چون قحط
است گوش
|
گفت راندم پيشتر من
نيكبخت
|
باز شد آن هفت جمله يك
درخت
|
هفت مى شد فرد مى شد هر
دمى
|
من چنان مى گشتم از
حيرت همى
|
بعد از آن ديدم درختان
در نماز
|
صف كشيده چون جماعت
كرده ساز
|
يك درخت از پيش مانند
امام
|
ديگران اندر پى او در
قيام
|
آن قيام و آن ركوع و آن
سجود
|
از درختان بس شگفتم مى
نمود
|
ياد كردم قول حق را آن
زمان
|
گفت : النجم و شجر را
يسجدان
|
اين درختان را نه زانو
نه ميان
|
اين چه ترتيب نماز است
آنچنان
|
مى عجب دار زكار ما
هنوز!؟
|
بعد ديرى گشت آنها هفت
مرد
|
جمله در قعده پى يزدان
فرد
|
چشمم مى مالم كه آن هفت
ارسلان
|
تا كيانند و چه دارند
از جهان ؟!
|
چون به نزديكى رسيدم من
ز راه
|
كردم ايشان را سلام از
انتباه
|
اى دقوقى ! مفخر و تاج
كرام !
|
گفتم آخر چون مرا
بشناختند
|
بيش از اين بر من نظر
ننداختند
|
يكدگر را بنگيردند از
فرود
|
پاسخ دادند خندان كاى
عزيز!
|
اين بپوشيده است اكنون
بر تو نيز
|
بر دلى كو در تحير با
خداست
|
كى شود پوشيده راز چپ و
راست ؟
|
گفتم از سوى حقايق
بشگفتند
|
گفت اگر اسمى شود غيب
از ولى
|
آن ز استغراق دان نه از
جاهلى
|
مولوى
(367)
53-4. جهان ،
مصلاست
مهر نماز است ، برگ
درختان
|
سبحه ذكر است ، خوشه
خندان
|
يكسره ذكر است ، راز و
نياز است
|
شور و قنوت و حال نماز
است
|
بنفشه در كف ، سبو
گرفته استس
|
به آب شبنم ، وضو گرفته
است
|
سرو خرامان ، مست قنوت
است
|
خميده قامت ، غرق خصوع
است
|
تاك هميشه ، مست سجود
است توت ،
|
لرزه بيد از خوف خدايى
است
|
ناله نى ، از غم جدايى
است
|
دو چشمم وا كن !جهان
مصلاست
|
كوير و كوه و كران ،
مصلاست
|
هميشه هر جا، پر از
حضور است
|
على اكبر ارشاد
(368)
54-4. فضيلت
نمازگاهها و مسجدها
خداى ، تعالى فرمود:
ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد
الله .... انما يعمر مساجد الله من امن الله واليوم الاخر
و اقام الصلوة و....
(369)
مشركان را نرسد كه به تعمير نمازخانه ها بپردازند.... تنها
كسانى كه به خدا و قيامت ايمان دارند و نماز را اقامه
كردند، خانه هاى خود را آباد سازند.
از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) روايت شده است كه
گفتند: خداى ، تعالى فرمود:
الا ان بيوتى فى الارض المساجد تضى
ء لاهل السماء كما تضى ء النجوم لاهل الارض ، الا طوبى لمن
كانت المساجد بيوته ، الا طوبى لعبد توضا فى بيته ثم زازنى
فى بيتى ، الا ان على المزور، كرامة الزائر، الا بشر
المشائين فى الظلمات الى المساجد بالنور الساطع يوم
القيامة
(370)
هان ! بدانيد كه نمازخانه هاى خانه هاى من در زمينند و
همچنان كه ستارگان براى زمينيان ، نور مى دهند، نمازخانه
ها نيز براى آسمان نور مى پاشند. هان !خوشا به حال كسانى
كه مساجد، خانه هاى ايشان است و خوش به حال بنده اى كه در
خانه خود وضو مى سازد و آنگاه در خانه ام به ديدار من
بشتابد. هان ! براستى كه ديدار شرمندده وظيفه دارد، ديدار
كننده را گرامى بدارد و اكرام فرمايد. هان ! گام زنندگان
در تاريكيهاى شب به سوى مساجد را، به روشنايى رخشان
نمازشان در روز رستخيز، بشارت ده .
2. ابوبصير مى گويد: از امام صادق (عليه السلام ) درباره
بزرگداشت مساجد پرسيدم ، فرمود:
انما امر بتعظيم المساجد لانها بيوت الله فى الارض
(371) فقط از آن جهت به بزرگداشت مساجد
فرمان داده اند كه خانه هاى خدا در زمين هستند.
3. امام باقر (عليه السلام ) از پدران خود روايت كردند كه
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به جبرئيل (عليه السلام )
فرمودند:
اى البقاع احب الى الله تبارك و
تعالى ،؟ قال : المساجد و احب اهلها الى الله اولهم دخو لا
الليه و اخرهم خروجا منها. قال : فاى البقاع ابغض الى الله
تعالى ؟ قال : الاسواق و ابغض اهلها اولهم دخو لا الليها و
اخرهم خروجا منها
(372)
محبوب ترين قطعه هاى زمين ، نزد خداى ، تبارك و تعالى ،
كدام است ؟ گفت : مسجدها و محبوبترن مسجديان ، نزد خدا،
اولين كسى است كه به آن درآيد و آخرين كسى است كه از آن
بدر آيد.
و رسول خدا فرمودند: مساجد بازارى
است از بازارهاى آخرت است
آواى پاك اذان و نواى دل انگيز عاشقان و سرود پر مغز و
بسيار نغز عشق ، انحناى قامت شب را والاتر از فصاحت سحر،
در رواق پر شكوه محراب مى شكند و پرواز را به وسعت همه
كاينات به مرغان مهاجر مى آموزد.
كبوتران سپيد آسمانى ، معانى ، چه زيبا، بر برج كلام مى
نشينند و با نجواى صلات ظهر، انسانيت را بيدار را به باغ
آشنايى فرا مى خوانند.
چه اعجاز عظيمى است وقتى كه بشريت مومن ، با صفوف ارغوانى
خود در مسجد؛ اين آبادستان هماره خدا و اين پاك ترين چهار
ديواره جهان ممكنات در برابر واجب الوجود و آفريننده خود
به پرستش . مى ايستد و به كرنش مى نشيند، حقيقت را در بلور
جان مى ريزد و اميد را به زندگى سبزتر از بهار مى يابد.
براستى زيباترين و پنهان ترين روح ستايش كه بايد آن را در
محراب بلند عشق ديد و شنيد كدام است ؟ كدام است كه اين
لطيف ترين و مستقيم ترين از پس ريز باران كه درختان را به
نشاى ديگر. مى خواند و سپيدار را به بلنداى ديگر.
مسجد رفيع ترين جايگاه نيايش و سجود، و محل خضوع و كرنش
بندگان پاك خدا در پيشگاه اوست .
نخستين و مهم ترين ويژگى كه مسجد را از مكانهاى ديگر ممتاز
مى سازد؛ همين قداست اوست كه از عبوديت عبد و ربوبيت رب ،
سرچشمه مى گيرد.
بسيارى از ساده انديشان و سطحى نگران ، پيش از وقوع انقلاب
پر شكوه اسلامى ، مسجد را فقط ماءذنه اى براى اذان ، حوضى
براى وضو و شبستانى برراى نماز مى ديدند. اين نگرش عاميانه
نه تنها درباره مسجد كه درباره ظاهر اسلام و مسلمانى وجود
داشت و حتى قرآن را در كنج طاقچه و قبرستانها و سفره هاى
عقد، زندانى كرده بودند.
اينها نتيجه برنامه ريزى چند صد ساله دستگاه استعمار بود
كه به دست سر سرسپردگان آن و با طرح هاى پيش ساخته و
تلاشهاى مذبوحانه محقق شده بود و افكار مسلمانان و شيعيان
نخستين شهيد محراب ررا بكلى منحرف كرده و راههاى ارتباطشان
را با مظاهر سازنده ، بيدارگر، و نجات بخش اسلام بست بود.
خوشبختانه انقلاب اسلامى پديد آمد، و به موازات تحولاتى كه
در همه شؤ ون اجتماعى پديد آورد، و به موازات تحولاتى كه
در همه شؤ ون اجتماعى پديد آورد مسجد را به عنوان كانون
مقدسى كه مى تواند نهضت اسلامى را تشكل بخشد و رهبرى كند و
مبارزان مسلمان را چونان سنگرى پابرجا و استوار در پناه
خود گيرد، به مردم معرفى كرد و ديدگاه آنان را بلكى دگرگون
ساخت و حقيقت امر؛ همين است كه مسجد كانون گرم حيات آفرين
و سعادت بخشى است كه مردم را به صلاح و سداد مى خواند.
مسجد هر محله ، مجلس شوراى آن ، و كانون تعليم و تربيت و
تعاون و آگاهى است .مركز خيريه و پايگاه بسيج ، و جاى آشنا
شدن با اسلام و اهل اسلام و كسب اعتماد و تشخيص مؤ من از
منافق است . مسجد، پاك ترين ، اجتماعى ترين و سرنوشت
سازترين مكان براى مسلمانان و اعلام حضور انان است ؛
دانشمندان دين از اين نهاد عظيم به عنوان يك شبكه گسترده و
بى نظير براى پيوند و پيام رسانى بهره مى برند. مسجد را
گرامى بداريم . و حضور در آن را غنيمت شمريم .
سلام بر مسجد؛ خانه پاك خدا كه ملموس تر از سراى بلاغت
مانوس تر از كلام فصاحت و باشكوه تر از سفير سعادت است .
سلام بر طاق و رواق آشناى آن كه هميشه خواستنى است و بر
محراب شريف آن حريم محرم است . سلام بر گلدسته هاى آن كه
گل واژه هاى اذان را از آن مى شنويم و جان مى گيريم و به
روح و راحت مى رسيم . سلام بر مسجد كه انسان را در بر مى
گيرد و ذوب مى كند، و خراب آباد دل را آباد و ناب مى سازد.
سلام بر مسجد بر مسجد كه انسان را در بر مى گيرد و ذوب مى
كند، و خراب آباد دل را آباد و ناب مى سازد. سلام بر مسجد
كه در امتداد نسيمش ، موج مى شويم و اوج مى گيريم ، فرياد
مى شويم و در يادها مى نشينيم و در مهتابش چون آفتاب مى
گرديم . سلام بر تو اى مسجد!اى خانه هميشه آباد خدا!
(373)
مى زنى بانگ ز نزديك و
ز دور
|
سايبان در دل صحراى زده
اى
|
حبيب الله چايچيان