نماز شناسى جلد اول

حسن راشدى

- ۴ -


2-4. سرود قدسى اذان  

هنوز نغمه سحر
به گوش شب نيامده
زمين و آسمان به خواب
سپيده دم نيامده
سرود قدسى اذان
به آسمان چو پر كشيد
كلام آسمانى اش
سكوت تيره را دريد
بيا در انتهاى شب
سپيده را صدا كنيم
به پيشواز روشنى
ستايش خدا كنيم
نماز صبح مى رسد
روى نما به سوى دوست
ركوع كن براى او
بدان كه مهربان تر اوست
ببين نماز تو پلى است
ميان خاك و آسمان
مثل چراغ روشنى است
درون تاريكى جان
ياد خدا براى ما
عشق و نياز و باور است
نماز را اقامه كن
به نام او كه ياور است
سهيلا مختارى (188)
3-4. فضليت اذان و اقامه ، پاداش گويندگان اذان و دورنماى بهشت در چشم بلال
خداى تعالى ، فرمود: و اذا ناديتم الى الصلاة اتخذوها هزوا و لعبا ذلك بانهم قوم لا يعقلون (189)
هنگامى كه اذان مى گوييد و مردم را به نماز مى خوانيد، آنان اذان را به مسخره مى گيرند. اين بدان جهت است كه گرونهى نابخردند و فرمود:
من احسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و قال النبى من المسلمين (190)
چه كسى از آن كه مردم را به سوى خدا فرا خواند و كاريى شايسته كرد و گفت : من از مسلمانانم ، به اعتبار سخن ، نيكوتر است ؟
گفته اند: اين آيه در شاءن گويندگان اذان فرود آمده است .
و رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمودند:
يدالرحمن على راس الموذن حتى يفرغ من اذانه (191)
دست خدا بر سر اذان گوست تا آن كه از اذان خويش فارغ شود. و فرمودند:
الموذن المحتسب كالشاهر بسيفه فى سبيل القاتل بين الصفين (192)
اذانگويى كه به خاطر خدا اذان بگويد، مانند كسى است كه شمشيرش را در راه خدا از نيانم بر كشد و بين دو صف كفر و اسلام بجنگد.
و از همان حضرت روايت شده است كه فرمودند:
من اذن احتساباا سبع سنين جاء يوم القيامة و لا ذنب له
(193)
كسى كه هفت سال براى خشنودى خدا اذان بگويد، روز قيامت در حالى وارد محشر مى شود كه برايش گناهى نباشد.
و از ابى سعيد خدرى روايت شده است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمودند: يغفر الله المؤ ذن مدى صوته و يشهد له ما سمعه من رطب و يا بس (194)
خدااى تعالى ، گناهان اذان گو را به ميزان آواز وى بيامرزد و هر تر و خشكى كه آواى او بشنود، گواه ايمان و دعوتش باشد.
همچنين بخارى از وى روايت كرده است كه گفت : شنيدم كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مى فرمود:
لا يسمع مدى صوت المؤ ذن جن او انس و لا شى ء الا شهد له يوم القيامة (195)
هيچ جن و انسى و هيچ شيئى نيست كه در ميدان صوتى موذن قرار گيرد و آواز وى بشنود مگر آن كه در روز رستاخيز به سودش گواهى دهد.
و نيز از آن حضرت روايت شده است كه فرمودند:
اطول الناس اعناقا الموذنون (196)
گردنهاى گويندگان اذان در روز رستخيز، از ديگران كشيده تر است .
و امام على (عليه السلام ) فرمودند:
يحشر المؤ ذنون يوم القيامة طوال الاعناق (197) گويندگان اذان در روز قيامت با سرافرازى وارد محشر مى شوند. و در حديث ديگرى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) مى خوانيم :
يحشر المؤ ذنون من امتى مع النبين و الصديقين و الشهداء و الصالحين (198) موذنان امت من در روز رستاخيز، با پيامبران و صديقان و شهيدان ، وارد محشر مى شوند و در جمع آنها حضور دارند و گرد مى آيند. و از آن حضرت روايت شده است :
لو علم الناس ما فى الندا و الصف الاول لاستهموا عليه (199)
اگر مردم مى دانستند كه اذان گفتن و شركت در صف اول نماز چه فضيلتى دارد، هر آيينه ، براى آن قرعه كشى مى كردند. افزون بر آنچه گفته شد، استفاده از صيغه مجهول (نودى ) در آيه نهم از سوره جمعه ، مشعر به اين حقيقت است كه ندادهنده براى نماز و دعوت كننده به جمعه شخصيتى عظييم الشان است .
و در منابع اهل سنت از آن حضرت روايت شده است كه فرمودند:
اذا سعمت الاذان فات و لو حبوا (200) هنگامى كه اذان نماز را شنيدى هر چه سريعتر به مسجد بيا گر چه سينه خيز باشد. و باز از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) روايت شده است : من سمع الاذان فاجاب كان عندالله من السعداء (201) آن كه نداى اذان بشوند و به آن روى كند، نزد خداى ، تعالى از نيكبختان است . و بخارى و مسلم از ابى هريره روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمودند:
اذا نودى للصلوة ادبر الشيطان و له ضراط حتى لا يسمع التاذين (202) هنگامى كه نداى نماز سر مى دهند، اهرمن پشت به آواز اذان مى كند و در حال گريز شيشكى مى زند تا فراخوانى مكرر موذن را به نماز نشنود.
با توجه به اين حديث ، چنين ، تصور مى شود كه پشت كنندگان به اذان و نماز، كار اهريمنى مى كنند. و كار و پيشه اى كه خود را بدان سرگرم مى سازند؛ همانند شيشكى شيطان براى اذان است به عبارت ديگر به نظر مى رسد آنان كه خود را ضراط گونه اى سرگرم مى سازند و به فراخوانى مكرر اذان گو، وقعى نمى نهند و به سوى نماز نمى روند، برادران شيطانند.
سيلمان جعفرى گويد: از امام (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود:
اذى فى بيتك فانهه يطرد الشيطان و يستحب من اجل الصبيان (203)
در خانه خويش اذان بگوى كه شيطان را از آن دور مى سازد و كودكان نيز با آن آشنا مى شوند و از اين جهت نيز امرى مستحب و داراى پاداش است .
اذان براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و گويندگان اذان و شنونده آن عطيه اى از جانب خداوند است . آن بزرگوار فرمودند:
اعطانى الله عزوجل ، فاتحة الكتاب ، و الاذان والجماعة فى المسجد و يوم الجمعة (204)
خداى عزوجل ، چهار چيز به من ارزانى داشت : سوره حمد، اذان نماز جماعت در مسجد و روز جمعه را.
از امام سجاد (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
ان النبى (صلى الله عليه وآله ) اذن فى اذن الحسين (عليه السلام ) بالصلاة يوم ولد (205) پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) روز ولادت امام حسين (عليه السلام ) در گوش وى اذان گفتند.
وامام حسين (عليه السلام ) در نيم روز گرم عاشورا در بحبوحه جنگ ، به فرزند خود امام زين العابدين يا على اكبر فرمودند:
اذان و اقامه بگو! پس اذان و اقامه گفت و آن حضرت قيام فرمود و نماز را در ميدان نبرد اقامه كرد. (206) و اين اهميت و ضرورت تكرار اذان و اقامه را از بدو تولد تا واپسين لحظه هاى حيات نشان مى دهد.
هنگامى كه وقت اذان فرا مى رسيد، رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به بلال مى فرمود:
اى بلال ! برو بالاى ديوار مسجد و با آواى بلند اذان بگو. (207)
از عبدالله بن على روايت شده است كه گفت : مال التجاره خود را زمانى از بصره به مصر بردم و وارد آن ديار شدم . روزى از راهى مى گذشتم . ناگهان چشمم به پيرمردى بلند قامت افتاد كه رنگش بسيار سياه و تيره و موى ريش و سرش سپيد بود و دو جامه ؛ يكى سياه و ديگرى سپيد بر تن داشت .
پرسيدم اين كيست ؟ گفتند او بلال ؛ صحابى رسول خداست (صلى الله عليه وآله ).
بى درنگ الواحى برگرفتم و به نزد وى رفتم و گفتم : اى پيرمرد! سلام بر تو گفت : و بر تو باد سلام .
گفتم : خداى تعالى ، تو را مورد رحمت خود قرار دهد. از آنچه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شنيده اى برايم سخن بگو. گفت : چه چيزى تو را دانا كرد و من كيستم ؟ گفتم : مى دانى كه بلال ؛ اذان گوى رسول خدا هستى . پس ‍ گريست و من نيز گريه كردم تا مردم بر ما گرد آمدند و همگى گريستيم . سپس ‍ گفت : اى جوان ! تو از كدام ديارى ؟ گفتم : اهل عراقم . گفت : به به شايد از آن جهت كه عراقيان ، پيروان على (عليه السلام ) بودند سپس لحظه اى خموش ‍ ماند و گفت : اى برادر عراقى !بنويس :
بسم الله الرحمن الرحيم . از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شنيدم كه مى فرمود: گويندگان اذان ، امناى مومنان بر نمازها، روزه ها گوشتها و خونهايشان هستند. از خداى ، عزوجل چيزى نمى خواهند مگر آن كه به آنان عطا مى كند و در چيزى شفاعت نمى كنند مگر آن كه شفاعتشان قبول مى شود.
گفتم : بيشتر برايم بازگوى . خدا تو را مورد رحمت خود قرار دهد. گفت : بنويس : بسم الله الرحمن الرحيم . از رسول خداص (ص ) شنيدم كه فرمود: كسى كه چهل سال براى خدا اذان بگويد، خداى ، عزوجل او را روز قيامت در حالى از گور برانگيزدد كه ثواب نيكو و قابل قبول چهل صديق براى وى باشد.
گفتم : خدا تو را رحمت كناد. بر آگاهى من بيفزاى گفت : بسم الله الرحمن الرحيم . از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شنيدم كه مى فرمود: هر كسى بيست سال اذان بگويد، خداى عزوجل ، او را در روز قيامت در حالى از گور برانگيزد كه براى من پاداشى از نور را كه هموزن آسمان باشد، منظور فرمايد.
گفتم : رحمت خدا بر تو باد! مرا بيش از اين مستفيض كن . گفت : بنويس : بسم الله الرحمن الرحيم . از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شنيدم كه مى فرمود: كسى كه ده سال اذان بگويد، خداى عزولج ، در روز قيامت او را با ابراهيم خليل (عليه السلام ) و در زير قبه او يا تحت رتببه او ساكن كند.
گفتم : رحمت خداى ، عزوجل ، بر تو باد، بيشتر بگو گفت : بنويس : بسم الله الرحمن الرحيم . از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شنيدم كه مى فرمود: كسى كه يك سال اذان بگويد، خداى عزوجل ، روز قيامت او را در حالى برانگيزد كه گناهانش هر اندازه باشد، آمرزيدده شود: هر چند كه هموزه كوه احد باشد.
گفتم : خدا تو را بيامرزد باز هم بگو: گفت : باشد. پس آنچه مى گويم به خاطر بسپار و به آن عمل كن و عملت را به حساب خدا بگزار. از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شنيدم كه مى فرمود. كسى كه در راه خدا و براى خشنوديش و از روى ايمان و تقرب به خداى ، عزوجل ، اذان بگويد، خدا گناهانش گذشته اش را بيامرزد و نگهداشت و او را در بقيه عمرش بر او منت نهد و در بهشت ميان او و شهيدان جمع كند.
گفتم : خداى رحمتت كناد! زيادتر بگوى . بهترين حديثى كه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شنيده اى برايم باز گوى . گفت : اى جوان ! خدا تو را نگه دارد تو با تجديد خاطره هايم شاهرگهاى دلم را بريدى ، و به گريه افتاد و من نيز با او گريستم تا آنجا كه به خدا قسمت تدلم به حالش سوخت و سپس ‍ گفت : بنويس ، بسم الله الرحمن الرحيم . از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شنيدم كه فرمود: چون روز قيامت قائم شود و خداى ، عزوجل ، مردم را در يك زمين گرد آورد، فرشتگانى از نور را كه پرچم ها و علمهايى از نور به همراه خود دارند و اسبانى را كه افسارهايشان از زير جد سبز و خورجينهايشان پر از مشك ناب است مى رانند، بسوى مذنان گسيل مى دارد.
موذن بر آن اسبان سوار مى شوند و بر پشت آنها مى ايستند و فرشتگان مهار آنها را مى كشند. آنگاه با بلندترين آواز خود نداى اذان سر مى دهند. سپس ‍ بلال به گريه افتاد گريستنى سخت تا آن كه من نيز به آواز بلند گريه كردم . وقتى كه از گريه باز ايستاد گفتم : كريستنت از چه بود؟ گفت : خدا بلا از تو دور كناد ! مرا به ياد چيزهايى انداختى كه از محبوب خويش رسول خدا و آن انسانى كه او را بيش از ديگران به دوستى برگزيده ام مى فرمود: به آن كه مرا به پيغمبرى برانگيخته است سوگند كه اذان گويان در روز قيامت در حالى كه بر اسبان يا اشتران نفيس ايستاده باشند بر مردمان گذر خواهند كرد و در آن حال . مى گويند: الله اكبر. الله اكبر هنگامى كه آن تكبير بر زبان رانند از امت خود فرياد و غوغايى عظيم مى شنوم . در اين هنگام اسامة بن زيد درباره آن ناله و فرياد سوال كرد كه آن ضجه چه بود؟ گفت : ضجه آنان ،، تسبيح ، تحميد و تهليل است .
سبحان الله والحمدلله و لا اله الاالله و الله اكبر
هنگامى كه بگويند:
اشهد ان لا اله الا الله
امت من گويند: آرى ، در دنيا تنها او را مى پرستيدم پس فرشتگان گويند: نيكو كرديد و راست گفتيد.
و هنگامى كه گويند:
اشهد ان محمدا رسول الله
امت من گويند: اين همان كسى است كه با ماموريت از جانب پروردگارمان به سوى ما آمد و ما با آن كه او را نديده بوديم به وى گرويديم . پس فرشتگان به آنان گويند:راست گفتيد. اين همان كسى است كه ماموريتى را كه از جانب پروردگارتان به سوى شما داشت ، ادا كرد و شما گروندگان به او بوديد و پس ‍ سزاوار است كه خداى عزوجل ، ميان شما و پيغمبرتان جمع كند و يعنى شما را با او محشور كند. آنگاه فرشتگان آنان را به جايگاههاى ويژه اى كه در بهشت دارند، مى برند و در آن جايها ميوه ها و نعمتهايى است كه هيچ چشمى آنها را نديده است و هيچ گوشى آنها را نشنيده و بر خاطر هيچ كسى نگذشته است .
سپس بلال به سوى من نگاه كرد و گفت : با وجود آن كه هيچ توانايى جز به مددكارى خداوند نيست ، اگر بتوانى چنان كن كه نميرى مگر آن كه گوينده اذان باشى يا به هنگام مرگ از گويندگان اذان باشى ، حتما اين كار را بكن . در جواب گفتم : خدا تو را مورد رحمت خود قرار دهد. بر من نكويى كن و مرا از اخبار پيغمبرم با خبر گردان كه من تهيدست و به آن نيازمندم و آنچه را كه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شنيده اى به من پرداز كه تو او را ديده اى و من او را نديده ام و برايم تعريف كن كه فرستاده خدا كه درود خدا بر او خاندانش باد! سامتخمان بهشت را برايت چگونه وصف كرد؟ گفت : بنويس : بسم الله الحرمن الرحيم . از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شنيدم كه فرمود: همانا با روى بهشت خشتى از طلا و خشتى از نقره و خشتى از ياقوت است و ملاط آن مشك ناب است و كنگره هاى بالاى آن از ياقوتهاى سرخ و سبز و زرد است . درهاى آن از چيست ؟ گفت : درهاى آن گونه گون است : باب رحمت از ياقوت سرخ است . گفتم : كوبه آن از چيست ؟! گفت : از من دست بدار. تو بيش از انداره مرا به زحمت افكندى . گفتم : از تو دست بر نمى دارم تا هر آنچه را كه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در اين باره شنيده اى به من برسانى . گفت بنويس : بسم الله الرحمن الرحيم . اما باب صبر، درب كوچكى است و يك لنگه از ياقوت سرخ است و بر آن حلقه و كوبه اى نيست . كوچك بودن باب صبر به آن معنى است كه افراد كمترى توانايى وارد شدن به بهشت را از طريق آن دارند). و اما باب شكر كه از ياقوت سفيد و داراى دو لنگه است و فراخى ميان دو لنگه آن به اندازه پانصد سال راه است و پيوسته ، فغان و ناله و نوحه دارد و مى گويد: پروردگارا! آنان را كه شايسته ام هستند به نزد من آور. گفتم : آيا در هم سخن مى گويد؟ گفت : اين صاحب جلال و اكرام است كه آن را به نطرق مى آورد و و اما باب بلا. گفتم : آيا باب بلا همان باب صبر نيست ؟ گفت : نه گفتم : پس ‍ بلا كدام است گفت : مصيبتها، ناخوشيها و بيماريها و خوره ، باب بلا، درى از ياقوت زرد و داراى يك لنگه است و چه اندكند كسانى كه از اين در به بهشت درآيند. گفتم : خدا تو را بيامرزد و رحمتش بر تو فرو بارد و بر من نيكويى كن و اطلاعات بيشتر در اختيار من بگذار كه من به آن نيازمندم . گفت : اى جوان ! باز هم مرا به زحمت افكندى اما باب عظيم . بندگان شايسته خدا از طريق آن به بهشت درآيند و آن كسانى هستند كه دوستى دنيا را كنار نهاده اند و پرهيزگار، پارسا، گراينده به خدا، خواستار انس به او هستند. گفتم : خدا تو را غريق رحمت سازد هنگامى كه وارد بهشت شوند چه مى كنند؟ گفت : بر روى دو جويبار زلال در و در كشتيهاى ياقوت نشانى كه پاروهاى آن از لؤ لؤ رخشان است و فرشتگانى از نور در آن باشند، سير مى كنند و بر تنهايشان جامه هاى است كه رنگ سبز تندى دارد.
گفتم : خدا رحمتش را بر تو تازه گرداند. آيا در بهشت ، نور سبز هم هست ؟ گفت : جامه ها، سبز است ليكن پرتوى از نور پروردگار جانها جل جلاله در آن دميده است . تا آنان بر دو سوى آن جويبار گردش كنند.
گفتم : نام آن جويباران چيست ؟ گفت : جنة الماوى گفتم : آيا در ميان بهشت ، بهشت ديگرى هم هست ؟ گفت : آرى . بهشت عدن و آن در وسط بهشت است اما بهشت عدن ، با روى آن ياقوت سرخ و سنگريزه هايش لؤ لؤ است . گفتم : آيا در آن بهشت ديگرى هم هست گفت : بلى . جنة الفردوس گفتم : پس چگونه است باروى آن ؟ گفت : پرسشهاى زيادت مرا به شگفتى واداشت . از من دست بردار كه دلم را خستى و زخمى كردى . بلكه تو با آن كردى از آنچه گفتى و ناگفته هاى كه فروگذاشتى . من تو را رها نمى سازم تا توصيف آن را به پايان برسانى و مرا از باروى آن باخبر سازى . گفت : باروى آن از نور است . گفتم : غرفه هايى كه در آنها هست چگونه است ؟ گفت : از نور عالمتاب پروردگار عالماهاست .
گفتم : خدا بر تو رحم كند. بر من ترحم كن و افزون گوى . گفت ، خدا بلا، از تو درو كناد گ فرستاده خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد؛ توصيف بهشت را در همين جا برايم به پايان داد. اگر بتوانى چنان كنى كه به پاره اى از بهشتى كه داراى اين صف است نائل شوى ، خوش به حالت باد و خوشا به حال كسى كه ايمان به اين دارد.
گفتم : خدا رحمتت كناد! به خدا سوگند من از اين مؤ منان به اين سخنان هستم گفت : خدا تو را نگهدارد هر كه مؤ من به اين سخنان باشد يا حقيقت و راهى كه گفتم درست بداند، به دنيا و زيور آن رغبت نداشته است و خود را به خود محاسبه كرده است گفتم : من به اين سخنان حق در راه حق ايمان دارم .
گفت : درست مى گويى ليكن پيوسته قصد راستى و درستى كن و موافق حكم محكم شرع النور، عمل نا و نوميد مباش . به فرمان دين عمل كن و در اجراى وظيفه قصور مكن . به رحمت پروردگار اميداوار باش و از خشم او بترس ، از حساب كشى و عقاب وى پروا كن . سپس گريست و سه بار نعره زد و بيخود شد و ما گمان برديم كه مرده است پس از آن كه به هوش آمد. گفت : پدر و مادرم فداى شما مؤ منان حقيقى باد اگر رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شما را مى ديد هنگامى كه از اوصاف بهشت سوال مى كرديد، بى ترديد چشمش فروغ مى گرفت .
سپس گفت : بشتابيد بشتابيد در اقدام به خيرات و ساختن و پرداختن توشه آخرت تا فرصت از كف نرود و موجب حسرت نشود) پيش گيريد و پيشى گيريد در اجراى تكاليف شرعى و كارهاى كه سود آن جهانى دارد. بار سفر بنديد. باز سفر بنديد كه زمان كوچ به منزل هميشگى نزديك است و زينهار زينهار! از كوتاهى در اجراى تكاليف دينى و ترك افعال ناروا بپرهيزيد. سپس گفت : خدا بلا از شما بگرداند!اگر در پاسخ به پرسشهايتان قصور ورزيدم ، از كوتاهيم درگذريد و مرا حلال كنيد. به او گفتم : تو را در آنچه كوتاهى كردى حلال كرديم . آنچه را كه بر تو واجب و لازم بود ادا كردى و به جاى آوردى . خدا در قبال انجام وظيفه ات ، بهشت را به تو پاداش مى دهد. آنگاه مرا بدرود گفت و سفارش كرد كه از خدا بترس و آنچه را به تو گفتم ، به پيروان محمد (صلى الله عليه وآله ) برسان . به او گفتم : به خواست خدا چنين خواهم كرد. گفت : دينت را و امانتى را كه نگه مى دارى به خدا مى سپرم و از او مى خواهم كه پرهيزگارت را توشه راه آن جهانت سازد و تو را به اراده خود بر عمل به طاعت خويش يارى دهد. (208)
4-4. نماز، روشن كننده شبهاى تار  
فلك ايمان را به طوفانها بود لنگر نماز
در دل شب تاريك است روشنگر نماز
آن رهايى بخش ما از كام درياى بلا
كشتى دل را امان از موج هول آور نماز
گوش جان بسپار بر حى على خير العمل
هست از افعال نيكو از همه بهتر نماز
با قيام و با قعود و با ركوع و با سجود
دارد الحق ، در جماعت ، خوش ترين منظر نماز
نعمه الله اكبر، خوش سرودى مذهبى است
لحظه آماده باش ماست قبل از هر نماز
صبح و ظهر و عصر و شب در پيچ و تاب زندگى
چرخ عمر هر مسلمان را بود محور نماز
روح ، پاك و جسم ، پاك و جامه پاك و آب پاك
مسح سر با مسح پا يعنى كه پا تا سر نماز
در جهاد و حج و روزه استطاعت لازم است
ليك هرگز يك چنين شرطى نباشد در نماز
گر شود بر پا، نمازى با صف و با خلوص
مى كند خود نهى از فحشا و از منكر نماز
تا بياسايد در آغوش سعادت ملتى
بايد اول سايه اندازد و را بر سر نماز
جنگ با فرهنگ شيطانى است در محرابها
مى زند بر قلب دشمن روز و شب خنجر نماز
هر بناى بى ستونى عاقبت ويران شود
گردد ايمان ، بى ستون بر پا نباشد گر نماز
بى نمازان را به قرب حق تعالى راه نيست
چون كه در معراج هر مؤ من بود شهپر نماز
اى كه مى جويى پناهى (استعينوا بالصلوة )
هست ما را در حوادث بهترين سنگر نماز
قول (ويل للمصلين ) را مخاطب مى شود
هر كسى دارد مقدم كار خود را بر نماز
باب رحمت ، روز و شب در پيش روى سائل است
هست ما را حلقه كوبيدن آن در نماز
مؤ منان را روز و شب چون پله هاى نردبان
مى برد هر ركعتش يك رتبه بالاتر نماز
شور عشق و حال تسليم و خضوع است و خشوع
نور چشم احمد است و آل پيغمبر نماز
شد از آن اجر على وقت شهادت ، بيشمار
كشته در محراب شد، مى خواند حيدر نماز
با ملامت عمر زهرا چون به پايان مى رسيد
خواند قبل از رحلتش آن بانوى اطهر نماز
رنگ رويش مى پريد و لرزه بر اندام داشت
مجتبى مى خواند چون در محضر داور نماز
نيست زيباتر ز عاشوراى خونين حسين
ليك ، ثارالله را آن روز شد زيور نماز
در وداع آخرينش گفت يا زينب حسين
يادى از من كن چو شب مى خوانى اى خواهر نماز
در تنور افتاده اين راس حسين بن على است
يا نهاده در حقيقت رخ به خاكستر نماز
نيم شبها وضو سازى حسان با اشك خونين
مى برد آخر تو را هم تا لب كوثر نماز
حبيب الله چايچيان (حسان ) (209)
5-4. نماز، مصداق بارز بار امانت  
خداى تعالى ، فرمود:
انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان ... (210)
ما اجراى اوامر و نواهى خود را بر آسمانها و زمين و كوههاييى آن عرضه كرديم . آنها قبول نكردند كه بار آن تكاليف را به دوش كشند و از حمل علم و عملش ترسيدند و اين انسان بود كه آن بار گران را برداشت و بر درك آن وظيفه ها و بكار بستن آنها توانايى داشت ...
آسمانها و كرات آن و زمين و كوههاى آن نيز مطيع و مجرى فرمانهاى تكوينى پروردگار خود هستند و به اندازه سر مويى از وظايف خود، تخطى نمى كنند، بلكه فقط در مدار و مسير و حيطه اى كه براى آنها مشخص شده است ، اجراى وظيفه مى كنند. آنچه هست ، آزادانه و عالمانه عمل نمى كنند و كارشان از روى اختيار و دانش نيست . و چون از دو ويژگى علم و اختيار محروم اند، روح سركشييى ، در آنها نيست . و در نتيجه از هدايتها و تكاليف تشريعى بى نيازند و به ديگر سخن از آن محروم اند و به تعبير قرآن ، تحمل بار آن را ندارند.
پس يك مصداق بار امانت كه آنها، عاجز از حمل آن بودند؛ بار علم است و ديگرى ، بار قدرت اختيار، و ملازمه علم و اختيار، بر كسى پنهان نيست . و مصداق سوم آن ، بار تكاليف تشريعى است و چنان كه گفتيم ، آفرينش ‍ آسمانها و زمين ، به گونه اى نيست كه بتوانند بار علم و اختيار و عمل را بردارند.
اما، انسان بر اساس ساختمان وجودى و نحوه آفرينش خود، تعليم پذير بود و نيز توانسته بود، قوه اختيار تفويض شده از سوى پروردگار خود را پذيرا گردد.
بر اثر دو خصيصه اختيار و آگاهى ، روح عصيان ، در او پديد گشته بود و نياز به رهنمودها و تكاليف تشريعى داشت . هنگامى كه آن را بر او عرضه كردند، بر حمل علم و عملش توانا بود.
با توجه به آن كه نماز، در راس تمامى طاعت ها و عبادت ها و تكاليف تشريعى است بايد آن را مصداق بارز بار امانت پروردگار به حساب آورد.
نياز به توضيح است كه تنها، انسانهاى حقيقى مى توانند بار امانت نماز را به دوش كشند. كسانى كه اسير هوى و هوسها هستند و در نتيجه ، فاقد اختيارند و آنان كه از خدا و حقايق هستى ، خبر ندارند و فاقد علم حقيقى هستند و نتيجه خشوع ندارند، نمى توانند نماز را كه بار گران امانت است بردارند:
و اِنها لكبيرة الا على الخاشعين (211)
براستى كه نماز سنيگين و دشوار است مگر بر دارندگان خشوع .
هنگامى كه وقت نماز فرا مى رسيد، امام على (عليه السلام ) رنگ مباركش ‍ دگرگون مى شد و لرزه بر اندام وى مى افتاد. به او گفته شد شما را چه مى شود؟ فرمود آمد وقت امانتى كه خداى ، تعالى ، آن را بر آسمانها و زمين عرضه كرد و آنها نتوانستند آن را به دوش كشند و انسان آن را بر داشت و من نمى دانم هنگامى كه آن را بر من بار مى كنند، آيا با وجود ضعفى كه دارم مى توانم از عهده حمل آنن بخوبى بر آيم يا خير؟ (212)
6-4. كدام كار از نماز فاضل تر  
خداى تعالى موسى (عليه السلام ) را در سرزمينى پاك ، مخاطب قرار داد و فرمود: و انا اخترتك فاستمع لما يوحى . اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى و اقم الصلوة لذكرى (213)
من تو را به پيامبرى برگزيدم پس به وحيى كه فرستاده مى شود، گوش فرادار: همانا من معبود يگانه ام . هيچ معبود به حقى به جز من نيست پس مرا بپرست و نماز را براى ياد. بر پا دار.
از اين دو آيه بر مى آيد كه پس از اختيار موسى به پيامبرى ، نخستين فرمانى كه خطاب به وى صادر شد، فرمان نماز بود، و پس از شناخت خدا و اعتقاد به يكتايى او هيچ كارى بزرگوارتر از نماز و مقدم بر آن و پر فضيلت تر از آن نيست .
صادق آل محمد (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
ما من شى ء بعد العمرفة يعدل هذه الصلؤ ة و لا بعد المعرفة والصلوة يعدل الزكوة و لا بعد ذلك شى ء يعدل الصوم و لابعد ذلك شى ء يعدل الحج و فاتحة كل ذلك معرفتنا و خاتمته معرفتنا (214)
يكى از راويان ، به نام زريق گفته است : به امام صادق (ع ) عرض كردم : كدام كارها پس از شناخت خدا، با فضيلت تر و از ساير اعمال ، كاملتر است ؟ فرمود پس از شناخت خدا هيچ چيزى با نماز، برابر نيست . و پس از خداشناسى و نماز، هيچ عبادتى همتاى زكات نيست . و پس از اينها هيچ پرستشى ، با روزه ، هم ارزش نيست . و بعد از آن هيچ عبادتى معادل حج كردن نيست . و فتح باب همه اينها شناخت ما خاندان پيغمبر است و پايان بخش تمامى اينها نيز، آشنان شدن با ماست .
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
ان طاعة الله خدمته فى الارض فليس شى ء من خدمته يعدل الصلوة فمن ثم نادت الملئكة زكريا و هو قائم يصلى فى المحراب (215)
به راستى كه بندگى خدا، خدمت به او در زمين است . هيچ عبادت و خدمتى با نماز برابر نيست . از اين جهت ، فرشتگان زكريا را زمانى منادى و مخاطب خود قرار دادند كه در محراب عبادت ايستاده بود و نماز مى كرد.
معاوية بن وهب گفت : از امام صادق (عليه السلام ) درباره برترين عمل كه بندگان به وسيله آن ، به پروردگار خودد نزديك مى شوند، و از محبوب ترين آن عملها به نزد خدا پرسيدم ، فرمود:
پس از شناخت خدا، چيزى را برتر از نماز نمى دانم . آيا به بنده شايسته خدا عيسى بن مريم ، نگرش ندارى كه گفت : خدا مرا تا زنده ام به نماز و زكات سفارش كرد؟
ما اعلم شيئا بعد المعرفة افضل من هذه الصلوة . الاترى ان العبد الصالح عيسى بن مريم قال : و اوصانى بالصلوة و الزكوة مادمت حيا (216)
7-4. نماز، بهترين عبادتها  
هر عبادتى ويژگى دارد و هر كارى نتيجه اى به دنبال خود دارد. نماز، از حديث خصوصياتى كه دارد و آثار و نتايج كه بر آن مترتب است ، بالاترين و بهترين عبادتهاست . بررسى آثار و نتايج منحصر به فرد نماز، به مباحث بعدى دفتر سوم واگذار مى گردد و در اين مقام به ذكر چند روايت كه نشان دهد نماز پر فضيلت ترين عبادتهاست بسنده مى كنيم .
ابوبصير از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود:
صلاة فريضة خير منن عشرين حجة و حجة خير من بيت مملؤ ذهبا يتصدق منه حتى يفنى (217)
به جاى آوردن نماز واجب بهتر از گزاردن بيست حج است و يك حج بهتر است از بيست خانه انباشه از زر كه آن اندك اندك در راه خدا دهند تا تمام شود.
عبدالله بن يحيى كاهلى نيز گفته است : از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود
اما انه ليس شى ء افضل من الحج الا الصلاة (218)
هيچ چيزى از فريضه حج ، برتر نيست بجز نماز كه برتر از حج است .
از ابوذر روايت شده است كه گفت
دخلت على رسول الله (صلى الله عليه وآله ) و هو فى المسجد جالس ‍ وحده . فقال لى : يا اباذر للمسجد تحية قلت : ما تحيته . قال : ركعتان تركعها: فقلت يا رسول الله ، انك امرتنى بالصلوة فما الصلوة . قال : خير موضوع ، فمن شاء اقل و من شاء اكثر (219)
بر فرستاده خدا وارد شدم . در اين هنگام او در مسجد تنها نشسته بود. به من فرمود: اى اباذر! براى مسجد، سلام و درود است . گفتم سلام و درود بر مسجد چيست ؟ فرمود: دو ركعت نماز كه آن با جاى آورى . گفتم : اى فرستاده خدا، مرا به خواندن نماز تحيت مسجد سفارش كردى . اكنون بيان فرما كه نماز تحيت مسجد، سفارش كردى . اكنو بيان فرما كه نماز چيست و چه رتبه اى دارد. فرمود: نماز بهترين چيزى است كه مقرر شده است و نيكوترين كارى از كارهاى پرستشى است . هر كه مى خواهد آن را كمتر بخواند هر كه ميل دارد آن را زياد كند.
با توجه به آن كه ابوذر، با نماز آشنا بوده است و با عنايت به آن كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله ) در پاسخ به او فرمود: خير موضوع روشن مى شود كه پرسش ابوذر، درباره حقيقت نماز، در ميان عبادتها بوده است ، نه سوال از حقيقت خود آن .
ادامه مطلب را در موضوع شماره 24-4 ملاحظه فرمائيد.
8-4. حل اختلاف روايات در فضيلت اعمال
در بحارالانوار، حديثى از كافى كلينى ، من لا يحضره الفقيه صدوق و التهذيب شيخ الطائفه منقول است كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: يك نماز واجب بهتر از بيست حج است و يك حج بهتر از خانه اى پر طلاست كه از آن صدقات پردازند تا آن كه پايان پذيرد و حتى چيزى از آن بجاى نماند.
مرحوم علامه مجلسى و شايد مرحوم سيد نعمت الله جزايرى كه روشنايى ديدگان را در راه ملالعات اسلامى و تاليف بحار از دست داد، در مورد اين حديث و احاديث ديگرى كه مغاير با آن است به روشنگرى پرداخته و گفته است : تنها از آن جهت در اين مورد سخن گسترده ايم كه در حل اختلاف اخبار به آن نياز فراوان بود. او بعضى از سخنان مربوط به اين موضوع را در كتاب ايمان و كفر بحار مطرح كرده است . اما در اينجا چنين توضيح داده است :
بر اين حديث دو اشكال است : نخست آن كه اخبارى رسيده است كه بر فضيلت حج بر نماز دلالت دارد و پس از چه روى مى توان ميان آنها موافقت برقرار نمود؟
دوم آن كه حج مشتمل بر نماز نيز هست و هر چند كه حج ، مستحبى باشد، ليكن خواندن نماز در آن واجب است و پس معناى برترى نماز واجب بر بيست حج چيست ؟
به اشكال نخست از چند روى مى توان پاسخ داد:
اول ؛ آن كه ثواب نماز را بر ثواب تفضلى و ثواب حج را بر ثواب استحقاقى حمل كنيم ؛ يعنى بگوييم : خداى سبحان بر نمازگزار تفضل مى كند و به بيش ‍ از آنچه مومن باگزاردن بيست حج مستحق آن مى گردد و اين با آن كه خدا حج گزار را به سبب دال بر اين حقيقت گفته شد كه انسان به خاطر عبادت خود ممستحق چيزى از ثواب نمى گردد و فقط خداى ، تعالى است كه با پاداش بخشى بر آن ، به بنده تفضل مى كند؟ .
مى گوييم : امكان دارد كه برايتفضل نيز مراتبى باشد يكى از مراتب آن همان است كه انسان در كار خود چيزى را از خدا توقع كند؛ هر چند بر سبيل درخواست تفضل از او باشد. يا آنچه مردم از كرم خدا در گمان دارند كه به خاطر كارش بر او تفضل كند. آنگاه به حسب ميزان بخشش بخشايشگر و گسترده جود او مراتبى است كه در شمار نيايد و ممكن است كه پاداش ااو را از آغاز به استحقاق شمارند.
چنان كه اگر شاعرى كريمى را بستايد، عقلا و شرعا استحقاق پاداش ندارد ليكن مردم به حسب آنچه از كرم آن كريم مى شناسند، از او چشم دارند كه صد درهم به او بدهد پس اگر هزار درهم به او بخشند، گويند: ده برابر آنچه شايستگى داشت به او صله داد.
دوم ؛ آن كه فريضه را بر پنج نماز روزانه حمل كنى چنان كه در بيشتر موارد همين معنى به ذهن مى رسد و نماز را كه بر حج و غير آن برترى داده اند به فريضه آن است كه اذان و اقامه مشتمل بر حى على خير العمل است كه اختصاص به نماز دارد و مقصود تشويق مردم بر توجه به نمازهاى روزانه و نگاهداشت و مراقبت و به جاى آوردن آنها با رعايت شرايط و آداب و نگاهداشت اوقات بوده است . بسيارى از آنان كه آهنگ خانه خدا را دارند در مسيرى كه به سوى حج مى روند؛ واجبات يوميه خود را يا به از دست دادن اوقات آن يا به اداى بر مركب يا خواندن آن در محل يا با تميم يا با عدم طهارت جامه و تن و يا چيزهاى ديگر تباه مى سازند.
پس اگر بگويند: چگونه مى توان ميان اين خبر كه به اين صورت است و خبر مشهورى كه شيعه و سنى نقل كرده اند:
افضل الاعمال احمزها (220)
پر فضيلت ترين اعمال عبادى پررنج ترين آنها است .
توفق بر قرار كرد؟
مى گوييم : بر فرض آن كه صحت آن را قبول كنيمم ، مراد از آن اين است كه فاضل ترين هر نوع عملى ، سخت ترين آن نوع است ؛ مانند وضو در سرما و گرما، حج رفتن پياده و سواره و روزه در تابستان و زمستان و مانند آنها.
سوم ؛ اين كه فريضه را بر عموم فرايض حمل كنى و حجى را كه نماز بر آن برترى دارد؛ حج مستحبى و حجى را كه نماز برتر است ، حج واجب بدانى .
چهارم ؛ آن كه در اين خبر، مطلق واجب اراده شود.
پنجم ؛ آن كه در اين خبر حجى كه غير امت اسلام - از امت هاى گذشته - مى كرده اند؛ مورد نظر باشد. يعنى نماز اين امت را از بيست حجى كه امت هاى پيشين به آن كوشيده باشند، برتر است .
ششم : جوابى است كه گفته اند: وقتى كه زمان حج و عمره در حال نماز بگذرد، نماز بر آن دو برترى دارد.
هفتم : اين كه گفته شود: آن به حسب اموال و اشخاص ، مختلف است . چنان كه روايت شده است از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) پرسيدند: كدامين كارها برتر است ؟ فرمود: گزاردن نماز در اول وقت آن و نيز از او سؤ ال شد؛ كدامين كارها برتر است ؟ فرمود حجى كه نيكو به جا آيد و قبول شود.
بنابراين آن حضرت در پاسخ دادن به هر پرسنده اى ، عملى را برگزيد و بهترين دانست كه در خور حال او باشد.
گفته اند: نخستين پرسنده ، از گزاردن حج ، ناتوان بود و پدر و مادر هم نداشت پس به حسب حال او نماز، افضل بود و دومى پدر و مادرى داشت كه نيازمند دستگيرى و احسان او بودند پس پر فضيلت ترين كار براى او بر به والدين بود و همين طور سومى ....
هشتم ؛ افزون بر آنچه پيش از اين گفته شد، آنچه از بيشتر وجوه مذكور؛ مهم تر است اين است كه گفته شود؛ براى هر يك از اعمال راه ورودى در ايمان است و در نفس انسان اثرى دارد كه در غير آن نمى باشد؛ همچنان كه براى هر يكى از خوراكيها تاثير و دخالتى در جسم انسان و سالم سازى آن است كه براى غير آن نيست ؛ مانند نان كه تاثيرى در بدن دارد كه براى گوشت نيست و نيز گوشت اثرى در بدن دارد كه براى نان نيست و چيزى از آن دو آن را از آب بى نياز نمى سازد. ساير خوراكيها نيز چنين است . آنگاه اين غذاها به جهت شدت و ضعف نياز بدن به آنها مختلفند. بعضى از آنها چيزهايى است كه ادامه زندگى بدون آنها ميسر نيست و برخى از آنها چيزهايى است كه بدن بدون آنها ناتوان مى شود اما با وجود ترك آنها مى تواند به جا ماند. پس همچنان كه براى جسم انسان اعضاى رئيسه و غير رئيسه است براى ايمان نيز اجزاى رئيسه و غير رئيسه است .
برخى از اجزاى بدن ؛ اندامهايى است كه شخص بدون آنها زنده نمى ماند؛ مانند؛ سر؛ دل ، جگر و مغز از آنها اعضايى است كه شخص با نبود آنها زنده مى ماند ليكن از زندگى بهره نمى برد؛ مانند چشم ، گوش ، زبان ، دست و پا و بعضى اندامها چنان است كه شخص بدون آنها مى تواند از حيات خود سود برد، اما آن سود ناقص است و از حد كمال فروتر است مانند وقتى كه انسان برخى از انگشتان يا گوش و يا دندآنها را از دست داده باشد.
همچنين براى انسان غذاهايى است كه حياتش بدون آنها به جا نمى ماند؛ مانند، آب ، نان و گوشت و غذاهايى كه بدون آنها ضعيف مى گردد و با وجود ضعف ، زنده مى ماند؛ مانند برنج و روغن و خوراكيهاى كه با آنها شاداب و سرزنده مى شود؛ مثل شيرينى ها و ميوه ها؛ و بيماريهاى كشنده و غير كشنده اى بر او عارض مى شود و خدا برايش داروهايى آفريده است كه هرگاه مرض ، كشنده نباشد، به آنها درمان شود.
و همچنين براى او جامه هاى است كه به آن زينت يابد و چهارپايانى كه به آنها نيرو گيرد و خدمتگزارانى كه از آنان كمك جويد و دوستانى كه از همنشينى آنها زيب و زيور گيرد.
ايمان نيز چنين است به منزله شخصى است كه تمام اين چيزها براى او موجود است ؛ اعضاى رئيسه آن ، عقايدى است كه اگر چيزى از آنها از ميان برود، مى ميرد و آنها همان اصول پنجگانه دين است و اندامهاى غير رئيسه آن عقايد و دانشهايى است كه ايمان به آن نيرومند شود و آثار به اختلاف مراتب بر آن مترتب گردد.
بعضى از آنها چيزهايى است كه اعتقاد به آنها واجب است و برخى چيزهايى است كه ايمان را نيكويى و زينت بخشد؛ همچنين براى آن غذاهايى از اعمال صالحه است كه از آنها تغذيه مى شود و برخى از آنها غذاهايى است كه ايمان بدون آنها به جا نمى ماند و آن واجبات است ؛ مانند نماز روزه حج و زكات و برخى چيزهايى است كه ايمان بدن آنها با وجود ضعف شديد مى ماند اما وجود آن ضعف ، ثمره اش را از ميان مى برد و آن ساير واجبات است .
و اما نافله ها؛ مانند ميوه ها، نوشيدنى ها و داروهاى تقويتى است و بعضى از نافله ها به منزله لباسها و زيورهاست و براى ايمان مركبهايى از خويهاى نيكوست كه به آن توانمند گردد و دوستانى از همراهى و مجالست عاملان و صالحان كه به بركت وجودشان از مكر شيطان دورى گزيند.
و گناهان به منزله بيماريهاى كشنده و غير كشنده براى ايمان است . كشنده هاى ايمان ؛ گناهان كبيره و غير كشنده هاى آن همان گناهان صغيره است و مادامى كه بيمارى گناه به حد بى اثر بودن دارو نرسد و ايمان را از پا نيفكند؛ توبه ، تضرع و خشوع ، دارويى براى درمان است .
و براى ايمان معايبى است كه در زوال آن موثر نيست اما آن را از درجه كمال مى اندازد.
پس هرگاه از اين معانى آگاه شدى ، فهم باريكه هاى اخبار و برقرار كردن موافقت ميان روايت هاى ماءثوره اى را كه در اين زمينه از ائمه ابرار (عليه السلام ) رسيده است ؛ براى تو ممكن كرده ام .
پس معناى سخن آن بزرگواران را كه فرموده اند: فلان چيز، راس ايمان و آن ديگر، قلب ايمان و ديگرى چشم ايمان و نماز، عمود دين است و نظاير اين سخنان را بخوبى درك مى كنيم .
بر اساس اين تحقيق مى گوييم : ممكن است در مقام مثل بگويند: در حيات ايمان و پايدارى آن ، نماز به منزله آب است و حج به جاى نان و ممكن است گفته شود: نماز، برتر از گزاردن حج هاى بسيار است و حج برتر از نماز فراوان است چون براى هر يك از آن دو اثرى در قوام ايمان است كه براى ديگر نيست و ايمان با وجود يكى ا آن دو از ديگرى بى نياز نمى گردد؛ همچنان كه ممكن است گفته شود: يك گرده نان برتر از آبهاى بسيار است و يا شربت آب عطش زدايى بهتر از گرده هاى نان فراوان است .
حاصل ، آن كه اين سخنان به اختلاف اعتبارات جهات جاها و كجاها، باز مى گردد و پس به جهتى نماز از حج بهتر است و از جهتى حج از نماز بهتر و با فضيلت تر است و اين تحقيق تو را در فهم معانى بسيارى از مواضع ، سود مى رساند و در برقرار كردن توافق ميان آيات و اخبار مدد مى بخشد.
و اما اشكال دومى كه بر حديث مورد بحث است ، با بسيارى از وجوهى كه ذكر شد، حل مى شود و اما پاسخ ديگرى نيز به آن داده اند و آن اين كه مراد، حج بدون صلات است . به اين پاسخ ، اعتراض كرده اند كه حج بدون نماز، باطل است پس حج را بر نماز، فضيلت نيست تا آن كه نماز را بر آن برترى باشد و ممكن است چنين پاسخ داد كه منظور، حجى است كه همراه نماز باشد با قطع نظر از برترى نماز نه حجى كه در آن ترك نماز شود. (221)
9-4. نماز، نزديك ترين سبب نزديكى به معبود  
به تصديق روايات وارده ، بالاترين حالت قرب انسان به خداى سبحان حالت سجود و به خاك افتادن است و اين كارى است كه در نماز به طور مكرر اجرا مى شود.
امام على (عليه السلام ) فرمودند:
اقرب ما يكون العبد من الله اذا سجد (222)
نزديك ترين حالت بنده ، به معبودش موقعى است كه برايش به خاك مى افتد.
نماز در بر دارنده ياد خدا و سپاس از او و نيايش و آمرزش خواهى است . چهارچيزى كه موجب نزديك شدن به خدا و جلب عنايت حضرت دوست مى گردد. سيوطى از مسعود، از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) روايت كرده است كه فرمودند:
من اعطى اربعا اعطى اربعا و تفسير ذلك فى كتاب الله ، تعالى ، من اعطى الذكر اعطى الذكر الله ، عزوجل يقول : اذكرونى اذكركم . و من اعطى الدعاء اعطى الاجابة لان الله ، تعالى ، يقول : ادعونى استجب لكم و من اعطى الشكر اعطى الزيادة لان الله ، تعالى يقول : لئن شكرتم لازدنكم و من اعطى الاستغفار اعطى المغفرة لان الله ، تعالى يقول : استغفرو ربكم انه كان غفارا (223)
آن كه چهار چيز دهد، چهار چيز به او دهند و تفسير آن در كتاب خداى تعالى اين است : آن كه ياد خدا كند، به ياد متقابل پروردگار خود پاداش يابد كه خداى ، عزوجل فرمود: مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و آن كه خداى را بخواند، پاسخش به اجابت دهد كه فرمود: مرا بخوانى تا شما را جواب دهم و كسى كه خدا را سپاس گويد؛ افزونى نعمت به او دهد كه فرمود: اگر سپاسگذارى كنيد، البته نعمتم را زياد كنم و آن كه درخواست آمرزش به پيشگاهش عرضه كند، از او مغفرت يابد كه فرمود: (از درگاه پروردگار خود مغفرت طلبيد كه او آمرزگار است )
و اينها نمونه اى از بركات و خيرات فردى است كه نماز موجب عطاى آن از سوى خداوند است و پر واضح است كه آثار خير فردى و اجتماعى بسيارى بر آن مترتب است كه در آينده به برخى از آنها اشاره خواهد شد.
10-4. نماز، محبوب ترين كار در پيشگاه كردگار  
نماز در بين اعمالى كه نزد خدا محبوب است ، نخستين رتبه را دارد. از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) روايت شده است كه فرمودند:
ان احب الاعمال الى الله عز و جل الصلوة و البر و الجهاد (224) همانا محبوب ترين كارها به نزد خداى چيره و والا، نماز و نيكوكارى و جنگيدن براى اوست .
عبدالله بن مسعود گفته است : از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) پرسيدم :
اى الاعمال احب الى الله عز و جل ؟ قال : الصلوة لوقتها (225) كدامين كار، نزد خداى عز و جل محبوب تر است ؟ فرمود: گزاردن نماز در اول وقت آن .
و امام على (عليه السلام ) فرمودند:
احب الاعمال الى الله الصلوة فما شى ء احسن من ان يغتسل الرجل اويتوضاء (226) محبوب ترين عمل عبادى ، نزد معبود يگانه ، نماز است . چيزى بهتر از اين نيست كه شخص ، غسل كند يا وضو بگيرد و نماز بخواند و براى پروردگار خود جبين بر زمين نهد.
11-4. نماز، مؤ ثرترين سلاح بر عليه شيطانها  
نماز شيطان را دور مى سازد و انسان را از دام مكر و حيله او نجات مى بخشد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود: انظر اذا قمت الى الله فان الشيطان ابعد ما يكون من الانسان اذا قام الى الصلاة (227) آنگاه كه براى خدا به درگاه خدا بايستى ، بدقت بنگر! كه شيطان هيچ گاه از انسان دورتر از زمانى نيست كه به نماز مى ايستد.
شيطان ، مردم را از اطاعت پروردگار به اطاعت خود مى خواند اما نماز آنان را به فطرت اصلى شان سوق مى دهد. از اين روى نماز، موجب افسرده گشتن شيطانهاست . دور كردن شيطان ؛ يعنى نزديك كردن انسان به ساحت قدس پروردگار و نهى از منكرات و امر به معروفات ، و هر عبادتى كه داراى اين ويژگى باشد، اهميت ويژه اى دارد.
و نماز، اين خصوصيت را به نحو اكمل و احسن داراست . اهريمنان نمى توانند نمازگزاران حقيقى را به دام خويش اندازند و ناگزير از آنان دور مى گردند.
ديو بگريزد از آن قومى كه قرآن خوان بود.
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرمودند:
لايزال الشيطان يرغب من بنى آدم ، ما حافظ على الصلوات الخمس . فاءذا ضيعهن تجرى عليه و اوقعه فى العظائم (228)
تا زمانى كه فرزندان آدم ، بر نمازهاى پنجگاهنه مواظبت دارند، شيطان پيوسته از آنان دور مى شود، پس آنگاه كه آنها را تباه گردانند، جرات و جسارتش بر آنان زياددد مى گردد و آنان را به گناهان بزرگ مى اندازد.
براستى خواننده عزيز! آيا تو هم ؛ مانند نگارنده تصورت بر اين نيست كه گويا پيامبر گرامى ما در آن عصر وضعيت كنونى امت خود را به خوبى مشاهده مى كرده است و راه مبارزه با دشمنان امروزمان را به ما نشان داده است ؟!
آيا امروز شيطانها و صاحبان فرهنگهاى شيطانى ، از نماز اين سلاح موثرى كه در دست مسلمانهاست ؛ نمى ترسند؟ آيا در صدد آن نيستند كه نماز، اين حربه فرهنگى موثر را از دست مسلمانان بربايند و آنان را خلع سلاح كنند؟ آيا از جامعه اى كه بر نمازهاى پنج گانه خود مواظبت دارد و حقيقة نماز مى خواند، قطع اميد نمى كنند ؟ آيا آنان درصدد آن نيستند كه فرهنگ فحشا و منكرات را ترويج كنند و فرهنگ نماز را براندازند؟ آيا بى توجهى به نماز، تامين كننده مقاصد شوم آنان نيست ؟ مطمئن هستم كه شما نيز با من هم عقيده ايد. بياييد همه با هم نماز را به پا داريم و نقشه هاى دشمنان خدا و نماز و انسانيت را نقش بر آب كنيم .
12-4. نماز، كور كننده چشم اهريمن  
ابليس ، كه از رحمت خدا نوميد است ، وقتى كه مى بيند، نمازگزار، با نماز خود، به خدا نزديك مى شود، به او حسد مى ورزد. زيرا او خود، حاضر به سجده براى حضرت سبحان نبوده است و نه تنها، حضرت حق او را مشمول عنايات خود قرار نداده بلكه او را از درگاه خود دور كرده است . در نتيجه ، وقتى فرزندان آدم ، مشغول نماز مى شوند و در هر نمازى مكررا براى خدا سجده مى كنند و به رحمتش نايل مى شوند، مورد حسادت او قرار مى گيرند.
امام على (عليه السلام ): اذا قام الرجل الى الصلوة اقبل اليه ابليس ينظر اليه حسدا لما يرى من رحمة الله تغشاه (229)
چون شخص ، به نماز مى ايستد، شيطان ، از روى حسد، به او درنگرد به سبب آنچه از رحمت خدا نسبت به او مشاهده مى كند. رحمتى كه نمازگزار را پوشانيده و در برگرفته است .
و از آن حضرت روايت شده است كه :
لو يعلم المصلى ما يغشاء من جلال الله ما سره ان يرفع راسه من السجود (230)
اگر نماز بداند كه تا چه اندازه ، جلال و عظمت پروردگارش او را فرا مى گيرد، حاضر نيست سر از سجده كه بهترين حالت نماز است ، بردارد.
13-4. نماز، روشنى بخش چشم پيغمبر  
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرمودند: جعلت قرة عينى فى الصلؤ ة (231) روشنى چشم من در نماز است .
اين سخن ، فضيلت نماز را بر ساير اعمال ، مى رساند. اگر پدرى از ميان همه فرزندان ، يكى از آنان را نور چشم خود بداند و يا استادى از بين همه دانشجويان ، يكى را نور چشم خويش بخواند، و از مزيت و موقعيت ويژه آن فرزند يا دانشجو، در نزد گوينده ، با خبر مى گرديم .
يا باذر؛ جعل الله - جعل ثناءه - قرة عينى فى الصلؤ ة و حبب الى الصلوة كما حبب الى الجائع الطعام و الى الظمئاو الماء و ان الجائع اذا اكل شبع و ان الظمئان اذا شرب روى و انا اشبع من الصلوة (232)
اى ابوذر معبود يگانه كه او را نمى توان در خور مقام و مرتبه اش ستايش كرد، روشنايى چشم و موجبات خوشحاليم را در نماز قرار دارد و آن را نزد من محبوب گردانيد همچنان كه خوراك را براى گرسنه و آب را تشنه ، دوست داشتنى كرد. با اين تفاوت كه گرسنه چون خوراك لذيذى خورد، سير گردد و تشنه ، چون نوشيدنى گوارايى بنوشد، سيراب و شاداب شود اما من از نماز سير و خسته نمى شوم .
بيان پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) ضمن آن كه علاقه خاص وى را به نماز مى رساند، از فضيلت و امتياز نماز بر ساير اعمال عبادى خبر دارد و امرى كه تا اين حد، مهم و مورد توجه و علاقه وافر پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) مسلما براى پيروان او نيز بايد مهم و مورد توجه باشد. در واقع نبى مكرم (صلى الله عليه وآله ) به طور غير مستقيم به امت خود مى گويد كه نماز را به اندازه روشنايى چشم خود دوست بداريد و مهم بشماريد و از فرا رسيدن وقت نماز و خواندن آن احسان وجد و سرور كنيد و آن را به گونه اى به جاى آوريد كه ديده دل را پر فروغ كند و با انوار آن بتوانيد عالمهاى ناديدنى را شهود كنيد و از روئيت آنها حظ معنوى ببريد. نماز بايد براى همه مسلمانها و نمازگزاران مايه روشنايى چشم و سرور و شادى باشد و آن را نه از روى شتاب و بى ميلى بلكه با انبساط روح و طماءنينه به جاى آورند. ايجاد بهجت و انبساط، از ويژگيهاى نماز است . ليكن درك و شناخت انسانها از نماز و نماز خواندن متفاوت است .
فروغ ديده بينا، نماز است
صفابخش دل و جانها، نماز است
به اخلاصش چو مى افروزى امروز
چراغ روشن فردا نماز است ،
به تكبير و به حمد و قول هوالله
بنايى جاودان برپا نماز است
ركوع و سجده بر حق كن كه هر دم
تو را سرمايه عقبى نماز است
بود معراج مؤ من ، گر بخوانى
اساس جمله ايمانها نماز است
محمد كريم جوهرى (233)
14-4. پيشتازى در نماز، مايه افتخار  
اهل سنت ، پس از بردن نام على بن ابيطالب (عليه السلام ) جمله فعليه و دعايى كرم الله وجهه خداوند چهره اش را گرامبى كناد به كار مى برند؛ يعنى خداوند ذات او را ارج و عزت بخشد. اين دعا به صورت لقب خاصى براى حضرت مرتضى (عليه السلام ) درآمده است و براى ديگران بكار نرفته است و نمى رود. در وجه خصوصيت اين دعا براى آن بزرگوار گفته اند كه جناب وى قبل از اسلام حتى لحظه اى پيش بتان سجده نكرده است و اين امر به وجود و چهره او امتياز بخشيده است . (234) براى چهره اى كه در جاهليت ، بتان را نپرستيد و پس از ظهور اسلام نيز بعد از رخسار نورانى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) اولين جبينى بود كه براى پرستش خدا بر زمين قرار گرفت ، حق است كه اين مايه از فخر و شرافت ماندگار را به دست آورد. او خود، بندگى خدا را موجبى براى عزت و فخر خويش مى داند و به پيشگاه اعلى عرضه مى دارد:
الهى كفالى فخرا ان تكون لى ربا و كفانى عزا ان اكون لك عبدا الهى انت كما اريد فاجعلنى كما تريد (235) خداى من اين مايه افتخار مرا بس كه تو پروردگار من باشى و اين عزت مرا بس كه بنده اى براى تو باشم و تو چنانى كه من مى خواهم پس مرا چنان قرار ده كه خود مى خواهى .
آن حضرت پيشتازى در نماز را نيز براى خود فخر مى داند و مى گويد:
اللهم انى اول من اناب و سمع و اجاب ، لم يبقنى الا رسول الله (صلى الله عليه وآله ) و سلمم بالصلاة (236)
خدايا! من نخستين كسى هستم كه به سوى تو روى آورد و فرمان تو را شنيد و اجابت كرد. در نماز كسى جز رسول خدا كه درود خدا بر او و خاندانش ‍ باد، بر من پيشى نگرفت .
من اولين كسى بودم كه دعوت پيغمبر اكرم را پذيرفت و با او نمازى به جاى آورد و آن كه در بدايت امر، براى اجراى دستور خدا و كسب خشنوديش ‍ اسلام آورد، در آخر عمر براى رياست دنيا و كالاى آن خون نخواهد ريخت .
على (عليه السلام ) اولين مردى كه با پيامبر (صلى الله عليه وآله ) نماز گزارد و در حيات خود، بندگى براى خود و پيشگامى در نماز را مايه افتخار خود مى دانست ، در محراب نماز به شهادت رسيد و با بيان فزت و رب الكعبه (237) به چنين مرگيى اظهار فخر و مسرت كرد و در ممات خود به دريافت عنوان اولين شهيد محراب ، مفتخر گرديد.
15-4. نماز، رخساره ايمان و چهره دين است  
اگر دين ، به انسانى مانند شود كه داراى اندامهاى درونى و بيرونى است ، بايد نماز در پيكر آن به منزله چهره در جسم به حساب آيد.
سر، شريفترين عضو انسان است و شريفترين عضو سر، صورت است كه اندامهاى ظريف و حساسى ، مانند چشم و گوش و بينى و دهان و زبان را در بر گرفته است .
همچنان كه صورت منظر انسان است و زيبايى شخص ، به حسن منظرش ‍ بستگى دارد نماز مظهر دين است و زيبايى دين ، به حسن نماز بستگى دارد؛ همچنان كه صورت در مجموعه اندامهاى داراى جلوه خاص و اهميت و برترى است . نماز نيز در بين عبادتها، داراى اهميت ، جلوه و شرافت ويژه اى است .
وقتى مى خواهند پيكر يك انسان را از لحاظ سلامت اعضا و زيبايى و گيرايى ، بررسى كنند، نخست به چهره اش مى نگرند. چهره آئينه تمام نماى تن است سلامت و بيمارى جگرهاى سفيد و سياه و دستگاههاى گردش ‍ خون و گوارش را از آن مى توان فهميد؛ همچنان كه با توجه به آن ، به شادى و اندوه و شهوت و خشم شخص مى توان ، پى برد. چهره در جاذبه و دافعه شخص ، اثر دارد. باز بودن و در هم بودن آن ، هر كدام اثر خاصى بر همنشين و بيننده او دارد و مردم با ديدن چهره شخص يا به او مى گرايند و يا از او فاصله مى گيرند. چهره مى تواند اسرار درون و اعتقادات و حتى كنشهاى شخصى را براى كسانى كه چهره شناسند، نمايان سازد. گفته اند: رنگ رخساره گواهى دهد از سر ضمير.
قرآن مى فرمايد: يعرف المجرمون بسيماهم (238) تبهكاران به چهره خود شناخته مى شوند.
و در جاى ديگر مى فرمايد: تعرف فى وجوه الذين كفروا المنكر (239)
هنگامى كه آيات روشن ما بر مردم خوانده مى شود، كردار ناپسند و رفتارى را كه خلاف رضاى خداى ، تعالى است در چهره هاى كسانى كه كفر مى ورزند، مى خوانى .
همچنان كه در بين اندامهاى بدن ، سعادت شقاوت شخص را فقط از روى چهره اش مى توان به دست آورد، نماز نيز، تنها عمل عبادى است كه از روى آن سعادت و شقاوت شخص را مى توان فهميد، اگر نماز حقيقى مى گذارد و آن را درست و مى خواند، علاوه بر آن كه درستى نماز او، در ترك محرمات و انجام ساير واجبات او اثر دارد از سلامت دين و صحت اعمال ديگرش خبر دارد.
صورتى هست كه داراى اعضاى سالم است . پيشانى در كمال درخشندگى ، ابروان در حال پيوستگى ، چشمها روشن و با نفوذ، بينى خوش حالت دهان به اندازه غنچه دندآنها همچون صدفهاى رخشان و موها ، مانند سبزه هاى تازه دميده است . چنين چهره اى نشان از سلامت صاحب خود دارد.
و صورتى نيز هست كه صحيح و سالم نيست . پيشانى آن تاريك ، موهاى ابروان ريخته ، چشمها بى فروغ ، و درد آلود، بينى ، آماسيده ، لبها، زخمى ، تمام يا برخى از دندآنها فرو ريخته و بد روئيت و موهاى صورت درهم ريخته و از هم پاشيده است . چنين صورتى حكايت از بيمارى صاحبش ‍ دارد.
نماز كه چهره دين است ، داراى اعضاى و جوارحى است . برخى ؛ مانند نيت ، تكبيرة الاحرام ، قيام متصل به ركوع ، ركوع و سجود، اركان آن است كه همانند استخوان بندى صورت است و با ترك يكى از آنها، چه عمدا و چه سهوا نماز به كلى از ميان مى رود. و برخى ديگر مانند فاتحه و سوره و ذكر ركوع و دو سجده و طمانينه در آنها و تشهد و سلام و ديگر اعمال واجب است كه همانند چشم گوش دهان زبان و دندان است و چنانچه عمدا و نه از روى سهو، رها شود. نماز باطل است . و برخى ديگر؛ مانند تكبيرات دعاى افتتاح دعاى دست و ساير مستحبات است كه در حكم مژگان ابروى و موى صورت و سبلت است . كه با ترك عمدى يا سهوى آنها نماز باطل نمى شود ليكن از حسن و كمال و فزونى اجر و ثواب خارج مى شود و به سبب اين نقايص زشت و نكوهيده و نامرغوب مى گردد. با توجه به آن كه گفته شد چهره آيينه تمام نماى بدن است و نماز، وجه دين به حساب مى آيد، اگر نمازگزار، اركان ، واجبات و مستحبات نماز را به درستى اجرا ميكند و نمازش از روح نيايش و قصد قرب به حق ، سرشار است ، نماز شايسته و بايسته او نشان مى دهد كه پيكر دينش ، صحيح و سالم است و در غير اين صورت حكايت از آن دارد كه دين او ناقص و نازيباست و نمى تواند سبب براى سعادتش باشد و خدا نيز به چنان نمازى ، نظر نخواهد كرد. (240)
ازز رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) روايت شده است كه فرمودند: لك شى وجه و وجه دينكم الصلاة فا يشينن احدكم وجه دينه و لكل شى انف و انف الصلاة التكبير (241)
براى هر چيزى چهره اى است و چهره دينتان نماز است پس مبادا كه كسى از شما، چهره دين خود را زشت و نازيبا كند و براى هر چيزى بينى است و بينى نماز، تكبيرة الاحرام است .
از آنجا كه نماز سيماى دين و آيينه تمام نماى اعتقادات يك مسلمان است ، امام صادق (عليه السلام ) آن را وسيله امتحان شيعيان و سنجش ميزان ايمانشان عرف كردند و فرمودند:
امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصلوة كيف محافظتهم عليها (242) پيروان ما را به چگونگى محافظت آنان بر نماز، به هنگام فرا رسيدن وقت نماز امتحان كنيد.
بنده وقت امتحان آيد پديد
امتحان كن تا نشان آيد پديد
شيخ عطار (243)
اكنون مى توانيم بر درك بهتر اين سخن رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كه فرمودند: اگر نماز قبول شود ساير اعمال قبول مى شود و گرنه اعمال ديگر هم پذيرفته نخواهد شد، توانا گرديم