سجاده عشق در فضيلت نماز شب

محمدمهدى عليقلى

- ۴ -


خلاصه از هنگام بيدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب چند جا مى نشست و برمى خواست و گريه سر مى داد، و تا به مصلايش ‍ مى رسيد، ديگر حالش قابل وصف نبود))(96)

آه از آن نرگس جادو كه چه بازى انگيخت   واى از آن مست كه با مردم هشيار چه كرد؟
برقى از منزل ليلى بدرخشيد سحر   وه كه با خرمن مجنون دل افكار چه كرد؟
برق عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت   يار ديرينه ببينيد كه با يار چه كرد؟
28- در نماز شب مومنين را دعا كنيد
حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى رحمة الله روزى پس از پايان درس عازم حجره يكى از طلبه ها كه در مدرسه دارالشفا بود، به حجره آن طلبه وارد شد و پس از به جاى آوردن مراسم احترام و اندكى جلوس برخاست و حجره را ترك گفت . هدف از اين ديدار از او پرسيده شد در پاسخ فرمودند:
شب گذشته هنگام سحر، فيوضاتى بر من افاضه شد كه فهميدم از ناحيه خودم نيست و چون توجه كردم ديدم اين آقاى طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شبش به من دعا مى كند و اين فيوضات اثر دعاى اوست اين بود كه بخاطر سپاسگزارى از عنايتش به ديدار او رفتم .))(97)
29- در حالات آقا نورالدين عراقى
شيخ الفقها، حضرت آيت الله العظمى آقاى اراكى رحمة الله در رابطه با مرحوم آقا نورالدين عراقى و نماز شب هاى ايشان اين داستان را نقل مى فرمايند:
((آقاى نورالدين مرد عجيبى بود، معروف بود كه نماز شب ايشان ديدنى است . شخصى به نام سيد محمود خوانسارى از اهل منبر، طالب شد كه او را ببيند: چون صداى العفو العفو ايشان توى كوچه مى آمد، و مردم از توى كوچه گوش مى گرفتند، اين آقا، خواست كه خود مجلس نماز شب خواندن آقا نورالدين را ببيند.
شب هاى ماه مبارك بود و مرحوم آقا نورالدين از عده اى از جمله از آقاى خوانسارى براى افطار دعوت كرد، آقا سيد محمود خودش گفت ، وقتى افطار تمام شد و همه رفتند، من نشستم ، ديد من بلند نمى شوم ، به خدمتكارش گفت : ((دو تا رختخواب بياور)) يك رختخواب خودش ‍ داشت ، يكى را هم براى من آوردند.
من توى رختخواب كه رفتم نخوابيدم ، مى خواستم سحر ايشان را ملاحظه كنم ، سحر شد ديدم كه بلند شد رفت بيرون وضو گرفت و آمد مشغول نماز شد، وقتى كه رسيد به ((العفو)) ديدم چنان گريه بر او مستولى شد كه چندين دفعه بغض گلويش را گرفت ، فكر مى كرد من در خواب هستم .(98)
30- خاطره اى از علامه طباطبايى رحمة الله
علامه سيد محمد حسين طباطبايى ، صاحب تفسير شريف الميزان مى فرمايد: ((چون به نجف اشرف براى تحصيل مشرف شدم از نقطه نظر قرابت و خويشاوندى ، گاهگاهى به محضر مرحوم آيت الله حاج ميرزا على آقا قاضى قدس السره شرفياب مى شدم ، تا اينكه يك روز جلو در مدرسه اى ايستاده بودم كه مرحوم قاضى از آنجا عبور مى كردند، چون به من رسيدند دست خود را روى شانه من گذرادند و گفتند:
اى فرزند! دنيا مى خواهى نماز شب بخوان ، آخرت مى خواهى نماز شب بخوان .
اين سخن آنقدر در من اثر كرد كه از آن به بعد تا زمانى كه به ايران مراجعت كردم ، پنج سال تمام در محضر قاضى روز و شب بسر مى بردم و آنى از ادراك فيض ايشان دريغ نمى كردم .))
عمل نمودن علامه به توصيه و سفارش استاد خود مرحوم قاضى و عنايت و توجه به مسائل عبادى و تهجد همراه با تفكر و تعمق در قرآن ، علامه را به نقطه اى از اعتلاى معنوى مى رساند كه وقتى دست به قلم مى برد، چنان آثارى از خود بر جاى مى گذارد كه بدون شك در نوع خود بى نظير است ، تفسير الميزان يكى از آن آثار است ، كه پى بردن به ارزش آن مستلزم داشتن زمينه هاى علمى و تحقيقى لازم و برخوردارى از علوم قرآنى است . الميزان يك دوره كامل تفسير قرآن است كه در بيست جلد مدون گرديده است .(99)
31- نماز شب آقا نجفى قوچانى رحمة الله
مرحوم آقا نجفى قوچانى در كتاب سياحت شرق درباره نماز شب و دقت در اينكه براى كسى مزاحمت ايجاد نكنند مى نويسد:
((در اين حجره تازه كه حجره هامان وصل به هم بود از ميان طاقچه سوراخ نموديم و ريسمانى در آن كشيديم يك سر ريسمان در حجره رفيق بود و يك سر آن در حجره من ، وقت خواب ، آن سر را رفيق به پا دست يا دست خود مى بست و اين سر ريسمان را من به دست خود مى بستم ، كه هر كدام زودتر بيدار شويم ديگرى را بدون اين كه صدايى بزنيم ، به توسط همان ريسمان بيدار كنيم كه مبادا طلبه اى از صداى ما بيدار شود و راضى نباشد.))(100)
از ابتداى جوانى خود را بايد به عبادت ها به خصوص نماز شب عادت بدهيم ، و خود را با اين كارها مانوس نماييم . و اوليا بايد به اين نكته توجه نمايند كه فرزندانشان را با نماز و فلسفه و آثار آن آشنا نمايند.
32- محدث قمى (شيخ عباس قمى )
محدث قمى در هنگام تلاوت قرآن وقتى به آيه شريفه و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ((جن و انس را نيافريديم مگر براى عبادت )) مى رسيد لرزه بر اندامش مى افتاد و مى فرمود: ((وا اسفا چقدر غافليم و چه اندازه از خدا دور افتاده ايم . در حالى كه عبادت و پرستش او هدف از آفرينش جن و انس بوده است و چرا ما از آن هدف مبارك دور افتاده باشيم )) و اين ورد زبان ايشان بود و هر جا كه منبر مى رفت و موعظه مى كرد فلسفه آفرينش موجودات و انسان را ياد آورى مى كرد و مى گفت ((فراموش نكنيد كه عبادت خدا هدف خلقت است .)) فرزند ايشان مرحوم حجة الاسلام آقاى حاج ميرزاى على محدث زاده نقل كرده است ((پدرم شب جمعه اى پس از نماز شب ، در نجف اشرف مشغول خواندن سوره ((يس )) مى شود وقتى كه به آيه شريفه هذه جهنم التى كنتم توعدون مى رسد چند بار آن را تكرار كرده و مكررا مى گويد ((اعوذبالله من النار)) پناه مى برم به خداوند از آتش جهنم و چنان منقلب مى شود كه نمى تواند بقيه سوره را بخواند و به همان حال باقى مى ماند تا هنگام اذان صبح كه مشغول نماز صبح مى شود))(101)
33- آه و ناله امام در دل شب
يكى از اساتيد قم نقل مى كرد كه شبى مهمان حاج آقا مصطفى بودم در همين قم قبل از اين كه امام به زندان و تبعيد كشيده بشود، البته حاج آقا مصطفى هم منزل آقا بودند، خانه جداگانه اى نداشتند گفت نصف شب از خواب پريدم و ديدم كه صداى آه ناله در خانه بلند است و نگران شدم كه چه اتفاقى افتاده در خانه ، حاج آقا مصطفى كه پهلويم خوابيده بود بيدارش ‍ كردم و گفتم ((بلند شو ببين در خانه ات چه خبر است .))
مرحوم حاج آقا مصطفى بلند شدند و نشستند و گوش فرا دادند و دوباره گرفتند خوابيدند و گفتند: ((آقا است ، مشغول تهجد مى باشد. مشغول عبادت است .(102)
34- نماز شب امام قدس السره الشريف هرگز ترك نشد
پنجاه سال است كه نماز شب امام خمينى ترك نشده ، امام در بيمارى ، در صحت ، در زندان ، در خلاصى ، در تبعيد، حتى در روى تخت بيمارستان قلب هم نماز شب مى خواند.
امام در قم بيمار شدند به دستور اطبا امام به تهران مى بايست منتقل شوند. هوا بسيار سرد بود و برف مى باريد، يخبندان عجيبى در جاده ها وجود داشت . امام چندين ساعت در آمبولانس بودند و پس از انتقال به بيمارستان باز نماز شب خواندند.
امام شبى كه از پاريس به سوى تهران مى آمدند تمام افراد در هواپيما خوابيده بودند وتنها امام در طبقه بالاى هواپيما نماز شب مى خواندند.
و شما اگر از نزديك ديده باشيد آثار اشك بر گونه هاى مبارك امام حكايت از شب زنده دارى و گريه هاى نيمه شب وى دارد.
جالب اين است كه امام هميشه موقع نماز عطر و بوى خوش مصرف مى كنند و شايد بدون بوى خوش سر نماز نايستاده باشند، حتى در نجف هم كه نماز شب را پشت بام مى خواندند در همان پشت بام نيز يك شيشه عطر داشتند.(103)
35- شهيد قدوسى رحمة الله و نماز شب
در رابطه با اين حالات اين شهيد بزرگوار گفته شده كه : او حتى به مستحبات و مكروهات ، بسيار اهميت مى داد. نماز شب را براى روحانى لازم مى دانست . يك شب در مسجد گوهرشاد با نگرانى مى فرمود: ((ابراهيم بسيار ناگوار و غيره منتظره بود كه شنيدم ، يكى از اساتيد مدرسه حقانى مقيد به نماز شب نيست . با ايشان صحبت كردم ، معلوم شد سبكى معده را در شب رعايت نمى كند.)) بار ديگر مى فرمود: ما وقتى در نهاوند بوديم ، سالى يك بار به صورت خانوادگى منزل يكى از آشنايان دعوت مى شديم من پس از تكرار چند نوبت ، ديدم همان شبى كه ما در آن مهمانى غذا مى خوريم ، نماز صبح روز بعد به آخر وقت كشيده مى شود و موفق به نماز شب نمى شويم . متوجه شدم در اموال آن شخص اشكالى وجود دارد.))(104)
36- نماز شب شهيد مطهرى رحمة الله در منزل رهبر انقلاب
حضرت آيت الله خامنه اى ((ادام ظله )) رهبر بزرگ انقلاب اسلامى ايران چنين مى فرمايند:
((مرحوم مطهرى يك مرد اهل عبادت و اهل تسويه و تزكيه اخلاق و روح بود من فراموش نمى كنم . ايشان وقتى به مشهد مى آمد خيلى از اوقات به منزل ما وارد مى شد گاهى هم ورودشان در منزل خويشاوندان همسرشان بود.
هر شبى كه ما با مرحوم مطهرى بوديم ، اين مرد نيمه شب ، تهجد با ناله داشت . يعنى نماز شب مى خواند و گريه مى كرد به طورى كه صداى گريه و مناجات او افراد را از خواب بيدار مى كرد.
يك شب ايشان منزل ما بودند نصف شب از صداى گريه ايشان خانواده ما از خواب پريده بودند البته اول ملتفت نشده بودند صداى كيست ، اما بعد فهميدند كه صداى آقاى مطهرى است بله ايشان نصف شب نماز شب مى خواند همراه با گريه ، با صدايى كه از آن اطلاق مى شد، آن را شنيد.(105)
37- استاد شهيد رحمة الله و شب زنده دارى
يكى از خصوصيات استاد مطهرى رحمة الله عنايت زياد به تهجد و شب زنده دارى بود و از دوران طلبگى تا آخر عمر، بدان پايبند بودند.
يكى از دوستانش درباره ايشان مى گويد:
((از ويژگى هاى آن مرحوم ، تقيد و علاقه مفرط ايشان بود به ذكر و دعا و شب بيدارى .
به ياد دارم كه در همان اوايل آشنايى ما با يكديگر، او به نماز شب مقيد بود و مرا نيز بدان تحريص مى كرد و من به بهانه اين كه اين حوض مدرسه شور و كثيف ، و براى چشمانم مضر است از آن شانه خالى مى كردم تا اين كه شبى در خواب ، ديدم كه : در خوابم و مردى مرا بيدار كرد و گفت : من عثمان بن حنيف نماينده حضرت اميرالمومنين على (عليه السلام ) مى باشم و آن حضرت به تو دستور داده اند به پاى خيز و نماز شب را به پادار و اين نامه را نيز آن حضرت براى تو فرستاده اند. در آن نامه با حجم كوچكى كه داشت با خط سبز روشن نوشته بود: هذه براة لك من النار من در عالم خواب با توجه به فاصله زمانى كه حضرت على (عليه السلام )، متحيرانه نشسته بودم كه ناگاه در همان حال تحير مرحوم مرحوم آيت الله مطهرى مرا از خواب بيدار كرد و در حالى كه ظرف آبى در دست داشت گفت : اين آب را از رودخانه تهيه كرده ام برخيز و نماز شب بخوان و بهانه مجوى .))(106)
38- در حالات پدر استاد مطهرى رحمة الله
از زبان استاد شهيد مرتضى مطهرى نقل شده كه ((ما يك سلسله لذت هاى معنوى داريم كه معنويت ما را بالا مى برد.
براى كسيكه اهل نماز شب باشد، جزو صادقين و صابرين و مستغفرين باشد، نماز شب لذت و بهجت دارد.
لهذا كسانى كه چنين توفيقاتى داشته اند و ما چنين اشخاصى را ديده ايم ، به لذت هاى مادى اى كه ما دل بسته ايم هيچ اعتنا ندارند. چه مانعى دارد كه من ذكر خيرى از پدر بزرگوار خودم بكنم .
از وقتى كه يادم مى آيد (حداقل از چهل پيش ) من مى ديدم كه اين مرد شريف هيچ وقت نمى گذاشت و نمى گذارد كه وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تاءخير بيفتد.
شام را سر شب مى خورد و سه ساعت از شب گذشته مى خوابيد و حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و شبهاى جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده بيدار مى شود و حداقل قرآنى كه تلاوت مى كند يك جز است و با چه فراغت و آرامشى نماز شب مى خواند. حالا تقريبا صد سال از عمرش ‍ مى گذرد و هيچ وقت من نمى بينم كه يك خواب ناآرامى داشته باشيد، و همان لذت معنويست كه اين چنين نگهش داشته ، يك شب نيست كه پدر مادرش را دعا نكند. يك نامادرى داشته كه به او خيلى ارادتمند است و مى گويد: خيلى به من محبت كرده است شبى نيست كه او را دعا نكند. يك شب نيست كه تمام خويشاوندان و ذى حقان و بستگان دور و نزديكش را ياد نكند. اينها دل را زنده مى كند.
آدمى اگر بخواهد از چنين لذتى بهره مند شود، ناچار از لذتهاى مادى تخفيف مى دهد تا به آن لذت عميق الهى برسد.))(107)
39- نماز شب در شب عمليات
از برادر صحتى خواهش كردم از حالت بچه ها در شب پيش از عمليات برايم بگويد. گفت : ((در شب حمله بيشتر بچه ها دعا مى خوانند. نماز شب مى خوانند. هر كسى هم كه معمولا نماز شب نمى خواند، آن شب مى خواند بچه ها از خداوند و از همديگر طلب بخشش مى كنند كسانى كه وصيت نامه ننوشته اند، وصيت نامه شان را مى نويسند، بعضى ها زيارت عاشورا مى خوانند و خيلى ها گريه مى كنند.
هر گوشه اى را كه نگاه كنى ، كسى را مى بينى كه در حال خواندن دعا است و گريه مى كند حالتى روحانى به وجود مى آيد بعضى ها از برادرانشان قول مى گيرند كه اگر شهيدى شدى نزد خدا مرا شفاعت كن ، و بعضى ها نماز شكر مى خوانند...
رزمندگان از چادرها بيرون آمده بودند و با آب سرد وضو مى گرفتند و به سوى چادر نماز خانه گردان مى شتافتند كه بلند گوى آن اكنون ندا مى داد: حى على الصلوة - حى على الصلوة ...(108)
40- مناجات با معبود در اسارتگاه
به ياد دارم اولين روزى كه به همراه عده اى از دوستان به آسايشگاه 17 منتقل شديم با ديدن آن همه افراد در آن آسايشگاه متعجب شده بودم و به اين فكر فرو رفتم كه هنگام خواب چگونه اين همه افراد در كنار يكديگر مى توانند خود را جا دهند به خاطر خستگى روحى ، شب اول زود به خواب رفتم ناخود آگاه نيمه هاى شب از خواب بيدار شدم . صداى زمزمه اى به گوشم رسيد.
از جاى خود بلند شدم و به اطراف نگاه كردم با بهت و ناباورى تمام ، مشاهده كردم كه حدود سه چهارم آسايشگاه به صورت انفرادى مشغول مناجات و خواندن نماز شب و تلاوت قرآن كريم هستند نزديكترين فردى كه كنارم نشسته بود پرسيد: ((حالت بهتر شده )) دلم مى خواست از خجالت زمين دهان باز كند و مرا در خود فرو ببرد با شرمندگى جواب دادم كه : بله !
پرسيدم : ((بچه ها هر شب اين برنامه را دارند؟)) گفت : بله !
اكنون جواب سوالى را كه از اول غروب در مورد تنگى جا براى خواب در ذهنم نقش بسته بود گرفته بودم : اكثر بچه ها تمام طول شب را در حال مناجات با معبود خود مى گذراندند.(109)
فصل دوم : نيايش نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
خداى من ! سرور من ! منم ، بنده بيچاره تو همان كه هيچ هيچ بودم ، تو با عنايت هايت هستى ام بخشيدى و با بزرگوارى هايت كرامتم دادى و با فيوضات و تفضلاتت ، نعمتهايى بى شمار ارزانيم داشتى .
سرور من ! تويى كه بر من نعمتها بخشيدى ؛ تويى كه در حق من كرامت ها روا داشتى تويى كه با من نيكى ها كردى ؛ تويى كه بر من منت ها نهادى ؛ تويى كه بر من فيوضاتت و بركاتت باريدى ؛ تويى كه نيازهايم بر آوردى ؛ تويى كه نقص هايم به كمال رساندى ؛ تويى كه روزيم دادى ؛
تويى كه پناهم دادى ؛ تويى كه ياريم رساندى ؛ تويى كه بدى هايم را پوشاندى ؛ تويى كه گناهانم را بخشودى ؛ تويى كه از خطرها ايمنم داشتى ؛
تويى كه در بيمارى ها شفايم دادى ، تويى كه در بيراهى ها راهم نمودى ، تويى كه از من جانبدارى ها كردى ؛ تويى كه با من نيكى ها و مهربانى ها و بنده نوازى ها نمودى .
و من ، منم كه خطا كردم ؛ منم كه عصيان ورزيدم ؛ منم كه پاس تو را نداشتم ؛ منم كه حرمت تو را شكستم ؛ منم كه فرمان تو را زير پا نهادم ؛ منم كه از تو روگرداندم ؛ منم كه به بيراهه افتادم ؛ منم كه كژروى كردم ؛ منم كه تبهكارى نمودم ، منم كه ناسپاسى ورزيدم ؛ منم كه پيمان تو شكستم ؛ منم كه پيوند تو بريدم ؛ منم كه كور و كر شدم ؛ منم كه نفهمى و جهالت ورزيدم ؛ و منم كه به گرداب تباهى و سياهى در افتادم .
مولاى من ! من همانم كه راهم نمودى ، بيراهى كردم ؛ به كارهايى فرمانم دادى ، نافرمانى كردم ؛ از كارهايى بازم داشتى ، به انجام آنها حرص ورزيدم ؛ و اينك ، نه رويى دارم كه پوزش خواهم و نه زبانى دارم كه عذر آورم ، اينك چگونه به تو رو آورم و با تو سخن گويم ؟ با روى سياهم ؟ با دامن آلوده ام ؟ با زبان پليدم ؟ با گوش پلشتم ؟ با دست گناهكارم با پاى عصيان ورزيدم ؟...
مگر اينها همه نعمتهايى نيست كه تو به من بخشيدى و من همه را در نافرمانى و ناخرسندى تو به كار بردم ؟
واى بر من ! واى بر من ! چنان گناهكارم و ناسپاسم كه اگر زمين از گناهكارى هايم آگاه بود، بى گمان مى شكافت و مرا در خود فرو مى بلعيد، اگر كوه ها از وزر ورزى هايم با خبر بودند، پاره پاره مى شدند و بر سرم فرو كوبيده مى گشتند، اگر درياها ناسپاسى هايم را مى دانستند، مى خروشيدند و مرا به كام گرداب هايشان فرو مى كشيدند.
واى بر من ! واى بر من ! اگر كيفر گناهانم را و مجازات ناسپاسى هايم را به آخرت واگذارى .
واى بر من ! واى بر من ! اگر در قيامت رو سياه ، سرافكنده ، دست به گردن بسته ، و پشت شكسته به محشرم آورى ، از من حسابرسى كنى ، با من به اعمالم معامله كنى و به عدل و داد پاداش و كيفرم دهى .
چه خساراتى ! چه بيچارگيى ! چه شرمساريى ! كاش آنچه از آن مى ترسم ، امروز در اين دنيا به سرم فرود آيد و آن روز در آن دنيا در پيشگاه خدايم ، مولايم و سرورم رو سياه ، بى آبرو و شرمسارم نسازد. شگفتا از مهربانى و بنده نوازى خداى من ! من معصيت او مى ورزم و حرمت او مى شكنم و فرمان او زير پا مى گذارم ، اما به جاى من اوست كه شرم مى كند؛
كرم بين و لطف خداوندگار   گنه بنده كرده است و او شرمسار
بدى هاى مرا مى پوشاند، گناهان مرا پنهان مى دارد، خوبى هاى مرا آشكار مى سازد، چنانكه گويا هرگز نافرمانى او نكرده ام و عصيان او نورزيده ام .
من به بهاى خشم او، بندگان او را خرسند مى سازم ، اما او كار مرا به بندگان وا نمى گذارد و خود از روى مهربانى و بنده نوازى كارسازيم مى كند.
من فرمان او را سبك مى شمارم و به گناه و نافرمانى او تن مى دهم و آنچه را او نمى پسندد انجام مى دهم ، اما او نه تنها گناه مرا مى پوشاند كه بر آنان كه مرا به گناهم عيب مى گيرند و سرزنش مى كنند خشم مى آورد(110) ، گناهانم را از پدر و مادرم پنهان مى دارد، مبادا بر من تندى كنند و سخت گيرند؛ از دوستان و آشنايان و همسايگان پنهان مى دارند، مبادا سرزنشم كنند و زبان به بدگوييم گشايند؛ از محتسب و داروغه و پاسبان و پاسدار و قانون و قاضى پنهان مى دارد، مبادا دستگيرم كنند به زندانم برند شلاقم زنند و كيفرم دهند... راستى اگر آنها آنچه را خدا مى داند و از آنان پنهان داشته است ، مى دانستند با من چه ها كه نمى كردند؟
خداى من ! مولاى من ! اگر مى دانستم كه پس از مرگ زنده ام نمى سازى ، خود را مى كشتم كه از رويايى با تو در قيامت سخت شرمسارم و از شرمسارى آن روز در برابر تو و گزيدگان تو سخت بيزارم .
مولاى من آن چنان از نفس نافرمان خود خشمگين و بيزارم كه اگر مى توانستم كيفر تو را برتابم و عذاب تو را تاب آورم ، هرگز از تو درخواست بخشايش نمى كردم ، بلكه از تو مى خواستم مرا، مرا كه حرمت و حضور تو را پاس نداشتم و مهر و بنده نوازى ، و بخشش و بزرگوارى تو را با ناسپاسى پاسخ دادم ، به پاداش اين همه حق ناشناسى و ناسپاسى ، سخت كيفر دهى .
مولاى من ! در كار و بار خود بس انديشه ها كردم ، اما به جايى نرسيدم ، براى اصلاح نفس خويش تدبيرها انديشيدم ، اما طرفى برنبستم ، براى اخلاص ‍ در عبادت كوشش ها كردم ، اما توفيق نيافتم و براى دور ماندن از وسوسه هاى شيطان ترفندها نمودم ، اما از آنها ايمن نماندم ، هرگاه گامى به تو نزديك شدم ، چندين گام مرا از تو دور داشتند، اينك بيچاره و درمانده ، دريافته ام كه جز با توفيق و يارى تو نمى توان كارى از پيش برد اينك به يقين مى دانم كه انجام طاعت ، پرهيز از معصيت و اخلاق در عبادت هيچ كدام بى توفيق و يارى تو امكان پذير نيست و ناگزيرم از همه جا رانده ، از همه سو اميد بريده ، درمانده و بيچاره ، روسياه و شرمنده ، در حاليكه كه به گناهانم به تباهى هايم ، به بد كارى هايم ، به ناروايى هايم ، به پليدى هايم ، به پلشتى هايم ، به كژروى هايم و به بيراهى هايم اقرار و اعتراف دارم ، به سوى تو رو كرده ام ، به رحمت تو چشم دوخته ام و به يقين مى دانم كه براى رهايى از اين گردابى كه خود خويش را بدان در افكنده ام جز رحمت تو هيچ دستاويزى ندارم ، تنها تويى كه مى توانى - اگر بر من منت گذارى - از اين همه گرفتارى رهايم سازى ، از اين مرداب تعفن بيرونم آورى و كرامت و شرافتم بخشى .
مولاى من ! اينك من با گناهانى كه كرده ام ، با وزرهايى كه ورزيده ام ، با ناسپاسى هايى كه نموده ام ، سخت رسوا و بى آبرو مانده ام ، و خود را جز اينكه بر من خشم آوردى ، به سختى كيفرم دهى و حتى از درگاه خويش ‍ برانى ، در خور هيچ چيزى نمى دانم . مگر اينكه مهربانى تو به فريادم رسد، بنده نوازى تو دستم گيرد و بخشايش تو پناهم دهد تا گناهانم ببخشايى ، پليدى هايم بپيرايى ، از آلودگى ها پاكم سازى بدى هايم را به چندين برابر نيكى برافزايى و با فضل خويش از اين هاويه به پايگاهى بلند فرايم برى .
مولاى من ! اگر فضل و كرم تو مرا در خور بخشش و احسان نداند و به دليل ناشايستگى از درگاه تو نوميدم سازد، آيا جز از بزرگوارى و بخشندگى تو و جز از مهربانى و بنده نوازى تو از راه ديگرى مى توانم در خورى و شايستگى به دست آورم ؟
مولاى من ! اگر گناهانم روسياهم ساخته و ريزش رحمت تو را بر من جلو گرفته ، از راه ديگرى در مى آيم و روسفيدى و آبرومندى گزيدگان و پاكانت را شفيع خويش مى سازم و تو را بدان عزيزان گزيده سوگند مى دهم تا بر من و ناسپاسى ها و گناهكارى هاى من نگيرى و مرا از مهربانى و بنده نوازى خويش محروم ندارى ، و آنگونه كه ساحران فرعون را به موسى و هارون بخشيدى و پذيرفتى : مرا نيز به محمد و آل محمد (عليهم السلام ) ببخشى و بپذيرى ، كه خود آن عزيزان معصوم را شرف شفاعت بخشيده اى و آنان را ميانجيان ميان خود و بندگان گناهكارت ساخته اى ، پس خداى من ! به آبروى آنان من رسوايى بى آبرو را بپذير، به اخلاص آنان بى اخلاصى هاى مرا بر من مگير، به عبادت و طاعت آنان ، گناه و معصيت مرا ببخشا، به نيكويى و پسنديدگى آنان ، از سستى ها و تنبلى هاى من چشم بپوش ، به پاكى و پيراستگى آنان پليدى ها و پلشتى هاى مرا بشوى : و همان گونه كه بر من منت نهاده اى و به معرفت و ولايت آنان توفيق بخشيده اى ، مرا از شيعيان ، دوستداران ، پيروان و نزديكان آنان بشمار، در قيامت با آنان و ياران آنان محشور كن و شرف هم نشينى و همسايگى با آنان را روزيم ساز، به كتابم به ديده قبول بنگر، آن را از من بپذير و در قيامت به دست راستم ده كه من هر چند در نوشتن آن ، نتوانسته ام اخلاص و خلوص را چنانكه بايد رعايت كنم ، اما آن را به دست عزيزان درگاهت و به واسطه گزيدگان معصومت به حضور قداست عرضه مى دارم ، به خاطر آنان ، آن را از من بپذير و ناخالصى ها و كاستى هاى آن را بر من مگير.