سجاده عشق در فضيلت نماز شب

محمدمهدى عليقلى

- ۵ -


مولاى من اگر در نوشتن اين كتاب به من توفيق بخشيده اى كه در اندكى از آن اخلاص را رعايت كرده باشم ، همان اندك را به لطف خود بر همه كتاب بگستر، كه اين شيوه كريمان و بزرگواران است كه اگر در كارى و پيشكشى خيرى اندك نيز ببينند، همان خير اندك را بر همه آن گسترش مى دهند و همه آن را به ديده قبول مى نگرند، تو نيز اگر اندكى و ذره اى خير و نيكى در اين كتاب من هست ، با بزرگوارى خويش همان اندك را بر همه آن بگستران ، به ويژه كه من كتابم را به دست برترين بندگانت ، عزيزترين آفريدگانت و گرامى ترين گزيدگانت به حضرتت تقديم مى دارم و ناخالصى و تيرگى من هر چه باشد، چيزى نيست كه در برابر روشنى و پاكى آنان به ديد آيد. نيز اين شيوه پسنديده توست كه عاصيان را به طفيل مطيعان ، ناپاكان را به طفيل پاكان و ناخالصان را به طفيل خالصان بپذيرى ، پس توسل و شفاعت مرا به عزيزان درگاهت پذيرا باش و كتابم را كه به دست پاك آنان به تو تقديم داشته ام بپذير، و پاداشم را پيش از آنكه به ديدارت آيم ، رضا و خرسنديت و سپس ديدارت ، ديدارت ، ديدارت قرار بده رضاك قبل لقاك ثم لقاك لقاك لقاك
البته تو پاكتر و بزرگتر از آنى كه رضا و خرسنديت به هيچ علتى نياز داشته باشد، چه رسد به من و كتاب من ، به بى نيازى خودت آن را بپذير، و به بزرگوارى خودت آن را مايه سود مومنان و بهانه بخشش و بخششايش من و خوانندگان ساز، آن را از شما نوشته هاى دوستانت كه از روى صدق و خلوص نوشته شده اند، به حساب آر كه بر آوردن اينها همه ، هيچ بر تو سنگين و چيزى از ملك و عزت تو نمى كاهد.
خداى من ! من خود از خوف و خشيتى كه دارم ، اين كتاب را نه از حسنات و نيكى ها كه از سيئات و بدى ها مى شمارم : اما از بزرگوارى تو دور نمى دانم كه اين سيئه را به حسنه بدل كنى و اين بدى را با نيكى جايگزين سازى و در قيامت آن را به دست راستم دهى ، چشمم را بدان روشن دارى و دلم را بدان شاد سازى تا آن را ببوسم و بر سينه گذارم و بدان انس گيرم و شادمانه بگويم : اين چيزى است كه خداى من و سرورم من از من پذيرفته و بدان به ديده قبول نگريسته است و تو را سپاس كه مرا چنين به فضل و كرمت اميدوار ساخته اى ، كه اگر اين اميدوارى ها نبود، بى گمان نوميدى و بد گمانى كار مرا مى ساخت ، و ترس از كيفر تباهم مى كرد پس سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است و درود بر محمد و آل (عليهم السلام ) كه گزيدگان و عزيزان اويند.
خدايا! ظاهرمان را به عبادتت ، باطنمان را به معرفتت ، دلمان را به محبتت ، روحمان را به مشاهدتت و سرمان را به پيوستگى با حضرتت ، روشن ساز و بر محمد و آل (عليهم السلام ) درود بفرست ، و به آبروى آنان بى عذاب بخششمان ده ، بى حساب بهشتمان ده ، بى عتاب عفومان كن . بى حجاب ديدارت روزيمان كن .(111)
فصل سوم : نماز شب در اشعار
شب ...

اى شب اى تشريف قرآن را سلام   اى ره معراج را اول مقام
اى شب اى آگاه ، از راز حرم   با همه شب زنده داران ، همقدم
شب ، نماز ((مصطفى )) را ديده است   شب ، مناجات ((على )) بشنيده است
هست با گوش دل شب ، آشنا   صوت ((زهرا)) و ((حسين )) و ((مجتبى ))
ديده شب ، دور، از چشم همه   اشك ((زينب )) ديد و، دفن ((فاطمه ))
شب ، شنيده نغمه ((سجاد)) را   و آن خروش و، ناله و فرياد را
شب ، به سجده ، گريه ((باقر)) بديد   ناله ها در خلوت ((صادق )) شنيد
شب ، درون مجلس هارون گريست   در مناجاتش چو ((موسى )) خون گريست
شب ، تماشا كرده ، در حال دعا   اشك شوق عشق ، بر چشم ((رضا))
ديده شب ، در سجده گاه ذوالمنن   هم ((تقى )) و هم ((نقى )) و هم ((حسن ))
شب ، كنون دارد جلاى ديگرى   از نماز ((حجت بن العسكرى ))
در دل شب ، عاشقان پاكباز   با خداى خويش ، در راز و نياز
با چنين رخشنده گوهرهاى شب   من كيم ، تا نام رب ، آرم به لب (112)
قم ايها المزمل (علامه حسن حسن زاده آملى )
شد گاه وصل دلدار، قم ايها المزمل   آمد زمان ديدار، قم ايها المزمل
وقت سفر رسيده ، يعنى سحر رسيده   بيدار باش ، بيدار! قم ايها المزمل
مستانه ، گريه سر كن ، غم از دلت بدر كن   هشيار باش ، هشيار! قم ايها المزمل
بزم طرب بپا كن ، ناى و چلپ بپا كن   مى خوان سرود ديدار، قم ايها المزمل
در خلوت شبانه ، با دلبر يگانه   نجوى بود سزاوار، قم ايها المزمل
دست دعا برآور شور و نوا برآور   با سوز و آه بسيار، قم ايها المزمل
بر ماه و بر ستاره ، بارى نما نظاره   اندر دل شب تار، قم ايها المزمل
اينك نه وقت خواب است ، كاين خواب تو حجاب است   از نيل فيض دادار، قم ايها المزمل
اى بيخبر ز هستى ! گر از خوديت رستى   يابى به كوى دل بار، قم ايها المزمل
بيرون ز ما و من باش ، آزاده چون ((حسن )) باش   در راه وصل دلدار، قم ايها المزمل (113)

باز، شب آمد بدنها خسته شد   خستگان خفتند و، درها بسته شد
جز در رحمت ، كه هرگز بسته نيست   عشق اگر باشد، كسى دل خسته نيست
شب گذشت از نيمه و، آيات رب   شد نمايان تر، به لوح تيره شب
اختران در آسمان چشمك زنان   با اشارت ، بسته از گفتن زبان
هر يكى در جاى خود خوب و قشنگ   هر يكى بر دل زند چون ((زهره )) چنگ
گردش اين اختران و اين ((زمين ))   قدرت حق را نمايش بس ‍ همين
آسمان و، لوح زينت بخش آن   رمز مليون سال نورى ، نقش ‍ آن
شب همه زيبايى و خوش منظرى است   روز كى در آسمانش ‍ ((مشترى )) است
اين ((عطارد)) اين ((اورانوس )) اين ((زحل ))   آيتى روشن ، ز نور لم يزل
در مدار عشق ، ((نپتون )) رهسپار   مى رود ((مريخ )) هم بى اختيار
((ماه )) همچون عاشق سرگشته اى   مات و حيران ، در پى گم گشته اى
محو نور لا يزالى ((كهكشان ))   جذبه دلبر برد او را كشان
خط نورى ، از ((شهاب ثاقب )) است   شب ، خداوندا چه ماه و جالب است
اين شب و، اين رازها و، اين سكوت   رمز تسبيح خداى لا يموت (114)

اين منم ، بيدار، از هول گناه   مى كنم ، بر آسمان شب نگاه
اين منم ، از راه دور افتاده اى   رايگان ، عمر خود از كف داده اى
اين منم ، در دست غفلت ها اسير   اى خداى مهربان ، دستم بگير
گر چه من پا تا به سر، آلوده ام   رخ به درگاه تو آخر سوده ام
جانم از غم سوزد و، دارم خروش   اى خداى رازدار پرده پوش
آمدم ، با چشم گريان آمدم   گر گنه كارم ، پشيمان آمدم
يا رئوف و، يا رحيم و، يا رفيع   چهارده معصوم را آرم شفيع
ناگهان ، آمد به گوش دل ندا   مژده اى از رحمت بى انتها:
((يا عبادى ، الذين اسرفوا))   از نويد رحمتم ، ((لا تقنطوا))
با چنين رافت كه مى خوانى مرا   كى خداوندا، بسوزانى مرا
كى شود نوميد، از رحمت (حسان )   تا كه دارد چون تو ربى مهربان (115)
والسلام