3-
علت گريه حضرت على (عليه السلام )
ابودردا روايت كرده كه شبى امير المومنين (عليه السلام ) را ديدم كه از
مردم كناره گرفته و در مكان خلوتى مشغول مناجات با پروردگار است در
حالى كه او در محراب عبادت ايستاده بود اشكهايش بر روى صورتش مى غلطيد
مانند مار گزيده به خود مى پيچيد و مانند مصيبت ديده ها گريه مى كرد و
مى گفت : ((آه آه از توشه اندك و سفر طولانى و
انيس و همنشين كم آه از آتشى كه جگرها را بريان كند و پوست بدن را
بركند، آه از آتشى كه خرمن گستراند.)) ناگاه
ديدم صدا خاموش شد و گفتم حتما حضرت را خواب ديدم برده است رفتم تا آن
حضرت را بيدار كنم چون ايشان را حركت دادم ديدم همچون چوب خشك شده است
، گفتم بلكه امام از دنيا رفته است و به خانه آن حضرت رفتم و فاطمه
(عليه السلام ) را از اين امر آگاه ساختم ، ايشان فرمودند: اين حالتى
است كه از ترس خدا هر شب بر او عارض مى شود(67)
))
پس واى بر حال ما كه اينگونه به نمازهاى واجبمان كم توجهى كمى مى كنيم
چه رسد به ساير عبادات . واى به حال ما كه هنوز باور نكرده ايم بايد
توشه فراوانى براى راه طولانى برداريم .
4- نماز شب حضرت زهرا (عليها السلام )
امام حسن مجتبى (عليه السلام ) مى فرمايد: در دوران كودكى شبى بيدار
ماندم و به نظاره مادرم زهرا (عليها السلام ) در حالى كه مشغول نماز شب
بود گذراندم .
پس از اينكه نمازش به پايان رسيد متوجه شدم كه در دعاهايش يك يك مسلمين
را نام مى برد و آنها را دعا مى كند، خواستم بدانم كه درباره خودش
چگونه دعا مى كند اما با كمال تعجب ديدم كه براى خود دعا نكرد.
فردا از او سوال كردم : چرا براى همه دعا كردى ، اما براى خودت دعا
نكردى ؟)) فرمود: ((يا
بنى الجار ثم الدار)) پسرم ، اول همسايه بعد
خودت .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرمودند: ((اما
دخترم فاطمه عليها السلام پس به راستى كه او سيده زنان عالميان از
اولين و آخرينشان مى باشد.))
تا آنجا كه فرمود: زمانى كه در محرابش در مقابل پروردگار - جل جلاله -
مى ايستد، نورش براى ملائكه ها پرتو افكنى مى كند، آن چنان كه ستارگان
آسمان براى اهل زمين نور افكنى مى نمايند و خداوند متعال به ملائكه
هايش مى فرمايد: ((اى ملائكه من بنگريد به امه و
كنيز من فاطمه سيده كنيزانم ، كه در مقابل من به عبادت ايستاده ، به
طورى كه بدنش از ترس مقام من مى لرزد. و با تمام وجود و قلبش بر عبادت
و اطاعتم روى آورده ، شما فرشتگانم را شاهد مى گيريم كه شيعيان فاطمه
(عليها السلام ) را از آتش جهنم ايمن گردانيدم .(68)
))
البته به شرطى كه ما از پيروان راستين آن بانوى بزرگ اسلام باشيم .
5- نماز شب حضرت زينب (عليها السلام )
امام زين العابدين (عليه السلام ) فرمود ((هرگز
نديدم كه نماز شب و تهجد عمه ام زينب (عليها السلام ) ترك شود، حتى شب
يازدهم محرم (و بعد از آن همه خستگى ها و داغ ها و رنج ها) و شب هاى
بعد در طول اسارت از كربلا تا كوفه و شام فقط يك شب ديدم عمه ام در
حالت خسته نشسته به نماز شب مشغول است . گفتم : ((عمه
جان ! نماز شب در حالت ايستاده دارى فضيلت بيشترى است در پاسخ فرمود:
مى دانم ، اما سه روز است كه چون سهم آذوقه و غذا و آبى كه به داده اند
براى بچه ها كم بود، من سهم خود را نيز بين بچه ها تقسيم كرده ام ، و
اينك ديگر قوت و رمقى برايم نمانده تا نماز شب را ايستاده به جاى آورم
.))(69)
6-امام سجاد (عليه السلام ) و عبادت على (عليه
السلام )
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: ((خدمت پدرم
رسيدم مشاهده كردم بجايى از عبادت رسيده كه هيچ كس نخواهد رسيد، صورتش
از شب زنده دارى زرد و چشم ها از شدت گريه مانند آتش سرخ گرديده ،
پيشانى از كثرت سجده پينه بسته ، قدم ها و ساق پاى مباركش به واسطه طول
قيام در نماز ورم كرده بود؛ فرمود: ((من از ديدن
آن حال نتوانستم خوددارى كنم ، دلم سوخت و شروع به گريه نمودم . در آن
موقع پدرم به فكر فرو رفته بود پس از مختصر زمانى متوجه من شد فرمود:
((پسر جان يكى از جزوه هاى عبادت على بن ابى
طالب (عليه السلام ) را بياور!
جزوه اى را تقديم كردم . اندكى از آن را خواند. با خاطرى افسرده جزوه
را به زمين گذاشت و فرمود: ((چه كسى قدرت دارد
مانند على (عليه السلام ) عبادت نمايد.(70)
))
7- مناجات هاى امام صادق (عليه السلام )
امام صادق (عليه السلام ) چنين بود كه گاهى شبانه به قبرستان مى رفت و
مى فرمود: ((اى اهل قبور! چه شده است كه هر چه
شما را صدا مى زنم ، جواب نمى دهيد؟))
آنگاه مى فرمود: ((به خدا سوگند ميان آنان و
پاسخ گفتن فاصله افتاده و ديگر قادر بر جواب دادن نمى باشند و گويا ما
هم نظير ايشان خواهيم شد(71)
))
سپس رو به قبله مى ايستاد و تا طلوع آفتاب به راز و نياز و مناجات با
خداوند مى پرداخت .
8- امام هادى (عليه السلام ) و نماز شب
قطب راوندى گفته در اخلاق و حالات حضرت امام هادى (عليه السلام ) كه
وقتى شب فرا مى رسيد رو مى كرد به قبله و مشغول عبادت مى گشت و ساعتى
از عبادت باز نمى ايستاد. بر تن شريفش جبه ايى بود از پشم و سجاده اش
بر حصيرى بود و پيوسته لب مباركش در تسبيح و ذكر خدا بود.(72)
و همچنين آمده است كه چندين نوبت كه متوكل ملعون افرادى را براى تفتيش
و بازرسى به منزل آن حضرت فرستاده بود، ماموران متوكل در هر دفعه كه
وارد خانه مى شدند و مى ديدند كه امام بر روى سجاده حصيرى اش مشغول
عبادت و نماز خواندن بود و يا قرآن تلاوت مى كرد.(73)
9- جوانى كه با نماز قلبش منور بود
از حضرت امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه روزى حضرت رسول اكرم به
عنوان نماز صبح به مسجد تشريف بردند، بعد از نماز جوانى را ديدند به
نام (حارثة بن مالك ) كه رنگى زرد و بدنى ضعيف داشت ، آنقدر بى خوابى
كشيده و گريه كرده بود كه چشمهايش در حدقه فرو رفته بود.
حضرت به او نزديك شد و فرمود: ((چگونه صبح كرده
اى و حالت چگونه است ؟
عرض كرد: يا رسول الله صبح كردم در حالتى كه يقين دارم
)) حضرت با تعجب فرمود: ((هر چيزى علامتى
دارد، علامت يقين شما چيست ؟
عرض كرد: ((نشانه يقين من بى خوابى شب هاى من
است كه بيدار مى مانم براى نماز و عبادت (همه شب را نماز بر پا مى دارم
) و روزهاى گرم روزه مى گيرم و دلم از دنيا روى گردانيده و به متاع
دنيا كراهت مى بينم عرش خداوند را كه براى حساب در محشر نصب كرده اند
و مردم محشور شده من نيز در ميان ايشان هستم و مى بينم اهل بهشت را كه
متنعم به انواع نعمت ها هستند و بر كرسى ها نشسته و با هم تعارف مى
كنند و همچنين مى بينم اهل جهنم را كه در ميان جهنم معذبند و گويا در
گوشم زفير آتش است .
حضرت به اصحاب فرمود: ((اين بنده اى است كه
خداوند دل او را به نور آسمان منور گردانيده است ))
بعد فرمود ((اى جوان به همين حال باش .))
عرض كرد: يا رسول الله دعا كن كه خداوند متعال شهادت را نصيب من
گرداند.)) حضرت دعا كرد و پس از چند روزى با
جناب جعفر به جهاد رفت و بعد از نه نفر شهيد شد.(74)
10- در حالات علامه بحرالعلوم رحمة الله
مرحوم ملازين العابدين سلماسى كه از ملازمين و خواص علامه بحرالعلوم
است ، اظهار مى دارد كه :)) علامه بحر العلوم هر
شب در كوچه هاى نجف ، گردش مى كرد و براى بينوايان غذا مى برد.
اتفاقا چند روزى درس را تعطيل كرد، طلاب مرا شفيع كردند كه علت اين امر
را سوال كنم ، وقتى از ايشان خواستم درس را شروع بفرمايند و درباره سبب
ترك تدريس از ايشان سوال كردم ، پاسخ دادند: ((درس
نمى گويم ))
پس از چند روز دوباره ماجرا تكرار شد و من انگيزه ترك تدريس را سؤ ال
كردم . علامه فرمودند: ((نيمه هاى شب هرگز
نشنيدم كه اين طلاب با خداوند متعال مناجات كنند و به تضرع و زارى
مشغول باشند، با اينكه من شب ها در كوچه هاى نجف گردش مى كنم . اين
گونه طلبه ها سزاوار نيستند كه آنان را درس دهم !))
وقتى طلاب از گفته علامه آگاه شدند، همه مشغول تضرع و زارى گشتند و
شبها صداى گريه و مناجات آنان ، از هر سو بلند شد و ايشان مجددا، تدريس
را آغاز كردند.(75)
11- شيخ جعفر كاشف الغطاء مرد دعا و نيايش
شهيد بزرگوار، ملا محمد تقى برغانى قزوينى مى گويد: ((هنگامى
كه مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء وارد قزوين شد در منزل يكى از بزرگان
ساكن گرديد، در آن منزل ، باغى وجود داشت ، هنگام خواب فرا رسيد و همه
خوابيدند و من هم در گوشه آن باغ خوابيدم ، چون پاسى از شب گذشت ،
شنيدم شيخ مرا صدا مى زد و مى فرمايد:
((برخيز و نماز شب بخوان ))
عرض كردم : ((بلى برمى خيزم ))
شيخ عبور كرد و من دوباره خوابيدم ناگهان صدايى شنيدم و به دنبال صدا
روانه شدم وقتى جلو رفتم ديدم جناب شيخ به تضرع و مناجات مشغول است و
صداى چنان در من اثر گذاشت كه از آن شب تاكنون كه 25 سال مى گذرد هر شب
برمى خيزم و به مناجات مشغول مى شوم .(76)
))
12- نماز شب در همه جا و همه وقت
شيخ جعفر كاشف الغطاء اين عالم جليل القدر روزى پس از تدريس فرمودند:
((من يك دختر دارم كه موقع ازدواج اوست ، اگر يك
آقاى متدين با اخلاقى باشد دخترم را به او مى دهم ))،
يكى از فضلاى جلسه بلند شد و نشست ، همين برخاستن يعنى خواستگارى ؛ شيخ
فرمود ((به منزل ما بيا))
و خود نيز به خانه رفت ، اين طلبه هم آمد، مرحوم شيخ او را مى شناختند
كه طلبه فاضل و متدين است ولى از نظر مالى هيچ مكنتى ندارد. مرحوم شيخ
به دخترش فرمود: دخترم شوهرى برايت پيدا كردم ، چيزى ندارد اما علم
دارد، اخلاق دارد، تقوى و ورع دارد حاضرى با او ازدواج كنى ؟))
دختر در جواب گفت : اختيار من در دست شماست ))،
همان وقت خطبه عقد را خواندند، يكى از اطاق هاى منزل خودشان را حجله
كردند و دختر را همان شب براى شوهردارى مهيا كردند و دختر و پسر به
اتاق زفاف رفتند. قبل از اذان صبح كه مرحوم كاشف الغطاء براى نافله
برخواست ، آمد در اطاق عروس و داماد را زد و فرمود: ((آب
را گرم كرده ام (آن موقع حمام داخل خانه ها نبود) در فلان اتاق است
برويد و براى نماز شب غسل كنيد))، آن دو
برخاستند و غسل كردند و نماز شب را با هم خواندند.(77)
13- در حالات مرحوم كاشف الغطاء
در حالات مرحوم شيخ جعفر كبير كاشف الغطا كه از بزرگان علما آمده در
قرن سيزدهم و ساكن نجف اشرف بوده است : در يكى از شبها كه براى
((تهجد)) برخاست ، فرزند
جوانش را از خواب بيدار كرد و فرمود: ((برخيز به
حرم مطهر مشرف شده در آنجا نماز بخوانيم فرزند جوان كه برخاستن از خواب
در آن ساعت شب برايش دشوار بود، در مقام اعتذار بر آمد و گفت من فعلا
مهيا نيستم شما منتظر من نشويد، بعد، مشرف مى شوم .))
فرمود ((نه ، من اينجا ايستاده ام ؛ برخيز، مهيا
شو كه با هم برويم .)) آقازاده ، به ناچار از جا
برخاست وضو ساخت و با هم به راه افتادند. كنار درب صحن مطهر كه رسيدند،
آنجا مرد فقيرى را ديدند نشسته و دست سوال از براى گرفتن پول از مردم
باز كرده است .
آن عالم بزرگوار ايستاد و رو به فرزندش فرمود: ((اين
شخص در اين وقت شب براى چه اينجا نشسته است ؟))
گفت : ((براى تكدى از مردم . فرمود: آيا چه
مقدار ممكن است از رهگذران ، عايد او گردد؟))
گفت : احتمالا مقدارى ناچيز))
فرمود: درست فكر كن ببين ، اين آدم براى يك مبلغ بسيار اندك كم ارزش
دنيا آن هم محتمل ، در اين وقت شب از خواب و آسايش خود دست برداشته و
آمده در اين گوشه نشسته و دست تذلل به سوى مردم باز كرده است !
آيا تو، به اندازه اين شخص ، اعتماد به وعده هاى خدا درباره شب خيزان .
متهجدان ندارى كه فرموده است :
فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين ؟!!(78)
گفته اند آن فرزند جوان از شنيدن اين گفتار از آن دل زنده و بيدار، آن
چنان تكان خورد و تنبه يافت كه تا آخر عمر از شرف و سعادت بيدارى آخر
شب برخوردار بود و نماز شبش ترك نشد))
آرى ، ان هو الا ذكر و قرآن مبين لينذر من كان
حيا(79)
و گرنه ، ما انت بمسمع من فى القبور(80)
از مردگان در دل خاك خفته ، چه انتظارى مى توان داشت
(81)
14- در حالات عالم بزرگوار حجة الاسلام شفتى
اين عالم بزرگوار و شخصيت ربانى پيوسته خود را در محضر بارى تعالى مى
ديد و چيزى او را از حضور و مراقبت ، باز نمى داشت !
گوشه هاى چشم او از كثرت گريستن در مقام تهجد مجروح شده بود!
يكى از نزديكان اين بزرگوار گفته است ، با آن مرحوم به يكى از روستاها
رفتيم ، شب را در راه گذرانديم ، سيد به من فرمود: ((نمى
خوابى ، من رفتم كه بخوابم ، چون سيد گمان كرد كه من خوابيدم ، برخاست
و مشغول نماز شد، به خدا سوگند ديدم بندهاى دوش و اعضايش مى لرزيد، به
طورى كه كلمات نماز را از شدت حركت فكين و اعضا، مكرر مى نمود تا آن را
صحيح ادا كند))
گويند از شدت حضور قلبى كه در پيشگاه خداوند داشت بندهاى دوشش مى
لرزيد و به محض اينكه مجلس از مردم خالى مى شد، اشكش جارى مى گشت !
محدث قمى مى نويسد: ((در عبادت و دعا و مناجات
با قاضى الحاجات و نوافل ، حكايات بسيارى از آن جناب نقل شده است .(82)
15- شب هاى پرشور حجة الاسلام شفتى
اين بزرگوار نيمه شب تا صبح به گريه و زارى و تضرع ، اشتغال داشت و در
صحن كتابخانه اش مانند افراد مجنون ، حركت مى كرد و دعا و مناجات مى
خواند و تا صبح بر سر و سينه مى زد!
چنان صداى گريه او بلند بود كه اگر همسايگان بيدار مى شدند، مى شنيدند.
بالاخره از كثرت گريه و زارى در اواخر عمر بيمار شده و پزشكان او را از
گريه منع كردند و گفتند و گريستن بر شما حرام است زيرا موجب افزايش
بيمارى خواهد شد.
هنگامى كه سيد به مسجد مى رفت تا وقتى كه در مجلس حضور داشت ذاكرين
منبر نمى رفتند و اگر اتفاقا در حضور او ذاكرى بالاى منبر مى رفت او
برنمى خاست و باز گريه نمى كرد.(83)
16- دعاى پدرى بزرگ در حق پسر به هنگام سحر
صاحب (مرات الاحوال ) مى نويسد:
((از بعضى ثقات شنيدم كه آخوند ملا محمد تقى
مجلسى نقل كرده كه :
در شبى از شبها بعد از نماز و تهجد و گريه و زارى به درگاه قادر متعال
، خود را به حالتى ديدم كه دانستم هر چه بخواهم عنايت مى فرمايد و در
انديشه بودم كه چه بخواهم ؟ دنيوى يا اخروى ؟ كه ناگاه صداى گريه محمد
باقر(84)
از گهواره بلند شد، من گفتم : الهى به حق محمد و آل محمد (صلى الله
عليه وآله ) اين طفل را مروج دين و ناشر احكام سيدالمرسلين گردان و
موفق كن او را به توفيقات بى نهايت خود.(85)
17- قافله سحرخيزان
چند نفر از علماء نزد استادى رفتند تا از مقام علمى او استفاده كنند،
ولى ديدند استاد مانند مصيبت زده ها نشسته و حال پريشانى دارد از او
پرسيدند چه شده ؟ مگر كسى از شما مرده است ؟ استاد گفت :
ديشب آن چنان خوابيدم كه نماز نافله شب از من فوت شد، ديشب سحرخيزان ،
نماز شب گزاران و استغفاركنندگان رفتند ولى من بدبخت امروز قضاى آنرا
خواندم ، آيا مصيبتى از اين بالاتر مى شود.(86)
اى رانده ز درگاه الهى برخيز |
|
محروم زفيض صبحگاهى برخيز |
روزت گذرد به معصيت ، شب غفلت |
|
بارى ، سحرى به عذرخواهى برخيز |
برخيز سحر ناله و آهى مى كن |
|
استغفرالله ز هر گناهى مى كن |
18- تسبيح در و ديوار همراه با عارف وارسته ملا
محمد كاشى
در شرح حال آخوند ملا محمد كاشى ، (استاد آقا نجفى قوچانى و حاج رحيم
ارباب اصفهانى و بسيارى ديگر از اعاظم ) آورده اند: ((هر
نيم شب ، نمازى چنان به سوز و گذاز مى خواند و بدنش به لرزه مى افتاد
كه از بيرون حجره ، صداى حركت استخوان هايش احساس مى شد!!
روزى پس از ختم درس ، يكى از طلاب به درس آن بزرگوار آمد و گفت : آقا
اين شيخ مى گويد كه ديشب به وقت سحر ديدم كه از در و ديوار مدرسه صداى
سبوح قدوس ربنا و رب الملائكة و الروح
برمى آيد)) آخوند فرمود:
((اينكه در و ديوار به ذكر من متذكر مى باشند،
امرى نيست ، مهم آنست كه او از كجا محرم راز گشته است .(87)
19- ميرزا سليمان تنكابنى
صاحب كتاب قصص العلماء، درباره پدرش مرحوم ميرزا سليمان تنكابنى كه از
شاگردان حكيم بزرگ ، آخوند ملا على نورى رحمة الله است مى نويسد:
((پدرم ، مواظب نماز اول وقت و نوافل وارده بود
و هر روز يك جزء از قرآن را تلاوت مى كرد و هر روز صبح سوره يس و صد
مرتبه ذكر لا اله الا الله الملك الحق المبين
و برخى اوراد و اذكار ديگر را قرائت مى كرد و سوره واقعه را در قنوت
نماز (نافله عشاء) مى خواند و نماز شبش هيچ وقت ترك نشد.
شبى ، هنگام سحر از خواب بيدار شدم ، ديدم پدرم نشسته است و به شدت
گريه مى كند. بعد از پايان گريه اش ، سئوال كردم علت گريه چيست ؟
فرمود: ((در قنوت نماز وتر، مناجات (خمس عشره )
را مى خواندم و مى گريستم ، ناگاه شنيدم كه از سقف اتاق ، آوازى برآمد
كه : ايها العالم العامل ...
مرحوم والد، بيش از اين سخنى نفرمود و دنباله صدايى را كه شنيده بود
اظهار نكرد، سپس فرمود: ((وقتى آن آواز را شنيدم
، چنان گريه بر من غالب شد كه نتوانستم نماز را تمام كنم ، بى اختيار
نشستم و گريستم . و تا من زنده هستم ، راضى نيستم اين راز را كه به كسى
بگوييد.(88)
))
20- عبادت تا به چه حد مى رسد
در حالات شهيد محراب مرحوم ملا محمد تقى برغانى آمده است :
((عبادت آن جناب قدس السره چنان بود كه هميشه از
نصف شب تا طلوع صبح صادق به مسجد خود مى رفت و به مناجات و ادعيه و
تضرع و زارى و تهجد اشتغال داشت و مناجات ((خمس
عشرة )) را از حفظ مى خواند و بر اين روش و شيوه
پسنديده استمرار داشت تا همان شب كه شربت شهادت نوشيد.))
مكرر در فصل زمستان ديده مى شد كه در پشت بام مسجد خود، در حالى كه برف
به شدت مى باريد، در نيمه شب پوستينى بر دوش و عمامه بر سر داشت و
مشغول تضرع و مناجات بود و با حالت ايستاده ، دست ها را به سوى آسمان
بلند كرده ، تا اين كه برف ، سراسر قامت مباركش را از سر تا پا سفيد
پوش مى كرد.
جالب توجه است كه اين بزرگوار در حال سجده كه مناجات خمس عشرة را مى
خواند به دست فرقه بابيه به شهادت رسيد.(89)
21- نمازهاى ملا هادى سبزوارى
حاج ملاهادى سبزوارى در تمام عمر، يك سوم آخر شب را بيدار و به راز و
نياز و خواندن دعاى جوشن كبير و نماز شب سرگرم بود و با ناله و گريه و
مناجات هاى نيمه شب خانواده وى كه در حجره هاى بالاخانه در خواب بودند
از خواب بيدار مى گشتند و صداى حكيم را مى شنيدند و در تمام مدت تدريس
ممكن نشد كه بانگ موذن بلند شود و ايشان درسى را قطع ننموده و به
بيانات خود پايان ندهند. و صدايشان به اذان بلند نشود.(90)
22- مقامات مقدس اردبيلى از بركت نماز شب
مقدس اردبيلى (اعلى الله مقامه ) كه مكرر خدمت حضرت حجة (عليه السلام )
مشرف شد، كارش به جايى رسيده بود كه بر سر قبر حضرت اميرالمومنين با
آقا حرف مى زده است از خودش نقل شده كه سبب رسيدن من به اين درجات آن
بود كه در ابتداى تحصيل با طلبه اى هم حجره بودم و با او عهد بستم كه
هر چه براى ما پيش آيد به كسى نگويد. بلاخره وقتى پيش آمد كه هيچ
نداشتيم ، رفيقم در اثر فقر گرسنگى خيلى ضعيف شده بود و به واسطه عهدى
كه كرده بودم با كسى صحبت نمى كرد.
روزى يك نفر به مدرسه آمد و در غياب من علت ضعف را از رفيقم پرسيده
بود، او نخست نگفته بود بعد كه او را قسم مى دهد حقيقتش را مى گويد كه
از فرط فقر و گرسنگى من و رفيقم اين طور ضعيف گرديده ايم . آن شخص
فورا مى رود طعام مى آورد و كيسه پولى هم براى هر دو نفر مى آورد. وقتى
كه ملا احمد (مقدس اردبيلى ) مى آيد به رفيقش اعتراض مى كند كه چرا
گفتى مگر نه ما عهد كرده بوديم . خلاصه غذا را با هم مى خورند و پول را
هم نصف مى نمايند و مقدس اردبيلى شب مى خوابد نيمه هاى شب بيدار مى شود
مى بيند محتلم گرديده به سوى حمام مى آيد تا غسل نمايد حمامى در را از
داخل بسته بود. مقدس اردبيلى اصرار كرد حمامى در را باز نكرد گفت دو
برابر پول ، گفت باز نمى كنم ، گفت سه برابر... خلاصه حاضر شد تمام پول
هايى كه روز گذشته به دستش آمده بود بدهد تا حمامى در را باز كند و
مقدس اردبيلى غسل بكند تا نماز شبش از او فوت نگردد.
از همان شب خداوند الطاف خاصى به او فرمود كه نتيجه اش همين بروز
كرامات از اوست .(91)
23- در حالات حاج شيخ حسنعلى اصفهانى رحمة الله
(معروف به نخودكى )
آقاى نظام التوليه سركشيك آستان قدس رضوى نقل كرد كه :
((شبى از شبهاى زمستان كه هوا خيلى سرد بود و
برف مى باريد، نوبت كشيك من بود. اول شب خدام آستان مباركه (حضرت رضا
عليه السلام ) به من مراجعه كردند و گفتند به علت سردى هوا و بارش برف
زائرى در حرم نيست ، اجازه دهيد حرم را ببنديم ، من نيز به آنان اجازه
دادم . مسئولين درها را بستند و كليدها را آوردند و مسئول بام حرم مطهر
آمد و گفت : ((حاج شيخ حسنعلى اصفهانى از اول شب
تاكنون بالاى بام و در پاى گنبد مشغول نماز مى باشند و مدتى است كه در
حال ركوع هستند و چند بار كه مراجعه كرديم ايشان را به همان حال ركوع
ديديم ، اگر اجازه دهيد به ايشان عرض كنيم كه مى خواهيم درها را
ببنديم )).
گفتم : ((خير، ايشان را به حال خود بگذاريد، و
مقدارى هيزم در اطاق پشت بام كه مخصوص مستخدمين است بگذاريد كه هرگاه
از نماز فارغ شدند استفاده كنند و در بام را نيز ببنديد.))
مسئول مربوطه مطابق دستور عمل كرد و همه به منزل رفتيم . آن شب برف
بسيارى باريد. هنگام سحر كه براى باز كردن درهاى حرم مطهر آمديم ، به
خادم بام گفتم برو ببين حاج شيخ در چه حالند. پس از چند دقيقه خادم
مزبور بازگشت و گفت : ((ايشان همان طور در حال
ركوع هستند و پشت ايشان با سطح برف مساوى شده است ))
معلوم شد كه ايشان از اول شب تا سحر در حال ركوع بوده اند، نماز ايشان
هنگام نماز اذان صبح به پايان رسيد.(92)
خوشا آنان كه الله يارشان بى |
|
كه حمد و قل هو الله كارشان بى |
خوشا آنان كه دائم در نمازند |
|
بهشت جاودان بازارشان بى |
24- مادر آيت الله ميرزا مهدى شيرازى رحمة الله
مرحوم ميرزا مهدى شيرازى رحمة الله فرمودند: ((موقعى
كه والده ما براى نماز شب برمى خواست مرا هم كه هنوز كودك خردسالى بودم
از خواب بيدار مى نمود و از پشت بام پايين آورده نزد خود مى نشانيد و
مشغول نماز شب مى شد و به من مى گفت : ((مهدى
بيدار بمان .))
پدرم فرمود: ((در آن موقع از شب چشمان مرا خواب
گرفته بود به طورى كه مى خواستم از پله ها به طرف زمين پرتاب شوم .))(93)
25- نماز شب و نورافشانى خانه ها
از استاد الهى و عارف ربانى مرحوم حاج شيخ جواد انصارى همدانى نقل شده
كه مى فرمود:
((فلانى با اينكه شخص عوامى است شبى كه براى
نماز شب به پا خاسته ، مشاهده نموده كه در حدود 500 خانه از خانه هاى
همدان نورافشانى ميكند و به الهام شده كه در اين خانه ها نماز شب
خوانده مى شود كه تا آسمان كشيده شده است و الهام شده است كه وجود مقدس
حضرت بقية الله است كه به نماز شب ايستاده است .))(94)
26- در حالات ملا محمد اشرفى
در حالات مرحوم ملا محمد اشرافى كه از شاگردان سيدالعلماست آورده اند:
((از نيمه شب تا صبح مشغول تضرع و زارى و مناجات
بود، آنقدر بر سر و سينه مى زد كه هنگامى كه صبح مى شد در نهايت ضعف و
نقاهت بود كه هر كه او را مى ديد گمان مى برد تازه از بستر بيمارى ،
برخاسته است .))(95)
27- مرحوم ملكى تبريزى و نماز شب
يك از دوستان و نزديكان مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى ، مى
گويد: ((مرحوم ملكى تبريزى شب ها كه براى تهجد و
نماز شب ، به پا مى خواست ، ابتدا در بستر مدتى ، صدا به گريه بلند مى
كرد!
سپس بيرون مى آمد و نگاه به آسمان مى كرد و آيات
ان فى خلق السموات والارض ... را مى خواند و سر به ديوار مى
گذاشت و مدتى گريه مى كرد و پس از تطهير نيز كنار حوض مدتى پيش از وضو،
مى نشست و مى گريست .