آداب الصلاة

امام خمينى رضوان الله تعالی علیه

- ۱ -


مشخصات كتاب‏

بسمه تعالى

كتاب آداب الصلاة كه تاريخ ختم نگارش آن در تاريخ شنبه دوم ربيع الثانى 1361 ه. ق. (30 فروردين 1321 ه. ش) است، بيان تفصيلى آداب قلبى و اسرار معنوى نماز است. سه سال پيش از تأليف اين كتاب، در يكى از تصانيف گرانقدر حضرت امام (س) به نام سرّ الصّلاة همين معانى به طور موجز و به زبان خواص اهل عرفان به نگارش در آمده بود(1)، لكن آن حضرت به اين منظور كه عده بيشترى از مطالب آن كتاب فايده برند به تأليف كتاب حاضر به زبانى ساده‏تر پرداختند:

پيش از اين رساله‏اى فراهم آوردم كه به قدر ميسور از اسرار صلاة در آن گنجانيدم. و چون آن را با حال عامه تناسبى نيست، در نظر گرفتم كه سطرى از آداب قلبيه اين معراج روحانى را در سلك تحرير در آورم، شايد برادران ايمانى را از آن تذكرى و قلب قاسى خود را تأثرى حاصل آيد.

قبلًا مطاوى كتاب آداب الصلاة با توضيحات و تصرفات، با عنوان پرواز در ملكوت به چاپ رسيد، و پس از آن خود كتاب منتشر گرديد، اما چاپهاى قبلى به عللى، كه شايد يكى از آنها نداشتن نسخه خطى بوده است، به نحو مطلوب صورت نگرفت؛ از اين رو مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى با رعايت كمال دقت و امانتدارى، پس از بررسى نسخه بدلها و تطبيق با نسخه اصل كه در اختيار مؤسسه است، به چاپ و نشر اين اثر همت گماشت.

كتاب داراى دو مقدمه است كه حضرت امام در سال 1363 ه. ش نگاشته‏اند و در آنها اين اثر را به فرزند گراميشان، حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد خمينى و خانم فاطمه طباطبايى (همسر جناب حاج سيد احمد خمينى) اهدا فرموده‏اند. متن دستخط اين دو مقدمه نيز در اين كتاب چاپ شده است.

اين چاپ همراه با پاورقيها و توضيحاتى است كه در آنها منابع و م‏آخذ احاديث و اقوال ذكر گرديده و جملات عربى داخل متن ترجمه شده است؛ همه اين حواشى- بجز معدودى از آنها كه حضرت امام خود مرقوم فرموده‏اند و با علامت ستاره (*) مشخص شده- و همچنين فهارس مختلف اين كتاب توسط اين مؤسسه تهيه و تنظيم گرديده است.(2)

يكهزار جلد از تيراژ نخستين چاپ همراه با تصوير كامل متن نسخه خطى به منظور استفاده كتابخانه‏ها و علاقمندان آثار خطى امام منتشر گرديده، و در بقيه نمونه‏اى از دستخط چاپ شده است.

از مسئولان و كاركنان شركت انتشارات علمى و فرهنگى كه در كار چاپ اين اثر ياور ما بوده‏اند صميمانه تشكر مى‏كنيم.

بر آن حضرت درود مى‏فرستيم و از خداوند بزرگ مى‏خواهيم ما را توفيق بيشتر در راه خدمت به اسلام عطا فرمايد.

- مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (س)

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم‏

كتاب آداب الصلاة را، كه خود از آن بهره‏اى نبردم جز تأسّف بر قصور و تقصير بر ايّام گذشته كه توانايى بر خودسازى داشتم و حسرت و ندامت در روزگار پيرى كه دستم تهى و بارم سنگين و راهى بس دراز و پايم لنگ و آواى رحيل در گوش است، هديه كردم به فرزند عزيزم حمد كه از قدرت جوانى كامياب است؛ شايد او ان شاء اللَّه تعالى از محتويات آن، كه از كتاب كريم و سنّت شريف و افادات بزرگان فراهم شده است، بهره‏مند شود و به معراج حقيقى از رهنمايى اهل معرفت راه يابد و دل از اين ظلمتكده بركند و به مقصد اصلى انسانيت، كه انبياء عظام و اولياء كرام- عليهم صلوات اللَّه و سلامه- و اهل اللَّه بر آن راه يافتند و ديگران را دعوت فرمودند، توفيق يابد.

پسرم، خود را كه به فطرت اللَّه تخمير شده‏اى درياب و از گرداب ضلالت امواج سهمگين خودبينى و خودخواهى نجات ده و به سفينه نوح كه پرتو ولايت اللَّه است ركوب كن كه مَنْ رَكِبَها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها هَلَك‏(3). فرزندم، كوشش كن كه در صراط مستقيم، كه صراط اللَّه است، و لو لنگان لنگان حركت كنى و حركات و سكنات قلبى و قالبى را رنگ معنويت و الوهيت دهى و خدمت به خلق را براى آنكه خلق خدا هستند بنمايى. انبياء عظام و اولياء خاص خدا در عين حال كه مشابه ديگران اشتغال به كارها داشته‏اند، هيچگاه در دنيا وارد نبوده‏اند؛ چون اشتغالشان بالحق و للحق بوده؛ در عين حال از رسول ختمى صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه فرموده است: لَيُغانُ عَلى‏ قَلبى وَ انّى لَاسْتَغفِرُ اللَّه فى كُلِّ يَومٍ سَبْعينَ مَرَّة(4) - شايد رؤيت حق در كثرت را كدورتْ حساب مى‏فرمود.

پسرم، خود را مهيا كن كه پس از من بر تو جفاها رود و نگرانيها كه از من دارند به حساب تو گذارند. اگر حساب خود را با خداى خود صاف كنى و پناه به ذكر اللَّه برى، هراسى از خلق به خود راه مده كه حساب خلق زودگذر است و آنچه ازلى است حساب در پيشگاه حق است.

فرزندم، پس از من ممكن است پيشنهاد خدمتى بر تو شود، در صورتى كه قصدت خدمت به جمهورى اسلامى و اسلام عزيز است رد مكن؛ و اگر خداى نخواسته براى هواهاى نفسانى و ارضاى شهوات است، از آن اجتناب كن كه مقامات دنيوى ارزش آن ندارد كه خود را در راه آنها تباه كنى.

بارالها، احمد و تبارش و متعلّقانش، كه از بندگان تو و تبار رسول اكرمند، اينان را در دنيا و آخرت سعادتمند فرما و دست شيطان رجيم را از آسيب به آنها كوتاه فرما.

خداوندا، ما ضعيف و ناتوانيم و عقب افتاده از قافله سالكان، تو خود از ما دستگيرى فرما. رَبَّنا عامِلْنا بِفَضْلِكَ وَ لا تُعامِلْنا بِعَدْلِك. و السلام على عباد اللَّه الصَّالحين.

- 23 ربيع الاول 1405- 25 آذر 1363- روح اللَّه الموسوي الخمينى بسمه تعالى‏

افسوس كه عمر در بطالت بگذشت با بار گنه بدون طاعت بگذشت
فردا كه به صحنه مجازات روم گويند كه هنگام ندامت بگذشت

كتاب آداب الصلاة را، كه به دختر عزيزم فاطى‏(5)، كه خدايش از مصلّين قرار دهد، اعطا مى‏نمايم، از تاريخ اتمام آن بيش از چهل سال مى‏گذرد. و قبل از آن- به چند سال- كتاب سرّ الصلاة را اتمام نمودم. و از آن سالها تا كنون بيش از چهل سال مى‏گذرد و من نه اسرار صلاة را دريافتم، و نه به آداب آن پرداختم، كه يافتن غير از بافتن است و ساختن جدا از پرداختن. و اين كتابها حجتى است از مولى‏ بر اين عبد بى‏مايه. و به خداى تعالى پناه مى‏برم از آنكه مشمول آيه شريفه كمرشكن لِمَ تَقُولُوَن ما لا تَفْعَلُونَ. كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّه انْ تَقْولُوا ما لا تَفْعَلُون(6) باشم، و پناهى جز رحمت واسعه‏اش ندارم. و تو اى دخترم، اميد است كه توفيق به كار بستن آداب اين معراج بزرگ الهى را داشته باشى و به راهنمائى اين براق الهى از بيت مظلم نفسْ هجرت كنى الى اللَّه. و به خداى بزرگ پناه مى‏دهم تو را از آنكه مطالعه اين اوراق بر تعلّقات نفسانيه‏ات نيفزايد و تو را چون نويسنده ملعبه شيطان نكند.

دخترم، هر چند در تو بحمد اللَّه لطافت روحى يافتم كه اميد آن است كه هدايت اللَّه شامل حالت شود و با عنايت او جلّ و علا از چاه عميق طبيعت خلاص شوى و به صراط مستقيم انسانيت راه يابى، لكن از كيد شيطان و نفس خطرناكتر از آن غافل مباش و به خداى بزرگ پناهنده شو انَّه رَحيمٌ بِعِبادِه.

دخترم، اگر از مطالعه اين اوراق خداى نخواسته نتيجه حاصل نشود مگر خودنمائى و مجلس آرائى و سر توى سرها آوردن، بهتر است از مطالعه آن صرف نظر بلكه احتراز كنى كه مبادا چون من گرفتار تأسّف شوى. و اگر ان شاء اللَّه خود را مهيّا كنى كه از مطالبى كه از كتاب و سنّت و اخبار اهل بيت عصمت و افادات اهل معرفت اخذ شده است به جان استفاده كنى و استعداد و لطافت قريحه‏اى را كه خداوند عطا فرموده به كار اندازى، بسم اللَّه، اين گوى و اين ميدان. اميد است در اين معراج انسانى و معجون رحمانى دل از غير خالى كنى و با آب حيات قلب را شستشو دهى و چهار تكبير زده خود را از خودى برهانى تا به دوست برسى: وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً الىَ اللَّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوتُ فَقَدْ وَقَعَ اجْرُهُ عَلَى اللَّه‏(7).

بارالها، ما را مهاجر الى اللَّه و رسوله قرار ده و به فنا برسان؛ و فاطى و احمد را توفيق خدمت عنايت كن و به سعادت برسان.

- و السّلام- 2 صفر المظفّر 1405- روح اللَّه الموسوي الخمينى

خطبة الكتاب‏

بسم اللَّه الرحمن الرحيم الْحَمْدُ للَّه رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّه عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ وَ لَعْنَةُ اللَّه عَلى أعْدائِهِمْ اجْمَعينَ مِنَ الآنَ الى قِيامِ يَوْمِ الدّين.

خداوندا، قدم سير ما از وصول به بارگاه قدس تو كوتاه است و دست طلب ما از دامن انس تو قاصر، حجابهاى شهوت و غفلتْ بصيرت ما را از جمال جميل تو محجوب كرده، و پرده‏هاى غليظ حبّ دنيا و شيطنتْ قلوب ما را از توجّه به عزّ جلال تو مهجور نموده؛ راه آخرت باريك و طريق انسانيّت حديد، و ما بيچاره‏ها چون عنكبوتان در فكر قديد، متحيّرانى هستيم كه چون كرم ابريشم از سلسله‏هاى شهوات و آمال بر خود تنيده و يكسره از عالم غيب و محفل انس چشم بريده؛ جز آن كه از بارقه الهيّه چشم دل ما را روشنى بخشى و از جذوه غيبيّه ما را از خود بى‏خود فرمايى.

الهى هَبْ لِى كَمالَ الانْقِطاعِ الَيْكَ، وَ انِرْ ابْصارَ قلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها الَيْكَ حَتّى‏ تَخْرِقَ ابْصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ الى‏ مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ، وَ تَصِيرَ ارْواحُنا مُعَلَّقةً بِعِزِّ قُدْسِك.(8)

و بعد، ايّامى چند پيش از اين، رساله‏اى‏(9) فراهم آوردم كه به قدر ميسور از اسرار صلاة در آن گنجانيدم، و چون آن را با حال عامّه تناسبى نيست در نظر گرفتم كه شطرى از آداب قلبيّه اين معراج روحانى را در سلك تحرير درآورم، شايد برادران ايمانى را از آن تذكّرى و قلب قاسى خود را تأثّرى حاصل آيد. و به خداى تبارك و تعالى پناه مى‏برم از تصرّف شيطان و حصول خذلان انَّهُ وَلىٌّ قَدير. و مرتب نمودم آن را بر يك مقدّمه و چند مقاله و يك خاتمه.

امّا مقدّمه‏

بدان كه از براى نماز غير از اين صورتْ معنايى است و غير از اين ظاهر باطنى است؛ و چنانچه ظاهر را آدابى است كه مراعات ننمودن آنها يا موجب بطلان نماز صورى يا نقصان آن گردد، همين طور از براى باطن آدابى است قلبيّه باطنيه كه با مراعات ننمودن آنها نماز معنوى را بطلان يا نقصان دست دهد؛ چنانچه با مراعات آنها نماز داراى روح ملكوتى شود. و ممكن است پس از مراقبت و اهتمام به آداب باطنيّه قلبيّه، شخص مصلّى را نصيبى از سرّ الهى نماز اهل معرفت و اصحاب قلوب حاصل شود كه آن قرّة العين اهل سلوك‏(10) و حقيقت معراج قرب محبوب است.(11) و آنچه گفته شد كه براى نماز باطن و صورت غيبيّه ملكوتيّه است، علاوه بر آنكه موافق ضربى از برهان و مطابق مشاهدات اصحاب سلوك و رياضت است، آيات و اخبار كثيره عموماً و خصوصاً نيز دلالت بر آن دارد؛ و ما به ذكر بعضى از آن اين اوراق را متبرّك مى‏كنيم.

از آن جمله قول خداى تعالى است: يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً و ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ انَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً(12). آيه شريفه دلالت كند كه هر كسى اعمال خوب و بد خود را حاضر مى‏بيند و صورت باطنيّه غيبيّه آنها را مشاهده كند. چنانچه در آيه شريفه ديگر فرمايد: و وَجَدُوا ما عَمِلوُا حاضِراً(13). و در آيه ديگر فرمايد: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه‏(14) ... الخ دلالت كند بر آن كه نفسْ اعمال را معاينه كند.

و اما احاديث شريفه در اين مقام بيشتر از آن است كه در اين صفحات بگنجد و ما به ذكر بعض آن اكتفا مى‏كنيم.

از آن جمله در وسائل سند به حضرت صادق سلام اللَّه عليه رساند؛ قالَ: مَنْ صَلَّى الصَّلواتِ الْمَفْرُوضاتِ فِى اوَّلِ وَقْتِها وَ أقامَ حُدودَها، رَفَعَهَا الْمَلَكُ الَى السَّماءِ بَيْضاءَ نَقِيَّةً؛ تَقُولُ: حَفَظَكَ اللَّه كَما حَفَظْتَنى اسْتَودَعْتَنى مَلَكاً كَريماً. وَ مَنْ صَلّاها بَعْدَ وَقْتِها مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ وَ لَمْ يُقِمْ حُدودَها، رَفَعَها المَلَكُ سَوْداءَ مُظْلِمَةً؛ وَ هِىَ تَهْتِفُ بِهِ: ضَيَّعْتَنى ضَيَّعَكَ اللَّه كَما ضَيَّعْتَنى وَ لا رَعاكَ اللَّه كَما لَمْ تَرْعَنى‏(15). دلالت كند بر آن كه نماز را ملائكة اللَّه بالا برند به سوى آسمان يا با صورت پاكيزه سفيد. و آن در وقتى است كه در اوّل وقت به جا آورد و ملاحظه آداب آن نمايد؛ و در اين صورت دعاى خير به نمازگزار كند. و يا با صورت تاريك سياه. و آن در وقتى است كه آن را بى‏عذر تأخير اندازد و اقامه حدود آن نكند؛ و در اين صورت او را نفرين كند. و اين حديث علاوه بر آنكه دلالت بر صور غيبيّه ملكوتيّه كند دلالت بر حيات آنها نيز كند؛ چنانچه برهان نيز قائم است بر آن و آيات و اخبار دلالت بر آن كند. چنانچه حق تعالى فرمايد: وَ إِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوان‏(16). و به مضمون اين حديث شريف احاديث ديگرى است كه ذكر آنها موجب تطويل است.

و از حضرت صادق سلام اللَّه عليه روايت است كه. چون بنده مؤمن داخل قبر شود، نماز در جانب راست او و زكات در جانب چپ او است، و خوبى او بر او سايه افكند و صبر در گوشه‏اى قرار گيرد؛ و چون دو ملكى كه موكّل سؤالند داخل شوند، صبر به نماز و زكات و نيكويى گويد: با شما باد يارى رفيقتان و اگر شما عاجز شديد من با او هستم(17). و اين حديث شريف را در كافى شريف به دو طريق نقل فرموده و شيخ صدوق رحمه اللَّه در ثواب الاعمال حديث فرموده. و دلالت آن بر صور غيبيّه برزخيّه و حيات و شعور آنها واضح است. و احاديث تمثّل قرآن به صورت ملكوتيّه و تمثّل نماز بسيار است. و اما آنچه گفته شد كه از براى نماز و ساير عبادات جز اين آداب صوريّه آداب قلبيه‏ايست كه بدون آن آدابْ نماز ناقص است يا اصلًا مقبول درگاه نيست، در خلال اين اوراق، كه شماره آداب قلبيّه مى‏شود، مذكور خواهد شد ان شاء اللَّه.

و آنچه در اين مقام بايد دانست آن است كه اكتفا نمودن به صورت نماز و قشر آن و محروم ماندن از بركات و كمالات باطنيّه آن، كه موجب سعادات ابديّه بلكه باعث جوار ربّ العزّة و مرقاة عروج به مقام وصول به وصال محبوب مطلق- كه غايت آمال اولياء و منتهاى آرزوى اصحاب معرفت و ارباب قلوب بلكه قرّة العين سيّد رسل صلّى اللَّه عليه و آله‏(18) است از اعلا مراتب خسران و زيان كارى است كه پس از خروج از اين نشأه و ورود در محاسبه الهيّه موجب حسرتهايى است كه عقل ما از ادراك آن عاجز است. ما تا در حجاب عالم ملك و خدر طبيعت هستيم از آن عالم نمى‏توانيم ادراكى نماييم و دستى از دور بر آتش داريم. كدام حسرت و ندامت و زيان و خسارت بالاتر از آن است كه چيزى كه وسيله كمال و سعادت انسان و دواى درد نقايص قلبيّه است و در حقيقت صورت كماليّه انسانيّه است، ما پس از چهل پنجاه سال تعب در راه آن از آن به هيچ وجه استفاده روحيّه نكرده سهل است مايه كدورت قلبيّه و حجابهاى ظلمانيّه شود، و آنچه قرّة العين رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است موجب ضعف بصيرت ما گردد يا حَسْرَتى علَى‏ ما فَرَّطْتُ فى جَنْبِ اللَّه.(19)

پس اى عزيز، دامن همّت به كمر زن و دست طلب بگشاى و با هر تعب و زحمتى است حالات خود را اصلاح كن و شرايط روحيّه نماز اهل معرفت را تحصيل كن؛ و از اين معجون الهى كه با كشف تامّ محمدى صلّى اللَّه عليه و آله براى درمان تمام دردها و نقصهاى نفوس فراهم آمده استفاده كن؛ و خود را تا مجال است از اين منزلگاه ظلمت و حسرت و ندامت و چاه عميق بُعد از ساحت مقدس ربوبيّت جلّ و علا كوچ ده و مستخلص كن و به معراج وصال و قرب كمالْ خود را برسان؛ كه اگر اين وسيله از دست رفت وسايل ديگر منقطع است: انْ قُبِلَتْ قُبِلَ ما سِواها؛ وَ إنْ رُدَّتْ رُدَّ ما سِواها(20).

و ما آداب باطنيّه اين سلوك روحانى را به مقدار ميسور و مقتضى بيان مى‏كنيم، شايد يكى از اهل ايمان را نصيبى از آن اتّفاق افتد، و اين خود شايد موجب رحمت الهى و توجّه غيبى شود نسبت به اين بازمانده از طريق سعادت و انسانيّت و مغلول در زندان طبيعت و انانيّت. انّه ولىّ الْفضلِ و العناية.

مقاله اولى‏ در آدابى كه در تمام حالات نماز بلكه در تمام عبادات و مناسك ضرور است و در آن چند فصل است.

فصل اوّل‏

يكى از آداب قلبيّه در عبادات و وظايف باطنيّه سالك طريق آخرت، توجّه به عزّ ربوبيّت و ذلّ عبوديّت است؛ و آن يكى از منازل مهمّه سالك است؛ كه قوّت سلوك هر كس به مقدار قوّت اين نظر است، بلكه كمال و نقص انسانيّت تابع كمال و نقص اين امر است. و هر چه نظر انّيّت و انانيّت و خودبينى و خودخواهى در انسان غالب باشد، از كمال انسانيّت دور و از مقام قرب ربوبيّت مهجور است. و حجاب خودبينى و خودپرستى از جميع حجب ضخيم‏تر و ظلمانى‏تر است، و خرق اين حجاب از تمام حجب مشكلتر و خرق همه حجب را مقدّمه است، بلكه مفتاح مفاتيح غيب و شهادت و باب الابواب عروج به كمال روحانيّت خرق اين حجاب است. تا انسان را نظر به خويشتن و كمال و جمالِ متوهّم خود است، از جمال مطلق و كمال صرفْ محجوب و مهجور است؛ و اوّل شرط سلوك الى اللَّه خروج از اين منزل است، بلكه ميزان در رياضت حق و باطل همين است. پس هر سالك كه با قدم انانيّت و خودبينى و در حجاب انّيّت و خودخواهى طىّ منزل سلوك كند، رياضتش باطل و سلوكش الى اللَّه نيست، بلكه الى النفس است: مادر بتها بت نفس شما است.(21)

قَالَ تَعالى: وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً الَى اللَّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللَّه‏(22).هجرت صورى و صورت هجرت عبارت است از هجرت به تن از منزل صورى به سوى كعبه يا مشاهد اولياء (ع)؛ و هجرت معنوى خروج از بيت نفس و منزل دنيا است الى اللَّه و رسوله؛ و هجرت به سوى رسول و ولىّ نيز هجرت الى اللَّه است. و ما دام كه نفس را تعلّقى به خويش و توجّهى به انّيّت است مسافر نشده؛ و تا بقاياى انانيّت در نظر سالك است و جدران شهر خودى و اذان اعلام خودخواهى مختفى نشده، در حكم حاضر است نه مسافر و مهاجر.

و در مصباح الشّريعة است: قالّ الصَّادِقُ عليه السّلام: العُبودِيَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنْهُهَا الرُّبُوبِيَّةُ؛ فَما فُقِدَ مِنَ العُبودِيَّةِ وُجِد فِى الرُّبُوبِيَّةِ، وَ ما خَفِىَ مِنَ الرُّبُوبِيَّةِ أُصيبَ فى العُبودِيَّة(23).

كسى كه با قدم عبوديّت سير كند و داغ ذلّت بندگى را در ناصيه خود گذارد، وصول به عزّ ربوبيّت پيدا كند. طريق وصول به حقايق ربوبيّت سير در مدارج عبوديّتْ است؛ و آنچه در عبوديّت از انّيّت و انانيّت مفقود شود در ظلّ حمايت ربوبيّتْ آن را مى‏يابد، تا به مقامى رسد كه حق تعالى سمع و بصر و دست و پاى او شود؛ چنانچه در حديث صحيح مشهور بين فريقين وارد است.(24)

چون از تصرّفات خود گذشت و مملكت وجود خود را يكسره تسليم حق كرد و خانه را به صاحب خانه واگذار نمود و فانى در عزّ ربوبيّت شد، صاحب خانه خود متصرّف در امور گردد؛ پس تصرّفات او تصرّف الهى گردد؛ چشم او الهى شود و با چشم حق بنگرد، و گوش او گوش الهى شود و به گوش حقّ بشنود. و هر چه ربوبيّت نفس كامل باشد و عزّ آن منظور خواطر شود، از عزّ ربوبيّت به همان اندازه كسر شود و ناقص گردد، چه كه اين دو مقابل يكديگرند: الدُّنْيا و الآخِرَةُ ضَرَّتان‏(25).

پس، سالك الى اللَّه را ضرور است كه به مقام ذلّ خود پى‏برد و نصب العين او ذلّت عبوديّت و عزّت ربوبيّت باشد. و هر چه اين نظر قوّت گيرد عبادت روحانى‏تر شود و روح عبادت قويتر شود، تا اگر به دستگيرى حقّ و اولياى كمّل عليهم السلام توانست به حقيقت عبوديّت و كنه آن واصل شود، از سرّ عبادت لمحه‏اى درمى‏يابد. و در جميع عبادات- خصوصاً نماز كه سمت جامعيّت دارد و منزله آن در عبادات منزله انسان كامل است و منزله اسم اعظم بلكه خود اسم اعظم است- اين دو مقام، يعنى مقام عزّ ربوبيّت كه حقيقت است و مقام ذلّ عبوديّت كه رقيقه آن است، مرموز است. و در اعمال مستحبّه قنوت و در اعمال واجبه سجده را اختصاصى است كه پس از اين ان شاء اللَّه به آن اشاره خواهم كرد.

و بايد دانست كه عبوديّت مطلقه از اعلى مراتب كمال و ارفع مقامات انسانيّت است كه جز اكمل خلق اللَّه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بالاصالة و ديگر اولياى كمّل بالتّبعيّة كسى ديگر را از آن نصيبى نيست، و ديگران را پاى عبوديّت لنگ است و عبادت و عبوديّت آنها معلّل است. و جز با قدم عبوديّت نتوان به معراج حقيقى مطلق رسيد؛ و لهذا در آيه شريفه فرمايد: سُبحانَ الّذى اسْرى‏ بِعَبْدِهِ‏(26). قدم عبوديّت و جذبه ربوبيّت سير داد آن ذات مقدّس را به معراج قرب و وصول. و در تشهّد نماز كه رجوع از فناى مطلق است، كه در سجده حاصل شده، باز توجّه به عبوديّت قبل از توجّه به رسالت است. و ممكن است اشاره به آن باشد كه مقام رسالت نيز در نتيجه جوهره عبوديّت است. و اين مطلب را دنباله طويلى است كه از وظيفه اين اوراق خارج است.

فصل دوم در مراتب مقامات اهل سلوك‏

بدان كه اهل سلوك را در اين مقام و ساير مقامات مراتب و مدارجى است بى‏شمار، و ما به ذكر بعض از آن مراتب به طور كلّى مى‏پردازيم. و امّا احاطه به جميع جوانب و احصاء همه مراتب آن از عهده اين ناچيز بيرون است: الطُّرُقُ الَى اللَّه بِعَدَدِ انْفاسِ الْخَلائِق‏(27).

يكى از آن مراتب مرتبه علم است. و آن، چنان است كه به سلوك علمى و برهان فلسفى ثابت نمايد ذلّت عبوديّت و عزّت ربوبيّت را. و اين يكى از لباب معارف است كه در علوم عاليه و حكمت متعاليه به وضوح پيوسته كه جميع دار تحقّق و تمام دايره وجودْ صرف ربط و تعلّق و محض فقر و فاقه است. و عزّت و ملك و سلطنت مختصّ به ذات مقدّس كبريا است و احدى را از حظوظ عزّت و كبريا نصيبى نيست، و ذل عبوديّت و فقر در ناصيه هر يك ثبت و در حاقّ حقيقت آنها ثابت است. و حقيقت عرفان و شهود و نتيجه رياضت و سلوك، رفع حجاب از وجه حقيقت و رؤيت ذلّ عبوديّت و اصل فقر و تدلّى است در خود و در همه موجودات. و دعاى منسوب به سيّد كائنات صلّى اللَّه عليه و آله: اللّهُمَّ ارِنِى الاشياءَ كَما هِى‏(28). شايد اشاره به همين مقام باشد؛ يعنى، خواهش مشاهده ذلّ عبوديّت كه مستلزم شهود عزّ ربوبيّت است نموده.

پس، اگر سالك راه حقيقت و مسافر طريق عبوديّت با قدم سلوك علمى و مركب سير فكرى اين منزل را طى كرد، در حجاب علم واقع شود و به مقام اوّل انسانيّت نائل شود، و لكن اين حجاب از حجب غليظه است كه گفته‏اند: العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاكْبَر(29). و بايد سالك در اين حجاب باقى نماند و آن را خرق كند. و شايد به اين مقام اگر قناعت كند و قلب را در اين قيد محبوس نمايد، در استدراج واقع شود. و استدراج در اين مقام آن است كه به تفريعات كثيره علميّه پرداخته و به جولان فكر براى اين مقصد براهين كثيره اقامه كند و از منازل ديگر محروم ماند، و قلبش به اين مقام علاقه‏مند شود و از نتيجه مطلوبه كه وصول الى فناء اللَّه است غافل شود، و صرف عمر خود را در حجاب برهان و شعب آن نمايد؛ و هر چه كثرت فروع بيشتر شود، حجاب بزرگتر و احتجاب از حقيقت افزون گردد. پس، سالك نبايد گول شيطان را در اين مقام خورده از حق و حقيقت به واسطه كثرت علم و غزارت آن و قوّت برهان محجوب شود و از سير در طلب بازماند؛ و دامن همّت به كمر زند و از جدّيّت در طلب مطلوب حقيقى غفلت نورزد و خود را به مقام ديگر كه مقام دوم است برساند.

و آن، چنان است كه آنچه را عقل با قوّت برهان و سلوك علمى ادراك كرده با قلم عقل به صفحه قلب بنگارد و حقيقت ذلّ عبوديّت و عزّ ربوبيّت را به قلب برساند و از قيود و حجب علميّه فارغ گردد. و ما اشاره به اين مقام در آتيه نزديكى مى‏نماييم ان شاء اللَّه. پس نتيجه مقام دوم حصول ايمان به حقايق است.

مقام سوّم، مقام اطمينان و طمأنينه نفس است كه در حقيقتْ مرتبه كامله ايمان است. قالَ تَعالى مُخاطِباً لِخَليلِه: ا وَ لَم تُؤمِنْ؟ قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبى‏(30). و شايد اشاره به اين مرتبه نيز پس از اين بيايد.

مقام چهارم، مقام مشاهده است كه آن نورى است الهى و تجلّى‏اى است رحمانى كه تَبَع تجلّيات اسمائيّه و صفاتيّه در سرّ سالك ظهور كند و سر تا پاى قلب او را به نور شهودى متنوّر نمايد. و در اين مقام درجاتى است كثيره كه ذكر آنها از حوصله اين اوراق خارج است. و در اين مقام نمونه‏اى از قرب نوافل كُنْتُ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ يَدَه‏(31) بروز كند و سالك خود را مستغرق بحر لا يتناهى بيند؛ و پس از آن بحرى است بسيار عميق كه از اسرار قدر در آن شمّه‏اى كشف شود.

و هر يك از اين مقامات را استدراجى است خاصّ به خود كه سالك را در آن هلاكت عظيم است، و سالك بايد در تمام مقامات خود را تخليص از انانيّت و انّيّت كند و خودبين و خودخواه نباشد كه سرچشمه اكثر مفاسد است خصوصاً براى سالك. و پس از اين اشارتى به اين مطلب مى‏نماييم، ان شاء اللَّه.

فصل سوم در بيان خشوع است‏

يكى از امورى كه از براى سالك در جميع عبادات خصوصاً نماز كه سرآمد همه عبادات است و مقام جامعيّت دارد لازم است، خشوع است. و حقيقت آن عبارت است از خضوع تامّ ممزوج با حبّ يا خوف. و آن حاصل شود از ادراك عظمت و سطوت و هيبت جمال و جلال. و تفصيل اين اجمال آن است كه قلوب اهل سلوك به حسب جبلّت و فطرت مختلف است:

پاره‏اى از قلوبْ عشقى و از مظاهر جمالند و به حسب فطرت متوجّه به جمال محبوب هستند؛ و چون در سلوكْ ادراك ظلّ جميل يا مشاهده اصل جمال كنند، عظمت مختفيه در سرّ جمال آنها را محو كند و از خود بى‏خود نمايد. چون در هر جمالى جلالى مختفى و در هر جلالى جمالى مستور است، چنانچه اشاره به اين ممكن است فرموده باشد حضرت مولى العارفين و امير المؤمنين و السالكين صلوات اللَّه عليه و على آله اجمعين آنجا كه فرمايد: سُبْحانَ مَن اتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لِاوْلِيائِهِ فِى شِدَّةِ نِقْمَتِهِ وَ اشْتَدَّتْ نِقْمَتُهُ لِاعْدائِهِ فى سَعَةِ رَحْمَته‏(32). پس، هيبت و عظمت و سطوت جمال آنها را فرو گيرد و حالت خشوع در مقابل جمال محبوب براى آنها دست دهد. و اين حالت در اوائل امر موجب تزلزل قلب و اضطراب شود، و پس از تمكينْ حالت انس رخ دهد و وحشت و اضطراب حاصل از عظمت و سطوت مبدّل به أنس و سكينه شود و حالت طمأنينه دست دهد؛ چنانچه حالت قلب خليل الرحمن عليه السلام چنين بوده.

و پاره‏اى از قلوبْ خوفى و از مظاهر جلالند. آنها هميشه ادراك عظمت و كبريا و جلال كنند و خشوع آنها خوفى باشد؛ و تجلّيات اسماء قهريّه و جلاليّه بر قلوب آنها شود؛ چنانچه حضرت يحيى على نبيّنا و آله و عليه السلام چنين بوده. پس، خشوع گاهى ممزوج با حبّ است و گاهى ممزوج با خوف و وحشت است، گرچه در هر حبّى وحشتى و در هر خوفى حبّى است.

و مراتب خشوع به حسب مراتب ادراك عظمت و جلال و حسن و جمال است. و چون امثال ماها با اين حال از نور مشاهدات محروميم، ناچار بايد در صدد تحصيل خشوع از طريق علم يا ايمان برآييم. قال تعالى: قَدْ افْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذين هُمْ فى صَلاتِهِمْ خاشِعُون‏(33). خشوع در نماز را از حدود و علائم ايمان قرار داده؛ پس، هر كس در نماز خاشع نباشد، به حسب فرموده ذات مقدّس حق از زمره اهل ايمان خارج است. و نمازهاى ماها كه مشفوع با خشوع نيست از نقصان ايمان يا فقدان آن است. و چون اعتقاد و علم غير از ايمان است، از اين جهت اين علمى كه به حق و اسماء و صفات او و ساير معارف الهيّه در ما پيدا مى‏شود غير از ايمان است. شيطان به شهادت ذات مقدّس حق علم به مبدأ و معاد دارد، مع ذلك كافر است- خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِين‏(34) گويد، پس حق تعالى و خالقيّت او را مقرّ است؛ انْظِرْنى الى يَوْمِ يُبْعَثُون‏(35) گويد، پس معاد را معتقد است؛ علم به كتب و رسل و ملائكه دارد، با اين وصف خداوند او را كافر خطاب كرده و از زمره مؤمنين خارج فرموده.

پس، اهل علم و ايمان از هم ممتازند: هر اهل علمى اهل ايمان نيست. پس، بايد پس از سلوك علمى خود را در سلك مؤمنين داخل كند و عظمت و جلال و بهاء و جمال حق جلت عظمته را به قلب برساند تا قلب خاشع شود، و الّا مجرد علم خشوع نمى‏آورد؛ چنانچه مى‏بينيد در خودتان كه با اعتقاد به مبدأ و معاد و اعتقاد به عظمت و جلال حقّ قلب شما خاشع نيست.

و اما قول خداى تعالى: ا لَمْ يَاْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا انْ تَخْشَعَ قُلوُبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّه وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَق‏(36) شايد ايمان صورى، كه همان اعتقاد بما جاء به النّبيّ صلّى اللَّه عليه است، مقصود باشد، و الّا ايمان حقيقى ملازم با يك مرتبه از خشوع است؛ يا آن كه خشوع در آيه شريفه خشوع به مراتب كامله باشد؛ چنانچه عالم را گاهى اطلاق كنند بر كسى كه از حدّ علم به حدّ ايمان رسيده باشد؛ و محتمل است در آيه شريفه انَّما يَخْشَى اللَّه مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء(37) اشاره به آنها باشد. و در لسان كتاب و سنّتْ علم و ايمان و اسلام به مراتب مختلفه اطلاق شده و بيان آنها از وظيفه اين اوراق خارج است.

بالجمله، سالك طريق آخرت- خصوصاً با قدم معراج صلاتى- لازم است قلب خود را با نور علم و ايمان خاشع كند و اين رقيقه الهيّه و بارقه رحمانيّه را در قلب هر اندازه ممكن است متمكّن نمايد بلكه بتواند در تمام نماز حفظ اين حالت را بنمايد. و حالت تمكّن و استقرار در اوّل امر گرچه براى امثال ماها قدرى صعب و مشكل است ولى با قدرى ممارست و ارتياض قلب امرى است بسى ممكن.

عزيزم، تحصيل كمال و زاد آخرتْ طلب و جدّيّت مى‏خواهد و هر چه مطلوب بزرگتر باشد جدّيّت در راه آن سزاوارتر است؛ البته معراج قرب الهى و مقام تقرّب جوار ربّ العزة با اين حال سستى و فتور و سهل انگارى دست ندهد؛ مردانه بايد قيام كرد تا به مطلوب رسيد. شما كه ايمان به آخرت داريد و آن نشئه را نسبت به اين نشئه طرف قياس نمى‏دانيد، چه در جانب سعادت و كمال يا در جانب شقاوت و وبال، چه كه آن نشئه عالم ابدى دائمى است كه موت و فنا ناپذير است، سعيدش در راحت و عزّت و نعمت هميشه‏ايست آن هم راحتى كه در اين عالم شبيه ندارد، عزّت و سلطنتى الهى كه در اين نشئه نظير ندارد، نعمتهايى كه در متخيّله كسى خطور ننموده است، و همين طور در جانب شقاوت آن كه عذاب و نقمت و وبالش در اين عالم نظير و مثل ندارد، و راه وصول به سعادت اطاعت ربّ العزّة است، و در بين اطاعات و عبادات هيچ يك به مرتبه اين نماز كه معجونى است جامع الهى كه متكفّل سعادت بشر است و قبولى آن موجب قبولى جميع اعمال است نمى‏باشد، پس بايد در طلب آن جدّيّت تامّ نماييد و از كوشش مضايقه نكنيد و در راه آن تحمّل مشاقّ نماييد، با آنكه مشقّت هم ندارد بلكه اگر چندى مواظبت كنيد و انس قلبى حاصل شود، در همين عالم از مناجات با حق لذّتها مى‏بريد كه با هيچ يك از لذّات اين عالم طرف نسبت نيست؛ چنانچه از مطالعه احوال اهل مناجات با حق اين مطلب روشن شود.

بالجمله، خلاصه مذاكره ما در اين فصل آن است كه پس از آن كه عظمت و جمال و جلال حق را انسان به برهان يا بيان انبياء عليهم السلام فهميد، قلب را متذكّر آن بايد نمود، و كم كم با تذكّر و توجّه قلبى و مداومت به ذكر عظمت و جلال حقّ خشوع را در قلب وارد بايد نمود تا نتيجه مطلوبه حاصل آيد. و در هر حال سالك نبايد قناعت كند به آن مقامى كه دارد، كه هر مقام براى امثال ماها حاصل شود در بازار اهل معرفت به پشيزى نيرزد و در سوق اصحاب قلوب با خردلى مقابله نكند. سالك بايد در جميع حالات متذكّر نقص و معايب خود باشد شايد راهى به سعادت از اين طريق باز شود. و الحمد للَّه.