آداب باطنى و اسرار معنوى نماز
«گزيده‏اى از كتاب آداب الصلوة امام خمينى و اسرار الصلوة ملكى تبريزى قدس سرهما»

تهيه و تنظيم: ستاد اقامه نماز

- ۴ -


سوره حمد، جامع همه مراتب سلوك

بدان كه سوره مباركه حمد چنانچه مشتمل به جميع مراتب وجود، مشتمل است به جميع مراتب سلوك، و مشتمل بر- به طريق اشاره- به جميع مقاصد قرآن. و غور در اين مطالب گرچه محتاج است به بسطى تام و منطقى غير از اين منطق، ولى اشاره به هر يك از آنها خالى از فائده بل فوائدى براى اصحاب معرفت يقين نيست.

پس، در مقام اول گوييم كه ممكن است بسم الله الرحمن الرحيم اشاره به تمام دائره وجود و دو قوس نزول و صعود باشد. پس، اسم الله مقام احديت قبض و بسط، و رحمن مقام بسط وظهور است، كه قوس نزول است؛ و رحيم مقام قبض و بطون است، كه قوس صعود است.

و الحمدلله اشاره توان بود به عالم جبروت و ملكوت اعلى كه حقايق آها محامد مطلق اند. و رب العالمين به مناسبت تربيت و عالمين، كه مقام سوائيت است، اشاره توان بود به عوالم طبيعت كه به جوهر ذات، متحرك و مترصم و در تحت تربيت است.

و مالك يوم الدين اشاره به مقام وحدت و قهاريت و رجوع دائره وجود است. و تا اينجا تمام دائره وجود نزولاً و صعوداً ختم شود.

و در مقام دوم گوييم كه استعاذه- كه مستحب است- اشاره شايد باشد به ترك غير حق و فرار از سلطنت شيطانيه. و چون اين، مقدمه مقامات است نه جز مقامات- زيرا كه تخليه، مقدمه تحليه است و بالذات از مقامات كماليه نيست- از اين جهت استعاذه جزء سوره نيست، بلكه مقدمه دخول در آن است.

و تسميه اشاره شايد باشد به مقام توحيد فعلى و ذاتى، و جميع بين هر دو. و الحمدلله تا رب العالمين شايد اشاره باشد به توحيد فعلى. و مالك يوم الدين اشاره به فناء تام و توحيد ذاتى. و اياك نعبد شروع شود به حالت صحو و رجوع. و عبارت ديگر، استعاذه سفر از خلق است به حق و خروج از بيت نفس است.

و تسميه اشاره به تحقق به حقانيت است پس از خلع از خلقيت و عالم كثرت. والحدلله تا رب العالمين اشاره است به سفر از حق بالحق فى الحق. و در مالك يوم الدين تمام شود.. در اهدنا الصراط المستقيم اين سفر به اتمام رسد.

و در مقام سوم گوييم كه اين سوره شريفه مشتمل است بر عمده مقاصد الهيه در قرآن شريف؛ زيرا كه اصل مقاصد قرآن، تكميل معرفةالله و تحصيل توحيدات ثلاثه، و رابطه مابين حق و خلق، و كيفيت سلوك الى الله، وكيفيت رجوع رقايق به حقيقة الحقايق، و معرفى تجليات الهيه جمعاً و تفصيلاً و فرداً و تركيباً، و ارشاد حق سلوكاً و تحقيقاً، و تعليم عباد علماً و عملاً و عرفاناً و شهوداً؛ و جميع اين حقايق در اين سوره شريفه با كمال وجازت و اختصارى كه دارد موجود است.

پس، اين سوره شريفه فاتحةالكتاب و ام الكتاب، و صورت اجماليه‏اى از مقاصد قرآن است. و چون جميع مقاصد كتاب الهى برگشت به مقصد واحد كند و آن حقيقت توحيد است، كه غايت همه نبوات و نهايت مقاصد همه انبياء عظام (عليهم السلام) است، و حقايق و سراير توحيد در آيه مباركه بسم‏الله منطوى است؛ پس اين آيه شريفه اعظم آيات الهيه و مشتمل بر تمام مقاصد كتاب الهى است؛ چنانچه در حديث شريف وارد است. (80)

و چون باء ظهور توحيد، و نقطه تحت الباء (81) سر آن است، تمام كتاب ظهوراً و سراً در آن با موجود است. و انسان كامل، يعنى وجود مبارك علوى (عليه الصلوة والسلام) همان نقطه سر توحيد است (82)؛ و در عالم آيه‏اى بزرگتر از آن وجود مبارك نيست، پس از رسول ختمى (صلى‏الله عليه وآله)؛ چنانچه در حديث شريف وارد است. (83)

سوره توحيد جامع شئون الهيه

بدان كه اين سوره مباركه با كمال اختصار مشتمل بر جميع شئون الهيه و مراتب تسبيح و تنزيه است؛ و در حقيقت نسبت به حق تعالى است به آنچه ممكن است در قالب الفاظ و نسج عبارات وارد شود؛ چنانچه هو الله احد تمام حقايق صفات كمال است، و مشتمل بر جميع صفات ثبوتيه است؛ و از صمد تا آخر سوره صفات تنزيهيه و اشاره به سلب نقايص است.

و نيز در سوره شريفه اثبات خروج از حدين است كه حد تعطيل و تشبيه است، كه هر دو خروج از حد اعتدال و حقيقت توحيد است: آيه شريفه اول اشاره به نفى تعطيل و تتمه سوره اشاره به نفى تشبيه است؛ و نيز مشتمل است بر ذات من حيث هى و مقام احديت كه تجلى به اسماء ذاتيه است، و مقام واحديت كه تجلى به اسماء صفات است.

آداب و اسرار ركوع

تكبير قبل از ركوع: ادب آن، آن است كه مقام عظمت و جلال حق و عزت و سلطنت ربوبيت را در نظر آرد و مقام ضعف و عجز و فقر و ذلت عبوديت را نصب العين خود قرار دهد؛ و در اين حال، به مقدار معرفتش به عز ربوبيت و ذل عبوديت، تكبير حق تعالى را توصيف كند.

چون عبد سالك خواهد وارد منزل خطرناك ركوع شود، بايد خود را مهياى آن مقام كند؛ و با دست خود توصيف و تعظيم و عبادت و سلوك خود را پشت سر اندازد و دست‏ها را تا حذاى (84) گوش بلند كند و كف‏هاى خالى خود را رو به قبله كند و صفر اليد و تهيدست با قلب پر از خوف و رجاء- خوف از تقصير و قصور به قيام به مقام عبوديت و رجاء واثق به مقام مقدس حق كه او را تشريف داده و به چنين مقاماتى كه از خلص اولياء احبا است بار داده - وارد منزل ركوع شود.

انحناء ركوعى: بدان كه عمده احوال صلوة سه حال است، كه ساير اعمال و افعال، مقدمات و مهيئات آنها است: اول قيام؛ و دوم ركوع؛ و سوم سجود.

چون صلوة، معراج كمالى مؤمن و مقرب اهل تقوى است، متقوم به دو امر است كه يكى مقدمه ديگر است:

اول: ترك خود بينى و خودخواهى؛ كه آن، حقيقت و باطن تقوى است.

دوم: خداخواهى و حق‏طلبى؛ كه آن، حقيقت معراج و قرب است. و لهذا در روايات شريفه است كه الصلوة قربان كل تقى. (85) چنانچه قرآن شريف نيز نور هدايت است ولى براى متقين: ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين. (86)

بالجمله، در اين سه مقام كه مقام قيام و ركوع و سجود است، اين دو مقام به تدريج حاصل شود. پس، در حال قيام ترك خودبينى است به حسب مقام فاعليت؛ و رؤيت فاعليت حق و قيوميت حق مطلق است. و در ركوع ترك خودبينى است به حسب مقام صفات و اسماء؛ و رؤيت مقام اسماء و صفات حق است. و در سجود ترك خود بينى است مطلقاً و خداخواهى و خداطلبى است مطلقاً. وجميع منازل سالكين از شئون اين مقامات ثلاثه است؛ چنانچه بر اهل بصيرت و اصحاب عرفان و سلوك واضح است.

روايتى از امام صادق (عليه السلام) در باره اسرار ركوع

عن مصباح الشريعة، قال الصادق (عليه السلام): لا يركع عبد لله ركوعاً على الحقيقة، الا زينه الله تعال بنور بهائه، و أظله فى ظلال كبريائه، و كساه كسوة اصفيائه. والركوع اول، السجود ثان؛ فمن اتى بمعنى الأول، صلح للثانى. و فى الركوع ادب، و فى السجود قرب؛ و من لايحسن الادب، لا يصلح فى القرب. فاركع الركوع خاضع لله بقلبه، متذلل و جل، تحت سلطانه، خافض له بجوارحه خفض خائف حزن على ما يفوته من فائدة الراكعين. و حكى أن الربيع بن خثيم كان يسهر بالليل الى الفجر فى الركعة واحدة؛ فاذا هو اصبح رفع (تزفر خ) و قال: آه، سبق المخلصون و قطع بنا واستوف ركوعك باستواء ظهرك. وانحط عن هتمك فى القيام بخدمته الا بعونه. و فر بالقلب من وساوس الشيطان و خدائعه و مكائده. فان الله تعالى يرفع عباده بقدر تواضعهم له؛ و يهديهم الى اصول التواضع و الخضوع بقدر اطلاع عظمته على سرائرهم. (87)

رفع سر از ركوع

سر آن رجوع از وقوف در كثرات اسمائيه است؛ زيرا كه پس از حصول حال صحو از فناى اسمائى، عبد سالك قصور و تقصير خود را مشاهده كند؛ چه كه مبدأ خطيئه آدمى، كه ذريه او بايد جبران آن كند توجه به كثرات اسمائيه كه باطن شجره است مى‏باشد.

و چون خطيئه خود، كه ذريه است، و خطيئه آدم، كه اصل خود است، دريافت، به مقام تذلل و نقصان خود پى برد و مهياى براى رفع خطيئه، كه به خفض جناح در حضرت كبرياء است، شود؛ و اقامه صلب از اين مقام نمايد، و با تكبير بعد از ركوع رفع كثرات اسمائيه نمايد، و صفراليد متوجه منزل ذلت و مسكنت و اصل ترابيت شود.

و آداب مهمه آن، يافتن خطر بزرگ مقام، و چشاندن به قلب است با تذكر تام، و مجاهده در توجه به حضرت ذات و ترك توجه به خود، حتى به مقام ذلت خويش است.

و بدان اى عزيز! كه تذكر تام از حضرت حق و توجه مطلق به باطن قلب به آن ذات مقدس، موجب گشوده شدن چشم باطنى قلب شود كه به آن لقاء الله، كه قرة العين اولياء است، حاصل گردد: والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا (88)

اسرار و آداب سجود

و آن نزد اصحاب عرفان و ارباب قلوب، ترك خويشتن و چشم بستن از ماسوى (است.)؛ و به معراج يونسى- كه به فرو رفتن در بطن ماهى حاصل شد- متحقق شدن به توجه اصل خويش بى رؤيت حجاب. و در سر بر تراب نهادن، اشارت به رؤيت جمال جميل است و در باطن قلب خاك و اصل عالم طبيعت.

و آداب قلبيه آن، يافتن حقيقت خويش و اصل ريشه وجود خود است، و نهادن ام الدماغ، كه مركز سلطان نفس است و عرش الروح است، به ادنى عتبه مقام قدس، و ديدن عالم خاك است، عتبه مالك الملوك.

پس، سر وضع سجودى، چشم از خود شستن است؛ و ادب وضع رأس بر تراب، اعلى مقامات خود را از چشم افكندن و از تراب پست‏تر ديدن است. واگر در قلب از اين دعاوى كه به حسب اوضاع صلاتى اشارت به آنها است علتى باشد، پيش ارباب معرفت نفاق است. و چون خطر اين مقام بالاترين خطرات است، سالك الى الله را لازم است به جبليت ذاتى و فطرت قلبى متمسك به ذيل عنايت حق-جل وعلا- گردد و با ذلت و مسكنت، عفو تقصيرات را طلب كند، كه اين مقامى مخطور (پر خطر) است كه از عهده امثال ما خارج است.

معناى هيئت و حال و ذكر سجود

بدان كه در سجود، چون ساير اوضاع صلاتى، هيئتى و حالى و ذكرى و سرى است. و اين امور براى كمل طورى است كه در اين رساله بيان آن اشارت شده، و تفصيلا بى تناسب است. و از براى متوسطين هيئت آن ارائه خاكسارى و ترك استكبار و خود بينى است.

و ارغام انف (89)، كه از مستحبات موكده بلكه ترك آن خلاف احتياط است، اظهار كمال تخصع و تذلل و فروتنى است؛ و نيز توجه به اصل خويش و ياد آورى از نشئه خود است. و روساى اعضاى ظاهره، كه محال ادراك و ظهور تحريك و قدرت است كه همين هفت يا هشت عضو است، بر زمين مذلت و مسكنت نهادن علامت تسليم تام و تقديم تمام قواى خود است و خارج شدن از خطيئه آدميه است.

و چون تذكر اين معانى در قلب قوى شد، كم كم قلب از آن منفعل شده، حالى دست مى‏دهد كه آن حالت فرار از خود و ترك خودبينى است، و نتيجه اين حال، حصول حالت انس است، و دنباله آن، خلوت تام حاصل شود محبت كلى پيدا شود.

و اما ذكر سجده، متقوم از تسبيح كه تنزيه از توصيف و قيام به امر است، يا تنزيه از تكثير اسمائى است، يا تنزيه از توحيد است، چه كه توحيد تفعيل است، و آن از اكثرت به وحدت رفتن است؛ و اين خالى از شائبه تكثير و تشريك نيست؛ چنانچه توصيف به علو ذاتى و تحميد نيز خالى از شائبه اين معانى نيست.

و العلى از اسماء ذاتيه است. و به حسب روايت كافى، اولى اسمى است كه حق براى خود اتخاذ فرموده؛ يعنى اول تجلى ذات براى خود است و عبد سالك چون از خود در اين مقام فانى شد و ترك عالم و آنچه در آن است نموده، مفتخر به اين تجلى ذاتى شود.

و بدان كه چون ركوع اول و سجود ثانى است. تسبيح و تحميد در آنها فرقها دارد. و نيز رب در آن دو مقام، فرق دارد، زيرا كه رب چنانچه اهل معرفت گفته‏اند از اسماء ذاتيه و صفاتيه و افعاليه است به سه اعتبار.

بنابراين، رب در الحمد الله رب العالمين از اسماء فعليه شايد باشد به مناسبت مقام قيام، كه مقام توحيد افعالى است؛ و در ركوع از اسماء صفاتيه است به مناسبت اينكه ركوع مقام توحيد صفات است؛ و در سجود از اسماء ذاتيه است به مناسبت آن كه سجود مقام توحيد ذات است. و تسيبح و تحميد نيز در هر يك از مقامات واقع شد، مربوط به آن مقام است.

احوال ساجد در وقت سجود

سجده، غشوه صعق در نتيجه مشاهده انوار عظمت حق است. و چون عبد از خود بى خود شد و حال محو و صعق براى او دست داد. عنايت ازلى شامل حال شود و به الهام غيبى ملهم شود.

و ذكر سجود و تكرار آن بريا حصول حال صحو و به خود آمدن است.

پس چون به خود آمد، آتش اشتياق مشاهده نور حق در قلبش مشتعل گردد، و سر از سجده بردارد؛ و چون در خود بقايايى بيند از انانيت با دست اشاره به رفض آن كند؛ پس، تجلى نور عظمت ثانياً بر او شود و بقيه انانيت را بسوزاند و فانى از فنا شود، و تكبير گويان حالت محو كلى مطلق و صعق تام حقيقى براى او حاصل شود؛ پس دستگير غيبى به الهام اذكار او را متمكن در مقام كند؛ و حالت صحو در اين مقام، كه صحو مقام ولايت است و از هر احتجاب و آلايش خلقى منزه است، براى او دست دهد؛ و حال تشهد و سلام، كه از احكام كثرت است، نيز در اين صحو بعد المحو حاصل شود. و تا اين جا تمام دائره سير انسانى تكميل و تتميم شود.

آداب تشهد

بدان كه شهادت به وحدانيت و رسالت در اذان و اقامه، كه از متعلقات نماز و مهيئات ورود در آن است، و در تشهد كه خرج از فناء به بقاء و از وحدت به كثرت و در آخر نماز است. عبد سالك را متذكر كند كه حقيقت صلوه حصول توحيد حقيقى، و شهادت به وحدانيت از مقامات شامله است، كه با سالك از اول صلوه تا آخر آن است.

و نيز در آن، سر اوليت و آخريت حق - جل وعلا - است. و نيز در آن سر عظميى است كه سفر سالك من الله ولى الله است كما بداكم تعودون (90)

پس سالك بايد همه مقامات توجه اين مقصد باشد و حقيقت و حدانيت و الوهيت حق را به قلب برساند؛ و قلب را در اين سفر معراجى الهى كند تا شهادتش حقيقت پيدا كند و از نفاق و شرك منزه گردد.

و در شهادت به رسالت نيز اشاره به آن شايد باشد كه دستگيرى ولى مطلق و نبى ختمى در اين معراج سلوكى از مقامات شامله است، كه بايد سالك در تمام مقامات متوجه آن باشد و سر ظهور اوليت و آخريت كه از مقامات ولايت است، از براى اهلش واضح گردد.

و بايد دانست كه فرق است شهادت در اول نماز، و شهادت در تشهد؛ زيرا كه آن، شهادت قبل از سلوك است و شهادت تعبدى يا تعقلى است، و اين شهادت پس از رجوع است و آن شهادت تحققى يا تمكنى است. پس شهادت تشهد را خطر عظيم است. زيرا كه در آن دعوى تحقق و تمكن است و دعوى رجوع به كثرت است بى احتجاب.

و چون اين مقام شامخ براى امثال ما حاصل نيست، بلكه با اين حال كه اكنون داريم متوقع نيز نيست، ادب در حضرت بارى آن است كه قصور خود و ذلت و نقص و عجز و بيچارگى خويش را در نظر آريم و با حال شرمسارى به بارگاه قدس متوجه شده عرضه داريم:

با الها! ما از مقامات اولياء و مدارج اصفياء و كمال مخلصين و سلوك سالكين، حظى جز الفاظى چند نداريم؛ و از جميع مقامات به قيل و قال قناعت نموديم كه نه از آن كيفيتى حاصل شود نه حال.

بار خدايا! حب دنيا و تعلقات آن ما را از بارگاه قدس محفل انس تو محجوب نموده؛ مگر تو با لطف خفى خود از ما افتادگان دستگيرى فرمايى و جبران ماسبق را فرمايى، تا بلكه از خواب غفلت انگيخته شده راهى به محضر قدس پيدا كنيم.

آداب سلام

بدان كه عبد سالك چون از مقام سجود، كه سر او فنا است. به خود آمد و حالت صحو و هشيارى براى او دست داد و از حال غيبت از خلق به حال حضور رجوع كرد، سلام دهد به موجودات، سلام كسى كه از سفر و غيبت مراجعت نموده. پس در اول رجوع از سفر، سلام به نبى اكرم دهد؛ زيرا كه پس از رجوع از وحدت به كثرت، اول حقيقت تجلى حقيقت ولايت است نحن الاولون السابقون (91) و پس از آن، به اعيان ديگر موجودات به طريق تفصيل و جمع توجه كند.

و كسى كه در نماز، غايب از خلق نبوده و مسافر الى الله نشده، براى او سلام حقيقت ندارد و جز لقلقه لسان نيست. پس، ادب قبلى سلام به ادب جميع صلوه است؛ و اگر در اين نماز، كه حقيقت معراج است، عروجى حاصل نشده و از بيت نفس خارج نشده، سلام براى او نيست. و نيز در اين سفر اگر سلامت از تصرفات شيطان و نفس اماره بود، و در تمام اين معراج حقيقى قلب را علتى نبود، سلام او حقيقت دارد والا لا سلام له.

آرى، سلام بر نبى (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بنابراين، سلام با حقيقت است؛ زيرا كه او در اين سفر معراجى و در اين سير الى الله صعوداً و نزولاً متصف به سلامت است و در تمام سير از تصرفات غير حق عارى و برى است.

آداب قلبيه قنوت

و آن به همين كيفيت خاصه كه بين اماميه رضوان الله عليهم متعارف است مى‏باشد؛ يعنى، متقوم است به بلند نموده دست را در حذاء وجه، و بسط باطن كفها را طرف آسمان و خواندن ادعيه ماثوره يا غير ماثوره و جايز است دعا نمودن به هر زبان عربى يا غير آن. و عربى احوط و افضل است.

و فقها فرموده‏اند افضل ادعيه در آن، دعا فرج است (92) و دليل فقهى معتدبهى به نظر نويسنده نرسيده بر افضليت؛ ولى مضمون دعا دال بر فضيلت تامه آن است. زيرا كه مشتمل بر تهليل و تسبيح و تحميد است كه روح توحيد است؛ چنانچه بيان آن شد. و نيز مشتمل بر اسماء بزرگ الهى است از قبيل: الله، الحكيم، الكريم، العلى، العظيم، الرب و نيز مشتقل بر ذكر ركوع و سجود است؛ و نيز مشتمل بر اسماء ذات و صفات و افعال است؛ و نيز مشتمل است بر مراتب تجليات حق - جل و علا - و نيز مشتمل است بر سلام بر مرسلين، گرچه احتياط ترك آن است، ولى اقوى جواز است؛ و نيز مشتمل است بر صلوات بر پيغمبر و آل او عليهم السلام.

گويى اين دعاى شريف با اين اختصار مشتمل به تمام وظايف ذكريه صلوه است.

و از گفته فقها رضوان الله عليهم نيز اثبات افضليت توان كرد، يا به واسطه تسامح در ادله سنن (93) گر چه نويسنده كه مبناى اجماع در نظر متاخرين است.

و از ادعيه شريفه كه بسيار فضيلت دارد و نيز مشتمل بر آداب مناجات نبده با حق است و مشتمل بر تعداد عطاياى كامله الهيه است كه به حال قنوت كه حال مناجات و انقطاع به حق است تناسبى تام دارد و بعضى از مشايخ بزرگ رحمه الله بر آن تقريباً مواظبت داشت. دعاى يا من اظهر الجميل است كه از كنوز عرش است. و تحفه حق براى رسول خداست؛ و براى هر يك از فقرات آن فضايل و ثواب‏هاى بسيار است؛ چنانچه در توحيد شيخ صدوق رحمه الله است. (94)

مى‏خواهد از سنخ معارف الهيه و طلب فتح باب مناجات و انس و خلوت و انقطاع به سوى او باشد؛ و از طلب دنيا و امور خسيسه حيوانيه و شهوات نفسانيه احتراز كند، و خود را در محضر پاكان شرمسار ننمايد و در محفل ابرار بى مقدار نكند.

اى عزير! قنوت دست شستن از غير حق و اقبال تام به عز ربوبيت پيدا كردن است، و كف خالى و سوال به جانب غنى مطلق در از نمودن است؛ و در اين حال انقطاع؛ از بطن و فرج سخن راندن و از دنيا ياد كردن كمال نقصان و تمام خسران است.

جانا! اكنون كه از وطن خود دور افتادى و از مجاورت احرار محجور شدى و گرفتار اين ظلمتكده پر رنج و محن گرديدى، خود چون كرم ابريشم بر خود متن.

عزيزا! خداى رحمن فطرت تو را به نور معرفت و نار عشق تخمير نموده، و به انوارى چون انبياء و عشاقى مانند اولياء مويد فرموده اين نار را به خاك و خاكستر دنياى دنى منطفى نكن، و آن نور را به كدورت و ظلمت توجه به دنيا كه دار غربت است مكدر ننما؛ باشد كه اگر توجهى به وطن اصلى كنى و انقطاع به حق با از حق طلب كنى و حالت هجران و حرمان خود را با دلى دردناك به عرضش برسانى و احوال بيچارگى و بينوايى و گرفتارى خويش را اظهار كنى، مددى غيبى رسد و دستگيرى باطنى شود و جبران نقايص گردد، اذ من عادته الاحسان و من شيمته التفصل (95)

اگر از فقرات مناجات شعبانيه امام متقين و امير مومنين و اولاد معصومين او (عليه السلام) كه امامان اهل معارف و حقايقند، در قنوت بخوانى، خصوصاً آنجا كه عرض مى‏كنند: الهى هب لى كمال الانقطاع اليك .... (96) ولى با حال اضطرار و تبتل و تضرع نه با دل مرده چون دل نويسنده، بسيار مناسب اين حال است.

تعقيب

از جمله تعقيبات شريفه، تسيبحات صديقه طاهره (عليه السلام) است كه رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و آن معظمه تعليم فرمود. و آن افضل تعقيبات است. در حديث است كه اگر چيزى افضل از آن بود، رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) آن را به فاطمه (عليه السلام) عطا مى‏فرمود (97) و از حضرت صادق (عليه السلام) مروى است كه اين تسبيحات در هر روز در تعقيب هر نمازى پيش من محبوبتر است از هزار ركعت نماز در روز. (98).

عبد سالك بايد در تعقيب نماز قدرى تفكر كند در نقص خود و عبادت خويش و غفلت‏هاى در حال حضور، كه خود گناهى است در مذهب عشق و محبت؛ و حرمان خود را از حظوظ حضور و محضر مقدس حق - جل جلاله - به نظر آورد، و در تعقيبات، كه خود فتح باب ديگرى است از رحمت - تبارك و تعالى - به اندازه ميسور جبران كند، و اين اذكار شريفه را به قلب برساند و دل را به آنها زنده كند؛ شايد خاتمه‏اش به حسن و سعادت مختوم شود.

و چون صبح افتتاح اشتغال به كثرات و ورود در دنيا است و با مخاطره اشتغال به خلق و غلفت از حق انسان مواجه است. خوب است انسان سالك بيدار در اين موقع باريك براى ورود در اين ظلمتكده تاريك به حق تعالى متوسل شود و به حضرتش منقطع گردد.

و چون خود را در آن محضر شريف آبرومند نيم بيند، به اولياء امر و خفراى زمان و شفعاء انس و جان، يعنى رسول ختمى (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و ائمه معصومين (عليه السلام)، متوسل گردد و آن ذوات شريفه را شفيع و واسطه قرار دهد.

و چون براى هر روزى خفير و مجيرى است، پس روز شنبه به وجود مبارك رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله)، و روز يك شنبه به حضرت امير المومنين (عليه السلام)، و روز دوشنبه به امامان همامان سبطان (عليه السلام)، و روز سه شنبه به حضرات سجاد و باقر و صادق (عليه السلام) و روز چهارشنبه به حضرات كاظم و رضا و تقى و نقى (عليه السلام)، و روز پنجشنبه به حضرت عسكرى (عليه السلام)، و روز جمعه به ولى امر عجل الله فرجه الشريف، متلعق است (99) مناسب آن است كه در تعقيب نماز صبح براى ورود در اين بحر مهلك ظلمانى و دامگاه مهيب شيطانى، متوسل به خفراى آن روز شود و با شفاعت آنها، كه مقربان بارگاه قدس و محرمان سراپرده انسند، از حق تعالى رفع از حق تعالى رفع شر شيطان و نفس اماره بالسوء راطلب كند، و در اتمام و قبول عبادات ناقصه و مناسك غير لايقه، آن بزرگان را واسطه قرار دهد.

البته حق تعالى شانه چنانچه محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و دودمان او را وسايط هدايت و راه ناهاى ما مقرر فرموده و به بركات آنها امت را از ظلالت و جهل نجات مرحمت فرموده، به وسيله و شفاعت آنها قصور ما را ترميم و نقص ما را تتميم فرمايد و اطاعات و عبادات ناقابل ما را قبول مى‏فرمايد. انه ولى الفضل و الانعام و تعقيبات ماثوره در كتب ادعيه مذكور، و هر كس مناسب با حال خود انتخابى كند و اين سفر شريف را به خير و سعادت به اتمام رساند.

ختم و دعا

بار خداوند كه ما بندگان ضعيف را بى سابقه خدمت و طاعتى به احتياج به بندگى و عبادتى با تفضل و عنايت و محض رحمت و كرامت لباس هستى پوشانيدى، و به انواع نعمت‏هاى روحانى و جسمانى و اصناف رحمت‏هاى باطنى و ظاهرى مفتخر فرمودى، بى آن كه از نبود ما خللى در قدرت و قوت تو راه يابد، يا از بود ما به عظمت و حشمت تو چيزى افزايد، اكنون كه سرچشمه رحمانيت تو جوشيد و چشم خورشيد جمال جميل تو درخشيد و ما را به بحار رحمت مستغرق و به انوار جمال منور فرمود، نقايص و خطيئات و گناهان و تقصيرات ما را نيز به نور توفيق باطنى و دستگيرى و هدايت سرى جبران فرما، و دل سر تا پا تعلق ما را از تعلقات دنياويه برهان و به تعلق به عز قدس خود آراسته نما.

با الها! از طاعت ما ناچيزان بسطى در ملك تو حاصل نشود، و از سرپيچى ما نقصى در مملكتت راه نيابد، و از عذاب و شكنجه گناهكاران نفعى به تو عايد نگردد، و از بخشش و رحمت افتادگان نقصانى در قدرت تو حاصل نشود، عين ثابت خطاكاران طالب رحمت است و فطرت ناقصان طلبكار تماميت، تو خود با لطف عميم با ما رفتار فرما به سوء استعداد ما نظر فرما.

الهى، ان كنت غير مستاهل لر حمتك، فانت اهل ان نجود على بفضل سعتك. الهى، قد ستزت على ذنوبا فى الدنيا، وانا احواج الى سترها على منك فى الاخرى. اهلى هب لى كمال الانقطاع اليك، وانز ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور، فتصل الى معدن العظمه (100)

تا اينجا به تقدير الهى - جل و علا - كلام ما ختم شد، حامداً شاكراً على نعمائه، مصلياً علبى محمد و آله الطاهرين.

به تاريخ روز دوشنبه دوم ربيع الثانى هزار و سيصد و شصت و يك (1361) قمرى. (101)