بخشى‏ از زيبايى‏هاى‏ نهج‏البلاغه

جورج جرداق
مترجم: محمدرضاانصارى

- ۱۰ -


كننده‏ى كار نيك از نيكى بهتر و كننده كار بد از بدى بدتر است .

كار نيك را براى تظاهر انجام مده و آن را از روى شرم ترك مكن .

كسى كه خوبى را از بدى نشناسد مانند حيوان است .

هرگز خداوند پاداش كسى را كه كار نيك كرده ضايع نمى‏كند .

خوبى و اهل آن را جستجو كنيد و بدانيد كه كننده‏ى خوبى، بهتر از خوبى و كننده بدى، بدتر از بدى است .

هيچ روزى بر پسر آدم نمى‏گذرد مگر آنكه به او مى‏گويد: من روزى جديد هستم و بر تو گواه مى‏باشم، در من سخن نيك بگو و كار شايسته كن، زيرا ديگر مرا براى هميشه نخواهى ديد در توصيف انسان با شرافت مى‏گويد: خوبيهاى زيادى در نظر مى‏گيرد و پاره‏اى از آنها را انجام مى‏دهد و نسبت به آنچه از دستش رفته افسوس مى‏خورد كه چرا انجام نداده است .

و نيز در باره انسان مى‏گويد: عدالت را ملازم خود قرار داده است .

حق را توصيف ميكند و بر طبق آن رفتار مى‏نمايد. براى كار نيك پايانى باقى نمى‏گذارد، مگر آنكه آهنگ آن مى‏كند، و گمان خوبى در چيزى نمى‏برد مگر آنكه آن را قصد مى‏كند .

با كندن بدى از سينه خود، بدى را از سينه ديگران دور كن .

كسى كه كار زشت را نيكو بشمارد در آن شريك خواهد بود .

هرگاه خواستى سرشت كسى را بشناسى، با او مشورت كن، زيرا در مشورت، از عدالت و ستم و خوبى و بدى او آگاه مى‏شوى .

كسى كه در تاريكى فرو رفته، از برق خيره كننده بهره‏اى نمى‏برد .

عذر كسى را كه از تو پوزش خواسته بپذير و تا مى‏توانى بدى را بتأخير انداز .

بايد كار مردم در حق، پيش تو يكسان باشد .

هر كه از حق تجاوز كند، عقيده خود را تباه ساخته است .

كسى كه با حق در افتد به زمين مى‏خورد .

جز حق چيزى با تو انس نمى‏گيرد و جز باطل چيزى از تو وحشت ندارد .

بدانيد آسمانها و زمين بر اساس حق بپا شده‏اند .

از روزى كه حق را شناختم در آن ترديد نكردم .

از حق و اهل حق هر كجا باشند پيروى كنيد .

كثرت مردم در اطراف من، عزتم را زياد نمى‏كند، و پراكندگى آنان از دور من، بر وحشتم نمى‏افزايد، و از مرگ در راه حق كراهت ندارم .

كسى كه در جستجوى حق بوده و بخطا رفته، مانند كسى نيست كه باطل را تعقيب كرده و به آن رسيده است .

هر كس از راه باطل در جستجوى عزت باشد خداوند او را به حق دچار ذلت مى‏كند .

كسى كه سخن حق يا پيشنهاد عدالت براى او دشوار باشد، عمل‏ به حق و عدالت براى او مشكل‏تر خواهد بود .

ما حقى داريم كه اگر آن را بما بدهند مى‏گيريم و گر نه بر پشت شترها سوار مى‏شويم هر چند سير شبانه طولانى گردد .

در راه هدايت، از جهت كمى پيروان آن، نگران نباشيد .

كار خود را بدون تظاهر انجام دهيد .

ريا كار سه علامت دارد: وقتى مردم را مى‏بيند شاد مى‏شود، و در تنهائى كسل است و دوست دارد در همه حال او را بستايند بايد نزديكى تو به مردم، توأم با خوش‏خوئى و مهربانى باشد .

برادرات را با احسان سرزنش كن و او را با بخشش دور گردان .

با كسى كه از تو جدا شده، ارتباط برقرار كن، و به كسى كه ترا محروم نموده بخشش كن، و با كسى كه بتو بدى كرده خوبى كن، و حق را بگو هر چند به زيان تو باشد .

بدكار را به پاداش نيكوكار سرزنش كن .

اگر بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار كن، زيرا كم كسى است كه به جمعيتى شبيه شود و بزودى از زمره آنان نشود .

پاداش كسى كه ترا شاد كرده اين نيست كه با او بدرفتارى كنى .

كسى كه گناه بر او پيروز شود، پيروز نيست .

و كسى كه به سبب بدى غلبه يابد شكست خورده است .

كسى كه بدخلقى كند خويشتن را معذب ساخته است .

براى آسايش و نعمت، خوش‏خوئى كافى است .

هرگز وعده‏اى مده كه بر اثر كمى اعتماد به خود، آن را كوچك بشمارى، و در صورتى كه سرازيرى ناهموار باشد، به سربالائى هموار مغرور مشو .

رحم كن تا بتو رحم كنند. سخن نيك بگو تا ترا بخوبى ياد كنند .

از غيبت دورى كن، زيرا بدگوئى مردم، نان خورش سگهاى دوزخ است .

بايد بزرگ شما با كوچكتان مهربان باشد .

كسى كه برادرش را در پنهانى موعظه كند او را زينت داده و اگر آشكارا به او پند دهد او را رسوا كرده است .

شما بايد در حال خشنودى و خشم، سخن حق بگوئيد و با دوست و دشمن دادگرى كنيد .

شنونده غيبت، يكى از غيبت‏كنندگان محسوب مى‏شود .

غيبت، كوشش ناتوان است .

على «ع» مردى را ديد كه نزد فرزند حسن «ع» از ديگرى غيبت مى‏كند، به او فرمود: پسرك من، گوش خود را از غيبت پاك نگه دار، زيرا او به پست‏ترين چيزى كه در ظرفش هست نظر كرده و آن را در ظرف تو خالى نموده است .

پند و اندرز را براى برادرت خالص گردان و او را در هر حال همراهى كن، و از برادرت در اثر ترديد كناره مگير و بدون درخواست رضايت از وى جدا مشو، زيرا شايد او عذرى داشته باشد و تو او را سرزنش ميكنى .

واى بر كسى كه آنچه را براى ديگران ناپسند مى‏داند براى خود نيكو بشمارد، و كارهائى را كه خود انجام مى‏دهد بر مردم عيب بگيرد .

خردمند نيست كسى كه از سخن نادرستى كه در باره او گفته شده ناراحت گردد، و دانا نيست كسى كه از ستايش نادان خشنود شود .

كسى كه بسود تو جرأت يابد به زيان تو جرأت خواهد داشت .

كسى كه ترا به سبب كار نيكوئى كه در تو نيست بستايد و از تو خشنود باشد، تو را به سبب كار زشتى كه در تو نيست سرزنش مى‏كند و بر تو خشم مى‏گيرد .

عجب از كسى كه براى سخن نيكوئى كه در باره او گفته شده و آن خوبى در او نيست شادى ميكند، و عجب از كسى كه براى سخن بدى كه در باره او گفته شده و آن بدى در او نيست خشم ميكند بايد خودشناسى از نظر تو استوارتر از ستايش ستايشگران باشد .

كسى كه از مردم شرم داشته باشد و از خود حيا نكند، ارزشى براى خود قائل نيست مهربانى، آغاز دانش است .

مهربانى در چيزى راه نيافت مگر آنكه آن را زينت داد .

غايبى كه شب و روز او را ميراند، سزاوار است بسرعت باز گشت نمايد .

خوشا بحال كسى كه عيب خودش او را از عيب مردم باز دارد.

كسى كه به عيوب مردم نظر كند و آن را ناپسند بداند سپس آن را براى خودش بپسندد احمق است .

كسى كه لغزش‏هاى خود را فراموش كند، اشتباهات ديگران را بزرگ مى‏شمارد، و كسى كه به مردم بزرگى بفروشد خوار مى‏گردد .

از نادانى مرد همين بس كه ارزش خود را نداند .

كسى كه به ارزش خود نادان باشد به ارزش ديگران جاهل‏تر است .

كسى كه خود را شناخت پروردگارش را مى‏شناسد .

مردى كه ارزش خود را نداند نابود مى‏شود .

هميشه صورت خود را در آئينه ببين، اگر صورتت زيبا است، پيوستن كار زشت را به آن و ننگين كردن آن را زشت بدان، و اگر صورتت زشت است، جمع‏آورى دو زشت را قبيح بشمار .

انسان آئينه انسان است، به دقت در او مى‏نگرد و احتياجات او را تأمين ميكند .

هرگاه كسى خصلت خوبى داشت امثال آن را انتظار داشته باشيد .

بدترين شما كسانى هستند كه سخن‏چينى مى‏كنند و ميان دوستان جدائى مى‏اندازند و بر بى‏گناهان عيب مى‏گيرند .

با انتقام، برترى وجود ندارد و درستى در ترك مشورت نيست .

شهادت گناهكار را جز بر زيان خودش نمى‏پذيرم.

هرگاه كسى بتو درود فرستاد تو بهتر از آن درود بفرست، و هرگاه دستى بمنظور احسان بسوى تو دراز شد آن را از پاداش بيشترى برخوردار ساز، البته فضيلت براى كسى است كه نخست نيكى كرده است .

هرگاه انسان از دنيا به بالاتر از مرتبه خودش رسيد اخلاقش در برابر مردم دگرگون مى‏شود .

اگر كسى را بيشتر از مرتبه‏اش بالا بردى، انتظار داشته باش بهمان اندازه تو را در مرتبه‏ات تنزل دهد در مصائب ديگران شادى مكن و در مسير باطل قدم مگذار و از راه حق كناره مگير .

به لغزش ديگران شادى مكن، زيرا نمى‏دانى روزها با تو چگونه رفتار مى‏كنند خود را از هر گونه پستى و زبونى گرامى دار .

جز دراز گوش كسى از بزرگى و شرافت امتناع ندارد .

از كفاره‏هاى گناهان بزرگ، دادرسى ستمديده و تسكين دادن محزون است .

هر كه مادر فرزند مرده را تسليت دهد خداوند او را زير سايه عرشش جاى مى‏دهد .

به آنچه فرزندان خود را تربيت ميكنى، يتيم را به آن تربيت نم .

ضعيفان خود را در خوراك، با خود برابر بدانيد.

بايد بستگان تو در ظلم و ستم تو طمع نكنند و دشمنانت از عدالت تو مأيوس نگردند .

هرگز با كسى كه آن چنانكه تو او را بر خودت برترى مى‏دهى او تو را بر خودش ترجيح نمى‏دهد، مسافرت مكن .

راه رفتن پياده بهمراه سواره، موجب فساد سواره و خوارى پياده است .

در مجلس خود با كسى نجوى مكن، و اگر بخشم آمدى بلند شو، و در حال خشم قضاوت مكن .

آگاه باشيد چنانكه از روى ترس كار مى‏كنيد از روى رغبت نيز كار كنيد .

هرگاه برادرانت شبانه بر تو وارد شدند آنچه در خانه‏دارى از آنان ذخيره مكن و خود را در بيرون خانه براى آنان به زحمت ميانداز .

بدترين برادران كسى است كه انسان بخاطر او به زحمت بيافتد .

از هر كارى كه اگر از كننده آن بپرسند، آن را انكار ميكند، بر حذر باش .

كسى كه در پنهانى كارى كند كه آشكارا از آن شرم دارد براى خود ارزشى قائل نيست .

هر كه باطن خود را درست كند ظاهرش را نيز درست خواهد كرد .

كسى كه ترا بر حذر دارد مانند كسى است كه تو بشارت داده است.

حسود از تو خشنود نمى‏شود مگر آنكه يكى از شما بميريد .

حسادت دوست، بيمارى دوستى است .

فروتنى نعمتى است كه حسود پى به آن نمى‏برد .

هيچ ستمگرى را شبيه‏تر به ستمديده مانند حسود نديدم: چشمى شور و دلى ديوانه دارد و پيوسته با اندوه دمساز است، بر بى‏گناهان خشم مى‏گيرد و به چيزى كه مالك آن نيست بخل مى‏ورزد ستايش بيش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، ناتوانى يا حسادت است .

با مردم چنان معاشرت كنيد كه اگر مرديد بر شما گريه كنند و اگر زنده بوديد به شما اشتياق داشته باشند .

دوست، دوست نيست مگر آنكه برادر خود را در سه مورد نگهدارى كند: در گرفتارى او و در نبودن او و در مردن او .

دشمن دانا بهتر از دوست نادان است .

بهترين اعمال بزرگوار اين است كه از آنچه ميداند چشم بپوشد .

بزرگترين دشمنان كسى است كه مكرش از همه پنهان‏تر باشد .

كسى كه جامه‏ى حيا به تن كند، عيبش را مردم نمى‏بينند .

اشكها خشك نمى‏شود مگر در اثر سنگدلى، و دلها سخت نمى‏شود مگر بخاطر زيادى گناهان .

خويشاوندى به دوستى نيازمند است ولى دوستى به خويشاوندى نيازمند نيست.

بسا نزديكى كه از دور هم دورتر است و بسا دورى كه از نزديك هم نزديك‏تر است. غريب كسى است كه دوست ندارد .

دوستى يك نوع خويشاوندى مورد بهره‏اى ميباشد .

از دست دادن دوستان، غربت است .

از بزرگوارى مرد آن است كه بر گذشته زمانش بگريد و به وطن خود علاقمند باشد و برادران قديمى خود را نگاه دارد .

طمع، بردگى دائمى است .

سقوط عقلها، بيشتر زير درخشندگى‏هاى طمع‏ها است .

بسا عقلى كه تحت فرمان تمايلات بيجا اسير است .

اگر براى آنچه از دستت رفته بى‏تابى ميكنى، پس براى آنچه بتو نرسيده نيز بى‏تابى كن .

تمايلات بيجا، مركب فتنه و فساد است .

اگر ثروتمندى گردى، تمام مردم با تو هستند و اگر تنگدست شوى بستگانت دست از تو برمى‏دارند .

هرگاه دنيا به كسى روى آورد خوبيهاى ديگران را به او عاريه مى‏دهد و اگر به او پشت كند خوبى‏هايش را از او سلب ميكند .

از دست رفتن حاجت، بهتر از بردن حاجت نزد افراد نالايق است .

سه كس مورد ترحم قرار مى‏گيرد: خردمندى كه او را نادان پندارند و ناتوانى كه در دست ستمگر نيرومندى گرفتار باشد و بزرگوارى كه‏ به فرومايه محتاج گردد .

هرگاه از شخص بزرگوارى حاجتى خواستى بگذار فكر كند، زيرا او جز در كار خير نمى‏انديشد، و هرگاه از شخص فرومايه‏اى چيزى درخواست كردى شتاب كن، زيرا اگر فكر كند به طبع خود باز مى‏گردد .

التماس كردن، بزرگوار را به بذل و بخشش، و فرومايه را به ممانعت تحريك ميكند .

بزرگوار، از روى اكراه نرمى نمى‏كند و در حال گشايش سخت نمى‏گيرد .

آرزوهاى خود را بسوى كسى كه مورد محبت دلهاى شما است، معطوف داريد .

بخشش آن است كه بى‏مقدمه انجام گيرد، اما اگر بر اساس سؤال باشد نوعى شرم و فرار از سرزنش است .

حرص، جامع هر خصلت ناپسند است و مهارى است كه آدمى بوسيله آن بسوى هر شرى كشيده مى‏شود .

بخل، روپوش بينوائى است .

غفلت مردم بخيل از گناه بزرگ، براى آنان آسانتر از پاداش دادن به احسان كم است .

اى پسر آدم، آنچه بيشتر از روزى خود بدست آورده‏اى تو در آن خزانه‏دار ديگران هستى.

اى پسر آدم تو در مال خود وصى خويش باش و همان كارى كه مى‏خواهى پس از تو در مال تو انجام دهند خودت انجام ده .

كسى كه ثروتمند باشد بايد بوسيله مال خود، زندانى و اسير را آزاد كند .

هر كه خويشتن را گرامى دارد ثروت از نظر او ناچيز است .

حرص و خودبينى و حسد انگيزه‏هاى سقوط در گناهان هستند .

خصلتهاى پسنديده خود را بخاطر تكبر و خودبينى از دست مده .

اگر مى‏خواهى تو را ستايش كنند بايد نسبت به ستايش، اظهار حرص ننمائى .

بزرگترين افتخار آن است كه خود بين نباشى .

شكيبائى به اندازه مصيبت است .

مصيبت، يكى است، اگر بى‏تابى كردى دو تا مى‏شود .

خويشتن را به صبر در ناراحتى عادت ده.

هنگامى كه سختى به پايان رسيد گشايش آغاز مى‏گردد .

شكيبائى، مركبى سقوط ناپذير است .

صبر دو نوع است: صبر بر آنچه كراهت دارى و صبر از آنچه دوست دارى .

روزگار دو روز است: روزى بسود تو و روزى به زيانت، پس اگر به سود تو باشد ناسپاسى مكن و اگر به زيان تو باشد شكيبا باش .

كسى كه مانند آزادگان صبر كند شكيبا است و اگر صبر نكند مانند نادان بى‏تجربه، فراموش مى‏كند.

به هنگام آسايش ناسپاسى مكن و در گرفتارى نااميد مباش .

تكبر در برابر افراد خودبين، عين تواضع است .

هر كه در جستجوى چيزى باشد به تمام آن يا بعض آن مى‏رسد .

كسى كه زبانش را حكمران خود گرداند نزد خويش خوار است .

زبان خردمند پشت قلبش، و قلب نادان پشت زبانش ميباشد .

هر كارى انجام داده‏اى مانند كسى باش كه كارى نكرده است .

در خاموشى از حكمت خيرى نيست، چنانكه در سخن از روى جهل، خيرى نمى‏باشد .

آدمى زير زبان خويش پنهان است.

زبان خود را از سخن گفتن بازدار، زيرا جبران كردن چيزى كه در اثر خاموشى از دستت رفته، آسان‏تر است از دريافت چيزى كه به سبب گفتارت از تو فوت شده است .

از آنچه وجود ندارد مپرس، زيرا در آنچه وجود دارد براى تو كارى هست .

وفا با نيرنگ‏بازان نزد خدا نيرنگ است .

اگر كارها مشتبه شد پايان آن با آغازش مقايسه مى‏شود .

كسى كه انديشه كند درست يافته يا نزديك است درست بيابد، و كسى كه شتاب نمايد خطا كرده يا نزديك است خطا نمايد .

چه بسيار است عبرتها و كم است پند گرفتن‏ انديشه‏ى پيرمرد را از دلاورى جوان بيشتر دوست دارم .

به حضرت گفتند: خردمند را براى ما توصيف كن، فرمود: خردمند كسى است كه چيزها را به جاى خود مى‏گذارد، سپس به وى گفتند: نادان را براى ما توصيف كن، فرمود: توصيف كردم .

اگر كار كسى بر شما مشتبه گرديد به همنشينانش نظر كنيد .

هنگامى كه تو پشت ميكنى و مرگ روى مى‏آورد، چه زود ملاقات فرا مى‏رسد .

كسى كه دورى سفر را بخاطر بياورد آماده مى‏گردد .

نفس كشيدن آدمى، گامهاى او بسوى مرگ است .

بسا يك خوراك كه جلوى خوراكها را مى‏گيرد .

مخالفت، انديشه را ويران مى‏كند .

كسى كه پيرو ندارد انديشه ندارد .

هنگامى كه شنيد خوارج مى‏گويند: «حكم مخصوص خداوند است» فرمود: سخن حقى است كه بوسيله آن باطل را اراده مى‏كنند كسى كه به چيزى جاهل باشد از آن عيب مى‏گيرد .

مردم دشمن مجهولات خود هستند .

كسى كه چوبش نرم باشد شاخه‏هايش فراوان است .

خوابى كه بر اساس يقين باشد بهتر است از نمازى كه در حال ترديد باشد .

يك دانشمند دينى از هزار عابد براى شيطان سخت‏تر است.

بهترين پارسائى، پنهان داشتن زهد است.

نماز، ايستادن و نشستن نيست، نماز اخلاص تو است .

سخت‏ترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را كوچك بشمارد .

هيچ كوچكى را كوچك مشمار ممكن است بزرگ باشد. و هيچ كمى را كم مدان، ممكن است زياد باشد .

روزگارى براى مردم خواهد آمد كه در آن مقرب نيست مگر سخن‏چين، و زيرك خوانده نمى‏شود مگر تبهكار، و ناتوان شمرده نمى‏شود مگر شخص با انصاف .

دنيا نادانى است كه جز به مانندهاى خود رغبت ندارد من دنيا را به رو واژگون كرده‏ام و مقدار آن را اندازه گرفته‏ام و به حقيقت آن بينا هستم .

اى مردم، بخدا قسم من شما را به هيچ طاعتى وادار نمى‏كنم مگر آنكه خودم در آن بر شما سبقت مى‏گيرم، و از هيچ گناهى شما را نهى نمى‏كنم مگر آنكه خودم پيش از شما دست از آن بر مى‏دارم .

كسى كه خود را پيشواى مردم قرار داد بايد پيش از آموختن ديگران، نخست خويشتن را بياموزد و بايد پيش از آنكه ديگرى را بوسيله زبان تأديب كند، به روش خود، او را تأديب نمايد. در هر صورت كسى كه آموزنده و ادب كننده خويش باشد به تعظيم و احترام سزاوارتر است از كسى كه آموزنده و ادب كننده مردم باشد.

كسى كه كار ملتى را بعهده گرفت سزاوار است پيش از شروع به اصلاح جمعيت، نخست خود را اصلاح كند و گر نه مانند كسى است كه مى‏خواهد سايه‏ى چوب را پيش از راست كردن چوب، راست كند شگفتا آيا خلافت به مصاحبت و خويشاوندى (با پيامبر) است بدبخت‏ترين زمامداران كسى است كه ملتش به وسيله او بدبخت شوند .

چه زشت است نيرنگ از زمامدار شخص بدخو لايق پيشوائى نيست .

اگر چوپان گرگ باشد، چه كسى از گوسفند مراقبت مى‏كند هرگز در استخدام كارگردانان و حكمرانان خود، وساطتى را جز وساطت كاردانى و امانت مپذير .

كسى كه اطرافيانش فاسد باشند مانند كسى است كه آب در گلويش گير كرده، زيرا اگر چيزى غير از آب در گلويش گير كرده بود، بوسيله آب فرو مى‏رفت دادگرى يك شكل و ستمگرى اشكال فراوانى دارد، از اين رو ستمگرى آسان، و جستجوى عدالت مشكل است. عدالت و ستمگرى مانند اصابت و خطا در تيراندازى است كه اصابت آن احتياج به تمرين دارد.

دادگرى را بر دلاورى مقدم دار و جائى كه سخن گفتن مفيد است از عمل استفاده مكن .

بدترين مردم، پيشواى گمراهى است كه ديگران بوسيله او گمراه مى‏شوند .

ستم، پايان مدت زمامداران است .

عدالت زمامدار بهتر از بارورى زمان است .

كسى كه از او چيزى خواسته شده، تا هنگامى كه وعده نداده آزاد است .

دلهاى رعيت، خزانه فرمانرواى آنها است، همان عدالت يا ستمى كه در آن سپرده است خواهد يافت .

آگاه باشيد، من با دو كس مى‏جنگم: كسى كه چيزى را كه ندارد ادعا كند و كسى كه چيزى را كه به عهده‏ى او است دريغ نمايد .

دست خدا با مهربانى بر سر حكمران قرار مى‏گيرد، پس هنگامى كه ستم نمود خداوند او را بحال خودش واگذار مى‏كند .

در توصيف خداوند مى‏گويد: كوههاى آن (زمين) را از جا كنده و پراكنده مى‏سازد، و از هيبت عظمت خداوند بعضى كوهها بعض ديگر را درهم مى‏كوبند سپاس خداوندى را كه آسمان و زمين، آسمان و زمين ديگر را از او نمى‏پوشاند .

پيشوايان دادگر بايد خود را با عموم مردم بسنجند.

يكى از كارگردانان حضرت ساختمان بزرگى بنا كرد، امام «ع» فرمود: سكه‏ها سرهاى خود را آشكار كردند. اين ساختمان توانگرى تو را توصيف مى‏كند هرگاه خداوند بر ملتى خشم گيرد نرخهاى آنان بالا مى‏رود و تبهكاران بر آنان چيره مى‏شوند .

سه كس مال را بر خويشتن برترى مى‏دهند: بازرگان دريا و همنشين سلطان و كسى كه در قضاوت رشوه مى‏گيرد خدايا ما را بهتر از آنچه مى‏پندارند قرار ده و آنچه را كه براى ما نمى‏دانند بيامرز .

عثمان، حضرت را بسيار سرزنش كرد، در حالى كه امام «ع» ساكت بود. به حضرت گفت: چرا سخن نمى‏گوئى فرمود: اگر سخن بگويم، چيزى جز آنچه براى تو ناپسند است نمى‏گويم و تو نزد من چيزى جز آنچه دوست دارى نخواهى داشت .

هرگز دعوت كننده به جنگ نباشيد .

از ستيزه و دشمنى بپرهيزيد، زيرا اين دو خصلت دل را بيمار مى‏كند و نفاق ببار مى‏آورد .

اگر از آزار كسى ايمن بودى، در برادرى او رغبت داشته باش .

خداوند شما را حفظ كرده از اين كه به شما ستم نمايد .

به ناتوان كمك كنيد و پشتيبان ستمديده باشيد و همكارى نماييد.

خدايا من آنان را به ستم بر بندگانت وادار نكردم .

روز ستمديده بر ستمگر، سخت‏تر از روز ستمگر بر ستمديده است .

شيعيان ما كسانى هستند كه در حال خشم ستم نمى‏كنند. براى همسايگان خود باعث بركت و با همنشينان خود در صلح و آشتى هستند .

ستمگرى و نادرستى، مرد را بى‏ارزش مى‏كند .

هر كه ستمى بدوش گرفت نااميد گرديد .

چه زشت است به همسايه سختگيرى كردن هر كه ادعا كرد نابود گرديد و هر كه تهمت زد نااميد شد .

كسى كه تخم دشمنى كاشت زيان درو كرد .

ستم بر بندگان بدكارى است .

ستم به شمشير مى‏كشاند .

هرگز با ريختن خون حرام حكومت خود را تقويت مكن .

بخدا قسم با ستمديده از روى عدالت رفتار مى‏كنم و حق او را از ستمگر مى‏گيرم و ستمكار را با حلقه بينى‏اش مى‏كشم تا او را به سرچشمه حق وارد سازم اگر چه از آن كراهت داشته باشد .

اين را انتخاب كن كه شكست خورده و با انصاف باشى، نه پيروز و ستمگر .

پست‏ترين مردم كسى است كه نزد زمامدار ستمگر از انسان‏ ناتوان بدگوئى كند .

ستم بر ناتوان، زشت‏ترين ستم است .

گناه نابخشودنى، ستم نمودن بندگان نسبت بيكديگر است .

همكار ستمگر مباش .

ستمگر سه علامت دارد: نسبت به بالاتر از خود با گناه ظلم مى‏كند و در حق پائين‏تر از خود با چيرگى ستم مى‏نمايد و با گروه ستمگران همكارى مى‏كند .

خدا رحمت كند مردى را كه حقى را ببيند و به آن كمك نمايد، يا ستمى را ببيند و از آن جلوگيرى كند و به زيان ستمگر مددكار ستمديده باشد .

ستمگر و كمك دهنده او و كسى كه به ستم راضى است هر سه با يكديگر شريكند .

كسى كه از عمل گروهى خشنود باشد مانند كسى است كه با آنان در آن كار داخل باشد و هر كه در باطل وارد شود دو گناه دارد: گناه ارتكاب باطل و گناه راضى بودن به آن .

از حضرت پرسيدند: چه گناهى كيفرش سريعتر و نابودى صاحبش زودتر است فرمود: ستم بر كسى كه ياورى جز خدا ندارد، و گردنكشى ثروتمند در برابر فقير .

به هنگام ستم، عدالت خدا را در باره خود ياد كن، و موقع توانائى، قدرت خدا را بياد آور.

گناه، دژى ذلت‏بار است: ساكن خود را نگاه نمى‏دارد و پناهنده خود را حفظ نمى‏كند .

حكمت را در بين كسانى كه شايستگى آن را ندارند مگذاريد كه به آن ستم كرده‏ايد .

براى هر كسى همان چيزى است كه به دست آورده .

ارزش هر كس به خوبيهاى او است .

بدانيد مردم فرزندان كارهاى نيك خويش هستند .

هيچ نسبتى مانند فروتنى و هيچ شرافتى مانند دانش و هيچ همنشينى مانند خوش‏خوئى نيست .

دانش شريف‏ترين چيز است و خداوند بزرگ دانا است و هر دانشمندى را دوست دارد .

كسى كه كردارش او را كند سازد، نسبت و خويشاونديش او را تند نمى‏گرداند .

هر كه در عمل كوتاهى كند به اندوه مبتلا مى‏گردد .

از كسانى مباش كه بيش از عملشان بخود اميدوارند .

براى دنياى خود چنان كار كن كه گويا هميشه زنده‏اى .

از كسانى مباش كه بدون عمل به آخرت اميدوارند .

دانش بياموزيد هر چند بهره‏اى از آن نبريد، زيرا روزگار را براى شما مذمت كنند بهتر است از اين كه زمان را بخاطر شما مذمت نمايند .

هيچ حركتى نيست مگر آنكه تو در زمينه آن به شناسائى‏ نيازمندى .

كسى كه از روى نادانى كارى انجام دهد مانند كسى است كه بيراهه مى‏رود، پس دور شدنش از راه، او را از خواسته‏اش دورتر مى‏گرداند، و كسى كه از روى دانائى عمل كند مانند كسى است كه راه آشكارى مى‏پيمايد، بنا بر اين بينا بايد ببيند آيا راه مى‏پيمايد يا بر مى‏گردد انديشه موجب روشنى، و غفلت باعث تاريكى است .

بمنظور فهميدن و آموختن سؤال كن و از روى خيره سرى چيزى مپرس .

داناترين مردم كسى است كه علم مردم را به عمل خود ضميمه كرده است .

كسى كه در انديشه خود استبداد داشته باشد نابود مى‏گردد و كسى كه با مردان مشورت كند در عقلهاى آنان شركت جسته است .

كسى كه به راههاى انديشه روى آورد، موارد اشتباه را مى‏شناسد .

هيچ گنجى سودمندتر از دانش و هيچ عزتى بالاتر از بردبارى نيست .

دانائى، جلوى عذر بهانه‏جويان را مى‏گيرد .

خوبى آن نيست كه ثروت و فرزندان تو زياد شوند، خوبى آن است كه دانش تو افزون گردد.

گرد آورندگان مال نابود شده‏اند، در حالى كه زنده هستند، و دانشمندان تا هنگامى كه روزگار باقى است پايدار مى‏باشند .

زمامداران، فرمانرواى مردمند و دانشمندان، فرمانرواى زمامداران .

دانشمند زنده است هر چند مرده باشد و نادان مرده است اگر چه زنده باشد .

دانش، يكى از دو حيات، و دوستى، يكى از دو خويشاوندى، و آوازه‏ى نيكو يكى از دو عمر محسوب مى‏شود .

هرگز كسى در برابر سؤالى كه از او شده و نمى‏داند، از گفتن «نمى‏دانم» شرم نكند و اگر چيزى را نمى‏داند از آموختن آن حيا نداشته باشد .

چه بسيار چيزهائى كه نمى‏دانى و انديشه‏ات در آن حيران و چشمت گمراه است، آن گاه به آن بينا مى‏شوى .

هيچ فقرى سخت‏تر از نادانى نيست .

خويشاوندى و همسايگى، ترا از شر نادان ايمن نمى‏سازد .

هرگاه خداوند بنده‏اى را پست گردانيد، دانش را از او جلوگيرى مى‏كند .

هر ظرفى بواسطه آنچه در آن قرار داده مى‏شود، پر مى‏گردد، مگر ظرف دانش كه فراخ مى‏شود .

چنانكه بدنها خسته مى‏شوند، اين دلها نيز ملول مى‏گردند، پس‏ براى دلها حكمت‏هاى جديدى طلب كنيد .

بار شعله شوق، سبك‏تر از رنج خستگى است .

از شرافت دانش همين بس كه شخص كم اطلاع ادعاى آن را مى‏كند و كسى كه از اهل دانش نيست اگر نسبت دانائى به او بدهند شادمان مى‏شود، و از گمنامى جهل همين بس كه آدم نادان از آن بيزارى مى‏جويد و اگر نسبت جهل به او بدهند خشمگين مى‏شود .

كم‏ارزش‏ترين مردم كسى است كه دانشش از همه كمتر باشد .

دانش، دينى است كه به سبب آن پاداش داده مى‏شود .

دانش، بيشتر از آن است كه به شمار آيد، پس از هر چيزى بهترش را بگيريد .

كسى كه از روى نادانى فتوى دهد، آسمان و زمين او را لعنت مى‏كنند .

دانشمندان بخاطر كثرت مردم نادان، در غربت قرار دارند .

خداوند از مردم نادان در تعليم گرفتن پيمان نگرفته تا آنكه از دانشمندان در تعليم دادن پيمان گرفته است .

سپاسگزارى دانشمند بر دانشش اين است كه علم خود را به كسانى كه استحقاق دارند بذل نمايد .

بلند همت هر چند خود را تنزل دهد ليكن جز بلندى چيزى نمى‏پذيرد، مانند شعله آتش كه صاحبش آن را مى‏پوشاند ولى شعله زبانه مى‏كشد.

اگر نزد دانشمندى نشستى، در شنيدن حريصتر باش تا سخن گفتن .

علم با عمل مقرون است: پس كسى كه بداند عمل مى‏كند. عمل، عمل را صدا مى‏زند اگر عمل پاسخ گفت، مى‏ايستد و گر نه كوچ مى‏كند .

اى حاملان دانش، آيا دانش را حمل مى‏كنيد دانش براى كسى است كه بياموزد و به آنچه آموخته عمل كند و علمش با عملش موافق باشد .

عالم بى‏عمل مانند نادان سرگردانى است كه از جهل خود بيدار نمى‏شود، بلكه حجت بر او بزرگتر است .

علم خود را به جهل، و يقينتان را به ترديد مبدل مكنيد، هرگاه دانستيد عمل كنيد و هرگاه يقين پيدا كرديد اقدام نمائيد .

چه خوبست علمى كه به مدارات زينت يابد شما گفتيد: فلان شخص ثروت عظيمى به دست آورده آيا روزهائى كه در طول آنها انفاق كند بدست آورده است روز قيامت آدمى قدم بر نمى‏دارد تا آنكه از عمرش سؤال مى‏كنند كه در چه چيزى بپايان رسانده، و جوانيش را در چه چيزى كهنه كرده و مالش را از كجا بدست آورده و در چه چيزى انفاق نموده و در آنچه مى‏دانسته چه عملى انجام داده است زياده‏روى كردن از اندازه كافى، فقر بى‏پايانى است.

چقدر مشكل است براى كسى كه خواسته‏هاى بيجا او را اسير كرده پرهيزكار باشد هر كه بر چيزى دست يافت خودرأى مى‏شود .

دو خورنده هستند كه سير نمى‏شوند: خواهان دانش و خواهان دني .

بازرگان، گناهكار است و گناهكار در آتش است، مگر كسى كه درست بگيرد و درست بدهد .

در باره گرد آورنده ثروت مى‏گويد: شايد آن را از راه نادرست گرد آورده و حق آن را ادا نكرده است .

فقر، مرگ بزرگ است .

تنگدستى، زيرك را گنگ مى‏گرداند و فقير در شهر خود غريب است .

تنگدستى در وطن، غربت است .

هيچ شهرى از شهر ديگر براى تو سزاوارتر نيست، بهترين شهرها شهرى است كه تو را به دوش گيرد .

اگر تنگدستى براى من بصورت انسانى مجسم شود او را خواهم كشت .

هيچ فقيرى گرسنه نشد مگر به آنچه ثروتمند از آن بهره‏مند گرديد .

هيچ نعمتى را فراوان نديدم مگر آنكه در كنار آن حقى ضايع شده است .

به هيچ نعمتى نمى‏رسيد مگر آنكه نعمت ديگرى را از دست مى‏دهيد .

هيچ ثروتى جز بخاطر بخل يا حرام جمع نمى‏شود .

به هيچ نعمتى نمى‏رسيد مگر پس از رنج و آزار .

هيچ كس بيهوده آفريده نشده كه هوسرانى كند، و بى‏فايده رها نشده تا كار بى‏فايده انجام دهد .

اشتباه در بخشش به كسى كه سؤال نكرده و جلوگيرى از كسى كه درخواست نموده هر دو يكى است .

هرگاه از چيزى بى‏نياز شدى آن را كنار بگذار و آنچه را به آن محتاج هستى بگير .

از احتكار جلوگيرى كن .

هر كه چيزى را كه حق او نيست بگيرد مورد سرزنش قرار مى‏گيرد .

از گرفتن وام بپرهيزيد .

وام گرفتن، ذلت و خوارى است .

از كيفرهائى كه در اثر بدرفتارى، بر ملل پيش از شما فرود آمده‏ بترسيد و در خوبى و بدى، حالات آنان را بخاطر بياوريد و بترسيد از اين كه مانند آنها باشيد .

پيش از آنكه آيندگان از شما عبرت بگيرند شما از گذشتگان پند بگيريد .

فرزندانتان را به اخلاق خود مجبور نسازيد زيرا آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شده‏اند .

دلهاى مردم، وحشى است هر كه با آنها انس بگيرد به او روى مى‏آورند .

بنده ديگرى مباش در حالى كه خداوند ترا آزاد قرار داده است .

به آزاد مرد هر چه تحميل كنى، تحمل مى‏كند و آن را باعث زياد شدن شرافت خود مى‏داند مگر چيزى كه جزئى از آزادى او را تنزل دهد كه از آن امتناع دارد و به آن پاسخ نمى‏گويد .

من حق ندارم شما را بر آنچه كراهت داريد وادار كنم .

بتو اجازه دادم كه در آنچه بنظرت مى‏آيد استوار باشى .

اندوه، نيمى از پيرى است .

هرگز از روى ترديد مجازات نمى‏كنم .

هر كه به روزگار بزرگى فروخت روزگار او را زبون ساخت .

تو را از شتاب در كار و سخن نهى مى‏كنم .

در باره بندگان خدا و شهرهاى او از خدا بترسيد، زيرا شما حتى در زمينه‏ى مكانها و چهارپايان مورد سؤال قرار مى‏گيريد.

ساعتهاى روز چه با شتاب مى‏گذرد، و روزهاى ماه چه زود سپرى مى‏شود، و ماههاى سال چه با سرعت تمام مى‏گردد، و سالهاى عمر چه با تندى مى‏گذرد .

پايان