كنندهى كار نيك از نيكى بهتر و
كننده كار بد از بدى بدتر
است .
كار نيك را براى تظاهر انجام مده و آن را از روى شرم ترك مكن .
كسى كه خوبى را از بدى نشناسد مانند حيوان است .
هرگز خداوند پاداش كسى را كه كار نيك كرده ضايع نمىكند .
خوبى و اهل آن را جستجو كنيد و بدانيد كه كنندهى خوبى، بهتر از خوبى و كننده بدى،
بدتر از بدى است .
هيچ روزى بر پسر آدم نمىگذرد مگر آنكه به او مىگويد: من روزى جديد هستم و بر تو
گواه مىباشم، در من سخن نيك بگو و كار شايسته كن، زيرا ديگر مرا براى هميشه نخواهى
ديد در توصيف انسان با شرافت مىگويد: خوبيهاى زيادى در نظر مىگيرد و پارهاى از
آنها را انجام مىدهد و نسبت به آنچه از دستش رفته افسوس مىخورد كه چرا انجام
نداده است .
و نيز در باره انسان مىگويد: عدالت را ملازم خود قرار داده است .
حق را توصيف ميكند و بر طبق آن رفتار مىنمايد. براى كار نيك پايانى باقى
نمىگذارد، مگر آنكه آهنگ آن مىكند، و گمان خوبى در چيزى نمىبرد مگر آنكه آن را
قصد مىكند .
با كندن بدى از سينه خود، بدى را از سينه ديگران دور كن .
كسى كه كار زشت را نيكو بشمارد در آن شريك خواهد بود .
هرگاه خواستى سرشت كسى را بشناسى، با او مشورت كن، زيرا
در مشورت، از عدالت و ستم و خوبى و بدى او آگاه مىشوى .
كسى كه در تاريكى فرو رفته، از برق خيره كننده بهرهاى نمىبرد .
عذر كسى را كه از تو پوزش خواسته بپذير و تا مىتوانى بدى را بتأخير انداز .
بايد كار مردم در حق، پيش تو يكسان باشد .
هر كه از حق تجاوز كند، عقيده خود را تباه ساخته است .
كسى كه با حق در افتد به زمين مىخورد .
جز حق چيزى با تو انس نمىگيرد و جز باطل چيزى از تو وحشت ندارد .
بدانيد آسمانها و زمين بر اساس حق بپا شدهاند .
از روزى كه حق را شناختم در آن ترديد نكردم .
از حق و اهل حق هر كجا باشند پيروى كنيد .
كثرت مردم در اطراف من، عزتم را زياد نمىكند، و پراكندگى آنان از دور من، بر وحشتم
نمىافزايد، و از مرگ در راه حق كراهت ندارم .
كسى كه در جستجوى حق بوده و بخطا رفته، مانند كسى نيست كه باطل را تعقيب كرده و به
آن رسيده است .
هر كس از راه باطل در جستجوى عزت باشد خداوند او را به حق دچار ذلت مىكند .
كسى كه سخن حق يا پيشنهاد عدالت براى او دشوار باشد، عمل
به حق و عدالت براى او مشكلتر خواهد بود .
ما حقى داريم كه اگر آن را بما بدهند مىگيريم و گر نه بر پشت شترها سوار مىشويم
هر چند سير شبانه طولانى گردد .
در راه هدايت، از جهت كمى پيروان آن، نگران نباشيد .
كار خود را بدون تظاهر انجام دهيد .
ريا كار سه علامت دارد: وقتى مردم را مىبيند شاد مىشود، و در تنهائى كسل است و
دوست دارد در همه حال او را بستايند بايد نزديكى تو به مردم، توأم با خوشخوئى و
مهربانى باشد .
برادرات را با احسان سرزنش كن و او را با بخشش دور گردان .
با كسى كه از تو جدا شده، ارتباط برقرار كن، و به كسى كه ترا محروم نموده بخشش كن،
و با كسى كه بتو بدى كرده خوبى كن، و حق را بگو هر چند به زيان تو باشد .
بدكار را به پاداش نيكوكار سرزنش كن .
اگر بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار كن، زيرا كم كسى است كه به جمعيتى شبيه
شود و بزودى از زمره آنان نشود .
پاداش كسى كه ترا شاد كرده اين نيست كه با او بدرفتارى كنى .
كسى كه گناه بر او پيروز شود، پيروز نيست .
و كسى كه به سبب بدى غلبه يابد شكست خورده است .
كسى كه بدخلقى كند خويشتن را معذب ساخته است .
براى آسايش و نعمت، خوشخوئى كافى است .
هرگز وعدهاى مده كه بر اثر كمى اعتماد به خود، آن را كوچك بشمارى، و در صورتى كه
سرازيرى ناهموار باشد، به سربالائى هموار مغرور مشو .
رحم كن تا بتو رحم كنند. سخن نيك بگو تا ترا بخوبى ياد كنند .
از غيبت دورى كن، زيرا بدگوئى مردم، نان خورش سگهاى دوزخ است .
بايد بزرگ شما با كوچكتان مهربان باشد .
كسى كه برادرش را در پنهانى موعظه كند او را زينت داده و اگر آشكارا به او پند دهد
او را رسوا كرده است .
شما بايد در حال خشنودى و خشم، سخن حق بگوئيد و با دوست و دشمن دادگرى كنيد .
شنونده غيبت، يكى از غيبتكنندگان محسوب مىشود .
غيبت، كوشش ناتوان است .
على «ع» مردى را ديد كه نزد فرزند حسن «ع» از ديگرى غيبت مىكند، به او فرمود: پسرك
من، گوش خود را از غيبت پاك نگه دار، زيرا او به پستترين چيزى كه در ظرفش هست نظر
كرده و آن را در ظرف تو خالى نموده است .
پند و اندرز را براى برادرت خالص گردان و او را در هر حال همراهى كن، و از برادرت
در اثر ترديد كناره مگير و بدون درخواست رضايت از وى جدا مشو، زيرا شايد او عذرى
داشته باشد و تو او را
سرزنش ميكنى .
واى بر كسى كه آنچه را براى ديگران ناپسند مىداند براى خود نيكو بشمارد، و كارهائى
را كه خود انجام مىدهد بر مردم عيب بگيرد .
خردمند نيست كسى كه از سخن نادرستى كه در باره او گفته شده ناراحت گردد، و دانا
نيست كسى كه از ستايش نادان خشنود شود .
كسى كه بسود تو جرأت يابد به زيان تو جرأت خواهد داشت .
كسى كه ترا به سبب كار نيكوئى كه در تو نيست بستايد و از تو خشنود باشد، تو را به
سبب كار زشتى كه در تو نيست سرزنش مىكند و بر تو خشم مىگيرد .
عجب از كسى كه براى سخن نيكوئى كه در باره او گفته شده و آن خوبى در او نيست شادى
ميكند، و عجب از كسى كه براى سخن بدى كه در باره او گفته شده و آن بدى در او نيست
خشم ميكند بايد خودشناسى از نظر تو استوارتر از ستايش ستايشگران باشد .
كسى كه از مردم شرم داشته باشد و از خود حيا نكند، ارزشى براى خود قائل نيست
مهربانى، آغاز دانش است .
مهربانى در چيزى راه نيافت مگر آنكه آن را زينت داد .
غايبى كه شب و روز او را ميراند، سزاوار است بسرعت باز گشت نمايد .
خوشا بحال كسى كه عيب خودش او را از عيب مردم باز دارد.
كسى كه به عيوب مردم نظر كند و آن را ناپسند بداند سپس آن را براى خودش بپسندد احمق
است .
كسى كه لغزشهاى خود را فراموش كند، اشتباهات ديگران را بزرگ مىشمارد، و كسى كه به
مردم بزرگى بفروشد خوار مىگردد .
از نادانى مرد همين بس كه ارزش خود را نداند .
كسى كه به ارزش خود نادان باشد به ارزش ديگران جاهلتر است .
كسى كه خود را شناخت پروردگارش را مىشناسد .
مردى كه ارزش خود را نداند نابود مىشود .
هميشه صورت خود را در آئينه ببين، اگر صورتت زيبا است، پيوستن كار زشت را به آن و
ننگين كردن آن را زشت بدان، و اگر صورتت زشت است، جمعآورى دو زشت را قبيح بشمار .
انسان آئينه انسان است، به دقت در او مىنگرد و احتياجات او را تأمين ميكند .
هرگاه كسى خصلت خوبى داشت امثال آن را انتظار داشته باشيد .
بدترين شما كسانى هستند كه سخنچينى مىكنند و ميان دوستان جدائى مىاندازند و بر
بىگناهان عيب مىگيرند .
با انتقام، برترى وجود ندارد و درستى در ترك مشورت نيست .
شهادت گناهكار را جز بر زيان خودش نمىپذيرم.
هرگاه كسى بتو درود فرستاد تو بهتر از آن درود بفرست، و هرگاه دستى بمنظور احسان
بسوى تو دراز شد آن را از پاداش بيشترى برخوردار ساز، البته فضيلت براى كسى است كه
نخست نيكى كرده است .
هرگاه انسان از دنيا به بالاتر از مرتبه خودش رسيد اخلاقش در برابر مردم دگرگون
مىشود .
اگر كسى را بيشتر از مرتبهاش بالا بردى، انتظار داشته باش بهمان اندازه تو را در
مرتبهات تنزل دهد در مصائب ديگران شادى مكن و در مسير باطل قدم مگذار و از راه حق
كناره مگير .
به لغزش ديگران شادى مكن، زيرا نمىدانى روزها با تو چگونه رفتار مىكنند خود را از
هر گونه پستى و زبونى گرامى دار .
جز دراز گوش كسى از بزرگى و شرافت امتناع ندارد .
از كفارههاى گناهان بزرگ، دادرسى ستمديده و تسكين دادن محزون است .
هر كه مادر فرزند مرده را تسليت دهد خداوند او را زير سايه عرشش جاى مىدهد .
به آنچه فرزندان خود را تربيت ميكنى، يتيم را به آن تربيت نم .
ضعيفان خود را در خوراك، با خود برابر بدانيد.
بايد بستگان تو در ظلم و ستم تو طمع نكنند و دشمنانت از عدالت تو مأيوس نگردند .
هرگز با كسى كه آن چنانكه تو او را بر خودت برترى مىدهى او تو را بر خودش ترجيح
نمىدهد، مسافرت مكن .
راه رفتن پياده بهمراه سواره، موجب فساد سواره و خوارى پياده است .
در مجلس خود با كسى نجوى مكن، و اگر بخشم آمدى بلند شو، و در حال خشم قضاوت مكن .
آگاه باشيد چنانكه از روى ترس كار مىكنيد از روى رغبت نيز كار كنيد .
هرگاه برادرانت شبانه بر تو وارد شدند آنچه در خانهدارى از آنان ذخيره مكن و خود
را در بيرون خانه براى آنان به زحمت ميانداز .
بدترين برادران كسى است كه انسان بخاطر او به زحمت بيافتد .
از هر كارى كه اگر از كننده آن بپرسند، آن را انكار ميكند، بر حذر باش .
كسى كه در پنهانى كارى كند كه آشكارا از آن شرم دارد براى خود ارزشى قائل نيست .
هر كه باطن خود را درست كند ظاهرش را نيز درست خواهد كرد .
كسى كه ترا بر حذر دارد مانند كسى است كه تو بشارت داده است.
حسود از تو خشنود نمىشود مگر آنكه يكى از شما بميريد .
حسادت دوست، بيمارى دوستى است .
فروتنى نعمتى است كه حسود پى به آن نمىبرد .
هيچ ستمگرى را شبيهتر به ستمديده مانند حسود نديدم: چشمى شور و دلى ديوانه دارد و
پيوسته با اندوه دمساز است، بر بىگناهان خشم مىگيرد و به چيزى كه مالك آن نيست
بخل مىورزد ستايش بيش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، ناتوانى يا حسادت
است .
با مردم چنان معاشرت كنيد كه اگر مرديد بر شما گريه كنند و اگر زنده بوديد به شما
اشتياق داشته باشند .
دوست، دوست نيست مگر آنكه برادر خود را در سه مورد نگهدارى كند: در گرفتارى او و در
نبودن او و در مردن او .
دشمن دانا بهتر از دوست نادان است .
بهترين اعمال بزرگوار اين است كه از آنچه ميداند چشم بپوشد .
بزرگترين دشمنان كسى است كه مكرش از همه پنهانتر باشد .
كسى كه جامهى حيا به تن كند، عيبش را مردم نمىبينند .
اشكها خشك نمىشود مگر در اثر سنگدلى، و دلها سخت نمىشود مگر بخاطر زيادى گناهان .
خويشاوندى به دوستى نيازمند است ولى دوستى به خويشاوندى نيازمند نيست.
بسا نزديكى كه از دور هم دورتر است و بسا دورى كه از نزديك هم نزديكتر است. غريب
كسى است كه دوست ندارد .
دوستى يك نوع خويشاوندى مورد بهرهاى ميباشد .
از دست دادن دوستان، غربت است .
از بزرگوارى مرد آن است كه بر گذشته زمانش بگريد و به وطن خود علاقمند باشد و
برادران قديمى خود را نگاه دارد .
طمع، بردگى دائمى است .
سقوط عقلها، بيشتر زير درخشندگىهاى طمعها است .
بسا عقلى كه تحت فرمان تمايلات بيجا اسير است .
اگر براى آنچه از دستت رفته بىتابى ميكنى، پس براى آنچه بتو نرسيده نيز بىتابى
كن .
تمايلات بيجا، مركب فتنه و فساد است .
اگر ثروتمندى گردى، تمام مردم با تو هستند و اگر تنگدست شوى بستگانت دست از تو
برمىدارند .
هرگاه دنيا به كسى روى آورد خوبيهاى ديگران را به او عاريه مىدهد و اگر به او پشت
كند خوبىهايش را از او سلب ميكند .
از دست رفتن حاجت، بهتر از بردن حاجت نزد افراد نالايق است .
سه كس مورد ترحم قرار مىگيرد: خردمندى كه او را نادان پندارند و ناتوانى كه در دست
ستمگر نيرومندى گرفتار باشد و بزرگوارى كه
به فرومايه محتاج گردد .
هرگاه از شخص بزرگوارى حاجتى خواستى بگذار فكر كند، زيرا او جز در كار خير
نمىانديشد، و هرگاه از شخص فرومايهاى چيزى درخواست كردى شتاب كن، زيرا اگر فكر
كند به طبع خود باز مىگردد .
التماس كردن، بزرگوار را به بذل و بخشش، و فرومايه را به ممانعت تحريك ميكند .
بزرگوار، از روى اكراه نرمى نمىكند و در حال گشايش سخت نمىگيرد .
آرزوهاى خود را بسوى كسى كه مورد محبت دلهاى شما است، معطوف داريد .
بخشش آن است كه بىمقدمه انجام گيرد، اما اگر بر اساس سؤال باشد نوعى شرم و فرار از
سرزنش است .
حرص، جامع هر خصلت ناپسند است و مهارى است كه آدمى بوسيله آن بسوى هر شرى كشيده
مىشود .
بخل، روپوش بينوائى است .
غفلت مردم بخيل از گناه بزرگ، براى آنان آسانتر از پاداش دادن به احسان كم است .
اى پسر آدم، آنچه بيشتر از روزى خود بدست آوردهاى تو در آن خزانهدار ديگران هستى.
اى پسر آدم تو در مال خود وصى خويش باش و همان كارى كه مىخواهى پس از تو در مال تو
انجام دهند خودت انجام ده .
كسى كه ثروتمند باشد بايد بوسيله مال خود، زندانى و اسير را آزاد كند .
هر كه خويشتن را گرامى دارد ثروت از نظر او ناچيز است .
حرص و خودبينى و حسد انگيزههاى سقوط در گناهان هستند .
خصلتهاى پسنديده خود را بخاطر تكبر و خودبينى از دست مده .
اگر مىخواهى تو را ستايش كنند بايد نسبت به ستايش، اظهار حرص ننمائى .
بزرگترين افتخار آن است كه خود بين نباشى .
شكيبائى به اندازه مصيبت است .
مصيبت، يكى است، اگر بىتابى كردى دو تا مىشود .
خويشتن را به صبر در ناراحتى عادت ده.
هنگامى كه سختى به پايان رسيد گشايش آغاز مىگردد .
شكيبائى، مركبى سقوط ناپذير است .
صبر دو نوع است: صبر بر آنچه كراهت دارى و صبر از آنچه دوست دارى .
روزگار دو روز است: روزى بسود تو و روزى به زيانت، پس اگر به سود تو باشد ناسپاسى
مكن و اگر به زيان تو باشد شكيبا باش .
كسى كه مانند آزادگان صبر كند شكيبا است و اگر صبر نكند
مانند نادان بىتجربه، فراموش مىكند.
به هنگام آسايش ناسپاسى مكن و در گرفتارى نااميد مباش .
تكبر در برابر افراد خودبين، عين تواضع است .
هر كه در جستجوى چيزى باشد به تمام آن يا بعض آن مىرسد .
كسى كه زبانش را حكمران خود گرداند نزد خويش خوار است .
زبان خردمند پشت قلبش، و قلب نادان پشت زبانش ميباشد .
هر كارى انجام دادهاى مانند كسى باش كه كارى نكرده است .
در خاموشى از حكمت خيرى نيست، چنانكه در سخن از روى جهل، خيرى نمىباشد .
آدمى زير زبان خويش پنهان است.
زبان خود را از سخن گفتن بازدار، زيرا جبران كردن چيزى كه در اثر خاموشى از دستت
رفته، آسانتر است از دريافت چيزى كه به سبب گفتارت از تو فوت شده است .
از آنچه وجود ندارد مپرس، زيرا در آنچه وجود دارد براى تو كارى هست .
وفا با نيرنگبازان نزد خدا نيرنگ است .
اگر كارها مشتبه شد پايان آن با آغازش مقايسه مىشود .
كسى كه انديشه كند درست يافته يا نزديك است درست بيابد، و كسى كه شتاب نمايد خطا
كرده يا نزديك است خطا نمايد .
چه بسيار است عبرتها و كم است پند گرفتن
انديشهى پيرمرد را از دلاورى جوان بيشتر دوست دارم .
به حضرت گفتند: خردمند را براى ما توصيف كن، فرمود: خردمند كسى است كه چيزها را به
جاى خود مىگذارد، سپس به وى گفتند: نادان را براى ما توصيف كن، فرمود: توصيف كردم .
اگر كار كسى بر شما مشتبه گرديد به همنشينانش نظر كنيد .
هنگامى كه تو پشت ميكنى و مرگ روى مىآورد، چه زود ملاقات فرا مىرسد .
كسى كه دورى سفر را بخاطر بياورد آماده مىگردد .
نفس كشيدن آدمى، گامهاى او بسوى مرگ است .
بسا يك خوراك كه جلوى خوراكها را مىگيرد .
مخالفت، انديشه را ويران مىكند .
كسى كه پيرو ندارد انديشه ندارد .
هنگامى كه شنيد خوارج مىگويند: «حكم مخصوص خداوند است» فرمود: سخن حقى است كه
بوسيله آن باطل را اراده مىكنند كسى كه به چيزى جاهل باشد از آن عيب مىگيرد .
مردم دشمن مجهولات خود هستند .
كسى كه چوبش نرم باشد شاخههايش فراوان است .
خوابى كه بر اساس يقين باشد بهتر است از نمازى كه در حال ترديد باشد .
يك دانشمند دينى از هزار عابد براى شيطان سختتر است.
بهترين پارسائى، پنهان داشتن زهد است.
نماز، ايستادن و نشستن نيست، نماز اخلاص تو است .
سختترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را كوچك بشمارد .
هيچ كوچكى را كوچك مشمار ممكن است بزرگ باشد. و هيچ كمى را كم مدان، ممكن است زياد
باشد .
روزگارى براى مردم خواهد آمد كه در آن مقرب نيست مگر سخنچين، و زيرك خوانده
نمىشود مگر تبهكار، و ناتوان شمرده نمىشود مگر شخص با انصاف .
دنيا نادانى است كه جز به مانندهاى خود رغبت ندارد من دنيا را به رو واژگون كردهام
و مقدار آن را اندازه گرفتهام و به حقيقت آن بينا هستم .
اى مردم، بخدا قسم من شما را به هيچ طاعتى وادار نمىكنم مگر آنكه خودم در آن بر
شما سبقت مىگيرم، و از هيچ گناهى شما را نهى نمىكنم مگر آنكه خودم پيش از شما دست
از آن بر مىدارم .
كسى كه خود را پيشواى مردم قرار داد بايد پيش از آموختن ديگران، نخست خويشتن را
بياموزد و بايد پيش از آنكه ديگرى را بوسيله زبان تأديب كند، به روش خود، او را
تأديب نمايد. در هر صورت كسى كه آموزنده و ادب كننده خويش باشد به تعظيم و احترام
سزاوارتر است از كسى كه آموزنده و ادب كننده مردم باشد.
كسى كه كار ملتى را بعهده گرفت سزاوار است پيش از شروع به اصلاح جمعيت، نخست خود را
اصلاح كند و گر نه مانند كسى است كه مىخواهد سايهى چوب را پيش از راست كردن چوب،
راست كند شگفتا آيا خلافت به مصاحبت و خويشاوندى (با پيامبر) است بدبختترين
زمامداران كسى است كه ملتش به وسيله او بدبخت شوند .
چه زشت است نيرنگ از زمامدار شخص بدخو لايق پيشوائى نيست .
اگر چوپان گرگ باشد، چه كسى از گوسفند مراقبت مىكند هرگز در استخدام كارگردانان و
حكمرانان خود، وساطتى را جز وساطت كاردانى و امانت مپذير .
كسى كه اطرافيانش فاسد باشند مانند كسى است كه آب در گلويش گير كرده، زيرا اگر چيزى
غير از آب در گلويش گير كرده بود، بوسيله آب فرو مىرفت دادگرى يك شكل و ستمگرى
اشكال فراوانى دارد، از اين رو ستمگرى آسان، و جستجوى عدالت مشكل است. عدالت و
ستمگرى مانند اصابت و خطا در تيراندازى است كه اصابت آن احتياج به تمرين دارد.
دادگرى را بر دلاورى مقدم دار و جائى كه سخن گفتن مفيد است از عمل استفاده مكن .
بدترين مردم، پيشواى گمراهى است كه ديگران بوسيله او گمراه مىشوند .
ستم، پايان مدت زمامداران است .
عدالت زمامدار بهتر از بارورى زمان است .
كسى كه از او چيزى خواسته شده، تا هنگامى كه وعده نداده آزاد است .
دلهاى رعيت، خزانه فرمانرواى آنها است، همان عدالت يا ستمى كه در آن سپرده است
خواهد يافت .
آگاه باشيد، من با دو كس مىجنگم: كسى كه چيزى را كه ندارد ادعا كند و كسى كه چيزى
را كه به عهدهى او است دريغ نمايد .
دست خدا با مهربانى بر سر حكمران قرار مىگيرد، پس هنگامى كه ستم نمود خداوند او را
بحال خودش واگذار مىكند .
در توصيف خداوند مىگويد: كوههاى آن (زمين) را از جا كنده و پراكنده مىسازد، و از
هيبت عظمت خداوند بعضى كوهها بعض ديگر را درهم مىكوبند سپاس خداوندى را كه آسمان و
زمين، آسمان و زمين ديگر را از او نمىپوشاند .
پيشوايان دادگر بايد خود را با عموم مردم بسنجند.
يكى از كارگردانان حضرت ساختمان بزرگى بنا كرد، امام «ع» فرمود: سكهها سرهاى خود
را آشكار كردند. اين ساختمان توانگرى تو را توصيف مىكند هرگاه خداوند بر ملتى خشم
گيرد نرخهاى آنان بالا مىرود و تبهكاران بر آنان چيره مىشوند .
سه كس مال را بر خويشتن برترى مىدهند: بازرگان دريا و همنشين سلطان و كسى كه در
قضاوت رشوه مىگيرد خدايا ما را بهتر از آنچه مىپندارند قرار ده و آنچه را كه براى
ما نمىدانند بيامرز .
عثمان، حضرت را بسيار سرزنش كرد، در حالى كه امام «ع» ساكت بود. به حضرت گفت: چرا
سخن نمىگوئى فرمود: اگر سخن بگويم، چيزى جز آنچه براى تو ناپسند است نمىگويم و تو
نزد من چيزى جز آنچه دوست دارى نخواهى داشت .
هرگز دعوت كننده به جنگ نباشيد .
از ستيزه و دشمنى بپرهيزيد، زيرا اين دو خصلت دل را بيمار مىكند و نفاق ببار
مىآورد .
اگر از آزار كسى ايمن بودى، در برادرى او رغبت داشته باش .
خداوند شما را حفظ كرده از اين كه به شما ستم نمايد .
به ناتوان كمك كنيد و پشتيبان ستمديده باشيد و همكارى نماييد.
خدايا من آنان را به ستم بر بندگانت وادار نكردم .
روز ستمديده بر ستمگر، سختتر از روز ستمگر بر ستمديده است .
شيعيان ما كسانى هستند كه در حال خشم ستم نمىكنند. براى همسايگان خود باعث بركت و
با همنشينان خود در صلح و آشتى هستند .
ستمگرى و نادرستى، مرد را بىارزش مىكند .
هر كه ستمى بدوش گرفت نااميد گرديد .
چه زشت است به همسايه سختگيرى كردن هر كه ادعا كرد نابود گرديد و هر كه تهمت زد
نااميد شد .
كسى كه تخم دشمنى كاشت زيان درو كرد .
ستم بر بندگان بدكارى است .
ستم به شمشير مىكشاند .
هرگز با ريختن خون حرام حكومت خود را تقويت مكن .
بخدا قسم با ستمديده از روى عدالت رفتار مىكنم و حق او را از ستمگر مىگيرم و
ستمكار را با حلقه بينىاش مىكشم تا او را به سرچشمه حق وارد سازم اگر چه از آن
كراهت داشته باشد .
اين را انتخاب كن كه شكست خورده و با انصاف باشى، نه پيروز و ستمگر .
پستترين مردم كسى است كه نزد زمامدار ستمگر از انسان
ناتوان بدگوئى كند .
ستم بر ناتوان، زشتترين ستم است .
گناه نابخشودنى، ستم نمودن بندگان نسبت بيكديگر است .
همكار ستمگر مباش .
ستمگر سه علامت دارد: نسبت به بالاتر از خود با گناه ظلم مىكند و در حق پائينتر
از خود با چيرگى ستم مىنمايد و با گروه ستمگران همكارى مىكند .
خدا رحمت كند مردى را كه حقى را ببيند و به آن كمك نمايد، يا ستمى را ببيند و از آن
جلوگيرى كند و به زيان ستمگر مددكار ستمديده باشد .
ستمگر و كمك دهنده او و كسى كه به ستم راضى است هر سه با يكديگر شريكند .
كسى كه از عمل گروهى خشنود باشد مانند كسى است كه با آنان در آن كار داخل باشد و هر
كه در باطل وارد شود دو گناه دارد: گناه ارتكاب باطل و گناه راضى بودن به آن .
از حضرت پرسيدند: چه گناهى كيفرش سريعتر و نابودى صاحبش زودتر است فرمود: ستم بر
كسى كه ياورى جز خدا ندارد، و گردنكشى ثروتمند در برابر فقير .
به هنگام ستم، عدالت خدا را در باره خود ياد كن، و موقع توانائى، قدرت خدا را بياد
آور.
گناه، دژى ذلتبار است: ساكن خود را نگاه نمىدارد و پناهنده خود را حفظ نمىكند .
حكمت را در بين كسانى كه شايستگى آن را ندارند مگذاريد كه به آن ستم كردهايد .
براى هر كسى همان چيزى است كه به دست آورده .
ارزش هر كس به خوبيهاى او است .
بدانيد مردم فرزندان كارهاى نيك خويش هستند .
هيچ نسبتى مانند فروتنى و هيچ شرافتى مانند دانش و هيچ همنشينى مانند خوشخوئى
نيست .
دانش شريفترين چيز است و خداوند بزرگ دانا است و هر دانشمندى را دوست دارد .
كسى كه كردارش او را كند سازد، نسبت و خويشاونديش او را تند نمىگرداند .
هر كه در عمل كوتاهى كند به اندوه مبتلا مىگردد .
از كسانى مباش كه بيش از عملشان بخود اميدوارند .
براى دنياى خود چنان كار كن كه گويا هميشه زندهاى .
از كسانى مباش كه بدون عمل به آخرت اميدوارند .
دانش بياموزيد هر چند بهرهاى از آن نبريد، زيرا روزگار را براى شما مذمت كنند بهتر
است از اين كه زمان را بخاطر شما مذمت نمايند .
هيچ حركتى نيست مگر آنكه تو در زمينه آن به شناسائى
نيازمندى .
كسى كه از روى نادانى كارى انجام دهد مانند كسى است كه بيراهه مىرود، پس دور شدنش
از راه، او را از خواستهاش دورتر مىگرداند، و كسى كه از روى دانائى عمل كند مانند
كسى است كه راه آشكارى مىپيمايد، بنا بر اين بينا بايد ببيند آيا راه مىپيمايد يا
بر مىگردد انديشه موجب روشنى، و غفلت باعث تاريكى است .
بمنظور فهميدن و آموختن سؤال كن و از روى خيره سرى چيزى مپرس .
داناترين مردم كسى است كه علم مردم را به عمل خود ضميمه كرده است .
كسى كه در انديشه خود استبداد داشته باشد نابود مىگردد و كسى كه با مردان مشورت
كند در عقلهاى آنان شركت جسته است .
كسى كه به راههاى انديشه روى آورد، موارد اشتباه را مىشناسد .
هيچ گنجى سودمندتر از دانش و هيچ عزتى بالاتر از بردبارى نيست .
دانائى، جلوى عذر بهانهجويان را مىگيرد .
خوبى آن نيست كه ثروت و فرزندان تو زياد شوند، خوبى آن است كه دانش تو افزون گردد.
گرد آورندگان مال نابود شدهاند، در حالى كه زنده هستند، و دانشمندان تا هنگامى كه
روزگار باقى است پايدار مىباشند .
زمامداران، فرمانرواى مردمند و دانشمندان، فرمانرواى زمامداران .
دانشمند زنده است هر چند مرده باشد و نادان مرده است اگر چه زنده باشد .
دانش، يكى از دو حيات، و دوستى، يكى از دو خويشاوندى، و آوازهى نيكو يكى از دو عمر
محسوب مىشود .
هرگز كسى در برابر سؤالى كه از او شده و نمىداند، از گفتن «نمىدانم» شرم نكند و
اگر چيزى را نمىداند از آموختن آن حيا نداشته باشد .
چه بسيار چيزهائى كه نمىدانى و انديشهات در آن حيران و چشمت گمراه است، آن گاه به
آن بينا مىشوى .
هيچ فقرى سختتر از نادانى نيست .
خويشاوندى و همسايگى، ترا از شر نادان ايمن نمىسازد .
هرگاه خداوند بندهاى را پست گردانيد، دانش را از او جلوگيرى مىكند .
هر ظرفى بواسطه آنچه در آن قرار داده مىشود، پر مىگردد، مگر ظرف دانش كه فراخ
مىشود .
چنانكه بدنها خسته مىشوند، اين دلها نيز ملول مىگردند، پس
براى دلها حكمتهاى جديدى طلب كنيد .
بار شعله شوق، سبكتر از رنج خستگى است .
از شرافت دانش همين بس كه شخص كم اطلاع ادعاى آن را مىكند و كسى كه از اهل دانش
نيست اگر نسبت دانائى به او بدهند شادمان مىشود، و از گمنامى جهل همين بس كه آدم
نادان از آن بيزارى مىجويد و اگر نسبت جهل به او بدهند خشمگين مىشود .
كمارزشترين مردم كسى است كه دانشش از همه كمتر باشد .
دانش، دينى است كه به سبب آن پاداش داده مىشود .
دانش، بيشتر از آن است كه به شمار آيد، پس از هر چيزى بهترش را بگيريد .
كسى كه از روى نادانى فتوى دهد، آسمان و زمين او را لعنت مىكنند .
دانشمندان بخاطر كثرت مردم نادان، در غربت قرار دارند .
خداوند از مردم نادان در تعليم گرفتن پيمان نگرفته تا آنكه از دانشمندان در تعليم
دادن پيمان گرفته است .
سپاسگزارى دانشمند بر دانشش اين است كه علم خود را به كسانى كه استحقاق دارند بذل
نمايد .
بلند همت هر چند خود را تنزل دهد ليكن جز بلندى چيزى نمىپذيرد، مانند شعله آتش كه
صاحبش آن را مىپوشاند ولى شعله زبانه مىكشد.
اگر نزد دانشمندى نشستى، در شنيدن حريصتر باش تا سخن گفتن .
علم با عمل مقرون است: پس كسى كه بداند عمل مىكند. عمل، عمل را صدا مىزند اگر عمل
پاسخ گفت، مىايستد و گر نه كوچ مىكند .
اى حاملان دانش، آيا دانش را حمل مىكنيد دانش براى كسى است كه بياموزد و به آنچه
آموخته عمل كند و علمش با عملش موافق باشد .
عالم بىعمل مانند نادان سرگردانى است كه از جهل خود بيدار نمىشود، بلكه حجت بر او
بزرگتر است .
علم خود را به جهل، و يقينتان را به ترديد مبدل مكنيد، هرگاه دانستيد عمل كنيد و
هرگاه يقين پيدا كرديد اقدام نمائيد .
چه خوبست علمى كه به مدارات زينت يابد شما گفتيد: فلان شخص ثروت عظيمى به دست آورده
آيا روزهائى كه در طول آنها انفاق كند بدست آورده است روز قيامت آدمى قدم بر
نمىدارد تا آنكه از عمرش سؤال مىكنند كه در چه چيزى بپايان رسانده، و جوانيش را
در چه چيزى كهنه كرده و مالش را از كجا بدست آورده و در چه چيزى انفاق نموده و در
آنچه مىدانسته چه عملى انجام داده است زيادهروى كردن از اندازه كافى، فقر
بىپايانى است.
چقدر مشكل است براى كسى كه خواستههاى بيجا او را اسير كرده پرهيزكار باشد هر كه بر
چيزى دست يافت خودرأى مىشود .
دو خورنده هستند كه سير نمىشوند: خواهان دانش و خواهان دني .
بازرگان، گناهكار است و گناهكار در آتش است، مگر كسى كه درست بگيرد و درست بدهد .
در باره گرد آورنده ثروت مىگويد: شايد آن را از راه نادرست گرد آورده و حق آن را
ادا نكرده است .
فقر، مرگ بزرگ است .
تنگدستى، زيرك را گنگ مىگرداند و فقير در شهر خود غريب است .
تنگدستى در وطن، غربت است .
هيچ شهرى از شهر ديگر براى تو سزاوارتر نيست، بهترين شهرها شهرى است كه تو را به
دوش گيرد .
اگر تنگدستى براى من بصورت انسانى مجسم شود او را خواهم كشت .
هيچ فقيرى گرسنه نشد مگر به آنچه ثروتمند از آن بهرهمند گرديد .
هيچ نعمتى را فراوان نديدم مگر آنكه در كنار آن حقى ضايع شده است .
به هيچ نعمتى نمىرسيد مگر آنكه نعمت ديگرى را از دست مىدهيد .
هيچ ثروتى جز بخاطر بخل يا حرام جمع نمىشود .
به هيچ نعمتى نمىرسيد مگر پس از رنج و آزار .
هيچ كس بيهوده آفريده نشده كه هوسرانى كند، و بىفايده رها نشده تا كار بىفايده
انجام دهد .
اشتباه در بخشش به كسى كه سؤال نكرده و جلوگيرى از كسى كه درخواست نموده هر دو يكى
است .
هرگاه از چيزى بىنياز شدى آن را كنار بگذار و آنچه را به آن محتاج هستى بگير .
از احتكار جلوگيرى كن .
هر كه چيزى را كه حق او نيست بگيرد مورد سرزنش قرار مىگيرد .
از گرفتن وام بپرهيزيد .
وام گرفتن، ذلت و خوارى است .
از كيفرهائى كه در اثر بدرفتارى، بر ملل پيش از شما فرود آمده
بترسيد و در خوبى و بدى، حالات آنان را بخاطر بياوريد و بترسيد از اين كه مانند
آنها باشيد .
پيش از آنكه آيندگان از شما عبرت بگيرند شما از گذشتگان پند بگيريد .
فرزندانتان را به اخلاق خود مجبور نسازيد زيرا آنان براى زمانى غير از زمان شما
آفريده شدهاند .
دلهاى مردم، وحشى است هر كه با آنها انس بگيرد به او روى مىآورند .
بنده ديگرى مباش در حالى كه خداوند ترا آزاد قرار داده است .
به آزاد مرد هر چه تحميل كنى، تحمل مىكند و آن را باعث زياد شدن شرافت خود مىداند
مگر چيزى كه جزئى از آزادى او را تنزل دهد كه از آن امتناع دارد و به آن پاسخ
نمىگويد .
من حق ندارم شما را بر آنچه كراهت داريد وادار كنم .
بتو اجازه دادم كه در آنچه بنظرت مىآيد استوار باشى .
اندوه، نيمى از پيرى است .
هرگز از روى ترديد مجازات نمىكنم .
هر كه به روزگار بزرگى فروخت روزگار او را زبون ساخت .
تو را از شتاب در كار و سخن نهى مىكنم .
در باره بندگان خدا و شهرهاى او از خدا بترسيد، زيرا شما حتى در زمينهى مكانها و
چهارپايان مورد سؤال قرار مىگيريد.
ساعتهاى روز چه با شتاب مىگذرد، و روزهاى ماه چه زود سپرى مىشود، و ماههاى سال چه
با سرعت تمام مىگردد، و سالهاى عمر چه با تندى مىگذرد .
پايان