42- اى دنيا از من دور شو و بسوى خود برگرد آيا (براى فريب من) خود را بمن
نمايان ميكنى يا طالب و مشتاق منى ترا وقت وصول بدل من نباشد چه دور است (اين طمع
تو) ديگرى را بفريب كه مرا بتو نيازى نيست (زيرا تو چون زن عشوهگرى هستى كه براى
صيد دلها خود نمائى ميكنى ولى من چون تو زنى را) سه بار طلاق دادهام كه ديگر رجوعى
بر آن نيست.
(تو خانهاى هستى كه) زندگى در تو كوتاه و بزرگى تو اندك و ناچيز و آرزويت پست و
كوچك است، آه از كمى توشه (اعمال صالحه) و درازى راه و دورى سفر (آخرت) و عظمت محلّ
وارد شدن (عوالم بعد از مرگ).
43- حكمت گمشده مؤمن است پس آنرا فراگير اگر چه از مردم منافق شنيده باشى.
44- (اى مردم) پنج چيز را بشما سفارش ميكنم كه اگر در طلب آنها (پايتان را) زير
بغل شتران بكوبيد (بسرعت راه را طى كنيد) ارزش دارد: هيچيك از شما نبايد بجز
پروردگارش (بديگرى) اميدوار باشد و جز از گناهش نبايد از چيزى بترسد و هيچكس وقتى
از چيزى كه نمىداند بپرسند از گفتن اين كه نمىدانم نبايد شرم كند و هيچكس از
آموختن چيزى كه نمىداند نبايد شرم كند و بر شما باد صبر (در مشكلات زندگى) زيرا كه
صبر از ايمان مانند سر است از بدن و تن بىسر و ايمان بىصبر فائده و خيرى ندارد.
45- هر كس آنچه را كه ميان او و خداست (با تقوى) اصلاح كند خداوند آنچه را كه
ميان او و مردم است بصلاح آرد و كسى كه كار آخرتش را درست كند خداوند براى او كار
دنيايش را درست گرداند و هر كه را از خويشتن براى خود پند دهندهاى باشد از جانب
خدا براى او محافظى خواهد بود.
46- دانشمند بتمام معنى كسى است كه مردم را از رحمت خدا نااميد نكند و آنها را
از لطف و رأفت خدا مأيوس نگرداند و از مكر و عقوبت خدا ايمن ننمايد (بايد ضمن
اميدوارى برحمت واسعه حقّ از عذاب و كيفر او نيز بيمناك بود).
47- اين دلها (در اثر تفكّر و تحقيق در مطالب علمى) مانند بدنها خسته ميشوند پس
براى (رفع خستگى و ملالت) آنها لطائف حكمتها را بجوئيد.
48- هيچ مالى نافعتر از عقل و هيچ تنهائى وحشتناكتر از خودپسندى و هيچ عقلى
مانند تدبير و هيچ كرامتى مانند پرهيزكارى و هيچ همنشينى چون نيكخوئى و هيچ ميراثى
مانند ادب و هيچ كشانندهاى (بسوى نيكىها) مثل توفيق و هيچ تجارتى مانند كردار
شايسته (پر سود) و هيچ سودى مانند پاداش (خداوند) نيست.
و هيچ پارسائى مانند وقوف در شبهه و هيچ زهدى مانند بيرغبتى در حرام و هيچ دانشى
چون تفكّر و هيچ عبادتى مانند انجام واجبات و هيچ ايمانى مانند حياء و صبر و هيچ
حسب و بزرگى مانند فروتنى و هيچ شرفى مانند علم و هيچ عزتى همچون بردبارى و هيچ كمك
و پشتيبانى محكمتر از مشورت نيست.
49- ضايع كردن فرصت موجب غم و اندوه است.
50- داستان دنيا بداستان مار گزندهاى ماند كه دست كشيدن بدان نرم و در اندرونش
زهر كشنده است.
نادان فريب خورده بسوى آن رود ولى خردمند دانا از آن دورى گزيند.
51- چقدر اختلاف و دورى است بين دو كار: يكى عملى كه لذّتش رفته و زيان و رنج
آن باقى بماند (مانند لذايذ شهوانى) و ديگرى عملى كه (مانند اعمال عبادى) رنج آن
رفته و مزد و پاداشش باقى ماند.
52- اسلام را چنان تعريف و توصيف ميكنم كه كسى پيش از من آنرا تعريف نكرده است:
اسلام يعنى تسليم (در برابر حكم خدا) و تسليم يقين داشتن (بصحّت و واقعيّت احكام)
است و يقين تصديق نمودن (اعتقاد ثابت داشتن) است و تصديق اقرار و اعتراف نمودن
(بدانها) است و اقرار و اعتراف نيز اداء (احكام) است و اداء يعنى عمل و كردار (پس
اسلام حقيقى بانجام عمل صالح است و بقول سعدى بعمل كار برآيد بسخندانى نيست).
53- از كار بخيل تعجّب ميكنم (زيرا) مىشتابد بسوى فقر و نيازمندى كه از آن گريزانست و از دست مىدهد توانگرى و بىنيازى را كه خواهان آنست، پس در
دنيا مانند فقراء و نيازمندان زندگى ميكند و در آخرت مانند توانگران از او حساب
مىكشند. و از گردنكش متكبر نيز شگفتم آيد كه ديروز نطفه (گنديده در صلب پدر) بود و
فردا لاشه مرده (در زير خاك) خواهد بود. و عجب دارم از كسى كه در وجود خدا شك و
ترديد ميكند در حالى كه او مخلوق خدا را (بچشم خود) مىبيند. و بشگفتم از كسى كه
مرگ را فراموش كرده در صورتى كه او كسانى را كه (هر روز و هر ساعت) مىميرند
مىبيند. و تعجب ميكنم از كسى كه سراى آخرت را انكار ميكند در حالى كه دار دنيا را
مىبيند. و عجب دارم از كسى كه آباد كننده خانه فنا پذير دنيا و رها كننده خانه
باقى و جاويد آخرت است.
54- هر كه در كار (بندگى و طاعت خدا و انجام اعمال صالحه) كوتاهى كرد گرفتار
حسرت و اندوه گرديد و كسى كه در مال و جانش بهره و نصيبى براى خدا قائل نشود خدا را
با وى كارى نيست (اگر از مالش در راه خدا انفاق نكند و براى اعزاز دين او خود را
بزحمت نيندازد از فضل خدا دور ماند).
55- بزرگى آفريدگار در نزد تو مخلوق را در چشم تو كوچك گرداند.
56- خداوند را فرشتهاى است كه هر روز فرياد مىزند (اى مردم) بزائيد براى مردن
و جمع كنيد براى فانى شدن و (خانه و ساختمان) بسازيد براى خراب شدن (همين مضمون را
على عليه السلام در ديوانى كه منسوب بدانحضرت است چنين فرموده است:
قليل عمر نافى دار دنيا
و مرجعنا الى بيت التّراب
له ملك ينادى كلّ يوم
لدوا للموت و ابنوا للخراب
ترجمه: عمر ما در دنيا كم است و بازگشت ما بسوى قبر است براى خدا ملكى است كه هر
روز ندا ميكند بزائيد براى مردن و بسازيد براى خراب شدن).
57- دنيا گذرگاه است نه جاى ماندن و مردم در آن دو فرقهاند: گروهى خود را
(بمتاع دنيا و تمايلات نفسانى) فروختند و (در نتيجه در آخرت) خود را هلاك ساختند و
گروهى خود را (با تقوى و پيروى از دين) خريدند پس خود را (از هول قيامت و عذاب
دوزخ) رها نمودند.
58- دوست اگر در سه مورد دوست خود را حمايت نكند دوست نيست، در شدت و گرفتارى،
در غيبت او، و پس از مرگش. (دوست مشمار آنكه در نعمت زند لاف يارىّ و برادر خواندگى
دوست آن باشد كه گيرد دست دوست در پريشان حالى و درماندگى)
59- كسى را كه چهار چيز بخشيدند از چهار چيز محروم نماند: بكسى كه دستور دعا
داده شد از استجابت آن محروم نگرديد و كسيرا كه (راه) توبه نشان دادند از پذيرفته
شدن آن بىنصيب نشد و آنرا كه استغفار دادند از آمرزش نااميد نگشت و كسيرا كه
سپاسگزارى (از نعمتها) بخشيدند از فزونى و زيادى (آن) محروم نگرديد.
60- علم و دانش بهتر از مال است (زيرا) علم ترا نگه ميدارد (در صورتى كه) مال
را تو بايد نگهدارى كنى.
هزينه و بخشش مال را كاهش دهد در حالى كه علم با بخشيدن زيادتر گردد و كسى كه با
مال و ثروت پرورش يافته (در ناز و نعمت بزرگ شده) با نابودى مال نابود شود.
61- نماز موجب تقرّب هر پرهيزكار (بدرگاه حضرت حقّ) است و حج گزاردن براى هر
ناتوانى بمنزله جنگيدن (در راه خدا) است و هر چيزى را زكاتى است و زكاة بدن هم روزه
گرفتن است و جهاد زن خوشرفتارى با شوهر است.
62- بوسيله صدقه دادن روزى را (از آسمان رحمت و كرم خدا) پائين آوريد و كسى كه
بباز يافتن عوض يقين نمود در بخشيدن سخى مىشود (زيرا ميداند كه هرچه در راه خدا
انفاق كند خداوند پاداشش را چندين برابر خواهد داد).
63- آنكه (در مورد هزينه زندگى و انفاق) ميانهرو شد نيازمند و تنگدست نگرديد.
64- صبر و شكيبائى بآدمى باندازه مصيبت داده مىشود و كسى كه هنگام مصيبت و
گرفتارى (از شدت اندوه كم طاقتى نموده و) دست خود را برانش زند اجرش ضايع گردد.
65- بوسيله صدقه دادن ايمان خود را حفظ كنيد و اموالتان را با دادن زكاة در
پناه آريد و امواج بلاء و گرفتارى را با دعا كردن برطرف سازيد.
66- مرد در زير زبانش پنهان است (سخن آيينه مرد سخنگوست).
67- كسى كه قدر و قيمت خود را نشناخت تباه گشت.
68- شكيبا و صبور پيروزى را از دست ندهد اگر چه زمان (شكيبائى) بر او طولانى
شود
(زيرا صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد)
69- آنكه بكار گروهى راضى شود مانند اينست كه با آنان در انجام آن كار شركت
داشته است و بر كسى كه داخل در كار باطلى شود دو گناه است: يكى گناه انجام عمل و
ديگرى گناه رضايت بدان عمل.
70- (خير و شرّ را) بشما نمايان كردهاند اگر ديده بگشائيد و راه (سعادت) را
نشان دادهاند اگر راه را پيدا كنيد و شنوائى دادهاند اگر شنوا باشيد.
71- برادر (دوست) خود را (اگر بتو بدى كند) بوسيله نيكى كردن سرزنش كن و شرّش را با انعام و اكرام بخودش باز گردان.
72- هر كه خود را در جاهاى مورد تهمت قرار دهد كسى را كه نسبت بوى بد گمان شده
است نبايد سرزنش نمايد.
73- هر كه خود رأى شد بهلاكت افتاد و كسى كه با مردان مشورت كرد در عقلهاى آنها
شركت نمود.
74- عجب و خود پسندى از بدست آوردن فزونى و زيادتى باز دارد (كسى كه مالى بدست
آورده يا دانشى آموخته باشد اگر بدان مغرور شود ديگر دنبال زياده بر آن نمىرود)
75- مرگ نزديكست و مصاحبت (و دوستى دنيا و اهل دنيا) كم. (زندگى چند روزه در
دنيا تمام مىشود و مرگ فرا مىرسد).
76- ترك گناه از طلب توبه آسانتر است.
77- چه بسا كه يك بار خوردن از خوردنهاى بسيار باز دارد.
78- مردم بدانچه نادانند دشمن مىباشند.
79- كسى كه راههاى انديشهها را استقبال نمود (با مردم خردمند در كارها مشورت
كرد) مواقع خطاء و اشتباهكارى را شناخت.
80- هر گاه از كارى ترس داشتى خويشتن را در آن افكن زيرا سختى و ناراحتى ترس
بزرگتر از آن چيزى است كه تو از آن مىترسى.
81- با كندن (ريشه) شرّ و بدى از (زمين) دل خود آنرا از سينه ديگرى ريشه كن نما
(اگر در دل خود بدخواه كسى نباشى ديگرى نيز بدخواه تو نمىشود).
82- ستيزگى و لجبازى فكر و انديشه را مىبرد (و تباه ميكند)
83- در خاموش بودن با علم و حكمت خيرى نيست همچنان كه در سخن گفتن از روى
نادانى خيرى نباشد.
84- كوچ كردن نزديك است (بايد از فرصت استفاده كرد و براى آخرت توشه برداشت)
85- اى پسر آدم آنچه زياده بر قوت و روزى خود بدست آوردى (براى ديگرى جمع كردى)
و تو خود خزانهدار آن ديگرى هستى.
86- كسى را كه صبر و شكيبائى (از غم و اندوه) نجات نداد جزع و بيتابى او را
هلاك گردانيد.
87- يقينا براى دلها تمايل و رو آوردن و رو گردانيدنى است پس بسوى آنها از راه
خواهش و رو آوردن آنها بيائيد زيرا اگر دل از روى اكراه بكارى وادار شود كور گردد.
88- اى مردم بترسيد از خداوندى كه اگر (سخن) گوئيد بشنود و اگر درد دل پنهان داشتيد بداند و (با تهيه زاد و توشه براى آخرت) پيشدستى كنيد
بر مرگى كه اگر از آن بگريزيد شما را دريابد و اگر بايستيد شما را مىگيرد و اگر
فراموش كنيد شما را ياد ميكند.
89- كسى كه در برابر نيكى كردن تو سپاسگزارى نمىكند مبادا ترا بانجام نيكى
بيرغبت و بىاعتنا كند (زيرا) كس ديگرى (خداوند) ترا در برابر آن نيكى پاداش دهد و
تو از پاداش (خداوند) شاكر بيشتر از آنچه شخص ناسپاس از تو ضايع كرده بهرهمند
مىشوى و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.
90- هر ظرفى بوسيله آنچه در آن نهند تنگ مىگردد (حجمش كاهش يابد) مگر ظرف علم
(عقل و ذهن كه هر چه بيشتر علم آموخته شود) وسيعتر گردد.
91- اولين سودى كه شخص حليم از بردبارى خويش مىبرد آنست كه مردم در برابر
نادان طرفدار او ميشوند.
92- اگر بردبار نيستى خود را بردبار نشان بده زيرا كه كم كسى خود را بگروهى
مانند نمود و از آنان نشد.
93- هر كه از خود (پيش از مردن در برابر اعمالى كه انجام داده) حساب كشيد سود
برد و هر كه از آن بىخبر ماند زيان نمود و كسى كه (از خدا) ترسيد از (هول و عذاب
قيامت) ايمن گشت و آنكه (از كارهاى جهان و مردم جهان) پند گرفت بينا گرديد و كسى كه
بينا گرديد فهميد و آنكه فهميد (در امور دين) دانا شد.
94- خود خواهى و خود پسندى مرد يكى از حسد كنندگان عقل اوست (عجب و خود پسندى
بين عقل و عيوب شخص حجاب است.)
95- از خاك و خاشاك (حوادث و ناملايمات) چشمت را ببند و الّا هرگز خرسند و راضى
نخواهى بود (دنيا محلّ حوادث و گرفتاريهاست و انسان بايد تا حدّى در برابر آنها
بىاعتناء باشد و الّا از پا در مىآيد).
96- در انقلابات روزگار و دگرگونيهاى حالات گوهرهاى مردان دانسته شود.
97- رشك بردن دوست (بدوست خود) از بيمارى (نادرستى و ناپاكى) دوستى است.
98- بيشتر جاهائى كه عقلها بخاك ميافتند زير درخشندگيهاى طمعها است. (حرص و طمع است كه ديده عقل را مىبندد و انسان را بذلت و خوارى مىافكند).
99- ستم كردن بر بندگان (خدا) براى روز رستاخيز بد توشهاى است.
100- از شريفترين كارهاى كريمان چشم پوشى و تغافل نمودن اوست از آنچه ميداند.
101- شرم و حيا لباس خود را بهر كه پوشاند مردم عيب او را نبينند.
102- مهابت و وقار از زيادى خاموشى حاصل شود و بداد و انصاف دوستان زياد گردند و از نيكى كردن، قدرها و منزلتها بزرگ شوند و با فروتنى و
تواضع نعمت تمام يابد و با تحمّل رنجها بزرگى و آقائى ضرورت پيدا كند و با روش
عادله و رفتار نيك دشمن مقهور گردد و با بردبارى نشاندادن در برابر نادان ياران شخص
زياد شود.
103- ايمان (تنها با زبان گفتن نيست بلكه ايمان) شناختن و معتقد بودن از روى
قلب و اعتراف و اقرار بزبان، و با اعضاء و جوارح بدن عمل نمودن است.
104- هر كه بر (نداشتن مال و يا ناملايمات ديگر) دنيا اندوهگين شد بقضاء خداوند
خشمگين گشته است و كسى كه از گرفتارى و مصيبتى كه بدو روى آورده نزد ديگرى شكوه كند
از پروردگارش گلهمند شده است و هر كه پيش توانگرى آمد و بخاطر توانگرى او بدو
فروتنى كرد دو ثلث دينش (از دست) رفت و آنكه قرآن خواند و پس از مرگش داخل آتش شد از جمله كسانى است آيات خدا را مسخره مىنمود و هر كه دلش بدوستى
دنيا شيفته و حريص شد قلبش بسه چيز دنيا چسبيده شود: غم و اندوهى كه از او جدا نشود
و حرصى كه او را رها نكند و آرزوئى كه بدان نرسد.
105- با كسى كه روزى بدو رو آورده (گشاده روزى است در معاملات) شريك باشيد كه
شركت با او براى توانگرى شايستهتر و براى بدست آوردن بهره و سود سزاوارتر است.
106- (بفرزندش امام حسن عليه السّلام فرمايد:) هيچگاه كسى را بمبارزه نخوان و
اگر ترا بدان خواندند اجابت كن زيرا خواننده (بمبارزه ستمگر) است و ستمگر بخاك
افتاده ميباشد.
107- بخدا سوگند اين دنياى شما در نظر من از استخوان بىگوشت و پوسيده خوك كه در دست شخص جذام گرفته باشد پستتر است.
108- گروهى خدا را از روى ميل و رغبت (بثواب و پاداش آخرت) بندگى كردند پس اين
عبادت تاجران است و طايفهاى خدا را از روى ترس (جهنم و عذاب قيامت) بندگى نمودند
پس اين هم عبادت بندگان است و گروهى ديگر خدا را (سزاوار پرستش ديده و در برابر
نعمتهاى او) براى سپاسگزارى بندگى اختيار كردند پس اين عبادت آزادگان است.
109- روز ستمديده بر ستمگر سختر از روز ستمگر بر ستمكش است (زيرا ستمديده چند
روزى در دنيا ستم مىبيند ولى كيفر و عقوبت ستم در قيامت براى ستمگر آتش جهنم است)
110- از خداوند اگر چه بمقدار كم هم باشد بترس و ميان خود و خداوند پردهاى و لو نازك هم باشد قرار ده.
111- هر گاه (بيك پرسش) پاسخهاى زياد و گوناگون داده شود درستى (آن) پنهان ماند
(سؤال كننده متحيّر شود كه بكدام يك از آنها عمل كند).
112- يقينا براى خداوند تعالى در هر نعمتى حقّى است (كه بايد بدان نعمت
سپاسگزارى كرد) پس هر كه آن (شكر نعمت) را اداء كند خداوند آن نعمت را بر او زياد
گرداند و كسى كه در اين مورد كوتاهى نمايد خداوند نعمتش را در خطر زوال اندازد.
113- از گريختن و تباه شدن نعمتها (در اثر ناسپاسى) بترسيد كه هر گريختهاى باز
نمىگردد.
114- كسى كه در باره تو گمان نيك برد (انتظار دريافت احسان و انفاق ترا داشت) پس گمان او را راست گردان. (در بارهاش نيكى كن).
115- برترين و نيكوترين كردارها عملى است كه انجام آن را اجبارا بنفس خود تحميل
كنى.
116- خدا را بجهت بهم خوردن تصميمات و ارادهها و بگشوده شدن گرهها (ى مشكلات)
شناختم.
117- تلخى دنيا (تحمّل رنج و ناراحتى در برابر انجام تكاليف عبادى و صبر بر
ناملائمات) شيرينى (سعادت و راحتى) آخرت است و شيرينى دنيا (لذايذ نامشروع كه از
هوى و هوس نفسانى سرچشمه گيرند موجب) تلخى (عذاب و عقوبت) آخرت است.
118- اى فرزند آدم (پيش از اين كه مرگت فرا رسد و از دنيا بروى) تو خود وصىّ
خويشتن باش و آنچه را كه مىخواهى از مال و دارائى تو پس از مرگ در بارهات انجام
دهند خود پيش از مرگ انجام ده.
119- تندى (و خشم) نوعى از ديوانگى است زيرا هر كه صاحب چنين صفتى باشد (پس از
آرامش) پشيمان گردد پس اگر پشيمان نشود جنونش شديد و دائمى است.
120- آن گاه كه تنگدست و نيازمند شديد بوسيله صدقه دادن با خداوند تجارت كنيد
(تا گشايشى در كار روزىتان فراهم آيد).
121- اى فرزند آدم، امروز براى (رزق و روزى) فرداى نيامده اندوهگين مباش زيرا اگر روز نيامده از عمر تو باشد و تو زنده بمانى خداوند در آن
روز روزى ترا مىرساند.
122- مردم در دنيا دو (نوع) عمل كنندهاند: عمل كنندهاى كه در دنيا (فقط) براى
دنيا كار ميكند (در نتيجه) دنيا او را بخود مشغول كرده و از كار آخرتش باز داشته
است (چنين كسى) از فقر و تهيدستى بازماندگانش مىترسد و از فقر و نيازمندى خود (در
آخرت) ايمن است پس عمرش را در راه سود ديگرى فانى مىسازد. و عمل كنندهاى (ديگر)
در دنيا براى روز مرگ و آخرت كار ميكند (در نتيجه) آنچه از نيازمنديهاى دنيا بدو
ضرورت دارد بدون اين كه براى آن كارى كند برايش مىرسد، پس چنين كسى بهره هر دو سرا
را برده و بهر دو مالك شده است و پيش خدا آبرومند گشته و از خدا حاجتى نخواهد كه
روا نسازد.
123- كسى كه دورى سفر (آخرت) را بياد آورد (تا اجل نرسيده خود را با زاد و توشه
تقوى و اعمال شايسته) آماده سازد.
124- ميان شما و پند و موعظه از فريب و غفلت حجاب و مانعى وجود دارد.
125- مردم بچيزى خوشا بآن نگفتند مگر اين كه روزگار بر آن، روز بدى را پنهان
نمود.
126- چون خداوند بندهاى را (در اثر نافرمانى و معصيت) پست و خوار گرداند او را
از علم (احكام دين) محروم سازد.
127- اگر خداوند (بوسيله پيغمبرانش مردم را) از معصيت و نافرمانى خود نترسانيده
بود (باز هم) براى سپاسگزارى از نعمتهاى او واجب بود كه او را نافرمانى نكنند.
128- با احمق مصاحبت مكن زيرا كه او كردار خود را در نظر تو مىآرايد و دوست
دارد كه تو هم مانند آن (احمق) باشى.
129- براى تو سه دوست و سه دشمن است: پس دوستانت (عبارتند از) دوست تو، و دوست
دوست تو، و دشمن دشمن تو. و دشمنانت (عبارتند از) دشمن تو، دشمن دوست تو، و دوست دشمن تو.
130- عبرتها و پندها چه بسيارند ولى عبرت گرفتن و پند پذيرى چقدر كم است.
131- از على عليه السلام، پرسيدند خداوند (در قيامت) چگونه بحساب اين همه مردم
با وجود زياديشان مىرسد فرمود همچنان كه اين همه را با وجود كثرتشان روزى مىدهد.
پرسيدند چگونه از آنها حساب خواهد و آنان او را نمىبينند فرمود همان گونه كه
آنها را روزى مىدهد و آنان او را نمىبينند.
132- فرستاده تو بيان كننده عقل تست و نامهات رساتر چيزى است كه از زبان تو
سخن گويد. (براى پيغام فرستادن بايد كسى را انتخاب نمود كه دانا و شايسته باشد و
بهتر از آن نامه نوشتن است زيرا فرستاده هر قدر هم فهميده و هوشمند باشد بهتر از خود انسان كه مقصودش را در نامه قيد
ميكند نخواهد بود).
133- كسى كه بشدّت و سختى بلاء گرفتار شده است از كسى كه عافيت داشته و از درد
و بلاء آسوده نيست بدعا نيازمندتر نمىباشد. (هر دو نيازمند دعا هستند گرفتار براى
رفع گرفتارى و صاحب عافيت براى دوام عافيت).
134- مردم پسران دنيا هستند و مرد بر دوستى مادرش ملامت نمىشود.
135- مسكين و نيازمند (كه پيش ديگرى رود و چيزى خواهد) فرستاده خداست پس كسى كه
او را ردّ كند و باز دارد خدا را ردّ كرده است و هر كه بدو چيزى دهد بخدا داده است.
136- دوستى پدران در ميان فرزندان (آنها) نزديكى و خويشاوندى است و خويشاوندى
بدوستى نيازمندتر از دوستى بخويشاوندى است.
137- ايمان بندهاى تا وثوق و اعتمادش بدانچه در دست (قدرت) خداوند سبحان است
بيشتر از آنچه در دست خود دارد نباشد درست نيست.
138- براى دلها رو آوردن و رو برگرداندنى است (گاهى شوق و رغبت عبادت دارند و
گاهى خسته و بىميلاند) پس هر گاه (بسوى عبادت) رو نهادند آنها را بانجام نوافل و
مستحبّات وادار نمائيد و زمانى كه رو برگردانيدند بانجام واجبات اكتفاء كنيد.
139- از انجام گناهان و نافرمانيها بخدا، در خلوتها و پنهانيها بترسيد زيرا كه
شاهد و بيننده خود داور و حكم كننده است.
140- پيروز نشد آنكه گناه بدو چيره گشت و غلبه كننده با شرّ و بدى (غالب نيست
بلكه) مغلوب است:
141- كمترين چيزى كه شما براى خداوند سبحان الزام داريد اينست كه از نعمتهاى او
براى انجام گناهان كمك نطلبيد (نعمتهائى را كه خداوند بشما ارزانى داشته در راههاى
نامشروع تباه نسازيد).
142- بىاعتنائى و اميد نداشتن بدانچه در دست مردم است بزرگترين توانگرى است.
143- اگر بنده (با ديده دل) اجل خود و جاى بازگشتش را ببيند آرزو و فريب آن
(نفس) را دشمن دارد.
144- براى مال و دارائى هر كسى دو شريك وجود دارد: يكى ارث برنده و ديگرى حوادث
روزگار (حوادث و پيشامدها مال او را فانى و نابود ميكنند و پس از مرگ نيز
بازماندگانش آنرا بارث مىبرند).
145- پاكدامنى زينت فقر و تهيدستى است و سپاسگزارى زينت توانگرى است.
146- مدح و تمجيد (در باره اشخاص) بيش از استحقاق و شايستگى تملّق و چاپلوسى
است و كمتر از استحقاق، درماندگى و ناتوانى در سخن و يا از رشك و حسد است.
147- سختترين گناهان (در نزد خدا) گناهى است كه مرتكب و انجام دهندهاش آنرا
سبك و كوچك شمارد.
148- كسى كه (براى اصلاح خويشتن) بعيب خود نگريست از توجّه بعيب ديگرى باز
ماند. و كسى كه بروزى خدا داد راضى و خرسند گشت بدانچه (از مال دنيا) از دست رفت
اندوهگين نشد. و هر كه (بديگران) شمشير ستم كشيد خود بدان كشته گرديد. و هر كه در
كارهاى سخت خود را برنج افكند هلاك شد و آنكه خود را در گردابهاى (مهالك) انداخت
غرق گرديد و كسى كه بجاهاى بد داخل شد تهمت زده گشت. و كسى كه پر حرفى كرد خطاء و اشتباهش زياد
گرديد و كسى كه خطايش بسيار شد حياء او اندك گرديد و آنكه حياءش اندك شد پارسائىاش
كم گرديد و كسى كه پارسائى وى كم شد دلش مرده گشت و آنكه دل مرده شد داخل آتش
گرديد.
149- سختى چون بمنتهاء درجه خود رسد گشايش حاصل شود و هنگام تنگ شدن حلقههاى
بلاء و گرفتارى آسايش فراهم آيد. (در چنين مواردى بايد بخداوند پناه برد و استغاثه
و دعا نمود تا خداوند مهربان گشايش و فرجى مرحمت فرمايد).
150- بزرگترين عيب و زشتى آنست كه (در باره ديگران) عيب بدانى آن چيزى را كه
مانند آن در خود تو باشد.
151- هرگاه از خداوند سبحان حاجتى خواهى پس حاجت خود را با صلوات بر پيغمبر او
صلّى اللّه عليه و آله شروع كن سپس حاجت خود را بخواه زيرا خداوند كريمتر از آنست
كه از او دو حاجت خواسته شود يكى را روا سازد و ديگرى را رد كند.
152- هر كه بآبروى خود بخل ورزد (علاقهمند شود) بايد جدال و ستيزه (با مردمان
پست و بىآبرو) را رها سازد.
153- تعجيل و شتابزدگى در كارها پيش از امكان (قدرت بانجام آنها) و سستى و درنگ
پس از بدست آمدن فرصت از حماقت است.
154- فكر و انديشه (براى نشان دادن صورت معقولات) آيينه صاف و روشنى است و عبرت
گرفتن (از تحوّلات روزگار) بيم دهنده موعظه كنندهاى است و دورى تو از چيزهائى كه
بديگران نپسندى براى تأديب نفس تو كفايت ميكند.
155- علم و دانش بكردار و عمل مقرون و پيوسته است پس كسى كه دانست عمل نمود، و
علم عمل را (بسوى خود) مىخواند اگر پاسخش داد (در اين صورت انسان از عملش بهرهمند
شود) و الّا از آن كوچ كند.
156- هيچ شرافتى برتر از (شرافت) اسلام و هيچ عزّتى گرامىتر از پرهيزكارى و
هيچ پناهگاهى بهتر از پارسائى و هيچ شفاعت كنندهاى رهانندهتر از توبه (بسوى خدا)
و هيچ گنجى توانگر كنندهتر از قناعت نيست و هيچ مالى فقر برندهتر از خشنود شدن
بروزى رسيده نمىباشد. و كسى كه بقدر كفاف اقتصار كرد براحتى چيره گرديد و در بستر آسايش فرود آمد و طمع (بمال دنيا) كليد رنج و مركب باركش بلاء و گرفتارى است و
حرص و تكبّر و رشك بردن (آدمى را) براى افتادن بگناهان دعوت ميكنند و بد كارى جمع
آورنده بديها و عيبها است.
157- بخل جمع كننده بديها و زشتىها است و آن مهارى است كه (انسان بوسيله آن)
بسوى هر بدى كشيده مىشود.
158- بسا بصبح رو آورندهاى كه آنرا پشت سر نگذاشت (مرد و بشب نرسيد) و بسا كسى
كه در اوّل شب (مردم در اثر جاه و مقام و مال و نعمتى كه داشت) باو غبطه مىخوردند
و در آخر شب گريه كنندگان (بخاطر مرگ او) برخاستند.
159- سخن را تا نگفتهاى مالكش مىباشى (در اختيار تست) و آن گاه كه بزبان آوردى
مملوك او گشتى پس زبانت را (در محفظه دهان) نگه دار همچنان كه طلا و نقرهات را در
خزينه نگه ميدارى (زيرا) چه بسا كلمهاى موجب سلب نعمت شده و رنج و گرفتارى بوجود
مىآورد.
160- آنچه را كه نمىدانى مگو بلكه تمام آنچه را هم كه مىدانى مگو زيرا خداوند
سبحان بتمام اعضاء و جوارح تو تكاليفى واجب كرده كه در روز قيامت به آنها بر تو
حجّت و دليل مىآورد.
161- بترس از اين كه خداوند ترا در موقع نافرمانى و گناه ببيند و هنگام طاعتش
نيابد كه در اين صورت از زيانكاران مىباشى و چون قوى و توانا باشى بر طاعت و بندگى
خدا توانا باش و زمانى كه ضعيف و ناتوان گشتى از انجام معصيت خدا ناتوان باش.
162- هر خير و خوشى كه بدنبال آن آتش باشد خير و خوشى نيست و آن شرّ و رنجى كه
بعدش بهشت باشد شرّ و رنج نيست و هر نعمتى نسبت به بهشت بسيار حقير و كوچك است و هر
بلاء و محنتى در برابر آتش دوزخ عافيت و آسايش است.
163- آگاه باشيد كه از جمله بلاها فقر و تنگدستى است و سختتر از فقر، بيمارى
بدن است و سختتر از بيمارى بدن بيمارى دل است (نيست بيمارى چو بيمارىّ دل). آگاه
باشيد كه از جمله نعمتها نيز دارائى زياد است (بشرط اين كه در راه نامشروع صرف
نشود) و بهتر از دارائى زياد تندرستى بدن و بهتر از تندرستى بدن سلامت و پرهيز دل
است.
164- در (مال و متاع) دنيا بيرغبت و بىاعتنا باش تا خدا ترا بزشتيهاى آن بينا
گرداند و (از عبادت و بندگى خدا و حيله و فريب شيطان و نفس امّاره) غافل مشو كه از
تو غافل نيستند.
165- سخن گوئيد تا شناخته شويد زيرا كه مرد در زير زبانش پنهان است.
166- چه خوش و نيكوست فروتنى توانگران بدرويشان براى بدست آوردن پاداشى كه
(براى اين عمل) در نزد خداوند است و از آن نيكوتر بىاعتنائى فقراء بر توانگران است
بجهت اعتماد و توكّلى كه بر خداوند دارند.
167- كسى كه با حقّ كشتى گيرد (مخالفت حقّ كند) بخاك افتد.
168- (اين سود و فايده) از عقل تو برايت كافى است كه راههاى گمراهيت را از راه
راست و هدايت (دين) تو برايت آشكار سازد.
169- هر كه فكر و باطن خود را اصلاح كند خداوند ظاهرش را نيكو گرداند و هر كه
براى دين و آخرتش كار كند خداوند كارهاى دنياى او را كفايت ميكند.
170- بردبارى پردهاى است پوشاننده و عقل شمشيرى است برّنده، پس عيوب اخلاقى
خود را با (پرده) حلم بپوشان و هوى و تمايلات (نفسانيت) را با (شمشير) عقلت بكش.
171- براى بنده شايسته نيست كه بدو خصلت عافيت و توانگرى اعتماد كند (زيرا) در
اثنائى كه او را سلامت و تندرست بينى ناگاه بيمار شود و در حينى كه توانگرش بينى
ناگهان نيازمند گردد.
172- در روز قيامت بزرگترين حسرتها و ندامتها حسرت و پشيمانى مردى است كه (در
دنيا) مالى را از راه حرام بدست آورد و مرد ديگرى آنرا ارث برده و در راه خداوند
سبحان اتفاق كند (در نتيجه مرد دومى بوسيله اين عمل) داخل بهشت گردد و اوّلى داخل
آتش شود.
173- روزى دو قسم است: يكى ترا مىجويد و ديگرى را تو مىطلبى. پس كسى كه (بيش از اندازه تلاش كند و) دنيا را بخواهد مرگ او را مىطلبد تا از
دنيا خارجش سازد و كسى كه آخرت را بطلبد دنيا خود او را طلب كند تا او از دنيا روزى
خود را تمام و كمال دريابد.
174- (هنگام عيش و نوش و انجام منهيّات) بياد تمام شدن و بريده گشتن لذّتها و
باقيماندن گناهان باشيد.
175- چنين نيست كه خداوند بر بندهاى در شكر را بگشايد و در زيادتى (نعمت) را
بر وى او بندد (كسى كه از نعمتى سپاسگزارى كند خدا نعمتش را بر او افزون كند). و در دعا و تقاضاى حاجت را بر بندهاى بگشايد و در اجابت دعا را بروى او بندد
(هر كه با توجّه بشرايط و آداب دعا از خدا حاجتى خواهد بر آورده مىشود). و در توبه و بازگشت را بر بندهاى باز كند و در رحمت و آمرزش را بر وى او بندد.
176- تمامى زهد ميان دو كلمه از قرآن است كه خداوند سبحان فرمود: (تا هيچگاه
بدانچه از دستتان رفتهاند و هناك نشويد و بدانچه بدستتان مىرسد شادمان نگرديد) و
كسى كه بر گذشته غم نخورد و از آينده خوشحالى نكرد حقيقة زهد را از دو طرفش گرفته
است.
177- كار اندك و مداوم بهتر از كار زياد خسته كننده است.
178- هر كه مصيبتهاى كوچك را بزرگ شمارد خداوند بمصيبتهاى بزرگ گرفتارش كند.
179- هر كه عزّت نفس داشت شهوات و تمايلاتش نزد او پست و خوار گردند.
180- بىاعتنائى تو بكسى كه (بمعاشرت و همنشينى تو) راغب و مايل است (سبب) كاهش
بهره است و رغبت و ميل تو بكسى كه بتو بىاعتنا است (موجب) خوارى و ذلّت نفس است.
181- فرزند آدم را كه اوّلش نطفه و آخرش مردار گنديده است با فخر و ناز چكار نه
روزى خود را مىتواند بدهد و نه مرگش را مىتواند مانع شود.
182- توانگرى و نيازمندى پس از عرضه نمودن (اعمال در قيامت) بر خداوند دانسته
شود.
183- آيا آزاد مردى نيست كه اين (دنيا را كه مانند) باقيمانده غذا در دهان است رها كرده و باهلش وا گذارد (بدانيد كه) براى نفسهاى شما بها و قيمتى
جز بهشت نيست پس آنها را جز بقيمت بهشت نفروشيد.
184- دو بسيار حريصاند كه سير نمىشوند: جوينده علم (كه هر چه ياد گيرد بيشتر
شيفته و شايق علم گردد) و خواهان دنيا (كه هر چه بدست آرد حريصتر شود).
185- علامت ايمان آنست كه راستگوئى را در جائى كه بتو زيان مىرساند بر
دروغگوئى در جائى كه بتو سود بخشد اختيار كرده و ترجيح دهى و اين كه در گفتار تو
زياده بر علمت چيزى نباشد (چيزى را كه ندانى نگوئى) و اين كه در باره سخن ديگرى از
خدا بترسى (از كسى عيبگوئى نكنى و يا سخن ديگرى را تغيير ندهى).
186- مقدّرات (خداوند) بر اندازهگيرى و محاسبه (بندگان) چيره مىشود و سبقت
گيرد تا اين كه (گاهى) آفت در تدبير و دور انديشى آنان پديد آيد.
187- دنيا براى غير خود آفريده شده و براى خود خلق نشده است.
188- خداوند از نادانان براى ياد گرفتن پيمان نگرفت تا اين كه از دانشمندان
براى ياد دادن پيمان گرفت.
189- بدترين برادران (دوستان) كسى است كه (انسان بخاطر او) برنج و زحمت افتد.
190- كسى كه چيزى را بطلبد آنرا يا مقدارى از آنرا (بسته بميزان كوششى كه كند)
بدست آورد.
191- فخر و نازت را كنار گذار، و كبرت را بشكن، و (تنگى) گورت را بياد آر.
192- هر چيزى كه (از روزى و مال دنيا) مىتوان بآن اكتفا نمود (براى گذراندن
زندگى) كافى است.
193- روزگار (براى تو) دو روز است: روزى بنفع و خوشى تست و روزى بزيان و
ناراحتى تو، پس روزى كه بسود تو شد سركش مباش و هنگامى كه بزيان تو شد شكيبا باش.
194- دل دفتر و كتابچه ديده است:
(ز دست ديده و دل هر دو فرياد
كه هر چه ديده بيند دل كند ياد)
195- پرهيزكارى و ترس از خدا رئيس و فرمانرواى تمام خوهاى نيكوست.
196- دنيا (با زرق و برق خود مردم را) مىفريبد و (با ناملائماتش) زيان
مىرساند و مىگذرد (بهمين جهت و بعلّت پستى و خوارى آن) خداوند سبحان راضى نشد كه
آنرا براى دوستانش پاداش و براى دشمنانش كيفر قرار دهد.
197- بردبارى قبيله و قوم و خويش (انسان) است.
198- هر كه بدون فقه (دانستن شرايط و احكام خريد و فروش از نظر دين) تجارت و
كسب كند در ربا افتد.
199- بىنيازى از عذر خواهى بهتر از عذر راست و مقبول آوردن است.
200- سينه خردمند گنجينه اسرار اوست و گشاده روئى (و حسن خلق) دام دوستى و
محبّت است و حلم و بردبارى پوشنده عيبها و زشتىها است.
201- كسى كه مهار آرزويش را بكشد (دنبال هوى و هوس خود رود) بوسيله مرگش لغزش
ميكند (بآرزويش نرسد مرگش فرا رسد).
202- عمل و كردار هر كسى كه موجب عقب افتادگى او باشد (اعمال عبادى را انجام
نداده و دستورات شرع را اجراء نكند) مقام و حسبش او را جلو نمىبرد.
203- كسى چيزى را در دلش مخفى نكرد مگر اين كه از لغزشهاى زبان و تغيير حالات
صورتش نمايان گرديد (زيرا رنگ رخساره خبر مىدهد از سرّ ضمير.)
204- تا درد ترا راه مىبرد تو هم با آن راه برو (باندك ناراحتى و بيمارى دوا
نخور و بسترى مباش).
205- صبر و شكيبائى دو قسم است: يكى صبر بر آنچه مورد اكراه تست (مانند صبر
كردن بر تشنگى و گرسنگى روزه) و ديگرى صبر بر اجتناب از آنچه دوست دارى (غلبه بر
تمايلات و هواهاى نفسانى در اثر عفّت و پاكدامنى).
206- نادان ديده نمىشود مگر در حال افراط و تفريط (كارهاى او از روى نظم و
قاعده نيست).
207- از شخص نااميد (از رحمت و عفو خدا) در شگفتم در حالى كه با او طلب آمرزش
ميباشد.
208- هر كه (بحرف) سخن چين گوش دهد دوستش را تباه ميكند (از دست مىدهد).
209- تقاضا كننده بىعمل مانند تير اندازى است كه كمانش زه نداشته باشد، (با
انجام واجبات بايد از خداوند درخواست نمود).
210- (از على عليه السلام در باره توحيد و عدل پرسيدند فرمود:) توحيد آنست كه
خدا را در وهم و انديشه نياورى (زيرا خداوند منزه از تجسّم در فكر و انديشه است) و
عدل آنست كه او را متهم نسازى (كارهاى ناشايستى كه انجام مىدهى از ناحيه او
ندانى).
نگارنده همچنان كه ابتداى كتاب را با شرح توحيد خدا شروع نموده است در پايان نيز
با قيد كلمه توحيد آنرا خاتمه داده و از خداوند منان مسألت مىنمايد كه مطالعه
كنندگان گرامى را بمفهوم و معناى سخنان گهربار مولى الموحدين و المتقين على عليه
السلام آشنا ساخته و همه را به پيروى از بيانات عاليه و حكيمانه آن حضرت براى
پيمودن راه توحيد و تقوى و ايمان و يقين موفق و مؤيد فرمايد.
الحمد للّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على محمّد و آله الطّيّبين الطّاهرين.
تهران- آذر ماه 1353 فضل اللّه كمپانى