پندهاى كوتاه از نهج البلاغه
هئيت تحريريه بنياد نهجالبلاغه
- ۱ -
عجبت لمن أنكر النشاه الاخرى و هويرى النشاه الاولى.
ترجمه: در شگفتم، از كسيكه زندگى اين دنيا را مىبيند، و باز زندگى
دنياى ديگر (آخرت) را قبول ندارد. شرح: كسيكه
با درك و دانائى، در زندگى اين دنيا نظر كند، سراسر دنيا را، پر از نشانههايى
خواهد ديد كه از قدرت آفرينش خداوند حكايت مىكنند. و كسيكه قدرت آفرينش خداوند را،
با عقل و بينش برسى كند، هرگز مسئله آخرت و زندگى پس از مرگ را انكار نخواهد كرد.
اگر ما، با دقت و شعور و انصاف، به دنياى خود نگاه كنيم، به روشنى مىبينيم كه
انسان و حيوان و گياه، و بالاخره تمام موجودات زنده اين دنيا، از
((نيستى)) به وجود آمدهاند. پس خداوند
كه قادر بوده است اين زندگى و اين همه موجودات زنده را، از((نيستى))
به ((هستى))
بياورد، باز هم قدرت آن را خواهد داشت كه پس از مرگ و نابودى اين موجودات، يكبار
ديگر آنها را زنده كند. اگر در زندگى انسان دقت كنيم، از يك نظر، خواهيم ديد
كه خداوند، در همين دنيا هم، ريشه و اصل زندگى انسانها را دل خاك قرار داده، و در
وقت لزوم، افراد بشر را، از خاك به وجود آورده است. ابتدا، ريشه زندگى و اصل
وجود ما، در دل همين خاكهاى بيابانى پنهان بوده است. از دل اين خاكها، گندم و برنج
و سبزى و ميوه و ديگر گياهان خوردنى و روئيدهاند. قسمتى از اين روئيدنيها را، پدر
و مادر ما خوردهاند. قسمت ديگرى را نيز حيوانات خوردهاند، تا زنده بمانند و بزرگ
شوند و به صورت غذاى انسان در آيند. يعنى پدر و مادر ما، وقتى گوشت حيوانات را نيز
خوردهاند، در حقيقت، از غذايى استفاده كردهاند كه اصل آن، باز هم از خاك بوده
است. به اين ترتيب، پدر و مادر ما، با خوردن خوراكىهايى، كه در هر حال، از زمين
بدست مىآيد، به زندگى خود ادامه دادهاند و بزرگ شدهاند بعد، وجود ما، همچون يك
ياخته، در پشت و شكم آنها، پيدا شده است آنگاه ما شروع به رشد كردهايم، صاحب دست و
پا و چشم و گوش و مغز و ساير اعضاء بدن شدهايم سرانجام، به صورت يك انسان كامل، از
شكم مادر، به اين جهان قدم گذاشتهايم. تمام اين مراحل، از وقتى كه ذرات هستى ما،
در دل خاكها بوده، تا وقتى كه اين ذرات به وجود پدر و مادر منتقل شده و سپس به صورت
انسان در آمده است، با قدرت آفرينش خداوند طى شده است. پس مىبينيم كه خداوند،
قبلا، يكبار قدرت خود را، در همين دنيا، نشان داده و ما را، از خاك به خود آورده
است. به اين ترتيب، خدايى كه چنين قدرتى دارد، يكبار ديگر هم، قادر به انجام اين
كار خواهد بود. يعنى، وقتى ما بميريم و به مشتى خاك مبدل شويم، دوباره، در روز
قيامت، خداوند ما را، از دل خاكها بيرون مىآورد، و به ما
(( هستى)) و زندگى مىدهد، تا براى
رسيدگى به حساب كارهايمان، در صف محشر آماده شويم. اتقوا معاصى
الله فى الخلوات فان الشاهد هو الحاكم.
ترجمه: در خلوت و تنهايى هم، از گناه و نافرمانى بپرهيزيد، زيرا همان
كسى كه گناه شما را مىبيند (يعنى خداوند) خودش نيز درباره آن، داورى خواهد كرد.
شرح: گروهى از افراد كوته فكر هستند، كه گمان مىكنند اگر در خلوت و
تنهايى، مرتكب گناه شوند، و كسى شاهد گناه آنها نباشد، از كيفر و مجازات در امان
خواهند بود. غافل از آنكه خداوند، در همه جا حاضر است، و در خلوت و تنهايى هم، شاهد
اعمال بندگان خويش است. امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: كسيكه در تنهايى
مرتكب گناه مىشوند، مثل كسى است كه در يك كشتى، داخل اطاقك خصوص خود، نشسته است و
كف آن را سوراخ مىكند. گرچه كسى شاهد اين عمل زشت و نادرست نيست، تا از آن جلوگيرى
كند، يا آن شخص را به مجازات رساند، ولى چنين كسى، مجازات عمل خود را خواهد ديد،
زيرا به خاطر كار زشت او، ديگران هم صدمه خواهند ديد. چون سرانجام، آب دريا، از
سوراخ آن اتاقك بلا خواهد آمد، و همه كشتى را، با تمام سرنشينان آن غرق خواهد كرد.
پس گناه، اگر در خلوت و تنهايى صورت گيرد، هم شخص گناهكار به مجازات خواهد رسانيد،
هم به روى جامعه اثر بد خواهد گذاشت. از سوى ديگر، انسان در رابطه با خدا،
بايد بداند كه: هرچند در خلوت و تنهايى مرتكب گناه شود، و كسى شاهد او نباشد، ولى
خداوند، او را مىبيند و شاهد گناهان اوست. به اين ترتيب، شخص گناهكار، در روز
رستاخيز، از داورى خداوند توانا و بينا كه خود آن گناه را ديده است - هيچ راه فرارى
نخواهد داشت.
اذا تم العقل نقص الكلام. ترجمه: هنگامى
كه عقل انسان كامل گردد، گفتارش كوتاه مىشود. شرح:
انسان، هر اندازه كه عقل و شعورش بيشتر شود و به سوى كمال برود، به همان نسبت، كمتر
حرف ميزند و در عوض بيشتر فكر مىكند. كسانيكه زياد حرف مىزنند و جلوى زبان
خود را نميگيرند، عقلشان كم و فكرشان كوتاه است. بهمين دليل، هنگام سخن گفتن،
درباره آنچه مىگويند، فكر نمىكنند، و هر چه به زبانشان آيد بدون فكر و انديشه،
بيان مىكنند. اما برعكس، افراد عاقل، تا زمانى كه موضوعى را خوب بررسى
نكردهاند، و درباره خوب و بد آن نينديشيدهاند، سخنى بر زبان نمىآورند. به همين
دليل، شخص عاقل، كمتر حرف ميزند، چون مقدارى از وقت خود را، به فكر كردن درباره
گفتارى كه ميخواهد بر زبان آورد، مىگذراند. حضرت على عليهالسلام، در جمله
ديگرى ميفرمايد: (( زبان عاقل، در پشت عقل او
قرار دارد)). يعنى: شخص عاقل، عقل خود را
پيش از زبانش به كار مىاندازد. در هر كارى، اول فكر مىكند، عقل و شعور خود را به
كار مىگيرد، و هنگامى كه به درستى سخن خود مطمئن شد، زبان به گفتار مىگشايد. در
حاليكه شخص نادان، پيش از آنكه فكر خود را به كار اندازد، شروع به حرف زدن مىكند،
و چه بسا كه با سخنان بىمعنى و حساب نشدهاش، هم خود و هم ديگران را بزحمت و
ناراحتى دچار مىسازد.
ما اختلفت دعوتان الا كانت احداهما ضلالة
ترجمه: هر گاه در مورد امرى واحد، دو ادعاى مختلف وجود داشته باشد،
ناچار، يكى از آن دو گمراهى (باطل) است. شرح:
بسيار ديده مىشود كه دو شخص، يا دو گروه، بر سر يك مسئله اختلاف دارند. به اين
معنى كه هر كدام، در مورد آن مسئله، ادعايى دارد كه با ادعاى ديگرى مخالف است، و هر
يك نيز، ادعاى خود را صحيح و بر حق ميداند و ادعاى ديگرى را غلط و باطل ميشمارد.
اما، از آنجا كه هميشه حق يگانه است، و هر چيزى كه بر حق باشد، نمىتواند دو صورت و
دو شكل جداگانه داشته باشد و هر دو نيز، درست و بر حق باشند، ناگزير بايد قبول كرد
كه دستكم، يكى از آن دو ادعا، باطل و گمراهانه است. روشنتر بگوييم: نمىشود
كه دو نفر، در مورد يك موضوع دو ادعاى مختلف بكنند، و هر دو نيز درست گفته باشند.
يعنى اگر، در چنين مواردى، يقين داشته باشيم كه هر دو نفر در اشتباه نيستند، پس
بايد مطمئن باشيم كه بطور قطع، فقط يكى از آنها ((حق))
ميگويد و ديگرى بر باطل است. وظيفه كسى هم كه با چنين افراد يا گروههايى روبرو
ميشود، آن است كه سخن و عقيده و ادعاى هر دو را، به دقت بررسى كند، تا آنچه را كه
بر حق است دريابد، و با انتخاب و پذيرش حق، از باطل دورى كند. و فى القرآن نبا ما قبلكم و
خبر ما بعدكم و حكم و ما بينكم.
ترجمه: سرگذشت نسلهاى پيشين شما، و خبرهاى مربوط به نسلهاى آينده
شما، و احكام و دستورات به امورى كه بين شما جارى است، همه در قرآن آمده است.
شرح: آنچه انسان، در زندگى اين جهانى خود به آن نيازمند است، بطور
كلى، خارج از اين سه مورد نيست: * نخست، ميخواهد بداند كه پدران و مادران و
نياكان او، در گذشته، چگونه بودهاند، چگونه زيستهاند، چهها مىانديشيدهاند،
* آن گناه مىخواهد بداند پس از مرگ او، دنيا چه صورتى خواهد داشت، و نسلهاى آينده
در چه اوضاع و شرايطى خواهند زيست، و احوال آنها، در دنياى آينده چگونه خواهد بود.
* و سپس مىخواهند بداند: در حال حاضر، در دوران بين گذشته و آينده، كه خود در آن
زندگى ميكند، با مردم چگونه بايد رفتار كند، و امورى را كه بين او و ديگران جارى
است، چگونه سر و سامان دهد، تا به راه نادرست نرود و به طريق آسايش و رستگارى گام
بردارد قرآن مجيد، كلام الهى و آسمانى ما مسلمانان، كتاب سازنده و روشنگرى است
كه اين سه موضوع مهم و حياتى را، براى ما، به روشنى و بدون ترديد يا ابهام، توضيح
داده است. پس ما، اگر مىخواهيم با درك و آگاهى زندگى كنيم و در منجلاب و
گمراهيها فرو نرويم، و به سوى سعادت گام برداريم، بايد قرآن را به دقت بخوانيد،
معنى آن را درك كنيم، و مفاهيم آن را دستور زندگى خويش قرار دهيم، و احكام آن را به
كار بنديم.
الراض بفعل قوم كالداخل فيه معم و على كل داخل فى باطل أثمان اثم العمل به و اثم
الرض به.
ترجمه: هر كس كه به كار گروهى از مردم خرسند باشد، مانند آن است كه
در آن كار، با آنها همراهى كرده است، هر كس در كار نادرست همراهى كند، براى او دو
گناه خواهد بود: گناه همكارى در آن كار نادرست، و گناه رضايت دادن به انجام آن.
شرح: اسلام، دينى است كه پيرامون خود را، همواره از زندگى كردن و
حصارهاى خلوت و تنهائى و سر بردن در چهار ديواريهاى در بسته، باز ميدارد. و در
مقابل، همه را به زندگى اجتماعى دعوت ميكند. براى يك چنين زندگى اجتماعى
برادرانهايى، كه در آن همه نسب به يكديگر وظايف و مسئوليتهايى دارند قوانين كاملى
نيز قرار داده، كه جلوههاى گوناگون آن، در تعاليم درخشان اسلامى ديده مىشود.
بر اساس اين قوانين، خوب بودن و خوب زيستن، تنها اين نيست كه ما، خود را از همه
كنار بكشيم، و در خلوت و تنهايى مشغول عبادت شويم و كارى به كار ديگران و ساير
افراد جامعه نداشته باشيم. چه، در اين صورت، حتى اگر هيچ گناهى از ما سر نزند، باز
در گناهى كه ديگران، در كنار ما و مقابل چشمان ما انجام ميدهند، شريك و سهيم خواهيم
بود. به بيان ديگر، يك مسلمان مؤمن واقعى، نبايد در برابر كارهاى باطل و نادرست
ديگران نيز، ساكت بنشيند و هيچ اقدامى نكند.چون اين سكوت، دليل آن است كه او، با
انجام آن كارهاى باطل مخالفتى ندارد و كسى كه مخالف امرى نباشد، بطور طبيعى، به
انجام آن امر، رضايت داده است. و راضى بودن به انجام كار ديگران نيز مانند آن است
كه خود او هم در آن كار، شركت و دخالت داشته است. از اين روست كه امام
عليهالسلام ميفرمايد: مسلمانان مؤمن حق ندارد ساكت بنشيند و شاهد و تماشاگر كارهاى
باطل ديگران باشد.چون در آنصورت، از او دو گناه سرزده است. يك گناه همان رضايت دادن
به انجام آن كار است، و گناه ديگر آن است كه با چنين رضايتى، خود او نيز، در آن كار
نادرست بصورت همكار و همراه در آمده و در حقيقت مثل آن است كه خود نيز، در انجام آن
گناه، شركت و همكارى داشته است. سل من الرفيق
قبل الطريق و عن الجار قبل الدار.
ترجمه: پيش از آنكه درباره راه بپرسى، درباره((رفيق
راه)) بپرس، و پيش از آنكه((خانه))
انتخاب كنى درباره((همسايه))
پرس و جو كن. شرح: بر اساس اين فرمايش امام
عليهالسلام، در زبان فارسى هم ضربالمثلى رواج يافته است كه مىگويند:((بگو
رفيقت كيست، تا بگويم چگونه آدمى هستى)). و
شاعرى، همين معنى را به شعر در آورده است: تو، اول بگو: با كيان زيستى؟ پس
آنگه، بگويم كه: تو، كيستى! سخن امام، اين هشدار را مىدهد كه: انسان بايد دقت
كند و هنگام سفر، از رفيق راه و همسفر بد و فاسد، پرهيز و دورى جويد، و همچنين
هنگام انتخاب خانه، مراقبت كند، تا با اشخاصى نادرست و گمراه، همسايه نشود. زيرا،
همسفر فاسد و همسايه گمراه، علاوه بر زيانها و ناراحتيهايى كه توليد مىكنند، بر
اثر همراهى و همنشينى و معاشرت پى در پى، در روحيه انسان، تأثير بد مىگذارند. و چه
فاسد، خود نيز، اندك اندك و ندانسته، به فساد و گمراهى كشيده ميشود. به همين دليل،
ما بايد مراقب باشيم و در هر كارى كه انجام ميدهيم، با كسانى همراهى و همفكرى كنيم
كه مطمئن باشيم درستكار و با ايمان و پاك و نيك كردارند. اين سخن، ميتواند ما
را، در اين جهت نيز راهنمائى كند كه: هر گاه در انتخاب راهى و انجام كارى دچار شك و
ترديد شديم، يا اگر ديديم كه خودمان، قادر به انتخاب راه درست نيستيم، بهتر است پيش
از آنكه با چشم بسته به راهى برويم يا شروع به كارى كنيم، افراد ديگر را درنظر
بگيريم. يعنى ببينيم كسانى كه عقل و درايت و ايمان و پارسايى آنها ثابت شده است، چه
كار ميكنند و از كدام راه مىروند، تا ما نيز همان راه را در پيش گيرم. به اين
ترتيب، علاوه بر آنكه به گمراهى و فساد دچار نمىشويم، از وجود همراه و همنشين خوب
هم بهرهمند مىگرديم. من استبد برأته هلك و من شاورالرجال
شاركها فى عقلولها. ترجمه: شخص خود
رأى به هلاكت ميرسد، و كسيكه با مردان برجسته و انديشمند مشورت كند، در عقل آنها
شريك ميشود. شرح: كسيكه در همه كارها، تنها
عقيده و نظر خود را درست ميداند و به رأى و عقيده هيچ كس ديگر، اهميتى نمىدهد، بيش
از هر كس، به خودش ظلم ميكند. هيچكس نيست كه همه چيز را بداند و براى همه مسائلى و
مشكلات، راه حل درست و منطقى و قابل اجرأ پيدا كند، و هر كس، هر اندازه هم كه عاقل
و دانشمند باشد، باز با مسائلى روبرو خواهد شد، كه راه حل درست و عملى آنها، به
فكرش نخواهد رسيد. در چنين حالى، اگر شخصى، خود رأى باشد و جز عقيده خود، عقيده هيچ
كس را نمىپذيرد، بطور مسلم، در حل مسائل، به راههاى غلط مىرود، و چه بسا دچار
اشتباهاتى ميشود كه حتى زندگىاش را به خطر مىافكند و او را به هلاكت و نيستى
ميكشاند. اما كسيكه تنها به عقيده خود اتكأ ندارد، و در مسائل گوناگون مشورت ميكند،
به راه سعادت ميرود. مخصوصا اگر شخصى، با افراد عاقل و انديشمند و مردان برجسته
مشورت كند، مانند آن است كه در فكر و دانش آنها شريك شده، و از عقل و انديشه
هركدام، براى خود سهمى برداشته است. وقتى ما، بار سنگينى داريم كه نمىتوانيم
از روى زمين حركت دهيم، به كمك چند نفر ديگر نياز پيدا مىكنيم. و هنگامى كه چند
نفر آمدند و به ما كمك كردن، مثل آن است كه ما را، در زور بازوى خود شريك كردهاند
و هر كدام، از قدرت و توانايى خود، سهمى به ما دادهاند. در مورد مسائل مربوط
به فكر و عقل نيز همينطور است. وقتى با مسألهيى روبرو ميشويم كه به تنهايى از حل
آن عاجزيم، بايد از عقل و انديشه ديگران هم كمك بگيريم. و در اين صورت، مثل آن است
كه خود را، در عقل و شعور آنها شريك ساختهايم و از نيروى انديشه و فكرشان، سهمى هم
به ما رسيده است. العلم خير من المال، العلم يحرسك، و انت
تحرس المال، و المال تنقصه النفقه و العلم يز كو على الأنفاق، و صنيع المال
يزول بزواله. ترجمه: دانش، از مال
دنيا بهتر است، زيرا دانش نگهبان توست، ولى مال را تو بايد نگهبانى كنى. مال دنيا
با بخشش كاسته ميشود، ولى دانش، براثر بخشش، رشد و فزونى مىيابد، و آنچه با مال
دنيا ساخته و پرداخته شده و بدست آمده، با تمام شدن مال، از بين ميرود.
شرح: عليهالسلام، بارها در سخنان خود، دانش را با مال دنيا مقايسه
فرموده، و همواره دانش را برتر و گرانبهاتر شمرده است. در اين كلام ارزنده نيز،
اميرمؤمنان (ع)، از برترى دانش نسبت به مال دنيا سخن مىگويد، و در اين مورد سه
دليل بيان مىفرمايد: * اول آنكه: دانش، انسان را از مشكلات زندگى و
گرفتاريهاى آخرت نگهدارى ميكند، و از خسارتها و زيانهايى كه به سراغ اشخاص جاهل
ميروند، در امان مىدارد.- ولى مال دنيا، نه تنها نگهبان صاحب خود نيست، بلكه صاحب
مال، ناچار است قسمتى از وقت و فكر و نيروى خود را به خاطر نگهدارى مال، از دست
بدهد، تا از تلف شدن و از بين رفتن آن جلوگيرى كند. * دوم آنكه: صاحب مال،
وقتى مقدارى از مالش را به ديگرى ببخشد، به مقدارى كه بخشش كرده است، از مال او كم
مىشود. ولى صاحب علم، هر چه از علم خود به ديگران ببخشد، يعنى هر چه علم خود را
بديگران بياموزد، بر علم او افزوده ميشود چون با هربار آموزش كه به ديگرى ميدهند،
خود او نيز ورزيدهتر مىشود و در رشته علمى خود، مهارت و تسلط بيشترى پيدا ميكند.
* سوم آنكه: مال و ثروت از بين برود، تمام چيزهائى هم كه به واسطه آن مال و ثروت
ساخته و پرداخته شده و بدست صاحب مال آمده است، از بين خواهد رفت. مثلا اگر كسى
مقامى را به خاطر ثروت خود به دست آورده است، يا اگر كسانى بخاطر ثروت با او دوست
شده و گردش را گرفتهاند، همينكه ثروت او به هر علتى، از بين برود، مقام و احترام و
دوستان او هم از دست خواهند رفت. در حاليكه آنچه شخص عالم، به خاطر علم خود به
دست مىآورد، هيچگاه از بين نخواهد رفت، زيرا علمى كه باعث بدست آمدن آن چيزها شده،
هميشه براى صاحب خود باقى ميماند.
|