فصل هشتم : نقش وزارت آموزش و پرورش در احياء نهج البلاغه
براى من بسى شيرين و لذت بخش بود اگر فرصت شنيدن صوت
دلنشين تك تك شما را داشتم ؛ يعنى شما بچه هاى عزيز - اين اميدهاى آينده - با دلهاى
پاك و روحهاى درخشان و نوربخش خودتان مى آمديد و جملات نورانى نهج البلاغه را براى
ما مى خوانديد... .
***
من از برادران عزيزمان در وزارت آموزش و پرورش خواهش مى كنم اين راه را رها نكنيد،
دنبال اين خط را بگيريد. نهج البلاغه را داخل مدرسه ها و كلاسها ببريد تا دانش
آموزان متن عربى اش را ياد بگيرند.
بهترين نويسندگان و شيواترين هنرمندان را استخدام كنيد و از آنها بخواهيد كه بيايند
اينها را ترجمه ى زيبا كنند تا آن را بچه هاى ما حفظ كنند نهج البلاغه بايد در
كتابهاى درسى ما بيايد. ما از نهج البلاغه خيلى دور مانديم لذا بايد اين فاصله را
جبران كنيم .
(70)
***
تمام مفاهيم لازم براى تقويت نظام جمهورى اسلامى در نهج البلاغه وجود دارد. شما
عزيزان و نو چشمهاى ما، دانش آموزان و زبدگان و بچه هاى با استعداد و خوش حافظه -
چه دختر و چه پسر - كه در وادى حفظ و ترجمه ى نهج البلاغه و فراگيرى اين كتاب مقدس
افتاده ايد، بدانيد كه اين نعمت ، بسيار با بركت و با عظمت است . اين موهبت خدايى
را مغتنم شماريد و پيش برويد.
(71)
***
معلمان و مربيان و وزارت آموزش و پرورش و معاونت مربوط و برادرانى كه اين كار را پى
گرفتند، بدانند كه يكى از ذى قيمت ترين كارهاست . مبادا اين كار را دست كم بگيريد و
كوچك بشماريد بيست سال ديگر جامعه ى ما خواهد فهميد كه اجتماع امروز شما و اين
فراگيرى نهج البلاغه چه آثارى خواهد داشت . بدانيد كه اين يك نهال بابركتى است كه
امروز به دست برادران عزيزمان در بنياد نهج البلاغه و وزارت آموزش و پرورش و بقيه ى
كسانى كه دست اندر كارند، غرس شد و بركات و ميوه هايش را در آينده خواهد داد. اين
كار را رها نكنيد و بچه هاى عزيز و برادران عزيزمان هم بدانند كه نهج البلاغه حاوى
كلمات بسيار ذى قيمت است .
(72)
***
در اين اردوگاهى كه شما جمع شده ايد قبلا عده اى مى آمدند تا فرهنگ غرب و فرآورده
هاى ذهنى فرهنگ غلط و فاسد بيگانگان را در اين جا نشخوار كنند و از همديگر ياد
بگيرند و به بچه ها فساد ياد بدهند اما امروز عكس آن شده است ؛ امروز در اين جا به
بچه ها دين و قرآن و نهج البلاغه ياد مى دهند.
(73)
***
فصل نهم : درمان دردها در نهج البلاغه
امروز ما در شرايط مشابهى مانند دوران حضرت على عليه السلام هستيم ، ما را
هم دنياطلبى تهديد مى كند، ما را هم ابتلاى به كبر و خود پرستى و تبعيض ، تهديد مى
كند، طوفانهاى فتنه هاى اجتماعى ما را هم به فرو ريختن تهديد مى كند بنابراين ما هم
به آن درمانها احتياج داريم و بيش از هميشه به نهج البلاغه احتياج داريم . من نديده
ام از اين ديدگاه كسى دنبال نهج البلاغه رفته باشد. مى دانيد كه البته خيلى كار شده
اما اين يك ديدگاه جديد است .
اينك در آيينه ى نهج البلاغه نگاه كنيد و ببينيد شما از وضع كنونى خودتان چه چيزى
را در آن مى بينيد؟ كدام درد و كدام خطر را مى بينيد؟ كدام هشدار متوجه ماست ؟ و
بدانيد كه درمان همه ى اينها در نهج البلاغه است .
امروز بسيار لازم است كه محققان ، نهج البلاغه را از اين جهات تفسير كنند.
(74)
***
نمونه وار چند فقره از بيماريهاى آن روز را كه اميرالمؤ منين عليه السلام در صدد
معالجه ى آنهاست ذكر مى كنم : يكى از اين بيماريها مساءله ى دنيا است . در نهج
البلاغه چه بسيار عليه دنيا و دنياطلبى و دنيا فريفتگى و عليه خطرات و كمينهاى دنيا
هشدار داده شده است . يكى از بخشهاى مهم نهج البلاغه زهد آن است .
(75)
***
ما مثل آن بيمارى كه يك نسخه ى كامل از يك طبيب حاذق در جيب خود يا در طاقچه ى اتاق
خود دارد، اما در عين حال لاى آن نسخه را باز نمى كند و به آن عمل نمى كند و از آن
بيمارى دايما رنج مى برد. قرنهاى متمادى نهج البلاغه را داشتيم اما از آن استفاده
نكرديم و از معارف آن بهره نبرديم و بيماريهاى فردى و اجتماعى خود را براى خودمان
جنگ داشتيم . اين آن تاءسف و افسوس بزرگى است كه هر كس با نهج البلاغه آشنا بشود،
در دلش جا خواهد گرفت .
(76)
***
اميرالمؤ منين عليه الصلاه و اسلام در نهج البلاغه خطبه يى به نام
قاصعه دارد كه بسيار خطبه ى مهم و پرمضمون و شگفت
آورى است . يكى از محورهاى عمده ى اين خطبه مذمت تكبر است .
در اين جا جملاتى درباره ى پيغمبران دارد كه من چند جمله را برايتان مى خوانم .
درباره ى پيغمبران مى فرمايد: و لكنه سبحانه كره اليهم التكابر
(77) خداى سبحان كبر و فخرفروشى را در نظر پيغمبران زشت و مكروه
قرار داد. ععع و رضى لهم التواضع عععع و تواضع را براى آنها شايسته دانست و راضى شد
كه آنها تواضع باشند. فالصفوا بالارض خدودهم ؛ اين قدر پيغمبران اهل تواضع و يگانگى
بودند كه صورتهاى خودشان را به زمين مى چسباندند. و عفروا فى التراب وجوههم ؛
پيشانى خود را با خاك آلوده مى كردند (اينها كنايه از تواضع و فروتنى است ). بعد مى
فرمايد:
ععع و خفضوا اجنحتهم للمؤ منين و كانوا قوما مستضعفين عععع ؛ براى مؤ منين
خفض جناح مى كردند (نهايت تواضع و فروتنى همراه با
مهربانى را خفض جناح مى گويند)، پيغمبران با مؤ منين اين گونه بودند، لذا مؤ منين
هميشه دور پيغمبر جمع مى شدند.
و كانوا قوما مستضعفين ؛ در حالى كه مؤ منين با پيغمبران مردمان مستضعفى بودند (كه
به هر معنا بگيريم مقصود ما را بيان مى كند: يا خود پيغمبران ، مستضعفان بودند و يا
مؤ منين كه پيغمبران در ميان آنها بودند و در مقابل آنها آن طور خضوع مى كردند؛
آنها مردمان مستضعفى بودند) لذا به پيغمبر ايراد مى گرفتند كه و تبعهم الارذلون ؛
مردمان پست ، مردمان پايين جامعه اطراف پيغمبر را گرفته اند!
(78)
***
اميرالمؤ منين در نهج البلاغه مى فرمايد: پيغمبران در مقابل مؤ منين خاضع بودند؛ در
حالى كه آن مؤ منين از اقوام مستضعف بودند. انبيا با همين عامه ى مردم و قشرهاى
وسيع مردم كه اكثريت افراد يك جامعه را تشكيل مى دهند، سر و كار داشتند. پيغمبر ما
هم سر و كار داشت ، امام امت هم در اين روزگار سر و كار دارد و بايد اين رابطه ميان
دولت و مسئولان و مردم بماند. بايد اين رابطه ضعيف نشود. رگ اصلى انقلاب ما وجود
همين رابطه است .
(79)
***
موضوع ديگرى كه در نهج البلاغه بارها تكرار شده است ، تكبر
است . يعنى همان كه محور اصلى خطبه ى قاصعه است . البته مخصوص خطبه ى قاصعه هم نيست
، در خيلى جاها هست ، مساءله ى تكبر يعنى خود را از ديگران بالاتر دانستن ؛ همان
آفتى كه اسلام را و نظام سياسى اسلام را منحرف كرد و خلافت را به سلطنت تبديل كرد و
به كلى نتايج زحمات پيامبر صلى الله عليه و آله را تقريبا در برهه يى از زمان از
بين برده است . اين است كه اميرالمؤ منين عليه السلام در نهج البلاغه به آن بسيار
اهميت مى دهد.
(80)
***
اين كه نهج البلاغه پر از زهد و ترغيب به زهد است ؛ چه چيز را نشان مى دهد؟ بيمارى
را نشان مى دهد اين نسخه ى اميرالمؤ منين عليه السلام كه اين قدر راجع به دنيا گرم
و پرشور و پرهيجان و زيبا و بليغ حرف مى زند؛ نشان مى دهد كه مردم بدطورى گرفتار
دنيا شده بودند. بيست و سه سال پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله ، مردم
بدطورى اسير شده بودند. اين دست گره گشا سعى مى كند گره هاى اين كمند را از دست و
پاى آنها باز كند.
(81)
***
امروزه براى ما نهج البلاغه از جهات مختلفى حساس است ، تاءكيد مى كنم كه اين كتاب ،
گنجينه ى بى نظير و تمام شدنى است و امروز هم بيشتر از هميشه ملت و جامعه ى اسلامى
ما به آن نيازمند است .
(82).
ما ملت ايران به عنوان كسانى كه پايه هاى اين نظام را روى دوشمان گرفته ايم ، اگر
امروز به نهج البلاغه مراجعه كنيم ؛ در آن چيز جالبى خواهيم يافت . بيماريهاى كه در
اين موقعيت ما را تهديد مى كند و درمان اين بيماريها، براى ما ارزنده و حياتى است .
بايد برويم و اين درمانها را جستجو كنيم . نمى خواهم بگويم همه ى آن حوادثى كه در
صدر اسلام اتفاق افتاده ، امروز هم همانها مو به مو اتفاق مى افتد، خير، اما جهت
گيريها يكى است .
(83)
***
ما يك سلسله سخنرانى از حضرت على عليه السلام داريم كه در اين سخنرانيها، ايدئولوژى
و تاكتيك جنگ و شيوه و تجربه ى حكومت كردن و اخلاق و زهد و تقوى وجود دارد. شما
امروز مى فهميد كه ما چه قدر به نهج البلاغه احتياج داريم .
(84)
***
فصل دهم : حكومت در نهج البلاغه
مساءله ى حكومت در نهج البلاغه مانند دهها مساءله ى مهم ديگر زندگى ، در اين
كتاب عظيم به شيوه يى غير از شيوه ى محققان و مؤ لفان مطرح شده است . البته چنين
نييت كه اميرالمؤ منين عليه السلام فصلى مستقل درباره ى حكومت بازكرده باشد و با
ترتيب مقدماتى به نتيجه گيرى برسد. شيوه ى سخن او در اين باب هم ، مانند ابواب ديگر
شيوه يى حكيمانه است ؛ يعنى عبور از مقدمات و تاءمل و تمركز بر روى نتيجه . نگاه
اميرالمؤ منين عليه السلام به مساءله ى حكومت ، نگاه حكيم بزرگى است كه با منبع وحى
پيوند نزديك دارد.
(85)
***
مساءله ى حكومت در نهج البلاغه ، به صورت يك بحث تجريدى نيست . حضرت على عليه
السلام با امر حكومت درگير بوده و در اين كتاب شريف به عنوان يك حاكم و كسى كه با
اداره ى كشور اسلامى - به همه ى مشكلات و مصيبتها و دردسرهايش - روبرو بوده و به
جوانب گوناگون اين مساءله رسيدگى كرده ، سخن گفته است . توجه به اين امر براى ما كه
در شرايطى مشابه شرايط اميرالمؤ منين على عليه السلام قرار داريم ، بسى آموزنده است
.
(86)
***
1 - معناى حكومت
ابتدا بايد ديد كه آيا حكومت از ديدگاه امام
عليه السلام به همان معنايى است كه در فرهنگ متداول جهان كهن و جهان امروز از آن
فهميده مى شود؟ يعنى حكومت مترادف است با فرمانروايى ، سلطه ، تحكم و احيانا
برخوردارى حاكم يا حاكمان از امتيازاتى در زندگى ؟ يا حكومت
در فرهنگ نهج البلاغه ، مفهوم ديگرى دارد؟ در اين باب از چند كلمه و اصطلاح
مشخص در نهج البلاغه استفاده مى كنيم كه عنوان امام ،
والى و ولى امر براى
حاكم و عنوان رعيت براى مردم از آن قبيل است .
(87)
***
در قرآن و همين طور در حديث - مخصوصا در نهج البلاغه - دو چهره از حاكم تصوير شده
است : يك چهره ى مثبت و يك چهره ى منفى . چهره ى مثبت به عنوان امام هدى - امام
هدايت كننده به حق - معرفى مى شود و چهره ى منفى هم به عنوان امام و پيشواى آتش و
گمراهى ، شناسايى مى شود. امام هدى ، پيغمبران و اوليا و حكام به حق اسلامى و حكام
بنده ى خدا و شايسته بر طبق معيارهاى الهى هستند؛ و امام باطل - امام آتش - طاغوتها
هستند.
(88)
***
2 - ضرورت حكومت
اين يك بحث است كه آيا براى جامعه ى انسانى ، وجود فرماندهى و حكومت ، امرى
ضرورى است يا نه ؟ استنتاج از اين بحث به معناى التزام به لوازمى در زندگى جمعى است
و صرفا منحصر به اين نيست كه ما قبول كنيم حكومت براى جامعه لازم است ؛ بلكه نتيجه
ى بحث ما در شيوه ى فرماندهى و در شيوه ى فرمانبرى و در اداره ى جامعه نيز مشخصات و
خطوط ويژه يى را ترسيم خواهد كرد.
(89)
***
مساءله ى ضرورت حكومت در نهج البلاغه در مقابل گرايش و جريان قدرتمندانه مطرح مى
شود... از اين گرايشها هميشه در جوامع وجود داشته و امروز هم هست و در آينده نيز تا
وقتى كه اخلاق انسان ، كامل و درست نشود؛ چنين گرايشهايى وجود خواهد داشت .
(90)
***
3 - منشاء حكومت
منشاء حكومت از نظر نهج البلاغه چيست ؟ آيا امر طبيعى ، نژاد، دودمان ، نسب
، زور و اقتدار (اقتدار طبيعى و يا اقتدار مكتسب ) است ؟ يا نه ، منشاء حكومت و
آنچه به حكومت يك انسان يا يك جمع مشروعيت مى بخشد؛ يك امر الهى يا يك امر مردمى
است ؟
(91)
***
در دنياى جديد، دمكراسى - يعنى خواست و قبول اكثريت مردم - ملاك و منشاء حكومت
شمرده مى شود اما كيست كه نداند دهها وسيله ى غير شرافتمندانه به كار گرفته مى شود
تا خواست مردم به سويى كه زورمداران و قدرت طلبان مى خواهند، هدايت شود. بنابراين
مى توان در يك جمله گفت كه در فرهنگ رايج انسانى ، از آغاز تا امروز و از امروز تا
زمانى كه فرهنگ علوى و نهج البلاغه بتواند بر زندگى انسانها حكومت كند، منشاء
حاكميت اقتدار و زور بوده و خواهد بود ولا غير.
اميرالمؤ منين عليه السلام در نهج البلاغه ، منشاء حكومت را اين معانى نمى داند و
مهمتر اين است كه خود او هم در عمل آن ثابت مى كند. از نظر على عليه السلام منشاء
اصلى حكومت ، يك سلسله ارزشهاى معنوى است . آن كسى مى تواند بر مردم حكومت كند و
ولايت امر مردم را به عهده بگيرد كه از خصوصياتى برخوردار باشد.
(92)
***
4 - حكومت حق است يا تكليف ؟
آيا حكومت كردن ، يك حق است يا يك تكليف ؟ حاكم حق حكومت دارد يا موظف است
كه حكومت كند، و كدام انسان مى تواند يا مى بايد حكومت كند؟ از نظر نهج البلاغه ،
حكومت هم حق است و هم وظيفه .
براى كسى كه از شرايط و معيارها و ملاكهاى حكومت برخوردار است ؛ در شرايطى وظبفه
است كه حكومت را قبول كند، و نمى تواند اين بار را از دوش خود بر زمين بگذارد.
(93)
***
اميرالمؤ منين عليه السلام در بيانى خلاصه و موجز، حكومت را هم يك حق مى داند و هم
يك وظيفه و هم يك تكليف . به اين ترتيب نيست كه هر كسى كه برايش شرايط توليت امور
مردم فراهم شد و توانست به نحوى با كسب وجاهت و تبليغ ، و با كارها و شيوه هايى كه
معمولا طالبان قدرت خوب مى دانند آن شيوه ها چيست ؛ نظر مردم را جلب كند و بتواند
حكومت كنند. وقتى حكومت ، حكومت حق است ، اين حق متعلق به كسان معينى است و اين به
معناى آن نيست كه يك طبقه ، طبقه ى ممتازند؛ زيرا در جامعه ى اسلامى ، همه فرصت آن
را دارند كه خود را به آن زيورها بيارايند و همه مى توانند كه آن شرايط را براى خود
كسب كنند. البته در دوران بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يك فصل استثنايى
وجود دارد؛ اما نهج البلاغه بيان خودش را به صورت عازم ارايه مى دهد و بارها و
بارها به اين حق اشاره مى كند.
امام ، حكومت را حق مى داند. اين چيزى است كه در نهج البلاغه واضح است .
(94)
***
5 - حكومت هدف است يا وسيله ؟
آيا حكومت كردن براى فرد يا جمع حاكم ، يك هدف است يا يك وسيله ؟ و اگر
وسيله است ، براى چه هدفى ؟ حاكم به وسيله ى حكومت مى خواهد جامعه را به چه مقصدى
برساند؟!
(95)
***
6 - حاكم و رعيت
مساءله ى شورانگيز روابط حاكم و رعيت مبتنى بر چه مبنا و اساسى است ؟ آيا حق
يك جانبه است كه حاكم را بر گرده ى مردم سوار مى كند؟ يا متقابل است ؟ از جمله ى
اساسى ترين و پرمعناترين و پرنتيجه ترين مباحث حكومت در نهج البلاغه ، همين مساءله
است .
(96)
***
7 - مردو و حكومت
بايد ببينيم كه در فرهنگ نهج البلاغه ، مردم در برابر حكومت چه كاره اند؛
تعيين كننده اند؟ آغاز گرند؟ اختيار دار تامند؟ هيچ كاره اند؟ چه هستند؟ اينها
ظريفترين مسايلى است كه در نهج البلاغه عنوان شده است . فرهنگهايى كه امروزه در
بخشها تقسيم بنديهاى مختلف سياسى بر ذهنيت مردم حاكم است . هيچ كدام منطبق با فرهنگ
نهج البلاغه نيست .
(97)
***
8 - نخوه ى برخورد با مردم
اجزا و اعضاى حكومتى چگونه بايد با مردم برخورد كند؟ آيا طلبكار از مردمند؟
آيا بدهكار به مردمند؟ اخلاق دستگاه حكومت با مردم چگونه است ؟
(98)
***
9- رفتار حاكم با خود
آيا براى رفتار حاكم در جامعه ، محدوديتى وجود دارد؟ آيا مى توان به حسن
رفتار او با مردم بسنده كرد؟ يا، ماوراى نحوه ى ارتباط حاكم با مردم ، چيز ديگرى
وجود دارد كه آن ، نحوه ى ارتباط حاكم با خود است ؟ زندگى شخصى حاكم چگونه بايد
بگذرد و نهج البلاغه در اين مورد چه نظرى دارد؟
(99)
***
10 - شرايط حاكم
در نهج البلاغه از حاكم جامعه ى اسلامى هرگز به عنوان ملك يا سلطان سخنى
گفته نشده است . يكى از تعبيراتى كه در نهج البلاغه وجود دارد؛ يكى
امام به معناى پيشوا و رهبر است . مفهوم رهبر با
مفهوم راهنما فرق دارد. رهبر آن كسى است كه اگر جمعيت و امتى را به دنبال خود مى
كشانند؛ خود، پيشقراول و طلايه دار اين حركت است . مفهوم حركت و پيشروى و پيشگامى
در خطى كه مردم حركت مى كنند، در كلمه ى امام وجود
دارد.
(100)
***
به نظر مى رسد نوع ارتباطهايى كه در معناى ولايت ذكر مى شود، كلا مصاديق همان پيوند
و پيوستگى هستند. والى امت و والى رعيت آن كسى است كه امور مردم را به عهده دارد و
با آنها پيوسته است و همين معنى ، بعد خاصى از مفهوم حكومت را از نظر نهج البلاغه و
اميرالمؤ منين عليه السلام روشن مى كند.
(101)
***
قسمتى كه مدير جامعه آن را تشكيل مى دهد مانند بقيه ى قسمتهاست . او هم مانند بقيه
ى اجزا و عناصر تشكيل دهنده ى اين مجموعه است ، ولى امر متصدى اين كار است . متصدى
اين كار هيچ گونه امتيازى را طلب و توقع نمى كند و عملا هيچ گونه امتيازى از لحاظ
وضع زندگى و برخورداريهاى مادى و او تعلق نمى گيرد. اگر بتواند وظيفه ى خودش را خوب
انجام دهد، به اندازه يى كه اين وظيفه و انجام دادن آن براى او جلب حيثيت معنوى
كند، به همان اندازه حيثيت كسب مى كند و نه بيش از آن اين حاق مفهوم حكومت در نهج
البلاغه است . بنابراين تعبير، حكومت در نهج البلاغه هيچ نشانه و اشاره يى از سلطه
گرى و هيچ بهانه اى براى امتيازطلبى ندارد. از آن طرف ، مردم به تعبير نهج البلاغه
رعيت اند. رعيت يعنى جمعى كه رعايت و مراقبت و حفاظت و حراست آنان بر دوش ولى امر
است .
(102)
***
وقتى در نهج البلاغه در جستجوى مفهوم حكومت هستيم ، از طرفى مى بينيم آن كه در راءس
حكومت است ، والى و ولى امر و متصدى كارهاى مردم و وظيفه دار و مكلف به تكليف مهمى
است . انسانى است كه بيشترين بار و سنگين ترين مسؤ وليت بر دوش اوست . اما در سوى
ديگر، مردم قرار دارند كه بايد به همه ى ارزشها و آرمانهايشان و با همه ى عناصر
متشكله ى شخصيتشان ، مورد رعايت قرار بگيرند. اين مفهوم حكومت است و اين مفهوم ، نه
سلطه گرى ، نه زورمدارى و نه افزون طلبى است .
(103)
***
اميرالمؤ منين عليه السلام در بخشهاى مهمى از نهج البلاغه به حيطه ى حكومت اشاره مى
كند. شايد دهها جمله در نهج البلاغه مى توان نشان داد كه مفهوم حكومت را از نظر
امام على عليه السلام مشخص مى كند.
از جمله در ابتداى فرمان مالك اشتر مى خوانيم :
ععع جبايه خراجها و جهاد عدوها، و استصلاح اهلها، و عماره بلادها عععع .
(104)
اين معناى حكومت است . اگر مالك اشتر به عنوان استاندار و والى و حاكم مصر معين مى
شود، براى آن نيست كه برياى خود عنوان قدرتى كسب كند يا سود و بهره ى مادى براى خود
جلب كند؛ بلكه براى آن است كه اين كارها را انجام دهد: براى اداره امور مالى كشور
از آنها ماليات بگيرد، با دشمنان مردم مبارزه كند، آنها را در مقابل دشمنانشان
مصونيت ببخشد، آنها را به صلاح نزديك كند (صلاح با بعد وسيع مادى و معنويش كه از
نظر على عليه السلام و در منطق نهج البلاغه مطرح است ) و شهرها و حيطه ى حكومت خود
را آباد كند. يعنى به طور خلاصه انسانها را بسازد، سرزمين را آباد كند، اخلاق و
ارزشهاى معنوى را بالا ببرد، وظايف مردم و آنچه را كه در جنب حكومت بر عهده ى
آنهاست ، استفاده كند.
(105)
***
فصل يازدهم : وحدت در نهج البلاغه
حضرت امير عليه السلام در خطبه هاى خود، عامل همه ى خوشيها و برخورداريها و
عزت و شرف ملتهاى گذشته را دورى گزيدن از پراكندگى و جدايى و ملازم شدن با الفت و
وحدت مى داند و مردم را به يگانگى و حفظ وحدت و الفت تحريص مى كند.
حضرت امير عليه السلام در خطبه هاى خود كينه ى دلها نسبت به يكديگر درگيرى و
بدخواهى افراد نسبت به هم ، پشت كردن و عدم همكارى مردم را علت سقوط و انحطاط آنان
ذكر مى كند.
(106)
***
حضرت امير عليه السلام در نهج البلاغه محور وحدت را رهبرى جامعه مى داند؛ يعنى امام
و رهبر جامعه مركز و محور وحدت است و حضرت امير عليه السلام خطاب به مسلمانان زمان
خود بر محور وحدت بودن رهبر و امام تاءكيد كرده است . با توجه به همين محور بود كه
مسلمانان در زمان حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به عزت و شرف رسيدند. در حالى
كه در زمان حكومت على عليه السلام مردم با بى توجهى خود به رهبرى يعنى بى توجهى به
محور وحدت ، دچار تفرقه شدند و دنياى اسلام از آن زمان به انحطاط كشيده شد و تا
قرون متمادى نتوانست كمر راست كند.
(107)
***
امروز تفاهيم و وحدت طلبى يك وظيفه است و هميشه وظيفه من بوده است . يك بحث علمى و
اعتقادى در نهج البلاغه اين حقيقت را به ما نشان مى دهد و ما نمى توانيم چشممان را
روى هم بگذاريم و آنچه را كه نهج البلاغه با صراحت مى گويد، نديده بگيريم .
(108)
***
براى استحكام نظام و حركت اجتماعى ، وحدت و هماهنگى لازم و تفرقه زيان بخش است .
اميرالمؤ منين عليه السلام در نهج البلاغه مى فرمايند: در اقوام گذشته هر جا وحدت و
اتفاق نظر و هماهنگى و همدلى بين مردم بود، عزت و بزرگوارى و قدرت و شرف متعلق به
آن اقوام و ملتها بود و هر جا دلها و راهها از هم جدا شد و وحدت از سر مردم سايه
برچيد وضع زندگى مردم نابسامان شد و عزت آنها تبديل به ذلت شد، پيشرفت آنها متوقف
شد و دچار عقب نشينى و عقب گرد شدند.
(109)
***
فصل دوازدهم : تقوا در نهج البلاغه
يكى از مهمترين موضوعات در نهج البلاغه تقواست يعنى انسان مؤ من ، پرواى كار
خود را داشته باشد، برحذر باشد، حواسش جمع باشد و مواظب و مراقب اعمال و حركات و
رفتار خود باشد. غفلت و شهوت ، او را از راهى كه به مقتضاى ايمان انتخاب كرده است ،
منحرف نكند و خيال كند دارد در راه حركت مى كند؛ يك وقت چشم باز كند ببيند از راه
منحرف شده است .
(110)
***
اگر تقوا در جامعه وجود نداشته باشد و مردم به تدريج مايه ى تقواشان رقيق شود و از
بين برود، ادامه ى حيات اسلامى ممكن نيست . و اگر ما روح استغفار را در خودمان زنده
كنيم ، تا حدود زيادى جبران خواهد شد. طلب مغفرت كردن ، در نهج البلاغه از قول
اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه فرموده اند: خداوند متعال در زمين دو وسيله
ى امان از عذاب براى مردم قرار داده بود و يكى از اين دو امان از دست مردم رفت ،
مواظب آن ديگرى باشيد و او را از دست ندهيد و به آن تمسك كنيد. آن وسيله ى امنيت و
امانى كه تا بود، عذاب خدا بر مردم نازل نمى شد و از دست مردم رفت ؛ وجود مقدس
پيغمبر صلى الله عليه و آله بود و آنچه كه باقى مانده استغفار است .
(111)
***
تقوا به معناى درست كلمه را مورد توجه قرار دهيد؛ نه به معناى پرهيزكارى كه يك
تحريف است . من به جوانها توصيه مى كنم نوشته ى مرحوم استاد شهيد مطهرى درباره تقوا
كه يكى از مجموعه هاى سخنرانيهاى ايشان است و نيز كتاب بسيار خوب
سيرى در نهج البلاغه اثر آن مرحوم را بخوانند. معناى
تقوا را در كلام اميرالمؤ منين درك كنيد.
(112)
تقوا به معناى درست ، مصونيت يافتن از گناه است . و لباس التقويى ذلك خير؛ آن
تقوايى كه لباس و پوشش براى انسان است و انسان را در مقابل آسيبها و بيماريهاى
معنوى و روحى واكسينه مى كند.
زهد به معنى درست كلمه يعنى بى رغبت بودن در مقابل جلوه هاى مادى جهان و اين زندگى
. ورع و حلم و رفق و برادرى و محبت و يك رشته اخلاقيات در كلام اميرالمؤ منين وجود
دارد و فقط به اين نمى پردازد كه به انسانها ياد بدهد، يعنى مغزشان را درست كند؛
بلكه مى خواهد آنها را از لحاظ روحى و قلبى نيز بسازد و تزكيه كند. پس اول تعليم و
دوم تزكيه است .(113)
***
فصل سيزدهم : تاريخ در نهج البلاغه
ماجراى گذشته ى تاريخ بشريت ، درس بزرگ انسانها در نسل ماست اميرالمؤ منين
عليه السلام در نهج البلاغه ، از درسهاى تاريخ رهنمودهايى ارايه مى دهند و مى
فرمايند: و ان عندكم الامثال .
اى بندگان خدا نمونه هاى زنده يى از عذاب خدا و قدرت نهايى او و از ضربتهاى كوبنده
اش و داستانهاى عبرت آموزى از حوادث و وقايع روزگار، پيش روى شماست .
(114)
***
حقيقت ديگرى كه وجود دارد و امروز ما را بيشتر از گذشته به نهج البلاغه مشتاق و
محتاج مى كند، اين است كه در طول تاريخ اسلام متاءسفانه با انحرافى كه از كج فهمى و
جهالت از يك سو و غرض ورزى و دشمنى از سوى ديگر حاصل شده است ، در آنچه كه از معارف
اسلامى در اختيار ماست سردرگميهايى داشته ايم .
در طول تاريخ گذشته ى اسلام ، نادانى و جهالتهايى وجود داشته ، تنگ نظريها و خود
خواهيهايى وجود داشته كه موجب شده حقايق اسلامى و معارف اسلامى آنچنان كه هستند و
بايد شناخته شوند، شناخته نشوند، و به علاوه غرض ورزيها و خيانتها و تعمد بر انحراف
از اسلام را هم ، از اولين قرنهاى پيدايش اسلام از قدرتمندان و كسانى كه خلوص و
صفاى اسلام به زبان آنها بوده است ، مشاهده مى كنيم . ما در طول تاريخ همواره
احتياج داشته ايم به سرچشمه هاى خالص و زلال انديشه ى اسلامى و نظامى فكرى كه بتوان
به آن متكى شد،... نهج البلاغه اين راه نزديك را پيش پاى ما مى گذارد، نهج البلاغه
ما را از اين فاصله طولانى با صدر اسلام ، به نزديكترين پايگاهها و امنترين
ديدگاهها نسبت به معارف اسلامى مى رساند.(115)
فصل چهاردهم : كارهايى كه درباره ى نهج البلاغه بايد انجام
شود
بسيارى از كارهاى لازم در طول بيش از هزار سالى كه از تدوين اين كتاب شريف
مى گذرد، انجام گرفته است . شايد در كتابخانه ها نسخ خطى اين آثار ارزشمند محفوظ
باشد كه بايد جستجو و پيدا كرد. احتمال هم دارد كه بعضى از آنها در طول زمان ، در
معرض حوادث قرار گرفته و از بين رفته باشد. در هر حال اين كارها بايد انجام بگيرد.
(116)
***
1 - فصل بندى مطالب نهج البلاغه
يكى از كارهايى كه اين كنگره مى تواند انجام دهد، اين است كه فهرست
اساسيترين تحقيقاتى را كه بايد پيرامون نهج البلاغه انجام بگيرد؛ تهيه و تدوين كند
و در اختيار انديشمندان بگذارد شايد بتوان دهها كار لازم را شمرد كه امروز نهج
البلاغه به اين كارها نيازمند است و بايد به شيوه ى فردى يا جمعى انجام گيرد. بايد
اينها را تدوين كرد و در اختيار مردم گذاشت تا انديشمندان و مؤ لفان و صاحب نظران و
كسانى كه با نهج البلاغه ماءنوس هستند، بدانند چه كارهايى از اولويت و اهميت
برخوردار است .
(117)
***
نهج البلاغه ، ترجمه و شرح و تفسير كامل ندارد. فصل بندى و باب بندى ندارد. به جز
كتاب بسيار ارجمندى كه استاد عالى قدر - آقاى مصطفوى -
(118) - به عنوان كاشف الفاظ نهج البلاغه تنظيم كرده اند، كارى در
اين حد و در اين مايه براى نهج البلاغه انجام نگرفته است . امروز ما بايد به نهج
البلاغه برگرديم . فضلا و انديشمندان كار خود را بكنند؛ اما جوانها نبايد منتظر
اساتيد، فضلا و پيشروان انديشه و علم و ادب بمانند. نهج البلاغه را بايد از ابعاد
گوناگون مورد نظر قرار دهيم و براى اين كار، جمعها و جلسه ها تشكيل دهيم .
(119)
***
2 - فصل بندى عنوانى نهج البلاغه
يكى ديگر از كارهايى كه حتما در باب نهج البلاغه ضرورت دارد، فصل بندى
عنوانى و موضوعى نهج البلاغه است . البته اين كار انجام گرفته و بعضى از محققين و
علماى بزرگ و عالى قدر زمان ما، اين كار را روى نهج البلاغه كرده اند و مجلدات
متعددى هم چاپ شده كه به جاى خود ارزشمند است ؛ اما در زير عناوين كلى - كه فكر مى
كنم در حدود 30 سال عنوان را تفكيك كرده اند - و به منظور تكميل آن شايد دهها عنوان
فرعى بتوان پيدا كرد. اين كار در قرآن هم جايش خالى است و انجام نگرفته است . يك
تفصيل الآيات براى قرآن بايد نوشته شود شامل بيشترين موضوعاتى كه ما تا امروز
نتوانسته ايم به آنها برسيم و در قرآن از آن نشانى هست . و در باب نهج البلاغه نيز
تنظيم يك تفصيل المطالب و تفصيل الموضوعات ، فوق العاده ضرورى است . نهج البلاغه
واقعا يك اقيانوس عميق و تمام نشدنى است ؛ همه هم توفيق پيدا نمى كنند اين كتاب را
- آنچنان كه شايسته ى آن است - سير كنند و در آن غور كنند؛ در حالى كه بسيارى از
مطالب و معارف اين كتاب ، براى مردم لازم است و بايد اين امكان براى جويندگان و
علاقمندان پيدا شود كه مطالب مورد نظرشان را در آن به آسانى بيايند.
(120)
***
تربيت نفس ، تهذيب و تزكيه ى انسان ، سه فصل بزرگ و كلى و سه عنوان اصولى از نهج
البلاغه است . البته فصل بندى نهج البلاغه كارى است كه تاكنون انجام گرفته و كسانى
اين كار را كرده اند - نه به طور كامل - از جمله مرحوم مطهرى در كتاب سيرى در نهج
البلاغه چنين كارى را كرده اند؛ البته ايشان نهج البلاغه را فصل بندى نكرده اند،
بلكه موضوعاتى از نهج البلاغه را انتخاب كردند و همان طور كه خودشان گفتند يك گشت و
گذارى در نهج البلاغه كردند و اين موضوعات را مطرح كرده اند و درباره ى هر كدام
توضيحى نوشته اند و آنچه را كه خودشان از نهج البلاغه يا از ساير منابع فكرى اسلامى
مى فهميدند، آن را با استناد به جملاتى از اين كتاب ذكر كردند. بنابراين نوعى فصل
بندى است و البته نه يك فصل بندى كامل . ديگران هم اين كار را كرده اند و در فصل
بندى خود هر يك از اين سه بخش : عقايد، اخلاق و زندگى عملى و اجتماعى را توضيح داده
اند.
(121)
***
نحوه ى برداشت از مفاهيم و فصول نهج البلاغه به به اين گونه است كه اولا ما سعى مى
كنيم كه معناى هر كلمه را دقيقا بفهميم و در معناى كلمات اشتباه نكنيم . ثانيا جمله
بندى را بفهميم . ثالثا جو و فضاى زندگى على عليه السلام و فضاى صدور اين سخن را
درست بشناسيم .
(122)
***
3 - فصل بندى از لحاظ اعتبار سندى
يكى از كارهاى ديگرى كه خوب است درباره ى نهج البلاغه انجام بگيرد، فصل بندى
از لحاظ اعتبار سندى است . يقينا بعضى از بخشهاى نهج البلاغه در حد اعلاى اعتبار و
وثوق روايى قرار دارد، بعضى از بخشها هم در آن حد نيست . پيرامون اسناد نهج البلاغه
تاكنون كارهايى انجام گرفته و كتابهايى در حدود دو يا سه ناءليف و يا بيشتر چاپ شده
است . شايد در ميان گذشتگان هم اين كار انجام گرفته باشد كه بسيارى از آن بى
اطلاعند؛ اما لازم است يك طبقه بندى از لحاظ سند و اعتبار سندى انجام بگيرد؛ چنان
كه به هر يك از خطب يا كلمات يا نامه ها كه انسان مراجعه مى كند بداند از لحاظ سندى
كه اين حديث دارد، چه قدر مورد اعتبار است و چه قدر مى توان به آن تكيه كرد. البته
همه ى شواهد و قراين را مى توان در اين مورد به كار گرفت و اين چيزى است كه اگر
براى عامه ى مردم هم مورد نياز نباشد، براى محققان و انديشمندان و كسانى كه به اين
مساءله اهميت مى دهند، يقينا حايز اهميت است .
(123)
***
اگر ما پيرامون نهج البلاغه كار و تحقيق كنيم و اگر آن مقدار از خطب اميرالمؤ منين
عليه السلام كه در نهج البلاغه نيست ، جمع شود و روى اينها و درباره ى سند و
خصوصياتى كه اعتبار آنها را مشخص و مسلم و قطعى مى كند، كارى فنى انجام بدهيم و نهج
البلاغه را به مجموعه يى نزديك به پانصد خطبه كه از آن حضرت نقل شده ، برسانيم ؛
خدمت بزرگى به معارف اسلامى در قرن پانزدهم هجرى انجام داده ايم . مى توانيم با
گذشت اين همه مدت از صدر اسلام ، يك منبع غنى لايزالى كه مورد قبول همه ى مؤ منين
به اسلام است و مى تواند باشد، در اختيار مسلمانها قرار دهيم .
(124)
***
4 - ترجمه ى فارسى خوب از نهج البلاغه
من البته از آنچه انجام گرفته كم و بيش مطلعم و نمى خواهم به زحمات فراوانى
كه به خاطر برگرداندن نهج البلاغه به فارسى انجام گرفته ، خداى ناخواسته به چشم بى
قدرى نگاه كنم .
در يك كنگره ى ديگر هم كه سه سال پيش تشكيل شده بود و من توفيق يافتم و شركت كردم ،
از عالم جليل آقاى فيض الاسلام كه اولين بار اين كتاب
را به فارسى ترجمه كرد و در اختيار مردم قرار داد و صداى نهج البلاغه را براى اولين
بار به گوش مردم رساند؛ تشكر كردم و باز هم تشكر مى كنم . همچنين از چند نفر
نويسندگان محترمى كه از نهج البلاغه ترجمه هاى منتخب يا آزاد و به صورت بيان محتوا
به دست داده اند، به سهم خود سپاسگزارم .
ليكن مى خواهم عرض كنم جاى يك ترجمه ى كامل و همه جانبه از نهج البلاغه و جاى يك
ترجمه ى كامل و روشن و رسا از قرآن در جامعه ى ما همچنان خالى است و به نظرم قصور و
غفلتى كه تاكنون شده است مايه ى سرشكستگى است . من خواهش مى كنم
بنياد نهج البلاغه اين مساءله را با فوريت و جديت
تعقيب كند، همچنانى كه براى چندمين بار از همه ى كسانى كه مى توانند ترجمه ى خوبى
از قرآن كريم به فارسى تهيه كنند و ارايه دهند خواهش مى كنم اين كار را بكنند.
جمهورى اسلامى بعد از پنج سال به نظرم قدرى دير كرده است ؛ بايد اين كار زودتر
انجام مى گرفت و هر چه مى گذرد ديرتر مى شود به نظر من اشكالى ندارد كه چندين نفر
شروع كنند به ترجمه ى اين دو اثر مقدس و هر مقدار را كه مى توانند پيش ببرند؛ چون
به هر حال هيچ ترجمه يى كامل نخواهد بود.
يعنى اين طور نباشد كه اگر كسانى شنيدند فلان نويسنده ى خوب و آشنا به زبان عربى ،
مشغول ترجمه ى نهج البلاغه يا قرآن شده است ، از كار خود دست بكشند و كارى نكنند.
هر كسى شوق اين كار را در خود احساس مى كند، شروع كند. اگر ده ترجمه ى بسيار خوب
هم از قرآن كريم و نهج البلاغه ى شريف داشته باشيم ، زيادى نيست ، هيچ اشكالى ندارد
كه علايق و ذوقهاى گوناگون و ديدگاههاى مختلف از يك آيه يا يك جمله بتوانند خواننده
را قدرى به ابعاد واقعى آن جمله نزديكتر كنند. بنابراين به نظر من اين كار امروز در
اولويت قرار دارد.
(125)
***
5 - ترجمه ى لغات نهج البلاغه
يكى از كارهاى اساسى كه بايد در زمينه ى نهج البلاغه انجام بگيرد ترجمه ى
لغات نهج البلاغه براى فارسى زبانها و حتى براى عرب زبانهاست . البته در پاورقى
بعضى از نهج البلاغه ها، بزرگانى چون مرحوم محمد عبده
و بعضى ديگر اين كار را كرده اند، اما كافى نيست . اين همه لغتى كه در اين كتاب با
بارهاى ادبى و مايه هاى هنرى و فصاحت و بلاغت فوق العاده گسترده است ، احتياج به يك
كار مستقلى - فزونتر از شرح سطحى آن - دارد. خلاصه آن كه لازم است يك تفسير اللغات
كامل و عميق براى نهج البلاغه تهيه شود.
(126)
***
6 - پيوستن بخشهاى متفرق از يك خطبه
يكى از كارهايى كه از مدتها پيش همواره ضرورتش را احساس مى كردم ، پيوستن
بخشهاى متفرق يك خطبه است كه احيانا آنها را سيد رضى
(رحمه الله عليه ) ازهم جدا كرده است . ملاحظه كرده ايد در جاهايى بعد از آن كه يك
خطبه شروع مى شود،گفته مى شود و منها ( اين از جمله
بخشهاى همان خطبه است ). يقينا بين اينها يك چيزى افتاده است و الا تعبير
و منها لازم نبود. در جاهاى ديگر معلوم مى شود اين
پايان خطبه نيست و مطلب نيمه كاره است . شايد بعضى از بخشها را در خود نهج البلاغه
بتوان پيدا كرد و يقينا بسيارى از آنها را در كتب متفرق حديث مى توان جستجو وپيدا
كرد.
به هر حال گاهى انسان دو بخش از يك خطبه را مى بيند كه فوق العاده مهم است . اما
ميانشان فاصله افتاده است . بايد صاحب همتانى بنشينند و اين جا به جا شدگيها را
پيگيرى و بازيابى كنند تا سرانجام به قدر مقدور و ممكن ، بخشهاى پراكنده ى يك خطبه
، از نو به هم اتصال پيدا كند.
(127)
***
بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه متاءسفانه ناقص است يعنى يا از آغاز خطبه و يا از
پايان خطبه يك بخش افتاده است ؛ حتى گاهى سيد رضى وسط يك خطبه در نهج البلاغه را
انداخته و حذف كرده است . خطبه را نقل مى كند بعد به يك جايى مى رسد و قطع مى كند،
سپس زيرش مى نويسد ومنها يعنى از همان خطبه است و بعد
يك تكه ى ديگر را نقل مى كند؛ مثل كارى كه امروز گاهى خبرنگارها و روزنامه نگارها
مى كنند و مثلا مى نويسند : وى در بخشى ديگر از سخنان خود
چنين گفت . اين عمل را منها مى گويند.آن قسمتى
كه وسط اين دو بخش از سخنان على (ع ) وجود داشته ، چيست ؟ ما نمى دانيم و اين مشكلى
در كار ما ايجاد مى كند. چرا سيد رضى اين كار را كرده است ؟ به خاطر اين كه نهج
البلاغه - همچنان كه از نامش پيداست - شيوه و راه بلاغت و فصاحت است و صرفا به لحاظ
هنرى جمع آورى شده است .
(128)
***
مجموعه ى كارهاى عملى و ضرورى را كه بايد در زمينه ى نهج البلاغه انجام داد، فهرست
بندى كنيد تا مشخص شود چه كارهايى شايسته است انجام بگيرد. البته ترديدى نيست كه
اين كار، عشقها و ايمانها، نبوغها و ابتكارها و رشته هاى جديدى را به وجود خواهد
آورد.
(129)
***
پايان سخن
O در پايان سخن ، اولا تشكر مى كنم از برادران عزيزى كه به احياى نهج
البلاغه برخاسته اند و به پژوهشهاى نهج البلاغه ابعاد علمى جدى بخشيده اند و به طرح
و مداومت آن اهميت داده اند و اين كتاب مقدس و زندگى آموز و دوران ساز را از زير
غبارهاى نسيان خارج كرده اند. ثانيا تشكر مى كنم از محققينى كه درباره ى نهج
البلاغه كوشيده اند و تفسير و شرح نوشته اند و ترجمه كرده اند و لغت نامه ساخته اند
و كوششهاى ارجمند ديگر به كار برده اند. در عين حال خواهش مى كنم كه مساءله ى نهج
البلاغه را از اين هم جدى تر بگيريد.
(130)
***
بار ديگر از همه ى برادران مسؤ ول و دست اندر كار، براى اهميتى كه به نهج البلاغه و
تشكيل اين كنگره داده اند، تشكر مى كنم و اميدوارم بلندى همتشان بتواند منشاء اين
خدمت عظيم براى امت اسلام واقع شود كه نهج البلاغه را هر چه بيشتر مورد استفاده و
بهره بردارى قرار دهد و اين كار سرمشقى باشد براى همه ى مسلمانها كه شايد هنوز
بسيارى از آنها با نهج البلاغه هيچ گونه آشنايى ندارند.
(131)
پايان كتاب .