ترجمه نامه 4
(نامه به يكى از فرماندهان نظامى در سال 36 هجرى، برخى نوشتند به عثمان بن حنيف
فرماندار بصره نوشته شد)
روش گزينش نيروهاى عمل كننده
اگر دشمنان اسلام به سايه اطاعت باز گردند پس همان است كه دوست داريم، و اگر
كارشان به جدايى و نافرمانى كشيد با كمك فرمانبرداران با مخالفان نبرد كن، و از
آنان كه فرمان مىبرند براى سركوب آنها كه از يارى تو سرباز مىزنند مدد گير، زيرا
آن كس كه از جنگ كراهت دارد بهتر است كه شركت نداشته باشد، و شركت نكردنش از يارى
دادن اجبارى بهتر است.
ترجمه نامه 5
(نامه به اشعث ابن قيس فرماندار آذربايجان، اين نامه پس از جنگ جمل در شعبان سال
36 هجرى در شهر كوفه نوشته شد)
هشدار از استفاده نارواى بيت المال
همانا پست فرماندارى براى تو وسيله آب و نان نبوده، بلكه امانتى در گردن تو است،
بايد از فرمانده و امام خود اطاعت كنى، تو حق ندارى نسبت به رعيّت استبدادى ورزى، و
بدون دستور به كار مهمّى اقدام نمايى، در دست تو اموالى از ثروتهاى خداى بزرگ و
عزيز است، و تو خزانه دار آنى تا به من بسپارى، اميدوارم براى تو بدترين زمامدار
نباشم، با درود.
ترجمه نامه 6
(نامه امام عليه السّلام به معاويه كه پس از جنگ جمل در سال 36 هجرى، توسّط جرير
بن عبد اللّه فرستاده شد)
علل مشروعيّت حكومت امام عليه السّلام
همانا كسانى با من بيعت كردهاند كه با ابا بكر و عمر و عثمان، با همان شرايط
بيعت كردند، پس آن كه در بيعت حضور داشت نمىتواند خليفهاى ديگر انتخاب كند، و آن
كس كه غايب بود نمىتواند بيعت مردم را نپذيرد. همانا شوراى مسلمين از آن مهاجرين و
انصار است ، پس اگر بر امامت كسى گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا
هم در آن است، حال اگر كسى كار آنان را نكوهش كند يا بدعتى پديد آورد، او را به
جايگاه بيعت قانونى باز مىگردانند، اگر سرباز زد با او پيكار مىكنند، زيرا كه به راه مسلمانان در نيامده، خدا هم
او را در گمراهىاش رها مىكند، به جانم سوگند اى معاويه اگر دور از هواى نفس، به
ديده عقل بنگرى، خواهى ديد كه من نسبت به خون عثمان پاكترين افرادم، و مىدانى كه
من از آن ماجرا دور بودهام، جز اينكه از راه خيانت مرا متّهم كنى، و حق آشكارى را
بپوشانى. با درود.
ترجمه نامه 7
(يكى از پاسخهاى امام در اواخر جنگ صفین در سال 38 هجرى به نامه معاويه است)
نامهاى ديگر به معاويه
افشاى چهره نفاق معاويه و مشروعيّت بيعت
پس از نام خدا و درود نامه پند آميز تو به دستم رسيد كه داراى جملات به هم
پيوسته، و زينت داده شده بود كه با گمراهى خود آن را آراسته، و با بد انديشى خاص
خود آن را امضاء كرده بودى، نامه مردى كه نه خود آگاهى لازم دارد تا رهنمودش باشد،
و نه رهبرى دارد كه هدايتش كند، تنها دعوت هوسهاى خويش را پاسخ گفته، و گمراهى عنان
او را گرفته و او اطاعت مىكند، كه سخن بى ربط مىگويد و در گمراهى سرگردان است.
(از همين نامه است) همانا بيعت براى امام يك بار بيش نيست، و تجديد نظر در آن ميسّر
نخواهد بود، و كسى اختيار از سر گرفتن آن را ندارد آن كس كه از اين بيعت عمومى سر
باز زند، طعنه زن، و عيب جو خوانده مىشود، و آن كس كه نسبت به آن دو دل باشد منافق
است.
ترجمه نامه 8
(نامه به جرير بن عبد الله بجلى، فرستاده امام به سوى معاويه در سال 36 هجرى)
وادار ساختن معاويه به بيعت
پس از نام خدا و درود هنگامى كه نامهام به دستت رسيد، معاويه را به يكسره كردن
كار وادار كن، و با او برخوردى قاطع داشته باش. سپس او را آزاد بگذار: در پذيرفتن
جنگى كه مردم را از خانهها بيرون مىريزد، يا تسليم شدنى خوار كننده، پس اگر جنگ
را برگزيد، امان نامه او را بر زمين كوب، و اگر صلح خواست از او بيعت بگير، با
درود.
ترجمه نامه 9
(نامه به معاويه در سال 36 هجرى كه شخصى به
نام ابو مسلم آن را برد)
1 افشاى دشمنىهاى قريش و استقامت پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم
خويشاوندان ما از قريش مىخواستند پيامبرمان صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را
بكشند، و ريشه ما را در آورند و در اين راه انديشهها از سرگذراندند، و هر چه
خواستند نسبت به ما انجام دادند،
و زندگى خوش را از ما سلب كردند، و با ترس و وحشت به هم آميختند، و ما را به
پيمودن كوههاى صعب العبور مجبور كردند، و براى ما آتش جنگ افروختند، امّا خدا
خواست كه ما پاسدار دين او باشيم، و شر آنان را از حريم دين باز داريم. مؤمن ما در
اين راه خواستار پاداش بود، و كافر ما از خويشاوندان خود دفاع كرد، ديگر افراد قريش
كه ايمان مىآوردند و از تبار ما نبودند، هر گاه آتش جنگ زبانه مىكشيد، و دشمنان
هجوم مىآوردند يا به وسيله هم پيمانهايشان و يا با نيروى قوم و قبيلهشان حمايت
مىشدند در امان بودند. پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اهل بيت خود را
پيش مىفرستاد تا به وسيله آنها، اصحابش را از سوزش شمشيرها و نيزهها حفظ فرمايد،
چنانكه عبيدة بن حارث در جنگ بدر، و حمزه در احد، و جعفر در موته، شهيد شدند.
كسانى هم بودند كه اگر مىخواستم نامشان را مىآوردم، آنان دوست داشتند چون شهيدان
اسلام، شهيد گردند، امّا مقدّر چنين بود كه زنده بمانند، و مرگشان به تأخير افتاد.
شگفتا از روزگار كه مرا همسنگ كسى قرار داده كه چون من پيش قدم نبوده، و مانند من
سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، كسى را سراغ ندارم چنين ادّعايى كند، مگر ادّعا
كنندهاى كه نه من او را مىشناسم و نه فكر مىكنم خدا، او را بشناسد در هر حال خدا
را سپاسگزارم.
2 افشاى ادّعاى دروغين معاويه در خونخواهى عثمان
اينكه از من خواستى تا قاتلان عثمان را به تو بسپارم، پيرامون آن فكر كردم و
ديدم كه توان سپردن آنها را به تو يا غير تو ندارم. سوگند به جان خودم اگر دست از
گمراهى و تفرقه بر ندارى، به زودى آنها را خواهى يافت كه تو را مىطلبند، بى آن كه
تو را فرصت دهند تا در خشكى و دريا و كوه و صحرا، زحمت پيدا كردنشان را بر خود
هموار كنى. و اگر در جستجوى آنان بر آيى بدان كه شادمان نخواهى شد، و ملاقات با
آنان تو را خوشحال نخواهد كرد، و درود بر اهل آن.
ترجمه نامه 10
(نامه ديگرى به معاويه در سرزمين صفین در
سال 36 هجرى پيش از آغاز نبرد)
1 افشاى چهره معاويه
چه خواهى كرد، آنگاه كه جامههاى رنگين تو كنار رود، جامههايى كه به زيباييهاى
دنيا زينت شده است دنيا تو را با خوشىهاى خود فريب داده، تو را به سوى خود خواند،
و تو به دعوت آن پاسخ دادى، فرمانت داد و اطاعت كردى. همانا به زودى تو را وارد
ميدان خطرناكى مىكند كه هيچ سپر نگهدارندهاى نجاتت نمىدهد. اى معاويه از اين كار
دست بكش، و آماده حساب باش، و آماده حوادثى باش كه به سراغ تو مىآيد. به گمراهان
فرو مايه، گوش مسپار اگر چنين نكنى به تو اعلام مىدارم كه در غفلت زدگى قرار
گرفتهاى، همانا تو ناز پروردهاى هستى كه شيطان بر تو حكومت مىكند، و با تو به
آرزوهايش مىرسد، و چون روح و خون در سراسر وجودت جريان دارد. معاويه از چه زمانى
شما زمامداران امّت و فرماندههان ملّت بوديد نه سابقه درخشانى در دين، و نه شرافت
والايى در خانواده داريد. پناه به خدا مىبرم از گرفتار شدن به دشمنىهاى ريشهدار
تو را مىترسانم از اينكه به دنبال آرزوها تلاش كنى، و آشكار و نهانت يكسان نباشد.
2 پاسخ به تهديد نظامى
معاويه مرا به جنگ خواندهاى، اگر راست مىگويى مردم را بگذار و به جنگ من بيا،
و دو لشكر را از كشتار باز دار، تا بدانى پرده تاريك بر دل كدام يك از ما كشيده، و
ديده چه كس پوشيده است من ابو الحسن، كشنده جدّ و دايى و برادر تو در روز نبرد بدر،
مىباشم كه سر آنان را شكافتم، امروز همان شمشير با من است، و با همان قلب با
دشمنانم ملاقات مىكنم، نه بدعتى در دين گذاشته، و نه پيامبر جديدى برگزيدهام، من
بر همان راه راست الهى قرار دارم كه شما با اختيار رهايش كرده، و با اكراه پذيرفته
بوديد
3 پاسخ به خونخواهى دروغين معاويه
خيال كردى به خونخواهى عثمان آمدهاى در حالى كه مىدانى خون او به دست چه كسانى
ريخته شده است. اگر راست مىگويى از آنها مطالبه كن همانا من تو را در جنگ مىنگرم
كه چونان شتران زير بار سنگين مانده، فرياد و ناله سر مىدهى، و مىبينم كه
لشكريانت با بى صبرى از ضربات پياپى شمشيرها، و بلاهاى سخت، و بر خاك افتادن مداوم
تنها، مرا به كتاب خدا مىخوانند در حالى كه لشكريان تو، كافر و بيعت كنندگان
پيمان شكنند
ترجمه نامه 11
(دستور العمل امام به لشكرى كه آن را به فرماندهى زياد بن نضر حارثى، و شريح بن
هانى به سوى شام و معاويه فرستاد)
آموزش نظامى به لشكريان
هر گاه به دشمن رسيدند، يا او به شما رسيد، لشكرگاه خويش را بر فراز بلندىها،
يا دامنه كوهها،
يا بين رودخانهها قرار دهيد، تا پناهگاه شما، و مانع هجوم دشمن باشد، جنگ را از
يك سو يا دو سو آغاز كنيد، و در بالاى قلّهها، و فراز تپّهها، ديدهبانهايى
بگماريد، مبادا دشمن از جايى كه مىترسيد يا از سويى كه بيم نداريد، ناگهان بر شما
يورش آورد و بدانيد كه پيشاهنگان سپاه ديدبان لشكريانند، و ديدبانان طلايه داران
سپاهند. از پراكندگى بپرهيزيد، هر جا فرود مىآييد، با هم فرود بياييد، و هر گاه
كوچ مىكنيد همه با هم كوچ كنيد، و چون تاريكى شب شما را پوشاند، نيزه داران را
پيرامون لشكر بگماريد، و نخوابيد مگر اندك، چونان آب در دهان چرخاندن و بيرون
ريختن.
ترجمه نامه 12
(دستور العمل نظامى، به معقل بن قيس رياحى، كه با سه هزار سرباز به عنوان
پيشاهنگان سپاه امام به سوى شام حركت كردند، معقل از بزرگان و شجاعان بنام كوفه
بود)
احتياطهاى نظامى نسبت به سربازان پيش تاز
از خدايى بترس كه ناچار او را ملاقات خواهى كرد، و سر انجامى جز حاضر شدن در
پيشگاه او را ندارى جز با كسى كه با تو پيكار كند، پيكار نكن، در خنكى صبح و عصر،
سپاه را حركت ده، در هواى گرم لشكر را استراحت ده، و در پيمودن راه شتاب مكن. در
آغاز شب حركت نكن زيرا خداوند شب را وسيله آرامش قرار داده، و آن را براى اقامت
كردن، نه كوچ كردن، تعيين فرموده است. پس آسوده باش، و مركبها را آسوده بگذار،
آنگاه كه سحر آمد و سپيده صبحگاهان آشكار شد، در پناه بركت پروردگار حركت. هر جا
دشمن را مشاهده كردى در ميان لشكرت بايست، نه چنان به دشمن نزديك شو كه چونان جنگ
افروزان باشى، و نه آنقدر دور باش كه پندارند از نبرد مىهراسى، تا فرمان من به تو
رسد، مبادا كينه آنان پيش از آن كه آنان را به راه هدايت فرا خوانيد، و درهاى عذر
را بر آنان ببنديد شما را به جنگ وا دارد.
ترجمه نامه 13
(دستور العمل امام به دو تن از اميران
لشكر، زياد بن نضر و شريح بن هانى)
رعايت سلسله مراتب فرماندهى
من «مالك اشتر پسر حارث» را بر شما و سپاهيانى كه تحت امر شما هستند، فرماندهى
دادم. گفته او را بشنويد، و از فرمان او اطاعت كنيد، او را چونان زره و سپر نگهبان
خود برگزينيد، زيرا كه مالك، نه سستى به خرج داده و نه دچار لغزش مىشود. نه در
آنجايى كه شتاب لازم است كندى دارد، و نه آنجا كه كندى پسنديده است شتاب مىگيرد.
ترجمه نامه 14
(دستور امام پيش از رويارويى با دشمن در
صفین)
رعايت اصول انسانى در جنگ
با دشمن جنگ را آغاز نكنيد تا آنها شروع كنند، زيرا بحمد اللّه حجّت با شماست، و
آغازگر جنگ نبودنتان، تا آن كه دشمن به جنگ روى آورد، حجّت ديگر بر حقّانيت شما
خواهد بود. اگر به اذن خدا شكست خوردند و گريختند، آن كس را كه پشت كرده نكشيد، و
آن را كه قدرت دفاع ندارد آسيب نرسانيد، و مجروحان را به قتل نرسانيد. زنان را با
آزار دادن تحريك نكنيد هر چند آبروى شما را بريزند، يا اميران شما را دشنام دهند،
كه آنان در نيروى بدنى و روانى و انديشه كم توانند، در روزگارى كه زنان مشرك بودند
مأمور بوديم دست از آزارشان برداريم، و در جاهليّت اگر مردى با سنگ يا چوب دستى، به
زنى حمله مىكرد، او و فرزندانش را سرزنش مىكردند.
ترجمه نامه 15
(دعاى امام در ميدان جنگ)
نيايش در جنگ
خدايا قلبها به سوى تو روان شده، و گردنها به درگاه تو كشيده، و ديدهها به
آستان تو نگران، و گامها در راه تو در حركت، و بدنها در خدمت تو لاغر شده است،
خدايا دشمنىهاى پنهان آشكار، و ديگهاى كينه در جوش است، خدايا به تو شكايت مىكنيم
از اينكه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ميان ما نيست، و دشمنان ما
فراوان، و خواستههاى ما پراكنده است. «پروردگارا بين ما و دشمنانمان به حق داورى
فرما كه تو از بهترين داورانى»
ترجمه نامه 16
(دستور العمل امام به هنگام آغاز جنگ در سال 37 هجرى در ميدان صفین)
آموزش تاكتيكهاى نظامى
عقب نشينىهايى كه مقدّمه هجوم ديگرى است، و ايستادنى كه حمله در پى دارد
نگرانتان نسازد، حق شمشيرها را اداء كنيد، و پشت دشمن را به خاك بماليد، و براى فرو
كردن نيزهها، و محكمترين ضربههاى شمشير، خود را آماده كنيد، صداى خود را در
سينهها نگهداريد كه در زدودن سستى نقش بسزايى دارد. به خدايى كه دانه را شكافت، و
پديدهها را آفريد، آنها اسلام را نپذيرفتند، بلكه به ظاهر تسليم شدند، و كفر خود
را پنهان داشتند و آنگاه كه ياورانى يافتند آن را آشكار ساختند.
ترجمه نامه 17
(نامهاى در جواب نامه معاويه در صحراى
صفين ماه صفر سال 37 هجرى)
1 افشاى چهره بنى اميّه و فضائل اهل بيت عليهم السّلام
معاويه اينكه خواستى شام را به تو واگذارم، همانا من چيزى را كه ديروز از تو باز
داشتم، امروز به تو نخواهم بخشيد، و امّا در مورد سخن تو كه «جنگ، عرب را جز
اندكى، به كام خويش فرو برده است» آگاه باش، آن كس كه بر حق بود، جايگاهش بهشت، و
آن كه بر راه باطل بود در آتش است. امّا اينكه ادّعاى تساوى در جنگ و نفرات جهادگر
را كردهاى، بدان، كه رشد تو در شك به درجه كمال من در يقين نرسيده است، و اهل شام
بر دنيا حريصتر از اهل عراق به آخرت نيستند.
2 فضائل عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
و اينكه ادّعا كردى ما همه فرزندان «عبد مناف» هستيم، آرى چنين است، امّا جدّ
شما «اميّه» چونان جدّ ما «هاشم»، و «حرب» همانند «عبد المطلّب»، و «ابو سفيان»
مانند «ابو طالب» نخواهند بود، هرگز ارزش مهاجران چون اسيران آزاد شده نيست، و
حلال زاده همانند حرام زاده نمىباشد، و آن كه بر حق است با آن كه بر باطل است را
نمىتوان مقايسه كرد، و مؤمن چون مفسد نخواهد بود، و چه زشتند آنان كه پدران گذشته
خود را در ورود به آتش پيروى كنند. از همه كه بگذريم، فضيلت نبوّت در اختيار ماست
كه با آن عزيزان را ذليل، و خوار شدگان را بزرگ كرديم، و آنگاه كه خداوند امّت عرب
را فوج فوج به دين اسلام در آورد، و اين امّت برابر دين اسلام يا از روى اختيار يا
اجبار تسليم شد، شما خاندان ابو سفيان، يا براى دنيا و يا از روى ترس در دين اسلام
وارد شديد، و اين هنگامى بود كه نخستين اسلام آورندگان بر همه پيشى گرفتند، و
مهاجران نخستين ارزش خود را باز يافتند، پس اى معاويه شيطان را از خويش بهرهمند، و
او را بر جان خويش راه مده. با درود.
ترجمه نامه 18
(نامه به فرماندار بصره عبد اللّه بن عباس در سال 36 هجرى پس از جنگ جمل)
روش برخورد با مردم، (اخلاق اجتماعى)
بدان، كه بصره امروز جايگاه شيطان، و كشتزار فتنههاست. با مردم آن به نيكى
رفتار كن، و گره وحشت را از دلهاى آنان بگشاى. بد رفتارى تو را با قبيله «بنى
تميم» و خشونت با آنها را به من گزارش دادند، همانا «بنى تميم» مردانى نيرومندند كه
هر گاه دلاورى از آنها غروب كرد، سلحشور ديگرى جاى آن درخشيد، و در نبرد، در
جاهليّت و اسلام، كسى از آنها پيشى نگرفت، و همانا آنها با ما پيوند خويشاوندى، و
قرابت و نزديكى دارند، كه صله رحم و پيوند با آنان پاداش، و گسستن پيوند با آنان
كيفر الهى دارد، پس مدارا كن اى ابو العباس اميد است آنچه از دست و زبان تو از خوب
و يا بد، جارى مىشود، خدا تو را بيامرزد، چرا كه من و تو در اينگونه از رفتارها
شريكيم. سعى كن تا خوش بينى من نسبت به شما استوار باشد، و نظرم دگرگون نشود، با
درود.
ترجمه نامه 19
(نامه به يكى از فرمانداران به نام عمر بن ابى سلمه ارحبى كه در فارس ايران
حكومت مىكرد)
هشدار از بد رفتارى با مردم
پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مركز فرمانداريت، از خشونت و قساوت و تحقير
كردن مردم و سنگدلى تو شكايت كردند. من در باره آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته
نزديك شدن يافتم، زيرا كه مشركند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلى و بد رفتارى هستند،
زيرا كه با ما هم پيمانند، پس در رفتار با آنان، نرمى و درشتى را به هم آميز،
رفتارى توأم با شدّت و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه روى را در نزديك كردن يا دور
كردن، رعايت كن.
ترجمه نامه 20
(نامه به زياد بن ابيه، جانشين فرماندار بصره. ابن عباس از طرف امام فرماندار
بصره بود و بر حكومت اهواز و فارس و كرمان و ديگر نواحى ايران نظارت داشت)
هشدار از خيانت به بيت المال
همانا من، براستى به خدا سوگند مىخورم، اگر به من گزارش كنند كه در اموال عمومى
خيانت كردى، كم يا زياد، چنان بر تو سخت گيرم كه كم بهره شده، و در هزينه عيال، در مانده و
خوار و سرگردان شوى با درود.
ترجمه نامه 21
(نامه ديگرى به زياد در سال 36 هجرى)
سفارش به ميانه روى
اى زياد، از اسراف بپرهيز، و ميانه روى را برگزين، از امروز به فكر فردا باش، و
از اموال دنيا به اندازه كفاف خويش نگهدار، و زيادى را براى روز نيازمنديت در آخرت
پيش فرست. آيا اميد دارى خداوند پاداش فروتنان را به تو بدهد در حالى كه از
متكبّران باشى و آيا طمع دارى ثواب انفاق كنندگان را دريابى در حالى كه در ناز و
نعمت قرار دارى و تهيدستان و بيوه زنان را از آن نعمتها محروم مىكنى همانا انسان
به آنچه پيش فرستاده، و نزد خدا ذخيره ساخته، پاداش داده خواهد شد. با درود.
ترجمه نامه 22
(نامه به ابن عباس فرماندار بصره در سال
36 هجرى كه گفت پس از سخنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هيچ سخنى را
همانند اين نامه سودمند نيافتم)
سفارش به آخرت گرايى
پس از ياد خدا و درود همانا انسان گاهى خشنود مىشود به چيزى كه هرگز از دستش
نمىرود، و ناراحت مىشود براى از دست دادن چيزى كه هرگز به آن نخواهد رسيد. ابن
عباس خوشحالى تو از چيزى باشد كه در آخرت براى تو مفيد است، و اندوه تو براى از دست
دادن چيزى از آخرت باشد، آنچه از دنيا به دست مىآورى تو را خوشنود نسازد، آنچه در
دنيا از دست مىدهى زارى كنان تأسّف مخور، و همّت خويش را به دنيا پس از مرگ
واگذار.
ترجمه نامه 23
(وصيّت امام عليه السّلام در لحظههاى
شهادت در ماه رمضان سال 40 هجرى)
پندهاى جاودانه
سفارش من به شما، آن كه به خدا شرك نورزيد، و سنّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله
و سلّم را تباه نكنيد.
اين دو ستون دين را بر پا داريد، و اين دو چراغ را روشن نگهداريد، آنگاه سزاوار
هيچ سرزنشى نخواهيد بود. من ديروز همراهتان بودم و امروز مايه عبرت شما مىباشم، و
فردا از شما جدا مىگردم، اگر ماندم خود اختيار خون خويش را دارم، و اگر بميرم، مرگ
وعدهگاه من است، اگر عفو كنم، براى من نزديك شدن به خدا، و براى شما نيكى و حسنه
است، پس عفو كنيد. «آيا دوست نداريد خدا شما را بيامرزد» به خدا سوگند همراه مرگ
چيزى به من روى نياورده كه از آن خشنود نباشم، و نشانههاى آن را زشت بدانم، بلكه
من چونان جوينده آب در شب كه ناگهان آن را بيابد، يا كسى كه گمشده خود را پيدا كند،
از مرگ خرسندم كه: «و آنچه نزد خداست براى نيكان بهتر است»
مىگويم: (شبيه اين كلمات در خطبهها گذشت كه جهت برخى مطالب تازه آن را آورديم)
ترجمه نامه 24
(پس از بازگشت از جنگ صفین اين وصيّت نامه
اقتصادى را در 20 جمادى الاوّل سال 37 هجرى نوشت)
1 وصيّت اقتصادى نسبت به اموال شخصى
اين دستورى است كه بنده خدا على بن ابى طالب، امير مؤمنان نسبت به اموال شخصى
خود، براى خشنودى خدا، داده است، تا خداوند با آن به بهشتش در آورد، و آسودهاش
گرداند. [قسمتى از اين نامه است] همانا سرپرستى اين اموال بر عهده فرزندم حسن بن
على است، آنگونه كه رواست از آن مصرف نمايد، و از آن انفاق كند، اگر براى حسن
حادثهاى رخ داد و حسين زنده بود، سرپرستى آن را پس از برادرش بر عهده گيرد، و كار
او را تداوم بخشد. پسران فاطمه از اين اموال به همان مقدار سهم دارند كه ديگر پسران
على خواهند داشت، من سرپرستى اموالم را به پسران فاطمه واگذاردم، تا خشنودى خدا، و
نزديك شدن به رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بزرگ داشت حرمت او، و
احترام پيوند خويشاوندى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را فراهم آورم.
2 ضرورت حفظ اموال
و با كسى كه اين اموال در دست اوست شرط مىكنم كه اصل مال را حفظ كرده تنها از
ميوه و درآمدش بخورند و انفاق كنند، و هرگز نهالهاى درخت خرما را نفروشند، تا همه
اين سرزمين يك پارچه به گونهاى زير درختان خرما قرار گيرد كه راه يافتن در آن
دشوار باشد.
و زنان غير عقدى من كه با آنها بودم و صاحب فرزند يا حامله مىباشند ، پس از
تولّد فرزند، فرزند خود را برگيرد كه بهره او باشد، و اگر فرزندش بميرد، ما در آزاد
است، و كنيز بودن از او برداشته شده، و آزادى خويش را باز يابد.
(«ودّية» بمعنى نهال خرما، و جمع آن «ودىّ» بر وزن «علىّ» مىباشد، و جمله امام
نسبت به درختان
«حتّى تشكل ارضها غراسا»
از فصيحترين سخنان است يعنى زمين پر درخت شود كه چيزى جز درختان به چشم نيايند)
ترجمه نامه 25
(دستور العمل امام به مأموران جمع آورى
ماليات در سال 36 هجرى)
ما بخشى از اين وصيت را آورديم تا معلوم شود كه امام اركان حق را به پا مىداشت
و فرمان به عدل صادر مىكرد، در كارهاى كوچك يا بزرگ، با ارزش يا بى مقدار
1 اخلاق اجتماعى كارگزاران اقتصادى
با ترس از خدايى كه يكتاست و همتايى ندارد حركت كن. در سر راه هيچ مسلمانى را
نترسان، يا با زور از زمين او نگذر، و افزونتر از حقوق الهى از او مگير. هر گاه به
آبادى رسيدى، در كنار آب فرود آى، و وارد خانه كسى مشو، سپس با آرامش و وقار به سوى
آنان حركت كن، تا در ميانشان قرار گيرى، به آنها سلام كن، و در سلام و تعارف و
مهربانى كوتاهى نكن. سپس مىگويى: «اى بندگان خدا، مرا ولىّ خدا و جانشين او به سوى
شما فرستاده، تا حق خدا را كه در اموال شماست تحويل گيرم، آيا در اموال شما حقّى
است كه به نماينده او بپردازيد» اگر كسى گفت: نه، ديگر به او مراجعه نكن، و اگر كسى
پاسخ داد: آرى، همراهش برو، بدون آن كه او را بترسانى، يا تهديد كنى، يا به كار
مشكلى وادار سازى، هر چه از طلا و نقره به تو رساند بردار، و اگر داراى گوسفند يا
شتر بود، بدون اجازهاش داخل مشو، كه اكثر اموال از آن اوست. آنگاه كه داخل شدى
مانند اشخاص سلطهگر، و سختگير رفتار نكن، حيوانى را رم مده، و هراسان مكن، و
دامدار را مرنجان، حيوانات را به دو دسته تقسيم كن و صاحبش را اجازه ده كه خود
انتخاب كند، پس از انتخاب اعتراض نكن، سپس باقى مانده را به دو دسته تقسيم كن و
صاحبش را اجازه ده كه خود انتخاب كند و بر انتخاب او خرده مگير، به همين گونه رفتار
كن تا باقى مانده، حق خداوند باشد. اگر دامدار از اين تقسيم و انتخاب پشيمان است، و
از تو درخواست گزينش دوباره دارد، همراهى كن، پس حيوانات را درهم كن، و به دو دسته
تقسيم نما، همانند آغاز كار،
تا حق خدا را از آن برگيرى. و در تحويل گرفتن حيوانات، حيوان پير و دست و پا
شكسته، بيمار و معيوب را به عنوان زكات نپذير، و به فردى كه اطمينان ندارى، و نسبت
به اموال مسلمين دلسوز نيست، مسپار، تا آن را به پيشواى مسلمين برساند و او در ميان
آنها تقسيم گرداند.
2 حمايت از حقوق حيوانات
در رساندن حيوانات آن را به دست چوپانى كه خير خواه و مهربان، امين و حافظ، كه
نه سختگير باشد و نه ستمكار، نه تند براند و نه حيوانات را خسته كند، بسپار، سپس
آنچه از بيت المال جمع آورى شد براى ما بفرست، تا در نيازهايى كه خدا اجازه فرموده
مصرف كنيم. هر گاه حيوانات را به دست فردى امين سپردى، به او سفارش كن تا: «بين شتر
و نوزادش جدايى نيفكند، و شير آن را ندوشد تا به بچّهاش زيانى وارد نشود. در سوار
شدن بر شتران عدالت را رعايت كند، و مراعات حال شتر خسته يا زخمى را كه سوارى دادن
براى او سخت است بنمايد. آنها را در سر راه به درون آب ببرد، و از جادههايى كه دو
طرف آن علف زار است به جادّه بى علف نكشاند، و هر چند گاه شتران را مهلت دهد تا
استراحت كنند، و هر گاه به آب و علفزار رسيد، فرصت دهد تا علف بخورند و آب بنوشند»
تا آنگاه كه به اذن خدا بر ما وارد شوند، فربه و سر حال، نه خسته و كوفته، كه آنها
را بر أساس رهنمود قرآن، و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تقسيم نماييم.
عمل به دستورات ياد شده مايه بزرگى پاداش و نيز هدايت تو خواهد شد. ان شاء اللّه.
ترجمه نامه 26
(نامه به برخى از مأموران ماليات كه در
سال 36 هجرى براى فرماندار اصفهان مخنف بن سليم فرستاده شد)
1 اخلاق كارگزاران مالياتى
او را به ترس از خدا در اسرار پنهانى، و اعمال مخفى سفارش مىكنم، آنجا كه هيچ
گواهى غير از او، و نمايندهاى جز خدا نيست، و سفارش مىكنم كه مبادا در ظاهر خدا
را اطاعت، و در خلوت نافرمانى كند، و اينكه آشكار و پنهانش، و گفتار و كردارش در
تضاد نباشد، امانت الهى را پرداخته، و عبادت را خالصانه انجام دهد. و به او سفارش
مىكنم با مردم تند خو نباشد، و به آنها دروغ نگويد، و با مردم به جهت اينكه بر
آنها حكومت دارد بى اعتنايى نكند، چه اينكه مردم برادران دينى، و يارى دهندگان در
استخراج حقوق الهى مىباشند. بدان براى تو در اين زكاتى كه جمع مىكنى سهمى معيّن،
و حقّى روشن است، و شريكانى از مستمندان و ضعيفان دارى، همانگونه كه ما حق تو را
مىدهيم،
تو هم بايد نسبت به حقوق آنان وفادار باشى، اگر چنين نكنى در روز رستاخيز بيش از
همه دشمن دارى، و واى بر كسى كه در پيشگاه خدا، فقرا و مساكين، و درخواست كنندگان و
آنان كه از حقّشان محرومند، و بدهكاران و ورشكستگان و در راه ماندگان، دشمن او
باشند و از او شكايت كنند.
2 امانت دارى
كسى كه امانت الهى را خوار شمارد، و دست به خيانت آلوده كند، خود و دين خود را
پاك نساخته، و درهاى خوارى را در دنيا به روى خود گشوده، و در قيامت خوارتر و
رسواتر خواهد بود، و همانا بزرگترين خيانت خيانت به ملّت، و رسواترين دغلكارى،
دغلبازى با امامان است، با درود.
ترجمه نامه 27 (نامه به فرماندار مصر، محمد بن ابى بكر، هنگامى كه او را در آغاز
سال 37 هجرى به سوى مصر فرستاد)
1 اخلاق اجتماعى
با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش. در نگاههايت، و
در نيم نگاه و خيره شدن به مردم، به تساوى رفتار كن، تا بزرگان در ستمكارى تو طمع
نكنند، و ناتوانها در عدالت تو مأيوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگان در باره
اعمال كوچك و بزرگ، آشكار و پنهان خواهد پرسيد، اگر كيفر دهد شما استحقاق بيش از آن
را داريد، و اگر ببخشد از بزرگوارى اوست.
2 اعتدال گرايى زاهدان
آگاه باشيد اى بندگان خدا پرهيزكاران از دنياى زودگذر به سلامت گذشتند و آخرت
جاودانه را گرفتند. با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند، امّا مردم دنيا در آخرت
آنها شركت نكردند، پرهيزكاران در بهترين خانههاى دنيا سكونت كردند، و بهترين
خوراكهاى دنيا را خوردند، و همان لذّتهايى را چشيدند كه دنياداران چشيده بودند، و
از دنيا بهره گرفتند آنگونه كه سركشان و متكبّران دنيا بهرهمند بودند. سپس از اين
جهان با زاد و توشه فراوان، و تجارتى پر سود، به سوى آخرت شتافتند.
لذّت پارسايى در ترك حرام دنيا را چشيدند، و يقين داشتند در روز قيامت از
همسايگان خدايند، جايگاهى كه هر چه درخواست كنند، داده مىشود، و هر گونه لذّتى در
اختيارشان قرار دارد.
3 ضرورت ياد مرگ
اى بندگان خدا از مرگ و نزديك بودنش بترسيد، و آمادگىهاى لازم را براى مرگ
فراهم كنيد، كه مرگ جريانى بزرگ و مشكلى سنگين به همراه خواهد آورد: يا خيرى كه پس
از آن شرّى وجود نخواهد داشت، و يا شرّى كه هرگز نيكى با آن نخواهد بود پس چه كسى
از عمل كننده براى بهشت، به بهشت نزديكتر و چه كسى از عمل كننده براى آتش، به آتش
نزديكتر است شما همه شكار آماده مرگ مىباشيد: اگر توقّف كنيد شما را مىگيرد، و
اگر فرار كنيد به شما مىرسد. مرگ از سايه شما به شما نزديكتر است، نشانه مرگ بر
پيشانى شما زده شد، دنيا پشت سر شما در حال درهم پيچيده شدن است، پس بترسيد از آتشى
كه ژرفاى آن زياد، و حرارتش شديد، و عذابش نو به نو وارد مىشود، در جايگاهى كه
رحمت در آن وجود ندارد، و سخن كسى را نمىشنوند، و نا راحتىها در آن پايان ندارد
اگر مىتوانيد كه ترس از خدا را فراوان، و خوش بينى خود را به خدا نيكو گردانيد،
چنين كنيد، هر دو را جمع كنيد، زيرا بنده خدا خوش بينى او به پروردگار بايد به
اندازه ترسيدن او باشد، و آن كس كه به خدا خوشبينتر است، بايد بيشتر از ديگران از
كيفر الهى بترسد.
4 اخلاق مديران اجرايى
اى محمد بن ابى بكر بدان كه من تو را سرپرست بزرگترين لشكرم يعنى لشكر مصر،
قرار دادم. بر تو سزاوار است كه با خواستههاى دل مخالفت كرده، و از دين خود دفاع
كنى، هر چند ساعتى از عمر تو باقى نمانده باشد. خدا را در راضى نگهداشتن مردم به
خشم نياور، زيرا خشنودى خدا جايگزين هر چيزى بوده امّا هيچ چيز جايگزين خشنودى خدا
نمىشود. نماز را در وقت خودش به جاى آر، نه اينكه در بيكارى زودتر از وقتش بخوانى،
و به هنگام درگيرى و كار آن را تأخير بيندازى، و بدان كه تمام كردار خوبت در گرو
نماز است. [قسمتى از نامه] امام هدايتگر، و زمامدار گمراهى، هيچ گاه مساوى نخواهند
بود، چنان كه دوستان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و دشمنانش برابر نيستند،
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به من فرمود: «بر امّت اسلام، نه از
مؤمن و نه از مشرك هراسى ندارم، زيرا مؤمن را ايمانش باز داشته، و مشرك را خداوند
به جهت شرك او نابود مىسازد، من بر شما از مرد منافقى مىترسم كه درونى دو چهره، و
زبانى عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است.»
ترجمه نامه 28
(جواب نامه معاويه: كه يكى از نيكوترين
نامههاى امام است كه پس از جنگ جمل در سال 36 هجرى نوشته شد)
1 افشاى ادّعاهاى دروغين معاويه
پس از ياد خدا و درود نامه شما رسيد، كه در آن نوشتيد، خداوند محمّد صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم را براى دينش برگزيد، و با يارانش او را تأييد كرد، راستى روزگار
چه چيزهاى شگفتى از تو بر ما آشكار كرده است تو مىخواهى ما را از آنچه خداوند به
ما عنايت فرمود، آگاه كنى و از نعمت وجود پيامبر با خبرمان سازى داستان تو داستان
كسى را ماند كه خرما به سرزمين پر خرماى «هجر» برد يا استاد خود را به مسابقه دعوت
كند و پنداشتى كه برترين انسانها در اسلام فلان كس، و فلان شخص است چيزى را ياد
آوردهاى كه اگر اثبات شود هيچ ارتباطى به تو ندارد، و اگر دروغ هم باشد به تو
مربوط نمىشود، تو را با انسانهاى برتر و غير برتر، سياستمدار و غير سياستمدار چه
كار است اسيران آزاد شده و فرزندانشان را چه رسد به تشخيص امتيازات ميان مهاجران
نخستين، و ترتيب درجات، و شناسايى منزلت و مقام آنان هرگز خود را در چيزى قرار
مىدهى كه از آن بيگانهاى، حال كار بدين جا كشيد كه محكوم حاكم باشد اى مرد چرا بر
سر جايت نمىنشينى و كوتاهى كردنهايت را به ياد نمىآورى و به منزلت عقب ماندهات
باز نمىگردى برترى ضعيفان، و پيروزى پيروزمندان در اسلام با تو چه ارتباطى دارد تو
همواره در بيابان گمراهى سرگردان، و از راه راست روى گردانى
2 فضائل بنى هاشم
«آنچه مىگويم براى آگاهاندن تو نيست، بلكه براى ياد آورى نعمتهاى خدا مىگويم»
آيا نمىبينى جمعى از مهاجر و انصار در راه خدا به شهادت رسيدند و هر كدام داراى
فضيلتى بودند امّا آنگاه كه شهيد ما «حمزه» شربت شهادت نوشيد، او را سيّد الشهداء
خواندند، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در نماز بر پيكر او بجاى پنج
تكبير، هفتاد تكبير گفت آيا نمىبينى گروهى كه دستشان در جهاد قطع شد، و هر كدام
فضيلتى داشتند، امّا چون بر يكى از ما ضربتى وارد شد و دستش قطع گرديد، طيّارش
خواندند كه با دو بال در آسمان بهشت پرواز مىكند و اگر خدا نهى نمىفرمود كه مرد
خود را بستايد، فضائل فراوانى را بر مىشمردم، كه دلهاى آگاه مؤمنان آن را شناخته،
و گوشهاى شنوندگان با آن آشناست.
3 فضائل بنى هاشم و رسوايى بنى اميّه:
معاويه دست از اين ادّعاها بردار، كه تيرت به خطا رفته است، همانا ما، دست
پرورده و ساخته پروردگار خويشيم، و مردم تربيت شدگان و پروردههاى مايند. اينكه با
شما طرح خويشاوندى ريختم، ما از طايفه شما همسر گرفتيم، و شما از طايفه ما همسر
انتخاب كرديد، و برابر با شما رفتار كرديم، عزّت گذشته، و فضيلت پيشين را از ما باز
نمىدارد، شما چگونه با ما برابريد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از
ماست، و دروغگوى رسوا از شما، حمزه شير خدا (اسد اللّه) از ماست، و ابو سفيان،
(اسد الاحلاف) از شما، دو سيّد جوانان اهل بهشت از ما، و كودكان در آتش افكنده شده
از شما، و بهترين زنان جهان از ما، و زن هيزم كش دوزخيان از شما، از ما اين همه
فضيلتها، و از شما آن همه رسوايىهاست.اسلام ما را همه شنيده، و شرافت ما را همه
ديدهاند، و كتاب خدا براى ما فراهم آورد آنچه را به ما نرسيده كه خداى سبحان
فرمود: «خويشاوندان، بعضى سزاوارترند بر بعض ديگر در كتاب خدا» و خداى سبحان فرمود:
«شايستهترين مردم به ابراهيم، كسانى هستند كه از او پيروى دارند، و اين پيامبر و
آنان كه ايمان آوردند و خدا ولىّ مؤمنان است». پس ما يك بار به خاطر خويشاوندى با
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و بار ديگر به خاطر اطاعت از خدا، به خلافت
سزاوارتريم، و آنگاه كه مهاجرين در روز سقيفه با انصار گفتگو و اختلاف داشتند، تنها
با ذكر خويشاوندى با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر آنان پيروز گرديدند،
اگر اين دليل برترى است پس حق با ماست نه با شما، و اگر دليل ديگرى داشتند ادّعاى
انصار به جاى خود باقى است. معاويه، تو پندارى كه بر تمام خلفا حسد ورزيدهام و بر
همه آنها شوريدهام اگر چنين شده باشد جنايتى بر تو نرفته كه از تو عذر خواهى كنم.
«و آن شكوههايى است كه ننگ آن دامنگير تو نيست»