مطلوب كل طالب من كلام على بن ابى طالب (ع )

شرح رشيد الدين وطواط (573 ه - ق)
تصحيح و تعليقات: دكتر محمود عابدى‏

- ۲ -


مطلوب كل طالب ، كتاب درسى
البته به قطع و يقين نميتوان گفت كه در ادوار گذشته ، مانند قرنهاى ششم و هفتم و...در مراكز آموزشى و فرهنگى ايران ، تعليمات مبتديان و نوجوانان با چه كتاب يا كتابهايى آغاز مى شد. اما گستره اين مجهول چنان نيست كه پژوهشگر تاريخ فرهنگ و تعليم و تربيت نتواند به حدس و نظر بالنسبه قابل اعتمادى دست يابد، چرا كه قراين و امارات گونه گونى هست كه وى را به جانب مقصود دلالت كند. به عنوان نمونه توجه به اقبال بسيارى از ايرانيان به آيين مقدس اسلام و پذيرش صميمانه آن ، همانند آثار بازمانده از دانش ‍ آموختگان قوم ، تاكيد مى كند كه در اكثر حوزه هاى آموزشى ، قرآن كريم ، و سپس كتابهاى وابسته بدان در درجه اول اهميت و تقدم بوده اند. محاسن اخبار و اشعار (73) مشتمل بر آداب شريف را هم كه بعضى در تعليم نوآموزان توصيه مى كرده اند، بى گمان چنان نبوده است كه از اين اهميت و تقدم بكاهد. رسائلى مانند نصاب الصبيان ابونصر فراهى (م : 640)، شافيه و كافيه ابن حاجب (م : 646) و الفيه ابن مالك (م : 672) را هم كه قرنها كتب درسى بوده اند، بايد دنباله طبيعى كتبى به شمار آورد و در درجه نخست براى كسب مهارت در زبان و لغت عربى و ورود به تحصيل علوم قرآنى تدريس مى شده اند.
براى آن كه احتمال درسى بودن كتاب يا رساله اى پذيرفتنى باشد، دست كم بايد:
موضوع و محتواى آن با فرهنگ جامعه ايرانى آن روز سازگار و همسوى باشد، و پيداست كه آن چه در سايه قرآن كريم و تعليمات آن برآمده باشد از اين نوع است ، ديگر آن كه از آن كتاب يا رساله در آموخته هاى مولفان ، كه به ضرورت در آثارشان منعكس است ، نشانه اى هرچند كمرنگ يافته شود، مانند آن چه از كيمياى سعادت غزالى در گلستان سعدى مى توان يافت .
بديهى است كه وجود دستنوشته هاى متعدد در حوزه هاى مختلف جغرافيايى نيز اين احتمال را به درجاتى تاييد مى كند.
اما آن چه درباره مطلوب كل طالب مى دانيم اين احتمال را به يقين نزديك مى كند:
مطلوب كل طالب مجموعه اى از سخنان منسوب به على (ع ) است ، يعنى محاسن اخبارى كه به گفته جاحظ، اديب سخن شناس عرب ، بعضى از آن ها با البيان و التبيين برابر است ، (74) شرح دلنشين تازى و فارسى و شعر ساده و روشن رشيد وطواط، يكى از اديبان قرن ششم ، نيز بر مطلوبيت اين رساله مى افزايد، تاثير آن را هم در بسيارى از كتب قرون بعد مى توان ديد. چنان كه بسيارى نسخه هاى خطى از آن ، بخصوص نسخه هايى كه شامل سخن امام (ع ) و شعر وطواط است ، هم نشان مى دهد كه روزگارى در مكتب خانه ها درس داده مى شده است (75)
اينك بعضى از متونى كه گوشه هايى از اين تاثير را در خود دارند:
1 - بختيارنامه : اين كتاب تحريرى است آراسته و مصنوع از بختيارنامه ، كه آن را از داستانهاى مشهور پيش از اسلام دانسته اند، و گفته اند به نام تاج الدين محمود بن عبدالكريم از بزرگان قرن ششم و از ممدوحان رشيد وطواط نوشته شده است . (76)
در بختيارنامه (ص 59) مى خوانيم :
الخبر: بشر مال البخيل بحادث او وارث .
مال بخيل يا هدف تير حوادث شود يا علف وارث گردد. اما ثروت اهل خرد به اتفاق عالميان واجب الوجود است . مثل : من جاد ساد.

هر كه را مال هست و خوردن نى   وى از آن مال بهره كى دارد
يا به تاراج حادثات دهد   يا به ميراث خوار بگذارد(77)

رك : متن حاضر، كلمه دهم .
2 - گلستان سعدى : درباره مطلوب كل طالب و گلستان جداگانه سخن خواهيم گفت .
3 - تاريخ نامه هرات : اين كتاب نوشته سيف بن محمد هروى است در تاريخ هرات ، از آغاز روزگار چنگيزخان مغول تا سال 721.
در تاريخ نامه هرات (ص 131) آمده است :
(به ) امير بزرگ ....ارغون بيك ...عرضه مى دارند بندگان آن حضرت و...جماهير خطه هرات ...به آن جمله كه ملك مجد (الدين ) كاليوينى سر از خط انقياد و طاعت دارى ...برداشته و از غايت سرى و سرورى پاى از دايره رحم الله امرء عرف قدره و لم يتعد طوره بيرون نهاده و از خبر

رحمت ايزدى بر آن كس باد   كه عنان در كف جنون ننهد
قدر خود را بداند و هرگز   قدم از حد خود برون ننهد

غافل مانده .(78)
رك : متن حاضر، كلمه سى و پنجم .
4 - مناقب العارفين : از شمس الدين احمد افلاكى است . در باب زندگانى و احوال جلال الدين مولوى و اطرافيان او. اين كتاب در حدود سال 742 در قونيه تاليف شده است .
در مناقب العارفين (ص 302) آمده است :
شمس الائمه (سرخسى ) چندين پاره كتب نفيس در هر فنى تصنيف كرده بود كه هيچ عالمى مثل آن در خواب نديده بود. بزرگان آن عصر مصلحت چنان ديدند كه آن كتب را آشكارا نكنند تا به دست قتله انبياء و دجاجله اولياء نيفتد و فتنه واقع نشود. چنان كه گفته اند:

جاهلان منكرند علمى را   كه ز جهل و عمى ندانندش
گرچه ايمان محض آن باشد   چون ندانند كفر خوانندش (79)

رك : متن حاضر، ذيل كلمه سى و چهارم (گويى افلاكى شعر رشيد را از حافظه نقل كرده است .)
5 - هزار مزار: اين كتاب ترجمه شد الازار فى حط الاوزار عن زوار المزار جنيد شيرازى است در شرح مزارات شيراز كه در اوائل قرن نهم به وسيله فرزند مولف ، عيسى ابن جنيد شيرازى ، انجام گرفته است .
در هزار مزار (ص 341) آمده است :
...چنان كه در صد كلمه حضرت امير آمده است كه : قيمة كل امرء ما يحسنه .

قيمت تو بدان قدر علم است   كه تن خود بدان بيارايى
خلق در قيمتت بيفزايند   چون تو در علم خود بيفزايى (80)

اين قطعه در سوانح الافكار رشيدى ، (81) مجموعه چند نامه از رشيدالدين فضل الله همدانى (م : 718) كه شمس الدين محمد ابرقوهى ، در حدود سال 730 تدوين كرده ، نيز آمده است .
رك : متن حاضر، كلمه پنجم .
6 - الرسالة العلية : اين كتاب از كمال الدين حسين كاشفى (م : 910) در شرح چهل حديث نبوى است . ملا حسين واعظ كاشفى در الرسالة العليه (ص ‍ 203) مى آورد:
روزى كسى حسن بصرى را - رض - غيبتى كرد. حسن فرمود تا طبقى حلوا پيش وى بردند و پيغام فرستاد كه : شنيدم كه بعضى از حسنات به ديوان عمل ما فرستادى ، ما نيز حلوايى فرستاديم تا دهان شيرين كنى .
و شيخ شيراز - رحمة الله عليه - مى گويد:

اگر نام (82) مردم به زشتى برم   نگويم به جز غيبت مادرم
كه دانند پروردگان خرد   كه طاعت همان به كه مادر برد

غيبت شنيدن نيز گناه است ، چنان كه اميرمومنان - عليه السلام - مى فرمايد كه : السامع للغيبة احد المغتابن .
...و در ترجمه اين آورده اند:

تا توانى مخواه غيبت كس   نه گه جد و نه گه طيبت
هر كه او غيبت كسى شنود   هست همچون كننده غيبت (83)

رك : متن حاضر، كلمه چهل و ششم .
مطلوب كل طالب و گلستان
در گلستان سعدى از نثر يا نظم رشيد وطواط تاثيرى آشكار نمى توان يافت ، اما در بسيارى از موارد، نزديكى مفاهيم ، كه گاهى با مشابهتهاى لفظى نيز همراه است ، به حدى است كه توجه خاطر سعدى را به مطلوب كل طالب به ذهن مى آورد. البته اشتراك موضوع اخلاقى ، تربيتى و دينى هر دو كتاب زمينه اى طبيعى براى وجود مفاهيم و معانى مشتركى را ايجاب مى كند، اما چنانكه خواننده ملاحظه خواهد كرد، بعضى از هماننديها چنان نيست كه بتوان آن را نتيجه شيوع مفاهيم اخلاقى يا اشتراك موضوع و غير آن دانست .
و اكنون آن هماننديها:
1 - مطلوب كل طالب (كلمه سوم ): الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم .
...مردمان در زمانه نگرند و به افعال او اقتدا نمايند، هر كه را زمانه بنوازد ايشان بنوازند و هر كه را زمانه بيندازد ايشان نيز بيندازند...
گلستان (ص 72):

نبينى كه پيش خداوند تخت   تواضع كنان دست بر بر نهند
چو بينند كارش ز دست اوفتاد   همه عالمش پاى بر سر نهند

2 - مطلوب كل طالب (كلمه هفتم ): المرء مخبو تحت لسانه .
...تا مرد سخن نگويد مردمان ندانند كه او عالم است يا جاهل ، ابله است يا عاقل . چون سخن گفت مقدار عقل و مثابت فضل او دانسته شد.
گلستان : (ص 50):

تا مرد سخن نگفته باشد   عيب و هنرش نهفته باشد
هر بيشه گمان مبر كه خالى است   باشد كه پلنگ خفته باشد(84)

3 - مطلوب كل طالب (كلمه نوزدهم ): لا راحة مع حسد.
...مردم حسود پيوسته از نيكوييى كه خداى - عز و جل - ديگران را دهد اندوهگن باشد و راحت عمر و لذت عيش نيابد.
گلستان (ص 63):

توانم آن كه نيازارم اندرون كسى   حسود را چه كنم كو ز خود به رنج درست ؟
بميرتا برهى اى حسود كاين رنجى است   كه از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست (85)

4 - مطلوب كل طالب (كلمه سى و چهارم ): المرء عدو ماجهله .
...هر كه علمى را نداند پيوسته در پوستين آن علم افتاده بود و اصحاب آن علم را بد مى گويد و مذمت مى كند.
گلستان (ص 178):
بى هنران هنرمند را نتواند كه بينند...يعنى سفله چون به هنر با كسى بر نيايد به خبثش در پوستين افتد.
5 - مطلوب كل طالب (كلمه پنجاه و دوم ): الحاسد مغتاظ على من لا ذنب له .
...حسود چون با كسى نعمت بيند....بر آن كس خشم آلود شود و او را دشمن گيرد و پيوسته در زوال نعمت او كوشد بى آن كه از آن كس جرمى پيدا آمده باشد يا جنايتى ظاهر شده ، شعر:

هست مرد حسود خشم آلود   بر كسى كو نكرد هيچ گناه
نعمت خلق ديد نتواند   رنجه باشد ز اصطناع اله

گلستان (ص 183):
حسود از نعمت حق بخيل است و بنده بى گناه را دشمن دارد.

مردكى خشك مغز را ديدم   رفته در پوستين صاحب جاه
گفتم : اى خواجه ، گر تو بدبختى   مردم نيكبخت را چه گناه (86)

و نيز (ص 63):
(سرهنگ زاده ) گفت :...همگنان را راضى كردم مگر حسود را كه راضى نمى شود الا به زوال نعمت من ...

شوربختان به آرزو خواهند   مقبلان را زوال نعمت و جاه
گر نبيند به روز شب پره چشم   چشمه آفتاب را چه گناه ؟

6 - مطلوب كل طالب (كلمه شصت و پنجم ): السعيد من وعظ بغيره .
... نيكبخت آن كس باشد كه چون ديگرى را پند دهند و از كردار ناشايسته و گفتار نابايسته بازدارند، او از آن پند عبرت گيرد. نصيب خويش بردارد و به گرد امثال آن كردار و گفتار نگردد.
گلستان (ص 187):
نيكبختان به حكايت و امثال پيشينيان پند گيرند از آن پيش كه پسينيان به واقعه ايشان مثل زنند و دزدان دست كوته نكنند تا دستشان كوته نكنند.

نرود مرغ سوى دانه فراز   چون دگر مرغ بيند اندر بند
پندگير از مصايب دگران   تا نگيرند ديگران به تو پند

7 - مطلوب كل طالب (كلمه چهل و چهارم ): اكبر الاعداء اخفاهم مكيدة .
...هر كه دشمنى نهان دارد و دوستى آشكارا كند، او بدترين دشمنان باشد، از بهر آن كه حذر از دشمن ظاهر ممكن است و از دشمن باطن ممكن نيست .
گلستان (ص 124):

هرگز ايمن ز مار ننشستم   كه بدانستم آن چه خصلت اوست
زخم دندان دشمنى بترست   كه نمايد به چشم مردم ، دوست

8 - مطلوب كل طالب (كلمه هشتاد و هفت ): اكثر مصارع العقول تحت بروق الاطماع .
...هر كه طمع برو مستولى گردد عقل او مقهور و خرد او مغلوب شود.
گلستان (ص 123):

بدوزد شره ديده هوشمند   در آرد طمع مرغ و ماهى به بند

9- مطلوب كل طالب (كلمه نودم ): من لان عوده كثف اغصانه .
...هر كه نرم باشد و سياست به وقت نكند و مراسم تاديب را مهمل گذارد، حاشيه او گردنكشى كنند و او را حرمت ندارند و به مراد او نروند.
گلستان (ص 133):
(صاحبدل گفت : اى برادر، چون (با بنده ) قرار دوستى كردى توقع خدمت مدار، كه چون عاشق و معشوقى در ميان آمد مالكى و مملوكى برخاست .

خواجه با بنده پرى رخسار   چون درآمد به بازى و خنده
نه عجب كو چو خواجه حكم كند   وين كشد بار ناز چون بنده

جز اين نيز در اين دو كتاب ، مطلوب كل طالب و گلستان ، نمونه هاى همانند يا نزديك به يكديگر وجود دارد كه براى پرهيز از طول سخن به همين مقدار بسنده مى كنيم .
نسخه هايى كه در تصحيح متن مورد استفاده ما بوده است
1 - ك : از كتابخانه اياصوفيه ، به شماره 2052، در مجموعه اى شامل شانزده رساله نهمين رساله اين مجموعه مطلوب كل طالب است كه فهرست نويسها آن را كنزالحكمه ناميده اند (فهرست ميكروفيلمهاى دانشگاه تهران ، ج 1 / 447). اين كنز الحكمه با مطلوب كل طالب - متن ما - تفاوتهاى بسيارى دارد:
الف : به جاى خطبه رشيد وطواط، مطالبى را از ابوالفضل احمد بن ابى طاهر (م : 280)، در باب آشنايى وى با جاحظ و مجموعه اى از سخنان على ، آورده است ، كه ما پيش از اين آن را نقل كرده ايم (87) و اصل عربى آن نيز در مناقب خوارزمى / 374 آمده است .
ب : شرح فارسى كلمات را در همه موارد كوتاه كرده و احيانا سخنى بر آن افزوده ، چنان كه گويى از آن تحرير ديگرى ساخته است . نمونه اى از كار او در بخش توضيحات و تعليقات آورده ايم .
خط ك نسخ ، تاريخ كتابت آن شب پنج شنبه ، بيست ونهم ذوالحجه سنه 686، و كاتب آن - بنابر آن چه در ورق 13، پايان رساله مونس ‍ العشاق آمده - مبارك بن اصيل بن محمد بن النجيب ، ملقب (به ) نجم القرطاسى است .
ميكروفيلم و عكس اين مجموعه به شماره هاى (270 - 527 و 528) در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران موجود است .
2 - س : از كتابخانه چيستر بيتى دوبلين در مجموعه اى (فهرست 3: 72 ش 308) حاوى چهار رساله كه مطلوب كل طالب دومين رساله آن است .
كاتب اين مجموعه ابوالمحاسن محمد بن سعد بن محمد سعيد، معروف به ابن الساوجى است كه با خط نسخ خوش ، در سال 729، در اصفهان ، و گويا به رسم هديه براى شرف الدين على فامنينى نوشته و آن را الدر المنثور ناميده است .
اين نسخه (پس از ك ) كهنترين نسخه مطلوب كل طالب است كه ما به آن دست يافته ايم ، اما نسخه عكسى ما در پايان عبارتهاى فارسى ، و گاهى عربى ، و غالبا در پايان سطور، نواقص و افتادگيهايى دارد. عمده ترين تفاوت اين نسخه در ترجمه كلمات به فارسى است كه ظاهرا در اينجا از خود كاتب است .
ميكروفيلم و عكس اين نسخه نيز به شماره هاى (3432 و 7062) در همان كتابخانه مضبوط است .
3 - ص : از كتابخانه اياصوفيه در مجموعه اى به شماره 4795 و حاوى 56 رساله كه مطلوب كل طالب پنجاه و دومين رساله آن است .
شرح فارسى اين نسخه با خط نستعليق و عبارات عربى به خط نسخ و خاصه كلمات امام (ع ) به خطى خوش نوشته شده است . تاريخ كتابت مطلوب كل طالب 843 و نام كاتب آن در هيچ يك از رساله ها ذكر نشده است . تفاوت عمده اين نسخه با ديگر نسخه ها آن است كه در اينجا ترجمه فارسى كلمات امام (ع ) نيامده است .
ميكروفيلم و عكس اين نسخه هم به شماره هاى (129 - 259 و 255) در كتابخانه مذكور موجود است .
4 - ز : از كتابخانه حميديه ، در مجموعه اى به شماره 1447 كه شامل حدود صد و شصت و هفت رساله است . در اينجا به علت پس و پيش ‍ شدن اوراق مجموعه ، رساله مطلوب كل طالب به دو بخش (رساله هاى 78 و 129) تقسيم شده است .
خط اين نسخه نسخ بسيار زيبايى است كه به دست ابواسحاق بن يحيى بن ابراهيم زنجانى به سال 812 و در لاهيجان نوشته شده است . كاتب زيبانويس كه با خطى ريز و در متن و حاشيه مى نوشته است ، شرح عربى مطلوب كل طالب را نياورده و شرح فارسى آن را هم غالبا كوتاهتر كرده است . ما تنها در چند مورد به اين نسخه مراجعه كرده ايم .
ميكروفيلم و عكس اين نسخه نيز به شماره هاى (195 و 2832 - 2835) در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران موجود است .
5 - م : نسخه ديگر كتابخانه اياصوفيه جزو مجموعه اى به شماره 2854 و به نام كلمات چهار يار گزين . مطلوب كل طالب رساله چهارم اين مجموعه و سه رساله ديگر آن تحفة الصديق ، فصل الخطاب و انس ‍ اللهفان است .
خط اين مجموعه نسخ و كاتب آن محمد بن على مولوى است كه در سال 896 آن را نوشته است .
شماره عكس اين مجموعه در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران 706 و 707 است .
6 - اس : متعلق به كتابخانه دانشگاه استانبول و از مجموعه اى به شماره 407 و به نام صد كلمه چهار يار نبى ، ترتيب رساله هاى چهارگانه در اينجا نيز مانند م است و مطلوب كل طالب در مرتبه چهارم قرار دارد.
با اين كه از اين نسخه كلمات 78 و 79 ساقط شده است و نام كاتب و تاريخ كتابت را (كه به احتمال قريب به يقين متاخر از قرن نهم نيست ) ندارد، اما نسبتا نسخه خوبى است .
خط اين نسخه نسخ و نستعليق است .
عكسى از اين مجموعه با شماره 524 در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران موجود است .
7 - ع : از كتابخانه عاطف افندى به شماره 2207، و داراى 6 رساله كه رساله نخستين آن كلمات چهار يار گزين ، و مطلوب كل طالب چهارمين جزء آن است . هيچ يك از اجزاء، تاريخ و نام كاتب ندارد، و آخرين تاريخى كه در پايان رساله ششم مجموعه - مناقب افلاكى دده مولوى كه به خامه ديگرى است - آمده است جمادى الاول 928 را نشان مى دهد، اختلافى كه خطبه هاى كلمات چهار يار اين نسخه با ديگر نسخه ها - م و اس - دارد اين است كه شخصى خطبه رساله هاى چهارگانه را چنان گردانيده كه تحفة الصديق اولين و فصل الخطاب دومين و انس ‍ اللهفان سومين و سرانجام مطلوب كل طالب - كه در حقيقت كار نخستين رشيد وطواط در اين زمينه بوده است - چهارمين اثر وى در آمده است ، و ديگر اين كه در اينجا نيز كلمات امام (ع ) مانند ك و ص - به فارسى ترجمه نشده است .
اين نسخه علاوه بر اين كه به خطى ناخوش نوشته شده است ، كلمه 76 و شرح آن را نيز ندارد، اما در پايان كلمه 77 را كسى براى بار ديگر افزوده است .
ميكروفيلم و عكس اين نسخه به شماره هاى (367 و 732 - 731) در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران موجود است .
و اينك چند نسخه ديگر كه تنها بخشى از مطلوب كل طالب را دارند.
1 - نسخه اى در كتابخانه اياصوفيه ، به نام صد كلمه على و به شماره 4165 كه به خط نسخ و به دست حسين بن حسن مولوى و در سال 731 نوشته شده است . اين نسخه پس از خطبه آغاز كتاب تنها كلمات امام (ع ) و شعر رشيد را آورده است و شرحهاى عربى و فارسى را ندارد. از امتيازات خاص اين نسخه آن است كه كلمات فارسى را نيز در بسيارى از موارد مشكول آورده و به اين طريق صورت ملفوظ آن ها را ثبت كرده است . ما براى مزيد فايده كلماتى را كه شكل مضبوط آنها با تلفظ امروزين تفاوت دارد مى آوريم :
هاى بيان حركت (هاى غيرملفوظ) ماقبل مفتوح است :
اندازه (ورق 11)، برنده (ورق 23)، بهره (ورق 17) پيوسته (ورق 20) تكيه (ورق  15)خواهيده (المسؤ ول حر حتى يعد خواهيده آزاد است تا وعده دهد، ورق 12)، رميذه (ورق 20دوبار)، شكوفه (به ضم شين ، ورق 18) گفته (ورق 25) همه (ورق 6 و 16 و 18 و 22و 24).
ب (حرف اضافه ) در همه موارد مفتوح است :
بپذر ( به پدر، ورق 3)، براه (= به راه ، ورق 9)، بسلامت (به سلامت ، ورق 10)  و....
و كلمات زير:
پاسبان (به ضم سين ، ورق 14)، پر (با تشديد راء، ورق 11)، پنهان (به ضم پ ، ورق 4) پيذا (با فتح پ ، ورق 20 و 249) پيوست (به فتح پ چنان كه در پيوسته ، ورق 19 و پيوستى ، ورق 23)
مشتقات توانستن : توانايى ، توانگران ، توانگرى (به ضم تاء ورق : 24 و 25 و 19)، و نيز در شكل فعلى آن (توان : ورق 5، نتوان ورق 22، توانى : ورق 7 و 13 و...)
جهان (به كسر جيم ، ورق 25) چنان (به ضم چ ، ورق 6)، زبان (به ضم زاء، ورق 4 و 5 و...) و نيز زفان (ورق 5 و 23)، سخن (به فتح سين و ضم خاء، ورق 11 و 24 و 25)، شكوفه (به ضم شين ، ورق 18)، ميان (به فتح ميم ، ورق 11)، وى (به فتح واو، ورق 13 و 23)
ب (حرف تاكيد پيش از فعل ) گاهى مكسور:
بدهذ (ورق 24)، بكاهذ (دو بار، ورق 11)، بكند (ورق 22). بيشتر مضموم :
ببرد (به ضم باء اول و فتح دوم ، ورق 22)، ببريذى (ورق 23)، بروذ (ورق 17)، بشكفيذ (ورق 18)، بشوذ (به ضم باء و فتح شين ، ورق 17)، بنمايذ (ورق 20) بگويذ (ورق 25)
و پاره اى از فعل هاى ديگر:
رساندورسى (به فتح راء: ورق 19 و 20)، رو (فعل امر به فتح راء: ورق 9)، نمايذ (به ضم نون ، ورق 13)، نهفت (به ضم نون و هاء، ورق 24)
و نيز پيوستن ضمير متصل به كلمه مختوم به ا و و بدون افزودن ياء : هر كه را زيرش نرم باشد بالاش سخت باشد، يعنى روش (ورق 17)
از محاسن ديگر اين نسخه آن است كه ترجمه اشعار وطواط را به تركى و با قلم ديگر در حاشيه آورده است كه ما قبلا از آن سخن گفته ايم .
2 - نسخه اى در ضمن مجموعه شماره 2398 كتابخانه مركزى دانشگاه تهران ، كه پيش از اين از آن ياد كرده ايم . در حاشيه صفحات 304 تا 431 مجموعه مذكور صد كلمه امام (ع ) و ترجمه آن ها و شعر وطواط آمده است . تاريخ كتابت اين مجموعه دهه اول و دوم قرن دهم است و بخشهاى عمده اى از سخنان امام (ع ) را شامل است .
3 - نسخه اى از كتابخانه مجلس شوراى ملى سابق ، به شماره 4820. اين نسخه تنها كلمات امام (ع ) و شعر رشيد وطواط را دارد، و شيخ محمد كمال كاتب نيشابورى آن را در سال 943 نوشته است . ما در چند مورد به اين نسخه مراجعه كرده ايم .
4 - نسخه اى در ضمن مجموعه شماره 4379 كتابخانه ملى ملك تقريبا با همان مشخصات مجموعه دانشگاه تهران ولى با تاريخ كتابت 1056 هجرى .
5 و 6 - درصفحات 460 - 461 مجله راهنماى كتاب سال بيستم دو نسخه از مائة كلمه معرفى شده است كه تاريخ كتابت اولى 886 و دومى 874 و هر دو متعلق به بنياد هاراسويتس بوده است .
و جز اينها در گنجينه كتابخانه ها نسخه متعددى از مطلوب كل طالب وجود دارد كه تنها كلمات امام (ع ) و شعر وطواط را آورده اند و جوينده مى تواند به آن ها رجوع كند.
روش تصحيح
نسخه ك قديمترين نسخه هايى بود كه در اختيار داشتيم ، اما چنان كه پيش از اين نيز گذشت ، كابت خطبه رشيد وطواط را حذف كرده و به جاى آن ترجمه سخن ابوالفضل احمد ابن ابى طاهر را آورده بود، بدون اين كه ذكرى از رشيد وطواط در ميان آورد، و بعلاوه شرح فارسى آن را تلخيص و احيانا مطالبى بر آن اضافه كرده بود. نسخه س نيز كه از نظر قدمت در مرتبه دوم قرار داشت به سبب بعضى افتادگيها و تصرفات كاتب نمى توانست اساس كار باشد.
از اين رو صحيح ترين روايت ، روايتى كه در بيشترين نسخه ها آمده بود، روايت س و اس را در متن قرار داديم و اختلافها را در پاى صفحه آورديم .
ترتيب كلمات بر حسب نسخه س است .

نشانه و رمزها

اس : نسخه استانبول
رك : رجوع كنيد
ز: نسخه زنجانى
س : نسخه ابن الساوجى
ص : نسخه اياصوفيه
ع : نسخه عاطف افندى
ك : كنزالحكمة
م : نسخه محمد بن على المولوى
م : متوفى ( درگذشته ) 
2 - م : عالم عادل ... از عالم عادل تا 2 ندارد.
-: ندارد
+: اضافه ندارد
/: صفحه ، مانند 2/25 جلد 2 صفحه 25 
(): از خود افزوده ايم
مقدمه شارح 
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله على الطاف كرمه ، و اصناف نعمه ، و الصلوة على نبيه ، الطاهر اعراقة ، الزاهر اخلاقه ، (88) و على آله الاصفياء، و اصحابه الاتقياء، حماة الحق ، و هداة الخلق . (89)
چنين گويد: محمد بن محمد بن (90) عبدالجليل العمرى (91) الرشيد(92) الكاتب (93) - وفقه الله لما يصلح اعمال (94) دينه و دنياه و ينجح آمال آخرته و اولاه - كه اميرالمومنين (95) على بن ابى طالب - كرم الله وجهه - با آنكه امام اخيار و قدوه ابرار و سيد فتيان و مقدم شجعان بود، فصاحتى داشت كه عقود جواهر از انفاس (96) او در غيرت اند و نجوم زواهر از الفاظ او در حيرت و عمرو(97) بن بحر الجاحظ - رحمة الله عليه - كه در كمال براعت و وفور بلاغت نادره اين امت و اعجوبه اين ملت بود، از مجموع كلام اميرالمومنين على بن ابى طالب - كرم الله وجهه - كه (98) جمله بدايع غرر و روايع (99) درراست ، صد كلمه اختيار كرده است و هر كلمه را از آن برابر هزار كلمه داشته ، (100) و به خط خويش نبشته (101) و خلق را يادگار(102) گذاشته ، واجب ديدم من بنده كه پرورده خاندان و پديدآورده (103) دودمان مجلس عالى (104) خداوند و خداوندزاده ، و پادشاه و پادشاه زاده ، (105) شاه معظم ، عالم عادل ، مويد مظفر منصور، (106) جلال الدنيا و الدين ، (107) تاج (108) الاسلام و (109) المسلمين ، علاء (110) الملوك و السلاطين ، قطب الدولة ، مجدالملة ، بهاء الامة ، عدة الخلافة ، ناصرالملك ، سيد ملوك الشرق و الغرب ، شمس المعالى ، (111) سلطان شاه ، ابوالقاسم محمود بن خوارزمشاه (112) ايل ارسلان بن - خوارزمشاه اتسزبن خوارزمشاه (113) محمد، يمين اميرالمومنين (114) - اعزالله انصاره و ضاعف اقتداره - ام (115) آن (116) صد كلمه را به رسم خدمت (117) خزانه كتب معمور(118) او - لازالت معمورة ببقائه ، مزينة بلقائه - به دو زبان تازى و پارسى تفسير (119) كردن ، و در آخر تفسير هر كلمه دو بيت شعر از منشآت خويش كه آن كلمه باشد (120) آوردن ؛ تا فايده آن عام تر و منفعت آن تام تر باشد هر دو فريق ، هم ارباب نظم و هم اصحاب نثر، در مطالعه آن رغبت نمايند. اميدست كه (121) اين خدمت در محل قبول افتد، و من بنده را به اقبال آن ، (122) عز جاودانى و شرف دو جهانى حاصل گردد. (123)
كلمه اول : لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا. 
(اگر گشاده (124) پوشش ، نيفزايم من (125) در يقين .)
معنى اين (126) كلمه به تازى :
بلغت فى معرفة احوال المعاد و اهوال يوم التناد غاية لو كشفت عنى ستور الدنيا، و عرضت على امور العقبى لم تزد تلك المشاهدة الحسية فى دينى نقيرا، و لا فى يقينى قطميرا.
معنى اين كلمه به پارسى :
اميرالمومنين على - عليه السلام - مى فرمايد كه : آن چه مرا در دار دنيا، كه سراى حجاب است ، معلوم شده است ، و يقين گشته از امور آخرت ، از (127) حشر و نشر و ثواب و عقاب و نعيم و جحيم و غير آن ؛ اگر حجاب دنيا(128) از ميان برگيرند(129) و مرا به دار آخرت رسانند، و آن جمله را به چشم سر مشاهده كنم يك ذره در يقين من زيادت نشود، (130) چه علم اليقين من امروز چون (131) عين اليقين من است فردا.
شعر(132):

حال خلد و جحيم دانستم   به يقين آن چنان كه (133) مى بايد
گر حجاب از ميانه برگيرند(134)   آن (135) يقين ذره اى نيفزايد

O الاعجاز / 28، شرح غرر و درر: ش 7569، المناقب / 375
كلمه دوم : الناس نيام ، فاذا ماتوا انتهوا. 
(مردمان (136) خفتگانند، (137) پس (138) چون (139) بميرند بيدار شوند.)
معنى اين كلمه به تازى :
الناس ماداموا فى الحياة الدنياوية (140) غافلون ، كانهم راقدون عن الجنة و نعيمها و النار و حميمها، (141) فاذا ماتوا انتبهوا(142) من رقدة الغفلة ، فندموا على ما فرطوا فى جنب خالقهم ، (143) و لا موا انفسهم على ما قصروا فى شكر رازقهم ، (144) و لكن حين لا يعينهم (145) الندامة و لا ينفعهم (146) الملامة .
معنى اين كلمه به پارسى :
مردمان در دار دنيا از كار عقبى غافلند. (147) چون بميرند از خواب (148) غفلت بيدار گردند (149) و بدانند كه روزگار به باد داده اند، و قدم بر جاده صواب ننهاده ، (150) و (151) پشيمان شوند از كردار نكوهيده و گفتار ناپسنديده خويش ، ليكن آن گاه پشيمانى سود ندارد(152) و فايده ندهد. (153)
شعر:

مردمان غافلند از عقبى   همه گويى به خفتگان مانند
ضرر غفلتى كه مى ورزند   چون بميرند آنگهى دانند

O المناقب / 375
كلمه سوم : الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم . 
(مردمان به زمان (154) خويش ماننده ترند از ايشان (155) به پدران خويش .)
معنى اين كلمه به تازى :
الناس يشبهون زمانهم لاآبائهم ، و يحاكون ايامهم لا قدماءهم (156) ؛ فكل من اهانه الزمان اهانوه ، و كل من اعانه الزمان اعانوه . (157)
معنى اين كلمه به پارسى :
مردمان (158) درزمانه نگرند و به افعال (159) او اقتدا نمايند ؛ هر كه را زمانه بنوازد ايشان بنوازند، و هر كه را زمانه بيندازد ايشان نيز (160) بيندازند، و بر سنت پدران خويش نروند (161) و به گذشتگان خويش (162) تشبه نكنند.
شعر:

خلق را نيست سيرت پدران   همه بر سيرت (163) زمانه روند
دوستند آن كه را زمانه نواخت   دشمنند آن كه را زمانه فكند

O الاعجاز / 28، المناقب / 375
كلمه چهارم : ما هلك امرو عرف قدره . (164) 
(هلاك نشد مردى كه بشناخت (165) اندازه (166) خويش . (167)معنى اين كلمه به تازى :
من عرف قدره كان طول عمره و مدة دهره متفرعا(168) ذروة الكرامة ، متدرعا كسوة السلامة ، لاتمسه من احد آفة ، و لا تصيبه من جانب مخافة .
معنى اين كلمه به پارسى :
هر كه محل خويش بداند و پاى (169) به اندازه گليم خويش (170) دراز كند و گرد كارى كه لايق مرتبت و در خور منزلت او نيست (171) نگردد، همه عمر(172) از ملامت رسته باشد و به سلامت پيوسته .
شعر:

هر كه مقدار خويشتن بشناخت   از همه حادثات ايمن گشت
از مضيق غرور بيرون جست   در مقام سرور ساكن گشت

O الاعجاز / 28، شرح غرر و درر: ش 9515، المناقب / 375، و نيز رك : نهج البلاغه حكمت 149
كلمه پنجم : قيمة كل امرى ء ما يحسنه . 
(قيمت هر مردى آن است كه نيكو داند آن (173) را.)
معنى اين كلمه به تازى :
كل من زاد علمه زاد فى صدور الناس قدره و قيمته ، و كل من نقص ‍ علمه نقص فى قلوب الناس جاهه و حشمته .
معنى اين كلمه به پارسى :
قيمت هر مردى به اندازه علم اوست ، اگر بسيار داند قيمت او بسيار است ، و اگر اندك داند قيمت او اندك است . (174)

قيمت تو در آن قدر علم است   كه تن خود بدان بيارايى
خلق در قيمتت بيفزايند   چون (175) تو در علم خود بيفزايى

O نهج البلاغه حكمت 81، البيان و التبيين 1/83، عقد الفريد 2/209 و 268، الاعجاز / 27، المناقب / 375.
كلمه ششم : من عرف نفسه فقد عرف ربه . 
(هر كه بشناخت نفس (176) خويش را، به درستى كه (177) بشناخت پروردگار خويش را.)(178)
معنى اين كلمه به تازى :
من عرف ان (179) نفسه مخلوقة مصنوعة ، و من الاجزاء المتكثرة و الاعضاء المتغيرة مركبة مجموعة ، فقد عرف ان له خالقا لا يتكثر ذاته ، و صانعا لا يتغير صفاته .
معنى اين كلمه به پارسى :
هر كه در نفس خويش نگرد او(180) به بديهه عقل بداند كه پيش از اين هست نبوده است و اكنون هست شده است و (181) از اينجا بداند كه او را هست كننده اى (182) و پديد آرنده اى (183) هست ، پس از دانستن (184) نفس خويش به دانستن (185) پروردگار خويش رسد.
شعر:

بر وجود خداى ، عز و جل   هست نفس تو حجتى قاطع
چون بدانى تو نفس (186) را، دانى   كوست مصنوع و (187) ايزدش صانع

O المناقب / 375، شرح غرر و درر: ش 7946، اخلاق محتشمى / 8، شرح نهج 20/192.
كلمه هفتم : المرء مخبو تحت لسانه . 
(مرد پنهان (188) است در(189) زير زبان خويش .)
معنى اين كلمه (190) به تازى :
المرء ما لم يتكلم لم يعرف مقدار عقله (191) و مثابة فضله ، فاذا تكلم رفع الحجاب (192) و عرف الخطاء و الصواب .
معنى اين كلمه به پارسى :
تا مرد سخن نگويد(193) مردمان ندانند كه او عالم است يا جاهل ، ابله است يا عاقل ، چون سخن گفت (194) مقدار عقل و مثابت فضل او دانسته شد.(195)
شعر:

مرد پنهان بود به زير زبان   چون بگويد سخن بدانندش (196)
خوب گويد ؛ لبيب گويندش   زشت گويد ؛ سفيه خوانندش

O نهج البلاغه حكمت 148 و 392، الاعجاز / 28، المناقب / 375.
كلمه هشتم : من عذب لسانه كثر اخوانه . 
(هر كه خوش باشد(197) زبان او، (198) بسيار باشد برادران او.)(199)
معنى اين كلمه (200) به تازى :
المرء يصطاد قلوب الناس (201) بكلمه الطيب و كرمه الصيب .
معنى اين كلمه به پارسى :
هر كه مردمان را نيكويى (202) گويد و به گرد عثرات ايشان نگردد، ايشان (203) او را دوست گيرند و با او چون با (204) برادران زندگانى كنند.
شعر:

گر زبانت خوش است ، جمله خلق   در مودت برادران تواند
ور زبانت بدست ، (205) در خانه   خصم جان تو چاكران تواند

O الاعجاز / 28، شرح غرر و درر: ش 7761، المناقب / 375.
كلمه نهم : بالبر يستعبد الحر. 
(به نيكويى بنده كرده شود (206) آزاد. (207)معنى اين كلمه به تازى :
المرء ببره يسترق الحر، و يستحق الشكر.
معنى اين كلمه به پارسى :
هر كه (208) با آزادگان نيكويى (209) كند، آزادگان بنده او شوند، و راه خدمتكارى و طريق (210) طاعت دارى او سپرند.
شعر:

گرت بايد كه پيش تو باشند(211)   سروران جهان سرافكنده
مردمى كن كه مردمى كردن (212)   مرد آزاد را كند بنده