كلمات قصار
[ جهت درك و استفاده ى بهتر سعى شده ترجمه ى كلمات قصار به ساده ترين و
مفهوم ترين نحو انجام بشود. "مولف". ]
- دين، نگاهدارنده است.
- دين، بزرگ مى كند.
- علم، بلند مى كند.
- سستى، ضايع مى كند.
- فروتنى، بلند مى كند.
- حكمت، نگاه مى دارد و نعمت مى آورد.
- دنيا، آدمى را وا مى گذارد.
- دنيا، ذليل مى كند.
- حكمت، راهنمايى مى كند.
- دوستى، دوستى مى آورد.
- تكبر، پست مى كند.
- وفاى به عهد، دليل بزرگى است.
- كرم، نشانه ى فضيلت است.
- حماقت، از معايب است.
- اصل پادشاهى، سياست است.
- درستكارى از ايمان است.
- خوشرويى خود، نيكوكارى است.
- گشاده رويى، دلالت بر كرم است.
- لئيم، لغزنده است.
- دروغ به هلاكت مى افكند.
- فكر، راه گشاست.
- لذات، غافل مى كند.
- كينه، بيمار مى كند.
- شكر، نعمت را زياد مى كند.
- اظهار حاجت نكردن، خود زاهدى است.
- علم، در فهميدن علم است.
- بزرگى، بى تحمل زحمت حاصل نمى شود.
- عقل، زينت آدمى است.
- انصاف، راحتى مى بخشد.
- بى شرمى، بدى است.
- راستى، نجات مى دهد.
- قناعت، بى نياز مى كند. - شهوت، حريص مى كند.
- حسد، لاغر مى كند.
- نيكويى، بزرگى مى دهد.
- علم، از تجربه زياد مى شود.
- خودپسندى، نابود مى كند.
- ظالم، حقير است.
- پاداش نيكى را با نيكى دادن بزرگوارى است.
- قناعت، عزيز مى كند.
- بدكاره، بدى خود را ظاهر مى كند.
- دين، آرامش مى آورد.
- ناخشنود، در رنج است.
- تنها كفايت كننده، توكل است.
- يكى از عنايات خداوند، توفيق است.
- ترسيدن، امنيت مى دهد.
- پرداخت قرض، آزاد مى كند.
- نيكوكارى، از نيكو نهادى ست.
- بيهوده گويى، رسوا مى كند.
- لجاجت، شئامت مى آورد.
- عجز از كوتاهى عقل است.
- بدكار، هدف سرزنش است.
- روزى، قسمت شده است.
- جمع كننده ى مال، غم جمع مى كند.
- فريب دادن، پست فطرتى ست.
- حبس ارزاق از فرومايگى است.
- فاش كردن راز ديگران، خيانت است.
- راحت و رنج كارها مساويند.
- دورى از گناه، صحت مزاج مى بخشد.
- تانى از هوشيارى است.
- فرصت از كف نهادن، غصه مى آورد.
- راستگويى بلند مى كند.
- فريب خوردن از ايمن بودن است.
- با مشورت پشتيبان زياد مى شود.
- مال زياد حساب زياد پس دادن لازم مى كند.
- سرگردانى از نادانى است.
- رياست هلاكت آور است.
- شهوترانى رسوايى مى آورد.
- كفران، زيان مى آورد.
- ادب خيرى است كه به صاحبش بر مى گردد.
- مردى، از همت است.
- تقيه، خود از ديندارى است.
- تجارت، خطر كردن است.
- بى نيازى، خشنودى مى آورد.
- شرم، زيبايى مى آورد.
- طمع، خوار مى كند.
- دوستى، پيوند مى دهد.
- خاموشى، وقار مى دهد.
- تنگدستى، ملامت مى آورد.
- نافرمانى، هلاك مى كند.
- راست رو، يابنده است.
- شتاب، پشيمانى مى آورد.
- هوشيار، بيدار است.
- درستكار را گزند نمى رسد.
- بردبار، دوست زياد مى كند.
- هيبت زياد نا اميد مى كند.
- خوبى كننده مدد مى شود.
- صبر پيروز مى كند.
- شادمانى از غفلت است.
- سپاسگزار بهره مند مى شود.
- عقل ها، بخشش هاى خداست.
- دانش، در عمل كردن است. - سخاوت، آدمى را زيبا مى كند.
- زبان مترجم دل است.
- زينت خلق با حلم است.
- لال بودن بهتر از دروغگويى است.
- نزديكترين خويش، دوست است.
- بهترين حسب، ادب است.
- مردم بر آنچه كه نمى دانند دشمنند.
- عمل ها از نيت ها معلوم مى شود.
- كليد پيروزى، مداراست.
- ثمره ى علم، فروتنى است.
- بهترين حكمت ها، عدالت است.
- آسودگى در خلوت است.
- دشمنى، از سفاهت است.
- دنيا، بسان سايه است كه زايل مى شود.
- ميانه روى، كم را زياد مى كند.
- تحمل از جوانمردى است.
- ذكر همنشينى، خوب گفتن است.
- بهترين بخشش، عفو است.
- زيادى حيا، مانع روزى مى شود.
- خواستن، قرين زحمت است.
- سلامتى، در تنهايى است.
- راحتى، در كم خواستن است.
- امر دنيا، كامل نمى شود.
- تكبر، بلند را پست مى كند.
- هديه جلب محبت مى كند.
- اسراف، زياد را فانى مى كند.
- پند، دلها را زنده مى كند.
- دانا، جز با همانند خود انس نمى گيرد.
- نادان، به مشكل خود ميل مى كند.
- راستگو، گرامى و بزرگ مى شود.
- پرخورى، فراست را مانع مى شود.
- بى شرمى، سرلوحه ى بدى است.
- خجالت، ملازمه ى نا اميدى است.
- فضيلت، در غلبه ى بر عادت است.
- مرد به مردن تن مى دهد و به پستى نمى دهد.
- مردن به از اسارت است.
- حريص، حد نمى شناسد.
- بيمارى، زندان بدن است.
- مالها را حوادث غارت مى كنند.
- حساب را بايد قبل از عقاب تصفيه كرد.
- منت گذاشتن احسان را خراب مى كند.
- زحمت قبر راحت تر از زحمت احتياج است.
- بهشت آنجاست كه امنيت در آنجاست.
- صبر، سپر پريشانى است.
- حرص، علامت فقر است.
- تجربه ها، تمام نمى شوند.
- فتنه ها را چشم مى آورد.
- غم، بدن را لاغر مى كند.
- مال، آسايش وارث است.
- راضى بودن به قضا، غم ها را دور مى كند.
- آزاد بنده نمى شود تا وقتى قناعت مى كند.
- آزاد بنده است تا وقتى اظهار حاجت مى كند.
- برادر كسى است كه ترا در سختى ها يارى نمايد.
- دانا فريب نمى خورد.
- بلا، براى ميانجى است.
- شتاب و عجله، موجب لغزش مى شود.
- بى خردان آرزوها را دراز مى كنند.
- سستى، از سفاهت است.
- حاجت خواستن، ذليل مى كند.
- كريم عمدا خود را غافل نشان داده فريب مى خورد.
- مرد، امور خود را با زمانه تطبيق مى دهد.
- دانا با لذايذ دشمنى مى كند.
- شخصيت افراد، در زير زبان ايشان نهفته است.
- تقدير، قدرتمندتر از تدبير است.
- باغهاى بزرگان، حكمت است.
- تفرجگاه صاحبان ادب، علم است.
- مشورت كردن راه يافتن است.
- بهترين اداى كلام، راست گويى ست.
- تجربه ها از علم ها گرفته شده اند.
- نادان، سمج و لجوج مى شود.
- آخر ستم، پشيمانى است.
- آنچه كه مرد زنده نمى شود.
- روزگار، دار عبرت است.
- كتاب، بستان علماست.
- تكبر كردن در هنگام رياست، خوارى ديدن در وقت انفصال است.
- پادشاهان را دوست نيست.
- تجربه ها از علم ها گرفته شده اند.
- من به خود داناترم از مردم بر من و خدا بر من از من داناتر است.
- مومن از لغزش هاى خويش مى ترسد و از اين جهت همواره خود را متهم مى كند.
- احسان كامل نمى شود مگر آن را كوچك بينى و در پرداخت آن سرعت كنى و آن را
پوشيده بدارى.
- مردم در گرو كرده هاى خود مى باشند.
- مردم همه ناقص و زيانكارند مگر خدا نگاهدارشان باشد.
- اگر پرسنده در رنج است پاسخ دهنده از آن كه جوابش ناشايست نباشد در رنج تر
است.
- مردم در كارها دو جور عمل كننده اند، يكى آنها كه عمر خود را در سود
ديگران تباه كنند و ديگر آن كه براى بعد حيات خود كار مى كند و اين آن كس است
كه دنيا و آخرت را با هم جمع كرده است.
- چهار چيز دنيا و آخرت را آباد مى كند: راستى گفتار، اداى امانت، پاكى شكم
و حسن خلق.
- چهار چيز مرد را معيوب مى كند: بخل، دروغ، پرخورى و بدى خلق. - پاكدامنى
ضعيف كننده ى شهوت و صدقه نازل كننده ى رحمت مى باشد.
- بلاغت زود جواب دادن است و آن كه راست بگويى و بى خطا جواب بدهى.
- مومن كسى است كه اذيت مردم را تحمل بكند و كسى از او رنجيده نشود.
- خدا ترسى ايمنى مى آورد.
- اگر دردى دارى با آن بساز.
- همنشين هر كس از بد و خوب همان كردار اوست.
- سخى، مال را فداى آبرويش مى كند و لئيم، آبرو را فداى مال مى كند.
- مومن، دنيا را فداى دينش مى كند و بدكار، دينش را فداى دنيايش مى سازد.
- عاقل يك دم زدن از عمر خود را در كار بيفايده تلف نمى كند و چيزى را كه
براى او سود ندهد ذخيره نمى كند.
- بازى و سهو، تصميمات جدى را بر هم مى زند.
- واقعيت مرد به هوش و دانش اوست نه به ظاهر و صورت او.
- مردم از ترس ذلت، به طرف ذلت شتاب مى كنند.
- زيرك آن است كه شهوات خود را دهانه بزند.
- چيزى بپوش كه مورد توجه واقع نشوى.
- اگر بر شدايد صبر نكنى هرگز روى رضايت نخواهى ديد.
- به جاى آن كه بر مصيبتى زارى كنى شكيبايى پيشه كن.
- نفس خود را تا وقتى عزيز بدار تا به تو كمك در فرمانبردارى از خدا مى كند.
- كسب علم بكنيد تا علم براى شما كسب روزى و زندگى بكند.
- از تك روى و پراكندگى بپرهيز و در طريق جماعت زيست بكن.
- پيش از آمدن مرگ دعوت او را به خودتان بقبولانيد.
- فرصت هاى نيك را غنيمت شماريد كه چون ابر از شما دور مى شود.
- بترسيد از آن خدا كه اگر بگوييد مى شنود و مى داند اگر پنهان بكنيد.
- اميد خود را از همه كس به سوى خدا ببريد تا اميدوار بشويد و اميد غير به
خداست كه جز نااميدى نمى آورد.
- از عبرت ها پند بگيريد و عبرت بگيريد از حوادث تا عبرت ديگران نشويد.
- در آزاد كردنهايتان سعى بكنيد، پيش از آن كه بسته بشوند.
- از زنان بد بپرهيزيد و از خوبانشان احتياط بكنيد.
- بر آن كه دنيا به او رو آورده رو آوريد كه اين از بى نيازى از او سزاوارتر
است.
- زبان را محكم بداريد چه آن تيرى است كه خطا مى كند. - حذر كن از آن گوارا
كه زايل مى شود و از آن محبوب كه فانى مى شود.
- حذر كن از كارى كه چون از او بپرسند شرم كنى از آن و بخواهى انكار بكنى.
- حذر كن از شرير هنگام رو كردن دولت كه آن را زايل مى سازد و در وقت پشت
كردن بر ضرر تو به دشمنت يارى مى كند.
- از نادان بپرهيز كه مدارايش زحمت مى آورد و دوستيش هلاك مى كند و دشمنى با
او اذيت است و همراهى با او صدمه مى زند.
- بپرهيز از كسى كه سخنش پسنديده و كردارش ناپسند باشد، چه مردم هر كس را از
رفيق بشناسند.
- حذر كن از رفيق بد كه او خود و رفيق هر دو را هلاك مى كند.
- بپرهيز از لئيمى كه گراميش كردى و فرومايه اى را كه بزرگش داشتى و پستى را
كه بلندش ساختى.
- بترس از بزرگى كه خوارش ساختى و از حليمى كه زحمتش رسانيدى و از دلى كه به
دردش آوردى.
- بترسيد از كريمى كه گرسنه شده است و از لئيمى كه سير شده است.
- بترسيد از آنچه موجب غضب خدا مى گردد و بترسيد از دشمنى كه به سينه ها مى
آيد و آهسته در گوش ها حرف مى زند.
- بپرهيزيد از بخل كه خشم را نزديك و خوبى ها را زشت و عيب ها را آشكار مى
سازد.
- حذر كنيد از آنها كه شما را به سوى كبر مى برند و آنان كه حميت بر آنها
غلبه دارد و آنان كه دچار تعصبات جاهليتند.
- بپرهيزيد از بسيار خوردن چه زياد واقع شده كه يك بار خوردن مانع چند بار
خوردن مى شود.
- كناره گيرى از نادان چنان است كه به طرف امن و امان خردمند رو آورده اى.
- دورى كن از دوستى دروغگو كه او دور را نزديك و نزديك را دور مى كند.
- از حرف زشت دورى كن كه باعث عداوت مى شود.
- از پرحرفى دورى كن كه باعث لغزش مى شود.
- چون دوستى را از خود راندى جايى براى بازگشت بازگذار.
- دوست را طورى نران كه او آن را استقبال بكند.
- از غيرت دور از محل خود بپرهيز كه تن را بيمار و پاكيزه را شبهه ناك مى
سازد.
- از دو رو بپرهيز كه دورو با آبرو نمى شود. - سخت تر از هر بلا بى چيزى است
و سخت تر از بى چيزى بيمارى تن و سخت تر از بيمارى تن بيمارى روح و دل است.
- دورى گزين از بازارها كه آنجا جايگاه شياطين و محل فتنه هاست.
- كجايند سلاطين ظلم كننده و پسران آنها.
- كجايند آنها كه لشكرها جمع كرده مى گفتند قوى تر از ما نمى باشد.
- كجاست آن كس كه كوشيد و زياد كرد و جمع نمود و شمرد، پس تا كى مغرور كند
شما را سراب آرزوها، تا كى بفريبد شما را اعمال شما.
- آفت نفس، غم دنياست.
- آفت علما، حب رياست است.
- آفت لشكر، مخالفت با سر كرده است.
- آفت رعيت، اطاعت نكردن است.
- آفت پرهيزكارى، قناعت نكردن است.
- آفت هيبت، شوخى است.
- آفت آبادانى، ظلم حاكم است.
- آفت فقيه، خويشتن ندارى است.
- آفت وفا، حيله است.
- آفت وزرا، خبث طينت آنهاست.
- آفت قاضى، طمع است.
- آفت عطا، تاخير كردن است.
- بهتر از توبه كردن، گناه نكردن است.
- بدترين بخشش، اسراف كردن است.
- بدترين حرفها، لاف زدن است.
- بدترين بدها، دروغ گفتن است.
- بهترين فضيلت ها، غلبه كردن بر عادت است.
- آسايش، در گمنامى است.
- حسن عهد، از ايمان است.
- سريعترين عذابها، عذاب ظلم كردن است.
- سريعترين پاداش، پاداش نيكوكارى ست.
- بهترين عاقبت، عاقبت شكيبايى است.
- بهترين صفت مرد، بردبارى است.
- بهترين مزد دادن ها، انصاف دادن است.
- بى نيازى، در قناعت است.
- يقين صادق، توكل است.
- جانها با هم الفت نگيرند مگر آنگاه كه با هم تناسب داشته باشند.
- يكى از نعمت ها، فراهم نشدن معصيت است.
- گواراترين زندگانى زندگى كسى ست كه بر آنچه به او برسد راضى باشد.
- پرهيزكارى نيكوكارى و پاكدامنى و سخاوت است.
- مكاران و ناسپاسان اهل آتشند.
- مومنين و موقران و ملايم رفتاران بهشتى اند.
- پيش سلامى، از صفات پسنديده است.
- نپرداختن بهتر است از جود به ضايع كننده ى آن. - همت زنان جز صرف زينت
زندگانى دنيا و فساد در آن نمى شود.
- زبان تو نمى گردد مگر به آنچه عادتش داده اى.
- طبع تو مى خواند ترا به همان كه به آن مانوسش ساخته اى.
- عقل بازدارنده ى خيالات بد دل است.
- رفتن رفتگان عبرت است براى ماندگان.
- آخر هر كار از اول آن معلوم مى شود.
- هر چيز براى صاحبان خرد درس و عبرت است.
- آدمى به كسب ادب محتاج تر است از كسب نقره و طلا.
- زمانى كه حرف زنى راست بگو.
- زمانى كه بزرگ و مالك شدى مدارا كن.
- وقتى به تو داده شد شكر كن.
- دوستى را با دوستان از حد مگذران.
- از دشمنان يك باره ترك مكن.
- چون مدح كسى كنى مختصر مدح بكن.
- كسى را كه مذمت كنى كم مذمت بكن.
- چون اراده ى كارى كردى مشورت بكن.
- چون به تو روزى داده شد در راه خير خرج بكن.
- چون تقصير كردى عذرخواهى نما.
- نيكى افراد را بر خود متذكر باش و به ياد داشته باش.
- چون به كسى نيكى كردى فراموش بكن.
- اگر وعده كردى وفا بكن و به آخر برسان.
- چون نيت پادشاه به طرف بدى تغيير كرده و فاسد بشود زمانه هم با آن فاسد مى
شود.
- چون به جمع فرومايگان وارد شوى از هر جهت خود را روزه دار بشناس.
- هر وقت زمانه فاسد شود فرومايگان آقا بشوند.
- هر زمان شوق ذكر خدا را در خود نگريستى بدان خدا دوست گرفته ترا و هر گاه
ديدى از ياد خدا بيزارى بدان دشمن گرفته ترا.
- چون بلند پايه دانشمند شود فروتنى كند و چون فرومايه دانشمند شود برترى و
تكبر كند.
- چه بد دردى است حماقت.
- چه بد صفتى است پرخاشگرى.
- چه بد صفتى است سخن چينى.
- چه بد صورتى است صورت بى شرم.
- چه بد نزديكى است دشمن.
- چه بد رفيقى است حسود.
- چه بد همسايه اى ست همسايه ى بد.
- تجارت با خدا همه فايده است.
- فال به خير بزن تا نجات يابى. - نيك كردارى سخت تر از خود كردار است.
- عزيز بدار تا عزيز شوى.
- سخاوت كن تا بزرگ شوى.
- ثمره ى علم معرفت خداست.
- ثمره ى پند بيدارى است.
- ثمره ى ايمان نجات است از جانب خدا.
- ثمره ى عقل ثبات است.
- ثمره ى ترس آسودگى است.
- ثمره ى احتياط سالم ماندن است.
- ثمره ى پاكدامنى حفظ و حراست خود است.
- ثمره ى دين امين بودن است.
- سه چيز باعث هلاكت است: اطاعت زنان، اطاعت خشم و اطاعت خواهش هاى نفس.
- سه چيز عقل را كامل مى كند: عقل، علم و حلم.
- سه چيز است كه زياد نيست: دورى از شك، داشتن ادب و خوددارى از حرام.
- سه چيز از مروت است: چشم پوشى از زيادى ها و آهسته كردن صدا و ميانه روى.
- سه چيز است كه خجالت ندارد: خدمت مهمان، پاشدن از جا براى احترام پدر و
معلم و حق خود طلبيدن هر چند اندك باشد.
- سه چيز نابود كننده است: جسارت بر پادشاه، امين دانستن خيانتكار و خوردن
زهر جهت تجربه.
- سه چيز نشان دهنده ى اندازه ى عقل است: قاصد، نوشته و هديه.
- جود كن تا بستايندت.
- همنشينى با علما كن تا علمت زياد بشود.
- با حكما بنشين تا حلم زياد بكنى.
- با فقرا بنشين تا شكرت زياد شود.
- سخاوت فقير او را بزرگ مى سازد و بخل دولتمند او را ذليل مى كند.
- با بدى هاى عادت، مخالفت كن تا پاك بشوى.
- اول نيكبختى خوبى صورت است.
- ادب خوب، بدى نسب را مى پوشاند.
- خوش گمانى از خوش باطنى است.
- حسن ظن، آسودگى است.
- اينهاست از صفات منافقين: به خوشى ها حسد مى برند، بلا را زياد مى خواهند
و اميدوارها را نااميد مى كنند.
- بهترين مال آن است كه با آن آبرو حفظ بشود.
- بهترين خنده ها تبسم است.
- بهترين برادر آن است كه ترا مجبور به اطاعت خدا بكند.
- بهترين ذكر، ذكر خداست كه از آن به مقصود برسى.
- بهترين عادات زنان، بدترين خصلتهاست در مردان.
- آميزش كنيد با آنهايى كه مى شناسيد و احتياط كنيد از كسانى كه نمى شناسيد.
- خدا رحمت كند كسى را كه مرتبه ى خود را بشناسد و از حد خود درنگذرد.
- خدا رحمت كند كسى را كه آرزوها را كوتاه كند و اجل را نزديك بداند و مهلت
را غنيمت بداند.
- خدا رحمت كند كسى را كه حكمت و پند را بشنود و گوش بدهد و به كار ببندد.
- چه بسا خاطر جمع كه پريشان شد.
- چه بسا ايمن كه ترسان شد.
- چه بسا درد كه شفا شد.
- چه بسا سخن كه زخم زدن است.
- چه بسا گفتار كه شمشير برنده است.
- چه بسا مرگ كه در زير آرزوست.
- چه بسا نادانى كه نجات دهنده شد.
- چه بسا دانايى كه دردآور شد.
- چه زياد جنگ كه از يك سخن پديدار شد.
- چه بسا نادانى كه از علم بهتر شد.
- دل بستن به محال از نادانى است.
- مركب ظلم راكبش را بر زمين كوفته هلاك بكند.
- سوار بر گناه فرودگاهش آتش است.
- سوار بر لجاجت هدف بلاست.
- ترك شهوت راحت تر از بجا آوردن است.
- زكاه علم آن است كه آن را نشر بدهى.
- زكاه مال، بخشش است.
- زكاه حلم، تحمل است.
- زكاه توانايى، انصاف دادن است.
- زكاه سلامت بدن، جهاد كردن است.
- زكاه پادشاهى، به فرياد رسيدن است.
- زينت دوستى، تحمل است.
- زينت نعمت، پيوستگى با اقارب است.
- سبب محبت، سخاوت است.
- سبب فساد، طمع بستن است.
- سبب دوستى، وفا كردن است.
- سبب زوال نعمت، كفران نعمت است.
- سبب زحمت ها، غضب است.
- سبب دلتنگى، حسد است.
- سبب جدايى، اختلاف است.
- سبب فقر، اسراف كردن است.
- در سالم ماندن از فتنه ها از خداوند مسئلت بجوييد.
- بدترين كارها آن است كه جلب گناه بكند.
- بدترين در دل جا گرفته ها، كينه است.
- بدترين شهرها، شهرى است كه در آن امن و ارزانى نباشد.
- بدترين مردم، كسى است كه عذر قبول نكند و گناه را عفو نكند. - بدترين
اخلاق، دروغگويى است و نفاق.
- بدترين دوست، آن است كه رغبت به باطل بكند.
- دو چيز است كه تا خلاف آن ديده نشود شناخته نمى شود: اول جوانى، دوم صحت
تن.
- زيادى ترس از ضعف يقين و توكل و عجز نفس است.
- بدترين شرها، حسد است.
- اطاعت نادان و جمع كردن اسباب غير لازم از نادانى است.
- صلاح عمل از صلاح نيت است.
- صلاح بدن، در پرهيز كردن است.
- صلاح زندگى، در تدبير داشتن است.
- صلاح عقل، ادب است.
- صلاح رعيت، عدالت است.
- صلاح آدمى در زبان نگاهداشتن است.
- هر گاه شدت به منتها برسد، فرج ظاهر شود.
- هر گاه سختى ها به نهايت رسيد، بايد منتظر فرج بود.
- آدمى در امتحان، گرامى يا خوار مى شود.
- جوهر آدمى در سختى ها ظاهر مى شود.
- دوستان و برادران در سختى ها آزموده مى شوند.
- دوست و دشمن در توانايى معلوم مى شوند.
- عادت دادن نفس به خوبى، سخن را نيكو نمايد و پاداش نيك مى آورد.
- عادت دادن زبان به نرمى، دشمن را كم و دوستان را زياد مى كند.
- عادت دادن زبان به خوبى گفتار از مذمت و بلا ايمن مى كند.
- تعجب مى كنم از كسى كه در خدا شك مى كند و حال آن كه مخلوق او را مشاهده
مى كند.
- تعجب دارم از كسى كه مرگ را فراموش كرده در حالى كه مردن ها را ملاحظه مى
كند.
- تعجب دارم از كسى كه نوميد است در حالى كه راه نجاتش كه مدد خواستن از
خداست در برابر مى دارد.
- تعجب دارم از متكبر كه ديروز نطفه بود و فردا هيچ مى شود.
- تعجب دارم از آن كه در صدد اصلاح احوال مردم بر مى آيد و از اصلاح حال خود
غافل مى ماند.
- ثورت عاقل، علم اوست و ثروت جاهل، مال او.
- غيرت مرد، ايمان اوست و غيرت زن، دشمنى اوست.
- انصاف رفتار كردن با مردم از روى انصاف است و آن كه ديگران را بر خود
ترجيح بدهد.
- ذكر خدا، دل را زنده مى كند.
- گردش دنيا، عبرت صاحبان خرد است. - كمال مرد از گفتارش شناخته مى شود.
- افتخار آدمى به كمال اوست نه به اصل و نسب او.
- رستگارى در درستى عمل است و تدارك كردن آنچه از خير از او فوت شده است.
- مرگ فرزند سوزاننده ى جگر است.
- ازميان رفتن ياران و برادران شكيبايى را سست مى كند.
- دانشمند هم گاهى لغزش مى كند و بردبار از جا در مى رود.
- اسب شايسته گاهى سكندرى مى خورد. "بر رو درافتادن"
- گاه نزديك، دور مى شود.
- گاه تهمت، پند مى دهد.
- پرهيزكار ساكت، نجات يافته است.
- كوشش كردن به مقصود رسيدن است.
- دورى از حق، نزديك شدن به باطل است.
- كم ممكن است دوستى پادشاهان دوام يابد.
- غلبه كننده ى به شر مغلوب مى شود.
- چه زياد ذليل را كه عقل او عزيز بكند.
- چه زياد عزيز را كه نادانى ذليل ساخته است.
- چه زياد عقل ها كه اسير اوامر نفس شده است.
- چه بسا كه يك كلمه نعمتى را سلب كرده است.
- آن كس كه عيب خود را بشناسد انصاف را شناخته و بزرگى خود را معلوم كرده
است.
- حرف زياد، خسته مى كند.
- سكوت، كسب سنگينى مى كند.
- اصرار زياد، باعث قبول نكردن مى شود.
- قرض زياد، راستگو را دروغگو مى كند.
- مال زياد، گناه ها را مى روياند و دل را تباه مى كند.
- قناعت، توانگرى مى آورد.
- تلخى صبر، شيرينى مى آورد.
- دانا از آنچه نادان بر آن رغبت دارد بى رغبت مى شود.
- وقار آن است كه در بيرون و درون هر دو با وقار بود.
- سخاوت در حق و بخل در باطل جايز است.
- يا داناى سخنگو باش يا شنونده ى گوش دهنده و جز اين مباش.
- يا سخى باش يا ميانه رو و سومين مباش.
- با مداومت به پرخورى، فكر صافى نمى شود.
- با غفلت راهنما، گمراه هدايت نمى شود.
- آن كه از هوى و هوس روزه بگيرد، لذت عبادت را درك نمى كند.
- چگونه پند مى دهد كسى كه نفس خود را گول مى زند. - هر چه فرومايه بالاتر
رود مردم اطرافش پست تر مى شوند، خلاف ارجمند كه خلاف
اين مى شود.
- هر چه علم كسى زياد شود توجه به اصلاح نفس او نيز زياد مى شود.
- چگونگى كار، اندازه ى دانش صاحب كار را مى رساند.
- رحم كنى، رحم مى شوى.
- فروتنى كنى، بزرگ مى شوى.
- هر طور كمك كنى، كمك مى شوى. هر چه بكارى، همان درو مى كنى.
- همچنان كه زنگ آهن را مى خورد، حسد بدن را لاغر مى كند.
- براى هر گرفتارى، گشايش است.
- براى هر تنگى اى، راهى است.
- براى هر ستمگر، انتقامى است.
- براى هر جگر، سوزشى است.
- براى هر چيز، آفتى است.
- براى هر دولت، مهلتى است.
- تا كردار نباشد، گفتار فايده نمى دهد.
- تا پيدا و محقق نشود، تصديق نمى شود.
- به خالق نمى رسد تا از مخلوق بريده نشود.
- اگر عمر خريدنى بود، توانگر آن را مى خريد.
- درباره ى خود فرمايد: اگر بينى مومن را مى زدم كه مرا دشمن بدارد، دشمن
نمى داشت. و هر آينه دنيا را به منافق مى بخشيدم كه مرا دوست بدارد، دوست نمى
داشت.
- چه بسا كسان كه زبانشان همانند عسل است و دلهايشان انباشته ى بغض.
- لذت عالم، فهميدن است.
- لذت فرومايه، در خوردن است.
- هر كه ايمان آورد، ايمن ماند.
- هر كه مطيع شد، سالم ماند.
- هر كه انديشيد، فهميد.
- هر كه بى چيز شد، ذليل شد.
- هر كه كناره گرفت، آسوده ماند.
- هر كه آزمايش كرد، گوشه گير شد.
- هر كه بردبارى كرد، بردبار شد.
- هر كه شتاب كرد، لغزيد.
- هر كه تامل كرد، عبرت گرفت.
- هر كه بى باك شد، پشيمان شد.
- هر كه تكبر كرد، حقير شد.
- هر كه خود را فقير نمود، فقير شد.
- هر كه سنگينى گزيد، موقر شد.
- هر كه مالدار شد، صاحب اختيار شد.
- هر كه حيا كرد، محروم شد.
- هر كه بخشيد، عزيز شد.
- هر كه بى آبرويى كرد، ذليل شد.
- هر كه خود را شكست، شكسته شد.
- هر كه حقجو شد، رستگار شد.
- هر كه فرمان خدا برد، مالك شد.
- هر كه دنبال هوس رفت، نابود شد.
- هر كه قناعت پذير شد در قناعت ماند.
- هر كه دورى گزيد، نوميد شد.
- هر كه قصور كرد، ناكام شد.
- هر كه ترسيد، ايمن شد.
- هر كه مرد، تمام شد.
- هر كه پرسيد، فايده برد.
- هر كه نداد، نگرفت.
- هر كه درشتى كرد، پشيمان شد.
- هر كه مخالفت خير خواه كرد، نابود شد.
- هر كه واصل شد، دم فرو بست.
- هر كه ستم كرد، نابود شد.
- هر كه پرسيد، دانا شد.
- هر كه عيبى را جست، پيدا كرد.
- هر كه ياد خدا كرد، خدا او را ياد كرد.
- هر كه فكرش وسيع شد، نظرش خوب شد.
- هر كه زبانش شيرين شد، دوستش زياد شد.
- هر كه از خدا يارى خواست، يارى شد.
- هر كه از خدا غافل شد، بىامان شد.
- هر كه كم آميزش كرد، بىگزند شد.
- هر كه زياد جوشش كرد، پشيمان شد.
- هر كه عاقبت امور را پاييد، سالم ماند.
- هر كه به جاى بد رفت، متهم شد.
- هر كه خودسر شد، هلاك شد.
- هر كه پرگو شد، ملول شد.
- هر كه خواهشها را عزيز داشت، خوار شد.
- هر كه گمانش خوب شد، دلش خوب شد.
- هر كه راست گفت، دينش اصلاح شد.
- هر كه تنبل شد، نااميد شد.
- هر كه فحش داد، بىآبرو شد.
- هر كه بدخو شد، در عذاب شد.
- هر كه بدگمان شد، بد نيت شد.
- هر كه دروغ گفت، بىاعتبار شد.
- هر كه با حوادث روبرو شد، بينا شد.
- هر كه در كارها تدبير نكرد، سرگردان شد.
- هر كه با خدا خدعه كرد، فريفته شد.
- هر كه با خدا كشتى گرفت، زمين خورد.
- هر كه به يتيم ستم كرد، به اولادش ستم شد.
- هر كه به رعيت ستم كرد، يارى دشمنان خود كرد.
- هر كه تعصبش زياد شد، ملول شد.
- هر كه با مدارا كار كرد، موفق شد.
- هر كه همتش زياد شد، كارهايش بزرگ شد.
- هر كه سرزنش كرد، به همان مبتلا شد.
- هر كه داخل بيخردان شد، حقير شد.
- هر كه با خردمندان نشست، سنگين شد.
- هر كه دوستى كرد، دوستدار شد.
- هر كه دشمنى كرد، دشمن دار شد.
- هر كه بىتجربه بود، فريفته شد.
- هر كه با گمراهان بزيست، گمراه شد.
- هر كه از ذليل كمك خواست، ذليل شد.
- هر كه آرزويش دراز شد، مايوس شد.
- هر كه پند دهنده را خجل كرد، پند نگرفته ماند.
- هر كه موضع خود نشناخت، بىآبرو شد.
- هر كه بىمروت شد، بىدين شد.
- هر كه پند داد، احسان كرد.
- هر كه را بىامانت شد، بىايمان شد.
- هر كه نرم گفتار شد، جلب محبت كرد.
- هر كه بشتابد، زمين مىخورد.
- هر كه بد سيرت شد، با مرگ خود مردم را شاد مىكند.
- هر كه بد خلقى كند، اطرافيانش را ملول مىكند.
- هر كه مردن را يقين كند، خود را براى آن حاضر مىكند.
- هر كه دشمنيش را نشان مىدهد، حيله نمىكند.
- هر كه ارادهاش را آشكار كند، احتياطش كم مىباشد.
- هر كه عزمش ظاهر شد، حزمش باطل مىشود.
- هر كه از خدا بترسد، ترسش كم مىشود.
- هر كه با زنان مجالست كند، عقلش كم مىشود.
- هر كه دلش پاكيزه شد، حسد در آن راه نمىيابد.
- هر كه خلقش تنگ شد، روزى او تنگ مىشود.
- هر كه گناهكار را عذاب كند، فضايلش محو مىشود.
- هر كه آخر بين بود، سالم مىماند.
- هر كه به تو گمانش نيك شد، بايد گمان تو هم به او نيك بشود.
- هر كه از خشم كسى بترسد، آرزوى مرگ او مىكند.
- هر كه محروميت كشيد، قدر فرصت را شناسا مىشود.
- هر كه فرصت را شناخت، از غم خلاص مىشود.
- هر كه در غم همواره ماند، غم بر او غالب مىشود.
- هر كه اميدوار را نا اميد كند، نا اميد مىشود.
- هر كه با حق دشمنى كند، خوار مىشود.
- هر كه با دست كوتاه بدهد، با دست دراز پس داده مىشود.
- هر كه بىدوست و مونس است، خير در او يافت نمىشود.
- هر كه ادبش كم باشد، بديهايش زياد مىشود.
- هر كه ستمش زياد شد، غضبش زياد مىشود.
- هر كه سر كسى را فاش كند، كارش را هم خراب مىكند.
- هر كه اطاعت امر كسى كند، قدر خود بزرگ مىكند.
- هر كه غنيمت نداند آب گواراى در اختيار را، باشد كه تشنه شود و آب به دست
نياورد.
- هر كه با قوىتر از خود جنگ كند، مقهور مىشود.
- هر كه بر فروتن از خود بزرگى فروخت، شكسته مىشود.
- هر كه از كتاب تسلا گرفت، آرامش از او گرفته نمىشود.
- هر كه بداند گفتارش را توضيح مىطلبند، سخنش را كوتاه مىكند.
- هر كه لذت از دانش بگيرد، لذت از او گرفته نمىشود.
- هر كه توجه به دعا داشت، از اجابت محروم نمىشود.
- هر كه طلب آمرزش نمود، به آمرزش واصل مىشود.
- هر كه با مخالف خود همنشين شد، از تن و جان لاغر مىشود.
- هر كه با هر گناه از دوستى دورى كند، دوستانش كم مىشوند.
- هر كه هر قوم و خلقى را دوست دارد، با همان محشور مىشود.
- هر كه را حق نجات ندهد، باطل نجات نمىدهد.
- هر كه عزت را نپذيرفت، پذيراى خفت مىشود.
- هر كه به وجه شايسته ندهد، به وجه ناشايسته مىدهد.
- هر كه مهربان نباشد، همگام خوارى مىشود.
- هر كه را غير خدا عزت بدهد، همان عزت او را هلاك مىكند.
- هر كه با شرير همنشين شود، فنا مىشود.
- دوست آن است كه عيب دوست را به او آشكار بكند.
- دشمن آن است كه عيب ترا پنهان بكند.
- ضايع كردن حقها از ناسپاسى است.
- دون همتى است كه كس را حسود مىكند.
- زشتترين كار، آشكار ساختن راز است.
- دانش از گنجهاى خداست.
- صلهى رحم از كرم است.
- كسى كه تعريف شد و بدى همان كس كند، بدترين حيله به كارش برده است.
- از بزرگترين ايمان به خدا، رضا بودن به قضاست و آنچه تقدير براى او مىآورد.
- مدح فرومايگان، مذمومترين صفت است.
- ملازمت وطن، روزى را تنگ مىكند.
- رسيدگى به حيوانات از جوانمردى است.
- بدخواستن جهت برادران از كوتاه فكرى است.
- از گوارترين نعمتها، روزى فراخى است.
- نشانهى كرم، خوبى كردن به گناهكار است.
- افضل فضايل، قبول كردن عذر مقصر است.
- از محكمترين اسباب عقل، رحم كردن بر نادان است.
- بر اعمال نيك دست يافتن از نيكبختى است.
- خيانت كردن به دوست از شقاوت است.
- بد همسايگى از فرومايگى است.
- عيب نيكان گفتن از زشتترين صفت است.
- بزرگترين حماقت، رفاقت با بدكاران است.
- نشانهى فرومايه قسم خوردن زياد است بدون آنكه از او سوگند بخواهند.
- از بزرگترين كار كريم، نادان نشان دادن خود است در آنچه را كه مىداند.
- از نيكوترين كار توانا آن است كه حلم بورزد وقتى مىتواند خشم بكند.
- از ذمائم اخلاق بخيل بودن و بد خواستن است.
- شتاب كردن قبل از فراهم بودن امكانات و تاخير كردن بعد از امكان از سفاهت است.
- از وظايف پادشاهى است كه تدبير را قبل از لشكركشى بكند.
- بر سلطان لازم است آنچه براى خود مىخواهد براى رعيت بخواهد.
- بر عاقل است كه بدى اعمال خود را از نقص انديشه و نحوست خود بداند.
- از بدبختى آن است كه دين خود را فداى دنيا بكند.
- از بدترين كبرها كبرىست كه به ارحام و همجنسان فروشند.
- از پستى و دنائت به زحمت انداختن مردم با حبس كردن ارزاق است.
- از عادت نادان در همه وقت، غضب كردن است.
- از كفارهى گناهان، يارى كردن ستمديده است.
- از بهترين فضايل واداشتن به كارهاى صنعتى و نشر دادن آثار نيك است.
- كمال خوشبختى، سعى كردن در اصلاح حال مردم است.
- از بهترين خيرخواهىها، صلح دادن است.
- درشتى از زياد فحش دادن است.
- بر سلطان ياغى شدن از حماقت است.
- از بدبختى گمان بد بردن بر نيكوخواه است.
- از نشانه خرد، درست حرف زدن است.
- از نشانههاى حماقت، دست زدن به كارهاى بزرگ است بدون فراهم بودن اسباب و لاف
زدن بدون موقعيت آن.
- از بلاها بد باطنى است.
- تلون بسيار از حماقت است.
- از توفيقها آن است كه راز نزد رازدار گذاشته شود و نيكىهايش را كسى بشناسد
كه آن را مشهور بكند.
- از بزرگترين مصائب شريف آن است كه جهت احتياج مجبور به مدارا و تمكين اشرار
بشود.
- مرد كريم شب نمىخوابد تا صبح شده وعدهاى را كه به كسى داده وفا بكند.
- اساس هر خير فرمانبرى از خداست.
- دوستى و برادرى با انصاف دوام پيدا مىكند.
- بدى كه آخرش خوب باشد، بهتر است از خوبى كه آخرش بد شود.
- نشان دهندهى كار بد مانند بد كار است.
- مرگ سريع، بهتر از زندگى با شقاوت است.
- رفتار هر كس شبيه رفتار پدران اوست.
- با عجله، لغزش زياد مىشود.
- كسى كه ترا در چيزى كه در تو نيست تعريف بكند، مسخرهات كرده است.
- اگر منافق را حاجت روا نكنى، در عين اظهار دوستى هجوت مىكند.
- آن كه فاش كنندهى سر را ملامت كند، بايد خود را ملامت كند چه خود آن را
نتوانست نگاه بدارد.
- بلا، سريعتر از جلوگيرى مىرسد.
- قضا كه مقدر شود، چشمها كور مىشود.
- نعمت جاهل، مثال گل در مزبله است.
- نصيحت كردن كسى ميان مردم، سرزنش است.
- از مرتبهاى كه دارى خود را پايينتر بدان تا مردم بالاترت برند.
- براى كسى كه قضاوت بكند و حجت بياورد دانش است و حكمت است براى كسى كه گوش
بدهد.
- حاكم ظالم داشتن از بىحاكمى و هرج و مرج بهتر است.
- بر فوت شده، دريغ مخور.
- بر آنچه مىآيد، شاد مباش.
- چيزى مگو كه از جواب شنيدنش ناراحت شوى.
- زير دست را بر زير دست ترجيح منه.
- فرومايه را بر عزيز اختيار مكن.
- به كسى كه دين ندارد، اعتماد نكن.
- به جز از گناه خود مترس.
- با بىوفا، دوستى مكن.
- مال را در امر بيهوده مصرف مكن.
- حرفى كه دروغ تصور شود، مزن.
- راستگو مخوان كسى را كه دروغگويت خواند.
- آنچه نتوانى انجام دهى وعده مده.
- ضامن آنچه از عهده نتوانى برآمد مشو.
- در امن و خوشى از بلا ايمن مباش.
- دشمن را هر چند ضعيف باشد، كوچك مشمار.
- كسى را كه دنيا بلند نكرده است، بلند مكن.
- نادان را دوست مدار و همراهى نكن.
- غضب بر حلمت، چيره نشود.
- مردگان را به بد ياد مكن.
- نااميد كردن بهتر از كم دادن است.
- اگر در جواب دادن هم در بمانى، دروغ مگو.
- جوانمردى كن و محتاج را مران.
- اگر كوچك ترا بزرگ بيند، بزرگش ببين.
- به صدر مجلس مشتاب، چه آنجا كه ترا نشانند بهتر است از آن جا كه ترا
برخيزانند.
- از دوست نيازموده ايمن مباش و از دشمن هميشه در حذر باش.
- با متملق مصاحبت مكن، چه كارهاى بد خود را براى تو زينت مىدهد.
- با دشمن دوست دوستى مكن، چه با اين دشمنى با دوست مىكنى.
- نادان را، بى نيازى نيست و براى كسى كه درد خود را دوست دارد دوا نيست.
- براى بيمارى كه درد خود را از طبيب پنهان كند، شفا نيست.
- براى خردمند، فقر نيست.
- براى پر خور، صحت نيست.
- پرخور، هوشمند نيست.
- حرص با قناعت، جمع نيست.
- هنگام غضب، ادب نيست.
- مومن، حسود نيست.
- در كم خورى، بيمارى نيست.
- كريم، كينهتوز نيست.
- دوست اشرار، جز اشرار نيست.
- همگامى نيكان جز با نيكان نيست.
- حسود، جز به مرگ راضى نيست.
- تندرستى، جز با پرهيز كردن نيست.
- تاديب سفيه، جز با تلخى گفتار نيست.
- دليرتر از بىگناه نيست.
- كسى از نگرفتن حق خود سرزنش نمىشود، اما از گرفتن چيزى كه حق او نيست سرزنش
مىشود.
- جمع و مجلس اشرار، هرگز از كدورت و بلا خالى نمىشود.
- دوست صديق جفا ببيند، ترك دوستى نمىكند.
- دوست وقتى دوستيش معلوم مىشود كه حفظ كند دوست خود را و مواظبتش كند از مال و
متعلقات در زمان غيبت و رسيدگيش كند در بدحالىها و ممات.
- وعدهاى كه وقت آن بگذرد، بدرد نمىخورد.
- دوستى با بىانصافى دوام نمىكند.
- زندگى كردن در نا امنى در حالى كه راهى به امنيت باشد از عقل نيست.
- راز گفتن جز با اهل راز، از دانايى نيست.
- سكوت حكيم در جايى كه بايد گفت مانند سخن گفتن نادان است.
- در دروغگوى و عالم بهتان زنندهى خلافگو خير نيست.
- فرومايه پند نمىپذيرد مگر از ترس يا طمع و چون اين دو زايل شود رجوع به حال
اول مىكند.
- سزاوار است كه اشرار را شناخت و از ايشان كناره گرفت.
- نشانهى پشت كردن دولت چهار چيز است: شايع كردن بنيادها، چنگ انداختن به
سرمايهها، بزرگ كردن فرومايگان، حقير ساختن بزرگان.
- كمى كه كفايت كند بهتر از زيادى است كه طغيان آورد.
- تعجب مىكنم از آن كس كه عقلش بر زبانش غلبه كند و زبانش بر عقلش غلبه
نمىكند.
- عطاى كم بهتر از عذر آوردن است.
- غيبت كوچك، بهتان است.
- زبان آدمى از عقل او حكايت مىكند.
- دوست دارد كه وفا كنند از او و اطاعت كنند، خود اطاعت و وفا نمىكند.
- دوست دارد سخى شناخته شود، نمىبخشد و خود از همه بخواهد و كس از او طلب نكند.
- عفو خواستن با اقرار، بهتر از عذر آوردن نتيجه بدهد.
- سخت نگيريد و آسان بكنيد، سبك كنيد و سنگين ننماييد.
- اگر خواهنده نباشد، صاحب كرم معلوم نمىشود.
- روز ستم كننده، دشوارتر از روز ستم ديده است.
- قسم زياد خوردن از چهار جهت است: اول خوارى طبع، دوم تا گفته او قبول بكنند،
سوم عجز و درماندگى، چهارم براى تهمتى كه به آن منسوب شده است.
- راستگو از راستگويى اين سه را كسب مىكند: اعتبار، محبت مردم، هيبت.
- چه زشت است آن كه نهى كند كارى را براى مردم و خود انجام بدهد.
- باشند كسانى كه عيب و بدى دنيا بگويند و خود با رغبت به دنبال آن دود و
در انظار جلوهى نيكوكاران كنند و در خلوت كار بدكاران.
- باشند كسانى كه عوض تلاش براى رسيدن به مقاصد، چون همراه با زحمت است دعا
مىكنند.
- باشند كه امور بيهوده را كوشش مىكنند و موثر را وامىگذارند.
- بيايد بر مردم روزى كه نماند از قرآن مگر اسمى و از اسلام مگر نامى، مساجدشان
هر روز آبادتر شود از حيث باطن يعنى هدايت و هم روزگارى كه مقرب نشود مگر حيلهگر و
عزيز نشود مگر بدكار و از بين نرود مگر انصاف، خيرات از خسارات شمرده شود و پيوند
با خويشان منت گذاشتن و عبادت، كار بىثمر كه عمر به هدر بدهد، آنچه در ايشان ديده
هوى و هوس و آنچه ديده نشود هدايت و باشد كسانى كه باز دارند مردم را از آنچه خود
از آن باز نمىايستند و فرمان مىدهند به آنچه خود به آن عمل نمىكنند و به زحمت
مىاندازند مردم را به آنچه به آن مامور نشدهاند و خود از همه زيادتر ضايع
مىكنند.