کتاب علی (عليه السلام)

مرحوم دکتر سيد جعفر شهيدی

- ۱۹ -


كلمات قصار

[ جهت درك و استفاده ى بهتر سعى شده ترجمه ى كلمات قصار به ساده ترين و مفهوم ترين نحو انجام بشود. "مولف". ]

- دين، نگاهدارنده است.

- دين، بزرگ مى كند.

- علم، بلند مى كند.

- سستى، ضايع مى كند.

- فروتنى، بلند مى كند.

- حكمت، نگاه مى دارد و نعمت مى آورد.

- دنيا، آدمى را وا مى گذارد.

- دنيا، ذليل مى كند.

- حكمت، راهنمايى مى كند.

- دوستى، دوستى مى آورد.

- تكبر، پست مى كند.

- وفاى به عهد، دليل بزرگى است.

- كرم، نشانه ى فضيلت است.

- حماقت، از معايب است.

- اصل پادشاهى، سياست است.

- درستكارى از ايمان است.

- خوشرويى خود، نيكوكارى است.

- گشاده رويى، دلالت بر كرم است.

- لئيم، لغزنده است.

- دروغ به هلاكت مى افكند.

- فكر، راه گشاست.

- لذات، غافل مى كند.

- كينه، بيمار مى كند.

- شكر، نعمت را زياد مى كند.

- اظهار حاجت نكردن، خود زاهدى است.

- علم، در فهميدن علم است.

- بزرگى، بى تحمل زحمت حاصل نمى شود.

- عقل، زينت آدمى است.

- انصاف، راحتى مى بخشد.

- بى شرمى، بدى است.

- راستى، نجات مى دهد.

- قناعت، بى نياز مى كند. - شهوت، حريص مى كند.

- حسد، لاغر مى كند.

- نيكويى، بزرگى مى دهد.

- علم، از تجربه زياد مى شود.

- خودپسندى، نابود مى كند.

- ظالم، حقير است.

- پاداش نيكى را با نيكى دادن بزرگوارى است.

- قناعت، عزيز مى كند.

- بدكاره، بدى خود را ظاهر مى كند.

- دين، آرامش مى آورد.

- ناخشنود، در رنج است.

- تنها كفايت كننده، توكل است.

- يكى از عنايات خداوند، توفيق است.

- ترسيدن، امنيت مى دهد.

- پرداخت قرض، آزاد مى كند.

- نيكوكارى، از نيكو نهادى ست.

- بيهوده گويى، رسوا مى كند.

- لجاجت، شئامت مى آورد.

- عجز از كوتاهى عقل است.

- بدكار، هدف سرزنش است.

- روزى، قسمت شده است.

- جمع كننده ى مال، غم جمع مى كند.

- فريب دادن، پست فطرتى ست.

- حبس ارزاق از فرومايگى است.

- فاش كردن راز ديگران، خيانت است.

- راحت و رنج كارها مساويند.

- دورى از گناه، صحت مزاج مى بخشد.

- تانى از هوشيارى است.

- فرصت از كف نهادن، غصه مى آورد.

- راستگويى بلند مى كند.

- فريب خوردن از ايمن بودن است.

- با مشورت پشتيبان زياد مى شود.

- مال زياد حساب زياد پس دادن لازم مى كند.

- سرگردانى از نادانى است.

- رياست هلاكت آور است.

- شهوترانى رسوايى مى آورد.

- كفران، زيان مى آورد.

- ادب خيرى است كه به صاحبش بر مى گردد.

- مردى، از همت است.

- تقيه، خود از ديندارى است.

- تجارت، خطر كردن است.

- بى نيازى، خشنودى مى آورد.

- شرم، زيبايى مى آورد.

- طمع، خوار مى كند.

- دوستى، پيوند مى دهد.

- خاموشى، وقار مى دهد.

- تنگدستى، ملامت مى آورد.

- نافرمانى، هلاك مى كند.

- راست رو، يابنده است.

- شتاب، پشيمانى مى آورد.

- هوشيار، بيدار است.

- درستكار را گزند نمى رسد.

- بردبار، دوست زياد مى كند.

- هيبت زياد نا اميد مى كند.

- خوبى كننده مدد مى شود.

- صبر پيروز مى كند.

- شادمانى از غفلت است.

- سپاسگزار بهره مند مى شود.

- عقل ها، بخشش هاى خداست.

- دانش، در عمل كردن است. - سخاوت، آدمى را زيبا مى كند.

- زبان مترجم دل است.

- زينت خلق با حلم است.

- لال بودن بهتر از دروغگويى است.

- نزديكترين خويش، دوست است.

- بهترين حسب، ادب است.

- مردم بر آنچه كه نمى دانند دشمنند.

- عمل ها از نيت ها معلوم مى شود.

- كليد پيروزى، مداراست.

- ثمره ى علم، فروتنى است.

- بهترين حكمت ها، عدالت است.

- آسودگى در خلوت است.

- دشمنى، از سفاهت است.

- دنيا، بسان سايه است كه زايل مى شود.

- ميانه روى، كم را زياد مى كند.

- تحمل از جوانمردى است.

- ذكر همنشينى، خوب گفتن است.

- بهترين بخشش، عفو است.

- زيادى حيا، مانع روزى مى شود.

- خواستن، قرين زحمت است.

- سلامتى، در تنهايى است.

- راحتى، در كم خواستن است.

- امر دنيا، كامل نمى شود.

- تكبر، بلند را پست مى كند.

- هديه جلب محبت مى كند.

- اسراف، زياد را فانى مى كند.

- پند، دلها را زنده مى كند.

- دانا، جز با همانند خود انس نمى گيرد.

- نادان، به مشكل خود ميل مى كند.

- راستگو، گرامى و بزرگ مى شود.

- پرخورى، فراست را مانع مى شود.

- بى شرمى، سرلوحه ى بدى است.

- خجالت، ملازمه ى نا اميدى است.

- فضيلت، در غلبه ى بر عادت است.

- مرد به مردن تن مى دهد و به پستى نمى دهد.

- مردن به از اسارت است.

- حريص، حد نمى شناسد.

- بيمارى، زندان بدن است.

- مالها را حوادث غارت مى كنند.

- حساب را بايد قبل از عقاب تصفيه كرد.

- منت گذاشتن احسان را خراب مى كند.

- زحمت قبر راحت تر از زحمت احتياج است.

- بهشت آنجاست كه امنيت در آنجاست.

- صبر، سپر پريشانى است.

- حرص، علامت فقر است.

- تجربه ها، تمام نمى شوند.

- فتنه ها را چشم مى آورد.

- غم، بدن را لاغر مى كند.

- مال، آسايش وارث است.

- راضى بودن به قضا، غم ها را دور مى كند.

- آزاد بنده نمى شود تا وقتى قناعت مى كند.

- آزاد بنده است تا وقتى اظهار حاجت مى كند.

- برادر كسى است كه ترا در سختى ها يارى نمايد.

- دانا فريب نمى خورد.

- بلا، براى ميانجى است.

- شتاب و عجله، موجب لغزش مى شود.

- بى خردان آرزوها را دراز مى كنند.

- سستى، از سفاهت است.

- حاجت خواستن، ذليل مى كند.

- كريم عمدا خود را غافل نشان داده فريب مى خورد.

- مرد، امور خود را با زمانه تطبيق مى دهد.

- دانا با لذايذ دشمنى مى كند.

- شخصيت افراد، در زير زبان ايشان نهفته است.

- تقدير، قدرتمندتر از تدبير است.

- باغهاى بزرگان، حكمت است.

- تفرجگاه صاحبان ادب، علم است.

- مشورت كردن راه يافتن است.

- بهترين اداى كلام، راست گويى ست.

- تجربه ها از علم ها گرفته شده اند.

- نادان، سمج و لجوج مى شود.

- آخر ستم، پشيمانى است.

- آنچه كه مرد زنده نمى شود.

- روزگار، دار عبرت است.

- كتاب، بستان علماست.

- تكبر كردن در هنگام رياست، خوارى ديدن در وقت انفصال است.

- پادشاهان را دوست نيست.

- تجربه ها از علم ها گرفته شده اند.

- من به خود داناترم از مردم بر من و خدا بر من از من داناتر است.

- مومن از لغزش هاى خويش مى ترسد و از اين جهت همواره خود را متهم مى كند.

- احسان كامل نمى شود مگر آن را كوچك بينى و در پرداخت آن سرعت كنى و آن را پوشيده بدارى.

- مردم در گرو كرده هاى خود مى باشند.

- مردم همه ناقص و زيانكارند مگر خدا نگاهدارشان باشد.

- اگر پرسنده در رنج است پاسخ دهنده از آن كه جوابش ناشايست نباشد در رنج تر است.

- مردم در كارها دو جور عمل كننده اند، يكى آنها كه عمر خود را در سود ديگران تباه كنند و ديگر آن كه براى بعد حيات خود كار مى كند و اين آن كس است كه دنيا و آخرت را با هم جمع كرده است.

- چهار چيز دنيا و آخرت را آباد مى كند: راستى گفتار، اداى امانت، پاكى شكم و حسن خلق.

- چهار چيز مرد را معيوب مى كند: بخل، دروغ، پرخورى و بدى خلق. - پاكدامنى ضعيف كننده ى شهوت و صدقه نازل كننده ى رحمت مى باشد.

- بلاغت زود جواب دادن است و آن كه راست بگويى و بى خطا جواب بدهى.

- مومن كسى است كه اذيت مردم را تحمل بكند و كسى از او رنجيده نشود.

- خدا ترسى ايمنى مى آورد.

- اگر دردى دارى با آن بساز.

- همنشين هر كس از بد و خوب همان كردار اوست.

- سخى، مال را فداى آبرويش مى كند و لئيم، آبرو را فداى مال مى كند.

- مومن، دنيا را فداى دينش مى كند و بدكار، دينش را فداى دنيايش مى سازد.

- عاقل يك دم زدن از عمر خود را در كار بيفايده تلف نمى كند و چيزى را كه براى او سود ندهد ذخيره نمى كند.

- بازى و سهو، تصميمات جدى را بر هم مى زند.

- واقعيت مرد به هوش و دانش اوست نه به ظاهر و صورت او.

- مردم از ترس ذلت، به طرف ذلت شتاب مى كنند.

- زيرك آن است كه شهوات خود را دهانه بزند.

- چيزى بپوش كه مورد توجه واقع نشوى.

- اگر بر شدايد صبر نكنى هرگز روى رضايت نخواهى ديد.

- به جاى آن كه بر مصيبتى زارى كنى شكيبايى پيشه كن.

- نفس خود را تا وقتى عزيز بدار تا به تو كمك در فرمانبردارى از خدا مى كند.

- كسب علم بكنيد تا علم براى شما كسب روزى و زندگى بكند.

- از تك روى و پراكندگى بپرهيز و در طريق جماعت زيست بكن.

- پيش از آمدن مرگ دعوت او را به خودتان بقبولانيد.

- فرصت هاى نيك را غنيمت شماريد كه چون ابر از شما دور مى شود.

- بترسيد از آن خدا كه اگر بگوييد مى شنود و مى داند اگر پنهان بكنيد.

- اميد خود را از همه كس به سوى خدا ببريد تا اميدوار بشويد و اميد غير به خداست كه جز نااميدى نمى آورد.

- از عبرت ها پند بگيريد و عبرت بگيريد از حوادث تا عبرت ديگران نشويد.

- در آزاد كردنهايتان سعى بكنيد، پيش از آن كه بسته بشوند.

- از زنان بد بپرهيزيد و از خوبانشان احتياط بكنيد.

- بر آن كه دنيا به او رو آورده رو آوريد كه اين از بى نيازى از او سزاوارتر است.

- زبان را محكم بداريد چه آن تيرى است كه خطا مى كند. - حذر كن از آن گوارا كه زايل مى شود و از آن محبوب كه فانى مى شود.

- حذر كن از كارى كه چون از او بپرسند شرم كنى از آن و بخواهى انكار بكنى.

- حذر كن از شرير هنگام رو كردن دولت كه آن را زايل مى سازد و در وقت پشت كردن بر ضرر تو به دشمنت يارى مى كند.

- از نادان بپرهيز كه مدارايش زحمت مى آورد و دوستيش هلاك مى كند و دشمنى با او اذيت است و همراهى با او صدمه مى زند.

- بپرهيز از كسى كه سخنش پسنديده و كردارش ناپسند باشد، چه مردم هر كس را از رفيق بشناسند.

- حذر كن از رفيق بد كه او خود و رفيق هر دو را هلاك مى كند.

- بپرهيز از لئيمى كه گراميش كردى و فرومايه اى را كه بزرگش داشتى و پستى را كه بلندش ساختى.

- بترس از بزرگى كه خوارش ساختى و از حليمى كه زحمتش رسانيدى و از دلى كه به دردش آوردى.

- بترسيد از كريمى كه گرسنه شده است و از لئيمى كه سير شده است.

- بترسيد از آنچه موجب غضب خدا مى گردد و بترسيد از دشمنى كه به سينه ها مى آيد و آهسته در گوش ها حرف مى زند.

- بپرهيزيد از بخل كه خشم را نزديك و خوبى ها را زشت و عيب ها را آشكار مى سازد.

- حذر كنيد از آنها كه شما را به سوى كبر مى برند و آنان كه حميت بر آنها غلبه دارد و آنان كه دچار تعصبات جاهليتند.

- بپرهيزيد از بسيار خوردن چه زياد واقع شده كه يك بار خوردن مانع چند بار خوردن مى شود.

- كناره گيرى از نادان چنان است كه به طرف امن و امان خردمند رو آورده اى.

- دورى كن از دوستى دروغگو كه او دور را نزديك و نزديك را دور مى كند.

- از حرف زشت دورى كن كه باعث عداوت مى شود.

- از پرحرفى دورى كن كه باعث لغزش مى شود.

- چون دوستى را از خود راندى جايى براى بازگشت بازگذار.

- دوست را طورى نران كه او آن را استقبال بكند.

- از غيرت دور از محل خود بپرهيز كه تن را بيمار و پاكيزه را شبهه ناك مى سازد.

- از دو رو بپرهيز كه دورو با آبرو نمى شود. - سخت تر از هر بلا بى چيزى است و سخت تر از بى چيزى بيمارى تن و سخت تر از بيمارى تن بيمارى روح و دل است.

- دورى گزين از بازارها كه آنجا جايگاه شياطين و محل فتنه هاست.

- كجايند سلاطين ظلم كننده و پسران آنها.

- كجايند آنها كه لشكرها جمع كرده مى گفتند قوى تر از ما نمى باشد.

- كجاست آن كس كه كوشيد و زياد كرد و جمع نمود و شمرد، پس تا كى مغرور كند شما را سراب آرزوها، تا كى بفريبد شما را اعمال شما.

- آفت نفس، غم دنياست.

- آفت علما، حب رياست است.

- آفت لشكر، مخالفت با سر كرده است.

- آفت رعيت، اطاعت نكردن است.

- آفت پرهيزكارى، قناعت نكردن است.

- آفت هيبت، شوخى است.

- آفت آبادانى، ظلم حاكم است.

- آفت فقيه، خويشتن ندارى است.

- آفت وفا، حيله است.

- آفت وزرا، خبث طينت آنهاست.

- آفت قاضى، طمع است.

- آفت عطا، تاخير كردن است.

- بهتر از توبه كردن، گناه نكردن است.

- بدترين بخشش، اسراف كردن است.

- بدترين حرفها، لاف زدن است.

- بدترين بدها، دروغ گفتن است.

- بهترين فضيلت ها، غلبه كردن بر عادت است.

- آسايش، در گمنامى است.

- حسن عهد، از ايمان است.

- سريعترين عذابها، عذاب ظلم كردن است.

- سريعترين پاداش، پاداش نيكوكارى ست.

- بهترين عاقبت، عاقبت شكيبايى است.

- بهترين صفت مرد، بردبارى است.

- بهترين مزد دادن ها، انصاف دادن است.

- بى نيازى، در قناعت است.

- يقين صادق، توكل است.

- جانها با هم الفت نگيرند مگر آنگاه كه با هم تناسب داشته باشند.

- يكى از نعمت ها، فراهم نشدن معصيت است.

- گواراترين زندگانى زندگى كسى ست كه بر آنچه به او برسد راضى باشد.

- پرهيزكارى نيكوكارى و پاكدامنى و سخاوت است.

- مكاران و ناسپاسان اهل آتشند.

- مومنين و موقران و ملايم رفتاران بهشتى اند.

- پيش سلامى، از صفات پسنديده است.

- نپرداختن بهتر است از جود به ضايع كننده ى آن. - همت زنان جز صرف زينت زندگانى دنيا و فساد در آن نمى شود.

- زبان تو نمى گردد مگر به آنچه عادتش داده اى.

- طبع تو مى خواند ترا به همان كه به آن مانوسش ساخته اى.

- عقل بازدارنده ى خيالات بد دل است.

- رفتن رفتگان عبرت است براى ماندگان.

- آخر هر كار از اول آن معلوم مى شود.

- هر چيز براى صاحبان خرد درس و عبرت است.

- آدمى به كسب ادب محتاج تر است از كسب نقره و طلا.

- زمانى كه حرف زنى راست بگو.

- زمانى كه بزرگ و مالك شدى مدارا كن.

- وقتى به تو داده شد شكر كن.

- دوستى را با دوستان از حد مگذران.

- از دشمنان يك باره ترك مكن.

- چون مدح كسى كنى مختصر مدح بكن.

- كسى را كه مذمت كنى كم مذمت بكن.

- چون اراده ى كارى كردى مشورت بكن.

- چون به تو روزى داده شد در راه خير خرج بكن.

- چون تقصير كردى عذرخواهى نما.

- نيكى افراد را بر خود متذكر باش و به ياد داشته باش.

- چون به كسى نيكى كردى فراموش بكن.

- اگر وعده كردى وفا بكن و به آخر برسان.

- چون نيت پادشاه به طرف بدى تغيير كرده و فاسد بشود زمانه هم با آن فاسد مى شود.

- چون به جمع فرومايگان وارد شوى از هر جهت خود را روزه دار بشناس.

- هر وقت زمانه فاسد شود فرومايگان آقا بشوند.

- هر زمان شوق ذكر خدا را در خود نگريستى بدان خدا دوست گرفته ترا و هر گاه ديدى از ياد خدا بيزارى بدان دشمن گرفته ترا.

- چون بلند پايه دانشمند شود فروتنى كند و چون فرومايه دانشمند شود برترى و تكبر كند.

- چه بد دردى است حماقت.

- چه بد صفتى است پرخاشگرى.

- چه بد صفتى است سخن چينى.

- چه بد صورتى است صورت بى شرم.

- چه بد نزديكى است دشمن.

- چه بد رفيقى است حسود.

- چه بد همسايه اى ست همسايه ى بد.

- تجارت با خدا همه فايده است.

- فال به خير بزن تا نجات يابى. - نيك كردارى سخت تر از خود كردار است.

- عزيز بدار تا عزيز شوى.

- سخاوت كن تا بزرگ شوى.

- ثمره ى علم معرفت خداست.

- ثمره ى پند بيدارى است.

- ثمره ى ايمان نجات است از جانب خدا.

- ثمره ى عقل ثبات است.

- ثمره ى ترس آسودگى است.

- ثمره ى احتياط سالم ماندن است.

- ثمره ى پاكدامنى حفظ و حراست خود است.

- ثمره ى دين امين بودن است.

- سه چيز باعث هلاكت است: اطاعت زنان، اطاعت خشم و اطاعت خواهش هاى نفس.

- سه چيز عقل را كامل مى كند: عقل، علم و حلم.

- سه چيز است كه زياد نيست: دورى از شك، داشتن ادب و خوددارى از حرام.

- سه چيز از مروت است: چشم پوشى از زيادى ها و آهسته كردن صدا و ميانه روى.

- سه چيز است كه خجالت ندارد: خدمت مهمان، پاشدن از جا براى احترام پدر و معلم و حق خود طلبيدن هر چند اندك باشد.

- سه چيز نابود كننده است: جسارت بر پادشاه، امين دانستن خيانتكار و خوردن زهر جهت تجربه.

- سه چيز نشان دهنده ى اندازه ى عقل است: قاصد، نوشته و هديه.

- جود كن تا بستايندت.

- همنشينى با علما كن تا علمت زياد بشود.

- با حكما بنشين تا حلم زياد بكنى.

- با فقرا بنشين تا شكرت زياد شود.

- سخاوت فقير او را بزرگ مى سازد و بخل دولتمند او را ذليل مى كند.

- با بدى هاى عادت، مخالفت كن تا پاك بشوى.

- اول نيكبختى خوبى صورت است.

- ادب خوب، بدى نسب را مى پوشاند.

- خوش گمانى از خوش باطنى است.

- حسن ظن، آسودگى است.

- اينهاست از صفات منافقين: به خوشى ها حسد مى برند، بلا را زياد مى خواهند و اميدوارها را نااميد مى كنند.

- بهترين مال آن است كه با آن آبرو حفظ بشود.

- بهترين خنده ها تبسم است.

- بهترين برادر آن است كه ترا مجبور به اطاعت خدا بكند.

- بهترين ذكر، ذكر خداست كه از آن به مقصود برسى.

- بهترين عادات زنان، بدترين خصلتهاست در مردان.

- آميزش كنيد با آنهايى كه مى شناسيد و احتياط كنيد از كسانى كه نمى شناسيد. - خدا رحمت كند كسى را كه مرتبه ى خود را بشناسد و از حد خود درنگذرد.

- خدا رحمت كند كسى را كه آرزوها را كوتاه كند و اجل را نزديك بداند و مهلت را غنيمت بداند.

- خدا رحمت كند كسى را كه حكمت و پند را بشنود و گوش بدهد و به كار ببندد.

- چه بسا خاطر جمع كه پريشان شد.

- چه بسا ايمن كه ترسان شد.

- چه بسا درد كه شفا شد.

- چه بسا سخن كه زخم زدن است.

- چه بسا گفتار كه شمشير برنده است.

- چه بسا مرگ كه در زير آرزوست.

- چه بسا نادانى كه نجات دهنده شد.

- چه بسا دانايى كه دردآور شد.

- چه زياد جنگ كه از يك سخن پديدار شد.

- چه بسا نادانى كه از علم بهتر شد.

- دل بستن به محال از نادانى است.

- مركب ظلم راكبش را بر زمين كوفته هلاك بكند.

- سوار بر گناه فرودگاهش آتش است.

- سوار بر لجاجت هدف بلاست.

- ترك شهوت راحت تر از بجا آوردن است.

- زكاه علم آن است كه آن را نشر بدهى.

- زكاه مال، بخشش است.

- زكاه حلم، تحمل است.

- زكاه توانايى، انصاف دادن است.

- زكاه سلامت بدن، جهاد كردن است.

- زكاه پادشاهى، به فرياد رسيدن است.

- زينت دوستى، تحمل است.

- زينت نعمت، پيوستگى با اقارب است.

- سبب محبت، سخاوت است.

- سبب فساد، طمع بستن است.

- سبب دوستى، وفا كردن است.

- سبب زوال نعمت، كفران نعمت است.

- سبب زحمت ها، غضب است.

- سبب دلتنگى، حسد است.

- سبب جدايى، اختلاف است.

- سبب فقر، اسراف كردن است.

- در سالم ماندن از فتنه ها از خداوند مسئلت بجوييد.

- بدترين كارها آن است كه جلب گناه بكند.

- بدترين در دل جا گرفته ها، كينه است.

- بدترين شهرها، شهرى است كه در آن امن و ارزانى نباشد.

- بدترين مردم، كسى است كه عذر قبول نكند و گناه را عفو نكند. - بدترين اخلاق، دروغگويى است و نفاق.

- بدترين دوست، آن است كه رغبت به باطل بكند.

- دو چيز است كه تا خلاف آن ديده نشود شناخته نمى شود: اول جوانى، دوم صحت تن.

- زيادى ترس از ضعف يقين و توكل و عجز نفس است.

- بدترين شرها، حسد است.

- اطاعت نادان و جمع كردن اسباب غير لازم از نادانى است.

- صلاح عمل از صلاح نيت است.

- صلاح بدن، در پرهيز كردن است.

- صلاح زندگى، در تدبير داشتن است.

- صلاح عقل، ادب است.

- صلاح رعيت، عدالت است.

- صلاح آدمى در زبان نگاهداشتن است.

- هر گاه شدت به منتها برسد، فرج ظاهر شود.

- هر گاه سختى ها به نهايت رسيد، بايد منتظر فرج بود.

- آدمى در امتحان، گرامى يا خوار مى شود.

- جوهر آدمى در سختى ها ظاهر مى شود.

- دوستان و برادران در سختى ها آزموده مى شوند.

- دوست و دشمن در توانايى معلوم مى شوند.

- عادت دادن نفس به خوبى، سخن را نيكو نمايد و پاداش نيك مى آورد.

- عادت دادن زبان به نرمى، دشمن را كم و دوستان را زياد مى كند.

- عادت دادن زبان به خوبى گفتار از مذمت و بلا ايمن مى كند.

- تعجب مى كنم از كسى كه در خدا شك مى كند و حال آن كه مخلوق او را مشاهده مى كند.

- تعجب دارم از كسى كه مرگ را فراموش كرده در حالى كه مردن ها را ملاحظه مى كند.

- تعجب دارم از كسى كه نوميد است در حالى كه راه نجاتش كه مدد خواستن از خداست در برابر مى دارد.

- تعجب دارم از متكبر كه ديروز نطفه بود و فردا هيچ مى شود.

- تعجب دارم از آن كه در صدد اصلاح احوال مردم بر مى آيد و از اصلاح حال خود غافل مى ماند.

- ثورت عاقل، علم اوست و ثروت جاهل، مال او.

- غيرت مرد، ايمان اوست و غيرت زن، دشمنى اوست.

- انصاف رفتار كردن با مردم از روى انصاف است و آن كه ديگران را بر خود ترجيح بدهد.

- ذكر خدا، دل را زنده مى كند.

- گردش دنيا، عبرت صاحبان خرد است. - كمال مرد از گفتارش شناخته مى شود.

- افتخار آدمى به كمال اوست نه به اصل و نسب او.

- رستگارى در درستى عمل است و تدارك كردن آنچه از خير از او فوت شده است.

- مرگ فرزند سوزاننده ى جگر است.

- ازميان رفتن ياران و برادران شكيبايى را سست مى كند.

- دانشمند هم گاهى لغزش مى كند و بردبار از جا در مى رود.

- اسب شايسته گاهى سكندرى مى خورد. "بر رو درافتادن"

- گاه نزديك، دور مى شود.

- گاه تهمت، پند مى دهد.

- پرهيزكار ساكت، نجات يافته است.

- كوشش كردن به مقصود رسيدن است.

- دورى از حق، نزديك شدن به باطل است.

- كم ممكن است دوستى پادشاهان دوام يابد.

- غلبه كننده ى به شر مغلوب مى شود.

- چه زياد ذليل را كه عقل او عزيز بكند.

- چه زياد عزيز را كه نادانى ذليل ساخته است.

- چه زياد عقل ها كه اسير اوامر نفس شده است.

- چه بسا كه يك كلمه نعمتى را سلب كرده است.

- آن كس كه عيب خود را بشناسد انصاف را شناخته و بزرگى خود را معلوم كرده است.

- حرف زياد، خسته مى كند.

- سكوت، كسب سنگينى مى كند.

- اصرار زياد، باعث قبول نكردن مى شود.

- قرض زياد، راستگو را دروغگو مى كند.

- مال زياد، گناه ها را مى روياند و دل را تباه مى كند.

- قناعت، توانگرى مى آورد.

- تلخى صبر، شيرينى مى آورد.

- دانا از آنچه نادان بر آن رغبت دارد بى رغبت مى شود.

- وقار آن است كه در بيرون و درون هر دو با وقار بود.

- سخاوت در حق و بخل در باطل جايز است.

- يا داناى سخنگو باش يا شنونده ى گوش دهنده و جز اين مباش.

- يا سخى باش يا ميانه رو و سومين مباش.

- با مداومت به پرخورى، فكر صافى نمى شود.

- با غفلت راهنما، گمراه هدايت نمى شود.

- آن كه از هوى و هوس روزه بگيرد، لذت عبادت را درك نمى كند.

- چگونه پند مى دهد كسى كه نفس خود را گول مى زند. - هر چه فرومايه بالاتر رود مردم اطرافش پست تر مى شوند، خلاف ارجمند كه خلاف

اين مى شود.

- هر چه علم كسى زياد شود توجه به اصلاح نفس او نيز زياد مى شود.

- چگونگى كار، اندازه ى دانش صاحب كار را مى رساند.

- رحم كنى، رحم مى شوى.

- فروتنى كنى، بزرگ مى شوى.

- هر طور كمك كنى، كمك مى شوى. هر چه بكارى، همان درو مى كنى.

- همچنان كه زنگ آهن را مى خورد، حسد بدن را لاغر مى كند.

- براى هر گرفتارى، گشايش است.

- براى هر تنگى اى، راهى است.

- براى هر ستمگر، انتقامى است.

- براى هر جگر، سوزشى است.

- براى هر چيز، آفتى است.

- براى هر دولت، مهلتى است.

- تا كردار نباشد، گفتار فايده نمى دهد.

- تا پيدا و محقق نشود، تصديق نمى شود.

- به خالق نمى رسد تا از مخلوق بريده نشود.

- اگر عمر خريدنى بود، توانگر آن را مى خريد.

- درباره ى خود فرمايد: اگر بينى مومن را مى زدم كه مرا دشمن بدارد، دشمن نمى داشت. و هر آينه دنيا را به منافق مى بخشيدم كه مرا دوست بدارد، دوست نمى داشت.

- چه بسا كسان كه زبانشان همانند عسل است و دلهايشان انباشته ى بغض.

- لذت عالم، فهميدن است.

- لذت فرومايه، در خوردن است.

- هر كه ايمان آورد، ايمن ماند.

- هر كه مطيع شد، سالم ماند.

- هر كه انديشيد، فهميد.

- هر كه بى چيز شد، ذليل شد.

- هر كه كناره گرفت، آسوده ماند.

- هر كه آزمايش كرد، گوشه گير شد.

- هر كه بردبارى كرد، بردبار شد.

- هر كه شتاب كرد، لغزيد.

- هر كه تامل كرد، عبرت گرفت.

- هر كه بى باك شد، پشيمان شد.

- هر كه تكبر كرد، حقير شد.

- هر كه خود را فقير نمود، فقير شد.

- هر كه سنگينى گزيد، موقر شد.

- هر كه مالدار شد، صاحب اختيار شد.

- هر كه حيا كرد، محروم شد.

- هر كه بخشيد، عزيز شد.

- هر كه بى آبرويى كرد، ذليل شد.

- هر كه خود را شكست، شكسته شد.

- هر كه حقجو شد، رستگار شد.

- هر كه فرمان خدا برد، مالك شد.

- هر كه دنبال هوس رفت، نابود شد.

- هر كه قناعت پذير شد در قناعت ماند.

- هر كه دورى گزيد، نوميد شد.

- هر كه قصور كرد، ناكام شد.

- هر كه ترسيد، ايمن شد.

- هر كه مرد، تمام شد.

- هر كه پرسيد، فايده برد.

- هر كه نداد، نگرفت.

- هر كه درشتى كرد، پشيمان شد.

- هر كه مخالفت خير خواه كرد، نابود شد.

- هر كه واصل شد، دم فرو بست.

- هر كه ستم كرد، نابود شد.

- هر كه پرسيد، دانا شد.

- هر كه عيبى را جست، پيدا كرد.

- هر كه ياد خدا كرد، خدا او را ياد كرد.

- هر كه فكرش وسيع شد، نظرش خوب شد.

- هر كه زبانش شيرين شد، دوستش زياد شد.

- هر كه از خدا يارى خواست، يارى شد.

- هر كه از خدا غافل شد، بى‏امان شد.

- هر كه كم آميزش كرد، بى‏گزند شد.

- هر كه زياد جوشش كرد، پشيمان شد.

- هر كه عاقبت امور را پاييد، سالم ماند.

- هر كه به جاى بد رفت، متهم شد.

- هر كه خودسر شد، هلاك شد.

- هر كه پرگو شد، ملول شد.

- هر كه خواهش‏ها را عزيز داشت، خوار شد.

- هر كه گمانش خوب شد، دلش خوب شد.

- هر كه راست گفت، دينش اصلاح شد.

- هر كه تنبل شد، نااميد شد.

- هر كه فحش داد، بى‏آبرو شد.

- هر كه بدخو شد، در عذاب شد.

- هر كه بدگمان شد، بد نيت شد.

- هر كه دروغ گفت، بى‏اعتبار شد.

- هر كه با حوادث روبرو شد، بينا شد.

- هر كه در كارها تدبير نكرد، سرگردان شد.

- هر كه با خدا خدعه كرد، فريفته شد.

- هر كه با خدا كشتى گرفت، زمين خورد.

- هر كه به يتيم ستم كرد، به اولادش ستم شد.

- هر كه به رعيت ستم كرد، يارى دشمنان خود كرد.

- هر كه تعصبش زياد شد، ملول شد.

- هر كه با مدارا كار كرد، موفق شد.

- هر كه همتش زياد شد، كارهايش بزرگ شد.

- هر كه سرزنش كرد، به همان مبتلا شد.

- هر كه داخل بيخردان شد، حقير شد.

- هر كه با خردمندان نشست، سنگين شد.

- هر كه دوستى كرد، دوست‏دار شد.

- هر كه دشمنى كرد، دشمن دار شد.

- هر كه بى‏تجربه بود، فريفته شد.

- هر كه با گمراهان بزيست، گمراه شد.

- هر كه از ذليل كمك خواست، ذليل شد.

- هر كه آرزويش دراز شد، مايوس شد.

- هر كه پند دهنده را خجل كرد، پند نگرفته ماند.

- هر كه موضع خود نشناخت، بى‏آبرو شد.

- هر كه بى‏مروت شد، بى‏دين شد.

- هر كه پند داد، احسان كرد.

- هر كه را بى‏امانت شد، بى‏ايمان شد.

- هر كه نرم گفتار شد، جلب محبت كرد.

- هر كه بشتابد، زمين مى‏خورد.

- هر كه بد سيرت شد، با مرگ خود مردم را شاد مى‏كند.

- هر كه بد خلقى كند، اطرافيانش را ملول مى‏كند.

- هر كه مردن را يقين كند، خود را براى آن حاضر مى‏كند.

- هر كه دشمنيش را نشان مى‏دهد، حيله نمى‏كند.

- هر كه اراده‏اش را آشكار كند، احتياطش كم مى‏باشد.

- هر كه عزمش ظاهر شد، حزمش باطل مى‏شود.

- هر كه از خدا بترسد، ترسش كم مى‏شود.

- هر كه با زنان مجالست كند، عقلش كم مى‏شود.

- هر كه دلش پاكيزه شد، حسد در آن راه نمى‏يابد.

- هر كه خلقش تنگ شد، روزى او تنگ مى‏شود.

- هر كه گناهكار را عذاب كند، فضايلش محو مى‏شود.

- هر كه آخر بين بود، سالم مى‏ماند.

- هر كه به تو گمانش نيك شد، بايد گمان تو هم به او نيك بشود.

- هر كه از خشم كسى بترسد، آرزوى مرگ او مى‏كند.

- هر كه محروميت كشيد، قدر فرصت را شناسا مى‏شود.

- هر كه فرصت را شناخت، از غم خلاص مى‏شود.

- هر كه در غم همواره ماند، غم بر او غالب مى‏شود.

- هر كه اميدوار را نا اميد كند، نا اميد مى‏شود.

- هر كه با حق دشمنى كند، خوار مى‏شود.

- هر كه با دست كوتاه بدهد، با دست دراز پس داده مى‏شود.

- هر كه بى‏دوست و مونس است، خير در او يافت نمى‏شود.

- هر كه ادبش كم باشد، بديهايش زياد مى‏شود.

- هر كه ستمش زياد شد، غضبش زياد مى‏شود.

- هر كه سر كسى را فاش كند، كارش را هم خراب مى‏كند.

- هر كه اطاعت امر كسى كند، قدر خود بزرگ مى‏كند.

- هر كه غنيمت نداند آب گواراى در اختيار را، باشد كه تشنه شود و آب به دست نياورد.

- هر كه با قوى‏تر از خود جنگ كند، مقهور مى‏شود.

- هر كه بر فروتن از خود بزرگى فروخت، شكسته مى‏شود.

- هر كه از كتاب تسلا گرفت، آرامش از او گرفته نمى‏شود.

- هر كه بداند گفتارش را توضيح مى‏طلبند، سخنش را كوتاه مى‏كند.

- هر كه لذت از دانش بگيرد، لذت از او گرفته نمى‏شود.

- هر كه توجه به دعا داشت، از اجابت محروم نمى‏شود.

- هر كه طلب آمرزش نمود، به آمرزش واصل مى‏شود.

- هر كه با مخالف خود همنشين شد، از تن و جان لاغر مى‏شود.

- هر كه با هر گناه از دوستى دورى كند، دوستانش كم مى‏شوند.

- هر كه هر قوم و خلقى را دوست دارد، با همان محشور مى‏شود.

- هر كه را حق نجات ندهد، باطل نجات نمى‏دهد.

- هر كه عزت را نپذيرفت، پذيراى خفت مى‏شود.

- هر كه به وجه شايسته ندهد، به وجه ناشايسته مى‏دهد.

- هر كه مهربان نباشد، همگام خوارى مى‏شود.

- هر كه را غير خدا عزت بدهد، همان عزت او را هلاك مى‏كند.

- هر كه با شرير همنشين شود، فنا مى‏شود.

- دوست آن است كه عيب دوست را به او آشكار بكند.

- دشمن آن است كه عيب ترا پنهان بكند.

- ضايع كردن حق‏ها از ناسپاسى است.

- دون همتى است كه كس را حسود مى‏كند.

- زشت‏ترين كار، آشكار ساختن راز است.

- دانش از گنج‏هاى خداست.

- صله‏ى رحم از كرم است.

- كسى كه تعريف شد و بدى همان كس كند، بدترين حيله به كارش برده است.

- از بزرگترين ايمان به خدا، رضا بودن به قضاست و آنچه تقدير براى او مى‏آورد.

- مدح فرومايگان، مذموم‏ترين صفت است.

- ملازمت وطن، روزى را تنگ مى‏كند.

- رسيدگى به حيوانات از جوانمردى است.

- بدخواستن جهت برادران از كوتاه فكرى است.

- از گوارترين نعمت‏ها، روزى فراخى است.

- نشانه‏ى كرم، خوبى كردن به گناهكار است.

- افضل فضايل، قبول كردن عذر مقصر است.

- از محكمترين اسباب عقل، رحم كردن بر نادان است.

- بر اعمال نيك دست يافتن از نيكبختى است.

- خيانت كردن به دوست از شقاوت است.

- بد همسايگى از فرومايگى است.

- عيب نيكان گفتن از زشت‏ترين صفت است.

- بزرگترين حماقت، رفاقت با بدكاران است.

- نشانه‏ى فرومايه قسم خوردن زياد است بدون آنكه از او سوگند بخواهند.

- از بزرگترين كار كريم، نادان نشان دادن خود است در آنچه را كه مى‏داند.

- از نيكوترين كار توانا آن است كه حلم بورزد وقتى مى‏تواند خشم بكند.

- از ذمائم اخلاق بخيل بودن و بد خواستن است.

- شتاب كردن قبل از فراهم بودن امكانات و تاخير كردن بعد از امكان از سفاهت است.

- از وظايف پادشاهى است كه تدبير را قبل از لشكركشى بكند.

- بر سلطان لازم است آنچه براى خود مى‏خواهد براى رعيت بخواهد.

- بر عاقل است كه بدى اعمال خود را از نقص انديشه و نحوست خود بداند.

- از بدبختى آن است كه دين خود را فداى دنيا بكند.

- از بدترين كبرها كبرى‏ست كه به ارحام و همجنسان فروشند.

- از پستى و دنائت به زحمت انداختن مردم با حبس كردن ارزاق است.

- از عادت نادان در همه وقت، غضب كردن است.

- از كفاره‏ى گناهان، يارى كردن ستمديده است.

- از بهترين فضايل واداشتن به كارهاى صنعتى و نشر دادن آثار نيك است.

- كمال خوشبختى، سعى كردن در اصلاح حال مردم است.

- از بهترين خيرخواهى‏ها، صلح دادن است.

- درشتى از زياد فحش دادن است.

- بر سلطان ياغى شدن از حماقت است.

- از بدبختى گمان بد بردن بر نيكوخواه است.

- از نشانه خرد، درست حرف زدن است.

- از نشانه‏هاى حماقت، دست زدن به كارهاى بزرگ است بدون فراهم بودن اسباب و لاف زدن بدون موقعيت آن.

- از بلاها بد باطنى است.

- تلون بسيار از حماقت است.

- از توفيق‏ها آن است كه راز نزد رازدار گذاشته شود و نيكى‏هايش را كسى بشناسد كه آن را مشهور بكند.

- از بزرگترين مصائب شريف آن است كه جهت احتياج مجبور به مدارا و تمكين اشرار بشود.

- مرد كريم شب نمى‏خوابد تا صبح شده وعده‏اى را كه به كسى داده وفا بكند.

- اساس هر خير فرمانبرى از خداست.

- دوستى و برادرى با انصاف دوام پيدا مى‏كند.

- بدى كه آخرش خوب باشد، بهتر است از خوبى كه آخرش بد شود.

- نشان دهنده‏ى كار بد مانند بد كار است.

- مرگ سريع، بهتر از زندگى با شقاوت است.

- رفتار هر كس شبيه رفتار پدران اوست.

- با عجله، لغزش زياد مى‏شود.

- كسى كه ترا در چيزى كه در تو نيست تعريف بكند، مسخره‏ات كرده است.

- اگر منافق را حاجت روا نكنى، در عين اظهار دوستى هجوت مى‏كند.

- آن كه فاش كننده‏ى سر را ملامت كند، بايد خود را ملامت كند چه خود آن را نتوانست نگاه بدارد.

- بلا، سريع‏تر از جلوگيرى مى‏رسد.

- قضا كه مقدر شود، چشم‏ها كور مى‏شود.

- نعمت جاهل، مثال گل در مزبله است.

- نصيحت كردن كسى ميان مردم، سرزنش است.

- از مرتبه‏اى كه دارى خود را پايين‏تر بدان تا مردم بالاترت برند.

- براى كسى كه قضاوت بكند و حجت بياورد دانش است و حكمت است براى كسى كه گوش بدهد.

- حاكم ظالم داشتن از بى‏حاكمى و هرج و مرج بهتر است.

- بر فوت شده، دريغ مخور.

- بر آنچه مى‏آيد، شاد مباش.

- چيزى مگو كه از جواب شنيدنش ناراحت شوى.

- زير دست را بر زير دست ترجيح منه.

- فرومايه را بر عزيز اختيار مكن.

- به كسى كه دين ندارد، اعتماد نكن.

- به جز از گناه خود مترس.

- با بى‏وفا، دوستى مكن.

- مال را در امر بيهوده مصرف مكن.

- حرفى كه دروغ تصور شود، مزن.

- راستگو مخوان كسى را كه دروغگويت خواند.

- آنچه نتوانى انجام دهى وعده مده.

- ضامن آنچه از عهده نتوانى برآمد مشو.

- در امن و خوشى از بلا ايمن مباش.

- دشمن را هر چند ضعيف باشد، كوچك مشمار.

- كسى را كه دنيا بلند نكرده است، بلند مكن.

- نادان را دوست مدار و همراهى نكن.

- غضب بر حلمت، چيره نشود.

- مردگان را به بد ياد مكن.

- نااميد كردن بهتر از كم دادن است.

- اگر در جواب دادن هم در بمانى، دروغ مگو.

- جوانمردى كن و محتاج را مران.

- اگر كوچك ترا بزرگ بيند، بزرگش ببين.

- به صدر مجلس مشتاب، چه آنجا كه ترا نشانند بهتر است از آن جا كه ترا برخيزانند.

- از دوست نيازموده ايمن مباش و از دشمن هميشه در حذر باش.

- با متملق مصاحبت مكن، چه كارهاى بد خود را براى تو زينت مى‏دهد.

- با دشمن دوست دوستى مكن، چه با اين دشمنى با دوست مى‏كنى.

- نادان را، بى نيازى نيست و براى كسى كه درد خود را دوست دارد دوا نيست.

- براى بيمارى كه درد خود را از طبيب پنهان كند، شفا نيست.

- براى خردمند، فقر نيست.

- براى پر خور، صحت نيست.

- پرخور، هوشمند نيست.

- حرص با قناعت، جمع نيست.

- هنگام غضب، ادب نيست.

- مومن، حسود نيست.

- در كم خورى، بيمارى نيست.

- كريم، كينه‏توز نيست.

- دوست اشرار، جز اشرار نيست.

- همگامى نيكان جز با نيكان نيست.

- حسود، جز به مرگ راضى نيست.

- تندرستى، جز با پرهيز كردن نيست.

- تاديب سفيه، جز با تلخى گفتار نيست.

- دليرتر از بى‏گناه نيست.

- كسى از نگرفتن حق خود سرزنش نمى‏شود، اما از گرفتن چيزى كه حق او نيست سرزنش مى‏شود.

- جمع و مجلس اشرار، هرگز از كدورت و بلا خالى نمى‏شود.

- دوست صديق جفا ببيند، ترك دوستى نمى‏كند.

- دوست وقتى دوستيش معلوم مى‏شود كه حفظ كند دوست خود را و مواظبتش كند از مال و متعلقات در زمان غيبت و رسيدگيش كند در بدحالى‏ها و ممات.

- وعده‏اى كه وقت آن بگذرد، بدرد نمى‏خورد.

- دوستى با بى‏انصافى دوام نمى‏كند.

- زندگى كردن در نا امنى در حالى كه راهى به امنيت باشد از عقل نيست.

- راز گفتن جز با اهل راز، از دانايى نيست.

- سكوت حكيم در جايى كه بايد گفت مانند سخن گفتن نادان است.

- در دروغگوى و عالم بهتان زننده‏ى خلاف‏گو خير نيست.

- فرومايه پند نمى‏پذيرد مگر از ترس يا طمع و چون اين دو زايل شود رجوع به حال اول مى‏كند.

- سزاوار است كه اشرار را شناخت و از ايشان كناره گرفت.

- نشانه‏ى پشت كردن دولت چهار چيز است: شايع كردن بنيادها، چنگ انداختن به سرمايه‏ها، بزرگ كردن فرومايگان، حقير ساختن بزرگان.

- كمى كه كفايت كند بهتر از زيادى است كه طغيان آورد.

- تعجب مى‏كنم از آن كس كه عقلش بر زبانش غلبه كند و زبانش بر عقلش غلبه نمى‏كند.

- عطاى كم بهتر از عذر آوردن است.

- غيبت كوچك، بهتان است.

- زبان آدمى از عقل او حكايت مى‏كند.

- دوست دارد كه وفا كنند از او و اطاعت كنند، خود اطاعت و وفا نمى‏كند.

- دوست دارد سخى شناخته شود، نمى‏بخشد و خود از همه بخواهد و كس از او طلب نكند.

- عفو خواستن با اقرار، بهتر از عذر آوردن نتيجه بدهد.

- سخت نگيريد و آسان بكنيد، سبك كنيد و سنگين ننماييد.

- اگر خواهنده نباشد، صاحب كرم معلوم نمى‏شود.

- روز ستم كننده، دشوارتر از روز ستم ديده است.

- قسم زياد خوردن از چهار جهت است: اول خوارى طبع، دوم تا گفته او قبول بكنند، سوم عجز و درماندگى، چهارم براى تهمتى كه به آن منسوب شده است.

- راستگو از راستگويى اين سه را كسب مى‏كند: اعتبار، محبت مردم، هيبت.

- چه زشت است آن كه نهى كند كارى را براى مردم و خود انجام بدهد.

- باشند كسانى كه عيب و بدى دنيا بگويند و خود با رغبت به دنبال آن دود و

در انظار جلوه‏ى نيكوكاران كنند و در خلوت كار بدكاران.

- باشند كسانى كه عوض تلاش براى رسيدن به مقاصد، چون همراه با زحمت است دعا مى‏كنند.

- باشند كه امور بيهوده را كوشش مى‏كنند و موثر را وامى‏گذارند.

- بيايد بر مردم روزى كه نماند از قرآن مگر اسمى و از اسلام مگر نامى، مساجدشان هر روز آبادتر شود از حيث باطن يعنى هدايت و هم روزگارى كه مقرب نشود مگر حيله‏گر و عزيز نشود مگر بدكار و از بين نرود مگر انصاف، خيرات از خسارات شمرده شود و پيوند با خويشان منت گذاشتن و عبادت، كار بى‏ثمر كه عمر به هدر بدهد، آنچه در ايشان ديده هوى و هوس و آنچه ديده نشود هدايت و باشد كسانى كه باز دارند مردم را از آنچه خود از آن باز نمى‏ايستند و فرمان مى‏دهند به آنچه خود به آن عمل نمى‏كنند و به زحمت مى‏اندازند مردم را به آنچه به آن مامور نشده‏اند و خود از همه زيادتر ضايع مى‏كنند.