كليد نهج البلاغه

صادق حسن زاده

- ۴ -


عنوان: طولانى ترين نامه نهج البلاغه، نام: نامه 53"نامه به مالك اشتر"، توضيحات: هذا ما امر به عبدالله على ....

عنوان: طولانى ترين حكمت نهج البلاغه، نام: حكمت 147، توضيحات: يا كميل بن زياد، ان هذه ....

عنوان: كوتاه ترين خطبه نهج البلاغه، نام: خطبه 9، توضيحات: و قد ارعدوا ....

عنوان: كوتاه ترين نامه نهج البلاغه، نام: نامه 79، توضيحات: اما بعد فانما اهلك ....

عنوان: كوتاه ترين حكمت نهج البلاغه، نام: حكمت 434، توضيحات: اخبر تقله

عنوان: آخرين جمله نهج البلاغه، نام: اذا احتشم المومن اخاه ....، توضيحات: هر گاه مومن برادر خود را خشمگين ساخت، ميان خود و او جدائى انداخت .

عنوان: آخرين سخنان على عليه السلام در بستر شهادت، نام: نامه 47 نهج البلاغه، توضيحات: اوصيكما بتقوى الله ....

عنوان: بزرگترين شرح فارسى بر نهج البلاغه، نام: شرح استاد محمد تقى جعفرى، توضيحات: تا خطبه 151، بيست و چهار جلد شده است .

عنوان: بزرگترين شرح عربى بر نهج البلاغه، نام: شرح ابن ابى الحديد، توضيحات: در 20 جلد، خويى با مستدرك آن 21 جلد است.

ترين ها در نهج البلاغه

بزرگترين حسرت

به وسيله ثروت اندوخته تو ديگرى اهل بهشت شود و تو اهل دوزخ ... "حكمت 429"

بزرگترين عيب

چيزى را زشت انگارى در حالى كه خود به همانند آن گرفتارى "حكمت 353"

بزرگترين مرگ

فقر "حكمت 163"

برترين پارسائى

پنهان داشتن زهد است "حكمت 28"

برترين علم

دانشى كه ميان دل و جان است

"حكمت 92"

شريفترين ثروت

وانهادن آرزوها "حكمت 34"

سزاوارترين مردم به بخشودن

تواناترشان است به كيفر نمودن "حكمت 52" نزديكترين مردم به پيامبران

داناترين آنان بدانچه انبياء آورده اند "حكمت 96"

سودمندترين مال

عقل "حكمت 113"

بهترين شهرها

شهرى كه در آن شخص احساس آسايش نمايد "حكمت 442"

بدترين برادران

برادرى است كه براى او به رنج و تكلف افتى

"حكمت 479"

بدترين گفتار

دروغ "خطبه 84"

بدترين وزيران

وزيرى كه در حكومت ستمكار قبلى وزارت داشته است "كلام 53"

پست ترين علم

دانشى كه بر سر زبان است "حكمت 92"

ترسناكترين فتنه ها

فتنه بنى اميه "خطبه 93"

ناتوانترين مردم نيروى به دست آوردن دوستان را ندارد "حكمت 12"

سزاوارترين مردم به كرم

كسى است كه كريمان بدو شناخته شوند "حكمت 436"

سخت ترين گناهان

گناهى كه گناهكار آن را سبك بشمارد "حكمت 477"

ترسناكترين تنهايى

عجب "خود بزرگ بينى" "حكمت 113"

نام شهرها و جايها در نهج البلاغه

نام: آذربايجان، معرفي اجمالي: واقع در شمال و شمال شرقى ايران، تکرار: 1 "نامه 5"

نام: اردشير خر، معرفي اجمالي: نام قديمى '' فيروز آباد '' شيراز، تکرار: 1 "نامه 43"، توضيحات: ر. ك معجم البلدان ج 146:1

نام: انبار، معرفي اجمالي: شهرى در شرق فرات و غرب بغداد، تکرار: 3 "خطبه 27، حكمت 37 و 261"، توضيحات: محل انبار اسلحه و آذوقه بوده است ايرانيان آن را شهر '' فيروز شاپور '' و يونانيان ''پريسابرو'' مى خواندند

نام: اهواز، معرفي اجمالي: واقع در جنوب ايران، تکرار: 1 "نامه 20"، توضيحات: حرقوص بن زهير اين شهر را فتح كرد كه همان ذوالثديه يكى از سران خوارج است.

نام: بحرين، معرفي اجمالي: امروز نام كشورى است، تکرار: 1 "نامه 42"

نام: بصره، معرفي اجمالي: يكى از شهرهاى عراق، تکرار: 20، توضيحات: عتبه اين شهر را در سال 16 ه ق بنا كرد

نام: حجاز، معرفي اجمالي: بخشى از نواحى غربى جزيره العرب، تکرار: 3 "كلام 31، نامه 41 و 45"، توضيحات: سواحل شرقى درياى احمر نام: حراء، معرفي اجمالي: در شمال مكه به فاصله شش كيلومتر از شهر، تکرار: 1، "خطبه 192"، توضيحات: عبادتگاه پيامبر اسلام و اولين فرودگاه وحى

نام: حلوان، معرفي اجمالي: شهركى در ساحل رودخانه حلوان در جنوب سر پل ذهاب، تکرار: 1 "نامه 59"، توضيحات: در سال 16 يا 19 ه ق به دست جرير بن عبدالله فتح شد .

نام: دجله، معرفي اجمالي: رودخانه اى در عراق، تکرار: 1 "خطبه 48"

نام: ذوقار، معرفي اجمالي: محلى ميان كوفه و واسط، تکرار: 1 "خطبه 33"

نام: ربذه، معرفي اجمالي: صحراى بى آب و علف در نزديكى مدينه، تکرار: 1 "كلام 130"

نام: سقيفه بنى ساعده، معرفي اجمالي: جايگاه سايباندارى در مدينه، تکرار: 2 "كلام 67، نامه 28"، توضيحات: بيعت با ابوبكر در اين محل صورت گرفت

نام: ساحل فرات، معرفي اجمالي: حضرت از آن تعبير به '' ملطاط '' فرموده است، تکرار: 1 "خطبه 48"

نام: سواد، معرفي اجمالي: يكى از نامهاى '' عراق '' است، تکرار: 1 "خطبه 3"، توضيحات: براى اينكه با درختهاى فراوان پوشانده شده كه از دور، سياه جلوه مى نمايد .

نام: شام، معرفي اجمالي: مقر حكومت معاويه، تکرار: 23

نام: طيبه، معرفي اجمالي: منظور شهر مدينه است، تکرار: 1

نام: عراق، معرفي اجمالي: كشور معروف، تکرار: 4 نام: عرج، معرفي اجمالي: مكانى بين مكه و مدينه، تکرار: 1 "كلام 236"

نام: عين التمر، معرفي اجمالي: شهرى بين انبار و كوفه، تکرار: 1 "خطبه 39"، توضيحات: شهرى حاصل خيز در 130 كيلومترى كربلا

نام: فارس، معرفي اجمالي: استانى در جنوب ايران، تکرار: 2 "نامه 20، حكمت 476"

نام: فدك، معرفي اجمالي: در 160 كيلومترى مدينه، تکرار: 1 "نامه 45"

نام: فرات، معرفي اجمالي: در مغرب كشور عراق، تکرار: 2 "خطبه 48 و 51"

نام: قرقيسيا، معرفي اجمالي: شهرى در نزديكى فرات، تکرار: 1 "نامه 61"

نام: كرمان، معرفي اجمالي: استانى در جنوب خاور ايران، تکرار: 1 "نامه 20"

نام: كعبه، معرفي اجمالي: ساختمان چهار گوشه اى به بلندى 15 متر در داخل مسجدالحرام، تکرار: 1 "حكمت 270"

نام: كوفان، معرفي اجمالي: منظور همان كوفه است، تکرار: 1 "خطبه 101"

نام: كوفه، معرفي اجمالي: در جنوب عراق، تکرار: 14، توضيحات: سعد وقاص اين شهر را در سال 16 ه ق بنا كرد

نام: مدائن الرس، معرفي اجمالي: اقامتگاه قومى از ثمود، توضيحات: بعضى گفته اند: كرانه رود ارس بوده است نام: مدينه، معرفي اجمالي: در شمال شرقى مكه، توضيحات: قبل از هجرت، يثرب نام داشت

نام: مصرين، معرفي اجمالي: منظور شهر كوفه و بصره است، تکرار: 1 "نامه 64"

نام: مكه، معرفي اجمالي: 80 كيلومترى شرق درياى سرخ، تکرار: 7، توضيحات: در سال هشتم ه ق فتح شد

نام: منا، معرفي اجمالي: واقع در 10 كيلومترى مسجدالحرام، تکرار: 1 "نامه 52"

نام: نخيله، معرفي اجمالي: موضعى نزديك كوفه، تکرار: 2 "خطبه 48 و حكمت 261"

نام: نهروان، معرفي اجمالي: شهركى ميان بغداد و واسط، تکرار: 2 "خطبه 36 و 59"، توضيحات: جنگ حضرت على "ع" با خوارج در اين مكان اتفاق افتاد

نام: هجر، معرفي اجمالي: شهرى در بحرين، تکرار: 1 "نامه 28"

نام: هيت، معرفي اجمالي: شهرى در غرب عراق، تکرار: 1 "نامه 61"

نام: يمامه، معرفي اجمالي: ناحيه اى در جنوب عربستان، تکرار: 2 "كلام 19 و نامه 45"، توضيحات: فاصله يمامه از بصره و كوفه 16 مرحله است '' يمامه '' را در قديم '' جو '' مى گفتند "تقويم البلدان ص 134"

نام: يمن، معرفي اجمالي: نواحى جنوب جزيره العرب، تکرار: 4

رنجنامه على در نهج البلاغه

مردم بى وفاى كوفه

'' خدايا! اينان از من خسته اند و من از آنان خسته . آنان از من به ستوه اند و من از آنان دل شكسته، پس بهتر از آنان را مونس من دار و بدتر از مرا بر آنان حاكم ساز .

خدايا! دلهاى آنان را بگداز! چنانكه نمك در آب گدازد .

به خدا سوگند، دوست داشتم كه به جاى شما، هزار سوار از بنو فراس بن غنم مرا بود!

"نهج البلاغه - خطبه 25"

از امت چها ديدم

در حاليكه نشسته بودم خوابم درربود، پس رسول خدا بر من گذر فرمود، گفتم: اى فرستاده ى خدا، از امت تو چها ديدم، و از كجبازى و دشمنى آنان چه كشيدم! "رسول الله صلى الله عليه و آله" فرمود: آنان را نفرين كن . گفتم: خدا بهتر از آنان نصيب من كناد و بدتر از مرا بر آنان گماراد!

"نهج البلاغه - كلام 70"

نفرين بر شما

'' نفرين بر شما! كه از سرزنشتان به ستوه آمدم . آيا به زندگانى اين جهان، به جاى زندگانى جاودان خرسنديد، و خوارى را بهتر از سالارى مى پسنديد ؟ هرگاه شما را به جهاد با دشمنان مى خوانم، چشمانتان در كاسه مى گردد، كه گويى به گرداب مرگ اندريد، و يا در فراموشى و هستى به سر مى بريد . در پاسخ سخنانم درمى مانيد، حيران و سرگردانيد، گويى ديو در دلتان جاى گرفته و ديوانه ايد . نمى دانيد و از خرد بيگانه ايد . من هيچگاه به شما اطمينان ندارم، و پشتوانه خود نينگارم و در شمار يار و مددكار نپندارم ...

"نهج البلاغه - خطبه 34"

دل من از شما پرخون است

'' خدا شما را بكشد! كه دلم از دست شما پرخون است و سينه ام مالامال خشم شما مردم دون، كه پياپى جرعه اندوه به كامم مى ريزيد "نهج البلاغه - خطبه 27"

ده تن از شما به يك تن از معاويه

"اى مردم كوفه" به خدا، دوست داشتم معاويه شما را چون دينار و درهم با من سودا كند، ده تن از شما را بگيرد و يك تن از مردم خود را به من دهد . مردم كوفه، گرفتار شما شده ام كه سه چيز داريد و دو چيز نداريد:

1- كرانيد با گوشهاى شنوا،

2- گنگانيد با زبانهاى گويا،

3- كورانيد با چشمهاى بينا،

و نه آزادگانيد در روز جنگ و نه به هنگام بلا برادران يكرنگ! "نهج البلاغه - خطبه 97"

اى ناكسان براى چه در انتظاريد؟

'' گرفتار كسانى شده ام كه چون امر مى كنم فرمان نمى برند، و چون مى خوانم پاسخ نمى دهند . اى ناكسان! براى چه در انتظاريد ؟ و چرا براى يارى دين خدا گام برنمى داريد ؟ دينى كو كه فراهمتان دارد، غيرتى كو شما را به غضب آرد ؟

فرياد مى خواهم و يارى مى جويم، نه سخنم مى شنويد، نه فرمانم را مى بريد ... '' "نهج البلاغه - خطبه 39"

ياران من كجايند؟

'' كجايند برادران من كه راه حق را سپردند و با حق رخت به خانه آخرت بردند ؟ كجاست عمار ؟ كجاست ابن تيهان ؟ كجاست ذوالشهادتين ؟

و كجايند همانندان ايشان از برادرانشان كه با يكديگر به مرگ پيمان بستند و سرهاى آنان را به فاجران هديه كردند ؟ "پس على عليه السلام دست به ريش مبارك خود گرفت زمانى دراز گريست."

"نهج البلاغه- خطبه 182"

عثمان از من چه مى خواهد

"عبدالله بن عباس نامه اى از عثمان براى او آورد، هنگامى كه عثمان را در حصار گرفته بودند، از امام خواسته بود تا ينبع، بر سر مال خود رود تا مردم نام او را براى خلافت كمتر برند، و پيشتر هم از امام چنين خواسته بود، امام عليه السلام فرمود:" ابن عباس! عثمان جز اين نمى خواهد كه من چون شتر آبكش بوم، با دلوى بزرگ پيش آيم و پس روم . به من فرستاد تا بيرون روم، سپس فرستاد تا بازگردم و اكنون فرستاده است تا بيرون شوم . به خدا كوشيدم آزار مردم را از او بازدارم، چندان كه ترسيدم در اين كار گناهكارم .

"نهج البلاغه - كلام 240"

پيش بينى و پيشگويى حضرت على در نهج البلاغه

آينده روشن

دنيا پس از سركشى روى به ما نهد، چون ماده شتر بدخو كه به بچه خود مهربان بود، سپس اين آيه را خواند:"و نريد ان نمن ..."، '' و مى خواهيم بر آنان كه مردم ناتوانشان شمرده اند منت نهيم و آنان را امامان و وارثان گردانيم . ''

"حكمت 209"

آخر الزمان "علائم آن"

بر مردمان روزگارى آيد كه جز '' سخن چين '' را ارج ننهند، و جز '' بدكار '' را خوش طبع نخوانند، و جز '' باانصاف '' را ناتوان ندانند . در آن روزگار '' صدقه '' را تاوان به حساب آرند، و بر پيوند با خويشاوند منت گذارند، و '' عبادت '' را وسيلت بزرگى فروختن بر مردم انگارند . در چنين هنگام كار حكمرانى با '' مشورت زنان '' بود، و امير بودن از آن '' كودكان '' و تدبير با '' خواجگان ''. "حكمت 103"

سرنوشت اهل كوفه

اى كوفه! مى بينم چون چرم عكاظى گسترده شوى، درهاى سختى به رويت گشاده، بار سنگين بلا بر سرت فتاده، و مى دانم كه هيچ ستمكار دست بدى بر تو نيازد، جز اينكه خدا بلايى به جانش اندازد، يا قاتلى را بر او چيره سازد . "كلام 47"

سرنوشت شهر بصره

به خدا سوگند، شهر شما غرقه آب شود . گويى مسجد آن را مى نگرم، چون سينه كشتى از آب برون مانده، يا شترمرغى بر سينه به زمين خفته . "خطبه 15"

سرنوشت اهل بصره

واى بر تو، اى بصره! از سپاهى كه بلاست و نمونه اى از كيفر خداست . نه گردى انگيزد، و نه بانگى دارد، و زودا كه مردم تو را مرگامرگ و يا طاعون و گرسنگى از پاى درآورد .

"خطبه 102"

هجوم مغول

گويى آنان را مى بينم، كه چهره هاشان چون سپر تو بر تو است، حرير و ديبا پوشند، و اسبهاى گزيده نگاهدارند . آنجا كشتار چنان سخت شود كه خسته و مجروح بر روى كشته راه رود، و گريخته از اسير كمتر باشد . "كلام 128"

روزگار دشوار

مردمان را روزگارى رسد بس دشوار، توانگر در آن روز آنچه در دست دارد سخت نگاه مى دارد و او را چنين نفرموده اند . خداى سبحان فرمايد:'' و لاتنسوا الفضل بينكم"، '' بخشش ميان خود را فراموش مكنيد '' بدان در آن روزگار بلند مقدار شوند و نيكان خوار، و خريد و فروخت كنند با درماندگان به ناچار و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است با درماندگان معاملت مكنيد از روى اضطرار . "حكمت 468"

حكومت معاويه

همانا پس از من مردى بر شما چيره شود، كه گلويى گشاده دارد و شكمى فراخ و برون افتاده . بخورد هر چه يابد و بجويد آنچه نيابد . اگر توانيد او را بكشيد، و نتوانيدش كشت . او شما را فرمان دهد تا مرا دشنام گوييد و از من بيزارى جوييد . اما دشنام، مرا دشنام دهيد كه براى من زكات است و براى شما نجات، اما بيزارى، از من بيزارى مجوييد كه من بر فطرت مسلمانى زادم، و در ايمان و هجرت از همه پيش افتادم .

"كلام 57"

سرنوشت غفلت از قرآن و مسجد

مردم را روزگارى رسد كه در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن . در آن روزگار بناى مسجدهاى آنان از بنيان آباد است و از رستگارى ويران . ساكنان و سازندگان آن مسجدها، بدترين مردم زمينند، فتنه از آنان خيزد و خطا به آنان درآويزد .

"حكمت 369"

حكومت دادگستر حضرت مهدى

اى مردم! وقت است كه هر وعده نهاده درآيد و آنچه را نمى شناسيد نزديك است - از پرده - برآيد .... "مردم در حكومت مهدى "عج" ديده هاشان به تفسير قرآن كه شنوند روشن شود - چنانكه بايد - بام و شام جامهاى حكمت نوشند - و در تكميل نفس بكوشند . "خطبه 150"

حكومت مروانيان

همانا وى "مروان" بر مردم حكومت كند اما كوتاه، چندانكه سگى بينى خود را ليسد . او پدر چهار فرمانروا است و زود است كه امت، از او و فرزندان او روزى سرخ - خونين - را ببينند .

"كلام 73"