کلام جاودانه

محمدرضا حكيمي

- ۱۱ -


شش مسئله در مورد جوانان و ضرورت انديشيدن و اقدام درباره آنها

بارى، درباره ى ''جوانان''، و در حوزه ى زندگى فردى و اجتماعى آنان، شش مسئله ى بسيار مهم وجود دارد كه بايد به آن مسائل پاسخ جدى داد، و گرنه هر گونه آسيبى ممكن است به آنان برسد، و هر چيزى ممكن است ايشان را تهديد كند و به سقوط- صورتهاى گوناگون سقوط- بكشاند. سه مسئله از مسائل ياد شده مربوط به زندگى فردى جوان است و سه مسئله مربوط به زندگى اجتماعى او. سه مسئله ى نخست اينهاست:

1- الگوجويى.

2- حرمت طلبى.

3- سامانخواهى.

و سه مسئله ى دوم اينها:

1- آزاديخواهى.

2- عدالت طلبى.

3- پيشرفت گرايى.

در مجموع، هر نظام حاكم "بويژه نظام ارزشى، و از آن ويژه تر نظام انقلابى، و ويژه ترين انقلاب اسلامى"، بايد به اين مسائل پاسخ دهد، تا در اهداف خويش كامياب گردد. اينك توضيح مختصرى درباره ى اين مسائل:

1- جوان- به اقتضاى سن- الگو طلب است، يعنى به دنبال الگو و نمونه اى مى گردد و كسى را مى جويد كه بپسندد، و مجموعه ى باور و احساس و شور و اقدام و تشخيص و جهتگيرى و روشى را كه خود دوست دارد در او مجسم ببيند، و او را سرمشق و جهت بخش و راهبر زندگى خود سازد، از او تاثير پذيرد و زندگى و تلاش و جهتگيرى خويش را همسان او شكل دهد، هم او را چون خود بيابد و هم خود چون او شود. و بدينگونه راه ''صيرورت'' و ''تكامل'' را بپيمايد. قهرمان دوستى و الگو جويى در نزد جوانان از اينجاست و امرى است طبيعى آنان و معلوم.

2- نيز جوان مى خواهد شخصيتى تثبيت شده داشته باشد، و در اجتماع از پايگاه و موقعيتى برخوردار باشد، و مورد قبول و احترام قرار گيرد، و به اصطلاح، كسى باشد، و او را به رسميت بشناسند، و استقلال او را بپذيرند، و احترام لازم را در حق او "در خانواده، در محيطهاى آموزشى، در جامعه و همه جا" مراعات كنند. و براى رسيدن به اين مقصود پيوسته مى كوشد، و حتى به خطر كردن نيز دست مى يازد، چون به اين امر- از نظر روحى- نيازى حياتى دارد.

و بسيارى از سوء تربيتها و انحرافها و سقوطها از همينجا روى مى دهد كه پدرها ، مادرها، نزديكان، مربيان، معلمان، استادان، و ديگر كسانى كه با جوانان سر و كار دارند، يا از موضوع ياد شده بخوبى آگاه نيستند، يا به آن اهميت نمى دهند. حتى تربيتهاى صحيح دينى و اخلاقى نيز بايد با مدارا با اين جنبه ى طبيعى جوانان- چه دختر و چه پسر- صورت پذيرد، نه با مقابله ى با آن و خرد كردن آن. ماموران نظامى و انتظامى نيز بايد در برخورد با جوانان مودب باشند.

3- همچنين جوان- بطور طبيعى- رو به گسستن از زندگى عضوى "در خانواده" و حركت به سوى زندگى مستقل پيش مى رود، و در انديشه ى سامان دادن به زندگى خويش و تهيه كردن مقدمات و امكانات لازم براى آن زندگى است تا به وضع جديد انتقال يابد و استقرار پيدا كند.

4- خصلت جوانى و غرور روزگار شور و توانايى، بيشتر از هر هنگام ديگر، جوان را وا مى دارد تا به آزادى بينديشد، از شعارهاى آزاديخواهانه غرق هيجان شود، و در پى اين شعارها به پا خيزد و فرياد برآورد، و در پهنه هاى گران پا نهد، تا جايى كه چه بسا در اين راهها جان خود را فدا كند. پس آزاديخواهى نيز در جوانان اصلى است مسلم، كه نبايد از آن بيخبر ماند، و درباره ى آن تغافل كرد.

5- جوان به دليل حساسيت شديدى كه دارد، زودتر از ديگران از تبعيضها، ستمها، بيعدالتيها، نارواييها، سودپرستيها، فرصت طلبيها، برخورداريها... دروغها و فريبها... "اگر هر جا باشد و در هر جامعه اى عينيت يافته باشد" آگاه مى گردد، و بيشتر از همه از آنها رنج مى برد و بيتاب مى شود، و همواره با مشاهده ى هر چه در جهت ضد عدل باشد خونش به جوش مى آيد "چون مانند ديگران و سالخوردگان با تحمل ظلم و تبعيض خويگر نشده و بدان هنوز عادت نكرده است"، و از نهادش فرياد مخالفت با ظلم و طلب حق و عدل برمى آيد. پس جوان همواره عدالت طلب است. و اين نيز موضوعى است مسلم.

6- جوان به زندگى به چشم اميد مى نگرد، و گامهاى خويش را همواره بر جاده ى آينده مى بيند، طلوعها و غروبها براى او معناى ديگرى دارد، و حركتها و اقدامها پيامى ديگر... اين است كه پيوسته از عقب ماندگيها و ناتوانيهاى جامعه ى خود و مردم خود شكوه دارد، و ركود را بر نمى تابد، و دوستدار هر چه استوارتر پيشرفت و ترقى است در همه چيز و در همه سطح.

اين سخنى بود فشرده درباره ى شش مسئله مهم از مسائل زندگى فردى و اجتماعى جوانان. با توجه و تعمق در اين شش مسئله مى توان بخوبى پى برد كه نقطه هاى حساس در زندگى نسل جوان كدام است، نقطه هايى كه نسل جوان هم از آنجاها ساخته مى شود و اوج مى گيرد، و هم از آنجاها ويران مى گردد و سقوط مى كند.

و مسئله- در كل- برمى گردد به ''اميد داشتن'' و ''نااميد بودن''. مشكل بزرگ نسل جوان- در هر جامعه- نااميدى و بريدگى است. اين چگونگى درباره ى هر يك از آن شش مسئله و شش موضوع پيش آيد، به همان اندازه جوان را از يك حضور سالم و تداوم سالم و مشاركت سالم در زندگى فردى و اجتماعى باز مى دارد. و در اين صورت ما- چه بخواهيم و چه نخواهيم- جوان را از دست داده ايم، و او را به دست خود به سوى آنچه نبايد برانيم رانده ايم، به سوى سستى باور، ترك آداب و احكام، بى نشاطى و سرخوردگى، ياس و بريدگى... و در نتيجه، تسليم شدن در برابر سخنهاى ديگر، و فرهنگهاى ديگر، گرچه همه پوچ، گرچه همه هيچ...

بطور مثال:

- "پيرامون مسئله ى نخست" اگر جوان اميدوار بود كه مى تواند الگوهاى خوبى براى زندگى خويش "بويژه در فضاى انقلاب اسلامى، و از ميان دست اندركاران مختلف اين انقلاب و نظام" به دست آورد، و بدين اميد وارد صحنه شد و فداكارى كرد... و سپس در جريان امور به چهره هايى و چگونگيهايى و موضعگيريهايى برخورد كه تصور نمى كرد و احتمال نمى داد و انتظار نمى داشت، در اين صورت با چه مشكل روحى ساقط كننده اى روبرو خواهد شد، و چگونه سرمايه ى ذهنى و اعتقاد قلبى خود را از دست خواهد داد؟ [ البته نبايد چنين باشد و چنين اتفاق بيفتد. عقيده و ايمان و عمل به احكام نورانى دين الهى اسلام بزرگترين سرمايه ى سعادت انسان است و بزرگترين زاد و توشه ى زندگى ابدى او. بايد همگان- از جوانان و غير جوانان- توجه داشته باشند كه اسلام مطلبى است و اشخاص مطلبى ديگر. اگر هر كس- در هر مقام و هر لباس- به وظايف و مسئوليتهاى خود- در برابر قرآن كريم و پيامبر اكرم ''ص'' و ائمه ى طاهرين ''ع''- عمل كرد كه زهى سعادت و نجات خود او، و گرنه واى بر او كه محكوم خواهد بود، هم در اين جهان، در پيشگاه خلق... و هم در آن جهان، در پيشگاه خالق.... ] و چسان مى شود او را قانع كرد، و با چه خطبه و سخنرانى و سمينار و موعظه اى مى توان او را به تعهد و تعبد پيشين باز گرداند؟... به وجود شمارى جوانان خوشباور متدين تسليم نبايد غره گشت... - "پيرامون مسئله دوم" همچنين اگر جوان نگريست كه جامعه داراى فضاى قرآنى "كه همه ى تلاشها، دعوتها، شعارها، مجاهدتها، ايثارها و شهادتها براى بوجود آمدن و بوجود آوردن آن بود" نيست، و يك جو متين انسانى و اسلامى- در برخوردها و...- كه در آن موقعيت و احترام كسان مراعات شود و شخصيت انسانى و حيثيت اجتماعى افراد "و به تعبير جامع: ''كرامت انسانى''"، پايمال نگردد پديدارنه، در اين صورت آيا او "با توجه به نياز روحى حياتى جوان به برخوردارى از حرمت و موقعيت و داشتن شخصيت و حيثيت"، به چه بحرانى روحى و سنگين دچار خواهد گشت؟ و در درون او چه طوفانى ويرانگر پديد خواهد آمد، و از بنيان شخصيت او و استقلال روحى او و اميد و نشاط و اقدام او چه چيزى باقى خواهد ماند، تا به درد دين بخورد يا به درد دنيا؟

- "پيرامون مسئله ى سوم" نيز اگر چگونگى قضايا- بويژه در باب دنيا... و ثروت... و تمتعات...- به گونه اى شد كه جوان بى پناه ديد جامعه از يك اقتصاد سالم، و نظام معيشتى متعادل خداپسند برخوردار نيست، و فواصل معيشتى و برخورداريها و محروميتها بيداد مى كند، و او نمى تواند به يك آينده ى سالم اقتصادى، بدور از استثمار و بهره كشى و حق كشى، و منزه از حكومت مال و ثروت و نفوذ و مقام و رشوه و جنايت اميدوار باشد، آينده اى كه در آن ارزشهاى اسلامى موعود حاكم گردد "نه چيزهاى ديگر"، و افراد بتوانند- بدون ظلم و اجحاف و تحقير و التماس- به حقوق مختلف خود برسند... اگر چنين شد آيا ما در برابر خود چه داريم، نسلى مومن و كوشا و متعهد و فداكار، يا اجسادى پوك، و دلهايى مرده، و اراده هايى سست گشته، و نگاههايى بيفروغ، و جانهايى پشيمان، و ارواحى سرگردان و نااميد، يا بى پذيرش محض يا پذيراى هر چيز؟...

و به همين گونه قياس كنيد فقدان آزادى "مسئله ى چهارم"، و عدالت "مسئله ى پنجم"، و پيشرفت "مسئله ى ششم" را... و در صورتهاى ياد شده، آيا چه روحى در كالبد نسل حساس جوان زنده تواند بود، و زنده تواند ماند؟ اگر نسل جوان، در مجموع، مايه هاى اميد خود را از دست داد، ديگر به چه صراطى مى توان آن را مستقيم داشت، و ديگر چگونه مى توان آن را از آسيب پذيرى از تهاجمها مصون گردانيد؟

اشاره اي به مسئله تهاجم فرهنگي

بنگريد!... تهاجم فرهنگى به خودى خود كارگر نيست. آيا در روزهاى اوج انقلاب، و در فاصله ى زمانى شهريور 57 تا شهريور 58- مثلا- كه حتى داعيه داران روشنفكر "به اصطلاح" از صحنه ى حيات اجتماعى و مبارزات سياسى ملت محو شده بودند، و غير از انقلاب احدى سخنى براى گفتن نداشت، و گوش ملت به احدى بدهكار نبود... هيچ جاى نگرانيى از مسئله اى به نام ''تهاجم فرهنگى'' بود؟ هرگز... تهاجم فرهنگى همواره در زمينه ى مساعد- يعنى در خلا- فعال تواند بود، و به نسل ربايى، باور دزدى، ارزش ستيزى و گندزنى ذهنى تواند پرداخت، و سپس راه نفوذ خود را در همه ى شئون يك نسل و يك ملت باز تواند كرد، ليكن اگر خلئى نديد و زمينه ى مساعدى نيافت هيچ كارى از آن و از مروجان آن ساخته نيست. از چهار تا مجله و ده تا مقاله نبايد نگران گشت. بايد نگران حال خود بود، و عملكرد خود و برخورد خود، و ديد و درك خود، و بيدارى و هشيارى خود، و شناخت و آگاهى خود، و انقلابيگرى و عدالت گسترى خود...

اگر عملكردها را سالم ساختيم، و كژيها و تجمل گراييها و سستكاريها و ناشيگريها و خود محوريها و دنيا طلبيها را حذف كرديم، و نفوذيها را- در صور مختلف و در جاهاى مختلف- شناسايى كرده از صحنه ها تا رانديم [ بيقين اين توجه لازم است كه نفوذيهاى كنونى، يعنى نفوذيهاى پس از دوران ترورها تاكنون، غير از آن دسته اند. اينان عواملى بسيار آگاهتر و پخته تر، خيلى ظاهر الصلاح تر، و نزديكتر و صميمى تر، و بس خائنتر و خطرناكترند، و با ماموريتهايى انقلاب شكن و ضد انقلاب پرور و اسلام ضايع كن و ملت مايوس ساز و جوان بر باد ده، وارد صحنه ها شده اند، و در زير پوششهايى عجيب و ستبر و حق بجانب جاى گرفته اند... البته اينگونه صدمات ممكن است از سوى دوستان ناشى و دنياطلبان به فرصت رسيده و مرتجعان دلواپس نيز وارد بيايد. ] و آگاهى و شناخت و مشورت و تروى را ملاك قرار داديم، و براى كارشناسى و تخصص ارزش قائل شديم، و از نو با تعهد و اقدام انقلابى پيمان بستيم، و دست متجاوزان اقتصادى و سياهكاران مالى و دزدان قسط و عدل اسلامى را بريديم، و از حضور افت آفرين مرتجعان- در صحنه هاى فكر و اقدام- جلوگيرى به عمل آورديم، و خلاصه به تعبير قرآن كريم: ''قوامين بالقسط، شهداء لله [ ''سوره ى نساء'' "4"، آيه ى 134. ] هماره بر پاى دارندگان عدالت و چشمان ناظر خدا بر اجراى آن'' گشتيم، و به فلسفه ى عالى على بن ابيطالب ''ع'' در ساختن فرد و جامعه اعتقاد عملى پيدا كرديم كه ''العدل حياه الاحكام''، در اين صورت از هيچ چيز نبايد نگران باشيم، و در غير اين صورت از همه چيز بايد نگران باشيم.

آرى، در آن صورت- كه ياد شد- تهاجم مزبور و ايادى و عوامل آن، به شكل مسخره ى دست ملت در خواهند آمد، نه منشا اثر. به انقلاب هيچ حمله و هجومى نمى شود كرد، شما انقلابى باشيد و انقلابى عمل كنيد، و از هيچ چيز به خود ترس راه ندهيد. شما جاذبه اى انقلابى و راستين داشته باشيد تا جاذبه هاى ديگر محو گردد، دافعه نداشته باشيد تا جاذبه هاى بى ارزش و پوك گل كند.

دو پناهگاه نسل جوان

به سخنى ديگر:

جوان همواره دو پناهگاه مى خواهد و مى جويد: مادى و معنوى. اگر اين دو را به او داديد او را داريد و گرنه، نه.

1- پناهگاه معنوى نسل جوان "با توجه به الگوجويى كه امرى است طبيعى در آنان، و ذكر آن گذشت"، سلامت نظام سياسى جامعه ى اسلامى است، يعنى زهد و وارستگى عالمان "در همه ى شئون زندگى خود و خانواده ى خود"، و سلامت عملكرد مسئولان "در همه ى برنامه ها و اقدامها"، بدانگونه كه بتوان يقين كرد كه اين هر دو دسته [ اين سخنان بر گرفته از احاديث و تعاليم دينى است. در حديث نبوى آمده است: ''دو دسته از امتند كه اگر صالح باشند امت صالح مى شود و اگر فاسد باشند امت فاسد مى شود: عالمان و حاكمان''- "''خصال شيخ صدوق'' ج 1، ص 37". و روشن است كه عمده ى صلاح و فساد هر قوم و ملت و امت، به صلاح و فساد نسل جوان آن قوم... بستگى دارد. ] - در عمل و به هنگام احراز قدرت و مقام- به همه ى ارزشهاى موعود و گفته هاى مشهور و شعارهاى معروف مومن مانده اند.

اگر نسل جوان به يقين ياد شده دست يافت، و آن را لمس كرد، ديگر هيچ مشكلى ندارد، و هيچ چيز آن را تهديد نمى كند، و توان تاثير در آن را ندارد، يعنى اگر لمس كرد كه اعتقادى كه اظهار مى شود و ارزشهايى كه مطرح مى گردد، و حتى از نسل جوان خواسته مى شود تا در راه حفظ آنها جان بدهد و شهيد گردد "و با يكدست قرآن را بگيرد و با دست ديگر سلاح را"، داعيان خود نيز به آنها باور دارند، و به آن باورها وفا دارند، و زندگيها و عملكردها قرآنى است، و در همه چيز "در قضاوت و داورى، در اقتصاد و معيشت، در بازار و معاملات، در برخورد و اخلاق، در حضور و اقدام، در فرصت و برخوردارى، همه و همه" قرآن ملاك است و مرجع، با همان قسط و عدلش، با همان زهد و تقوايش، با همان بزرگوارى و اخلاقش، با همان آيه ى اخوتش: برادرى و برابرى...

2- پناهگاه مادى جوان، سلامت نظام اقتصادى حاكم بر جامعه است و چگونگى معيشتى افراد و خانواده ها، اقتصادى كه به سوى ''جامعه ى قرآنى'' در حركت باشد نه ''جامعه ى سفيانى''، زيرا كه تنها در جامعه ى قرآنى است كه عمل به احكام قرآن ميسور خواهد بود.

دوست دارم اين حقايق دينى و الهى در اذهان رسوخ كند، و برخى جوانان را از سقوط اعتقادى و عملى نگاه دارد، ليكن نمى خواهم چندان مطالب را تكرار كنم، اما گاه تكرار لازم است و حتى جزء عنصر اصلى بلاغت محسوب است، مانند تكرارهاى سوره ى ''قمر'' و سوره ى ''الرحمن'' و سوره ى ''مرسلات''...

ببينيد، مى گوييم احكام خدا، احكام قرآن، و بر آنها تاكيد مى كنيم، و دوست داريم مردم به آنها عمل كنند، و زندگى خويش را بر پايه ى عمل به آن احكام استوار دارند. اين چگونگى- در صورت مطلوب آن- فقط در سايه ى عدالت قضايى و اقتصادى و اجتماعى ميسر است و بس. يعنى احكام قرآنى، در جامعه ى قرآنى قابل اجرا خواهد بود. و جامعه ى قرآنى جامعه ى قائم بالقسط و عامل بالعدل است، يعنى برخوردار از قسط، و پى ريخته و ساخته شده بر شالوده ى عدالت. اگر عدالت نباشد، بطبع و قطع، تكاثر و فقر خواهد بود. و اين دو پديده- هر دو- نفى كننده ى زمينه ى عمل به احكام الهى اند، هم ''تكاثر'' "الهاكم التكاثر [ ''سوره ى تكاثر'' "102"، آيه ى 1. ] تكاثر، فزونخواهى و فزوندارى شما را سرگرم ساخته و از هر تكليفى و تعهدى باز داشته است"، و هم فقر "كاد الفقر ان يكون كفرا [ احاديث اين موضوع، از پيامبر اكرم ''ص''، و امام على بن ابيطالب ''ع''، و امام جعفر صادق ''ع''، در ''كافى''، ''خصال صدوق''، ''امالى صدوق''، ''علل الشرايع'' و... نقل شده است. ''الحياه'' ج 4، ص 308 به بعد ملاحظه شود. ] فقر همسايه ى ديوار به ديوار كفر و ترك عقيده و عمل است". و براى همين است كه مولاى ما على ''ع'' "كه عاشق خدا و احكام خدا بود، و پس از پيامبر اكرم ''ص''، هيچ كس بيش از او علاقه مند به اجراى احكام خدا و عمل كردن مردم به احكام دين خدا نبوده است"، عدالت را علت تامه ى حيات احكام الهى و زنده بودن و زنده ماندن احكام دين مى شمارد.

آيه و حديث و سخن و استدلال و تجربه در اين باره بسيار است، كه براى رعايت اختصار همه را رها مى كنم، و همين اندازه مى گويم، اهميت دادن به تامين زندگى مادى مردم- به عنوان مقدمه ى ضرورى زندگى معنوى و حيات تكاملى- در راس تعاليم انبيا و اوصيا- عليهم السلام- بوده است. ياد كردم كه قرآن كريم نقل مى كند كه پيامبران الهى دعوت به خدا پرستى را با دعوت به عدالت گسترى توام انجام مى داده اند، و اين دو ركن حيات معنوى و مادى را از هم جدا نمى دانسته اند. فطرت انسانى و تجربه خارجى نيز گواه همين حقيقت است. و ما اگر از اين روش چشم بپوشيم، يا اهميتى را كه بايد به آن بدهيم ندهيم، از راه انبيا جدا مانده ايم و دور شده ايم. و نتيجه ى آن همينهاست كه هست.

لزوم بازگشت به راه داعيان الهي

ما بايد به راه داعيان الهى باز گرديم، و با صلابت بر عمل كردن به سيره ى آنان پاى فشاريم. ما بايد حل دو مسئله ى ضد عدالت و قسط، يعنى تكاثر و فقر را، در راس برنامه هاى خود قرار دهيم. ما بايد متكاثران را امين جامعه ى اسلامى و دلسوز مردم مسلمان ندانيم.

نظر اولياي اسلام درباره توانگران

ما بايد بفهميم كه پيامبر اكرم ''ص''، انسان هادى بزرگى كه يك كلمه از روى هوى و هوس نمى گويد، چرا مى فرمايد:

شر امتى الاغنيا ء [ ''جامع السعادات'' ج 2، ص 36. ]

- بدترين مسلمانان، توانگران و سرمايه دارانند. چون اينانند كه به صور گوناگون مانع اجراى عدالت مى شوند، و دين را و داعيان دينى را بدنام مى كنند، و از محبوبيت مى اندازند...

و چرا مى فرمايد:

يا معشر التجار! انتم فجار، الا من اتقى و بر و صدق. [ ''مجمع البيان '' ج 2، ص 380. ]

- اى بازرگانان "داد و ستد كنندگان، معامله گران، كاسبان" شما فاجران و بد كارانيد، مگر كسى كه تقوى پيشه سازد، و به نيكى معامله كند، و "در معامله" راست بگويد.

و چرا امام حسن عسكرى ''ع'' مى فرمايد:

اغنياوهم يسرقون زاد الفقراء. [ ''مستدرك الوسائل'' ج 2، ص 322. ]

- اين اغنياى آنانند كه زاد و توشه ى تهيدستان را بسرقت مى برند "و از دسترس آنان خارج مى كنند". [ احاديث در اين باره ها بسيار است. نمونه اى از آنها، در ''الحياه''، ضمن 15 فصل آمده است، ملاحظه شود: ج 3 و 4. ]

و چرا امام جعفر صادق ''ع'' مى فرمايد:

ثلاثه يحتاج الناس طرا اليها: الامن، و العدل، و الخصب. [ ''تحف العقول'' ص 236. ]

- سه چيز است كه همه ى مردم به آن نياز دارند "و همگان بايد از آن برخوردار باشند": امنيت، ''عدالت''، و فراوانى.

و چرا امام جعفر صادق ''ع'' مى فرمايد: ان الناس ما افتقروا، و لا احتاجوا، و لا جاعوا، و لا عروا، الا بذنوب الاغنياء. [ ''وسائل الشيعه'' ج 6، ص 4. ]

- مردمان، فقير، محتاج، گرسنه و برهنه نگشتند، مگر در اثر گناه "ظلم و ستم و..." توانگران.

نظر امام علي درباره تامينهاي مادي و اقتصادي مردم

و چرا امام على بن ابيطالب ''ع''، در ترسيم سيماى جامعه ى اسلامى كوفه، مى گويد: ما اصبح بالكوفه احد الا ناعما، ان ادناهم منزله لياكل البر، و يجلس فى الظل، و يشرب من ماء الفرات. [ ''بحار الانوار'' ج 40، ص 327. ]

- همه ى ساكنان شهر كوفه از امكانات رفاهى برخوردارند، حتى پايين ترين افراد، نان گندم مى خورند، و خانه دارند، و از آب آشاميدنى خوب استفاده مى كنند.

توبيخ شديد امام عصر به علي بن مهزيار اهوازي درباره توانگري و محروميت

و چرا حضرت حجت بن الحسن المهدى، امام زمان و ولى عصر- عجل الله تعالى فرجه الشريف- به على بن مهزيار اهوازى مى فرمايد:

... كثرتم الاموال، و تحيرتم على الضعفاء، و قطعتم الرحم الذى بينكم، فاى عذر لكم. [ ''غايه المرام''، عالم جليل سيد هاشم بحرانى، ص 779. ]

- سرمايه دارى پيشه كرديد، و ضعيفان "و ناتوانان" را سرگردان "و بى پناه" ساختيد، و رحمى كه در ميان بود قطع كرديد، ديگر "در نزد خداوند" چه عذرى خواهيد داشت؟ از اين توبيخ بزرگ الهى، بخوبى روشن مى شود كه اندوختن ثروت روى ثروت و زياد كردن دارايى، و زندگى و مسلك سرمايه دارى، خود باعث سرگردانى و بيچارگى و سقوط طبقات فرودست و مستضعف است. و همينگونه هم هست. و تجربه همواره شاهد صدق اين تعاليم الهى است. نيز ممكن است مراد از اين ''رحم'' كه در كلام امام معصوم آمده است، معنايى عامتر باشد، و رحم خويشاوندى و رحم دينى و اجتماعى و انسانى را نيز در بر بگيرد. اين احاديث چرا در هيچ جا مطرح نيست، نه در فقه، نه در استنباط، و نه در اقتصاد جامعه ى مدعى اسلام. و مگر اينگونه احاديث- بجز آيات قرآن كريم در اين باره ها و اين موضوعات- يكى و دو تا و ده تاست كه در سند يا دلالت آنها القاء شبهه كنند؟ اينگونه آيات و احاديث است كه ''اصول'' را تبيين مى كند، و نظر اسلام را در ''انسان شناسى'' و ''اقتصاد'' و ''معيشت'' و ''سلوك'' و ''حيات'' رسم مى نمايد. چگونه مى شود از اين تعاليم والاى انسان ساز و جامعه پرداز، كه همسان خورشيد زواياى زندگيها را گرم و روشن و متعادل و انسانى مى كند چشم پوشيد، و مدعى علم دين و رسالت الهى و امانتدارى رسول الله ''ص'' و نجات انسان بود؟ چگونه؟

خدايا! ما را از اين خواب گران غفلت و تسامح نابجا بيدار كن، و با نفس انبيا و اوصيا- عليهم السلام- حيات بخش، حيات فردى و اجتماعى، حيات اقتصادى و معيشتى، حيات اخلاقى و انسانى، حيات انقلابى و اقدامى، حيات قرآنى و محمدى...

راه اصلاح جامعه در نظر امام علي بن ابيطالب

و سرانجام چرا امام على بن ابيطالب ''ع'' مى فرمايد: الرعيه لا يصلحها الا العدل. [ ''غرر الحكم'' ص 29، نيز ''الحياه''، فصل 47، از باب 12، ''لايصلح المجتمع الا العدل''، حتما، ملاحظه شود "ج 6، ص 400 به بعد. ]

- توده ها را جز عدالت چيزى اصلاح نمى كند "و به راه صلاح و انجام وظيفه و عمل به احكام سوق نمى دهد".

و چه عيب دارد كه من در اينجا، براى حصول بيداريهاى لازم، اين حديث را نيز نقل كنم. بگذار اينگونه احاديث و تعاليم از درون كتابهاى قطور عربى در آيد، و در دسترس مردم قرار گيرد، تا نسلهاى جوان بدانند كه رهبران دينى چگونه به آنان و نيازهاى آنان و سلامت و سعادت آنان مى انديشيده اند:

زراره "ابن اعين"، عن ابى جعفر ''ع'' قال: ان عليا اتى برجل عبث بذكره حتى انزل، فضرب يده حتى احمرت... و زوجه من بيت مال المسلمين. [ ''وسائل الشيعه'' ج 18، ص 575 -574. ]

- راوى و محدث معتبر، زراره بن اعين، از حضرت امام محمد باقر ''ع''، روايت كرده است كه فرمود: ''مردى را نزد على ''ع'' آوردند كه استمنا كرده بود. على ''ع'' چوبى چند "براى تنبيه و ترك اين كار"، به دست او زد تا دستش سرخ شد... آنگاه براى او با هزينه ى بيت المال زن گرفت''.

اين حديث از حضرت امام جعفر صادق ''ع'' نيز روايت شده است، و در كتاب ''كافى''، و ''المقنعه'' شيخ مفيد، و ''وسائل الشيعه'' نقل گشته است.

رسيدگي اقدامي به مشكلات مردم و رفع موانع رشد افراد

اكنون بنگريد به عظمت مقام تربيت، و جلال برخورد، و شكوه شناخت، و ژرفايى دل، و بيدارى جان... و مهربانى واقعى با انسان و لمس مشكلات انسان... و دلسوزى و همدلى... بنگريد به چگونگى برخورد با واقعيت زندگى و توجه به آن، و محاسبه كردن حكومت غريزه در زندگى طبيعى و كيفيت مقابله با موانع رشد انسانى... ''تنبيه'' و سپس ''تزويج''.. اين است دين. دين يعنى اين... پيوسته از مردم توقع گذشت و ايثار و فداكارى داشتن، هماره در گوش مردم خواندن و موعظه كردن، از چشمپوشى و ترك و انصراف دم زدن، و هيچ به واقعيات زندگى و طبع و زمان و نياز نينديشيدن، و با اين حال داعيه ى ''فردسازى'' "تربيت" و ''جامعه پردازى'' "سياست" داشتن، به چه حساب درست است، و چگونه با دين خدا و واقعيات ملموس زندگى منطبق است، و چسان به نتيجه خواهد رسيد، و كى و كجا به نتيجه رسيده است؟؟

بارى، و اينهمه سرمشق است براى رهبران اسلامى، و مديران جامعه ى دينى، و برنامه ريزان اقتصادى، بلكه دستور است نه تنها سرمشق.

و اگر جوانان به ماهيت اين تعاليم و اين مديريت و اين اقتصاد و اين سياست پى ببرند، و بويى و نشانه اى از آن را در عملكردها، برنامه ريزيها، بازارها، نرخها، توزيعها و... ببينند، ديگر چه دليلى دارد كه ببرند و سر بخورند، و به اين سوى و آن سوى بگرايند، و نماز نخوانند، و روزه نگيرند، و عفت نورزند، و احساس بى پناهى كنند، و روى خوشى به ''تهاجم فرهنگى'' "به اصطلاح" و امثال آن نشان دهند. و چنين جوانان با ايمان و پر نشاط و فعال و فداكار و اميدوارى، حضورشان در جامعه، نفى هر سخن و فرهنگ و انديشه و ايده اى است كه بخواهد در برابر تلالو ارزشهاى قرآنى خودى بنمايد، يا در شعاع تابش آفتابسان فروغهاى پرتوزاد آموزشهاى جاودانه ى ''نهج البلاغه''، عرض اندامى كند.

اينگونه جوانان برخوردار از فضاى واقعى اسلامى و قسط قرآنى- چه پسر و چه دختر- نماز هم خواهند خواند، روزه هم خواهند گرفت، ناموس پرست و جوانمرد و انساندوست و غيرتمند هم خواهند بود، گوهر عزيز و گرانبهاى عفت را هم حفظ خواهند كرد، و در جامعه عضوى فعال و سازنده و اميدوار خواهند ماند.

پس اى مسئولان اسلامى! اشتباه نكنيد، و غفلت نورزيد، و مسامحه روا مداريد، و راه را عوضى نسپاريد. راه راه پيامبران است، راه ''قرآن'' است، راه ''نهج البلاغه'' است...

يادآوري و تذكر و اهميت آن

قرآن كريم يادآورى را سودمند شمرده است. من يادآورى مى كنم، و هشدار مى دهم... راه انقاذ نسل جوان اين است. در صورتى كه انقلاب انقلاب باشد، ''تهاجم فرهنگى'' چيست؟ ماهيت ''انقلاب'' تهاجم ناپذير است.

خدايا! تو گواه باش، حقايق دين تو را، و تعاليم كتاب تو را، و سيره ى انبيا و اوصيا را كتمان نكرديم، بلكه يادآورى كرديم، نوشتيم، و گفتيم...

خدايا! ما را از آن نفرين و لعنت و عذاب، كه به كتمان كنندگان وعيد داده اى دور بدار... و به آن پاداشها كه به مذكران و منذران "يادآورى كنندگان و بيم دهندگان" وعده داده اى برسان..

بي ثمري موعظه و حرف در صورت غفلت يا تغافل از واقعيات زندگي مردم، به ويژه نسلهاي جوان

و من شگفت زده مى شوم چون مى نگرم كسانى را كه خود را مسئول و متعهد مى دانند، و از احوال نامناسب برخى از جوانان نگران مى گردند، و درباره ى ديندارى و اخلاق و انسانيت و نماز و روزه و عفت و حجاب آنان حساسيت نشان مى دهند " [ و البته كه بسيار بجاست، و مقتضاى تدين و تعهد و خداشناسى و نوعدوستى و اسلام خواهى و ايران دوستى همين است. ] كه اين مسئوليت- شناسان چگونه نسبت به مسائل زندگى و مشكلات معيشتى و تحصيلى و خانوادگى و فشارهاى درونى اين نسل بى توجهند، و براى تحقق عامل بنيادين اصلاح، و مسئوليت اصلى " اجراى عدالت و قسط" نمى خروشند، و از طوفانهاى سركش و ارزش ستيز ''تكاثر'' و ''اتراف''، و شعله هاى دوزخ آساى ''فقر'' و ''حرمان''، و فاصله هاى جهنمى و عقده آفرين زندگيها و معيشتهاى بسيار متفاوت و تاثير بدى كه اين چگونگيها در روح حساس نسل جوان مى گذارد، اينسان غافلند يا متغافل؟ و صد البته كه نمى خواهم تعبير كنم، بى احساسند و بى درد...

من در اينجا دو حديث نقل مى كنم، يكى از پيامبر اكرم ''ص'' و ديگرى از امام جعفر صادق ''ع''، تا نسل جوان بداند كه حقيقت اسلام چيست، و مسئوليتهاى اسلامى كدام است. اميد من اين است كه به بركت اين تعاليم و روحانيت اين احاديث- كه همه سخنان انسانهاى هادى است- دين و اعتقاد و ايمان و عمل و اميد و نشاط و كوشايى جوانان حفظ گردد و در تزايد باشد.

حديثي بسيار مهم از پيامبر اكرم و استفاده پنج موضوع مهم از آن

اين حديث، حديث عجيبى است، داراى معنايى عجيب، و پيامى عجيب... آن را ثقه الاسلام محمد بن يعقوب كلينى "م: 329 ه. ق"، در كتاب عظيم ''اصول كافى''، به روايت راوى موثق، حنان بن سدير صيرفى [ ''سفينه البحار'' ج 1، ص 353، نقل توثيق وى از بزرگان. ] از حضرت امام جعفر صادق ''ع'' نقل كرده است كه فرمود:

پيامبر اكرم ''ص'' در حالى كه تندرست بود و بيماريى نداشت حس كرد كه مرگش نزديك شده است، يعنى جبرئيل به او خبر داد. چون چنين ديد امر كرد تا مردمان را به مسجد فرا خوانند، و فرمود كه مهاجران "مسلمانان اهل مكه كه به مدينه هجرت كرده بودند"، و انصار "مسلمانان خود مدينه" همه، سلاح به همراه برداشته به مسجد بيايند. [ و اين چگونگى در هنگامهايى بود كه كارى بسيار مهم پيش مى آمد، يا مى بايست مردم از موضوعى بسيار مهم آگاه مى گشتند. ] سپس خود به منبر بر آمد، و مردم را از نزديك گشتن مرگ خويش آگاه ساخت، آنگاه فرمود:

اذكر الله الوالى من بعدى على امتى، الا يرحم على جماعه المسلمين، فاجل كبيرهم، و رحم ضعيفهم... و لم يفقرهم فيكفرهم، و لم يغلق بابه دونهم فياكل قويهم ضعيفهم.. ثم قال: "قد" ''بلغت و نصحت فاشهدوا''. [ ''اصول كافى'' ج 1، ص 406. ]

- از كسانى كه پس از من بر مسلمانان حكومت مى كنند مى خواهم كه خدا را در نظر داشته باشند، تا مبدا با توده هاى مسلمان نامهربانى كنند. بايد سالخوردگان را محترم شمارند، و با ناتوانان رافت ورزند... و بايد مردم را به فقر و محروميت دچار نسازند تا از دين بيرونشان سازند. و بايد در را به روى مردم "و شكايتها و درد گزاريهاى مردم" نبندند تا توانگران، ناتوانان را ببلعند..

سپس فرمود: ''من مطلب را ابلاغ كردم، و دوستانه با شما در ميان نهادم، همه گواه باشيد!...''.

امام صادق ''ع'' "پس از نقل اين سخنان پيامبر اكرم ''ص''" فرمود: ''اين آخرين سخنى بود كه پيامبر- صلى الله عليه و آله- به روى منبر خود گفت''.

اكنون، در اين سخنان معلم بزرگ الهى و آموزگار هميشه ى دين خدا، پيامبر اكرم اسلام، با دقت بنگريد. چند اصل مهم و سازنده ى فرد و زنده كننده ى جامعه، در اين راهنمايى ژرف و تعليم عظيم و پيام سترگ آمده است:

1- لزوم احترام گزاشتن به مردم از سوى حاكميت و همه ى ماموران و كارگزاران، هر كس و در هر مقام و در هر لباس.

2- لزوم داشتن رابطه ى مستقيم با مردم و دسترس داشتن همواره ى مردم به حاكميت.

3- اينكه توانمندان "از اقتصادى و جز آن"، اگر از مردم حمايت نشود، آنان را مى خورند و هضم مى كنند.

4- اينكه عامل پيدايش فقر و شيوع آن در جامعه حاكميت است...

5- اينكه فقر در مردم و خاندانها و استمرار محروميت و تنگدستى و كمبود داشتن "و نبودن امكانات براى تربيت درست فرزندان و سامان دادن به زندگى پسران و دختران"، سبب كفر است، يعنى سست شدن عقيده و فاصله گرفتن "تدريجى" از دين و عمل به احكام دين، و نااميد شدن از حاكميت دينى، و ناتوان گشتن از عمل به احكام دين، زيرا كه عمل- در مجموع- به تغذيه، لباس، جا، استحمام، فرصت فراگيرى، كتاب "دست كم: رساله، قرآن و مفاتيح" [ با توجه به نرخ كنونى رساله و قرآن و مفاتيح، و حتى تنها همان رساله. ] امكانات و هزينه نياز دارد.

اين اصول ياد شده، كه مضمون صريح سخن مهم و پيام عظيم پيامبر اعظم است، همه مسلم است و آزمون يافته. درباره ى اصل چهارم بايد گفت، واقعيت همان است، زيرا كه برخورد هر نظام با پديده ى سرمايه دارى و سرمايه داران، و چگونگى استفاده ى آنان از اموال و امكانات، و باز بودن دست آنان در كارها، و شاغل بودن در پستهاى حساس كليدى، و امنيت خاطر داشتن با هر چگونگيى در بازرگانى و معاملات و واردات و صادرات و توليد و توزيع و نرخگذارى... و برخوردارى از حرمت و موقعيت در سطوح عالى حيات اجتماعى به دليل هزينه گذارى "بنا بر مقاصد- در اغلب" در امور خيريه و موسسات عمومى و دينى، و ارتباط و پيوستگى با مقامات بالا "اعم از قضايى و اقتصادى و تقنينى و اجرايى"... اينها همه به صورتى قطعى و انكارناپذير، همان واقعياتى است كه سرنوشت اقتصاد جامعه را تعيين مى كند، و برخوردارى يا محروميت، و غنا يا فقر ديگر طبقات را رقم مى زند. پس سخن پيامبر خدا حق است "و لم يفقرهم فيكفرهم".

همواره بايد ديد هر نظامى با قارونها و قارونچه ها چه مى كند. مبارزه با فرعونها و فرعونچه ها يك بخش قضيه است، آنهم بخشى ناقص و ناتمام. تا حضرت موساى كليم ''ع'' هر سه طاغوت را از ميان نبرد، فرعون "طاغوت سياسى"، قارون "طاغوت اقتصادى" و هامان "طاغوت فرهنگى"، بنى اسرائيل نجات نيافتند. [ به آيات ''قرآن كريم''، درباره ى انقلاب حضرت موسى ''ع''- كه مكرر در قرآن ذكر شده است- مراجعه كنيد، و در آنها تامل نماييد. ]

درباره ى اصل پنجم نيز احاديث متعددى رسيده است. ممكن است كسانى با صبر و تحمل، در عين فقر و حرمان، دين خود و عمل به آن را، يا بخشى از آن را حفظ كنند، و چنانكه در حديث رسيده است، رحمت خدا شامل حالشان شود، و دينشان به گونه اى محفوظ بماند، ليكن فقر به نام يك پديده ى پذيرفته شده و با استمرار در ميان طبقات، همه ى ارزشها را نابود مى كند و همه چيز را بر باد مى دهد، بلكه بايد گفت نمى گذارد چيزى بوجود آيد و ارزشى تحقق يابد تا نابود گردد و از ميان برود. ياد گرفتن احكام دين و يافتن تربيت دينى و عمل كردن به احكام دين- چنانكه ياد شد- متوقف است بر امكاناتى و هزينه هايى و داشتن فرصتهايى، كه اگر اين امكانات و فرصتها نبود، و- مثلا- نوجوان از 12 -10 سالگى مجبور گشت نان آور خانه شود، و از سر آفتاب و پيش از آن تا پاسى از شب، در تعميرگاهها و مغازه ها و گذرها كار كند و بدود و توسرى بخورد، كجا فرصت فرا گرفتن دين و احكام دين و عمل به آنها را پيدا مى كند، كجا؟ و تازه اين يك نمونه است.

پس بنابراين، نبايد به كسانى نگاه كرد كه از همه ى امكانات برخوردارند. و نبايد كشكى باد در غبغب انداخت، و دم از دين و ديندارى و تبليغ و ترويج احكام زد، و سخنرانيهاى زيبا كرد، و منبرهاى خوب تحويل داد، و تنها به اينها بسنده كرد. بايد به بندگان خدا و گرفتاريها و بدبختيها و حرمانها و فقدانهاى آنان انديشيد. بايد به درون زندگيها رفت و از مصائب و مشكلات باخبر گشت. بايد كنار دلهاى افسرده، و جانهاى درد كشيده، و استخوانهاى خرد گشته، و بنيه هاى به استثمار تباه شده نشست و از آنها شنيد. بايد به واقعيات بازگشت و به واقعيات فكر كرد. بايد اندكى از خصلت پيامبران را در خود پديد آورد. و بايد به همه ى تعاليم دين رجوع كرد. دين يك ''مجموعه ى كامل و مرتبط'' است، نه بخشهايى پراكنده و جدا از هم. پس بايد به همه ى اين ''مجموعه'' توجه كرد، و همه را در استنباط احكام و برنامه ريزيها دخالت داد، تا احكام جامع و پاسخگو باشد، و برنامه ها سرشار و سازنده، بويژه در زندگى معاصر، با اينهمه مسئله.

آرى، بايد به همه ى تعاليم رجوع كرد، و در همه بژرفى تامل ورزيد. و از جمله بايد ديد چرا پيامبر اكرم ''ص'' مى فرمايد:

... لو لا الخبز ماصلينا، و لا صمنا، و لا ادينا فرائض ربنا- عز و جل. " [ ''كافى'' ج 5، ص 73، و ج 6، ص 287. ]

- بدون نان "و ديگر نيازهاى لازم"، نه نماز مى توانيم خواند، نه روزه مى توانيم گرفت، و نه ديگر واجبات پروردگار عزيز را مى توانيم انجام داد.

و چرا امام على بن ابيطالب ''ع'' مى فرمايد:

لكل ذى رمق قوت. [ ''كافى'' ج 8، ص 23. ]

- هر كس و هر چيز جان دارد، خوراك مى خواهد.

و چرا امام باقر ''ع'' مى فرمايد:

ان الله- عز و جل- خلق ابن آدم اجوف و لا بد له من الطعام و الشراب. " [ ''كافى'' ج 6، ص 287. ]

- خداى عزيز جليل، فرزندان آدم را با شكمهاى خالى آفريده است، پس ناگزير به خوردنى و آشاميدنى نيازمندند.

و چرا امام صادق ''ع'' مى فرمايد: انما بنى الجسد على الخبز. [ ''كافى'' ج 6، ص 286. ]

- شالوده ى ساختمان بدن انسان، نان "ماده ى غذايى" است.

و آيا كدام مصلح و متفكر و فيلسوف و مربى و جامعه ساز و مكت پردازى- در طول تاريخ بشر- به اهميت موضوع اقتصاد اينگونه توجه كرده است، و با پديده ى فقر و نيازمنديها اينگونه واقع بينانه برخورد داشته است، و آن را در ارتباط با ايمان و كفر و عمل به احكام دين و ترك آن مطرح ساخته است؟ ليكن هزار افسوس كه اين تعاليم همواره مغفول است.