کلام جاودانه

محمدرضا حكيمي

- ۱۰ -


اسلام، در فهم درست آن، تنها راه نجات انسان

و آيا براى بشريت خرد شده و نگونسار امروز "با اينهمه حيوانات مسلح كه بر همه جا مسلط شده اند، و با اين علمى كه در روند اختراعات سلاحى، گيرنده ى جان انسانها گشت، و با اين تمدنى كه انسان را اينسان به وحشيگرى سوق داد، و با اين ايسمهاى گوناگون كه كارشان به اينجا كشيد"، چه چيز مى تواند ارزش داشته باشد، جز شناختن و شناساندن ارزشهاى نجات بخش و تعاليم هدايتگرى كه هدف نهايى آنها رهانيدن انسان است از: - ظلمات الحاد و كفر...

- زمهرير پوچى و هيچى...

- دوزخ تكاثر و اتراف و اسراف "به هر شكل و با هر نام"...

- جهنم فقر و محروميت...

- چنگال طاغوتان اقتصادى و سياسى و فرهنگى و نظامى...

- دام عالم نمايان اغنياگراى دنيا خوار، و روحانى نمايان دكه دار كاسب... [ و از اينجاست كه در قرآن كريم و احاديث شريف، درباره ى عالمان بد "و مدرسان و واعظان و پيشنمازان و خطيبان و قاضيان و هر فرد يا گروه از صنف وابسته به دين كه واجد صفات لازم نباشند و آنچه را بايد مراعات كنند نكنند"، آنهمه هشدار داده شده است، و بر دورى جستن از آنان و ترك مراجعه به آنان و قطع معاشرت با آنان تاكيد گشته است. در اين باره حتما رجوع كنيد به ''اصول كافى'' ج 2، و ''بحار الانوار'' ج 2، ''باب ذم علماء السوء و لزوم التحرز منهم نكوهش عالمان بد و لزوم دورى جستن از آنان''، نيز سخنان و هشدارهاى شهيد ثانى، در ''منيه المريد''، و نراقى "پدر" در ''جامع السعادات'' و نراقى "پسر" در ''معراج السعاده''. ]

- منجلاب اينهمه ذلت و انحطاط...

- سقوط و انحراف...

- خدا فراموشى و دنيا دوستى...

- نوع ستيزى و محروميت آفرينى...

- ستمگسترى و بيدادگرى...

- جاهليت گرايى و باطلكارى...

- سرگردانى و ياوه انديشى...

- عمر تباهى و ارزش كشى...

- و پوچگذرانى و هيچ بدستى... آرى، امروز كه امپرياليسم جهانخوار و نظامهاى جنايت پيشه وابسته ى به آن اردوگاه، نمايان ساختند كه چه درندگانى هستند جنگلى، و چه سفاكانى هستند انسانخوار، و چه مغولانى هستند ديوانه، و چه نرونها و آتيلاهايى هستند وحشى [ و آيا اگر بشريت و تاريخ و وجدانهاى حساس انسانى، همه ى فجايع اينان را، در اينجا و آنجاى جهان، و با اين ملت و آن ملت، فراموش كند، رفتار اين وحشيان بى آبرو را با فلسطينيان مظلوم فراموش خواهد كرد؟. ] و چه دزدانى هستند غارتگر، و چه بوزينگانى هستند مسخ شده، و چه پستانى هستند پست و ناانسانهايى نا انسان... و كمونيسم و سوسياليسم مادى "پس از سالها مبارزه با ارزشهاى مقدس و جاويد و پس از آنهمه جنايت و آدمكشى، و آنهمه تحليلهاى نامستند موهوم، و نظريه پردازيهاى واهى و استنتاجهاى پا در هوا و ''علمى'' وانمود كردن آنها"، اينگونه به زوال گراييد، آيا چه چيز براى بشريت سودمندتر است از بازگشت به شناخت اهداف انبيا و تامل كردن و تعمق ورزيدن در كاملترين اديان الهى، كه نقطه ى كمال تزكيه اى و تعليمى آنهاست [ مهمترين نياز انسان در اين جهان "كه يكبار بيشتر در آن نخواهد آمد، و آنچه در همين يكبار به دست آورد سرمايه ى ابدى او خواهد بود"، نياز او است به ''تزكيه'' و ''تعليم''. و تزكيه و تعليمى كه نتيجه ى كامل و مطلوب از آن به دست آيد، تزكيه و تعليم الهى است "كه به وسيله ى ''انسان هادى'' انجام پذيرد" نه بشرى. و اين تزكيه و تعليم، صورت كامل و جامع آن، در تعاليم و دستورات و اخلاق و احكام واقعى قرآن و اسلام آمده است. ] و دين جامع است و خاتم، يعنى دين اسلام؟

جامعه توحيد و عدل

آيا اكنون، براى انسان و انسانيت، چه چيز سودمندتر، و اطمينان بخش تر، و كرامت آفرين تر است از روى آوردن به ''حيات طيبه ى قرآنى''، در سايه ى ''توحيد'' و ''عدل''؟ يعنى باور به خداى جهانها براى كسب سعادت جاويد آنجهانى، و باور به كرامت انسانها براى تامين زندگى سالم اينجهانى؟...

... زندگيى بدور از كفر و الحاد و اختناق و ستم و تبعيض و محروميت، و منزه از سالوسى و تزوير و سوء استفاده و استثمار، و پويا در جهت به فعليت در آوردن همه ى توانهاى بالقوه ى انسانى و متجلى ساختن همه ى گوهرهاى فطرت رحمانى .

و البته- و صد البته- كه خوانندگان دل آگاه توجه دارند كه آنچه مورد نظر و هدف اين نويسنده است- چنانكه ياد كرد- زندگيى و جامعه و نظامى است بواقع اسلامى، يعنى قائم بر دو ركن ''توحيد'' و ''عدل''، زيرا كه اگر هر يك از اين دو ركن نباشد، آن زندگى و جامعه و نظام- بواقع- اسلامى نيست و اسلامى نخواهد بود. اگر جامعه اى اهل توحيد نباشد و به خداى يگانه ى هستيهاى كوچك و بزرگ و جهانها و عالمها ايمان نداشته باشد و او را عبادت نكند، اسلامى و قرآنى نيست. همينگونه اگر جامعه اى قائم بالقسط نباشد "كه هدف اصلى جامعه سازى دينى و انبيايى است- ''ليقوم الناس بالقسط'' [ ''سوره ى حديد'' "57"، آيه ى 25. ] و عدالت در همه ى شئون آن- بويژه شئون اقتصادى و معيشتى- و براى همه ى مردم [ البته اگر عدالت براستى عدالت باشد، براى همه ى مردم است و همه را فرا مى گيرد- چنانكه از امام جعفر صادق ''ع'' آموخته ايم "اصول كافى، ج 3، ص 568". پس آنچه براى همه ى افراد و براى همه ى جامعه نباشد، عدالت نيست. ] حضور نداشته باشد، اسلامى و قرآنى نيست، چنانكه آيات قرآن كريم و احاديث معتبر بصراحت شاهدى قاطع بر اين حقيقت است. [ بخشى از اين آيات و احاديث، در جلد ششم ''الحياه''، گرد آورى شده و در دسترس قرار گرفته است، بد نيست ملاحظه شود. ]

پس امروز راه نجات بزرگ و موفقيت سترگ، براى انسان معاصر [ و به طريق اولى، انسان آينده، زيرا هر چه علم "به اصطلاح" و تمدن "به اصطلاح"، ترقى كند، نياز انسان به ''تزكيه'' و ''تعليم'' افزون مى گردد. ] - پس از سرخوردگى از هر دو سوى عالم- حركت است به سوى ارزشهاى الهى ''قرآن كريم'' و ''نهج البلاغه ى عظيم''...

درخواستي از آگاهان و...

و اين است كه من از آگاهان دلسوز، و پويندگان راستين، و روشنفكران مردم دوست، و حقيقت جويان شجاع، و خود ناباختگان هوشيار، و مريد ناپرستان بزرگ روح، و استعمار ستيزان راستگو، و فضيلت طلبان درست انديش، و ايراندوستان بيدار تقاضا مى كنم كه- بدور از همه ى آنچه گذشته است و مى گذرد، و بر كنار از ريختن آب به آسياب ناشايستگان- به شناخت درست و عميق اسلام روى آورند، و در اين باره وقت بگذارند، و همت گمارند، و دانش آن را فراگيرند، و توانها و فرصتها و استعدادهاى خداداد خود را- فردى و گروهى- براى پژوهيدن حقيقت تعاليم قرآن كريم و تعاليم ''نهج البلاغه'' بسيج كنند، و آشنا شدن با ابعاد گوناگون و جذاب اين تعاليم انسان ساز و جامعه پرداز را در دستور زندگى و بخشهاى اصلى وقت خويش جاى دهند.

ميراث اسلام و عرضه آن

و من يقين دارم كه اگر آگاهان و روشنفكران و نسلهاى جويا و پويا.. بدين شناخت روى آورند، و زحمت آن را برتابند، و دانش لازم براى اين شناخت و آشنايى را به دست آورند، و راه را درست بسپرند، زيان كه نخواهند ديد هيچ، بلكه به نتايجى بس گرانسنگ خواهند رسيد كه- در مجموع- در هيچ جا و هيچ مكتب و مرام و مذهب و مسلك و فلسفه و حقوق و ايسمى به آن نتايج نخواهند رسيد. و آنگاه است كه وظيفه ى خويش بدانند كه مردم را به اين حقايق بخوانند، و آن شناختهاى قرآنى و نهج البلاغه اى را- با همان ''بدورى'' و ''بركنارى'' كه ياد شد- در دسترس همگان قرار دهند، و از ''ادبيات'' و ''هنر''- كه همواره ابزارى است در دست روشنفكران- براى رسانيدن آن آگاهيهاى نجات بخش راستين به توده ها، به گونه اى شايان، استفاده كنند.

و اينهاست و اينها، كه اين نويسنده، همچنان هميشه- و هنوز استوارتر، بويژه پس از آفتابى شدن فساد و خونخوارى و تباهگرى و بيحاصلى و زيانبارى مكتبها و ايسمها- معتقد است كه بايد تركيبى در هم آميخت، غنى، و نيرومند، و متفاوت، و پر جاذبه، و متناسب، و جامع، و پاسخگو، و پويا، از:

- اصالت قسط قرآنى،

- صلابت عدل علوى "متجلى در سيره ى آن امام و در ''نهج البلاغه''"،

- رسالت خطب فاطمى "در فراخوانى به اقامه ى حكومت ''عدل قرآنى''"،

- خون خورشيدى عاشورا "در دفاع از ارزشهاى قرآنى و نجات دين توحيد و عدل"، - نيايش آگاهانه و سراسر تعهد امام سجاد ''ع'' "''صحيفه ى سجاديه'' [ خط ''صحيفه ى سجاديه'' و تعاليم عجيب آن زبور مقدس، خط مبارزه اى مكتبى و عميق و دامنه دار و سازنده است، با هر ستم و جهل و جاهليت و استكبار و انحراف و سقوط و استضعاف و ذلت، كه از آنهم نيز نبايد غفلت كرد. ]

- تعاليم اخلاقى و حقوقى زندگيساز امام باقر ''ع'' "با نفى همه ى تحريفها و انحرافها، در اعتقاد و مكتب..."،

- مبانى تربيتى و اقتصادى مساواتگراى امام صادق ''ع'' "با نفى همه تحريفها و انحرافها، در اعتقاد و مكتب..."،

- انسان سازى مكتبى امام موساى كاظم ''ع'' "مواعظ به هشام ابن حكم و..."،

- موضعبانى اعتقادى و شناختى امام ابوالحسن الرضا ''ع'' درباره ى حقايق هستى و تكليف "متجلى در ''خلوص دريافت قرآنى''، و نفى همه ى نحله ها و مكتبها و كلامها و فلسفه ها و عرفانهاى غير قرآنى دخيل در اسلام..."،

- صيانت آرمان قرآنى، با مرزبانيى بس حساس، تجسم يافته در زندگى امامان ديگر "كه در دوره هاى تسلط وحشت آفرين جبارانى چون معاويه ى سفيانى و متوكل عباسى... انجام يافت"،

- دعوت به آمادگى براى تحقق ''عدل جهانى''، كه شعار حكومت امام مهدى ''ع'' است،

- به همراه تجربه هاى گران ارج متفكران آگاه اسلام، و پايدارى پايداران..

ضرورت مبارزه جدي با مستكبران اقتصادي

بايد اينهمه را- آگاهانه و صادقانه- شناخت و در هم آميخت، و- آگاهانه و صادقانه- تدوين كرد و به صورتهاى مناسب عرضه نمود. بايد اينهمه را، همراه رنگ هماره ى فجر راستين و شفق خونين، بر سر آباديها فرو پاشيد، و مستكبران و قارونان را، در همه جا، حتى در كشورهاى اسلامى "و حتى در ايران" به بازگشت به راه خورشيدى عدل فرا خواند، و از حيوانيت قرن بيستم، و جاهليت علم مادى، و سبعيت صنعت و تكنولوژى، و تكاثر طلبى شيطانى، و اتراف و اسراف و شاد خوارى اهريمنى، و بيخبرى و بى وجدانى منحط سرمايه دارى [ [ممكن است برخى اين تعبيرها را تند بپندارند. من در پاسخ آنان تنها همين را مى گويم: برويد و زندگى محرومان را، يتيمان را، بى پناهان را، از نزديك ببينيد. به شنيدن اكتفا نكنيد، برويد و خود ببينيد!

''... برويد و بر آنان بگذريد، و ايام محنتشان را زودتر به پايان برسانيد! برويد و دمى نيكبختان را فراموش كنيد؟''- از قطعه ى ''درياچه''، لامارتين.] ]و تيرگيهاى تار و تاريك تاريكستان ارتجاع گرايى... به سوى معنويت قرآنى و نورانيت اسلامى و انسانيت محمدى و عدالت علوى و صلابت حسينى و تربيت جعفرى باز آورد.

دو تاكيد

تاكيد اول: اينكه گفتيم بايد ''مستكبران و قارونان را... به بازگشت به راه خورشيدى عدل فرا خواند..."، بطور عمده مربوط است به دعوتهاى جهانى اسلام و انقلاب، نه درباره ى ايران، زيرا تكليف شرعى در مورد مستكبران و قارونان و قارون روشان مسلمان ايران چيز ديگرى است...

سخن نهج البلاغه درباره انقلاب

در ايران انقلابى، اگر معناى ''انقلاب'' را مى دانيم، بويژه ''انقلاب اسلامى'' و ''تحول قرآنى'' را، و به آن ايمان آورده ايم، و دستور كار انقلاب را از ''نهج البلاغه'' آموخته ايم "از اين انقلابى ترين سخن: ''ما كان بالمدينه فلا اجل فيه... انقلاب و مهلت؟؟'' [ ''نهج البلاغه'' ص 527، ''عبده'' ج 2، ص 86. ] بايد آنان را به اين راه- با همه ى توان و قدرت و نيرو- واداشت و مجبور ساخت. كوتاهى در اين باره و تسامح و... خيانت است به اسلام و به انقلاب و به نسلها... چرا؟ چون كوتاهى و قصور و تسامح و تقصير در اين باره نتيجه اى ندارد جز خاموش گشتن شعله ى انقلاب اسلامى، و ناتوان معرفى شدن دين خدا- معاذ الله- در ساماندهى اقتصادى و عدالت اجتماعى و اقتصادى و معيشتى "اقامه ى قسط و عدل"، و سست گشتن اعتقادات نسلهاى جوان، و ياس و تحير و نگرانى ديگر قشرها، و شيوع ظلم اقتصادى و بيداد مالى در ميان مردم، و بى پناه ماندن طبقات نجيب و بى پناه- چنانكه تجربه گواه است. [ ... و خدايا! تو از قلوب آگاهى، تو مى دانى كه به چه قصد و هدف و نيت به اين مسائل اشاره مى كنيم "''ان اريد الا الاصلاح ما استطعت...'' و ل''نظهر الاصلاح فى بلادك، و يامن المظلومون من عبادك، و يعمل بفرائضك و سننك و احكامك''"، براى اينكه جامعه اصلاح شود، بندگان مظلوم و محروم خدا پناهى بيابند، و مردم بويژه جوانان نبرند و به احكام خدا عمل كنند. ] ماهيت انقلابها هميشه پس از پيروزى روشن مى شود. كوشش كردن براى سقوط يك نظام فصل مشترك ميان انقلاب و كودتاست. فصل مختص و مقوم انقلاب، چگونگى عملكرد پس از انقلاب است. اين چگونگى است كه يك حركت را از كودتاگرى و قدرت طلبى و فرصت خواهى جدا مى سازد و در فصل درخشان ''انقلاب'' جاى مى دهد. اين است كه در نظم نوين انقلابى، در مسائل و شئون مختلف روابط اجتماعى و تربيتى و اخلاقى و قضايى و اقتصادى و معيشتى و فرهنگى و دفاعى، نقطه ى اصلى همين مرحله است يعنى چگونگى عملكرد. اگر در اين مرحله، انقلابى عمل نشود، مرحله ى قبل نيز مورد سوال قرار مى گيرد.

اجراي عدالت راه زنده كردن احكام دين

و روشن است كه ستون خيمه ى انقلاب و ركن اساسى آن عدالت است، بويژه عدالت مالى و اقتصادى و معيشتى، كه سر و كار همه ى مردم- بخصوص انسان محروم- همواره با آن است، و چگونگى تربيت و تهذيب اخلاق مردم و عمل آنان، و سلامت روح و جان و تعادل روان و سامانيابى زندگى همه و همه در گرو آن است، و حتى ديندارى و به احكام دين عملكردن مردم نيز بسته به آن است، يعنى عدالت. و همين است كه امام على بن ابيطالب ''ع'' مى فرمايد:

العدل حياه الاحكام. [ ''غرر الحكم'' ص 30. ]

- سبب زنده شدن "و زنده ماندن" احكام خدا در ميان مردم "يعنى عمل كردن مردم به آن احكام، از نماز و روزه تا همه ى چيزهاى ديگر"، اجراى عدالت است.

و اينجاست كه پيامبران الهى، پس از دعوت به توحيد و پرستش خدا "ان اعبدوا الله"، بى درنگ، به عدالت اقتصادى و معيشتى دعوت كرده اند "اوفوا الكيل و الميزان".

آرى، ستون خيمه ى انقلاب عدالت است "و ''بر پا نبود خيمه بى ستون''". و در واقع، انقلاب پيكرى است كه روح و جان آن عدالت است. و اگر عدالت نبود پيكرى خواهد بود بيجان، كه از آن در جهت ساختن موفق انسان و جامعه كارى ساخته نيست. و بايد اكتفا شود به پس و پيش كردن همانها كه از قبل بوده است، با تحمل زيانهاى سنگين و غيرقابل جبرانى كه لازمه ى در افتادن هر ملتى است با يك حاكميت وابسته ى به ابرقدرتان...

و نشود كه متكاثران و اترافگران و سرمايه داران و ''مرفهان بى درد'' و زالوصفتان نامرد [ ممكن است برخى اين تعبيرها را تند بپندارند... پاسخ اين پندار در پانوشت صفحه 204 داده شده است. ] ايران تصور كنند كه انقلاب اسلامى ايران، به رهبرى روحانيت، پيكرى بيش نيست. و كسى در انديشه ى جان بخشيدن به آن و حفظ جان آن نيست. و انقلاب براى ريشه كن كردن ستمهاى لحظه افزون آنان ديگر كارى نخواهد كرد- يعنى سگها رها و سنگها بسته...

همواره و در سراسر تاريخ تا به امروز، دشمن درجه ى يك انقلابها و تحولها اغنيا و توانگران و برخورداران و سلطه گران بوده اند [ ''سوره ى مزمل'' "73"، آيه ى 11. نيز سخنان دو عالم وارسته ى سده هاى پيشين "شيخ حسن بن ابى الحسن ديلمى، م: 771 ه. ق، در كتاب ''ارشاد القلوب'' ص 279، و شيخ احمد بن فهد حلى، م: 841 ه. ق، در كتاب ''عده الداعى'' ص 113 -111" را درباره ى اغنيا بخوانيد. نيز ''الحياه'' ج 4، ص 93، و ج 6، ص 488 -487، و فصلهاى 7 تا 22، از باب يازدهم را ملاحظه كنيد "ج 3، ص 251 تا ص 425، و ج 4، ص 25 تا ص 113". ] سلطه گر در هر كسوت و با هر نام- چه با انقلاب از آغاز همكارى كرده باشند و چه بعد همراه شوند و چه نشوند، در دو صورت نخست به گونه اى به آن صدمه مى زنند، و چوب لاى چرخ هر تحول و تعديل و احقاق حق و دفع ستمى مى گذارند، و در صورت سوم به گونه اى ديگر... چنانكه با چشم خود در اين 14 سال، با كمال تاسف و درد و دريغ، ديديم.

ضرورت بازشناسي اسلام

تاكيد دوم: اين موضوع مهم، كه كسانى را از جامعه به ''بازشناسى اسلام'' فراخواندم، بايد پذيرفت كه منحصر به آنان نيست، بلكه من در همينجا بايد بگويم كه بسيارى از عالمان اسلامى و فقيهان حوزه اى و محققان دينى و مدرسان و طلاب حوزه هاى علمى و مولفان و نويسندگان مذهبى و مفسران قرآنى و اسلام شناسان مدعى و مدعيان مسلمانى را نيز دعوت مى كنم به شناخت مجدد اسلام "شناختى در ارتباط با زمان و محتواى زمان"... بويژه مدعيان تشيع، يعنى پيروى از على و آل على ''ع'' را، و حماسه بانان خون خورشيدى عاشورا را، و پويشگران راه مربى سترگ الهى انسان، و بيدارى شناس بزرگ لحظه ها و اعصار، حضرت امام جعفر صادق ''ع'' را، و منتظران ظهور احياگر عظيم آيين ''توحيد'' و ''عدل''، حضرت مهدى صاحب الزمان ''عج'' را...

و از جمله- در اين شناخت مجدد- تاكيد مى كنم بر شناخت حقيقت ''قسط قرآنى''، و اهميت اهداف توحيدى و تربيتى آن، و راه تحقق بخشيدن به آن.. و اين خود ركن اصلى شناخت اقتصاد اسلامى است.

پس بايد بدرستى راه خورشيدى توحيد و عدل را شناخت، توحيد قرآن و عدل على بن ابيطالب ''ع'' را... و بايد به اين راه خورشيدى- با همه ى وجود و درك و موضعگيرى و عمل و اقدام- ايمان آورد. بايد از تغافل دست كشيد، و از تسامح پرهيز كرد، و از بيخبرى از واقعيت زندگى و مصائب محرومان و مستضعفان- كه مانند مستكبران همواره در حال ازديادند- اجتناب ورزيد، و از برخورد درست با جوانان و شناخت مسائل و مشكلات آنان طفره نرفت، و از چگونگيهايى كه در روابط گوناگون زندگى اجتماعى و اقتصادى و تربيتى توده ها- در همه جا از كاخ تا كوخ "بله، متاسفانه، از كاخ تا كوخ!"- وجود دارد بطور كامل آگاه گشت، و همه ى آنچه را مى گذرد، بدون كمترين چشمپوشى، سهل گيرى، مداهنه، جانبدارى، بى احساسى و بيدردى، ارزيابى كرد، و كيفيت برخوردها و برخورداريها را با ترازوى عدل و انصاف سنجيد. خداى متعال به مذهبيها فرصت و قدرت داد تا اينكه دين او را- با عمل و آگاهى و عدالت گسترى و زمانشناسى و انساندوستى و وارستگى- ترويج كنند، نه اينكه- خداى ناخواسته- آن را در خدمت دنياى خود قرار دهند، يا از روى بيخبرى، تساهل گرايى، لاتعهدى و امثال اينها، با انسان و جامعه و جامعه و انسان، و مسائل سرنوشت ساز جوانان و مشكلات اصلى نسلها... برخورد كنند.

امتحان قدرت

... عسى ربكم ان يهلك عدوكم، و يستخلفكم فى الارض، فينظر كيف تعملون. [ ''سوره ى انفال'' "7"، آيه ى 129. ]

... اكنون خداوند دشمنان شما را نابود كرد، و شما را حكومت و قدرت داد تا بنگرد كه چگونه عمل مى كنيد، و با دين و مردم و تكليف و مسئوليت و زمان و انسان و عدالت و قسط چه برخوردى داريد.. پس اكنون، همواره، در معرض نظارت خدايى قرار داريم، تا بنگرد كه چه مى كنيم؟...

راه دعوت مردم به گرويدن به ارزشها و عمل كردن بر طبق آنها

امامان معصوم ''ع'' نيز ما را به ''عمل'' و كردار سفارش كرده اند و از گفتار بى عمل پرهيز داده اند، گفته اند مردمان را با ''عمل'' خود به اسلام و ارزشهاى اسلامى فرا خوانيم و علاقه مند سازيم، و به صراط الهى مذهب اهل بيت ''ع'' دعوت كنيم:

ان الوعظ الذى لا يمجه سمع و لا يعدله نفع، ما سكت عنه لسان القول و نطق به لسان العمل. [ ''غرر الحكم'' ص 107. ] - تنها موعظه اى گوش آزار نيست و شگرف است، كه گوينده كمتر سخن بگويد و بيشتر عمل كند.

امام صادق ''ع'':

... رحم الله قوما كانوا سراجا و منارا، كانوا دعاه الينا باعمالهم و مجهود طاقتهم... [ ''تحف العقول'' ص 221. ]

-... رحمت خدا شامل حال مردمى باد كه مشعل روشنگر راه ديگران گشتند، يعنى با عمل، و با همه ى كوشش خود، مردمان را به راه ما دعوت كردند...

امام صادق ''ع'':

كونوا دعاه الناس باعمالكم، و لا تكونوا دعاه بالسنتكم. [ ''قرب الاسناد'' ص 52، نيز ''اصول كافى'' ج 2، ص 78، ديده شود. ]

- مردم را با عمل خود "به دين و پيروى از دين" دعوت بكنيد، و مبادا كه فقط به زبان "سخنرانى، خطبه، شعار" اكتفا كنيد.

بايد اينچنين بود و اينچنين كرد، تا راه اسلام را بتوان زنده كرد، راه توحيد و عدل را، و تا براى انسان معاصر و جهان معاصر بتوان سخنى داشت...

بايد فاصله ى عملكردها، با دستورهاى پيامبر اكرم ''ص'' و ائمه ى طاهرين ''ع''، تا اين اندازه ها عميق نباشد، تا خود را به آنان بتوان مربوط دانست... و نظام را بتوان به آنان نسبت داد... بايد با همه ى نيرو و توان و قدرت و فرصت و امكانات، و با همه ى درك و احساس و مسئوليت شناسى و تعهد گرايى و عواطف پاك و عميق انسانى و اجتماعى، براى عملى كردن ارزشهاى اسلامى كوشيد، نه براى توجيه كردن وضعيتهاى ديگر...

اهميت تامل در نامه هاي نهج البلاغه

عمل به اسلام نه توجيه اعمال

بايد به بخش نامه هاى ''نهج البلاغه''، نامه هايى كه امام على ابن ابيطالب ''ع''- به عنوان حاكم اسلامى- به كارگزاران خطاكار حكومت خود نوشته است مراجعه كرد، و درس گرفت، و بيدار شد، و روش آموخت، و هر مسئول خطاكار را- در هر كسوت و مقام- رسوا كرد، نه توجيه، بويژه خطاكاران و فرصت طلبان در كسوت روحانيت را... بايد به داد اسلام رسيد، و دين خدا را از دست اينان نجات داد، و بر عقايد و ايمان مردم- بويژه جوانان- رحم كرد...

حذف قدرت و نفوذ پول از جامعه اسلامي

بايد زورمندان را و توانگران را فرو كوبيد و دست آنان را از مشاغل اجرايى، در نظام اسلامى "كه به فرموده ى امام على ''ع''، ''امانت'' است نه ''دكان''"، كوتاه ساخت "كه گرگ هيچگاه چوپان نمى شود". بايد قدرت آنان را در همه جا بى اثر كرد تا حاكميت پول در حاكميت اسلامى بيداد نكند، و تا مال و ثروت در جامعه ى اسلامى "كه از ارزشهاى اسلامى سخن مى رود، و اينهمه به نام اسلام شعار داده مى شود"، نقش تعيين كننده اى كه اكنون دارد نداشته باشد، و تا مال در انقلاب ''الله اكبر'' از نفوذ سرنوشت سازى كه اكنون برخوردار است برخوردار نباشد، و تا بدين شكل جهنمى مايه ى تبعيض و تفاوت نگردد، و قسط و عدل را به هزاران فرسنگ بيرون از آباديها پرتاب نكند، تا جايى كه بويى نيز از آنها به مشام بنى بشرى نرسد، و تا اين آيه ى مظلوم قرآنى ''كى لا يكون دوله بين الاغنياء منكم'' [ ''سوره ى حشر'' "59"، آيه ى 7. ] و دهها آيه ى ديگر و دهها حديث، از اين مظلوميت به در آيد..

رعايت موازين اسلامي در هزينه گذاريها

بايد هزينه گذاريها- در هر جا و براى هر چيز- مطابق موازين اسلامى و در نهايت صرفه جويى و به اندازه ى ضرورت باشد، و اموال تباه نگردد، و در مصرف آنها اسراف و اتراف "ريخت و پاش" به عمل نيايد [ بويژه با توجه به اينهمه فقر و محروميت در جامعه، و اينهمه انسانهاى كمبود دار و خانواده هاى عيالوار، و اينهمه جوانان پسر و دختر بى سامان و بى خانمان... و اين كمبودهاى ملموس در امكانات پزشكى و آزمايشگاهى و مدرسه و بيمارستان و كتابخانه و وسائل فرهنگى و علمى و.... ] و زندگيهاى عالمان و روحانيان شاغل و مسئولان نظامى كه به نام اسلام و با شعارهاى ''نهج البلاغه'' روى كار آمده است، با زندگى افراد معمولى و پايين جامعه همسان و همسطح باشد، و از چگونگيهايى.. و برخورداريهايى... و... و..- براى رضاى خدا- صرفنظر شود.

حذف مدارس ممتاز و نجات جامعه از آثار سوء آنها

بايد مدارس متفاوت- كه ضد ارزشهاى اسلامى و اخلاق دينى است- برچيده گردد [ البته مدارسى كه براى شاگردان ممتاز "از نظر استعداد، از هر خانواده" ترتيب داده مى شود خارج از مقوله ى بالاست. ترتيب دادن اينگونه مدارس و دادن امكانات خاص به آنها نه تنها مانعى ندارد، بلكه بسيار لازم است، و بايد از درون شهرها و روستاها و خانواده ها حتى فقيرترين مردم اينگونه اطفال ممتاز شناسايى شوند و تحت تربيت خاص قرار گيرند، زيرا كه افرادى انسان در ميان هر ملت سرمايه هاى آن ملتند. و روشن است كه در همين مورد نيز نبايد از ديگر جهاتى كه به نظر كارشناسان و مربيان ضرورت و لزومى ندارد- و بطبع ضد اخلاق اسلامى خواهد بود- تفاوتى و تبعيضى اعمال گردد، تا به سلامت روحى اطفال و نونهالان و نوجوانان زيانى نرسد، و حالت انسانى در آنان مسخ نگردد- چنانكه در خانواده هاى اشراف منش امتياز طلب، در هر مقام و در هر كسوت، چنين مى شود. و اين لازمه ى همان سوءتربيت اوليه است، يعنى امتيازگرايى. ] و دكان مستكبرمآبى و مستكبر پرورى تخته شود، و فرزندان جامعه ى اسلامى از دوران تربيت اوليه، با روحيه ى برترى جويى و تبعيض طلبى و خود جدابينى پرورش نيابند، و ظلم بزرگ كه اختصاص دادن امكاناتى است به فرزندانى همسان ديگر فرزندان جامعه "و تنها سرمايه ى آنان موقعيت خانوادگى و شغلى پدران است و سوء استفاده ى آنان از اين امور و فرصتها" واقع نشود، و ''استثار'' [ كه اسلام آنهمه با آن مخالفت و مبارزه كرده است، از جمله: ''نهج البلاغه'' ص 147، ''عبده'' ج 1، ص 102- و ص 656، ''عبده'' ج 2، ص 210- و ص 1011، ''عبده'' ج 3، ص 105- و ص 1072، ''عبده'' ج 3، ص 144، و... نيز احاديث حضرت امام ابوالحسن على بن موسى الرضا ''ع''، در اين باره ديده شود: ''الحياه'' ج 5، ص 138. ] "ويژه خواهى و خاصه طلبى" در جامعه رسم نگردد، و ننر پرورى باب نشود، وقار و نيت و آثار روحى پست و پليد آن و گمان واهى متفاوت بودن با ديگر خلق خدا و فرزندان نجيب ديگر مردم، در روح نونهالان- از نخست- ريشه ندواند و رسوخ نكند، و راه اينگونه سلوكهاى منحط و غيرانسانى اشرافى، و اينگونه فرصت طلبيهاى پستى و مقامى، و اينگونه سوء استفاده هاى تكاثرى و اغنيايى، در جامعه ى اسلام و محيط الله اكبر و در ميان ملت ايثار و خون و شهامت، ملت بردبار مومن، گشوده نگردد... [ دستور انسان ساز امام جعفر صادق ''ع''، به حسان معلم، در اين باره ديده شود- ''وسائل'' ج 12، ص 112، ''الحياه'' ج 5، ص 148. ]

اقدام جدي براي حل مشكلات نابود كننده ضعيفان و محرومان

بايد به ضعيفان مدد رسانيد، و آنان را از اين چگونگى نجات داد، و از دوزخ سوزان ''استضعاف'' تشديد يافته در آورد، و از لاى چنگ و دندان بيرحم و خون آشام توانگران و سرمايه داران تكاثر طلب اترافگرا بيرون كشيد. اگر حاكميت اسلامى- قرآنى- علوى نتواند مستضعف جامعه ى خود را از دست مستكبران مالى و سرمايه پرستان جانى و استضعاف گستران خائن به قرآن و ارزشهاى قرآنى و پايمال كنندگان خون شهيدان خدايى برهاند، و نيارد امور اقتصادى و نظام مالى و معيشتى را به سود اين طبقه ى محروم از بندگان خدا و امت محمد ''ص'' "و ديگرانى كه در نظام اسلامى زندگى مى كنند و در پناه اسلام جاى دارند"، در جريان اندازد، پس ديگر چه؟...

تصحيح كار قضاوت و قاضيان و نظارت دقيق بر امر قضاوت

بايد در كار قضاوت و مسئوليتهاى قضايى به راه ''نهج البلاغه'' رفت، و مسئولان را با معيارهاى ''نهج البلاغه'' "كه منشور تعاليم قرآنى و تكاليف اسلامى هر مسلمان اهل قبله است، و معيار حكومت در اسلام" برگزيد و به آن كار خطير گمارد، و در نظارت بر كار آنان سر سوزنى كوتاهى روا نداشت...

بايد، دست كم، از ''عهدنامه ى مالك اشتر''، كه على ''ع'' آن را به عنوان دستور كار يك حاكم اسلامى نوشته است، پيروى كرد...

اهميت دادن جدي به زندگي و امور جوانان

بايد نسل جوان را دريافت، نسلى كه بار مسئوليت بسيار سنگين آينده را به دوش خواهد گرفت. اگر نسل جوان، موجودى ذهنى و سرمايه ى اعتقادى و محرك اقدامى خود را از دست بدهد و داراى شخصيتى بى محتوا گردد، ديگر نه تنها ''آينده'' ساز نيست، بلكه ''اكنون'' ويرانكن نيز هست...

بايد اين نسل را دريافت، و آنچه تكليف است نسبت به آنان انجام داد، تا در مجموعه ى ذهن و زندگيشان خلئى پديد نيايد، و زمينه اى براى سخنان ديگر و فرهنگهاى ديگر فراهم نگردد. با بيخبرى از مسائل و مشكلات توده هاى گوناگون جوان- و اكثر محروم- يا بى توجهى به آن مسائل و مشكلات "و كسانى در پى حاكم ساختن آنچه خود درست مى انگارند [ و در اين ميان كسانى دم از ''مستضعف '' و احقاق حقوق مستضعف مى زنند، و در ميان آنان كسانى هستند كه زندگى و سلوك و مجالس و روابط و مصارفشان هرگز با اين دعوى مناسب نيست... اين ديگر ظلم مضاعف است به مستضعفين، كه برخى دم زدن از حقوق بر باد رفته ى آنان را وسيله قرار دهند.... ] و كسانى در پى به دست آوردن آنچه خود سود مى پندارند، و هواها غالب و عقلها مغلوب"، سخن گفتن از ''تحكيم ارزشها'' پوچ است، و دم زدن از مبارزه با ''تهاجم فرهنگى'' "به حسب اصطلاح رايج"، كارى است عبث يا فريبناك. در اين 14 سال بايد اين اندازه فهميده مى شد كه جامعه را نمى شود قالبگيرى كرد و از بالا سفارش داد، آيا برخى تجربه ها بسنده نيست، كه باز در موارد ديگر به تكرار آنها پرداخته اند؟ و در اين 14 سال بايد درك مى شد كه بدون اجراى عدالت، ساختن فرد سالم و جامعه ى سالم و نظام سالم محال است. جامعه ى سالم از نظر ما مسلمانان جامعه اى است كه در آن به احكام دين خدا عمل شود، و آن احكام در ميان مردم و در زندگى و روابط فردى و اجتماعى و قضايى و اقتصادى و معيشتى مردم جارى و سارى باشد، و به تعبير بهتر احكام زنده باشد، و اين مقصود تحقق نخواهد يافت مگر به اقامه ى عدل و از ميان بردن انواع ستم، از ستم اقتصادى و اجحاف قضايى تا ديگر جورها و ستمها و حق كشيها و حق رباييها و برخوردها و برخورداريهاى ناروا... كه بدان اشاره كرديم.