کلام جاودانه

محمدرضا حكيمي

- ۹ -


اكنون مناسب است سخنانى چند از ''نهج البلاغه''- اگر چه باختصار- درباره ى قاضى و قضاوت نقل كنيم، شايد اداى تكليفى باشد. چون روشن است كه از اركان عمده ى برپايى عدل، و تطهير جامعه، و زندگى كردن مردم بر اساس قسط "ليقوم الناس بالقسط"، و احقاق حقوق محرومان، و سركوب كردن مستكبران اقتصادى و جباران مالى و سلاطين بازار، و رسيدن به فرياد نارساى توده هاى مظلوم و مستضعف، حضور و وجود قضاوت صحيح و قاضى عالم و سالم است در جامعه. اگر قاضى چنانكه بايد باشد نبود "يعنى واجد شرايط بلكه جامع شرايط نبود، تا چه رسد به افراد كم سواد، نامتعهد، سست عنصر، پولدوست، رشوه گير، فاسد الاخلاق، جنايتكار..."، حاصل كار قضاوت چه خواهد بود؟ و سرنوشت طبقات محروم "كه اين قاضيان و دستگاههاى قضايى بايد حقوق مختلف آنان را از حلقوم زورمندان و رشوه دهان و توصيه داران و سرشناسان و... بيرون بكشند و به دست آنان برسانند"، چگونه رقم خواهد خورد؟ اگر مسئولانى كه بايد اينگونه قاضيان را شناسايى كنند و بى هيچ ملاحظه طرد نمايند و كيفر دهند، نكردند چه؟ اگر پس از شناسايى، توصيه ها راه جنايت آميز خود را پى گرفت چطور؟ على ''ع'' مى فرمايد: ''لا ينتصر المظلوم بلا ناصر [ ''غرر الحكم'' ص 349. ] هيچ ستمديده اى نمى تواند حق خويش را بى كمك ياورى بگيرد''. و هيچ يارى و ياورى براى ستمديدگان بهتر از ''قضاوت صحيح'' و ''قاضى سالم'' نيست. اينك تعاليمى از ''نهج البلاغه'':

"41"- مبغوض ترين كسان در نزد خداوند قاضى عالم نماى كم سوادى است كه مسئوليت قضاوت را پذيرفته است، و خود از چند و چون احكامى كه صادر مى كند آگاه نيست. [ ''نهج البلاغه'' ص 71، ''عبده'' ج 1، ص 48 -47. ]

"42"- خونهاى بناحق ريخته از دست قاضيان نادان بى صلاحيت فرياد مى كشند، و اموال "پايمال شده و بنادرست تصاحب گشته" از دست آنان داد مى زنند. [ ''نهج البلاغه'' ص 72، ''عبده'' ج 1، ص 50. ]

"43"- با وجود يك خدا، و يك پيامبر، و يك كتاب، اينهمه اختلاف در قضاوت از چيست، و براى چه؟ [ ''نهج البلاغه'' ص 74، ''عبده'' ج 1 ، ص 51. ]

"44"- بايد رئيس جامعه ى اسلامى، همواره در مركز حكومت، بر امور نظارت مستقيم داشته باشد، از جمله در امر قضاوت و دقت در كار حقداران و رسيدن حق به آنان. [ ''نهج البلاغه'' ص 368، ''عبده'' ج 1، ص 231. ]

"45"- بايد با فضيلت ترين مردم در مسند قضاوت بنشيند. [ ''نهج البلاغه'' ص 1009، ''عبده'' ج 3، ص 104. ]

"46"- قاضى بايد در كار خويش توانا باشد، و در برخورد با مراجعان بر سر لج نيفتد، و هر گاه اشتباه كرد زود بپذيرد و از تسليم شدن در برابر حق سر باز نزند. [ ''نهج البلاغه'' ص 1009، ''عبده'' ج 3، ص 104. ]

"47"- قاضى بايد سر سوزنى طمع نداشته باشد، و درباره ى موضوع پرونده تا آخرين مرحله ى ممكن تحقيق كند.. [ ''نهج البلاغه'' ص 1009، ''عبده'' ج 3، ص 104. ]

"48"- قاضى بايد در امور مشتبه توقف كند و در پى دليل باشد، و از مراجعات خسته نگردد، و صبورانه در پى كشف موضوع افتد، و چون حكمى روشن گشت با قاطعيت تمام ابراز كند، بايد تحت تاثير خوشامدگويى قرار نگيرد، و هيچ عاملى او را از قاطعيت و حقيقت باز ندارد. [ ''نهج البلاغه'' ص 1010 -1009، '' عبده'' ج 3، ص 105 -104. ]

"49"- قاضى اگر با اعتماد به ظن و گمان خود "و بدون رسيدگيهاى لازم يقين آور"، حكم كند ظالم است. [ ''نهج البلاغه'' ص 1184، ''عبده'' ج 3، ص 202. ]

"50"- قاضيان "و عملكرد دستگاههاى قضايى"، بايد هماره زير نظر و مراقبت باشند، همچنين بايد قاضيان از نظر مادى و امكانات زندگى تامين شوند ، تا نيازى به مردم "و هديه پذيرى و رشوه گيرى" نداشته باشند. [ ''نهج البلاغه'' ص 1010، ''عبده'' ج 3، ص 105. ]

اين بود سخنى چند درباره ى ''كلام جاودانه ى على''، و سخنانى از على ''ع''، و تعاليمى از كتاب او ''نهج البلاغه''، كه به صورت ترجمه يا نقل به معنى و مضمون "و بيان مفهوم و مقصود و مراد تربيتى و اجتماعى و ادارى و اسلامى آنها"، در پايان اين مقال آورده شد.

و بخوبى مى نگريم كه در اين تعاليم چه تاكيدهايى شده است- عجيب و مسئوليت آفرين- درباره ى اقامه ى عدل و قسط، و مديريت سالم اجتماع، يعنى همان سياست بر حق و درس قرآنى. و از اينجاست كه برخى از صاحبنظران درباره ى ''نهج البلاغه '' گفته اند: ''معظم خطبه فى السياسه و اقلها فى الزهد [ ''تاريخ الادب العربى''، دكتر عمر فروخ، ج 1، ص 309. ] بخش عمده ى خطبه ها و سخنان آن درباره ى سياست است و اندكى درباره ى "اخلاق" و زهد''.

تعاليم ''نهج البلاغه'' درباره ى زهد و اخلاق و تقوى و اخلاص و خودسازى و تربيت فرد اندك نيست، بلكه اينگونه تعاليم و سخنان و راهنماييها و پندها در آن كتاب بسيار بسيار است، و همه بس پر بار و بس آموزنده، با تعبيرهايى ژرف و سازنده و شگرف، ليكن تعاليم اجتماعى و سخنان غراى سياسى و ادارى و اقتصادى و معيشتى اين كهكشان عظيم، چنان عميق و گسترده و جهت بخش و خط دهنده است كه تصور مى شود كه آنهمه ى ديگر اندكى بيش نيست. و به ملاحظه اى هم اين نظر درست است. و اين چگونگى حاكى است از اهميت واقع سياسى و ادارى هر جامعه، و از اينكه سرمايه ى اصلى هر اجتماع نظام سالم است.

آرى، و اين بود سخنانى از امام على ''ع''، و تعاليمى از كتاب او ''نهج البلاغه''.

و اين بود نگاهى به خورشيدى كه جاودانگى ويژه ى درخشش اوست.

و اين بود ''تفسيرى'' از ''آفتاب''...

تذييل

اشاره به كتاب تفسير آفتاب و چگونگي صدق محتواي آن

... و اين بود ''تفسير''ى از ''آفتاب''، يعنى آنچه اين نويسنده از ''تفسير آفتاب'' در نظر آورده بود، تحقق يافتن هدفها و ارزشها و برنامه ها و دستورالعملهاى قران و نهج البلاغه بود، هدفها و ارزشها و برنامه هاى دين جاويد خدا... مقصود اين بود و لا غير...

و در اينجا از اين روى مى خواهم اين موضوع را در ميان نهم، و سخن را تا اندازه اى بگسترم، تا يك وظيفه ى شرعى را ادا كرده باشم، يعنى يك حقيقت مسلم لازم التذكار را "كه هر انسان آگاهى مى داند و هر منصفى مى پذيرد، و هر متعهدى اظهار آن را وظيفه مى بيند"، ناگفته نگذاشته باشم. و آن حقيقت مسلم اين است كه تعبير ياد شده، چنان نيست كه بطور مطلق صادق باشد، و با چگونگيهاى مختلف درست آيد، و در بستر هر عملكردى بر قوام و صلابت خويش باقى بماند. بلكه آن تعبير در هنگامى معنا تواند داشت، و از ارزش واقعى و معيار اسلامى و عينيت انقلابى بهره ور تواند گشت، و از امانت ادبى و صداقت اخلاقى و صحت تاريخى برخوردار تواند بود، كه ''آفتاب عدالت اسلامى'' و ''قسط قرآنى''- حتى المقدور- بر زندگى مردم جامعه- بويژه محرومان و فراموش شدگان و ستمديدگان- بتابد، و به پيروى از قرآن كريم و تعاليم پيامبر اكرم ''ص'' و ائمه ى طاهرين ''ع''، با تكاثر "افزونخواهى، ثروت اندوزى، استثمارگرى- سرمايه دارى" و با اتراف "رفاه پرستى، مصرفيگرى، معيشت سرمايه دارى" و با ريخت و پاش نعمتها در كنار انسان محروم"، بسختى و بشكلى واقعى و جدى، با برنامه ريزى سالم و قانونگذارى راستين مبارزه شود، و زندگيهاى مردمان، در سطوح مختلف، در پوشش واقعيتى اسلامى قرار گيرد، و زهد و صلاح و صلاحيت مسئولان اسلامى، در كسوتهاى مختلف "و كيفيت زندگى فرزندان، خانواده و نزديكان آنان كه- به طبع حال- مردم از آن بى اطلاع نخواهند ماند"، همگان را اميدوار سازد، و كرامت انسانى و حرمت افراد مصون ماند، و انديشه ها و افكار محترم شمرده شود، و مشورت ركن هر اقدام باشد- چنانكه در قرآن و احاديث بر آن بسيار تاكيد شده است- و هيچ چيز از هيچ كس بى قدر و بها نگردد "و لا تبخسوا الناس اشياءهم" [ ''سوره ى اعراف'' "7"، آيه ى 85، ''سوره ى هود'' "11"، آيه ى 85، ''سوره ى شعراء'' "26"، آيه ى 183. ] و در يك كلمه، زندگى و حيات جامعه- حتى الامكان- زندگى و حيات قرآنى باشد، و ايثارگران- در صورتهاى گوناگون ايثار - به هيچ گونه سستى و پشيمانى و دلسردى دچار نگردند، و آگاهان به خون دل خوردن مبتلا نشوند، و نسلهاى جوان - كه چشم و چراغ هر ملتند و معماران آينده ى هر جامعه- در گرايشهاى دينى و انقلابى استوار بمانند، و در جو عملكردها و چگونگيها "در قضاوت، اقتصاد، معيشت، سياست، فرهنگ، تربيت، علم، صنعت، هنر و..." پايمال نگردند، و همواره احيا شوند، نه اهمال و فراموش.. يا طرد و اسقاط... و خلاصه، حياتى و زندگيى و روابط و احوالى، و قاضى و قضاوتى، و اقتصاد و معيشتى، و قسط و عدالتى، و دلسوزى و همدرديى، و اخوت و ايمانى، و رسيدگى و عملكردى، و سلامت برخوردى در جامعه جريان داشته باشد، كه با اطمينانى- اگر چه بسيار اندك- بتوان گفت، خداى متعال، پيامبر اكرم ''ص''، امام على بن ابيطالب ''ع''، امام حسين ''ع''، امام جعفر صادق ''ع''، و امام رضا ''ع'' و امام زمان ''عج'' از آن چگونگيها رضايتى دارند.

... آرى، آن آفتاب بتابد، و هيچ ابرى و سحاب متراكمى و مانعى و ظلماتى "به هيچ نام، و به هيچ وسيله، و به دست هيچ كس، و در هيچ لباس و مقام..."، چهره ى آن را نپوشاند، و در صفحات كتاب زندانيش نسازد... و هيچ عاملى و دستى يا دستهايى تابيدن عينى "نه گفتارى و شعارى" آن فروغ را ناممكن نگرداند...

اگر اين شد، و مسائل- حتى الامكان و القدره- در اين حدها و حدودها بود، نويسنده در آن نامگذارى و تعبير و تاليف صادق به حساب خواهد آمد، و متعهد شمرده خواهد گشت، و محق خواهد بود، و در نزد آگاهان و آزادگان و عدالتخواهان جهان و حق طلبان و انقلابشناسان و انقلابى انديشان و مسلمانان آگاه اين جامعه و ديگر جامعه هاى اسلامى حجت خواهد داشت، و در آستانه ى ''نهج البلاغه''- آفتاب تابان تعاليم اسلامى و قسط قرآنى- منفعل نخواهد گشت، و در نزد مردم اين زمان و آيندگان سربلند خواهد بود، و گرنه، نه... و اين موضوع بسيار روشن است.

اسلام، ابعاد و نگرش

بنابراين، من مى توانم به خوانندگان آثار ناقابل خود بروشنى بگويم كه آن دينى كه از آن "آنگونه با شور و اطمينان به سعادت آفرينى و عدالت گسترى و انسانگرايى و زندگيسازى و كرامت بخشى و نجات آورى آن" دم زده ام- و هنوز دم مى زنم- كدام دين است و كدام اسلام، و به تعبير درستتر: اسلام با

- كدام درك و تلقى و نگرش و برداشت... و

- كدام صلابت و استوارى و اقدام... و

- كدام مبانى سازنده ى تربيتى و... و

- كدام قضاوت و قاضى و كيفيت دادرسى و اخلاق قضايى... و

- كدام نظام اقتصادى و اقتصاد قرآنى "اقتصاد ''قسط'' و ''عدل''، اقتصاد ضد ''تكاثر'' و ''اتراف'' و ضد ''فقر'' و ''حرمان''"... و

- كدام سالمسازى معيشتى و محروميت زدايى و فقر ستيزى... و

- كدام بازار و بازارى و نرخگذارى و روابط معاملاتى... و

- كدام تصرف دور از اسراف در مصرف اموال و امكانات اجتماعى... و

- كدام دانشگاه و نظام پژوهشى... و

- كدام آموزش و پرورش و نسل پرورى... و

- كدام روحانيت و حوزه ى علمى... و

- كدام فقه پوياى سنتى... و

- كدام واعظ و منبرى، مربى دينى و اعتقادى و اخلاقى و اجتماعى و سياسى.. و

- كدام امام جمعه و جماعت، سرمشق زهد و تقوى و آگاهى و عمل اسلامى... و

- كدام تبليغ و ارزش گسترى... و

- كدام ادبيات و هنر و نوآورى... و

- كدام رسانه هاى گروهى... و

- كدام تاليفات و مطبوعات آگاهى بخش و ارشادى... و

- كدام فعاليتهاى اجتماعى و احزاب سياسى... و

- كدام سلامت و بيدارى و حق مدارى در مجالس مختلف قانونگذارى... و

- كدام نظام ادارى و خدمات عمومى... و

- كدام تقواى سياسى و حضور مردمى... و

- كدام ارجگذارى به انديشه و آزادى... و

- كدام انتقاد پذيرى و حقگرايى... و

- كدام تواضع در برابر مردم و خشوع و فروتنى... و

- كدام صداقت گفتارى و صلابت رفتارى... و

- كدام برخورد عصرى و درك مسائل انسانى... و

- كدام شمول و جهان نگرى... و

- كدام معاشرت با فقرا و محرومين و لمس مشكلات خرد كننده ى زندگى... و

- كدام پاكى و تعهد و ساده زيستى مسئولان و مجريان... و

- كدام زهد و وارستگى و آگاهى عالمان و روحانيان... و

- كدام حساسيت نسبت به رضايت و خشنودى امام زمان...؟؟؟ "سلام الله عليه و على آبائه الطاهرين، و عجل الله تعالى فرجه المنجى للامم و الاقوام اجمعين" .

سوالي كه از نويسنده مي شود

اين نويسنده- در سالهاى اخير- بسيار مورد سوال قرار مى گيرد، كتبى [ و گاه با نامه اى در 40 صفحه، و با استناد به آنچه خود او نوشته است، كه آنچه گفتى و نوشتى و از اسلام و مذهب اهل بيت پيامبر ''ص'' و تشيع مطرح كردى، در اوضاع كنونى چگونه است و كجاست؟ و اگر مجالى بود، نشر برخى از اين نامه ها و سوالها بجا بود. ] و شفاهى، از سوى جوانان و دانشجويان و برخى از استادان و جمعى از آگاهان و روشنفكران و ديگرانى از دلسوختگان و مردم- دوستان دينباور و عاشقان آگاه اسلام و حقيقت، و همچنين در حوزه هاى علميه از سوى گروهى از ميان بخش آگاه و متعهد طلاب علوم دينى. و مضمون سوالها- بطور كلى و تحرير يافته- اين است:

''شما در طول سالها موضع داشتن و نفى و اثبات كردن، و بى پروايى و صراحتگويى، و پشت پا زدن به همه ى امكانات و فرصتها، و جانبدارى مصرانه و پرشور.. و نوشتن و نشر دادن آگاهيهاى دينى در جامعه، و فراخوانى همگان بويژه نسل جوان به متمركز شدن پيرامون محور اسلام... به چه چيز مى انديشيديد؟ و چه هدفى داشتيد؟ و عمر را بر سر چه مقصودى گذاشتيد و چه مى خواستيد؟ و آيا ميان آنچه فكر مى كرديد و آنچه شد چه نسبتى موجود است؟''.

اين بيانى كلى است از يكى از سوالهاى عمده كه به صورتهاى گوناگون "و گاه با گله گزارى و گاه با تندى از سوى جوانان پرشور" مطرح مى شود. و نويسنده قبول دارد كه هم سوال بجاست، و هم سوال كنندگان حق دارند چنين سوالهايى بكنند، و هم آن تنديها- بيشتر- از سر دردمندى و دلسوزى و غيرت دينى و آگاهى از اوضاع است، و او آنها را تحمل مى كند. مگر نه اين است كه بسيار كسان در طول اين سى سال، كه از وى چيزى چاپ شده و انتشار يافته است، هزينه گذاشته و آنها را خريده اند و عمر صرف كرده و آنها را خوانده اند، و برخى زير تاثير آنها داراى جهتگيريهايى شده و دست به تلاشها و ايثارها و فداكاريهايى- تا سطح شهادت- زده اند، پس او در برابر همه ى آنان مسئول است. هر نويسنده اى مسئول است، و بايد آنچه مى نويسد هم صحيح باشد هم سودمند براى جامعه، و هم در جهت دهى و اميد آفرينى صادق... اين است كه نويسنده ى اين سطور بخوبى حس مى كند كه نه تنها نبايد از اين سوالها رنجور گردد يا نگران شود و برآشوبد، بلكه بايد براى پرسشهايى از اين دست پاسخ داشته باشد.

پاسخ نويسنده

و در اينجا به ذكر پاسخى كلى بسنده مى كند، پاسخى كه مضمون آن در خلال نوشته هايش- جاى جاى- به چشم مى خورد، و بايد در آنها دقت شود. و اينك آن پاسخ:

اين نويسنده هماره از ''اسلام اصلى'' دم زده است، يعنى اسلامى كه معلم هدايت اول و ارشاد اعظم، پيامبر اكرم ''ص''- بنابر روايات و اسناد شيعه و اهل سنت- به آن فراخوانده است و به تمسك به آن سفارش كرده است، و آن ''اسلام ثقلين'' است [ درباره ى عظمت و اعتبار ''حديث ثقلين'' پانوشت صفحه ى 14 را ببينيد. ] يعنى قرآن و عترت، دو مشعل جاودان هدايت و دو يادگار گرانسنگ نبوت، قرآن كتاب خدا، و عترت "ائمه ى معصومين ''ع''" آموزگاران آگاه و مطمئن كتاب خدا و سنت پيامبر خدا.

اسلام در شناخت نويسنده

آرى، اين نويسنده از اين اسلام دم زده است: - اسلام توحيد و عدل [ با توجه به اين امر واضح كه ''نبوت'' "اعتقاد به پيامبرى و پيامبر اكرم ''ص''" و ''امامت'' "اعتقاد به اينكه پيامبر ''ص''- مانند انبياى سلف- امت را بى پيشوا نمى گذارد، و وصى و امام تعيين مى كند"، و ''معاد'' "اعتقاد به اينكه جهان همچنانكه مبدا دارد معاد نيز دارد، و معاد و بازگشت همه چيز و همه كس به سوى خداست"، در ''توحيد'' مندرج است، و توحيد كامل شامل اين اصول نيز هست. و همين است كه از روزگاران قديم گفته اند: ''التوحيد و العدل علويان''- يعنى توحيد و عدل دو ركن جهان بينى پيروان على و آل على ''ع'' است. ]

- اسلام قرآن و على ''ع'' [ چنانكه در حديث نبوى آمده است: ''ان عليا مع القرآن و القرآن مع على... على با قرآن است و قرآن با على است...'' - ''سفينه البحار'' ج 2، ص 414. ]

- اسلام ''نهج البلاغه'' و ''عاشورا''[چنانكه در حديث نبوى آمده است كه پيامبر اكرم ''ص'' فرمود: ''حسين منى و انا من حسين... حسين از من است و من از حسينم''. معناى جمله ى نخست روشن است: حسين از من است، يعنى فرزند من است. درباره ى معناى جمله ى دوم گفته اند، يعنى بقاى دين من از حسين است. و دين اسلام از حسين قوت مى گيرد، و به وسيله ى شهادت او از نابودى مصون مى گردد و باقى مى ماند.

و از اينجاست كه گفته اند: دين اسلام، ''محمدى الحدوث'' و ''حسينى البقاء'' است. اگر شهادت عاشورا نبود با حكومت كسانى چون يزيد بن معاويه و وليد بن عبدالملك- بمرور زمان- اثرى از اسلام و قرآن بر جاى نمى ماند. اين حديث مذكور در مدارك شيعه و اهل سنت نقل شده است. ''ياد نامه ى علامه ى امينى''، مقاله ى چهاردهم، ديده شود.]

- اسلام زاهد بودن عالم و صالح بودن حاكم، نه جز آن... [ چنانكه در حديث نبوى رسيده است كه ''اگر فقها و حكام اسلامى صالح باشند، امت صالح مى شود، و اگر اين دو طايفه فاسد باشند و فاسد شوند، امت نيز فاسد مى شود''- ''خصال''، شيخ صدوق، ج 1، ص 37. ] - اسلام منهاى تكاثر و اتراف و اسراف، و منهاى فقر و محروميت و سقوط... [ جلد سوم تا ششم ''الحياه'' ملاحظه شود. آيات و احاديث مهم و عجيب و بيدار كننده و تكليف آور اين مسائل حياتى در آن جلدها آمده است. حيف است از اينهمه تعاليم زندگيساز افتخار آفرين غفلت شود، و اينگونه به دست فراموشى سپرده گردد، و در فقاهت و استنباط و قانون و اقتصاد و زندگى و معيشت وارد نشود، و اين تعاليم نيز مانند خود ائمه ى طاهرين ''ع'' مظلوم باشد، خود آنان به دست دشمنان، و تعاليمشان به دست دوستان.... ]

- اسلام كوبنده ى انسانهاى قدرتمند و توان دهنده ى انسانهاى ناتوان... [ ''نهج البلاغه'' ص 121، ''عبده'' ج 1، ص 85. ]

- اسلام اهميت دادن به مسائل اقتصادى و معيشتى خاندانها و توجه به تامين نيازها و نقش آن در حفظ دين در جامعه و مردم. [ در اينجا از آوردن آيات و احاديث- براى رعايت اختصار- خوددارى مى كنم، ''الحياه'' ج 3، ص 221 به بعد، ملاحظه گردد. ]

- اسلام نظارت دقيق بر جريان اموال و امكانات در جامعه، و تاثير جريان صحيح مالى و جريان فاسد آن، در سامانيابى يا بيسامانى و ويرانى جامعه ى اسلامى. [ احاديث در ''الحياه''، ج 3، ص 98، به بعد. ]

- اسلام مسئوليت شناسى نسبت به همگان. [ احاديث ''من اصبح لا يهتم بامور المسلمين...''- ''اصول كافى'' ج 2، ص 164. ]

- اسلام حفظ شخصيت و حقوق انسانى در قضاوت و مراحل آن. [ آداب قاضى و قضاوت در اسلام، و لزوم حفظ حرمت و كرامت انسانى و صيانت شخصيت افراد.- از جمله موارد مناسب در ''نهج البلاغه'' ديده شود. ] - اسلام تربيت و تفاهم، نه چيزهاى ديگر... [ چنانكه امام على بن ابيطالب ''ع'' مى فرمايد: ''اجعل.. العدل سيفك عدالت را شمشير خود قرار بده''. ''غرر الحكم''، ص 67- يعنى هر چه را مى خواهى در افراد پديد آورى، و در جامعه عملى سازى، و مردم را به رعايت كردن آن وادارى، و نسل جوان را بدانگونه تربيت كنى، و به نماز خواندن و روزه گرفتن و عفت ورزيدن فراخوانى، به وسيله ى اجراى عدالت انجام ده، زيرا كه با اجراى عدالت است كه همگان از همه چيز برخوردارند حتى از تربيت صحيح. ]

- اسلامى كه توانگران و اغنيا را مسئول همه ى بدبختى و محروميت محرومان مى داند، و عالمان را از نشست و برخاست با اغنيا بر حذر مى دارد، تا دين بدنام نگردد، و مردم مايوس نشوند، و جوانان نبرند، و سرمايه داران و اغنيا جرئت بيشترى براى ظلم و استثمار پيدا نكنند [ احاديث را- بجز مضامين و تعاليم قرآن- در ''الحياه'' ببينيد- ج 3، ص 102، و 296 به بعد، و 386 به بعد، و 402 به بعد، و ج 4 تا 6، در فصلهاى متعدد. ] و زمينه براى ''تهاجم فرهنگى'' پديد نيايد.

- اسلامى كه شناخت زمان را براى همه بويژه عالمان ضرورى مى داند، و آن را از شروط ايمان مى شمارد، و تنها نظر عالمانى را قابل اعتماد مى شناسد كه زمانشناس باشند. [ حديث امام صادق ''ع'' را به اين مضمون: ''تنها عالم زمانشناس است كه اغفال نمى شود''، در ''تحف العقول'' ص 261 ببينيد. در اين باره بجز حكم عقل و اعتبار و تجربه، احاديثى متعدد وارد شده است. و تجربه نشان داد كه برخى از عالمان بى اطلاع از واقعيت زمان و فرهنگ و اقتصاد زمان چگونه به موضعگيريهاى لازم نپرداختند، و چگونه خناسان سرمايه دارى از آنان عناصرى ساختند بيگانه با ماهيت انقلاب و جوهر قسط قرآنى و بريده از انسان بى پناه. ]

-اسلام بيدارى و بيدارگرى، - اسلام استكبار ستيزى "چه استكبار وطنى وقار و نيت داخلى

- در كسوتها و با نامهاى گوناگون و چه بسا ظاهر الصلاح- و چه استكبار بيگانه و خارجى"،

- اسلام عدالت گسترى و محروميت زدايى،

- اسلام دانش پرورى و شعور آفرينى،

- اسلام تعالى بخشى و حريت آموزى،

- اسلام ارتجاع ستيزى و زمانشناسى،

- اسلام مردم دوستى و آزادگى،

- اسلام فضيلت طلبى و تقوى پيشگى،

- اسلام سربلندى و والامنشى، [ و اينها همه از تعاليم اسلامى بخوبى و روشنى فهميده مى شود. ]

و در يك كلمه، ''دين راستين خدا''، كه برنامه ى آن تربيت ''انسان مومن آگاه'' است و ساختن ''جامعه ى قائم بالقسط''. و اين هر دو بدون اجراى عدالت ممكن نيست. اين نويسنده بجز اين اسلام "كه صلابت اقدامى نيز در آن، بدون هيچ ضعفى و ملاحظه و مداهنه اى مشهود باشد- بويژه در برخورد با ستمگستران اقتصادى و طاغوتان مالى، به منظور اجراى عدل و قسط و نجات انسان مغصوب الحقوق محروم- و جامعه طلوع طلايع سعادت را، در سايه ى احكام آن، همواره حس كند"، هيچ نوع ديگرى از تلقيها و موضعگيريها و عملكردها را اسلام اصلى نمى داند- از هر كس باشد- و به آنها ايمانى ندارد، و هرگز به آنها فرا نخوانده است و فرا نمى خواند.

سخني از سي سال پيش از سرود جهشها

و از نوشته هاى او- از ''سرود جهشها'' تا همين رساله ى حاضر "كلام جاودانه"- جز آنچه به عرض رسيد چيز ديگرى فهميده نمى شود. و اگر در هر جاى از نوشته هاى خويش، با شور و احساس قلم زده و ستايش و جانبدارى كرده است، بدون هيچ نظر ديگر، و بدون هيچ نيازى، يا چشمداشتى، همه و همه، به منظور تحقق يافتن اين اهداف خدايى بوده است. و البته- گاه گاه- از سر شور انقلابى و روح اعتقادى و غيرت دينى و صداقت ايمانى و اميدهاى آرمانى و اعتمادهاى اقدامى، خامه را به جولان در آورده و واژه ها و تعبيرهايى بكار برده است، و به قصد تاييد جناح حق سخن گفته و نوشته است، ليكن همه با اين تصور كه همه چيز در جهت ''حق و عدل'' حركت مى كند، و همه كس در جهت ''حق و عدل'' مى كوشد، و اقدامها و نفى و اثباتها همه در جهت ''حق و عدل'' انجام مى يابد، و همه ''آهنگ خاوران'' دارند، و همه ''به سوى چشمه ى خورشيد'' مى شتابند، و ''فلسفه ى شورشهاى شيعه''، اكنون، در آستانه ى تحقق يافتن- اگر چه به اندازه ى ممكن- قرار گرفته است. اينها بود تصورات اين نويسنده، در روزگارى كه هنوز هيچ چيز بدرستى تجربه نشده بود.

در آنان "شيعه ى اقدامگر"، از همه مقدس تر و خروشنده تر همين عقيده و درك عالى بود كه هر جا درد و اندوه و محروميت باشد لذت و آسايش نيست، آسودگى نيست. و هر جا همه ى اينها به جان بندگان خدا باشد، آسوده نشستن شرط ايمان و پرستش خداى نيست. و همه جا اينها هست، و همه جا بر جان بندگان خداست، پس آسودن و نياشفتن شرط ايمان نيست [ فرمايش مولا على ''ع'': ''ان لا يقاروا...''. ] مشروط هم كه بى شرط نيست، پس چه ايمانى...

و اين چيزى است كه نويسنده سى سال پيش در ''سرود جهشها'' نوشته است- بجز چيزهاى بسيار ديگر- پس او از چنين اسلامى با چنين تعهدهايى دم زده است، و آگاهيهايى از اين دست را در جزوه هاى ناقابل خود نشر كرده است. و اين كار را وظيفه ى دينى و شيعى و انسانى و اجتماعى و انقلابى و علمى و شناختى و تعهدى خويش دانسته است. و آيا نشر آگاهيهاى درست دينى وظيفه نيست؟ و آيا براى بستن راه سوء استفاده از دين بر دنياگرايان و فرصت طلبان و سرمايه داران و نامتعهدان و روحانى نمايان زهد ناشناس دنيا دوست، جز دادن آگاهيهاى درست دينى به جامعه كارى مى توان كرد؟ و آيا نفوذ انحطاط آفرين مرتجعان را در ميان قشرهاى ناآگاه، بجز از همين طريق از ميان مى توان برد؟ و آيا به اين توده هاى جوان سرخورده كه يتيمان آل محمدند "يعنى پدران تربيتى و مربيان واقعى و سازندگان روح خويش را از دست داده اند"، نبايد انديشيد؟ و آيا به بشريت سرگردان امروز پيام پاك و خدايى معصومان را نبايد رسانيد؟ من اگر قدرت مى داشتم اين حقايق را به همه ى جهانيان مى رسانيدم، و اگر همه ى زبانهاى دنيا را مى دانستم به همه ى آنها اين معارف نورانى و اين حقايق احيا كننده ى فطرت، و آموزنده ى حق و عدالت، و نجات دهنده ى انسان و انسانيت را مى نوشتم و نشر مى كردم...

اهميت تبيين اسلام در اين روزگار...

و از اتفاقهاى روزگار اينكه امروز نوشتن كتابهاى دينى متقن و آگاه كننده، و مقاله هاى مستند و مايه ور و پرجاذبه، در تبيين موضعگيريهاى راستين اسلام و روشن كردن مسائل و ابعاد گوناگون دين خدا "بويژه عدالت قضايى و شرايط قاضى، و عدل اقتصادى و معيشتى، و محدوديت مالكيت [ ادله ى اين دو موضوع حياتى و قرآنى را در ''الحياه''، ج 4، ص 277 -116، ببينيد. ] و محدوديت مصرف [ ادله ى اين دو موضوع حياتى و قرآنى را در ''الحياه''، ج 4، ص 277 -116، ببينيد. ] و مسئوليتهاى سنگين عالمان و حاكمان، و وجوب بكار بستن زهد و مناعت براى آنان، و خروج ايشان از حوزه ى تعهد دينى در صورت تمايل به دنيا به و دنياداران و نشستن بر سفره ى دنيا خواران، و خيانت آنان به اسلام و ارزشهاى اسلامى در صورت تساهل در امر عدالت و تسامح در كار مردم بويژه محرومان"، وظيفه ى واجب عالمان و نويسندگان دانشور وسيع انديش آگاه و پر معلومات و حوزه ديده و اسلامشناس و متعهدى است كه صلاحيتهاى لازم را براى اداى اين خدمت بزرگ و رسالت گران داشته باشند، امروز اين كار از هر روز و روزگار ديگر لازمتر و ضرورى تر است...

... تا اگر مردمى از جهاتى سر خورده شدند، و جوانانى به دلايلى مايوس گشتند ، و كوشندگانى پرشور و ايثارگرانى با ايمان به دليل وقوع امورى و حضور اشخاصى در صحنه و چگونگيهايى و برخورداريهايى بريدند، پس از آگاه شدن از واقعيات دينى و ارزشهاى اصلى اسلام، بويژه حقايق والا و تعاليم اعلاى مكتب اهل بيت ''ع''، از اصول دين نگسلند [ چون از آغاز هم سخن از دين بود، و ''حكومت عدل اسلامى''، و ''حكومت قرآن''، و ''نجات مستضعفين'' و ''اصلاح روحانيت''، و ''از بين بردن طاغوتها''، و ''كنار گذاشتن مرتجعين و متحجرين''، و ''طرد مقدس نماها''، و ''استخراج هر چه بيشتر اجتماعيات و اقتصاديات اسلام''، و ''دادن آزادى به انسانها'' و ''حفظ كرامتها و حرمتها''.... ]، و بنيان اعتقادى خويش را از هجوم تزلزل و ويرانى نگاه دارند، و ايمان و- انشاءالله- عمل خود را "كه دو وسيله ى نجات در آخرت و مايه ى آرامش ابدى و سعادت هميشگى و قرب خداوندى است" كنار نگذارند، و از راه خواندن آنگونه كتابها دين خود را- در اين دوره ى عجيب و امتحان عجيب- مصون و محفوظ بدارند، و خود را از معنويت محمدى اسلام محروم نسازند [ چنانكه در احاديث رسيده است، ''بحار الانوار'' ج 2، ص 125. ]

و اينهاست كه من باز هم بر لزوم نشر و ترويج حقايق اسلامى و شناساندن تعاليم واقعى قرآن- در همه جا- تاكيد مى كنم، البته نشرى از همه جهت مناسب، و ترويجى در همه ى ابعاد متناسب، و شناساندنى از هر نظر در خور و آبرومند، و با حيثيت و اعتبار، و داراى وضعيتى شايسته و موضعى والا.