شناخت 3
نور انوار
در مقام شناختى بيشتر، از مراتب وجودى انسان هادى، به تعبير ''نور'' مى
رسيم. اين تعبير، از جمله در ''حديث معراج'' آمده است:
يا محمد! انت عبدى، و انا ربك. فاياى فاعبد، و على فتوكل، فانك نورى فى
عبادى و رسولى الى خلقى... [ ''عيون اخبار الرضا'' ج 1، ص 264 -262، ''علل
الشرايع'' ج 1، ص 7 -5، ''اكمال الدين'' ج 1، ص 369 -366، ''بحار الانوار'' ج
52، ص 312. ]
- اى محمد! تو بنده ى منى و من پروردگار توام، مرا بپرست، و بر من توكل كن.
و تو خود نور منى در ميان بندگانم، و فرستاده ى منى به سوى آفريدگانم...
در جاى ديگر، تعبير ''كلمه ى نور'' را مى بينيم: اللهم! انى اسالك ان تصلى
على محمد، نبى رحمتك، و كلمه نورك...[ ''مفاتيح الجنان'' ص 524 "دعاى پس از
زيارت حضرت ولى عصر ''ع''" و مآخذ ''مفاتيح''. ] اى خداوند! از تو مسئلت مى كنم
كه بر محمد درود فرستى. او كه پيامبر رحمت تو است و ''كلمه ى نور'' تو.
همچنين به تعبيرهايى مى رسيم از قبيل ''نور الانوار'' "السلام على نور
الانوار " [ ''مفاتيح الجنان'' ص 377 "زيارت مخصوص اميرالمومنين ''ع'' در روز
ميلاد بزرگ" و مدارك آن. ] و ''كلمه تامه'' "و كلمتك التامه فى ارضك" [
''مفاتيح الجنان'' ص 525 "دعاى پس از زيارت حضرت ولى عصر ''ع''". ] و امثال
آنها. كلمه ى نور، ظهورى است كه مبدا براى همه ى ظهورات ديگر است. هيچ كلمه اى
"موجودى اصلى" پيش از كلمه ى نور تحقق ندارد. نور انوار، يعنى باب فيض مطلق و
مطلق فيض، و اعظم كلمات تحقق يافته. سلام بر نور نورها، يعنى: مبدا مبداهاى
نورى، و همين كلمه ى نور است كه همه ى پديده ها به واسطه ى او پديد مى آيند و
پديدارند "به ظهر كل شى ء". و اين همان مقام انسان هادى است، چنانكه در ذيل آيه
ى ''فامنوا بالله و رسوله، و النور الذى انزلنا [ ''سوره ى تغابن'' "64"، آيه ى
8. ] به خدا ايمان بياوريد و به پيامبر خدا و به نورى كه فرو فرستاده ايم'' با
تاكيد ياد شده است كه اين نورى كه نزول يافته است، ائمه آل محمدند:
النور- و الله- الائمه من آل محمد ''ص''، الى يوم القيامه. [ ''اصول كافى''
ج 1، ص 194، "باب ان الائمه- عليهم السلام- نور الله عز و جل". در پيش اشاره
كرديم كه انسان هادى، فرستاده شده است. و حقيقت او مانند ''قرآن كريم''،
''حقيقت منزله'' است، يعنى ''حقيقت نورى''. ] و از اينگونه تعبيرهاى گرانبار در
احاديث و دعاها بسيار آمده است، كه بايد در آنها دقت كرد و از آنها معرفت آموخت
و بر مراتب شناخت خويش افزود. اينهمه را گفته اند تا ما بدانيم و فرا بگيريم و
خود نيز برآييم. نبايد سرسرى خواند و گذشت كه خود محروم خواهيم ماند و مصداق
اين شعر خواهيم بود:
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد |
|
رونق بازار آفتاب نكاهد |
فعليت مطلقه
ديديم كه ''انسان هادى''، كلمه ى نور است و نور انوار است و نور الله- عز و
جل- است. و اين همان كلمه ى تامه، و فعليت مطلقه است كه متحقق است به مشيت محضه
"صرف المشيه"، و تام است در تحقق. واسطه اى بين او و خداى متعال نيست مگر نفس
مشيت. و او خود- در مورد ديگر موجودات- ''وعاء مشيت'' است و ''دليل اراده
الله''، يعنى تمشى اراده نسبت به كائنات ديگر در وعاء وجودى او تحقق مى پذيرد.
و روشن است كه كلمه ى تامه، خود، موجب تماميت ديگر كلمات و وجودات است "و تمت
بك كلمات الله" [ ''مفاتيح الجنان'' ص 381 "زيارت اميرالمومنين ''ع'' در شب و
روز مبعث". ] پس فاصله ى ميان او و مبدا وجود "در مراحل خلق و افاضه"، نفس مشيت
صرفه است. و تحقق ديگر كلمات و مظاهر و تماميت آنها در ارتباط با اوست، به دليل
مجلا بودن او. او صنع اتم است، و خلق در مرتبه ى مصنوعيت، بسط وجودى اويند، يا
بسط ''كلمه ى تامه'' "يعنى بسط حقيقت كامله ى او، كه همان جنبه ى وعاء المشيتى
اوست، كه واجد همه ى مراتب ممكنه است. [ يا به تعبيرى ديگر: بسط ''مشيه الله''،
از طريق وعائيت او. ] و شايد اشاره به همين مقام نيز باشد تعبير ''... و الخلق
بعد صنائعنا''" [ رجوع شود به ''نهج البلاغه'' ص 894 "در برخى چاپها 884"،
''عبده'' ج 3، ص 36، و ''الغيبه''، شيخ طوسى، ص 173. ]
و اين است معنى ''لا فرق بينك و بينهم الا انهم عبادك و خلقك''، با توجه به
تماميت آنان در عبوديت و انقطاع الى الله تعالى.
اسم گزين
همچنين انسان هادى "حجت"، اسم گزيده ى خداوند است و تجلى تام ظهور اسمى است،
چنانكه در زيارات رسيده است:
السلام على اسم الله الرضى، و وجهه المضى ء، و جنبه القوى، و صراطه السوى...
[ ''مفاتيح الجنان'' ص 377 "زيارت مخصوص اميرالمومنين ''ع''، در روز ميلاد
بزرگ"، و مدارك آن. ] - درود بر اسم گزيده ى خدا، و تجلى فروغزاى او، و جانب
نيرومند، و راه راست او...
اسم گزيده، صاحب سر خدايى نيز هست. و اين واقع، مكرر ياد شده و گوشزد گشته
است: ''و معدن حكم الله و سره'' [ ''مفاتيح الجنان'' ص 381 "زيارت اميرالمومنين
''ع'' در شب و روز مبعث". ] ''المامونون على سرك'' [ ''مفاتيح الجنان'' ص 134
"دعاى روزهاى ماه رجب". ] و ''حفظه سر الله'' [ ''زيارت جامعه''. ]
شيخ بهاء الدين عاملى نيز درباره ى حضرت ولى عصر و ناموس دهر ''ع''، ''صاحب
سر الله'' تعبير كرده است. وى در قصيده ى مهدويه ى ''وسيله الفوز و الامان'' مى
گويد: امام الورى، طود النهى، منبع الهدى++
و صاحب سر الله فى هذه الدار "ى" - مهدى، امام آفريدگان، تكيه گاه كوهسان
خردها، و چشمه سار جوشان هدايت است، و اوست صاحب سر خدا- سر بقا و تكوين- در
اين گيتى.
در زيارت حضرت ولى عصر ''ع'' نيز رسيده است: ''السلام عليك يا حافظ اسرار رب
العالمين''. و معرفت اين مرتبه و ايمان به آن، از مراتب مهم ايمان به ''سر
ايشان'' است كه در ''زيارت جامعه'' آمده است: ''مومن بسركم...''.
انسان وجه الله
انسان هادى، وجه الله نيز هست، چنانكه در حديث از حضرت امام جعفر صادق ''ع''
رسيده است كه فرمود:
نحن وجه الله الذى لا يهلك. [ ''التوحيد''، شيخ صدوق، ص 150، چاپ تهران،
مكتبه الصدوق. ]
- ماييم وجه "تجلى" بى زوال الهى.
نيز در احاديث و تعاليم ائمه طاهرين ''ع'' رسيده است:
... نحن وجه الله الذى يوتى منه. لن نزال فى عباده، ما دامت لله فيهم رويه..
فاذا لم يكن لله فيهم حاجه، رفعنا اليه، و صنع ما احب. [ ''التوحيد'' ص 151. ]
- ماييم وجه الله، از طريق ما بايد به خدا راه جست. ما هميشه تا بدان هنگام
كه تقدير الهى بر بقاى جهان هست، در ميان بندگان خدا هستيم. و چون اين تقدير
منقضى گشت خداوند ما را به نزد خود بالا مى برد، و آنگاه هر چه اراده كند مى
كند.
در اين تعليم، نكات مهم بسيارى هست، يكى اينكه راه قرب به خدا و واسطه ى
وصول به مقام تقرب، انسان هادى است. ديگر اينكه انسان هادى هماره در ميان خلق
هست، چنانكه كلمه ى تاييدى ''لن'' در اين مقصود روشن است.
درباره ى وجه الله بودن انسان هادى، احاديث بسيار ديگرى نيز رسيده است. از
آن جمله حديثى است از امام جعفر صادق ''ع''، در تفسير آيه ى ''كل شى ء هالك
الا وجهه [ ''سوره ى قصص'' "28"، آيه ى 88. ] همه چيز نابودند جز وجه خدا
كه باقى است''، كه فرمود: ''نحن'' [ ''التوحيد'' ص 151، نيز حديث محمد بن
مسلم از حضرت امام جعفر صادق ''ع''، در صفحه ى 167 همان كتاب ملاحظه شود. ]
آن وجه باقى ماييم.
وجه، يعنى: مظهر تام كل تجليات الهى، چنانكه اسم يعنى: مجراى عام كل
فيوضات ربانى. به بيانى ديگر: وجه شى ء، آن چيزى است كه از آن شى ء ديده مى
شود، و آن شى ء به آن شناخته مى گردد [ پس ''وجه الله'' يعنى مرتبه ى جامع
همه ى آنچه از مقام ''غيب الغيوب ذات''، به مقام بروز و ظهور رسيده است. ]
و روشن است كه مقصود از اين مطلب، شناخت تشريعى نيست كه به معناى هدايت
ظاهرى باشد، زيرا كه اين مرتبه، يكى از مقامات انسان وجه الله است "نه همه
ى مقامات او"، بلكه مقصود شناخت تكوينى است. آنچه از غيب الغيوب ذات متعال
افاضه و اظهار شده است يا اينانند يا از طريق اينان است. و كل آنچه اكمل
كملين، از اهل وصول و قرب، در مقام معرفت، از اولين و آخرين، بدان رسيده
اند، از راه معرفت ظهورى يا مظهرى همين وجوه و اسماء است. و هر چه غير از
اين حقيقت ادعا شده است- مدعى هر كه گو باش- خيال محض است، و تسويل وصول و
قرب، و صورت كاذب آن نه خود آن.
عرشيان زمين
در ''زيارت جامعه'' آمده است:
خلقكم الله انوارا، فجعلكم بعرشه محدقين، حتى من علينا بكم...
- خداوند، شما را نور آفريد و بر عرش خويش محيط قرار داد، تا كه "پس از
زمانها و زمانها" بر ما منت نهاد و شما را به ميان ما فرستاد.
از اين جمله ى ''زيارت جامعه'' مقام انسان هادى، و موضوع آمدن او به اين
جهان بروشنى فهميده مى شود. نيز فهميده مى شود كه نورانيت عرش و ظهور تحققى
آن در ارتباط با وجود اين ''انوار'' است، و ظهور همه ى فيوضات تكوينى عرشى
از طريق اين انوار سريان مى يابد، كه محيط به عرشند، ''احداق'' به معناى
''احاطه'' است.
صاحب شب قدر
يكى ديگر از ويژگيهاى عظيم ''انسان هادى'' اين است كه او ''صاحب شب
قدر'' است، و روح "بزرگ فرشتگان" و فرشتگان، در شب قدر، بر او نازل مى
گردند، و تنظيم همه ى امور را بر او عرضه مى دارند، و او كه ولى خداست- به
اذن خداى متعال- آنان را به اجراى آن امور فرمان مى دهد و بسيج مى كند.
حقيقت ياد شده، حقيقتى است قرآنى، سوره ى فرخنده ى ''قدر''، و آيات نخستين
سوره ى فرخنده ى ''دخان''، در بيان اين حقيقت بزرگ و واقعيت سترگ است. هر
سال ''ليله القدر'' هست. و انسان هادى- كه عدل و معادل قرآن كريم است-
هميشه وجود دارد، چه ظاهر باشد يا در پرده ى غيب. [ ''مجمع البيان'' ج 10،
ص 518. در كتاب ''خورشيد مغرب''، در اين باره بحثى آمده است. بزرگان اهل
سنت نيز به اين حقيقت اعتراف دارند، كتاب ياد شده ملاحظه شود. ]
و- چنانكه بعضى از بزرگان تصريح كرده اند- حقيقت نزول قرآن تا به اين
مرتبه كه وجود كتبى و تلفظى يابد و در دسترس بشر قرار گيرد، و حقيقت نزول
ملائكه و تعين شب قدر، همه در ارتباط است با ملكوت ''انسان هادى''.
شناخت 4
رويت حقايق
از لوازم وجود ''انسان هادى''، رويت حقايق است، بلكه حضور حقايق است نزد
او. سنخ وجود انسان هادى مستلزم اين امر است، چه او كلمه ى تامه است و تمام
شدن و كامل گشتن ديگر كلمات "حقايق و موجودات" به اوست. و كلمه ى تامه آن
است كه مهيمن "مشرف" بر ديگر كلمات باشد.
در قرآن كريم، درباره ى خود ''قرآن'' آمده است:
و انزلنا اليك الكتاب بالحق، مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا
عليه... [ ''سوره ى مائده'' "5"، آيه ى 48. ] قرآن را بحق بر تو نازل كرديم
كه وجود كتابهاى پيشين را تصديق كند و گواه و مشرف بر آنهاست...
و انسان هادى خود حاوى علم قرآنى [ علم قرآنى، احاطه ى تامه بر معلوم
است، با استلزام قدرت. ] است، پس او نيز بر محتويات آن كتابها مشرف است.
در ''نهج البلاغه'' نيز درباره ى پيامبر اكرم ''ص'' اينچنين آمده است:
اما بعد، فان الله بعث محمدا- صلى الله عليه و آله- نذيرا للعالمين، و
مهيمنا على المرسلين... [ ''نهج البلاغه'' ص 1048، ''عبده'' ج 3، ص 130. ]
- خداوند سبحان محمد را مبعوث ساخت به عنوان بيم دهنده ى جهانيان و گواه
و مشرف بر پيامبران.
لازمه ى گواه بودن، همان اشراف است. پس اطلاع از ملكوت عالم و اشخاص و
اشيا از لوازم قطعى مقام انسان هادى است. و همينگونه است انس با فرشتگان.
انس با فرشتگان چه بسا براى مومن آشنا به مقام ''انسان هادى'' نيز دست
بدهد، تا چه رسد به خود او. در اين مقام تعليمى است كه از نقل آن چشم نمى
پوشم. مشايخ حديث، از طريق احمد بن ابى نصر بزنطى- راوى موثق و از اصحاب
اجماع حديثى- از حضرت امام ابوالحسن على بن موسى الرضا ''ع'' روايت كرده
اند كه در توصيف روز بزرگ ''غدير''، از جمله، فرمود: به خدا سوگند، اگر
مردم فضيلت اين روز را- چنانكه بايد- بدانند، هر آينه هر روز ده بار
فرشتگان با ايشان مصافحه كنند. [ ''مفاتيح الجنان'' ص 276 "اعمال روز
غدير". ]
رويت حقايق و تشرف ملائكه- حتى بزرگان ملائكه- به حضور انسان هادى امرى
است كه استدلال نمى خواهد، كافى است كه مقام انسان هادى و سنخ وجودى او
تصور شود . سنخ وجودى او سنخى است كه چيزى از كائنات از او محجوب نيست.
مقام ولايت كليه جز اينگونه نمى تواند باشد. چسان ممكن است مقامى بر چيزى
ولايت "وساطت در وجود و تكامل" داشته باشد و آن چيز از او محجوب و از قلمرو
قدرت او خارج باشد؟ [ در ''كتاب الحجه'' از ''اصول كافى''، بابى است در اين
باره كه فرشتگان به حضور ائمه ى طاهرين ''ع'' مشرف مى شوند: ''باب ان
الائمه تدخل الملائكه بيوتهم و تطابسطهم و تاتيهم بالاخبار- عليهم
السلام-''. البته اينگونه احاديث منافات ندارد با برخى احاديث كه گوياى اين
مطلب است كه ''پيامبر اكرم سخن فرشته را مى شنود و او را مى بيند، اما امام
سخن فرشته را مى شنود و او را نمى بيند''، زيرا مقصود از اين احاديث، نفى
نزول وحى است بر غير پيامبر اكرم ''ص''، يعنى پس از پيامبر اكرم وحيى نازل
نخواهد شد، و فرشته وحى، به عنوان آوردن وحى، نزد هيچيك از ائمه طاهرين
حاضر نخواهد گشت، و گرنه تشرف فرشتگان به حضور ايشان و رويت فرشتگان براى
آنان امرى بسيار عادى است. نيز ''نهج البلاغه'' ص 812 -811 "عبده، ج 2، ص
182" ديده شود "بند 3، از شناخت هشتم، در همين مقاله". ]
و آن ''هيمنه ى صديقين''، يعنى اشراف عالى آنان، كه از عوامل عمده ى
پيروزى و موفقيت انسان در مراحل كمال تالهى و قربى و حبى شمرده شده است
نيز، مصداق كاملش، هيمنه و اشراف ''انسان هادى'' است. گفته اند:
اذا وقع العبد فى الهانيه الرب، و مهيمنيه الصديقين، و رهبانيه الابرار،
لم يجد احدا يعجبه و لم يحب احدا الا الله سبحانه.
- هنگامى كه بنده در شعاع نافذ جلوه هاى الوهيت پروردگار، و اشراف عالى
و صيرورت بخش صديقان، و جهانفراموشى نيكان و پاكان قرار گرفت، دل به هيچ كس
نخواهد داد، و كسى را جز خداى سبحان دوست نخواهد داشت.
آرى، بالاترين و سازنده ترين اشراف عالى و صيرورت بخش، اشراف انسان
هادى، يعنى ولى زمان است و تاثير ولايت او كه ''انسان مجاهد'' را به مراحل
عالى ''قرب'' و ''حب'' و ''جوار'' مى رساند، و وصول به آستانه ى جاودانگى
بى زوال را ميسر مى سازد- چنانكه براى كسانى كه با ''مجاهده'' و ''توجه''
راه را طى كرده اند، و به دلالت ثقلين "كتاب هادى و انسان هادى" رفته اند،
دست داده است.
تلاوت كتاب
كلام خدا، كلامى است كه از صقع عالم ربوبى نازل شده است، و موجوديت و
سنخيتى ويژه دارد، پس تلاوت سزاوار آن كار هر كس نيست، بلكه جز كار انسان
هادى كه ''عدل قرآن'' است و سنخيت او نيز ويژه است كار كسى ديگر نيست. اوست
كه مى تواند كتاب خود را به صورتى كه سزاوار آن است تلاوت كند "و تلوت
الكتاب حق تلاوته" [ ''مفاتيح الجنان'' ص 381 "زيارت حضرت امير ''ع'' در شب
و روز مبعث". ] و اينگونه تلاوت از كسى ساخته است كه مخاطب اصلى است به
اصالت يا به منزلت، و خود واجد علوم كتاب است. و اين مرتبه از تلاوت،
تلاوتى است با همه ى وجود ظاهرى و باطنى و قلبى و قالبى و سرى و لبى و
شهودى و غيبى... و با احاطه به همه ى ابعاد كتاب و بطون آن. و لازمه ى آن
ايمان واقعى است به آن در مرتبه ى كمال خود. و اين حقيقت نيز در تعاليم
رسيده است:
ابو ولاد قال: سالت اباعبدالله ''ع'' عن قول الله- عز و جل-: ''الذين
آتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته، اولئك يومنون به...'' [ ''سوره ى بقره''
"2"، آيه ى 121. ] قال: ''هم الائمه''. [ ''اصول كافى'' ج 1، ص 215. ]
- ابوولاد گويد: از حضرت امام جعفر صادق ''ع'' درباره ى اين آيه پرسيدم
كه خداى عزوجل مى فرمايد: ''آنان كه كتاب را به ايشان داديم آن را تلاوت مى
كنند تلاوتى سزاوار آن، و هم ايشان به آن كتاب ايمان دارند...'' امام گفت:
''اين كسان ائمه اند''.
در تفسير اين بخش از آيه: ''يتلونه حق تلاوته'' "كتاب خدا را چنانكه
سزاوار آن است تلاوت مى كنند" گفته اند: ''يتبعونه حق اتباعه، و يعملون به
حق عمله از كتاب خدا چنانكه سزاوار آن است پيروى مى كنند، و بدان چنانكه
سزاوار آن است عمل مى نمايند''. و اين يعنى عمل به كتاب خدا يكى از مراتب
''تلاوت سزاوار'' است. اين تلاوت آن است كه تلاوت شده "متلو" در نفس تلاوت
كننده "تالى"، از همه ى جهتهاى خويش بر حسب علم و قدرت و ظهر و بطن "ظاهر و
باطن" و ايمان و عمل فعليت بيابد.
در زيارت حضرت ولى عصر ''ع'' نيز آمده است: ''يا تالى كتاب الله و
ترجمانه''، يعنى انسان هادى است كه كتاب خدا را- به صورتى سزاوار آن- تلاوت
مى كند، و اوست كه مى تواند ترجمان كتاب باشد، و حقايق آن را باز گويد، و
راز و رمزهاى آن را بداند و بنماياند.