الهیات در نهج البلاغه

لطف الله صافي گلپايگاني

- ۲۸ -


و در خطبه ى 94 مى فرمايد: 'حتى افضت كرامه الله سبحانه تعالى الى محمد صلى الله عليه و آله فاخرجه من افضل المعادن منبتا و اعز الارومات مغرسا من الشجره التى صدع منها انبياءه و انتخب منها امناءه، عترته خير العتر و اسرته خير الاسر و شجرته خير الشجر نبتت فى حرم و بسقت فى كرم لها فروع طوال و ثمر لا ينال فهو امام من اتقى و بصيره من اهتدى سراج لمع ضووه و شهاب سطع نوره و زند برق لمعه، سيرته القصد و سنته الرشد و كلامه الفصل و حكمه العدل ارسله على حين فتره من الرسل و هفوه عن العمل و غباوه من الامم'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 93، ص 279. ]

يعنى: 'تا اينكه منتهى شد و رسيد كرامت الله سبحان "كه منصب نبوت و رسالت باشد" به محمد- صلى الله عليه و آله- پس بيرون آورد او را از بهترين معدنها از جهت روئيدن و عزيزترين اصلها از حيث نشاندن از درختى كه بيرون آورد از آن پيغمبران خود را و برگزيد از آن امينان خود را عترت آن حضرت بهترين عترتها است و قبيله او بهترين قبيله ها و درخت آن حضرت بهترين درختها است درختى كه در حرم روئيده و در مجد و كرم نمو كرده و بلند شده و از براى آن شاخه هاى بلند و ميوه اى است كه دست "تطاول و خيانت" به آن نمى رسد "اشاره به مقام والاى آن حضرت و اهل بيت طاهرين اوست كه براى كسى دسترسى به آن حاصل نخواهد شد" پس او پيشواى كسى است كه پرهيزكارى كرد و بينايى كسى است كه هدايت جست چراغى است كه روشنايى آن در لمعان و ستاره اى است كه نور آن در سطوع تابان است و روشن كننده اى است كه لمعان آن برق مى دهد سيره و روش او ميانه روى و سنت و طريقه او رشد و صواب است سخن او جداكننده است "ميان حق و باطل" و حكم او عدل است فرستاد او را در هنگام انقطاع فرستادگان و زمان لغزش "عاملان" از عمل و غفلت امتها'.

در خطبه 96 مى فرمايد: 'مستقره خير مستقر و منبته اشرف منبت فى معادن الكرامه و مماهد السلامه قد صرفت نحوه افئده الابرار و ثنيت اليه ازمه الابصار دفن الله به الضغائن. و اطفا به النوائر، الف به اخوانا و فرق به اقرانا اعز به الذله و اذل به العزه. كلامه بيان و صمته لسان'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 95، ص 283. ]

يعنى: 'محل استقرار او "در همه حالات و مراتب ظهور و وجود" بهترين محل استقرار و مكان روئيدن "و نشو و نماى" او شريفترين مكان روئيدنهاست در معدنهاى كرامت و بزرگوارى و گهواره و موضع هاى سلامت "و خلوص از معايب و رذايل" به تحقيق توجه داده شده به سوى آن دلهاى اسرار و نيكوكاران و عطف داده شده به سوى او مهار بينش هاى مومنان دفن كرد "خدا" به وسيله ى آن حضرت و كينه ها را خاموش گرداند به واسطه او آتش ها "ى عداوت ها و جنگها" را و الفت داد به توسط او بين برادران را "يا اينكه به سبب او مومنين را الفت برادرانه داد" و پراكنده كرد به واسطه او قرينهايى را و ذلت را به وجود او به عزت مبدل كرد و عزت "كفر و گناه" را به ذلت مبدل ساخت سخن او بيان "شرايع و احكام" و سكوت او زبان "با معنى" است'.

و در خطبه 104 فرموده است: 'فان الله سبحانه بعث محمدا صلى الله عليه و اله و ليس احد من العرب يقرا كتابا و لا يدعى نبوه و لا وحيا، فقاتل بمن اطاعه من عصاه، يسوقهم الى منجاتهم و يبادر بهم الساعه ان تنزل بهم يحسر الحسير و يقف الكسير فيقيم عليه حتى يلحقه غايته الا هالكا لا خير فيه حتى اراهم منجاتهم و بواهم محلتهم، فاستدارت رحاهم و استقامت قناتهم و ايم الله لقد كنت من ساقتها حتى تولت بحذافيرها و استوسقت فى قيادها، ما ضعفت و لا جبنت و لا خنت و لا وهنت و ايم الله لا بقرن الباطل حتى اخرج الحق من خاصرته!' [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 103، ص 307. ]

يعنى: 'بدرستى كه خداوند متعال مبعوث كرد محمد- صلى الله عليه و آله- را در حالى كه احدى از عرب نبود كه كتابى بخواند و نه دعوى نبوتى و نزول وحى را بنمايد پس قتال "و جهاد" نمود به كمك كسانى كه اطاعت او را كردند با آن كسانى كه او را معصيت و نافرمانى نمودند مى راند ايشان را به سوى محل نجات آنها و پيشى مى داد ايشان را بر ساعت "موت" كه مبادا بر ايشان نازل گردد. عاجز مى شد عاجز و ناتوان و مى ايستاد سالخورده "اگر كلمه الكبير باشد" "يا: و مى ايستاد شكست اگر كلمه الكسير باشد" پس بر او اقامت مى نمود "و از او نمى گذشت تا اينكه او را به مقصد مى رسانيد مگر آن هلاكت مندى كه خيرى در او نباشد تا اينكه به مردم بنمود محل نجات آنها و جاى داد ايشان را در محل و جايگاهشان پس به گردش درآمد آسياى ايشان و راست شد نيزه هايشان و به خدا سوگند كه من بودم از سوق دهندگان و رانندگان ايشان "يعنى از كسانى كه بدان اقوام جاهل و كفار سنگدل حمله ور شد" تا اينكه به تمامى پشت كرده و فرار اختيار نمودند و در ريسمان ذلت و انقياد خود اجتماع كردند نه ناتوان شدم و نه ترسيدم و نه خيانت كردم و نه سست شدم و به خدا سوگند كه باطل را مى شكافم تا حق را از تهيگاه آن بيرون آورم'.

و در خطبه 105 مى فرمايد: 'حتى بعث الله محمدا صلى الله عليه و اله شهيدا و بشيرا و نذيرا خير البريه طفلا و انجبها كهلا و اطهر المطهرين شيمه و اجود المستمطرين ديمه'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 104، ص 309. ]

يعنى: 'تا خدا برانگيخت محمد- صلى الله عليه و آله- را گواه و مژده دهنده و ترساننده بهترين خلايق بود در حال كودكى و نجيبترين آنها بود در حال سالمندى و پاكترين پاكيزگان بود از جهت طبيعت و بخشنده ترين كسانى بود كه از آنها باران جود دائم طلب شده است'.

در خطبه 108 مى فرمايد: 'اختاره من شجره الانبياء و مشكاه الضياء و ذوابه العلياء و سره البطحاء و مصابيح الظلمه و ينابيع الحكمه "و منها" طبيب دوار بطبه قد احكم مراهمه و احمى مواسمه، يضع ذلك حيث الحاجه اليه من قلوب عمى و آذان صم و السنه بكم متتبع بدوائه مواضع الغفله و مواطن الحيره لم يستضيئوا باضواء الحكمه و لم يقدحوا بزناد العلوم الثاقبه فهم فى ذلك كالانعام السائمه و الصخور القاسيه'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 107، ص 321. ]

يعنى: 'برگزيد او را از درخت پيغمبران و از چراغگاه "و مركز" روشنى و از مكانى مرتفع و بلند و از ناف مكه ى معظمه و چراغهاى تاريكى و چشمه هاى حكمت "و از آن خطبه است" پزشكى است كه در پزشكى و طب خود بسيار دور زننده است "يعنى چنان نيست كه در مكانى بنشيند تا اگر بيمارى به نزد او آمد او را معالجه نمايد بلكه با دور زدن و از اين سو به آنسو رفتن به سراغ بيماران مى رود و بر بالين آنها حاضر مى شود" محكم نمود مرهمهاى خود را و گرم كرده آلات داغ خود را آنها را هر كجا حاجت باشد مى گذارد بر دلهاى كور و گوشهاى كر و زبانهاى لال تتبع كننده و جوينده است براى دواى خود محلهاى غفلت و موضعهاى حيرت و سرگردانى را كسانى را كه از روشنيهاى حكمت كسب روشنى نكرده و به وسايل افروختن و روشن كردن علوم درخشان روشنى نيفروخته اند پس اينان در اينحال مانند چهارپايان چراكننده و سنگهاى سختند'.

و در خطبه 116 مى فرمايد: 'ارسله داعيا الى الحق و شاهدا على الخلق فبلغ رسالات ربه غير وان و لا مقصر و جاهد فى الله اعداءه غير واهن و لا معذر امام من اتقى و بصر من اهتدى'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 115، ص 363. ]

يعنى: 'فرستاد او را "پيامبر را" دعوت كننده به سوى حق و گواه بر خلق پس رساند او رسالتها و پيامهاى پروردگارش را بدون سستى و تقصير و جهاد كرد در راه خدا با دشمنان خدا بدون اينكه سستى كنند و عذر آورنده باشد او پيشواى پرهيزگاران و بصيرت و بينايى هدايت خواهان است'.

و در خطبه ى 109 مى فرمايد: 'قد حقر الدنيا و صغرها و اهون بها و هونها و علم ان الله زواها عنه اختيارا و بسطها لغيره احتقارا فاعرض عن الدنيا بقلبه و امات ذكرها عن نفسه و احب ان تغيب زينتها عن عينه لكيلا يتخذ منها رياشا او يرجو فيها مقاما بلغ عن ربه معذرا و نصح لامته منذرا و دعا الى الجنه مبشرا و خوف من النار محذرا'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 108، ص 336. ]

يعنى: 'به تحقيق پيامبر- صلى الله عليه و آله- پست و كوچك شمرد دنيا را و اهانت به آن كرد و آن را خوار قرار داد و دانست كه خداوند دنيا را از او دور نمود و پيچيده كرد به برگزيدن و اختيار و بسط و گسترش داد آن را براى غير او به جهت حقير شمردن پس "پيامبر" از دنيا به دلش روى گرداند و يادش را از نفس خود مى راند و دوست مى داشت كه زينت دنيا از چشم او پنهان گردد تا اينكه نگيرد از زينت آن لباس فاخرى با اينكه اميدوار ماندن و اقامه در آن شود رسانيد از سوى پروردگارش در حالى كه عذر "اشخاص و مكلفين را" زايل كرد و نصيحت امت كرد در حالى كه ترساننده "از عذاب الهى و عواقب سوء اعمال" بود و خوانده به سوى بهشت در حالى كه مژده دهنده بود و به سوى ترس از آتش در حالى كه تحذيركننده بود'.

در خطبه ى 160 مى فرمايد: 'و لقد كان صلى الله عليه و اله و سلم ياكل على الارض و يجلس جلسه العبد و يخصف بيده نعله و يرقع بيده ثوبه و يركب الحمار العارى و يردف خلفه و يكون الستر على باب بيته فتكون فيه التصاوير فيقول يا فلانه- لاحدى ازواجه- غيبيه عنى فانى اذا نظرت اليه ذكرت الدنيا و زخارفها'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 159، ص 509. ]

يعنى: 'و به تحقيق "حضرت محمد" صلى الله عليه و آله بود كه به روى زمين غذا مى خورد و مانند غلامان مى نشست و با دست خود كفش خود را مى دوخت و رخت خود را با دست خود وصله مى زد و سوار الاغ برهنه مى شد و ديگرى را رديف خود سوار مى كرد و "گاه" پرده بر در خانه ى او مى بود كه در آن تصويرها بود پس "به يكى از همسران خود" مى فرمود: پنهان كن آن را از نظر من كه من زمانى كه نظر كنم به سوى آن دنيا و زينتهاى آن را ياد مى كنم'.

و در خطبه ى 147 مى فرمايد: 'فبعث الله محمدا صلى الله عليه و اله بالحق ليخرج عباده من عباده الاوثان الى عبادته و من طاعه الشيطان الى طاعته بقرآن قد بينه و احكمه ليعلم العباد ربهم اذ جهلوه و ليقروا به بعد اذ جحدوه و ليثبتوه بعد اذ انكروه فتجلى لهم سبحانه فى كتابه من غير ان يكونوا راوه بما اراهم من قدرته و خوفهم من سطوته'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 147، ص 446. ]

يعنى: 'پس برانگيخت خدا محمد- صلى الله عليه و آله- را به حق براى اينكه بيرون آورد بندگان او را از پرستش بتها به سوى پرستش او و از طاعت شيطان به سوى طاعت او با قرآنى كه مبين و محكم گرداند او را تا بدانند "بشناسند" پروردگار خودشان را وقتى كه جاهل به او بود و براى اينكه اقرار به او نمايند بعد از آنكه او را نفى نمودند و براى اينكه او را اثباب نمايند بعد از آنكه انكار نمودند پس تجلى كرد برايشان خداى سبحان در كتابش بدون اينكه ببينند او را به آنچه ارائه داد به ايشان از توانايى خود و ترسانيد ايشان را از خشم و سطوت خود.

و در خطبه 158 مى فرمايد: 'ارسله على حين فتره من الرسل و طول هجعه من الامم و انتقاض من المبرم فجاءهم بتصديق الذى بين يديه و النور المقتدى به ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن اخبركم عنه الا ان فيه علم ما ياتى و الحديث عن الماضى و دواء دائكم و نظم ما بينكم'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 157، ص 499. ]

يعنى: 'فرستاد خدا او "پيامبر" را در زمان قطع شدن وحى و مبعوث نشدن پيامبران "يعنى پس از آنكه مدتى گذشت و وحى نازل نشد و پيمبرى مبعوث نگرديد آن حضرت مبعوث شد" و طولانى شد خواب غفلت امتها و شكسته شدن محكم "و آنچه پيمبران آن را محكم و استوار گردانيده بودند" پس آورد ايشان را گواهى و تصديق آن چيزى را كه پيش از او بود "مثل تورات و انجيل و زبور" و نورى كه اقتدا كرده و تبعيت از آن مى شود كه اين قرآن است "كه هم تصديق پيامبران و كتابهاى آسمانى پيش از خود است و هم نور و روشنى بخش و اقتدا شده به آن است" پس از او طلب نطق و سخن كنيد و همانا كه هرگز سخن نگويد لكن من شما را خبر مى دهم از آن "كه عدل قرآن و مبين قرآنم" آگاه باشيد به تحقيق كه علم آنچه كه خواهد آمد و خبر از گذشته و دوا و درد شما و نظام امور شما در قرآن است'.

و در خطبه 161 مى فرمايد: 'ابتعثه بالنور المضى ء و البرهان الجلى و المنهاج البادى و الكتاب الهادى اسرته خير اسره و شجرته خير شجره، اغصانها معتدله و ثمارها متهدله، مولده بمكه و هجرته بطيبه علابها ذكره و امتد منها صوته ارسله بحجه كافيه و موعظه شافيه و دعوه متلافيه اظهر به الشرائع المجهوله و قمع به البدع المدخوله و بين به الاحكام المفصوله'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 160، ص 513. ]

يعنى: 'مبعوث فرمود او را با نور روشن كننده و با دليل آشكار و راه واضح و كتاب هدايت كننده قبيله و خانواده ى آن حضرت بهترين قبيله و شجره ى او بهترين شجره هاست كه شاخه هاى آن درخت معتدل و ميوه هاى آن آويزان و در دسترس است مكان ولادت آن حضرت مكه و هجرت او به مدينه است كه از آنجا نام او "و اسم و آوازه ى او" بلند شد و صدايش از آنجا كشيده شد "و به همه ى جهان رسيد" فرستاد او را با حجت كفايت كننده و موعظه ى شفادهنده و دعوت سازنده "قرآن مجيد" ظاهر ساخت خدا به او شريعتهاى مجهول را و منكوب و خوار گرداند به توسط او بدعتهايى داخل شده را و بيان فرمود به او احكام جدا شده را'.

و در خطبه 166 مى فرمايد: 'ان الله سبحانه انزل كتابا هاديا بين فيه الخير و الشر'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 166، ص 544. ]

يعنى: 'بدرستى كه خداوند سبحان نازل فرمود كتابى را كه هدايت كننده است بيان فرمود در آن نيك و بد را'.

و در خطبه 169 مى فرمايد: 'ان الله بعث رسولا هاديا بكتاب ناطق و امر قائم، [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 168، ص 548. ] يعنى: بدرستى كه خداوند برانگيخت پيغمبر را هدايت كننده با كتاب ناطق و امر "شريعت" برپا و باقى'.

و در خطبه 185 مى فرمايد: 'و اشهد ان محمدا عبده و رسوله الصفى و امينه الرضى صلى الله عليه و آله ارسله بوجوب الحجج و ظهور الفلج و ايضاح المنهج فبلغ الرساله صادعا بها و حمل على المحجه دالا عليها و اقام اعلام الاهتداء و منار الضياء و جعل امراس الاسلام متينه و عرا الايمان و ثيقه'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 227، ص 733. ]

يعنى: 'گواهى مى دهم كه محمد- صلى الله عليه و آله- بنده ى او و فرستاده خالص او يا فرستاده ى برگزيده ى او و امين پسنديده ى اوست فرستاد او را با حجت هايى كه قبول آنها واجب است و با ظهور پيروزى و روشنى راه در حالى كه شكافنده بود به آن "جمعيتهاى كفر را يا بين حق و باطل را" و حمل كرد مردم را بر راه روشن در

حالى كه دلالت كننده بر آن بود و بر پا نمود علمهاى راه يافتن و پايه هاى روشنى را و قرارداد كوههاى اسلام را متين و ريسمانهاى ايمان را استوار'.

و در خطبه ى 195 فرموده است: 'ارسله و اعلام الهدى دارسه و مناهج الدين طامسه، فصدع بالحق و نصح للخلق و هدى الى الرشد و امر بالقصد'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 186، ص 628. ]

يعنى: 'فرستاد او را در حالى كه نشانهاى هدايت مندرس و راههاى دين محو بود پس حق را آشكار كرد و خلق را نصيحت فرمود و به سوى رشد و صواب هدايت كرد و ما را به عدالت و ميانه روى امر فرمود'.

و در خطبه 213: 'ارسله بالضياء و قدمه فى الاصطفاء فرتق به المفاتق و ساور به المغالب و ذلل به الصعوبه و سهل به الحزونه حتى سرح الضلال عن يمين و شمال'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 204، ص 674. ]

يعنى: 'فرستاد او را با نور و روشنى و مقدم كرد او را بر جميع خلايق به برگزيدن پس بست به توسط او شكافها را و شكست داد به واسطه او و با نيروى او اشخاص غالب را و آسان كرد به سبب او دشوارى را و هموار كرد به وسيله او ناهموار را تا گمراهى را از راست و چپ "در راه حق" دور كرد'.

و در خطبه 214 مى فرمايد: 'و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و سيد عباده كلما نسخ الله الخلق فرقتين جعله فى خيرهما لم يسهم فيه عاهر و لا ضرب فيه فاجر' . [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 205، ص 675. ]

يعنى: 'شهادت مى دهم كه محمد- صلى الله عليه و آله- بنده و فرستاده و آقاى بندگان اوست هر زمان كه خدا نقل كرده و قسمت كرده خلق را به دو فرقه او را در بهترين آن دو فرقه قرار داد در نسب او زناكارى صاحب سهم نشد و در اصل او فاجر و نابكارى شريك نگرديد'.

از اين خطبه ها و خطبه هاى ديگر مطالب بلند و ارجمند و ارزنده بسيار پيرامون عنايت كبراى الهى به بعثت حضرت خاتم الانبياء- صلى الله عليه و آله- و اوضاع جوامع بشرى در عصر ظهور رسالت آن حضرت و اهداف و نتايج و آثار اين رسالت بزرگ و شوون ممتاز و مقامات عاليه آورنده آن و كمال و جامعيت كتاب اسلام و عمليات اصلاحى و جنبش هاى اجتماعى و انقلابى اين دين كه هر يك فعلى از افعال عظيمه ى الهيه و دليلى محكم بر وجود عالم غيب است استفاده مى شود كه از آن جمله بطور خلاصه و فشرده چند مورد را تذكر مى دهيم:

1- خداوند متعال عموم پيمبران را به ظهور محمد- صلى الله عليه و آله- وعده داد و از آنان براى آن حضرت پيمان و ميثاق گرفت و آن حضرت به نشانيها و علاماتى كه خدا به انبيا داد مشهور بود.

2- نبوت و پيامبرى به رسالت آن حضرت پايان يافت و رسالات آسمانى به آخرين نقطه كمال رسيد و اسلام با سير زمان هر چه امتداد پيدا كند همدوش و همراه است و ازمنه و اعصار، آن را محدود و فرتوت نمى سازد و نور قرآن همواره در تابش و لمعان و هرگز خاموش نمى شود و انقلاب اسلام الى الابد و جاودان زنده و متحرك و راهنماى سعادت واقعى انسانهاست و عاليتر از آن برنامه اى و تعليماتى به بشر عرضه نخواهد شد.

3- پيغمبرى حضرت رسول اسلام- صلى الله عليه و آله- و رسالت او جهانى است و دعوتش همگانى است و براى خير و سعادت همه است.

اسلام دين منطقه اى، محلى، اقليمى، نژادى و طايفه اى نيست و غرض و هدف آن فتح كشورها و توسعه قلمرو حكمرانى يك حاكم يا يك ملت و اصلاح حال يك جامعه و انقلاب در اوضاع يك محيط و نجات يك اقليم و ترك جوامع ديگر يا برترى دادن يك جامعه بر جامعه ديگر و استثمار و استضعاف آن نمى باشد و بين افراد، قاره ها، اقليم ها و اهل هر نژاد و هر زبان و هر مكانى تفاوتى قائل نيست و مرزها و امتيازات را برمى دارد و برنامه توحيدى: 'ان الحكم الا لله امر الا تعبدوا الا اياه' [ سوره ى يوسف، آيه ى 40. ] 'ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاعبدون' [ سوره ى انبياء، آيه ى 92. ] را اجرا مى نمايد.

4- رسول گرامى اسلام حضرت محمد بن عبدالله- صلى الله عليه و آله- را خدا از فاضلترين خاندانها و اصيل ترين ريشه ها از آن درختى كه پيامبران و امنايش را از آن ظاهر كرد پديد آورد عترت او بهترين عترتها و قبيله و خاندان او بهترين خاندانها و قبيله ها و درخت او بهترين درختهاست درختى است كه در حرم خدا روئيد و در كرامت و بزرگوارى رشد يافت و شاخه هاى آن بلند و ميوه هايش براى چيدن نزديك است در سالمترين گهواره ها و دامنها و شريفترين و كريمترين محيطها پرورش يافت در كودكى بهترين مردم و در سالمندى نجيبترين آنان بود خدا او را از درخت انبيا و مشكاه و روشنى ضياء و وسط بطحى و بلندترين رتبت ها و چراغهاى تاريكى و سرچشمه هاى حكمت برگزيد.

5- دنيا در هنگام بعثت پيغمبر اعظم- صلى الله عليه و آله- در بدترين وضع ناگوار و اسفناكى قرار داشت ملتها و مردم همه از يكديگر جدا و متفرق و هواهاى گوناگون در راههاى پراكنده و الحاد و انحراف و گمراهى همه جا رايج و حاكم بود و در هر نقطه فتنه و تزلزل و سرگردانى و حيرت، روح بشر را فشار مى داد. گردنكشان تكبر به زيردستان و استضعاف آنان را به نهايت رسانده و جهل و نادانى همه جا را تاريك ساخته بود و از هر جهت بشريت به رسالت اسلام و ظهور حضرت خاتم الانبياء و اين دعوت انسانى و جهانى حاجت داشت و با زبان حال همه ى ملتها آن منقد بزرگ و منجى بشريت را صدا مى كردند و از او التماس دستگيرى و به اهتزاز درآوردن پرچم توحيد و حكومت الهى را داشتند.

6- عرب مقارن بعثت حضرت رسول خاتم- صلى الله عليه و آله- بدترين زندگى و معاش اقتصادى و وضع اجتماعى را داشت خوابگاهش ميان سنگهاى خشن و مارهاى خطرناك بود از آبهاى كدر و آلوده مى نوشيدند و از غذاى سالم و صحيح محروم بودند خونريزى كارشان و قطع ارحام شعارشان و گناه بت پرستى افتخارشان بود نه احدى از آنها خواندن مى دانست و نه كسى به معارف واقعى آشنايى داشت به بدترين دينها و عقايد معتقد و متدين بودند و در بدترين خانه ها منزل داشتند.

7- هدفهاى دعوت اسلام توحيد و خداپرستى و نجات دادن از پرستش اوثان و اطاعت شيطان و آشنا كردن مردم به معارف حقيقى و مبارزه با جهل و نادانى و ضلالت و گمراهى و آسان كردن دشواريها و هموار كردن ناهمواريها و امر به معروف و نهى از منكر و تلافى و جبران خسارتهاى ناشى از جهل و شرك و ظلم و هدايت به راه راست و رشد و رستگارى و ميانه روى و اخلاق حسنه و صفات پسنديده و عمل صالح و حكومت عادل است.

8- كتاب اسلام كه خدا براى مردم فرستاده است براى هر چيزى بيان است و حجت خداست بر خلق او كه بر طبق آن و عمل به آن را از آنان ميثاق گرفته است و دين خود را به آن اكمال و نور خود را به آن اتمام فرمود كتابى است كه بندگان خدا را به خدا عالم كرد بعد از آن كه جاهل بودند و به اقرار به او و اثبات او دعوت كرد بعد از آنكه جاحد و منكر بودند در اين كتاب خداى براى بندگانش تجلى كرد و نمايان شده است.

9- خدا به رسالت پيغمبر اتمام حجت فرمود و به واسطه او بر خلق حجت گرفت و راه عذر را بست چون همه چيز در اين دين به مرحله كمال رسيد و از هيچ چيزى كه در نيكبختى انسانها و جامعه ها مداخله داشته باشد فروگذار نشده از قانون و شريعت، معارف، برنامه هاى اساسى، اجتماعى، نظامات مالى، اقتصادى، سياسى و تعاليم اخلاقى.

10- كردار و رفتار و اخلاق رسول بزرگ اسلام عاليترين اخلاق بود. سيره و سلوك حضرت ميانه روى و قصد بود سنتش رشد و سخنش جداكننده و حكمش عدل و خاموشى و سكوتش با معنى بود مردم را به سوى نجاتگاه سوق داد و ناتوان را به مقصد رسانيد و بشارت و اندرز فرمود، از هر بخشنده اى بخشنده تر بود، پزشك سيارى بود كه مرهم ها و داروها براى علاج و درمان بيماريهاى كورى و كرى دلها و لالى زبانها آماده كرده بود و غافلان و حيرت زدگان و كسانى را كه از روشنايى حكمت و حلم و بصيرت محروم و مانند چهارپايان علف خوار و سنگهاى سخت بودند جستجو مى كرد و به علاجشان مى پرداخت بدون درنگ رسالت خدا را رساند و با دشمنان خدا بدون سستى جهاد كرد پرهيزكاران را پيشوا و هدايت يافتگان را ديده بود اعلام و نشانه هاى راهنمايى و منار روشنايى را بر پا كرد. ريسمانهاى اسلام را محكم و دستگيره هاى ايمان را استوار قرار داد، دنيا را حقير و كوچك و خوار شمرد و به دل از آن روگردان شد و ياد آن را در نفس خود ميراند و دوست مى داشت كه زينت دنيا از نظرش پنهان گردد و آن را نبيند مبادا كه از آن لباسى بگيرد و به اقامت در آن مايل شود از كمال تواضع و فروتنى روى زمين غذا مى خورد و مانند غلامان مى نشست و با دست خود نعلينش را مى دوخت و جامه اش را وصله مى زد و سوار الاغ برهنه مى شد و يكنفر را نيز رديف خود سوار مى نمود'. [ كرامت و اعجاز و قدرت نفس در اينجاست كه شخص با اين منظر خارجى و وضع لباس و معاشرت با مردم و تواضع منشا اين همه كارهاى بزرگ گردد و در دل مردم اين همه نفوذ و احترام و هيبت از او باشد، كه همه با افتخار خود را فرمانبر و مطيع او بشمارند. ]

11- آتش دشمنى، كينه، فتنه، قتل، غارت و تجاوز را كه جزيره العرب يكى از كانونهاى بزرگ آن بود خاموش كرد و برادرى اسلامى را كه در سراسر جهان بدون ملاحظه هيچ امتياز و رنگ و نژادى بايد گسترش يابد و آسيائى، آفريقايى، اروپائى، آمريكايى، سياه و سفيد، جاهل و عالم، امير و مامور را با هم با يكديگر برادر سازد، برقرار كرد.

12- در مدت كوتاه رسالت كه بيست و سه سال بود جامعترين برنامه ها را از جانب خدا و بشريت تبليغ كرد و دعوتى را كه تمام خسارتها و شكستگيها و ناكاميهاى بشر را جبران مى نمايد رسانيد و قوانين و نظاماتى را كه از هر جهت انقلابى و مخالف منافع اقويا و اغنيا و زورگويان و اعلان الغاى نظام جائر زورگويى و قلدرى روسا و قبايل و ملوك و امرا بود بدون خوف و بيم از كسى به مردم ابلاغ كرد.

13- قانون الهى و شريعت اسلامى را به جاى تمام آن زورگوئيها و قلدرى ها حاكم كرد و حكومت حق و قانون را در اين فرصت اندك در ملتى كه سابقه حكومت قانونى نداشت رسمى ساخت.

14- جامعه را عوض كرد و عزيزان بلاجهت را به جاى خود نشانيد و ذليلان و مستضعفان اجتماع را با ديگران در يك صف و داراى حقوق متساوى قرار داد.

15- در اين مدت كوتاه از يك ملت بى سواد درس نخوانده ملتى به وجود آورد كه عاليترين افكار اجتماعى و سياسى و آزاديخواهى را به دنيا درس داد و فرد عادى آنها خود را از شاهنشاه ايران و قيصر روم كمتر نمى ديد.

16- در اين مدت و با اين وقت كم و مشاغل گوناگون حكومتى تشكيل داد كه از آن عصر تا حال و قبل از آن نظير آن در نظم و حكومت و قدرت و برابرى افراد از نظر حاكم و اطاعت واقعى قلبى مردم از حكومت نيامده است.