الهیات در نهج البلاغه

لطف الله صافي گلپايگاني

- ۲۹ -


سنن و اهداف تشريعى الهى در نهج البلاغه

احاطه بر تفصيلات مصالح و حكمتهاى تشريعات الهى و فلسفه و علل احكام مانند مصالح تكوينيات و فوايد مخلوقات و اعضا و اجزاى آنها كار همه كس نيست و جز افراد معدودى كه مويد من عندالله و داراى علوم لدنيه باشند ديگران را نمى رسد كه در اين ميدان عرض وجود نمايند. در حالى كه مى دانيم هنوز هم بسيارى از مخلوقات است كه نيروى علم بشر به وجود آنها پى نبرده و مشخص نساخته است چگونه فوايد و مصالح مخلوقاتى كه در نظر است و يا از راهى و وسيله اى وجودشان شناخته شده اند در حيطه دانش و فهم بشر در خواهد آمد.

آيا عمر بشر و دقت بشر به او فرصت مى دهند كه در چند رشته از علم هاى خلقت و مصالح وجود و اعضاى آنها با تفصيلات دامنه دارى كه دارند با اطلاع شود؟

علوم و رشته هاى نامحصور تكوينيات هر چه توسعه پيدا مى كنند و ژرف نگر مى شوند مصالح و فوايد موجودات عالم خلقت و نظامات آنها را به مراتب بيشتر از آنچه تصور مى شد نشان مى دهند. چه بسا چيزهايى كه مصلحت آنها و فايده وجودشان بر بشر از چند هزار سال پيش تا حال مخفى مانده و بشر از كشف سر آن عاجز بود و امروز به برخى از مصالح و فوايد آنها آگاه شده است.

ديروز اگر چه فقط مصلحت اين رقم اشيا را مجهول مى دانست ولى هرگز نمى توانست و منطقى و عقلى نبود كه به علت جهل به مصلحت و فايده حكم به عدم مصلحت و فايده وجود آن اشيا بدهد و آنها را عبث و لغو بشمارد چون اين حكم منشاى جز جهل و نادانى و غرور ندارد و امروز هم اگر چه برخى از فوايد و مصالح آنها معلوم شده است مى فهمد كه هر چه بشر به كشف بسيارى از رموز و اسرار آفرينش آشنا شود آنچه را بداند و بفهمد در برابر آنچه بر او مجهول است يعنى هست و ناشناخته مانده است قطره اى است در برابر دريا در عين حال در عالم تكوين به هيچ نقطه و موضوعى پى نبرده است كه بتواند قاطعانه حكم به لغو بودن وجود آن بنمايد و اساسا عقل انسان چنين صلاحيتى را ندارد.

عالم تشريع نيز با اين همه موارد بسيار در هر رشته از رشته هاى زندگى بشر از امور عبادى مثل نماز و روزه و حج [ از باب نمونه يكى از فرائض عبادى دين 'حج' است در مورد احكام و شرايع اين حج شخصى مثل زراره بن اعين با آن مقام شامخ علمى چهل سال مسائل و احكام آن را پرسيده و تمام نشده است كه زراره مى گويد: به حضرت صادق- عليه السلام- عرض كردم: خدا مرا فداى تو قرار دهد! چهل سال است كه من از مسائل حج از شما سوال مى كنم و شما جواب مى دهيد؟ حضرت فرمودند: اى زراره خانه اى كه از دو هزار سال قبل از آدم حج آن مى شده است مى خواهى مسائل آن در چهل سال تمام شود "وسائل، باب 1 از ابواب وجوب حج، ج 12" نسبت به ساير احكام عبادات، معاملات، نكاح، طلاق، حدود، ديات، سياسات و غيرها- تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. ] و دعا و از امور مالى، اقتصادى، اخلاقى، اجتماعى، سياسى، معاملى و آداب مختلف و حتى بهداشت تن و روان و غيرها نيز عينا در اين جهت نمونه عالم تكوين است.

اولا: بطور كلى معلوم است كه در تشريعيات و احكام جلب مصالح و دفع مفاسدى منظور است.

و ثانيا: فلسفه ى بسيارى از اين احكام بالاجمال يا بالتفصيل از اول از بيانات كتاب و سنت يا به مرور زمان معلوم شده است.

و ثالثا: در مواردى كه حكمت آن ناشناخته مانده است بسا كه آينده آن را روشن سازد و بسا هم كه مصلحت در مخفى ماندن آن باشد.

مع ذلك با اينكه معلوم نبودن و معلوم نشدن فلسفه و فايده ى حكمى ايجاد شبهه اى نمى كند كاوش و جستجو از فلسفه و فوايد و حكمتهاى احكام به منظور شناختن بيشتر حقيقت اسلام و معرفى متانت و كمال اين دين قويم و رشد بصيرت و فكر و كمال يقين و ايمان به مبدا و نبوت و معاد، جايز بلكه راجح و لازم است و وسيله صعود به مراتب بلند و بلندتر خداشناسى و اسلام شناسى است و علاوه شخص را به حق شناسى از نعمت دين و اسلام و رسالت پيغمبر اعظم- صلى الله عليه و آله- وادار مى نمايد اما به استناد اين جهت كسى نبايد بگويد تا مصلحت عموم احكام يا خصوص حكمى بر من پوشيده است به آن عمل نمى كنيم از چند جهت: نخست آنكه پى بردن به مصالح تمام احكام براى هر كسى ميسر نيست و در يك حد مختصر هم محتاج به سالها تحصيل و مطالعات و تحقيقات بسيار عميق است كه براى عموم فراهم نمى شود و ديگر آنكه خلاف تسليم و بندگى و پرستش است چون در اين مرتبه پرستش از علت و حكمت و فايده نقض غرض است و اگر عبادت باشد و به قصد تحصيل مصلحت ذاتى عمل آن را انجام دهد نه به قصد امتثال فرمان مصلحت اساسى و اصلى عبادت كه تقرب به خداست حاصل نمى شود و خلاصه بر هر عملى كه به قصد فايده اى كه دارد بجا آورده شود نه عبادت صادق است و نه اطاعت.

علاوه بر آنكه جستجو كردن از حكمت و مصلحت به عنوان متوقف كردن اطاعت به دانستن آن خودبينى و فايده جويى در برابر ذات منعم مفيض وهاب منان است و خلاف تسليم و تفويض و توكل است.

و سومين جهت اين است كه: مشروط ساختن عمل به تعاليم شرعى به دانستن فلسفه و فايده آن موجب فوت منافع بسيار و جلب مضار و مفاسد بيشمار و خلاف مقصود از بعث انبيا و رسل است و مثل چنين كسى مثل آن كسى است كه مار بسيار خطرناكى به او نزديك شود و ناصح آگاه مهربانى به او هشدار دهد و اعلام خطر كند كه فورا و هر چه زودتر بگريزد و جاى خود را عوض كند ولى او اعتنا نكند و در مقام دفاع و تحفظ برنيايد و پاسخ دهد كه اول بايد معلوم شود اين مار از چه نوع است و سمش تا چه حد خطرناك است كشنده است يا كشنده نيست! بديهى است تا او بخواهد اين تحقيقات را بنمايد و با نبودن فرصت كافى اين مسائل را بررسى نمايد مار با خيال راحت او را مى زند و سم، كار خود را مى كند و به زندگى نابخردانه ى او خاتمه مى دهد. و همچنين مثل او مثل بيمارى است كه بخواهد در نسخه و دستور پزشك بى آنكه خود پزشك باشد تحقيق كند.

بنابراين دانستن فلسفه و فوايد احكام يك مساله اى است علمى كه در حدودى كه روشن مى شود درك ايمانى و وجدان مذهبى شخص و اعتقاد او را به اصول دين زياد مى كند وگرنه در باب عمل به فروع و احكام و مقام اطاعت هر چه قدم تسليم و اخلاص شخص راسختر و صادقانه تر باشد مرتبه ى عبادت و اطاعت او بالاتر است و فقط اگر شخص مجتهد است بايد از مدرك حكم در كتاب و سنت فحص نمايد و اگر مجتهد نيست از مجتهد تقليد نمايد.

اين نكته هم ناگفته نماند كه از اينكه احكام شرعيه به پنج قسم تقسيم شده است: واجب، مستحب، حرام، مكروه و مباح معلوم مى شود كه اين تقسيم براى جلب مصالح واجبات و دفع مفاسد محرمات و اهميت مصلحت يا مفسده و عدم اهميت آن است.

و نكته ديگر اين است كه در قرآن مجيد در موارد متعدد به مصالح اعمال مورد امر و مفاسد افعال مورد نهى تصريح شده است مانند مفاسد شرب خمر و قمار يا مصالح نماز و روزه و حج و غيرها.

و در احاديث شريفه نيز روايات بسيار در اين موضوع وارد شده است و مردم را تا حدى به علل و حكمت احكام آشنا فرموده اند كه قسمت عمده اى از اين احاديث را صدوق- عليه الرحمه- در كتابى به نام علل الشرايع جمع آورى كرده است.

و اما نهج البلاغه: در خطبه قاصعه 192 مى فرمايد:

'و لو اراد الله ان يخلق آدم من نور يخطف الابصار ضياوه و يبهر العقول رواوه و طيب ياخذ الانفاس عرفه لفعل و لو فعل لظلت له الاعناق خاضعه و لخفت البلوى فيه على الملائكه و لكن الله سبحانه يبتلى خلقه ببعض ما يجهلون اصله، تمييزا بالاختبار لهم و نفيا للاستكبار عنهم و ابعادا للخيلاء منهم'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 234، ص 779. ]

يعنى: 'و اگر مى خواست خدا خلق مى كرد آدم را از نورى كه روشنى آن ديده ها را بربايد و بر خردها زيبايى آن چيره گردد و از عطرى كه فراگيرد نفسها را بوى خوش آن هر آينه "چنان" مى نمود اگر او را چنين خلقت مى فرمود هر آينه گردنها براى او خاضع مى گردد و امتحان فرشتگان در او سبك مى شد ولكن خداى سبحان امتحان مى كند خلق خود را به بعضى چيزهايى كه اصل آن را جاهلند از جهت تميز يافتنشان به امتحان و براى نفى استكبار و گردنكشى از ايشان و دور ساختن كبر و تجبر از آنها'.

و در همين خطبه ى قاصعه كه متضمن مطالب كثيره ى مربوط به سنن الهى است مى فرمايد:

'و لو اراد الله سبحانه لانبيائه حيث بعثهم ان يفتح لهم كنوز الذهبان و معادن العقيان و مغارس الجنان و ان يحشر معهم طيور السماء و وحوش الارضين لفعل و لو فعل لسقط البلاء و بطل الجزاء و اضمحلت الانباء و لما وجب للقابلين اجور المبتلين و لا استحق المومنون ثواب المحسنين و لا لزمت الاسماء معانيها و لكن الله سبحانه جعل رسله اولى قوه فى عزائمهم و ضعفه فيما ترى الاعين من حالاتهم مع قناعه تملا القلوب و العيون غنى و خصاصه تملا الابصار و الاسماع اذى و لو كانت الانبياء اهل قوه لا ترام و عزه لا تضام و ملك تمد نحوه اعناق الرجال و تشد اليه عقد الرحال لكان ذلك اهون على الخلق فى الاعتبار و ابعد لهم فى الاستكبار و لامنوا عن رهبه قاهره لهم او رغبه مائله بهم فكانت النيات مشتركه و الحسنات مقتسمه و لكن الله سبحانه اراد ان يكون الاتباع لرسله و التصديق بكتبه و الخشوع لوجهه و الاستكانه لامره و الاستسلام لطاعته امورا له خاصه لا تشوبها من غيرها شائبه و كلما كانت البلوى و الاختبار اعظم كانت المثوبه و الجزاء اجزل'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 234، ص 791. ]

يعنى: 'و اگر خدا مى خواست در وقتى كه پيغمبرانش را مبعوث مى نمود كه بگشايد برايشان خزانه هاى طلا و معدنهاى زرناب و محل غرس باغها و اينكه جمع نمايد و با ايشان "و به فرمانشان درآورد" مرغان آسمان و وحشيهاى زمينها را هر آينه "اينكار را" مى كرد و اگر اين گونه مى نمود هر آينه آزمايش و ابتلا ساقط مى شد و پاداش و كيفر باطل مى گرديد و خبرها "و وعد و وعيدها" ى پيغمبران از ميان مى رفت و براى پذيرندگان دين مزدهاى آزمايش شدگان واجب نمى گرديد و مومنان مستحق ثواب نيكوكاران نمى گرديدند و اسمها معانى خود را لازم نمى داشتند "يعنى اسمها بى مسمى مى شدند" و لكن خداوند سبحان پيغمبران خود را نيرومند و صاحبان قوت در عزمهاشان قرار داد و آنها را ضعيف قرار داد در آنچه مى ديد چشمهاى ظاهر از حالاتشان با قناعتى كه پر مى كند دلها و چشمها را از جهت بى نيازى "كه در عين نياز ظاهرى بى نيازى حقيقى از غير خدا داشتند" و با گرسنگى كه چشمها و گوشها را از ديدن و شنيدن پر از رنج مى كرد و اگر پيمبران اهل قوه و نيرويى بودند كه كسى قصد "برخورد و معارضه" آنها را نمى نمود و چنان عزتى داشتند كه كم كردن و تعدى كردن به آن ممكن نبود و ملك و سلطنتى داشتند كه گردنهاى مردان به سوى آن كشيده مى شد و بسته مى شد بر آن گروههاى راحله ها "يعنى محل طمع مادى مردم بودند" هر آينه آسانتر بود بر خلق در عبرت گرفتن از ايشان و دور بود بر ايشان از استكبار و هر آينه ايمان مى آوردند خلق به انبيا از بيم و ترسى كه مقهور آن بودند يا رغبت و طمعى ايشان را مايل به قبول دعوت انبيا نمايد پس نيت هاى مردم ناخالص و مشوب برهبت و رغبت مى گرديد و اعمال نيك ايشان قسمت مى شد بين خدا و دواعى مادى و شهوانى ولى خداى سبحان اراده كرده است كه متابعت فرستاده هايش و تصديق به كتابش و فروتنى براى ذاتش و تمكين كردن براى امرش و تسليم از براى طاعتش امورى باشد خاص از براى او كه هيچ گونه شائبه اى آن را مشوب نسازد و هر چه آزمايش و بلا بزرگتر باشد ثواب و پاداش زيادتر مى باشد [ مخفى نماند كه موارد متعدد اگر چه استشهاد به بعض فقرات سخنان امام- عليه السلام- مكرر جلوه مى كند اما با توجه به اينكه موردى كه براى آن استشهاد شده مكرر نيست اين گونه تكرار مورد ايراد نمى باشد. ]'.

و نيز در همين خطبه قاصعه پس از اين فقرات ارزنده مى فرمايد:

'الا ترون ان الله سبحانه اختبر الاولين من لدن آدم صلوات الله عليه الى الاخرين من هذا العالم باحجار لا تضر و لا تنفع و لا تبصر و لا تسمع فجعلها بيته الحرام الذى جعله للناس قياما ثم وضعه باوعر بقاع الارض حجرا و اقل نتائق الدنيا مدرا و اضيق بطون الاوديه قطرا بين جبال خشنه و رمال دمثه و عيون و شله و قرى منقطعه لا يزكوبها خف و لا حافر و لا ظلف ثم امر آدم عليه السلام و ولده ان يثنوا اعطافهم نحوه فصار مثابه لمنتجع اسفارهم و غايه لملقى رحالهم تهوى اليه ثمار الافئده من مفاوز قفار سحيقه و مهاوى فجاج عميقه و جزائر بحار منقطعه حتى يهزوا مناكبهم ذللا يهللون لله حوله و يرملون على اقدامهم شعثا غبرا له قد نبذوا السرابيل وراء ظهورهم و شوهوا باعفاء الشعور محاسن خلقهم، ابتلاء عظيما و امتحانا شديدا و اختبارا مبينا و تمحيصا بليغا جعله الله سببا لرحمته و وصله الى جنته و لو اراد سبحانه ان يضع بيته الحرام و مشاعره العظام بين جنات و انهار و سهل و قرار جم الاشجار دانى الثمار ملتف البنى متصل القرى بين بره سمراء و روضه خضراء و ارياف محدقه و عراص مغدقه و رياض ناضره و طرق عامره لكان قد صغر قدر الجزاء على حسب ضعف البلاء و لو كان الاساس المحمول عليها و الاحجار المرفوع بها بين زمرده خضراء و ياقوته حمراء و نور و ضياء لخفف ذلك مصارعه الشك فى الصدور و لوضع مجاهده ابليس عن القلوب و لنفى معتلج الريب من الناس و لكن الله يختبر عباده بانواع الشدائد و يتعبدهم بانواع المجاهد و يبتليهم بضروب المكاره اخراجا للتكبر من قلوبهم و اسكانا للتذلل فى نفوسهم و ليجعل ذلك ابوابا فتحا الى فضله و اسبابا ذللا لعفوه'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 234، ص 794. ]

يعنى: 'آيا نمى بينند كه خداوند سبحان آزمايش فرموده است اولين و پيشينيان را از زمان آدم- صلوات الله عليه- تا آخرين و پايانيان از اين عالم را به سنگهايى كه نه ضرر مى زنند و نه نفع مى دهند و نه مى بينند و نه مى شنوند پس گردانيد آنها را بيت الحرام خود آن بيتى كه قرار داد آن را براى مردم قيام و وسيله برپايى و ايستادن امور پس نهاد آن خانه را در دشوارترين بقعه هاى زمين از جهت سنگ و كمترين شهرهاى زمين از جهت خاك و كلوخ و تنگ ترين ميانهاى واديها از حيث ناحيه و قطر در ميان كوه هاى خشن و درشت و ريگهاى نرم و چشمه هاى كم آب و دره هاى جدا و بريده شده از يكديگر كه در آنها نه شتر فربه مى شود و نه اسب و نه گاو و گوسفند پس از آن آدم و فرزندانش را امر فرمود كه به سوى آن متوجه گردند پس بيت الحرام محلى براى منفعت بخشيدن سفرها و انداختن بارهايشان گرديد ميل كند به سوى آن ميوه هاى دلها از بيابانهاى بى آب و علف دور و دراز و از بلنديهاى دره هاى عميق از جزيره هاى درياها كه از ساير قطعات زمين بريده اند تا به حركت درآورند با خضوع و فروتنى دوشهاى خود را "براى خدا در سعى و طواف" و در اطراف خانه 'لا اله الا الله' گويند و مى دوند بر قدم هاشان در حالى كه ژوليده مو و غبارآلود باشند در حالى كه انداخته اند لباسهايشان بر پشت سرشان "لباس عادى خود را درآورده و جامه احرام بر تن مى كنند" و به رها كردن موها و نگرفتن آنها تا محاسن و زيباييهاى "جسمانى" خود را به زشتى درآورند "همه اينها" ابتلاى بزرگى و آزمايش سختى و امتحان آشكارى و خالص سازى رسايى است خدا آن را سبب از براى رحمت و رسيدن به بهشت قرار داده است و اگر خداى سبحان مى خواست كه بگذارد بيت الحرام و مشاعر عظام خود را ميان باغها و نهرها و زمين نرم و هموار و درختهاى بسيار يا ميوه هاى در دسترس و نزديك و ساختمانهاى بهم پيوسته و ده هاى نزديك بهم ميان گندم مايل به سرخى و مرغزار سبز و خرم و كشتزارها مشتمل بر باغ و بستان و عرصه هاى پر آب و زراعت هاى شاداب و تازه و راههاى آباد هر آينه بود كه قدر جزا و پاداش را كوچك مى كرد به قدر ضعف بلا و امتحان و اگر بنايى كه بر او حرم بنا شده و سنگهايى كه به آنها بلند شده ميان زمرد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنى بود هر آينه سبك مى نمود اين وضع ساختمان زد و خورد شك را در سينه ها و هر آينه مى گذارد مجاهده با ابليس از دلها و نفى مى كرد اضطراب و تلاطم شك را از مردم و لكن خدا آزمايش مى كند بندگان خود را با انواع شدتها و متعبد مى سازد آنها را به انواع مجاهدتها و مبتلا مى سازد ايشان را به اقسام ناخوشايندها و مكروهات براى اينكه تكبر را از دلهايشان برون كند و تواضع و فروتنى و تذلل را در نفوسشان ساكن نمايد و براى اينكه اينها را درهاى گشوده شده به سوى فضل خود و اسباب رام شده براى عفو خود قرار دهد'.

و پس از اين بيانات در اين خطبه مى فرمايد:

'فالله الله فى عاجل البغى و اجل و خامه الظلم و سوء عاقبه الكبر فانها مصيده ابليس العظمى و مكيدته الكبرى التى تساور قلوب الرجال مساوره السموم القاتله فما تكدى ابدا و لا تشوى احدا لا عالما لعلمه و لا مقلا فى طمره و عن ذلك ما حرس الله عباده المومنين بالصلوات و الزكوات و مجاهده الصيام فى الايام المفروضات تسكينا لاطرافهم و تخشيعا لابصارهم و تذليلا لنفوسهم و تخفيضا لقلوبهم و اذهابا للخيلاء عنهم و لما فى ذلك من تعفير عتاق الوجوه بالتراب تواضعا و التصاق كرائم الجوارح بالارض تصاغرا و لحوق البطون بالمتون من الصيام تذللا مع ما فى الزكاه من صرف ثمرات الارض و غير ذلك الى اهل المسكنه و الفقر، انظروا الى ما فى هذه الافعال من قمع نواجم الفخر و قدع طوالع الكبر'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 234، ص 797. ]

يعنى: 'پس بترسيد از خدا! بترسيد از خدا از كيفر عاجل و زود فراگير بغى "در دنيا"! و از آجل و خامت و سنگينى ظلم و سوء عاقبت كبر "در آخرت"! پس بدرستى كه اينها "يعنى ظلم و كبر" از وسايل بزرگ شكار شيطان است و كيد و حيله بزرگتر اوست كه مى جهد و قويتر مى شود در دلهاى مردان مانند تندى و تابش سم هاى كشنده پس هرگز عاجز نمى شود و خطا نمى كند احدى را "از كسانى كه اين زمينه ها در آنها باشد و آنها را با مجاهده از ميان نبرده باشند" نه عالمى را به جهت علمش و نه فقيرى را در لباس فقيرى كه پوشيده است و از اين است "يعنى از بغى و كبر و ظلم يا شر ابليس" كه خداوند بندگان مومن خود را به وسيله نمازها و زكاتها و جهد و كوشش در روزه گرفتن در ايامى كه فرض شده حفظ مى نمايد براى آرامش اعضا و جوارح ايشان و خشوع و رام گردانيدن نفسهايشان و پست و متواضع كردن دلهايشان و بيرون بردن تكبر از ايشان و براى آنچه به اين برنامه ها و عبادتها است از ماليدن رخسارها به خاك از روى تواضع و چسباندن اعضاى كريمه به زمين "مثل پيشانى" به نشانه ى خوردن و قبول كوچكى و ملحق شد شكمها به پشتها از روزه براى تذلل و خوارى در درگاه كبريايى "و خلاصه شعور و احساس به اين حالات و دورى از اضداد آن" با آنچه كه در زكات است كه صرف ميوه هاى زمين و غير آن در مساكين و فقيران نگاه كنيد در آنچه در اين كارها و اعمال است از پست قرار دادن بزرگيها و فخرفروشيهاى آشكار و نگهدارى و جلوگيرى از طلوع كبر'.

و در همين خطبه فرموده است: 'فلو رخص الله فى الكبر لاحد من عباده لرخص فيه لخاصه انبيائه و اوليائه و لكنه سبحانه كره اليهم التكابر و رضى لهم التواضع فالصقوا بالارض خدودهم و عفروا فى التراب وجوههم و خفضوا اجنحتهم للمومنين و كانوا قوما مستضعفين قد اختبرهم الله بالمخمصه و ابتلاهم بالمجهده و امتحنهم بالمخاوف و مخضهم بالمكاره'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 234، ص 789. ]

يعنى: 'پس اگر رخصت مى داد خدا در كبر نمودن به احدى از بندگانش هر آينه رخصت مى داد به خواص پيامبران و اولياى خود و لكن خداوند سبحان ناخوشايند كرد به سوى ايشان تكبر را و پسنديد بر ايشان تواضع و فروتنى را پس چسباندند به زمين رخساره هاى خود را و به خاك ماليدند روهاى خودشان را و خفض جناح "و فروتنى" كردند از براى مومنين و آن پيغمبران مردمى بودند مستضعف كه خدا آنها را به گرسنگى امتحان كرد و به سختى و مشقت مبتلا نموده و آزمايش كرد آنها را به بيم ها و تخليص كرد ايشان را به مكارم'.

و در حكمت 78 مى فرمايد: 'ان الله سبحانه امر عباده تخييرا و نهاهم تحذيرا و كلف يسيرا و لم يكلف عسيرا'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، حكمت 75، ص 1120. ]

يعنى: 'خداوند سبحان امر فرمود بندگان خود را با اختيار "يعنى به اينكه به اختيار او را اطاعت كنند" و نهى كرد ايشان را با برحذر ساختن و تكليف كرد آسانى را و تكليف نكرد دشوارى را يعنى به كارهاى آسان فرمان داد و به كارهاى دشوار تكليف نكرد: "يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر"'. [ سوره ى بقره، آيه ى 185. ]

و در حكمت 252 مى فرمايد: 'فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك و الصلاه تنزيها عن الكبر و الزكاه تسبيبا للرزق و الصيام ابتلاء لاخلاص الخلق و الحج تقربه للذين و الجهاد عزا للاسلام و الامر بالمعروف مصلحه للعوام و النهى عن المنكر ردعا للسفهاء و صله الرحم منماه للعدد و القصاص حقنا للدماء و اقامه الحدود اعظاما للمحارم و ترك شرب الخمر تحصينا للعقل و مجانبه السرقه ايجابا للعفه و ترك الزنا تحصينا للنسب و ترك اللواط تكثيرا للنسل و الشهادات استظهارا على المجاحدات و ترك الكذب تشريفا للصدق و السلام امانا من المخاوف و الامانه [ از تصرفات و تحريفات عجيبه در نسخه هاى چاپى نهج البلاغه كه در مصر و لبنان و اخيرا ايران چاپ شده است و حتى بعضى نويسندگان و مولفان شيعه نيز عين آن را ضبط و شرح كرده اند اين است كه: 'و الامامه نظاما للامه' را به 'والامانه' يا به 'و الامانات' تغيير داده اند با اينكه از جمله بعد معلوم مى شود كه اصل 'و الامامه' است و ابن ابى الحديد و ابن ميثم هر دو در شرح خود 'و الامامه' را شرح كرده اند. ] نظاما للامه و الطاعه تعظيما للامامه'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، حكمت 244، ص 1197. ]

يعنى: 'خدا واجب فرمود ايمان را براى پاك كردن بندگانش از شرك و نماز را براى منزه كردن آنها از كبر و زكات را واجب فرمود براى سبب سازى از براى روزى و روزه را براى آزمايش اخلاص خلق و حج را براى تقويت دين و جهاد را براى عزت اسلام و امر به معروف را براى اصلاح عوام و نهى از منكر را براى بازداشتن سفها و كم خردان از كارهاى زشت و صله رحم را براى زياد شدن عدد و قصاص را براى حفظ خونها و اقامه حدود را براى بزرگ داشتن حرامها و ترك مى نوشى را براى محفوظ ماندن عقل و دورى از دزدى را براى واجب كردن عفت و پاكدامنى و ترك زنا را "واجب كرد" براى حفظ نسب و ترك لواط را براى بسيارى نسل و شهادتها را "واجب فرمود" براى طلب ظهور انكار شده ها و ترك دروغ را براى اظهار شرافت صدق و راستى "يا براى تشريف راستى يافتن" و سلام را براى امان يافتن از مواقع ترس و امامت و پيشوايى را براى حفظ نظام امت و اطاعت از امام را براى تعظيم امامت'.

خلاصه مطالب

1- هدف تشريع امتحان و آزمايش بشر و قرار دادن او در مسير سازندگى و ساختن انسان الهى و استخراج استعدادها و قابليتهاى اوست.

2- نفى استكبار و تحير و خوددارى از عرض وجود در برابر خدا و تسليم امر خدا بودن نيز يكى از مهمترين هدفهاى تشريع است و تا آنجا كه بشر را بالا مى برد و صعود مى دهد كه ابراهيم گونه و اسماعيل وار حكم خدا را بى چون و چرا و پرسش از فلسفه و فايده، گردن مى نهد و زبان حال و مقالش اين مى شود:

بنده آن باشد كه بند خويش نيست   جز رضاى خواجه اش در پيش نيست
گر ببرد خواجه او را پا و دست   دست ديگر آورد كاين نيز هست
نى ز خدمت مزد خواهد نى عوض   نى سبب جويد ز امرش نى غرض

3- اگر چه بسيارى از آنان كه به ظواهر مادى و اعتبارات بى حقيقت چشم دوخته صفات انسانى را در ارزش انسانها معيار نمى دانند و او را به بهاى شتر و گاو و الاغ يا كارخانه و خانه و جمادات ديگرى كه داشته باشد ارزيابى مى نمايند و مى خواهند پيغمبران خدا از تيپ و گروه همان مترفين و خوشگذرانان و برخورداران باشند و لذا مى گفتند: 'لولا نزل هذا القران على رجل من القريتين عظيم' [ سوره ى زخرف، آيه ى 31. ] آنان نمى توانستند عظمت محمد- صلى الله عليه و آله- و على- عليه السلام- را در آن زندگى بسيار ساده و بى تجمل و آن زهد و تواضع درك كنند و عظمت را داشتن غلام و كنيز و اسب و استر مى دانستند لذا مى گفتند: 'چرا قرآن مجيد بر مرد عظيمى از دو قريه اميه و عروه نازل نشده است؟'.

از نظر آنها 'محمد' از اسباب عظمت، هيچ چيز نداشت لباسش، غذايش، بسترش، خانه اش، مركبش، نشستنش، راه رفتنش همه مانع از عظمت ظاهرى بود و همه نه فقط بيش از حد متوسط نبود بلكه به مراتب كمتر بود اما ابوجهل ها و ابوسفيانها آن چنان غرق در منجلاب تكبر و خودخواهى بودند كه نشستن با فقرا و همكلام شدن با آنها را ننگ خود مى دانستند. فكر جاهلى، آنها و ستمگران را با اعتبار مى شمرد فكر جاهلى موسى و هارون را كه بر در كاخ فرعون آمده اند حقير مى گرفت و به فرعون مصر كه بنى اسرائيل را استعباد كرده بود محترم مى خواند محمد را كه گاه ماه بر او مى گذشت و از خانه اش براى طبخ طعام دود بلند نمى شد و مى گفت مى خواهم يك روز گرسنه باشم و يك روز سير و دعا مى كرد: 'اللهم احينى مسكينا و امتنى مسكينا و احشرنى فى زمره المساكين' [ عوالى اللئالى، ج 1، فصل چهارم، حديث 37. ] كم مى شمرد و طاغوتهاى جاهليت و پادشاهانى را كه محمد به آنها نامه ى دعوت نوشت و به اسلام مى خواند قدرتمند و مستحق احترام مى دانستند اما همه ديدند كه موسى چگونه تخت و تاج فرعون را بر باد داد و بساط استكبار او را برچيد و محمد- صلى الله عليه و آله- چگونه تمام آن گردنكشان را مطيع فرمان خدا كرد و آنها را افرادى كه تا ديروز از مجالستشان پرهيز مى كردند برابر نمود بلكه آن مستكبران را تحت رياست مستضعفان قرار داد.

آرى فكر جاهلى آن چنان و فكر اسلامى اين چنين است نهج البلاغه مى گويد: يكى از اسرار و فلسفه هاى اينكه بيشتر انبيا از مواد و مايه هاى قدرت ظاهرى دستشان تهى بود و از اينكه جهات مادى موجب جلوه ى آنها در نفوس و توجه خلايق به آنها شود محروم شدند اين بود كه ايمان مردم به آنها "خصوص در آغاز بعثت" به طمع به دنيا و جاه و مقام دنيوى يا ترس و بيم مشوب نگردد و خلوص آنانكه بدون اين حسابها ايمان مى آورند و راه راست را انتخاب مى نمايند معلوم شود و شايستگان از ديگران مشخص گردند و ثواب و عقايد الهى بر اساس استحقاق و يا حداقل تفاوت بين مخلصين و غير مخلصين جريان يابد.

4- پنهان ماندن فوايد بعضى از اعمال و برنامه هايى كه شرع دستور داده است نيز براى اين است كه تعبد و تسليم در مردم قوت بگيرد و چنان شوند كه اين آيه كريمه دستور مى دهد:

'فلا و ربك لا يومنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما'. [ سوره ى نساء، آيه ى 65. ]

و چنان شوند كه خدا و رسول و جهاد در راه خدا را از پدر و مادر و فرزند و همسر و مال و خانه و تجارت دوستتر بدارند چنانكه از آيه كريمه: 'قل ان كان آبائكم و ابنائكم و اخوانكم و ازواجكم [ سوره ى توبه، آيه ى 24. ]..' استفاده مى شود.

5- احكام شرع "مستحب، مكروه، واجب و حرام" بر اساس جلب و حفظ مصالح و دفع مفاسد است و هر چند ما به فلسفه و فوايد بسيارى از احكام و تشريعات نرسيم اما اين اصل محفوظ است كه احكام بر اين اساس مى باشند و در شرح حكمى كه عدم فلسفه و فايده آن ثابت شود وجود ندارد و در قسمتى از اعمال عبادى و تفصيلات آنها اگر هم فرض شود كه بالذات مصلحت ندارند اما بالعرض و براى اينكه چنان حكمى بيشتر محقق جنبه تعبد و تسليم است كه خود آن مصلحت بزرگى است آن احكام بايد به آن صورت باشند و متعلق آنها امورى باشند كه راه بردن به فلسفه و مصلحت ذاتى آنها دشوار و بلكه به صورت تقويت منافع و تضييع مال باشد اما چون جان و روح دين تعبد است مصلحت اين احكام بسيار مهم است و اين نكات همه از نهج البلاغه و از فرازهايى كه از آن در اين فصل آورديم استفاده مى شود.

6- از جمله امورى كه از رقم از كلمات مولا على- عليه السلام- استفاده مى شود اين است كه عبادات و اطاعتها بايد مستند به بينش و معرفت باشد آنچه داعى شخص مى شود امر خدا و تقرب به درگاه خدا باشد و اين معناى بزرگى است كه اگر بشر به آن رسيد در تمام شرايط و حالات از خط بندگى و اطاعت خدا خارج نمى شود و دگرگونيهاى ظاهرى در او سستى و كم رغبتى به انجام وظيفه و اطاعت 'الله' ايجاد نمى نمايد.

پايان و عذر تقصير

خواننده عزيز اگر چه در نظر بود در ضمن سخن از افعال الهى مسائل ديگر مثل: امامت، معاد، قضا و قدر و امر بين امرين را نيز با الهام از نهج البلاغه مطرح نماييم اما تجرى الرياح بما لا تشتهى السفن، قلت فرصت و اشتغال به تاليفات و امور ديگر مانع گرديد. اميد است همين مقدار كه بايد گفت ناقص و ناتمام است در محضر دوستان و شيعيان حضرت اميرالمومنين- عليه السلام- شرف قبول يابد لذا كتاب را با اين چند شعر از قصيده 'هائيه ازريه' و عرض توسل پايان مى دهم:

يا ابن عم النبى انت يدالله   التى عم كل شى ء نداها
انت قرآنه القديم و اوصافك   آياته التى اوحاها
خصك الله فى مآثر شى ء   هى مثل الاعداد لا تتناهى
انت بعد النبى خيرا لبرايا   و السما خير ما بها قمراها
يا اخا المصطفى لدى ذنوب   هى عين القذا و انت جلاها

يا مولاى يا اميرالمومنين يا امين الله يا ولى الله! ان بينى و بين الله عزوجل ذنوبا قد اثقلت ظهرى فبحق من ائتمنك على سره و استرعاك امر خلقه و قرن طاعتك بطاعته كن لى الى الله شفيعا و من النار مجيرا و على الدهر ظهيرا و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمين