الهیات در نهج البلاغه

لطف الله صافي گلپايگاني

- ۲۶ -


سنن تكوينى الهى در نهج البلاغه

بحث از سنن تكوينى الهى و بعض مباحثى كه در آينده خواهيم داشت از آن جهت كه بحث از افعال الهى و نظام الهى است و با عدل و علم و صفات ديگر حق- عز اسمه- ارتباط دارد از مباحث الهيات است از اين جهت تا حدودى اين مباحث را در اين كتاب مطرح مى نماييم اين بحثى كه در اين فصل داريم از مباحث بسيار غامض، دقيق، پيچيده، عميق و دامنه دارى است كه جز كسانى كه عالم به علم الكتاب هستند ديگران از عهده ى اداى حق آن برنمى آيند لذا فقط در اينجا اشاره اى مى نماييم كه در قرآن مجيد و نهج البلاغه اين بحث آمده است و سنن خدا را در پيدايش مخلوقات و نظاماتى كه برقرار است بيان فرموده اند و در اين زمينه آيات بسيار است.

در خلقت ملائكه، انسان، حيوان، نباتات، جمادات، خورشيد، ماه، زمين، نجوم، كواكب، سحاب، باران، دريا، رياح و غير آياتى كه سنن الهى را در خلقت و عالم خلقت متعرض شده و متضمن عاليترين مطالب عميق علمى در رشته هاى مختلف است بسيار است در نهج البلاغه نيز اين بحث گسترده تر از اين است كه بتوان در اين كتاب همه ى اطراف و جوانب آن را آورد.

در اين بحث فقط از سنن تكوينى يك سلسله سننى را كه مربوط به علم الاجتماع و علل تحولات اجتماعى و تغيير اوضاع و زوال نعمتها مى شود و با اعمال جماعات و اقوام و افراد رابطه دارد از نهج البلاغه مى آوريم. بديهى است اين موضوع در درجه نخست در عاليترين سطح و فصيحترين بيان در قرآن كريم تذكر داده شده است كه بطور نمونه اين آيات شريفه را مى آوريم:

- 'ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون'. [ سوره ى روم، آيه ى 41. ]

- 'و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذنا هم بما كانوا يكسبون'. [ سوره ى اعراف، آيه ى 96. ]

- 'و ما كان ربك ليهلك القرى بظلم و اهلها مصلحون'. [ سوره ى هود، آيه ى 117. ]

- 'و ما كان الله ليضيع ايمانكم ان الله بالناس لروف رحيم' [ سوره ى بقره، آيه ى 143. ]

- 'و لقد اخذنا ال فرعون بالسنين و نقص من الثمرات لعلهم يذكرون'. [ سوره ى اعراف، آيه ى 130. ]

- 'ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبه للمتقين'. [ سوره ى اعراف، آيه ى 128. ]

- 'ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمه انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم'. [ سوره ى انفال، آيه ى 53. ]

- 'ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم'. [ سوره ى رعد، آيه ى 11. ]

- 'و ضرب الله مثلا قريه كانت امنه مطمئنه ياتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون'. [ سوره ى نحل، آيه ى 112. ]

- 'لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد'. [ سوره ى ابراهيم، آيه ى 7. ]

- و اما در نهج البلاغه: در خطبه 143 مى فرمايد: 'ان الله يبتلى عباده عند الاعمال السيئه بنقص الثمرات و حبس البركات و اغلاق خزائن الخيرات ليتوب تائب و يقلع مقلع و يتذكر متذكر و يزدجر مزدجر'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 143، ص 433. ]

يعنى: 'خداوند متعال مبتلا مى كند و امتحان مى فرمايد بندگان خود را به هنگام اقدام بر كارهاى بد به نقصان ميوه ها و حبس بركتها و بستن خزينه هاى خيرات تا اينكه توبه كند توبه كننده اى و ترك كند گناه را ترك كننده اى و متذكر و قبول كننده تذكر شود، قبول تذكركننده اى و منزجر از گناه شود منزجر شونده اى'.

و در خطبه 144 مى فرمايد: 'الا ان الله تعالى قد كشف الخلق كشفه، لا انه جهل ما اخفوه من مصون اسرارهم و مكنون ضمائرهم و لكن ليبلوهم ايهم احسن عملا، فيكون الثواب جزاء و العقاب بواء'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 144، ص 437. ]

يعنى: 'آگاه باشيد بدرستى كه خداى تعالى آشكار كرد خلق را آشكار كردنى نه از جهت اينكه جاهل بود به آنچه پنهان كرده بودند از رازهاى محفوظشان و مكنون ضمايرشان و لكن از جهت اينكه آزمايش كند ايشان را تا كدام يك نيكوكارترند تا ثواب پاداش و عقاب كيفر باشد'.

در خطبه 103 مى فرمايد: 'ان الله قد اعاذكم من ان يجور عليكم و لم يعذكم من ان يبتليكم و قد قال جل من قائل: ان فى ذلك لايات و ان كنا لمبتلين'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 102، ص 305. ]

يعنى: 'بدرستى كه خدا پناه داده است شما را از اينكه به شما ستم كند ولى پناه نداده است از اينكه شما را امتحان ننمايد و به تحقيق فرمود او كه بزرگ است از جهت گويندگى "ان فى ذلك..." يعنى بدرستى كه در اين نشانها و علامتهاست و اگر چه ما آزمايش كننده ايم'.

و در خطبه 178 مى فرمايد: 'و ايم الله ما كان قوم قط فى غض نعمه من عيش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها لان الله ليس بظلام للعبيد و لو ان الناس حين تنزل بهم النقم و تزول عنهم النعم فزعوا الى ربهم بصدق من نياتهم و وله من قلوبهم لرد عليهم كل شارد و اصلح لهم كل فاسد'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 177، ص 579. ]

يعنى: 'سوگند به خدا! نبودند هيچ قومى هرگز در طراوت نعمت از زندگى پس از آنها زايل گرديد مگر به سبب گناهانى كه كسب كردند به جهت اينكه خدا ستمكار بر بندگان نيست و اگر مردم در هنگامى كه به ايشان نقمت ها نازل و نعمتهايشان زايل مى گردد با نيت راست و دلهاى سرشار از محبت خدا پناه برند به سوى پروردگارشان هر آينه بازگرداند به سوى آنها هر نعمت رميده و اصلاح فرمايد بر ايشان هر امر فاسد را'.

و در خطبه 183 مى فرمايد: 'و اعلموا انه لن يرضى عنكم بشى ء سخطه على من كان قبلكم و لن يسخط عليكم بشى ء رضيه ممن كان قبلكم'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 182، ص 602. ]

يعنى: 'بدانيد كه البته خدا راضى نخواهد شد از شما به چيزى كه غضب كرده باشد به آن بر كسانى كه پيش از شما بودند و خشم نمى كند بر شما به چيزى كه پسنديد آن را بر كسانى كه قبل از شما بودند'.

و در همين خطبه است: 'و جعل لكل شى ء قدرا و لكل قدر اجلا و لكل اجل كتابا'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 182، ص 600. ]

يعنى: 'براى هر چيزى اندازه اى قرارداد و براى هر اندازه اى مدت مخصوصى و براى هر مدت كتاب و نوشته اى'.

و در همين خطبه است: 'اسهروا عيونكم و اضمروا بطونكم و استعملوا اقدامكم و انفقوا اموالكم و خذوا من اجسادكم فجودوا بها على انفسكم و لا تبخلوا بها عنها فقد قال الله سبحانه: ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم و قال تعالى: من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له و له اجر كريم فلم يستنصركم من ذل و لم يستقرضكم من قل استنصركم و له جنود السماوات و الارض و هو العزيز الحكيم و استقرضكم و له خزائن السماوات و الارض و هو الغنى الحميد. و انما اراد ان يبلوكم ايكم احسن عملا'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 182، ص 607. اين بيانات شريفه با سنن الهى در تشريع نيز مناسب است كه در بعض فصول آينده مذكور خواهد شد- ان شاء الله تعالى-. ]

يعنى: 'چشمان خود را بيدار بداريد "به شب زنده دارى و نماز و دعا در شب" و شكمهاى خود را تهى سازيد "به روزه و پرهيز از پرخورى" و قدمهايتان را در خيرات برداريد و اموال خود را "در راه خدا" انفاق كنيد. و از بدنهاى خود بگيريد و بخشش كنيد به آن بر نفسهاى خودتان و بخل نورزيد به بدنهايتان بر نفسهايتان "يعنى از آنچه موجب ضعف جسم و كم شدن هيكل مادى شما مى شود اگر موجب قوت روح و خودى خودتان و معنوياتتان مى شود دريغ ننماييد و جسم را فداى روح و صورت و ظاهر را فداى باطن و معنى و مجاز را فداى حقيقت و ماده را فداى روحانيت بنماييد" كه به تحقيق خداى سبحان مى فرمايد: ان تنصروا الله...، يعنى اگر خدا را يارى كنيد خدا شما را يارى مى كند و قدمهايتان را ثابت و برجا مى دارد. و فرمود: من ذا الذى يقرض...، يعنى كيست آن كس كه قرض دهد خدا را قرض دادن نيكو پس زياده گرداند آن را براى او و مر او راست اجر با كرامت. پس خدا از شما يارى نخواست از جهت ذلت "و نياز" و قرض نخواست از جهت قلت و كمى در حالى كه براى اوست و از اوست جنود آسمانها و زمين و اوست بى نياز و ستوده و اين است و جز اين نيست كه "از اين پيشنهادها و اوامر و دستورات و يارى خواستن و قرض طلبيدن" اراده كرده امتحان نمايد كدام يك از شما كارتان نيكوتر است'.

و در خطبه ى 188 مى فرمايد: 'و استتموا نعم الله عليكم بالصبر على طاعته و المجانبه لمعصيته'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 230، ص 758. ]

يعنى: 'طلب كنيد اتمام نعمتهاى خدا را بر خودتان به صبر بر طاعت خدا و جدايى و كناره گيرى از معصيت او'.

و در خطبه 192 مى فرمايد: 'فمن ذا بعد ابليس يسلم على الله بمثل معصيته؟ كلا ما كان الله سبحانه ليدخل الجنه بشرا بامر اخرج به منها ملكا ان حكمه فى اهل السماء و اهل الارض لواحد و ما بين الله و بين احد من خلقه هواده فى اباحه حمى حرمه على العالمين'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 234، ص 780. ]

يعنى: 'بعد از ابليس كيست آنكه سالم بماند از "خشم و عقاب خدا" به مثل معصيت او حاشا! خداى سبحان چنان نيست كه بشرى را داخل بهشت كند به امرى و كارى كه خارج كرد به آن از بهشت فرشته اى را [ در اينكه ابليس از جن بوده يا از فرشتگان و اگر از فرشتگان بوده اطلاق جن بر او در مثل آيه كريمه: 'و كان من الجن' به اين جهت است كه گروهى از فرشتگان كه خازنان "جنان" مى باشند جن ناميده شده اند چنانكه مخلوقى را كه غير از انس و ملائكه اند جن ناميده اند يا به اشتراك لفظى يا معنوى با اينكه 'كان' به معنى 'صار' است. و اگر از فرشتگان نبوده فرمايش امام- عليه السلام- در اينجا بر منوال: 'و اذ قلنا للملائكه اسجدوا' است. مطالب و تحقيقاتى هست كه چون دنبال كردن آن با دقت در آيات قرآن مجيد و روايات و اقوال اهل تفسير و بيان آنچه به نظر صواب يا نزديكتر به صواب است طولانى مى باشد و فايده عملى براى آن به نظر نمى رسد و از مسائل اعتقادى هم نيست در اينجا از طرح بحث آن خوددارى شد. ]

بدرستى كه حكم او در اهل آسمان و زمين هر آينه واحد است و ميان خدا و ميان احدى از خلق او محبت و رخصت در مباح قرار دادن حمى "و منطقه ممنوعه اى" كه آن را بر جهانيان حرام كرده است نيست'.

و در همين خطبه است: 'فلو رخص الله فى الكبر لاحد من عباده لرخص فيه لخاصه انبيائه و اوليائه و لكنه سبحانه كره اليهم التكابر و رضى لهم التواضع فالصقوا بالارض خدودهم و عفروا فى التراب وجوههم و خفضوا اجنحتهم للمومنين و كانوا قوما مستضعفين قد اختبرهم الله بالمخمصه و ابتلاهم بالمجهده و امتحنهم بالمخاوف و مخضهم بالمكاره فلا تعتبروا الرضى و السخط بالمال و الولد جهلا بمواقع الفتنه و الاختيار فى موضع الغنى و الاقتدار فقد قال سبحانه و تعالى: ايحسبون ان ما نمدهم به من مال و بنين نسارع لهم فى الخيرات، بل لا يشعرون فان الله سبحانه يختبر عباده المستكبرين فى انفسهم باوليائه المستضعفين فى اعينهم'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 234، ص 789. ]

يعنى: 'پس اگر رخصت مى داد خداوند متعال در كبر به احدى از بندگان خود هر آينه رخصت مى داد از براى خواص پيامبران و اولياى خود ليكن خدا مكروه گردانيد به سوى ايشان تكبر را و پسنديد براى ايشان فروتنى را پس چسبانيدند بر زمين رخسار خود را و ماليدند رويهاى خود را در خاك و خفض جناح كردند براى مومنين و بودند گروهى مستضعف كه خدا آنها را به گرسنگى امتحان كرد و به مشقت و سختى آزمايش نمود و به موجبات بيم و خوف و مكاره امتحان كرد پس از روى جهل به مواقع فتنه "و اسرار امتحانات الهى" و ناآگاهى به سر امتحان خدا رضا و خشنودى و خشم و غضب خدا را به مال و ولد اعتبار نكنيد و بى نيازى و قدرت را دليل برگزيدگى نشماريد "كه گمان كنيد مال زياد و فرزندان متعدد و قدرت علامت برگزيدگى و خشنودى خدا از بندگان است و فقر و فرزند نداشتن و برخوردار نبودن از نعم مادى علامت خشم خداست" كه خداوند سبحان مى فرمايد: ايحسبون انما...، يعنى پس آيا گمان مى كنند ايشان آن چيزى كه مدد مى دهيم، ايشان را به آن از مال و پسران شتاب مى كنيم از براى ايشان در خيرات بلكه نمى دانند "كه چنين نيست و اين از باب استدراج و مهلت است" پس به تحقيق كه خداوند سبحان آزمايش مى كند بندگان خود را كه در نزد خودشان مستكبرند به اوليايش كه در چشم مستكبران مستضعفند'.

و نيز در همين خطبه كه مشحون به مطالب مربوط به سنن الهيه است مى فرمايد: 'و تدبروا احوال الماضين من المومنين قبلكم كيف كانوا فى حال التمحيص و البلاء الم يكونوا اثقل الخلائق اعباء و اجهد العباد بلاء و اضيق اهل الدنيا حالا اتخذتهم الفراعنه عبيدا فساموهم سوء العذاب و جرعوهم المرار فلم تبرح الحال بهم فى ذل الهلكه و قهر الغلبه لا يجدون حيله فى امتناع و لا سبيلا الى دفاع حتى اذا راى الله سبحانه جد الصبر منهم على الاذى فى محبته و الاحتمال للمكروه من خوفه جعل لهم من مضايق البلاء فرجا فابد لهم العز مكان الذل و الامن مكان الخوف فصاروا ملوكا حكاما و ائمه اعلاما و قد بلغت الكرامه من الله لهم ما لم تذهب الامال اليه بهم'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 234، ص 802. ]

يعنى: 'تدبر نماييد در احوال گذشتگان از مومنين پيش از خودتان كه چگونه بودند در حال ابتلا و آزمايش؟ آيا نبودند سنگينترين خلايق از جهت بارهاى گران و كوشش كننده ترين بندگان او از جهت بلا و تنگ ترين اهل دنيا از جهت حال؟ فرعونها آنان را بندگان گرفتند پس ايشان را به بدترين عذاب، عذاب كردند و جرعه هاى تلخ به ايشان نوشاندند پس همواره در حال ذلت هلاكت و قهر غلبه بودند نه حيله اى و علاجى در امتناع و نپذيرفتن ظلم ايشان داشتند و نه راهى به سوى دفع آنها از خودشان داشتند تا وقتى كه خدا كوشش آنها را در شكيبايى بر اذيت كه در محبت او و تحمل مكروه از خوف او ديد قرارداد بر ايشان از تنگيهاى بلا گشايش و فرج را پس ايشان را به جاى عزت و به جاى خوف و ترس امن عطا فرمود پس گرديدند پادشاهان حكم كننده و امامانى كه اعلام هدايتند و به تحقيق كرامت از سوى خدا به ايشان به حدى رسيد كه آرزوهايشان به آن نمى رسد'.

و در خطبه 201 مى فرمايد: 'ايها الناس انما يجمع الناس الرضى و السخط و انما عقر ناقه ثمود رجل واحد فعمهم الله بالعذاب لما عموه بالرضى فقال سبحانه: 'فعقروها فاصبحوا نادمين' فما كان الا ان خارت ارضهم بالخسفه خوار السكه المحماه فى الارض الخواره'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 192، ص 650. ]

يعنى: 'اى مردم! اين است و جز اين نيست كه مردم را رضايت و خشم جمع مى نمايد و اين است و جز اين نيست كه ناقه ثمود "قوم صالح پيغمبر" را يك مردى از ايشان پى نمود پس خداوند همه ى آن قوم را عذاب فرمود چون همه به جرم و گناه آن يكنفر راضى شدند پس فرمود: 'فعقروها...' يعنى پس پى كردند آنها ناقه را پس صبح كردند در حالى كه پشيمان بودند پس نبود مگر اينكه صدا كرد زمين ايشان به جهت زلزله و فرورفتن مثل صداى آهن تيز شده كه زمين را به آن شخم مى كنند در زمينى كه هنگام شخم بسيار صداكننده باشد'.

در مكتوب 53 مى فرمايد: 'و ليس شى ء ادعى الى تغيير نعمه الله و تعجيل نقمته من اقامه على ظلم فان الله سميع دعوه المضطهدين و هو للظالمين بالمرصاد'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، كتاب 53، ص 996. ]

يعنى: 'نيست چيزى خواننده تر به سوى تغيير نعمت خدا و تعجيل نقمت و عذاب او از اقامت بر ظلمى "و ماندن بر ستمى" پس البته خدا مى شنود كسانى را كه مورد ستم و رنج واقع شده اند و او براى ستمگران به كمين است'.

و در حكمت 425 مى فرمايد: 'ان لله عبادا يختصهم الله بالنعم لمنافع العباد فيقرها فى ايديهم ما بذلوها فاذا منعوها نزعها منهم ثم حولها الى غيرهم'. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، حكمت 417، ص 1228. ]

يعنى: 'بدرستى كه از براى خدا بندگانى است كه اختصاص مى دهد ايشان را به نعمتها براى منافع بندگان پس آن نعمتها را در دستشان ثابت مى دارد مادام كه آن را "در راه خدا" بذل نمايند پس وقتى آنها را منع كردند "از انفاق در راه خدا" خدا آن نعمتها را از آنها مى گيرد و به سوى غير آنها تحويل مى دهد'.

كسانى كه در علم الاجتماع و سر تحول و ترقى و تنزل امم صاحب نظرند مى دانند كه در اين بيانات بلند و دلپذير امام- عليه السلام- چه اصول و سننى تفهيم شده است كه از آن جمله به چند اصل آن اشاره مى كنيم:

1- اعمال ناصواب و گناه و خروج از راه راست موجب حبس بركات و بسته شدن درهاى خيرات و سعادت مى شود و سعادت و شقاوت جوامع و افراد معلول اعمال و كارهاى آنهاست.

2- زوال نعمتها و بليات اجتماعى و محروميت جامعه از بركات تازيانه هاى تنبيه است كه مردم به تفكر و تجديدنظر در روش و رفتار خود بپردازند و گناه و طغيان را ترك نمايند.

3- وقتى جامعه اى كه در مسير باطل بود خط سير خود را عوض كرد به آن جامعه آنچه از نعمتها و خوش بختيها كه از دست داده بود بازمى گردد.

4- مهلتى كه به گناهكاران داده مى شود و در كيفر آنان تعجيل نمى گردد براى اين نيست كه از عمل آنها غفلت شده باشد و خدا از نهان كار و اسرار آنها آگاه نباشد بلكه براى اين است كه در اين مهلت و فرصت نيكوترين آنها شناخته گردند و دور آزمايش آنها به پايان برسد.

5- خدا بر كسى ظلم نمى كند و بندگانش را از اينكه بر آنها ستم كند پناه داده است.

6- جهان جايگاه ابتلا و آزمايش است بنابراين بايد بشر براى ابتلائات آن كمر خود را محكم بندد كه پستى و بلندى هاى دنيا او را دگرگون نسازد.

7- در جلب رضا و كسب خشم خدا بين ملل و امم تفاوتى نيست و خدا از امتى راضى نمى شود به عملى كه به واسطه آن عمل به امت ديگر خشم فرموده باشد و همچنين به امتى خشم نمى فرمايد به عملى كه از امت ديگر به واسطه آن عمل راضى شده باشد.

8- نعمتهاى خدا با شكر نعمتها و صرف آن در طاعت و پرهيز از معصيت دوام مى يابد و با كفران نعمت زايل مى شود.

9- خشم و رضاى خدا را از زور و قدرت و مال و فرزندى كه نصيب كسى شود نمى توان شناخت و اين امور معيار تشخيص فضيلت و رذيلت نيست.

10- هر ملتى در برابر ظلم و ستم مقاومت كند و تسليم نشود و جديت نمايد كه از راه راست منحرف نگردد و استقامت و پايدارى نمايد سرانجام پيروز مى شود و ذلتش به عزت و بيمش به اطمينان و امنيت تبديل مى شود و آنچنان عزيز مى گردد كه با آرزو نيز آنچنان عزت بر ايشان انتظار نمى رفت.

11- مردم و افراد هر جامعه مسوول كارهاى يكديگرند و از نتايج و آثار خوب يا بد اعمال هم برخوردار مى شوند اگر همگان راضى به كارى باشند به ثواب يا كيفر آن كار هر چند عامل آن يكنفر باشد مى رسند و آن كار به تمام افراد جامعه اى كه راضى به آن بودند استناد مى يابد.