عبادت از سياست و نظام حكومت جدا نيست
با وجود اين مفاهيم ارزنده و آزاديبخش توحيد، بعد از رحلت پيغمبر حضرت محمد- صلى
الله عليه و آله- افراد جاه پرست و رياست طلب نظام حكم و سياست و زمامدارى و اداره
ى امور و شوون مالى و قضايى و دفاعى جامعه را از منطقه ى توحيد در عبادت اسلام خارج
كردند و حكومتهايى كه عملا نظام مشركانه ى حكومتهاى قبل از اسلام مثل ساسانى و
قياصره ى روم را تجديد و احيا كردند روى كار آوردند و به تدريج توحيد عبادت را به
مسجد و عبادت و نماز و روزه و حج و ادعيه و اذكار و مراسم و كارهايى كه با حريم
مداخلات مستبدانه حكام و زمامداران و خودكامگى هاى آنها برخورد و تلاقى مستقيم پيدا
نمى كرد، انحصار داده و مردم را از درك و توجه به اين بعد توحيدى كه نظام حكم و
اداره و وجوب اطاعت حكام عدل در اسلام بر آن استوار است غافل ساخته و فردپرستى را
در جوامع اسلامى رواج دادند و اگر ظاهرا خود را معبود نمى گفتند و دعوايى را كه
فرعون و نمرود مى كردند به زبان نمى آوردند عملا خود را معبود و مطاع على الاطلاق
قرار مى دادند و هر چه از عهد رسالت دورتر مى شدند بيشتر مى توانستند استعباد را
گسترش دهند بطورى كه در عصر معاويه و يزيد ديگر نظام توحيدى اسلام از ميان رفت و
كوششهاى على- عليه السلام- در دوران پنجساله حكومت ظاهريش هر چند روح نظام توحيدى و
نقش حساس حكومت توحيدى را در اجراى عدالت اجتماعى و آزادى جامعه و آشنا كردن افراد
با مفاهيم و مسائل اصولى و اساس اسلام به مردم نشان داد ولى به واسطه موانع زياد
برچيدن بساطى كه بعد از پيغمبر اسلام به دست جاه طلبان گسترده شده بود فراهم نشد و
معاويه كه با پدرش تا قبل از فتح مكه با دعوت اسلام مخالفتها كردند و جنگها و فتنه
ها برپا داشته بودند از آغاز ظهور حكومت توحيدى على- عليه السلام- با تمام قوايى كه
حكومت مشركانه، او را يارى مى داد از ورود توحيد عبادت و اطاعت در جلوه ى چهره ى
نظام حكومتى آن خوددارى كرد و اعلان مخالفت نمود.
اينان اگر چه خود را خليفه ى پيغمبر قلمداد مى كردند و مردم را با قدرت پول و
زور و اشتباه كارى وادار كرده بودند به آنها 'اميرالمومنين' خطاب كنند و خود را
اولوا الامر و واجب الاطاعه و رئيس حكومت اسلام مى خواندند اما در علم همان طواغيتى
بودند كه اسلام و تمام انبياء با آنها به مبارزه برخاسته و براى محو رژيم آنها و
برانداختن تسلط آنها ماموريت داشتند. اينان با قدرت و تسلطى كه پيدا كردند و علما و
محدثينى كه ساختند مفاهيم اسلامى را عوضى و خلاف واقع تفسير كرده و مردم را به
اطاعت آنها خواندند و روشنفكرانى كه حقايق توحيدى را درك مى نمودند و سنگينى آن نوع
حكومتها را بر دوش خود احساس و آن را مخالف با اصول توحيدى مى ديدند مخالف حكومتهاى
اسلامى معرفى مى كردند و خلاصه عوام و توده را در بى اطلاعى نگاه داشتند و نتيجه ى
آن حكومتها و بى اطلاعى امت از اين بعد توحيدى، وقوف و سكون دعوت اسلام و توسعه ظلم
و ستم و استثمار و استبداد و ضعف و اختلاف و تسلط اجانب شد.
تا اينكه در اين اواخر كه زمزمه به اصطلاح تجدد و گرايش به غرب و رژيمهاى فرنگ
آغاز گرديد و گروههايى از مسلمانها به واسطه جهل به ذخاير فكرى و تربيتى و وسايل
رشد و ترقى و آزادى، از خود و جامعه و از دين خود مايوس شده و به هر صدايى جواب مى
دادند و دور هر كسى كه خود را رهبر و منجى و مصلح مى شمرد جمع مى شدند و بيگانگان و
دشمنان اسلام كه براى نابودى مكتب اسلام نقشه مى كشيدند و توطئه مى كردند امثال:
مصطفى كمال پاشاها را به عنوان مصلح و منجى به مردم نشان دادند! و گرگهايى را در
لباس چوپان درآوردند، زمزمه ى ديگرى آغاز و اساس توحيد عبادت را در نظام حكم و
اداره جامعه انكار كردند و سخن شوم و خطرناك و ضد موجوديت اسلام يعنى انفصال دين از
دنيا و اسلام از حكومت و روحانيت از سياست را با بوق و كرنا به عنوان يكى از طرق
پيشرفت بلند كردند و آيات قرآن را در اين موضوع يكباره كنار گذاردند و بدترين شركها
را كه اسلام با آن مبارزه داشت در جوامع اسلامى وارد ساختند.
آرى كارگردانان استعمار چون ديدند اسم اسلامى بودن حكومت و التزام صورى حاكم به
مراعات احكام اسلام و قوانين قرآن هم مانع از تحقق هدفهاى اسلام برانداز آنها و
تسلط بى قيد و شرطشان بر فرهنگ و اقتصاد و سياست جوامع اسلامى است و هم تا حدودى با
اين نام موجوديت جامعه ى اسلامى و ارتباط آنها با يكديگر محفوظ است، نقاب از قيافه
ى زشت و پليد غير انسانى خود برداشته و با اعلان جدايى دين از دنيا و روحانيت از
سياست ضربت بزرگ خود را بر پيكر جوامع اسلامى وارد آوردند. آنها ديدند بر اساس
حكومت شرعى يعنى حكومت توحيدى اسلام يك نفر سيد پيرمرد به عنوان مجتهد و فقيه در
سامره مى تواند بينى حكومت انگلستان را با يك فتوا به خاك بمالد و مانع از نفوذ آن
حكومت جبار مشرك گردد و از راه انفصال دين از دنيا و سياست از روحانيت به آيات قرآن
و هدف مكتب انبيا و دعوت پيامبران حمله كردند و حكومتهايى را بر اساس عدم التزام به
احكام اسلام و طرد دين از سياست و قضاء و جزاء و امور مالى و اقتصادى و حتى آموزشى
و پرورشى و بهداشتى و درمانى روى كار آوردند و سعى كردند در تمام رشته ها حكومت
دينى را از جوامع اسلامى بيرون برانند كه شرح آن مناسب اين كتاب نيست فقط مى خواهيم
تذكر دهيم كه مسلمانان بايد توحيد عبادت را در همه رشته در نظر بگيرند. [ از جمله
آياتى كه مى توان گفت اشعار يا دلالت بر اين معنى دارد كه دين و عبادت و پرستش معنى
عام و گسترده و همه جانبه اى دارد كه شامل تمام مسائل زندگى مى شود و توحيد در
عبادت را در همه جا وارد و حاكم مى سازد آيه ى 172 سوره ى بقره است: 'يا ايها الذين
امنوا كلوا من طيبات ما رزقناكم و اشكروالله ان كنتم اياه تعبدون' كه نه فقط از آن
استفاده مى شود كه شكر خدا عبادت و پرستش اوست بلكه طريقه پوشاك و خوراك و گرفتن
برنامه ى آن از خدا و عمل به آن نيز پرستش خدا و در عبادت و توحيد در عبادت مندرج
است. ] و وقتى عملا تمام عيار مى شوند كه علاوه بر امور عبادى اطاعت آنها از قوانين
و از حكام حتى يك نفر كدخداى ده و پاسبان كوچه بر اساس توحيد عبادت و آيه ى: 'الا
لله الذين الخالص' شود. به اميد آن روز و به انتظار آن عصر طلايى.
سومين معنى عبادت: معنى ديگر عبادت پيروى از ديگرى است بدون اينكه او را واجب
الاطاعه يا لازم الاحترام بشناسد مثل پيروى از شيطان و قبول اغواى او و پيروى از
هواى نفس. و در معانى ديگر نيز استعمال شده است مثل: تمكين و خضوع اجبارى و پيروى
ضعيف از قوى و مسخر بودن تكوينى اشيا در برابر خدا و علاوه در بعض موارد عبادت به
ملاحظه تمام اين معانى و گاهى به ملاحظه بعض آنها اطلاق شده است.
دليل اختصاص عبادت به خدا
عبادت و پرستش يعنى نهايت خضوع و تذلل در برابر كسى يا چيزى كه خضوع كننده او را
به اعتقاد اينكه صاحب كل كمالات و تمام انعامات و نهايت احسان است سزاوار و مستحق
نهايت خضوع و تسليم و تذلل بداند و فرمانبرى و اطاعت بى قيد و شرط او را كه مالك
اوست و صاحب اوست بر خود لازم شناسد فقط براى خداوند متعال سزاوار است كه كمالش فوق
تمام كمالات و در هر كمالى اعظم و اكبر از او نيست و فقط ذات بى زوال حق است كه در
پيشگاه كبرياى او عبادت و پرستش سزاوار است و تذلل و خضوع از جهت اعتقاد به ربوبيت
و الوهيت نسبت به احدى جز او جايز نيست و اين گونه تذلل نسبت به هر كس و هر مقام
انجام شود شرك و كفر است [ اگر گفته شود كه بنابراين اين شرك در عبادت بدون شرك در
اعتقاد صورت تحقق نخواهد يافت جواب اين است كه همينگونه است يعنى مجرد عمل شرك نيست
اگر چه سجده براى غير خدا يا به غير، صورت شرعى عبادت كردن خدا يا اشياى منتسب به
او را برخلاف شرع احترام نمودن، حرام باشد. ] و اين حقيقتى است كه بالبديهه ثابت
است و محتاج به دليل نيست. و 'من قضايا التى قياساتها معها'.
'قال الراغب فى مفرداته: 'العبوديه اظهار التذلل و العباده ابلغ منها لانها غايه
التذلل و لا يستحقها الا من له غايه الافضال و هو الله تعالى و لهذا قال الا تعبدوا
الا اياه'. [ مفردات راغب، ص 319. ]
و در بيان ديگر: انسان بالطبع و بنا به فطرت مايل و عاشق و شيفته كمال و در
برابر آن خاضع است لذا جاهل در برابر عالم و ضعيف در برابر قوى و ناقص در مقابل
كامل و كامل در محضر اكمل خضوع مى نمايد و به حسب مراتب كمالات، مراتب خضوع نيز
تفاوت پيدا مى كند لذا خضوعى كه در برابر عالم زحمت كشيده و ربانى حاصل مى شود در
مقابل شاگرد او پيدا نمى شود بنابراين نهايت خضوع فكرى و قلبى و عملى در برابر كسى
پيدا مى شود كه خضوع كننده او را واجد بالاترين مراتب كمال بداند يا صاحب عاليترين
مرتبه كمال را با او متحد يا حال در او يا وجود تنزيلى و اعتبارى او بداند از اين
جهت مستحق پرستش و اطاعت خالص فقط خداوند متعال است و به عناوين ديگر از اتحاد و
حلول و عقيده به لزوم اطاعت بى قيد و شرط از روسا و زمامداران عبادت غير خدا و همه
شرك و خلاف توحيد و انحراف از فطرت است.
آيات قرآن مجيد: پس از اينكه در اينجا تا حدى مبسوط پيرامون توحيد عبادت و معانى
و موارد استعمال آن توضيح داده شد بايد براى تكميل بحث، آيات قرآن را در مورد اين
كلمه و آنچه از ماده آن 'ع- ب- د' اشتقاق يافته بررسى كنيم و سپس به نهج البلاغه و
كلمات امام- عليه السلام- رجوع نماييم تا شايد- ان شاء الله- در اين بحث مهم و
بسيار حساس از حريم هدايت قرآن و ارشادات امام به توفيق خداوند متعال بيرون نرفته و
مفهوم توحيد و شرك را آنطور كه قرآن شرح داده و على- عليه السلام- بيان كرده است
درك نماييم. اينك آيات قرآن مجيد:
آيات قرآن كه ظاهر در عبادت به معنى اول است:
'قل اتعبدون من دون الله ما لا يملك لكم ضرا و لا نفعا و الله هو السميع
العليم'. [ سوره ى مائده، آيه ى 76. ]
'قل يا ايها الناس ان كنتم فى شك من دينى فلا اعبد الذين تعبدون من دون الله و
لكن اعبد الله الذى يتوفاكم و امرت ان اكون من المومنين'. [ سوره ى يونس، آيه ى
104. ]
'و لا تدع من دون الله ما لا ينفعك و لا يضرك فان فعلت فانك اذا من الظالمين'. [
سوره ى يونس، آيه ى 106. ]
'و قال ربكم ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم
داخرين'. [ سوره ى مومن، آيه ى 60. ]
'و يعبدون من دون الله ما لا يضرهم و لا ينفعهم و يقولون هولاء شفعاءنا
عندالله'. [ سوره ى يونس، آيه ى 18. ]
'و الذين اتخذوا من دونه اولياء ما نعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفى'. [ سوره
ى زمر، آيه ى 3. ]
'و يوم يحشرهم جميعا ثم يقول للملائكه اهولاء اياكم كانوا يعبدون قالوا سبحانك
انت و لينا من دونهم بل كانوا يعبدون الجن اكثرهم بهم مومنون'. [ سوره ى سباء، آيات
41 -40. ]
'قل انى نهيت ان اعبد الذين تدعون من دون الله لما جائنى البينات من ربى و امرت
ان اسلم لرب العالمين'. [ سوره ى مومن، آيه ى 66. ]
'فلما اعتزلهم و ما يعبدون من دون الله وهبنا له اسحاق و يعقوب و كلا جعلنا نبيا
[ سوره ى مريم، آيه ى 49. ] قالوا نعبد اصناما فنظل لها عاكفين'. [ سوره ى شعراء،
آيه ى 71. ]
'افتعبدون من دون الله ما لا ينفعكم شيئا و لا يضركم اف لكم و لما تعبدون من دون
الله افلا تعقلون'. [ سوره ى انبياء، آيات 67 -66. ]
'و اذ قال الله يا عيسى ابن مريم ءانت قلت للناس اتخذونى و امى الهين من دون
الله' [ سوره ى مائده، آيه ى 116. ] "الى قوله تعالى" ما قلت لهم الا ما امرتنى به
ان اعبدوا الله ربى و ربكم'. [ سوره ى مائده، آيه ى 117. ]
'و يوم يحشرهم و ما يعبدون من دون الله فيقول اانتم اضللتم عبادى هولاء ام هم
ضلوا السبيل قالوا سبحانك ما كان ينبغى لنا ان نتخذ من دونك من اولياء'. [ سوره ى
فرقان، آيات 18 -17. ]
'و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشركون'. [ سوره ى
توبه، آيه ى 31. ]
از اين آيات و امثال آن به ضميمه ى آياتى مثل: 'و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لادم
فسجدوا الا ابليس. [ سوره ى بقره، آيه ى 34. ] فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا
له ساجدين [ سوره ى حجر، آيه ى 29. ] انى رايت احد عشر كوكبا و الشمس و القمر
رايتهم لى ساجدين [ سوره ى يوسف، آيه ى 4. ] و ورفع ابويه على العرش و خروا له
سجدا'. [ سوره ى يوسف، آيه ى 100. ]
استفاده مى شود كه مجرد سجده در برابر غير خدا و براى غير خدا، شرك نيست و الا
براى آدم و به عنوان تعظيم او از طرف خدا امر نمى شد، پس سجده اى كه شرك است اين
است كه شخص غير خدا را به عنوان اينكه خداست و يا به جهتى از جهات كه قبلا ذكر شد
به جاى خدا، سجده كند وگرنه مجرد سجده ى غير خدا، شرك نيست اگر چه در شرع نهى شده
است، علت اين است كه: سجده ذاتا عبادت و پرستش نيست بلكه اعمالى مثل نماز، روزه، حج
و قربانى كه فلسفه اصل آنها يا برخى خصوصيات و شرايط آنها، مجهول و براى نوع افراد،
غير قابل فهم است، از اين جهت نشانه تعبد و تسليم مطلق عبد و عبوديت او مى باشد و
ذاتا عبادت است، از همين قبيل است استلام حجر و طواف خانه و سعى بين صفا و مروه كه
با فرض اينكه ذاتا عبادتند اگر در برابر غير خدا و براى غير خدا انجام شود، شرك و
اگر در برابر خدا و براى او و بلكه در تعظيم غير خدا اما به امر خدا انجام شود،
پرستش خداست.
مى توان گفت كه سجده براى غير خدا به امر خدا، نهايت خضوع نسبت به آن غير نيست
بلكه در صورتى كه بدون امر خدا و به قصد تعظيم آن غير باشد يا آن غير به او فرمان
سجده در برابر خود داده باشد، نهايت خضوع و شرك است پس اگر كسى با يقين به امر خدا
سجده بر چيزى كند اين نه نهايت خضوع و نه شرك است، اما اگر سجده به چيزى دستور خدا
باشد ولى سجده كننده بدون علم به امر خدا، سجده كند اين سجده نهايت خضوع و شرك است،
درگيرى انبيا با مشركين و بت پرستان بر سر اين بود كه آنان با اينكه مى دانستند
سجده به آن اشيا از جانب خدا امر نشده معهذا سجده مى كردند از اين جهت كه يا آنها
را مظاهر خدا مى دانستند يا خدا را در آنها حلول كرده مى پنداشتند و يا آنكه معتقد
بودند كه سجده به آنها از سوى خدا امر شده است. لذا انبيا به آنها مى گفتند:
'ما انزل الله بها من سلطان [ سوره ى يوسف، آيه ى 40. ] قل هل عندكم من علم
فتخرجوه لنا'. [ سوره ى انعام، آيه ى 148. ]
ظاهر آيات مذكوره ردع از عبادت و پرستش اصنام و اشخاص از جن و انس و امر و ارشاد
به عبادت خداى يگانه است. و از اين آيات با توجه به توضيحاتى كه قبلا در معنى اول
عبادت داده شد استفاده مى شود كه مجرد دعا و خواندن غير، هر كس باشد و در هر حال
باشد زنده يا مرده عبادت او نيست ولو اينكه از او چيزى طلب كند يا كارى را بخواهد
بلكه در صورتى عبادت است كه مدعو و خوانده شده را خدا بداند يا به جاى خدا عبادت
نمايد در اين صورت اگر او را بخواند و به او استغاثه كند، شرك است چه او را واسطه
بين خدا و خود بداند يا خالق بداند و يا خدا را متحد يا حال در او بداند "به شرحى
كه قبلا داده شد" و لذا شرك آنان كه بتها را شفيع و مقرب مى شمردند از اين جهت بود
كه با اعتقاد به واسطه بودن آنها به يكى از معانى فاسده عبادت آنها را مى كردند.
در دو آيه از آيات مذكوره گفتارى كه از مشركين نقل فرموده است عذر نامقبول آنها
در عبادتشان از غير خدا مى باشد و از اين جهت تمسك به اين آيات در عدم جواز آنچه
عبادت نيست يا عبادت بودن آنها به حسب عرف اهل لغت غير معلوم است صحيح نمى باشد.
تذكر: بايد دانست كه حكم به كفر و شرك اهل اسلام و گويندگان كلمه توحيد در صورت
صدور يكى از اعمالى كه شرك بودن آن مشروط است به عقيده به ربوبيت و الوهيت غير خدا
يا عقيده به حلول عقايد شركى ديگر در صورتى كه عقيده و قصد فاعل و عامل معلوم نباشد
و وجه فعل مشكوك فيه باشد و يا قابل حمل بر صحت باشد جايز نيست بلكه حرام است.
و از اين جا، معلوم مى شود طايفه 'وهابيه' كه بسيارى از مسلمين را به استناد بعض
اعمال آنها مثل تقبيل ضرايح و قبور و ساختن بنا بر قبور، رمى به شرك و فسق و كفر مى
نمايند علاوه بر آنكه در آنچه مصاديق كفر و شرك است در اشتباه افتاده اند، در حكم
به كفر و شرك عامل اين اعمال كه قابل حمل بر محامل صحيحه است نيز خطاى بزرگى را
مرتكب شده اند.
آيات در معنى دوم: 'و لقد بعثنا فى كل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا
الطاغوت'. [ سوره ى نحل، آيه ى 36. ]
'فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله فقد استمسك بالعروه الوثقى... و الذين كفروا
اولياوهم الطاغوت'. [ سوره ى بقره، آيه ى 256. ]
'الم تر الى الذين اوتوا نصيبا من الكتاب يومنون بالجبت و الطاغوت'. [ سوره ى
نساء، آيه ى 51. ]
'الم تر الى الذين يزعمون انهم امنوا بما انزل اليك و ما انزل من قبلك يريدون ان
يتحاكموا الى الطاغوت و قد امروا ان يكفروا به'. [ سوره ى نساء، آيه ى 60. ] و [
قال الراغب فى مفرداته: يقال: لكل ما عبد من دون الله جبت و سمى الساحر و الكاهن
جبتا "ص 85" و قال: الطاغوت عباره عن كل متعد و كل معبود من دون الله "ثم ذكر ثلاثه
من هذه الايات" و قال: فعباره عن كل متعد "ص 305". ]
'الذين امنوا يقاتلون فى سبيل الله و الذين كفروا يقاتلون فى سبيل الطاغوت'. [
سوره ى نساء، آيه ى 76. ]
'و الذين اجتنبوا الطاغوت ان يعبدوها و انابوا الى الله لهم البشرى. [ سوره ى
زمر، آيه ى 17. ] ام لهم شركاء شرعوا لهم من الذين ما لم ياذن به الله'. [ سوره ى
شورى، آيه ى 21. ]
'ما تعبدون من دونه الا اسماء سميتموها انتم و اباوكم ما انزل الله بها من سلطان
ان الحكم الا لله امر الا تعبدوا الا اياه ذلك الدين القيم'. [ سوره ى يوسف، آيه ى
40. ]
'و كذلك زين لكثير من المشركين قتل اولادهم شركاوهم ليردوهم و ليلبسوا عليهم
دينهم'. [ سوره ى انعام، آيه ى 137. ]
'اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسيح ابن مريم و ما امروا الا
ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشركون'. [ سوره ى توبه، آيه ى 31. ]
'و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين لله'. [ سوره ى بقره، آيه ى 193. ]
از ظواهر اين آيات استفاده مى شود كه اطاعت از رژيم سياسى و نظامات و قوانين
عبادت است و خضوعى است كه به لحاظ آن بر اطاعت عبادت اطلاق مى شود بنابراين اگر شخص
فقط از رژيم و نظام و قوانين و حكومت الهى كه نظام و رژيم واحد است و رنگ هيچ كشور
و منطقه و فردى را ندارد اطاعت و براى استقرار آن جهاد كند، موحد و مومن به خدا و
كافر به طاغوت است و اگر از رژيمهاى ديگر و نظامات و قوانين ديگر و كهنه و احبار و
رهبان و جباران و زمامداران جور و ظلم و افراد و اشخاص و حزب خاص و هيات خاص كه در
رژيم حكومت الهى فرمانبرى از آنها به عنوان اطاعت خدا منظور نشده است، اطاعت كند
شرك ورزيده و عبادت غير خدا را كرده است [ البته در صورتى كه قضيه اى در بين نباشد
والا به حكم آيه ى شريفه ى: 'الا ان تتقوا منهم تقاه' و آيه ى: 'الا من اكره و قلبه
مطمئن بالايمان' خلاف توحيد نخواهد بود. ] و جنگ و تلاش براى استقرار اين
نظامات جنگ در راه طاغوت و تامين منافع اشخاص و سلسله ها و منطقه ها و احزاب و
گروهها پرستش و عبادت آنهاست چون حكم قانونگذارى و عبادت و اطاعت فقط به خدا اختصاص
دارد و از حريم عبادت و اطاعت خدا هر عبادت و اطاعتى بيرون باشد شرك است و از جمله
آيات كه اگر دقت و تامل در مفاد آن شود همين معنى را از عبادت و پرستش افاده مى
كند، اين دو آيه است در سوره ى فرقان:
'و يوم يحشرهم و ما يعبدون من دون الله فيقول ءانتم اضللتم عبادى هولاء ام هم
ضلوا السبيل'. [ سوره ى فرقان، آيه ى 17. ]
'قالوا سبحانك ما كان ينبغى لنا ان نتخذ من دونك من اولياء و لكن متعتهم و
آباءهم حتى نسوا الذكر و كانوا قوما بورا'. [ سوره ى فرقان، آيه ى 18. ]
كه از اين دو آيه استفاده مى شود كه عبادت و پرستش مشركين مذكور در اين دو آيه
اين است كه غير خدا را ولى و متصرف در امر خود، صاحب اختيار و مسلط بر رتق و فتق
امور و تشريع و جعل احكام و مالك امر و نهى و مستبد و مستقل در امور ديگران پذيرفته
اند و لذا اوليا و صاحب اختيارهاى اتخاذى كه به موجب اين دو آيه مسوول مى شوند "كه
ظاهرا مراد انبيا و اوليا و ملائكه از معبودهاى مقرب در درگاه الهى مى باشند كه از
دعواى معبوديت و استبداد در امر و نهى و حق تشريع منزه هستند" در جواب عرضه مى
دارند: 'سزاوار نبود براى ما كه غير تو را ولى اتخاذ كنيم' كه اين جمله: 'ما كان
ينبغى لنا ان نتخذ من دونك من اولياء' عبادت در آيه: 'و ما يعبدون من دون الله' را
شرح و تفسير مى نمايد و اگر فرموده بود: 'ما كان ينبغى لنا ان نتخذ الها من دونك او
ان نعبد غيرك' در معناى اول كه براى عبادت ذكر شد ظاهرتر به نظر مى رسيد.