معنى دوم عبادت:
امه الاسلام يا شعب الخلود
|
|
من سواكم حل اغلال الورى |
اى داع
قبلكم فى ذالوجود |
|
صاح لا كسرى
هنا او قيصرا |
من سواكم فى حديث او قديم |
|
اطلع القرآن صبحا للرشاد |
هاتفا مع مسمع الكون العظيم
|
|
ليس غير
الله ربا للعباد |
اين معنى هم بسيار مهم و سازنده است و نوع نظام سياسى و اجتماعى را كه فرد يا
جامعه از آن اطاعت مى كند تعيين مى نمايد و رژيم و نظامى را كه تعيين كننده ى اوضاع
و نواحى مختلف حيات بشرى است رهبرى و مشخص مى كند كه آيا رژيم توحيدى است كه حكومت
و ولايت آن انفاذ حكومت و ولايت الهى و مجرى آن است و در يك كلمه خلافه الهى است و
يا اينكه رژيم و نظام جاهلى و شرك مى باشد و اين معنا عملا عبارت است از تمكين و
پذيرفتن هر گونه ولايت و زمامدارى و سلطه غير بر اموال و نفوس و بر تشريع و انشاء
قانون و بر تحريم و تحليل افعال و اشياء و امر و نهى و حكم و قضاء و تعيين نظام
سياسى و اجتماعى، اقتصادى، اخلاقى و غير آن و بر حسب اعتقاد نيز عقيده داشتن به
چنين شان و سلطه اى براى غير خدا.
توحيد در عبادت و پرستش، تمكين و فرمانبرى از حكومت خدا و تشريعات خدا و تحليل و
تحريم و امر و نهى و حكم و به قضاى او تسليم بودن و فقط احكام او را گردن نهادن و
برنامه حيات و قانون دنيا و آخرت دانستن و به آن عمل كردن و احترام گذاشتن است
چنانكه در اين آيه مى فرمايد:
'فلا و ربك لا يومنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما
قضيت و يسلموا تسليما'. [ سوره ى نساء، آيه ى 65. ]
و اخلاص در اين توحيد واجب و مامور به است و شايد مراد از آيه: 'و ما امروا الا
ليعبدوا الله مخلصين له الذين' [ سوره ى بينه، آيه ى 5. ] اين باشد كه به هيچ نظام
و رژيمى غير از نظام حق و رژيم حكومت الهى تسليم نباشد و از هيچ حكومتى غير از
حكومت دين تمكين و اطاعت ننمايد و هيچ قانون و مقررات و برنامه و نظامى را غير از
قانون و احكام خدا قانون و واجب الاطاعه نداند و اطاعت خود را براى خدا خاص و خالص
سازد و اگر در ظاهر نتواند بر نظامات مختلف و حكومتهاى شرك و كفر كه در صورتهاى
گوناگون بشر را استضعاف و استعباد مى كنند خروج و شورش كند در دل همواره بر آنها
'خارج' باشد و آنها را محكوم و ظالمانه و مشركانه بداند و هر چه مى تواند جلوى
پيشرفت و گسترش نفوذ آنها را با مقاومتهاى مثبت و منفى "ايجابى و سلبى" بگيرد و
موقف خود را در برابر آنها موقف مخالف و معارض و ضد بداند. [ [ در بعضى مجلات عربى
خواندم كه ژان ژاك روسو تعريف آزادى مى گويد: 'آزادى چيزى نيست كه هديه شود، هر كس
مى تواند آزاد زندگى كند حتى در سايه طغيان و ديكتاتورى بدينگونه كه به آنچه
پيرامون او اتفاق مى افتد و حوادثى كه ديكتاتورى به وجود مى آورد مومن نباشد،
بنابراين كسى كه به عقل خود فكر مى كند نه به عقل ديگرى آزاد است. و كسى كه از جهت
راى و عقيده اى كه به آن ايمان دارد جهاد و مبارزه مى كند آزاد است. و به عكس
بسيارى از افراد در كشورهايى زندگى مى كنند كه از آزادى بهره مندند ولى مانند
بندگان آزادى ندارند چون به عقل خود فكر نمى كنند و ايمان آنها به آنچه پيرامون
آنان واقع مى شود بر اساس درك و فهم نيست'.
اين معناى آزادى را با آنچه ما در متن كتاب از عقيده ى توحيد و آزادى و حريتى كه
از آن سرچشمه مى گيرد بيان كرديم مقايسه كنيد و ببينيد تفاوت ره از كجاست تا به كجا
معذلك در اين درجه هم آزادى ارزنده و مغتنم است و معنى انكار منكر به قلب و ضمير و
به كارهاى ستمگرانه راضى نبودن كه در احاديث روى آن تاكيد شده است، همين آزادى است
كه مى بينيم اسلام چهارده قرن پيش آن را توصيه كرده است. 'من ترك انكار المنكر
بقلبه و لسانه و يده فهو ميت بين الاحياء'. "بحارالانوار ج 100، باب وجوب امر به
معروف و نهى از منكر، ص 94". ] ]
و اما شرك: معتقد بودن و پذيرفتن و تسليم بودن و تمكين كردن و فرمانبرى از هر
سلطه گر و حاكم و زمامدار و قانونگذار و فرماندهى كه غير خدا باشد شرك است و خلاف
توحيد عبادت است خواه آن سلطه و حكومت غير خدايى، شخص باشد يا هيات يا جمعيت يا
جامعه، قبول تسلط او و به حكم او حكم كردن و نظامات او را اجرا نمودن و محترم
دانستن و دعوت به آن نمودن شرك عملى است و عقيده داشتن به آن شرك فكرى است و كسانى
كه خود را صاحب اين سلطه و اختيارات مى شمارند و براى خود حق قانونگذارى و فرماندهى
و رتق و فتق و حل و فصل امور و تسلط بر جامعه قائلند و خود را صاحب اختيار آنها مى
دانند به هر اسم و رسم كه باشد هر چند كه خود را شريك در اين سلطه ها و اختيارات
بدانند مشرك هستند. و در رديف فراعنه و طواغيت و جباران تاريخ و اكاسره و قياصره و
استبدادگران قرار دارند چه آنكه مدعيان اين سلطه ها و اختيارات متكى به زور و قدرت
نظامى باشند يا متكى به قدرت مالى و ثروت سرشار يا قدرت علمى و صنعتى و تمدن و
فرهنگ به اصطلاح پيشرفته به هر نحو و به هر طور مداخله در اين امور شرك است و نيز
قبول مداخلات آنها و آنها را دخيل در اين امور دانستن شرك است.
اين معناى حساس و پر ارزش توحيد اسلام به نحوى كه حكومتها و رژيمها را شامل شود
فقط در عصر پيغمبر خدا- صلى الله عليه و آله- و بعد از هجرت آن حضرت به مدينه و
تشكيل حكومت اسلام و پنجسال خلافت ظاهرى حضرت على- عليه السلام- و ششماه خلافت حضرت
مجتبى- عليه السلام- تحقق يافت و نظام حكومتى اسلام به مقدارى كه اوضاع و احوال
مقتضى بود پياده شد ولى متاسفانه از آن زمان تا به حال كه حكومتها و رژيمهاى
گوناگون در عالم اسلام و خارج اسلام بر مردم مسلط شدند همه از حريم اين نظام و
توحيد عبادت و پرستش دور بودند و اگر هم قرآن را برنامه كار خود مى گفتند و آيه:
'ان الحكم الا لله امر الا تعبدوا الا اياه'. [ سوره ى يوسف، آيه ى 40. ]
و آيه ى: 'و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون'. [ سوره ى مائده، آيه
ى 44. ]
و آيه ى: 'و لقد بعثنا فى كل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت'. [
سوره ى نحل، آيه ى 36. ]
را تلاوت مى كردند و نماز جمعه و جماعت مى خواندند و در اذان 'اشهد ان لا اله
الا الله' و 'اشهد ان محمدا رسول الله' مى گفتند در عمل و نظام حكومت و اساس سلطه ى
خود بر مردم و استعباد و استضعاف فرقى با فرعون و نمرود نداشتند و بشريت هنوز در
انتظار است كه از اين نظامات مشركانه نجات پيدا كنند و رژيم واحد اسلام به تمام اين
ظلمها و جهلها و تحميلات و خيانتها پايان دهد.
نكته قابل تذكر اين است كه اگر حكم و امر و نهى و سلطه از كسى باشد كه خدا
تشريعا اطاعت از او و تمكين از حكم و فرمان او را واجب كرده باشد اعتقاد به وجوب
اطاعت او شرك نيست بلكه از شعب ولايت الهى است تمكين از او تمكين از ولايت و سلطه و
حكومت الهى و عين توحيد است مانند اولويت نبى و ولى به اموال و انفس و وجوب اطاعت
از رسول و اولوا الامر و مثل ولايت فقيه و حتى عدول مومنين و مانند اختيار و سلطنت
مالك بر ملك خودش و ولايت پدر و جد پدرى بر فرزند صغير و اموال او و سلطنت مستاجر
بر انتفاع از عين مستاجره و بر اجير و وجوب اطاعت مرد بر زن و مانند اينها كه هيچيك
از حريم و منطقه حكومت الهى خارج نيست و از اين جهت كسانى هم كه اين اختيارات و
سلطه ها را دارند حدود اختياراتشان در حدود اختيارات مجريان قانون و پياده كنندگان
طرح و نقشه است همه و همه در مراتبى كه اختيار دارند عمال حكومت عدل الهى و نظام حق
مى باشند. لذا در اين سبك حكومت استبداد و استضعاف و استكبار و نابرابرى و فاصله و
استعباد معنى پيدا نمى كند و پاكترين دستها در كار تنظيم امور وارد مى شوند و
مسلمانان بايد اين حقايق توحيدى و اين چهره توحيد در عبادت را اولا درك كنند و
ثانيا آن را در جوامع خود و در تمام نواحى حيات پياده نمايند.
تذكر نكته ديگر: از اين چهره ى توحيد كه خود يك مفهوم بزرگ از مفاهيم پر ارج و
ارزنده كلمه توحيد "لا اله الا الله" است رمز روايات كه از طريق شيعه [ اصول كافى،
ج 2، ص 208. و بحارالانوار، ج 8، ص 362. ] و اهل سنت [ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص
96. ] راجع به معرفت امام زمان و ولى عصر روايت شده است كه: 'هر كس بميرد و امام
زمان خود را نشناسد مرده است مردن جاهليت' معنى و تفسير مى شود.
زيرا يكى از اوضاع فاسد جاهليت و قيافه هاى بسيار موحش شرك كه اسلام با آن به
مبارزه برخاست و سخت با آن درگير شد رژيمهاى ديكتاتور و نظامات و حكومتهاى فاسد و
مشركانه بود كه در همه جا به صورتهاى مختلف مردم به پرستش و اطاعت و تسليم بى قيد و
شرط در برابر آنها مجبور بودند و علت عمده ى مخالفت سران مشركين و كفار با نهضت و
انقلاب اسلام و خوددارى آنها از قبول دين حق همين بود كه زمامداران و صاحبان قوه و
قدرت و روساى قبايل كه هر كدام معبود كوچكى بودند و ديگران را استعباد كرده بود مى
ديدند دين و نظامى كه به آنها عرضه مى شود با شعارى به ميدان آمده است كه به تمام
خودمختاريها، استضعافها و فرمانروائيها و 'ما' گفتنها و شخص پرستيها پايان مى دهد و
حكم و امر آنها را از اعتبار ساقط مى نمايد و روشها و مراسم و تشريفات و تواضع هاى
بى جا و زمين بوسيها و تعظيمها و تكريمهايى كه استضعاف شدگان براى آنان مى كنند لغو
مى سازد و آنها را كه تا قبل از ظهور دين جديد و نداى توحيدى 'لا اله الا الله'
حكمشان بر مال و جان و ناموس ديگران نافذ بود به يك فرد عادى تبديل مى كند و در
حكومت قانون الهى با سايرين على السواء و يكسان قرار مى دهد و بر تمام دعواها و باد
و بروتهاى آنها خط بطلان مى كشد.
اين چهره توحيد بود كه اكثريت قريب به اتفاق بشريت را جز معدودى كه در شمار هيات
حاكمه بودند دلباخته ى خود ساخت و اقليتهاى استثمارگر را ناراحت كرد. و قلوب ملت
ايران را كه گرفتار استعباد كسراها بودند بدون شمشير و نيروى نظامى فتح كرد و رژيم
حاكم بر آن را نابود ساخت و ايرانيان را شيفته و دلباخته ى اسلام كرد.
توحيد در عبادت يعنى فقط پرستش و اطاعت و تمكين از رژيم الهى و قانون خدا و نظام
توحيدى: شرك در عبادت و اطاعت يعنى اطاعت و پرستش از رژيمهاى جاهلى و قوانين
اختراعى بشر و نظام شرك و شخص يا وطن يا قبيله يا حزب پرستى.
امام زمان يعنى رهبر رژيم الهى و حزب خدا و حكومت حق رژيمى كه نظامش و آيينش و
مقرراتش همه از جانب خدا تعيين شده است نه رژيم استبدادى و نه انقلابى و نه
دموكراسى "حكومت مردم بر مردم" و نه... بلكه رژيم خدايى خالص كه بايد همه از آن
اطاعت كنند و خدا را به اطاعت از آن پرستش نمايند وظيفه عبوديت خود را انجام دهند،
رژيمى كه از باطن و وجدان هر كس بر او مامور مى گذارد و او را به رعايت عدالت و
قانون وادار مى كند، رژيمى كه در آن هر كس كه عهده دار كارى باشد هر چند كدخداى ده
به مجرد خيانت و گناه، خود بخود بى آنكه عزل او صادر شود از كار معزول مى گردد و
بايد بر كنار شود.
اطاعت از اين رژيم و تمكين و تسليم و خضوع در برابر آن كه خضوع در برابر خدا و
قانون خدا است يك چهره توحيد عبادت است كه تمام اطاعتها در اجتماع موحدين بايد در
اطاعت از اين نظام تمركز پيدا كند تا معنى: 'ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم
فاعبدون' [ سوره ى انبياء، آيه ى 92. ] تحقق پيدا كند و از اين جهت است كه هر كس
امام زمان و رژيمى را كه او رهبرى مى كند و حكومت الهى او را نشناسد و بميرد به
مردن جاهليت مرده است و در رديف مشركين عصر جاهليت و آنهايى است كه رژيمهاى ديگر را
پذيرفته و اطاعت مى كنند.
پس اين روايت متضمن يك حقيقت بزرگ توحيدى و بيان كننده حدود و توسعه قلمرو توحيد
در عبادت و تفسير از آياتى مثل: 'و لقد بعثنا فى كل امه رسولا ان اعبدوا الله و
اجتنبوا الطاغوت' [ سوره ى نحل، آيه ى 36. ] است كه عبادت خدا و پرستش او را در اين
چهره و بعد و اجتناب از اطاعت طاغوت را در شناختن رژيم و نظام سياسى و اجتماعى الهى
و طرد رژيمهاى ديگر و شناختن رهبر نظام توحيدى و مخالفت با رهبران نظامات شركى و
جاهلى خلاصه كرده است و ارزش نظام امامت و اصالت اسلامى و وحدت آن را شناسانده است
و بر حسب همين بعد توحيد عبادت است كه حكومت نواب خاص و ولاتى كه در عصر حضور امام
معين مى شده اند. و نواب عام امام يعنى فقها و مجتهدين جامع الشرايط كه در عصر غيبت
امام- عليه السلام- واجب الاطاعه و تابش و شعاع ولايت مطلقه و حكومت الهيه مى باشد
و از توجه به اين نكته توحيدى، معنى حديث شريف:
'فاذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فانما استخف بحكم الله و علينا رد و الراد علينا
راد على الله و هو على حد الشرك بالله'. [ اصول كافى، ج 1، ص 86. ]
معلوم مى شود و از اين نكته ى ارزنده معلوم مى گردد معنى بعض اخبار كه در آن 'و
لا يشرك بعباده ربه احدا' [ سوره ى كهف، آيه ى 110. ] تفسير شده به شريك قرار ندادن
كسى به اميرالمومنين- عليه السلام- در امر خلافت.
به عبارت شاملتر: شريك قرار ندادن ديگران در رهبرى و زمامدارى با رهبران مشخص و
شناخته شده ى رژيم الهى يعنى ائمه اثنى عشر- عليهم السلام.
و اين است معنى دين خالص و اطاعت بى شائبه و پاك كه شايد تفسير آيه: 'الا لله
الذين الخالص' [ سوره ى زمر، آيه ى 3. ] باشد و اين توحيد عبادت و خضوع و تسليم در
برابر رژيم الهى و حكومت حق و قوانين حق و تمام اطاعتهايى را كه شرع واجب قرار داده
است فرامى گيرد. تمام آن اطاعتها موضوع اطاعت از خدا و قانون خدا و حكومت خدايندو
به خودى خود هيچ كدام وجوبى ندارند و از آن جهت اين اطاعتها واجب است كه با آن
اطاعت خدا و تمكين از احكام خدا حاصل مى شود، مانند اطاعت زن از شوهر و فرزند از
پدر و مادر و افراد جامعه از والى و حاكم شرعى، تمام اين اطاعتها در اين نظام
توحيدى مندرج است و براى اينكه اهميت اطاعت از رژيم دينى و الهى و تسليم بودن در
برابر نظام توحيدى اسلامى و وجوب مخالفت و تمكين نداشتن از رژيمهاى ديگر در اسلام
معلوم گردد، خوانندگان عزيز به 'كتاب الحجه' از كتاب مستطاب كافى مراجعه نمايند و
در ابواب مناسب با اين موضوع تامل فرمايند: از جمله ى اين ابواب بابى است به اين
عنوان: 'باب فى من دان الله عزوجل بغير امام من الله جل جلاله' در روايات و احاديثى
كه كلينى- قدس سره- در اين باب روايت فرموده است اگر دقت شود معلوم مى گردد كه اين
همه تاكيد و توجه به مساله ايمان مردم به رژيم امامت و علت اينكه از امور اساسى و
اصولى اسلام شناخته شده است همين است كه ايمان به اين رژيم و معرفت امام و اطاعت از
آن اطاعت از خدا و محقق توحيد عبادت است.
از جمله اين روايات روايتى است كه 'حبيب سجستانى' از حضرت امام محمد باقر- عليه
السلام- به اين لفظ روايت كرده است:
'قال عليه السلام قال الله تبارك و تعالى لا عذبن كل رعيه فى الاسلام دانت
بولايه كل امام جائر ليس من الله و ان كانت الرعيه فى اعمالها بره تقيه و لا عفون
عن كل رعيه فى الاسلام دانت بولايه كل امام عادل من الله و ان كانت الرعيه فى
انفسها ظالمه مسيئه'. [ اصول كافى، ج 2، ص 206. ]
و روايت ديگر روايت ابن مسكان از عبدالله بن سنان از حضرت ابى عبدالله- عليه
السلام- است:
'قال ان الله لا يستحيى ان يعذب امه دانت بامام ليس من الله و ان كانت فى
اعمالها بره تقيه و ان الله ليستحيى ان يعذب امه دانت بامام من الله و ان كانت فى
اعمالها ظالمه مسيئه'. [ اصول كافى، ج 2، ص 206. ]
و در ضمن روايت ابن ابى يعفور مى فرمايد: 'لا دين لمن دان الله بولايه امام جائر
ليس من الله'. [ اصول كافى، ج 2، ص 205. ]
اگر كسى توجه به اين معناى توحيد عبادت كه تمكين و خضوع در برابر سلطان الله و
خروج از هر سلطان ديگر است نداشته باشد براى او درك معانى و مقاصد اين روايات دشوار
مى گردد ولى با توجه به اين معنى كاملا مطلب روشن مى شود كه مساله مساله ى طرد شرك
عبادت غير خدا و خضوع و تمكين از نظام شركى و قبول توحيد و عبادت خدا و خضوع و
تمكين از نظام توحيدى است.
و از اين بيان سر اينكه در دعاى معروف: 'اللهم عرفنى نفسك فانك ان لم تعرفنى
نفسك لم اعرف نبيك اللهم عرفنى رسولك فانك ان لم تعرفنى رسولك لم اعرف حجتك اللهم
عرفنى حجتك فانك ان لم تعرفنى حجتك ضللت عن دينى'. [ اصول كافى، ج 2، ص 135. ]
نشناختن حجت، ضلالت و گمراهى از دين محسوب شده است معلوم مى شود.
رفع توهم و رد تهمت
يكى از نتايج اين بحث و فهم حقيقت توحيد عبادت به معنى دوم كه اكنون در آن بحث
مى كنيم، رد يك تهمت ناروا و توهم بى جا درباره ى مكتب انبياست.
برخى از مغرضان و مزدوران و به دنبال آنان افرادى كه از مكتب انبيا و حقيقت دعوت
و رسالت آنها بى اطلاع هستند و آگاهيهاى آنها از حدود مجلات و مطبوعات مزدور
سياستهاى بيگانه و گفتار خاورشناسان مغرض تجاوز نمى كند مكتب انبيا را به طرفدارى
اقويا و استبدادگران و ديكتاتوران و زورمندان و توانگران و سرمايه داران متهم نموده
و آنها را حامى و حافظ استضعاف و استثمار و ستمگرى شمرده و بلكه پاى گستاخى و تهمت
را بالا گذارده و دين را مولود رژيمهاى ديكتاتورى و سرمايه دارى و دست پرورده ى
آنها معرفى مى نمايند.
اگر چه بر اهل فن و اطلاع روشن است كه اين تهمت به مكتب انبيا نمى چسبد و موضوع
آن با توحيد در عبادت و اطاعت و ايمان به اسماءالحسنى و لزوم اخلاص در اطاعت و طرد
هر قوه و نيروى غير خدا و اعتماد خالص به حول و قوه ى خدا كه در راس مسائل دعوت و
رسالت انبياست تضاد دارد و در چنين مكتبى اين مطلب راه ندارد، مع ذلك براى اينكه
ماهيت و حقيقت مكتب انبياء در طرد عوامل بدبختى و استضعاف كاملا روشن شود توضيح مى
دهم كه اين حرف در مورد اديان و مكتبهاى غير توحيدى و غير اسلامى كه زيربناى آنها
شرك و بت پرستى و بشرپرستى است و تعظيم و تملق از زمامداران و جباران و خضوع و
تسليم و به خاك افتادن و ايستادن در برابر آنان و مطلق العنان شمردن و خود مختار
دانستن و تقديس و مدح و سپاس و نيايش آنها و پيكره هاى آنها را به جامعه پيشنهاد مى
كند، بجا و صحيح و واقع و حقيقت است و تاريخ جبابره و طواغيت و فراعنه و اكاسره و
قياصره كه حكومت و سلطنتشان بر اساس شرك و استعباد عبادالله بود آن را تاييد مى
نمايد.
اما در مورد مكتب انبيا اديان توحيدى صد در صد خلاف واقع و تهمت و افتراست و هر
كس به مكتب انبيا و دعوت آنها و موقف و ايستگاههايشان در برابر ستمگران و ثروتمندان
آشنايى داشته باشد مى داند كه اين تهمت و افترا اين مكتب را آلوده نمى سازد.
هر چه تاريخ انبيا را مطالعه كنيم سرگذشت مبارزات پيگير آنها را با ستمكاران هر
عصر مى خوانيم. انبيا بودند كه استضعاف و استكبار و استعلاء و اتكاء به زور و قدرت
و خودكامگى و برترى جويى و استعباد را محكوم كردند و رژيم برادرى و برابرى را
پيشنهاد نمودند. نوح با پادشاهان وقت خود طرفيت داشت و پادشاهان بودند كه يكى پس از
ديگرى با او به مخالفت برخاستند و مى خواستند او را در پاى بتها و پيكره ها قربانى
كنند.
'ابراهيم خليل' با نمرود، موسى با فرعون، عيسى با كهنه ى بنى اسرائيل و خلاصه
تمام انبيا عليه دستگاههاى ظلم و جور و استثمار و رهبران جنايتكار و رباخواران و
منكران و ثروت اندوزان اعلان جهاد دادند.
و اين پيغمبر عظيم القدر اسلام بود كه عليه ابوسفيانها و ابوجهلها و سران و
روساى قريش و رباخوارى و زور و ظلم و امتيازات توانگران و پول پرستان و گنج اندوزان
و قارون صفتان انقلاب بزرگ اسلام را آغاز كرد و با دعوت به كلمه توحيد، ضعفا را در
صف اقويا قرار داد و در حقيقت آن قوتها و نيروها را پايمال كرد و قدرت و قوه ى حق و
قانون و عدالت را محترم گردانيد و افراد و اصناف محكوم را با هيات هاى حاكمه مساوى
و برابر ساخت يعنى همه را به حكم خدا و به حاكميت خدا دعوت كرد ابوجهلها و
ابوسفيانها را كنار زد و بلال حبشى، سلمان فارسى، صهيب رومى، ابوذر، مقداد، عمار،
خباب و مطرودين و محرومين اجتماع را جلو آورد و صلاحيت و پاكى و امانت و درستكارى و
پرهيزگارى را افتخار قرار داد و نفوذ اغنيا و توانگران و احتراماتى را كه براى مال
و ثروت داشتند الغا كرد و يا مثل اين ابلاغ: 'من اتى غنيا فتواضع له لغناه ذهب ثلثا
دينه' [ نهج البلاغه فيض الاسلام، قصار الحكم 219، ص 1187. ] فاصله هايى را كه بين
غنى و فقير و كارفرما و كارگر بود از ميان برداشت و آنان را كه از بندگان خدا تواضع
و ايستادن در حضور و كوچكى و تملق و چاپلوسى مى خواهند باشد بدترين توعيد و تهديد و
اهل آتش معرفى كرد: 'من اراد ان يتمثل له الرجال فليتبو مقعده من النار'.
اگر مكتب انبيا تقويت از حكام جائر و زورمندان بود پيامبر گرامى اسلام به
شهرياران دنيا مانند قيصر روم و پادشاه ايران و نجاشى و ديگران نامه نمى نوشت و
آنها را به پرستش خدا و ترك استكبار و استضعاف و استعباد ملتهايشان و كنار گذاردن
جاه و جلالها و تشريفات زائد و بى حاصل دعوت نمى فرمود. اين قرآن است كه با صراحت
به اين گمانها و تهمتها جواب داده است قرآن است كه مكتب انبيا را چنين معرفى مى
كند:
'و لقد بعثنا فى كل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت'. [ سوره ى نحل،
آيه ى 36. ]
يعنى: 'همانا فرستاديم ما در هر امتى پيغمبرى را كه پرستش كنيد خدا را و از
پرستش و اطاعت طاغوت اجتناب بنماييد'.
قرآن است كه مى فرمايد: 'الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور'. [
سوره ى بقره، آيه ى 257. ]
'انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و
هم راكعون'. [ سوره ى مائده، آيه ى 55. ]
'الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزكوه و امروا بالمعروف و نهوا
عن المنكر ولله عاقبه الامور'. [ سوره ى حج، آيه ى 41. ]
در اين آيات از خصايص و نشانه هاى زمامداران رژيم الهى و اسلامى آنچه را شمرده
است چيزهايى است كه هيچ ارتباطى با زور و قدرت و ثروت اقويا و ثروتمندان ندارد. و
همچنين قرآن است كه مى فرمايد:
'و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوه و العشى يريدون وجهه و لا تعد عيناك
عنهم تريد زينه الحياه الدنيا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه و كان
امره فرطا'. [ سوره ى كهف، آيه ى 28. ]
و مى فرمايد: 'و لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحياه الدنيا
لنفتنهم فيه و رزق ربك خير و ابقى'. [ سوره ى طه، آيه ى 131. ]
و درباره ى مال و اولاد مى فرمايد: 'ان الذين كفروا لن تغنى عنهم اموالهم و لا
اولادهم من الله شيئا و اولئك هم وقود النار'. [ سوره ى آل عمران، آيه ى 10. ]
و مى فرمايد: 'انما اموالكم و اولادكم فتنه و الله عنده اجر عظيم'. [ سوره ى
تغابن، آيه ى 15. ]
و درباره ى ثروت اندوزان مى فرمايد: 'و الذين يكنزون الذهب و الفضه و لا
ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها
جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما كنزتم لانفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون' . [ سوره ى
توبه، آيات 35 -34. ]
و مى فرمايد: 'و لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم
ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين'. [ سوره ى آل عمران، آيه ى 178. ]
و مى فرمايد: 'و لا يحسبن الذين يبخلون بما آتهم الله من فضله هو خيرا لهم بل هو
شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامه و لله ميراث السموات و الارض و الله بما
تعملون خبير'. [ سوره ى آل عمران، آيه ى 180. ]
بالجمله آيات و احاديث و روايات در اين معانى و برابرى فقير و غنى و قوى و ضعيف
و بلكه تشويق به مجالست و معاشرت با فقراء و اجتناب از مجالس اغنيا بسيار است و
سيره و روش و سلوك مشخص پيغمبر- صلى الله عليه و آله- خود معرف مكتب است پس معلوم
شد هويت و زيربناى مكتب انبيا كه كلاس نهايى و جامع و كامل آن مكتب توحيدى اسلام مى
باشد، توحيد و پرستش خداى يگانه است و آزادى بشر از تحميلات اقويا و تجمل پرستى
اغنيا و الغاى امتيازات و حكومت قانون خدا و تسليم فرمان او بودن از ثمرات و آثار
آن است.