الهیات در نهج البلاغه

لطف الله صافي گلپايگاني

- ۳ -


در حديثى حضرت باقر- عليه السلام- از حضرت على بن الحسين پدر بزرگوارش روايت فرموده است كه فرمود: حديث كرد مرا پدرم از برادرش از اميرالمومنين- عليه السلام- كه مردى به آن حضرت عرض كرد خبر بده مرا از: 'بسم الله الرحمن الرحيم' كه معناى آن چيست؟ فرمود: 'سخن تو 'الله' بزرگترين اسما از نامهاى خداى تعالى است و آن اسمى است كه سزاوار نيست غير خدا با آن ناميده شود و مخلوقى به آن نامگذارى نشده است...'. [ تفسير منصوب به امام حسن عسكرى "ع" ص 27. ]

اين حديث شريف هم مويد همان مطالب است: در توحيد صدوق روايت شده از ابى هاشم جعفرى كه گفت سوال كردم از حضرت ابى جعفر ثانى- عليه السلام- ما معنى الواحد؟ قال: الذى اجتماع الالسن اليه بالتوحيد كما قال الله عزوجل: و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض ليقولن 'الله'. [ توحيد صدوق، باب 3، باب معنى الواحد و التوحيد و الموحد، ص 83. ] [ سوره ى زمر، آيه ى 38. ]

يعنى: در پاسخ اينكه معنى واحد چيست فرمود: معنى اينكه خدا واحد است اين است كه او آنچنان كسى است كه همه ى زبانها نسبت به او يكى است و به توحيد او اجتماع و اتفاق دارند چنانكه خداى- عزوجل- فرموده است: 'و اگر بپرسى از ايشان كه چه كسى آسمانها و زمين را خلق كرده است هر آينه مى گويند البته خدا '.

اين حديث دلالت مى كند بر اينكه توحيد 'الله' در ذات و صفات مورد اتفاق همه است.

تحقيق مهم: فرقه 'وهابيه' و بعضى كه فريفته سخنان آنها شده و آنان را در الهيات صاحب عقايد بسيار سخيف مانند تجسم و غيره دانسته و موحد خالص و اهل توحيد مى دانند! چنانكه از بعض كتابهايشان استفاده مى شود اينان توحيد را به الوهيت و ربوبيت تقسيم كرده و الوهيت را معبوديت و 'اله' را معبود معنى كرده و توحيد ربوبيت را به معناى اعتقاد و ايمان به خداوند قادر عالم، يكتا كه بر همه ربوبيت دارد و صاحب همه است معنى مى كنند و مى گويند كلمه توحيد 'لا اله الا الله' مفادش نفى تعدد معبود و اثبات توحيد الوهيت و وحدت معبود است و نفى و اثبات آن به توحيد ربوبيت ارتباط ندارد چون مشركين به طور عام يا مشركين عرب منكر توحيد ربوبيت نبوده اند و لذا انبياء عموما و حضرت رسول اعظم- صلى الله عليه و آله- خصوصا دعوت به توحيد الوهيت مى كردند و به توحيد ربوبيت دعوت نمى كردند "چون همه ى مردم به آن معترف بودند" و براى اثبات اين مدعى به آياتى از قرآن مجيد كه دلالت بر وجوب يكتاپرستى و توحيد عبادت دارد استشهاد نموده اند و غرضشان اين است كه بر اين اساس تضاد خود را با بعضى مظاهر و مراسمى كه بين مسلمين معمول و مرسوم است و جنبه شعار يا عناوين شرعى ديگر دارد و هيچ گونه خللى به توحيد عبادت وارد نمى كند توجيه نمايند و اعمال متعصبانه و جاهلانه و مزدورانه ى خود را در ويران ساختن مشاهد اهل بيت و رجال بزرگ اسلام و بناهاى ياد بود مواقف عظيم و ارزنده و روزهاى تاريخى اسلام و جلوگيرى از زيارت مشاهد پيغمبر- صلى الله عليه و آله- و ائمه- عليهم السلام- و بوسيدن ضرايح آنها و استشفاع و طلب دعا و شفاعت از آنها را شرعى جلوه دهند.

بنابراين ما در پاسخ اين اشتباه كارى مغرضانه دو جهت را مورد بحث قرار مى دهيم:

بحث نخست ما اين مساله است كه دعوت انبياء و به خصوص دعوت اسلام به توحيد الوهيت به معنايى كه اينان از آن مى نمايند منحصر نيست و توحيد ذات و ربوبيت و خالقيت و ساير شوون كماليه الهيه را در برگرفته و بلكه دعوت به اين حقايق توحيدى اساس و زير بنا و اصل است و شناخت اين حقايق است كه موجب كمال روح انسان و توجه او به تمركز دادن عبادت و قصد و نيت خود در وجود جامع اين كمالات و تقرب جستن به او و حصر پرستش در او مى شود.

معبوديت و الوهيت به معنايى كه آنان گفته اند عنوانى است كه از اعمال خالص شخص عابد در برابر آنچه كه معبود قرار گرفته، محقق مى شود و توحيد آن هم به ترك عبادت غير او حاصل مى شود و چنانكه مى بينيم اين بيشتر رابطه با عمل شخص عابد دارد. اگر اين عمل باشد هست و اگر نباشد نيست و اين چيزى نيست كه كلمه توحيد با آن محتواى عظيم در آن خلاصه شود و نفى يا اثبات آن با اعلام و اخبار محقق گردد.

و اگر گفته شود كه غرض، عقيده به توحيد الوهيت است و اينكه غير از 'الله' هيچ كس مستحق پرستش و الوهيت نيست پاسخ اين است كه البته اين حق است و غير از 'الله' كسى مستحق پرستش و عبادت نيست اما هر كارى پرستش نيست و هر عبادتى شرك در عبادت "به معناى متبادر از شرك در عبادت" نيست. نهايت خضوع بلكه مطلق خضوع و احترام و اطاعت و فرمانبرى از غير خدا با اعتقاد به الوهيت و خدايى او يا اعتقاد به حلول خدا و عقايد باطل ديگر از اين قبيل شرك در عبادت است و بدون انحراف فكرى مشركانه حتى نهايت خضوع نيز شرك نيست و سر اينكه سجده و بعضى اعمال ديگر در برابر بت و اشياى ديگر شرك و منافى توحيد است اين است كه اماره و نشانه ى اعتقادات مشركانه است. و به ديگر كلام عملى است كه چون ناشى از عقايد است هم شرك عملى و هم حاكى از شرك فكرى است و الا اگر سجده كه نهايت خضوع است شرك باشد در سجده ى ملائكه به آدم يا سجده ى برادران يوسف به او امر به آن نمى شد و برادران يوسف انجام نمى دادند و لذا استلام حجرالاسود و طواف خانه كعبه و سعى بين صفا و مروه هم چون ناشى از فكر موحدانه و امتثال امر الهى است و اگر چه احترام و تعظيم آنهاست و همچنين دعا در اين مواقف، پرستش اين اشيا و اين مواقف نيست هر چند اگر ناشى از انديشه غير توحيدى باشد كفر و شرك مى شود و چون پيرامون اين مطلب فصل بحث كرده ايم و شايد در اين كتاب نيز مجددا بحث نماييم در اينجا بيشتر از اين سخن را دنبال نمى كنيم و به آياتى از قرآن مجيد كه دلالت دارند بر اينكه دعوت انبياى عظام به تمام حقايق توحيدى است نظر مى اندازيم:

از جمله ى اين آيات در مورد اعلام دعوت اسلام اين آيه است: 'قل يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعا الذى له ملك السموات و الارض لا اله الا هو يحيى و يميت فامنوا بالله و رسوله النبى الامى الذى يومن بالله و كلماته'. [ سوره ى اعراف، آيه ى 158. ]

چنانكه ملاحظه مى شود در اين آيه امر شده است ايمان به خدا و رسول خدا و پايه و سرآغاز دعوت قرار دارد. معناى عام ايمان به خدا ايمان به وجود خدا و صفات كماليه ى اوست.

از جمله در مورد محاجه ى 'نمرود' با 'ابراهيم خليل' مى فرمايد: 'الم تر الى الذى حاج ابراهيم فى ربه ان آتاه الله الملك اذ قال ابراهيم ربى الذى يحيى و يميت قال انا احيى و اميت'. [ سوره ى بقره، آيه ى 258. ]

معلوم است كه نمرود مدعى خدايى و قدرت بر اماته و احياء و ربوبيت بوده است. و همچنين از گفته فرعون كه گفت:

'ما علمت لكم من اله غيرى فاوقدلى يا هامان على الطين فاجعل لى صرحا لعلى اطلع الى اله موسى و انى لاظنه من الكاذبين'. [ سوره ى قصص، آيه ى 38. ]

و گفته ديگرش: 'انا ربكم الاعلى' [ سوره ى نازعات، آيه ى 24. ] به خوبى استفاده مى شود كه منكر خداوند متعال بوده است و آيات ديگر كه در بخش الهيات و نبوات، كتاب 'تفصيل آيات قرآن الحكيم' همه را در كنار هم مى توان مطالعه كرد. در اين آيات مستقيما و در ضمن نكات دعوت انبياء برخورد آنها با طواغيت زمان و مدعيان خدايى و بت پرستان دعوت به توحيد ذات و صفات و افعال به صراحت معلوم است و با صراحت و تاكيد هر چه قاطع تر بيان شده است كه اصل تمام اصول دعوت به توحيد 'اله' و الوهيت يگانه اى است كه زيربناى تمام عقايد است.

آيات و خطابها به كفار و مشركين در مورد توحيد الوهيت به همان معناى عامى كه ما مى گوييم و اقامه ى برهان در قرآن بر نفى قدرت و ولايت از معبودهاى باطل بسيار است و عجيب است كه با اين همه آيات، افرادى كه بينش مختصر قرآنى داشته باشند آنها را در 'توحيد در عبادت' خلاصه كنند و از آنچه در دعوت رسالتهاى آسمانى اصالت دارد صرف نظر نمايند و الوهيت را معبوديت تفسير كنند و توحيد الوهيت را كه اشمل از توحيد ربوبيت است در مقابل آن قرار دهند.

البته اين كارها براى اين است كه مقالات برخى از جامدين و مجسمه و مخصوصا 'محمد بن عبدالوهاب' را "كه سوابق مزدورى او براى انگلستان و پشتيبانهاى سياست انگليس از خودش و فرقه وهابى و نظام مشركانه سعودى برملا شده است" توجيه نمايند و آنچه را شرك نيست شرك جلوه دهند و به اسم توحيد، محو شعائر توحيد و آثار تاريخى و تاريخ اثرى اسلام و جنايتها و ضربه هايى را كه وهابيها بر آثار جاودان اسلام زدند مشروع بشمارند؟!

معناى مطابقى اله و الوهيت

'اله' به معناى معبود نيست بلكه اسم جنس است براى مطلق خالق، صاحب، مالك، مطاع، رازق، محيى و مميت و سرانجام كسى كه داراى شوون غير محدود ربوبيت مطلق است بدون اينكه تعدد يا تفرد در آن مورد نظر باشد. به عبارت ديگر: مسماى اين كلمه ذات متصف به اين صفات عالى و كمالى است و جز به او، به هيچكس ديگر صحت اطلاق ندارد و منافاتى هم ندارد با اينكه 'آلهه' جمع اين كلمه باشد چون گفتيم تعدد يا تفرد در مسماى 'اله' ملاحظه نشده است چنانكه منافات ندارد با اينكه مشركين آن را به غير الله نيز اطلاق كنند چون آنان به زعم خود آنچه را كه 'اله' مى خوانند از مصاديق مسماى 'اله' مى دانند و قرآن مجيد هم كه آنها را رد مى كند، در تطبيق مفهوم بر مصداق رد مى فرمايد.

خلاصه، مفهوم مطابقى توحيد الوهيت، توحيد معبوديت و توحيد عبادت نيست بلكه از توحيد ربوبيت و خالقيت وسيعتر و شاملتر است و هر چند برخى از مشركين در اطلاق كلمه 'اله' بر غير 'اله' حق، نظرشان به بعضى صفات ذات يا فعل 'اله' بوده باشد و به ساير صفات يا اصلا نظر نداشته يا ديگرى را موصوف به آن دانسته باشند، مثل معتقدين به ارباب انواع و مثل ثنويه، اما هيچيك از اينها دليل بر اين نيست كه معناى مطابقى 'اله'، معبود است و 'لا اله الا الله' نفى معبود غير خدا و اثبات انحصار معبوديت به خداست، بلكه در اين وصف معبوديت نيز نظر بر اين است براى 'اله' ثابت است و چون مشركين غير 'اله' بحق را 'اله' مى دانستند او را معبود مى شمردند و پرستش مى كردند و سخن موحد با مشرك اين است كه: آنچه را كه مشرك اله مى داند، اله نيست و از اين جهت نهايت خضوع در برابر او پرستش اوست و جايز نيست و زايد بر شرك عقيدتى پرستش اوست يعنى شرك عملى است و على هذا هر گونه خضوع و تذللى كه با قرائنى حاكى از آن شرك عقيدتى و مبتنى بر آن باشد، شرك است و اگر حاكى از آن عقائد فاسد نباشد، شرك نيست هر چند در شرع براى غير خدا انجام آن حرام باشد مثل سجده و اين منافات ندارد كه بر عبادت ريايى و محبت به اولاد، شرك اطلاق شود زيرا مقصود از بحث ما در اينجا همان شركى است كه منشاء آن فساد عقيده باشد و احكام خاص در شرع بر آن مترتب است و ريا پرستش غير خدا نيست بلكه پرستش خدا براى غير خداست.

و دليل بر اينكه 'اله' معنايش معبود و الوهيت معنايش معبوديت نيست و مفهومش اعم از ربوبيت و خالقيت و ساير صفاتى كه از اين رديف هستند مى باشد، اين آيات قرآن مجيد است:

1- 'و ما كان معه من اله اذا لذهب كل اله بما خلق و لعلى بعضهم على بعض'. [ سوره ى مومنون، آيه ى 91. ]

كه بديهى است اگر 'اله' به معناى معبود باشد و مراد استدلال بر توحيد الوهيت به معنايى كه آنها مى گويند باشد اين استدلال قرآن مجيد در برابر مشركين ناتمام خواهد ماند زيرا مجرد بودن معبود ديگر با خدا و مجرد معبود بودن غير خدا مستلزم خالقيت و توجه هر الهى به آنچه خلق كرده و علو الهى بر اله ديگر نيست مگر آنكه خالقيت و قادريت نيز از كلمه 'اله' مفهوم باشد.

2- 'لو كان فيهما الهه الا الله لفسدتا'. [ سوره ى انبياء، آيه ى 22. ]

اين آيه نيز دليل بر اين است كه مفهوم 'اله' خالق و متصرف و قادر و مدبر و مدير است كه تعداد آن موجب فساد آسمان و زمين مى شود و اگر مفهوم آن معبود باشد هيچ گونه فسادى از تعدد آن حاصل نخواهد شد. علاوه بر آنكه گفته مى شود با معبودهاى متعدد غير از خدا هيچ فسادى حاصل نشده است هر چند معبود به حق نمى باشند.

3- 'لو كان هولاء الهه ما وردوها'. [ سوره ى انبياء، آيه ى 99. ]

اين آيه نيز در صورتى دلالت بر نفى الوهيت آلهه ى متعدد غير از 'اله' حق دارد كه مفهوم 'اله' خداى قادر خالق عزيز غالب باشد كه بتوانند از ورود در جهنم امتناع كنند و عجز آنها از اين امتناع دليل بر عدم الوهيت آنها باشد. اما اگر آلهه به معنى معبودها باشد نفى معبوديت آنها كه امرى تحقق يافته است صحيح نيست. و اگر گفته شود مراد اين است كه آنها 'اله' به حق نيستند و غرض نفى به حق بودن آنهاست، آيه كريمه ظاهر در اين است كه الوهيت به اعتبار اينكه دلالت بر قادريت و عدم مقهوريت دارد موجب قدرت بر امتناع از ورود است و چون آنچه را مشركين 'اله' گرفته اند عاجز از اين امتناع هستند، دليل بر عدم الوهيت آنهاست نه اينكه چون مفهوم آن معبوديت است، اگر معبود به حق بودند وارد آتش نمى شدند چون بين معبود به حق بودن و قدرت بر وارد نشدن آتش ملازمه اى نيست.

4- 'ام لهم الهه تمنعهم من دوننا'. [ سوره ى انبياء، آيه ى 43. ]

اين آيه هم دلالت دارد بر اينكه مفهوم 'اله' و 'آلهه' معبود و معبودين نيست و الا مشركين جواب مى دانند كه 'آلهه' معبودند و قدرت بر كارى ندارند.

5- 'قل لو كان معه الهه كما يقولون اذا لابتغوا الى ذى العرش سبيلا'. [ سوره ى اسراء، آيه ى 42. ]

اين آيه نيز به روشنى دلالت دارد بر اينكه از 'اله' و 'آلهه' با مفهومى كه دارند قدرت بر معارضه با خدا استفاده مى شود.

6- 'افرايت من اتخذ الهه هويه'. [ سوره ى جاثيه، آيه ى 23. ]

ظاهر اين است كه مراد از 'اله' در اينجا مطاع و متصرف و مدبر در امور است نه معبود، زيرا هيچ كس 'هوا'ى خود را عبادت نمى نمايد.

7- 'لقد كفر الذين قالوا ان الله ثالث ثلثه و ما من اله الا اله واحد'. [ سوره ى مائده، آيه ى 73. ]

اين آيه بر رد عقيده نصارا كه قائل به سه اقنوم و سه موثر مى باشند و بر اثبات يكتايى خدا دلالت دارد و اين بدون اينكه 'اله' به معناى خدا باشد تمام نخواهد شد زيرا اگر 'اله' به معناى معبود باشد با گفتار آنان كه 'الله' را ثالث ثلاثه مى گويند مربوط نمى شود.

8- دهها آيه در قرآن مجيد است مثل: 'لا اله الا هو' و 'لا اله الا انا' و 'لا اله الا الله' و 'انما الهكم اله واحد' كه اگر 'اله' را به معناى معبود بگيريم و اين آيات را به گفته ى فرقه ى وابسته ى وهابى رد شرك در الوهيت و اثبات توحيد الوهيت به معناى معبوديت بدانيم بايد در تمام اين آيات حداقل كلمه اى در تقدير بگيريم زيرا با وجود اين همه معبودهاى باطل نفى معبود غير خدا خلاف واقع است لذا بايد بعد از 'لا اله' كلمه اى مثل حق و ثابت در تقدير بگيريم تا كلام صحيح باشد. و يا آنكه بگوييم ادعاى نفى شده است. در هر دو صورت خلاف ظاهر است كه در تمام اين آيات كلمه اى مقدر باشد يا مجازا دعايى قائل شويم در حالى كه به معنا و مفهوم عرفى و اصلى خودش بخصوص با قرائنى هم كه در بعض همين آيات است، به اين گونه خلاف ظاهر گوييها محتاج نخواهيم بود و دلالت 'لا اله' بر نفى حق و حقيقى و خارجى 'اله' غير از 'الله' محفوظ و معتبر خواهد ماند و معنا و مفهوم آن نيز شامل تر و گسترده تر خواهد بود.