بينش تاريخى نهج البلاغه

يعقوب جعفرى

- ۹ -


4. مسئوليت همگانى

يكى از عوامل بسيار مهم در تضمين سعادت جامعه و جلوگيرى از تباهى آن، احساس مسئوليت و تعهد در ميان افراد آن جامعه است؛ به گونه‏اى كه همگى خود را در مقابل صلاح و فساد جامعه مسئول بدانند و از كنار قضايا بى‏اعتنا عبور نكنند.

اگر در جامعه‏اى مردم به طور دسته‏جمعى نسبت به حسن جريان امور، نظارت و كنترل داشته باشند از ارزش‏هاى پذيرفته شده خود پاسدارى كنند. پرواضح است كه اين جامعه هميشه شاداب و با نشاط و متحرك و فعال خواهد بود و نه هيأت حاكمه جرأت تخطى از قانون خواهند داشت و نه افراد شرور قدرت اظهار وجود خواهند يافت. اين همه خير و بركت در صورتى حاصل مى‏شود كه تك‏تك افراد دامن همت به كمر زنند و با كجى‏ها و قانون‏شكنى‏ها مبارزه كنند و همديگر را نسبت به انجام كارهاى خوب و سازنده تشويق نمايند و اين همان دو فريضه دينى است كه در اسلام به عنوان امر به معروف و نهى از منكر واجب شده است.

نقش مهم و بازدارنده امر به معروف و نهى از منكر در جلوگيرى از مفاسد اجتماعى و سركوبى افراد و گروه‏هاى شرور و تجاوزگر، از اين دو فريضه دينى عاملى ساخته است كه سلامت جامعه را تضمين مى‏كند و زمينه را براى رشد و شكوفايى استعدادها آماده مى‏سازد.

به سبب همين خواص و آثار ارزشمند و زيربنايى امر به معروف و نهى از منكر است كه قرآن كريم امت اسلامى را بهترين امت‏ها مى‏داند به شرط آنكه اين دو فريضه را اجرا كنند:

كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ(1)

شما بهترين امت‏ها هستيد؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنيد.

به همين سبب اميرالمؤمنين(ع) ارزش اين دو فريضه را در مقايسه با ساير فرايض دينى از جمله جهاد در راه خدا، بسيار بالا مى‏برد و از آن به عنوان بهترين اعمال ياد مى‏كند.

وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.(2)

تمام اعمال خوب و حتى جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهى از منكر همانند قطره‏اى در مقابل درياى پهناور است. همانا امر به معروف و نهى از منكر، نه مرگ كسى را نزديك مى‏كند و نه از روزى كسى مى‏كاهد و با فضيلت‏تر از همه اين‏ها سخنى است كه براى دفاع از عدالت در برابر پيشواى ستمگرى گفته شود.

سكوت افراد در مقابل شيوع گناه و فساد در جامعه و ديكتاتورى‏ها و قانون‏شكنى‏هاى كارگزاران حكومت، عواقب وخيمى به دنبال دارد. اگر كسى تصور كند فقط مسئول اعمال خويشتن است و كارهاى ناشايست ديگران ربطى به او ندارد، دچار اشتباه بزرگى شده است كه دير يا زود نتيجه‏اش را خواهد ديد و تاوان آن را خواهد پرداخت. اميرالمؤمنين(ع) از اين حقيقت تلخ خبر مى‏دهد كه در اثر ترك امر به معروف و نهى از منكر و از بين رفتن حس مسئوليت همگانى، اشرار و نابكاران بر سرنوشت جامعه مسلط خواهند شد و تلاش‏هاى بعدى بى‏نتيجه خواهد بود و حتى دعاهاى مردم در پيشگاه خداوند مستجاب نخواهد شد:

لا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُم.(3)

امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه اشرار جامعه بر شما مسلط مى‏شوند آنگاه دعا مى‏كنيد ولى مستجاب نمى‏گردد.

همچنين متذكر مى‏شود كه هلاك امت‏هاى پيشين به سبب ترك امر به معروف و نهى از منكر بود و خداوند گنهكاران را به سبب گناهشان و بقيه را به سبب سكوتشان مورد غضب قرار داد:

فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي.(4)

خداوند، مردم قرون گذشته را از رحمت خود دور نساخت مگر به سبب ترك امر به معروف و نهى از منكر. پس خداوند نادانان را به دليل ارتكاب گناه و بردباران را به دليل ترك نهى از منكر، از رحمت خود دور ساخت.

مبارزه مستمر و پى‏گير با مفاسد اجتماعى و كوشش در راه اصلاح جامعه، از نظر اسلام يك واجب دينى و وظيفه شرعى است. اگر در شخصى اين حالت پيدا شود، پيش از همه به اصلاح خود مى‏پردازد. بنابراين، تعهد به انجام فريضه امر به معروف و نهى از منكر، علاوه بر اثرات اجتماعى آن، براى خود شخص نيز سازنده است. البته افراد در اداى اين وظيفه، ممكن است واكنش‏هاى متفاوت و مختلفى در مقابل خلافكارى‏ها نشان دهند. اميرالمؤمنين(ع) اين واكنش‏ها را به سه دسته تقسيم مى‏كند و نتيجه كار هر كدام را روشن مى‏سازد:

أَيُّهَا الْمُوءْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ.(5)

اى مومنان! هركس ظلم و ستمى مشاهده كند يا كار زشتى ببيند كه مردم را به سوى آن مى‏خوانند، اگر تنها با قلب خود آن را انكار كند، خود سالم مانده و ذمه‏اش برى است و كسى كه با زبان خود آن را انكار كند، اجر و پاداش مى‏گيرد و مقامش برتر از گروه نخست است و كسى كه آن را با شمشير قيام مسلحانه انكار كند با اين هدف كه سخن خدا در جايگاه والا و سخن ظالمان در پستى قرار بگيرد، چنين شخصى به راه هدايت رسيده و بر جاده حق گام نهاده و نور يقين بر دلش تابيده است.

5. مشاوره در تصميم‏گيرى‏ها

استبداد آفت جامعه است و زمامدارانى كه در تصميم‏گيرى‏هاى خود مشورت نمى‏كنند و به افكار خيرخواهانه انديشمندان و خواسته‏هاى به حق مردم اعتنايى ندارند، عاقبت خود را در دامى گرفتار خواهند كرد كه رهايى از آن به آسانى ممكن نيست؛ چه بسا به سقوط و نابودى آنان منجر شود. آن‏ها كه در رأس هرم قدرت قرار گرفته‏اند، بايد در اداره جامعه و در مسائلى كه پيش مى‏آيد، با ديگران مشورت كنند و از نظريه‏هاى صاحب‏نظران باخبر شوند تا در تصميم‏گيرى‏هاى خود سنجيده و درست عمل كنند و اشتباه خود را به حداقل برسانند. از اين گذشته، در چنين محيطى استعدادها شكوفا مى‏شود و مردم مجال انديشيدن و تفكر مى‏يابند و در نتيجه جامعه به ترقى و تعالى و رشد فرهنگى مى‏رسد.

قرآن كريم مشورت در امور را ستوده مى‏داند(6) و در جايى ديگر به شخص پيامبر دستور داده است كه با مردم مشورت كند(7) و اين حاكى از اهميت فوق‏العاده‏اى است كه اسلام به شور و مشورت داده است تا مردم عادت كنند كه هم در امور خصوصى خود و هم در مسائل اجتماعى باهم مشورت كنند و بهترين تصميم ممكن را اتخاذ نمايند.

در سخنان اميرالمؤمنين(ع) به طور مكرر خطر استبداد به رأى و لزوم مشورت در امور گوشزد شده است از نظر امام به همان اندازه كه مشورت با صاحب‏نظران مفيد و سازنده است، استبداد به رأى و بى‏اعتنايى به افكار ديگران خطرناك و مهلك است:

مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا.(8)

كسى كه استبداد رأى داشته باشد، هلاك مى‏شود و كسى كه با مردان مشورت كند، در عقل آن‏ها شريك مى‏گردد.

وَ الِاسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ وَ قَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِه.(9)

مشورت كردن چشم هدايت است و كسى كه به رأى خود قناعت كند، خود را به خطر انداخته است.

امام در مورد اهميت مشورت، سخنان كوتاه و جالبى دارد كه بايد شعار زندگى مسلمانان باشد:

وَ لا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ.(10)

پشتيبانى چون مشورت كردن نيست.

مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الآْرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإ.(11)

كسى كه از افكار ديگران استقبال كند، موارد خطا را مى‏شناسد.

در مورد مشورت كردن بايد به دو مسئله مهم توجه كرد و امام نيز آن‏ها را تذكر داده است:

الف- درست است كه زمامدار بايد با صاحب‏نظران مشاوره كند، اما براى اينكه جامعه دچار هرج و مرج نشود و تمركز قدرت صدمه نخورد، اخذ تصميم نهايى با زمامدار است و او از ميان نظريه‏هاى مختلف يكى را انتخاب مى‏كند و براساس آن تصميم مى‏گيرد. پس از اين مرحله، همه بايد از او اطاعت كنند. امام در اين باره به ابن‏عباس مى‏فرمايد:

لَكَ أَنْ تُشِيرَ عَلَيَّ وَ أَرَى فَإِنْ عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي.(12)

برتوست كه نظر مشورتى خود را به من بگويى و من درباره آن بينديشم، اما اگر با نظر تو مخالفت كردم تو بايد از من اطاعت كنى.

ب- در مقام مشورت بايد كسانى را انتخاب كرد كه بتوانند درست بينديشند. آن‏ها كه داراى صفات روحى ناپسند و نامطلوبى هستند، نبايد مورد مشورت قرار گيرند؛ زيرا نمى‏توانند مشاور و راهنماى خوبى باشند:

وَ لا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ وَ لا جَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الْأُمُورِ وَ لا حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْر.(13)

هرگز در مشورت خود، بخيلى را دخالت مده؛ زيرا او تو را از احسان منصرف مى‏كند و وعده فقر مى‏دهد و نيز شخص ترسو را دخالت مده كه تو را در كارها ناتوان مى‏كند و نيز شخص حريص را دخالت مده كه تو را به حرص و آزمندى با جور تشويق مى‏كند.

6. راستى و درستى

يكى از عوامل سعادت و خوشبختى براى هر جامعه‏اى كه نقش عمده‏اى در سلامت و بقاى آن دارد، رواج فرهنگ راستى و درستى در ميان مردم است (راستى در گفتار و درستى در كردار).

اگر در جامعه‏اى هم حكومت و هم مردم از خيانت و دروغ بپرهيزند و براى پيشبرد هدفهايشان به اين دو رذيله اخلاقى متوسل نشوند، صداقت و صفا و حس اعتماد به همديگر به وجود مى‏آيد و طبيعى است كه در چنين جوّى، ترقى و تعالى و رشد و پيشرفت، امكان بهتر و بيشترى مى‏يابد.

اما اگر مردم براى رسيدن به اهداف شخصى و به دست آوردن منافع مادى خود از هر وسيله‏اى از جمله دروغ و خيانت استفاده كنند و زمامداران جامعه جهت بقاى سلطه خود مردم را فريب بدهند و براى رسيدن به اهداف جاه‏طلبانه خود از دروغ و خيانت پل بسازند، چنين محيطى محيط سوءتفاهم‏ها و سوءظن‏ها خواهد بود و در نتيجه حس همكارى و همفكرى و اشتراك مساعى از بين خواهد رفت و از همه سلب اطمينان و اعتماد خواهد شد و معلوم است كه سرانجام چنين جامعه‏اى چگونه خواهد بود و چه سرنوشتى خواهد داشت؟

اميرالمؤمنين(ع) معتقد است كه افراد خيانتكار، خوارى و هلاك براى خود مى‏خرند و در دنيا و آخرت كيفر اعمال زشت و ناپسندشان را خواهند ديد. به عقيده امام بالاترين خيانت، خيانت به جامعه است:

وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَةِ وَ رَتَعَ فِي الْخِيَانَةِ وَ لَمْ يُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِينَهُ عَنْهَا فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَ الْخِزْيَ فِي الدُّنْيَا وَ هُوَ فِي الآْخِرَةِ أَذَلُّ وَ أَخْزَى وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِيَانَةِ خِيَانَةُ الْأُمَّةِ وَ أَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّة.(14)

كسى كه امانت را خوار شمارد و دست به خيانت بزند وخود و دينش را از آن دور نسازد، درهاى ذلت و خوارى را در دنيا به روى خود باز كرده و او در آخرت ذليل‏تر و رسواتر است. همانا بزرگترين خيانت، خيانت به مردم و رسواترين تقلب، تقلب به پيشوايان مسلمين است.

همچنين امام در سفارش خود به مالك اشتر، ضمن توصيه او به رعايت امانت و وفادارى و درستكارى، متذكر مى‏شود كه هيچ‏چيز مانند اين صفت مردم را- با همه اختلاف نظرهايى كه دارند- به حاكم خوش‏بين نمى‏كند؛ زيرا مردم از هر گروه و دسته‏اى كه باشند در پسنديده بودن امانت‏دارى و وفا اتفاق‏نظر دارند:

فَحُطْ عَهْدَكَ بِالْوَفَاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَكَ بِالْأَمَانَةِ وَ اجْعَلْ نَفْسَكَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَيْتَ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَيْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَيْهِ اجْتِمَاعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِيمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُود.(15)

عهد و پيمان خود را لباس وفا بپوشان و تعهدات خود را با امانت‏دارى رعايت كن و جان خويش را سپر تعهداتى كه داده‏اى قرار بده؛ زيرا هيچ يك از فرايض الهى مانند وفاى به پيمان نيست كه مردم دنيا با همه اختلافاتى كه دارند، نسبت به آن اين چنين اتفاق‏نظر داشته باشند.

راستى نيز همانند درستى است و همان حالت را دارد. كسانى كه با وعده‏هاى دروغ مردم را فريب مى‏دهند، به زودى اعتماد آنان را از خود سلب خواهند كرد و در مردم نسبت به خود ايجاد سوء ظن خواهند نمود. به عقيده امام راستگويى مايه نجات و كرامت، و دروغگويى باعث خوارى و هلاكت است:

الصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ كَرَامَةٍ وَ الْكَاذِبُ عَلَى شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَة.(16)

راستگو در مسير نجات و كرامت است و دروغگو بر لب پرتگاه هلاكت و خوارى است.

ب. عوامل سقوط

تاريخ بشرى، بسيارى از امت‏ها و جامعه‏ها را به ياد دارد كه با عزت و سربلندى و خوشى و رفاه به زندگى سعادتمند خود ادامه مى‏دادند و همه چيز بر وفق مراد آنان بود. اما ناگهان عوامل فساد و تباهى در ميان آن رخنه كرد و نشانه‏هاى هلاك و سقوط آشكار شد و بالاخره با وجود همه مظاهر خوشبختى و قدرت، آن جامعه به پايان خط رسيد و شكست و نابودى را پذيرا شد.

فروپاشى يك نظام و سقوط يك جامعه، معلول علت‏ها و عوامل گوناگونى است كه قرآن از آن‏ها به عنوان سنت‏هاى الهى ياد مى‏كند و در سخنان اميرالمؤمنين(ع) در نهج‏البلاغه بسيارى از اين عوامل مورد توجه قرار گرفته و امام با بينش و بصيرت آسمانى خود، آن‏ها را در مناسبت‏هاى خاصى مطرح كرده است. اكنون بعضى از آن عوامل را كه در سخنان امام آمده است، مورد مطالعه و تدبر قرار مى‏دهيم:

1. فتنه و فتنه‏گرى

اصطلاح «فتنه» به طور مكرر در سخنان اميرالمؤمنين(ع) در نهج‏البلاغه آمده و درباره آن بحث‏هاى متعددى شده است مانند اينكه فتنه چگونه شروع مى‏شود و عوامل به وجود آورنده آن چيست و چه آثارى در جامعه دارد و در مواقع بروز فتنه چه عكس‏العملى بايد نشان دارد و....

اما پيش از ورود به اين بحث‏ها، بايد دانست كه اساساً فتنه چيست و منظور از اين تعبير كه بارها در قرآن و نهج‏البلاغه و احاديث آمده است چه حقيقتى مى‏باشد.

اصل فتنه در لغت به معناى سوزانيدن در آتش است(17) و معانى ديگر و استفاده‏هاى گوناگون آن همه به آن بازگشت مى‏كند، مانند امتحان و اختيار، گمراهى و گناه، فضيحت و عذاب و آشوب و اختلاف.< /p>

در قرآن و نهج‏البلاغه از دو نوع فتنه سخن به ميان آمده است:

1. به معناى امتحان الهى يا كيفرى كه خداوند به گنهكاران مى‏دهد.

2. به معنى آشوب و طغيان و ايجاد اختلال در نظم و ثبات جامعه كه به وسيله قدرت‏طلبان و آشوبگران به وجود مى‏آيد.

فتنه به معناى اول، كار خداوند است و آثار تربيتى دارد و افراد را به تلاش و كوشش و اصلاح حال خود وادار مى‏سازد و اين معنا در موارد متعددى از قرآن كريم آمده است؛ مانند:

أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوآا أَنْ يَقُولُوآا امَنّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ(18)

آيا مردم گمان مى‏كنند به صرف اينكه بگويند ايمان آورده‏ايم رها مى‏شوند و مورد امتحان قرار نمى‏گيرند؟ ما امت‏هاى پيشين را هم امتحان كرديم.

وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خآصَّةً(19)

و بترسيد از فتنه‏اى كه فقط به ظالمان از شما نمى‏رسد.

فتنه به اين معنى شامل نعمت‏هاى الهى هم مى‏شود مانند اموال و اولاد كه وسيله امتحان و آزمون الهى قرار مى‏گيرند؛ زيرا همانگونه كه پيش از اين گفته شد گاهى خداوند با دادن نعمت بندگان خود را مورد آزمايش قرار مى‏دهد.

فتنه به معناى دوم نيز كه همان آشوبگرى و به هم ريختن نظم و آرامش در جامعه است، در قرآن كريم آمده و از آن به عنوان چيزى كه بدتر و شديدتراز آدمكشى است ياد شده و جامعه اسلامى به جنگ با عاملان فتنه فراخوانده شده است :

وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ(20)

با آنان بجنگيد تا فتنه‏اى باقى نماند.

وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ(21)

فتنه سخت‏تر از كشتار است.

اميرالمؤمنين(ع) در اشاره به اين دو نوع فتنه كه يكى كار خدا و ديگرى كار آشوبگران است، مى‏فرمايد:

لا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ وَ لَكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ مَعْنَى ذَلِكَ أَنَّهُ يَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلاد.(22)

هيچ يك از شما نگويد: خداوندا به تو پناه مى‏برم از فتنه؛ زيرا هيچ كس نيست مگر اينكه او را فتنه‏اى است. كسى كه مى‏خواهد به خدا پناه ببرد، از فتنه‏هاى گمراه‏كننده پناه ببرد؛ زيرا خداوند فرموده:«بدانيد كه اموال و اولاد شما فتنه هستند.» و معناى آن اين است كه خداوند بندگان خود را با اموال و اولاد امتحان مى‏كند.

بحث‏هايى كه در نهج‏البلاغه راجع به فتنه آمده، بيشتر ناظر به معناى دوم آن است كه به وسيله آشوبگران و فرصت‏طلبان ايجاد مى‏شود و زمينه را براى سقوط و هلاك جامعه مهيا مى‏سازد. اميرالمؤمنين(ع) كه خود قربانى فتنه‏هايى شد كه پس از رحلت رسول‏خدا(ص) به وجود آمد، جامعه را از افتادن در مسير فتنه برحذر مى‏دارد و هشدارهاى لازم را مى‏دهد و براى اينكه مردم آگاهى لازم داشته باشند، كيفيت پيدايش فتنه و شگردهاى فتنه‏گران و خطرهاى آن براى جامعه و راه مقابله با آن را تذكر مى‏دهد.

چگونه يك فتنه در جامعه پيدا مى‏شود و سبب ناامنى و آشوب و به هم ريختن نظم و قانون و از بين رفتن ارزش‏هاى پذيرفته شده جامعه مى‏گردد؟ به عقيده امام فتنه از هواپرستى‏ها و قانون‏شكنى‏هاى جماعتى شروع مى‏شود كه براى رسيدن به هدف‏هاى نامشروع خود، حق و باطل را درهم مى‏آميزند و فريبكارانه وارد عمل مى‏شوند:

إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِين.(23)

همواره آغاز پيدايش فتنه‏ها پيروى از هواهاى نفسانى و پيدايش قوانين مجعول و بدعت‏گونه است؛ قوانينى كه با كتاب خدا مخالف است و جمعى برخلاف دين خدا به حمايت از آن برمى‏خيرند. اگر باطل از آميخته شدن با حق نجات مى‏يافت، بر حقيقت‏جويان پوشيده نمى‏ماند و اگر حق از آميزش با باطل خلاص مى‏شد، زبان معاندان از آن قطع مى‏گرديد.

همچنين امام هشدار مى‏دهد كه شروع فتنه و پيدايش نطفه آن به صورت آرام و مخفيانه است و به طور خزنده پيش مى‏رود و گسترش مى‏يابد. بنابراين، لازم است كه در همان آغاز، با عوامل آن قاطعانه برخورد كرد و پايدارى و استقامت نمود:

وَ تَثَبَّتُوا فِي قَتَامِ الْعِشْوَةِ وَ اعْوِجَاجِ الْفِتْنَةِ عِنْدَ طُلُوعِ جَنِينِهَا وَ ظُهُورِ كَمِينِهَا وَ انْتِصَابِ قُطْبِهَا وَ مَدَارِ رَحَاهَا تَبْدَأُ فِي مَدَارِجَ خَفِيَّةٍ وَ تَئُولُ إِلَى فَظَاعَةٍ جَلِيَّةٍ شِبَابُهَا كَشِبَابِ الْغُلامِ وَ آثَارُهَا كَآثَارِ السِّلَامِ يَتَوَارَثُهَا الظَّلَمَةُ بِالْعُهُود.(24)

با احتياط و بصيرت گام برداريد. به هنگام برخاستن گرد و غبار حادثه‏هايى كه نمى‏توان به درستى واقع آن را درك كرد و در هم پيچيدن فتنه‏ها به هنگام تولد نوزاد آن و آشكار شدن باطن آن و برقرار شدن قطب و مدار آسياى آن فتنه‏هايى كه از مراحل ناپيدا شروع مى‏شوند و به مرحله شديد و روشن مى‏رسند. رشد آن‏ها مانند رشد نوجوان و آثار آن مانند آثار سنگ سخت و محكم است. ستمكاران آن را با پيمان‏هايى كه دارند، از يكديگر ارث مى‏برند.

آنگاه امام آثار و عواقب نامطلوب فتنه را پس از پاگرفتن و بزرگ شدن بيان مى‏كند:

ثُمَّ يَأْتِي بَعْدَ ذَلِكَ طَالِعُ الْفِتْنَةِ الرَّجُوفِ وَ الْقَاصِمَةِ الزَّحُوفِ فَتَزِيغُ قُلُوبٌ بَعْدَ اسْتِقَامَةٍ وَ تَضِلُّ رِجَالٌ بَعْدَ سَلامَةٍ وَ تَخْتَلِفُ الْأَهْوَاءُ عِنْدَ هُجُومِهَا وَ تَلْتَبِسُ الآْرَاءُ عِنْدَ نُجُومِهَا مَنْ أَشْرَفَ لَهَا قَصَمَتْهُ وَ مَنْ سَعَى فِيهَا حَطَمَتْه.(25)

سپس بعد از آن، دولت فتنه وحشت‏آور كه شكننده و نابودكننده است فرامى‏رسد. پس قلب‏ها پس از استوارى مى‏لغزند و مردان پس از درستى و سلامت گمراه مى‏شوند و افكار به هنگام هجوم آن پراكنده و انديشه‏ها پس از آشكار شدن آن دچار شك و ترديد مى‏گردند. كسى كه به مقابله با آن برخيزد و پشتش را مى‏شكند و كسى كه در آن كوشش كند هلاك مى‏شود.

مطلب مهم ديگرى كه درباره فتنه در سخنان امام آمده است، كيفيت برخورد با آن و عكس‏العملى است كه هنگام بروز فتنه بايد نشان داد. امام در اين مورد نيز راهنمايى‏هاى لازم را به عمل مى‏آورد. امام مى‏آموزد كه وقتى نشانه‏هاى فتنه آشكار شد اولين و آسان‏ترين كار اين است كه با فتنه‏گران همكارى نشود. آن گاه بايد همگام با اكثريت مردم قدم برداشت؛ زيرا تا فتنه گسترده نشده، اكثريت با آن مخالف است و بايد بدون انحراف به چپ و راست، راه مستقيم را پيش گرفت و با قدرت و شجاعت در مقابل موج‏هاى فتنه ايستادگى كرد تا فتنه از بين برود:

كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.(26)

در فتنه‏ها همچون شتر كم سن و سال باش كه نه پشتى دارد كه سوار شوند و نه شيرى كه بدوشند.

فَلَا تَكُونُوا أَنْصَابَ الْفِتَنِ وَ أَعْلَامَ الْبِدَعِ وَ الْزَمُوا مَا عُقِدَ عَلَيْهِ حَبْلُ الْجَمَاعَة.(27)

نشانه‏هاى فتنه و پرچم‏هاى بدعت نباشيد و به آنچه ريسمان اكثريت مردم به آن بسته شده است ملتزم باشيد.

الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّة.(28)

انحراف به راست و چپ مايه گمراهى است و راه وسط و مستقيم همان جاده حق است و قرآن و آثار نبوت بر همين راه است.

أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَة.(29)

اى مردم! امواج فتنه‏ها را با كشتى‏هاى نجات درهم بشكنيد و از راه اختلاف و ستيزه‏جويى دورى كنيد.

على(ع) در زمان خود با فتنه‏هاى مهم و شكننده‏اى روبرو شد كه بيشترين وقت و نيروى امام در دفع آن فتنه‏ها مصروف شد. در ميان آن فتنه‏ها شايد فتنه خوارج از همه سخت‏تر بود؛ زيرا كه اين بار فتنه‏گران در لباس زهد و تقوا و با پيشانى‏هاى پينه بسته به ميدان آمده بودند و مبارزه با چنين جمعيتى كه همواره آيات قرآن بر لب‏هاى آنان جارى بود و شعار فريبنده لاحكم الا لله را با خود داشتند، سخت دشوار مى‏نمود اما با وجود همه اين دشوارى‏ها، امام كوچكترين ترديدى به خود راه نداد و در سركوبى اين فتنه كه نه تنها وضع سياسى مسلمانان؛ بلكه عقايد دينى آن‏ها را هم تهديد مى‏كرد، با قاطعيت عمل كرد و در جنگ نهروان، همه آن ها را از بين برد و جز تعداد اندكى كه از ده نفر كمتر بودند، تمام افراد خوارج كشته شدند.

پس از جنگ نهروان، امام در مورد دفع فتنه خوارج و دشوارى‏هاى آن فرمود:

أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا وَ اشْتَدَّ كَلَبُهَا.(30)

اى مردم! من چشم فتنه را درآوردم و كسى جز من جرأت اين كار را نداشت و اين هنگامى بود كه امواج فتنه گسترده شده و به آخرين درجه شدت رسيده بود.

البته پس از شهادت امام كه به وسيله گروه خوارج اتفاق افتاد، خوارج همواره در جامعه اسلامى ايجاد زحمت و ناامنى مى‏كردند ولى هر حكومتى سر كار مى‏آمد سركوبى آنان را در سرلوحه برنامه‏هاى خود قرار مى‏داد و همانگونه كه امام پيش‏بينى كرده بود(31)، كشتن خوارج به عنوان يك سنت جاريه در آمد. خطرناكتر و زيانبارتر از همه فتنه‏ها فتنه بنى‏اميه بود كه به صورت يك فاجعه در تاريخ اسلام ظهور كرد و ساليان متمادى سرنوشت مسلمانان به دست آنان بود. اميرالمؤمنين(ع) درباره فتنه بنى‏اميه مى‏فرمايد:

أَلا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا.(32)

آگاه باشيد كه ترسناكترين فتنه‏ها براى شما از نظر من فتنه بنى‏اميه است؛ زيرا كه آن فتنه‏اى كور و ظلمانى است كه دامنه‏اش همه جا را فرامى‏گيرد... هر كس در آن فتنه بصير و بينا باشد، بلا و سختى به او مى‏رسد و هركس در برابر آن كور باشد، بلا از او رد مى‏شود.

پى‏نوشتها:‌


1- سوره آل عمران، آيه 110.
2- قصار 374.
3- نامه 47.
4- خطبه 192.
5- قصار 373.
6- سوره آل عمران، آيه 59.
7- سوره شورى، آيه 37.
8- قصار 161.
9- قصار 211.
10- قصار 54.
11- قصار 173.
12- قصار 321.
13- نامه 53.
14- نامه 26.
15- نامه 53.
16- خطبه 86.
17- تاج العروس، ج 9، ص 297.
18- سوره عنكبوت، آيات 1- 3.
19- سوره انفال، آيه 25.
20- سوره بقره، آيه 193.
21- سوره بقره، آيه 191.
22- قصار 93.
23- خطبه 50.
24- خطبه 151.
25- خطبه 151.
26- قصار 1.
27- خطبه 151.
28- خطبه 16.
29- خطبه 5.
30- خطبه 93.
31- خطبه 58.
32- خطبه 93.