بينش تاريخى نهج البلاغه

يعقوب جعفرى

- ۸ -


سنت ‏هاى الهى در تاريخ

در جهان‏بينى اسلامى عامل محرك تاريخ و انگيزه پيدايش دگرگونى‏ها در جوامع بشرى، حقيقتى به نام «سنت‏هاى الهى» معرفى شده است. اين سنت‏ها در كل جريانات تاريخ حاكميت دارد و پيدايش و زوال تمدن‏ها و ظهور و سقوط جامعه‏ها و هرگونه تحول و تطورى كه در زندگى انسان‏ها رخ مى‏دهد، همه و همه در سيطره سنت‏هاى خداوند است و هيچ حركتى نمى‏تواند خارج از آن انجام پذيرد.

قرآن كريم كه هرگونه تغيير و تحولى را به سنت‏هاى الهى نسبت مى‏دهد، متذكر مى‏شود كه اين سنت‏ها تغييرناپذير است و بر كل تاريخ بشرى در گذشته و حال و آينده حاكميت دارد:

فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّتَ الاْءَوَّلينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْويلاً(1)

آيا آنان جز سنتى را كه حاكم بر پيشينيان بود انتظار دارند؟ پس در سنت خدا هيچ‏گونه تغييرى نخواهى يافت و در سنت خدا هيچ‏گونه دگرگونى نخواهى يافت.

منظور از سنت‏هاى الهى يك سلسله قضيه‏هاى شرطى است كه در صورت وجود شرط يا سبب، جزا و مسبب هم حاصل خواهد شد. اين قضيه‏هاى شرطى از طبيعت زندگى انسان و ارتباط او با جهان پيرامونش استخراج مى‏شود. به عنوان مثال، وجود ظلم و تجاوز در هيأت حاكمه يا فرد حاكم، سقوط آن را به دنبال خواهد داشت، يا گسترش راحت‏طلبى و رفاه‏زدگى و عادت كردن به عيش و نوش، قدرت دفاعى جامعه را در مقابل دشمن ضعيف خواهد كرد و افراد آن جامعه در صورت تهاجم دشمن تاب مقاومت نخواهند داشت و قضاياى شرطى متعدد ديگرى كه بعضى از آن‏ها را در سخنان امام در نهج‏البلاغه خواهيم ديد.

به طور كلى مى‏توان سنت‏هاى الهى را به يك اصل كلى و يك قاعده عمومى برگشت داد و آن اين است كه هرگاه جامعه، امكانات و توانايى‏هاى خود را در مسيرى كه از جانب خدا و به وسيله پيامبران تعيين شده است، قرار دهد و خود را با عالم هستى كه خواه ناخواه در برابر خدا خضوع دارد، منطبق سازد و بين خود و اراده الهى رابطه ايجابى برقرار كند و مسئوليت خود را در برابر حق بشناسد، صعود مى‏كند و قابليت بقا مى‏يابد. در مقابل، اگر جامعه‏اى با اراده الهى رابطه سلبى داشته باشد و امكانات خود را نه در راه رسيدن به تكامل انسانى؛ بلكه در راه هوس‏هاى زودگذر قرار بدهد، چنين جامعه‏اى دير يا زود تاوان اين انحراف از مسير حق را خواهد داد و دچار سرنوشتى شوم خواهد شد.

در قرآن كريم و نهج‏البلاغه صحنه‏ها و نمونه‏هاى بسيارى از آنچه بر پيشينيان گذشته است، بيان شده و در لابلاى آن به سنت‏ها و نواميس الهى در تاريخ و جامعه اشاره شده است و از اين سنت‏ها يك انگيزه ديناميكى ساخته شده تا انسان با توجه به اين‏ها جامعه خود را اصلاح كند و سرنوشت خوبى براى خود رقم بزند. درست مثل قوانين طبيعى كه با كشف آن و آگاهى از خواص اشيا مى‏توان نيروهاى عظيمى را به خدمت گرفت و از آن براى بهبودى زندگى و ايجاد رفاه و آسايش بهره برد. مثلاً نيروى آب و سيل اگر به صورت صحيحى در پشت سدها مهار شود، مى‏توان به وسيله آن توربين‏هاى بزرگى را به حركت درآورد و از نيروى برق آن استفاده كرد. اما اگر اين نيروها مهار نشود، نه تنها به حال بشر نفعى نخواهد داشت، بلكه چه بسا باعث خرابى‏هاى بسيار نيز گردد. براى استفاده از اين نيرو بايد اول آن را شناخت و كشف كرد و سپس راه‏هاى استفاده از آن را به دست آورد. اين مثال در مورد نيروى اتم، نيروى الكتريسيته و... نيز صادق است.

انسان امروز با كشف قسمت‏هايى از قوانين حاكم بر طبيعت، توانسته است بسيارى از غيرممكن‏ها را ممكن سازد: در هوا پرواز كند، ساعت‏ها زير آب بماند، ديگران را از فاصله‏هاى دور ببيند و هزاران توانايى ديگر. همه اين‏ها از بركت كشف قوانين طبيعت است.

قوانين حاكم بر جامعه نيز(كه قرآن از آن به عنوان سنن ياد مى‏كند) به همين نحو است. اگر انسان بتواند آن قوانين را كشف كند و زندگى خود را با آن هماهنگ سازد، به نتيجه‏هاى مطلوب و مثبتى خواهد رسيد و زندگى خوب و استوار و جامعه‏اى متمدن و سعادتمند خواهد داشت و مشكلات اجتماعى را به خوبى و آسانى حل خواهد كرد. به همين دليل اميرالمؤمنين (ع) در جاى جاى نهج‏البلاغه در خطبه‏ها و نامه‏ها و كلمات حكمت‏آميز خود، سنت‏هاى الهى را كه حاكم بر تاريخ است، يادآور مى‏شود و از مردم مى‏خواهد كه از سرنوشت امت‏هاى گذشته عبرت بگيرند و پند بياموزند؛ زيرا كه همان سنت‏ها و قوانين و نواميسى كه بر پيشينيان حكومت مى‏كرد، در تمام جوامع بشرى جريان خواهد داشت. در عين حال كه جريان‏هاى تاريخى قضيه‏هايى منحصر به فرد هستند و قابليت بازيابى مجدد ندارند اما قوانين منتزع از آن‏ها هميشه و همه جا حاكميت دارد و غفلت از آن‏ها خسارت عظيمى به بار مى‏آورد:

عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ كَجَرْيِهِ بِالْمَاضِينَ لا يَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ وَ لا يَبْقَى سَرْمَداً مَا فِيهِ آخِرُ فَعَالِهِ كَأَوَّلِهِ مُتَشَابِهَةٌ أُمُورُهُ مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلَامُه(2)

اى بندگان خدا روزگار بر باقيماندگان همان‏گونه مى‏گذرد كه بر پيشينيان گذشت. آنچه از آن گذشته، بازنمى‏گردد و آنچه در آن است، جاويدان نمى‏ماند. آخرين كارش همچون اولين كار اوست، كارهايش شبيه يكديگر و نشانه‏هايش روشن و آشكار است.

فَاعْتَبِرُوا بِمَا أَصَابَ الْأُمَمَ الْمُسْتَكْبِرِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَ صَوْلاتِهِ وَ وَقَائِعِهِ وَ مَثُلَاتِه.(3)

عبرت بگيريد از آنچه كه بر امت‏هاى مستكبر پيشين رسيده از عذاب خدا و شدت عمل‏هاى او و حوادث و كيفرهاى او.

وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلَاتِ بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِيمِ الْأَعْمَالِ فَتَذَكَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَ احْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُم.(4)

از كيفرهايى كه در اثر كردارهاى بد و كارهاى ناپسند بر امت‏هاى پيشين واقع شده، بر حذر باشيد و حالات آن‏ها را در خوبى‏ها و بدى ها همواره به ياد آريد و بترسيد از اينكه مانند آن‏ها باشيد.

وَ إِنَّ عِنْدَكُمُ الْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَ قَوَارِعِهِ وَ أَيَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ فَلَا تَسْتَبْطِئُوا وَعِيدَهُ جَهْلًا بِأَخْذِهِ وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ وَ يَأْساً مِنْ بَأْسِه.(5)

نمونه‏هايى از كيفرها و روزها و وقايع الهى پيش روى شماست. پس وعيدها و تهديدهاى خداوند را به سبب جهالت يا سستى در مقابل خشم او يا اطمينان از عذاب او دست كم نگيريد.

امام در اين جملات و جملات مشابه(كه در نهج‏البلاغه فراوان است) اين حقيقت بزرگ را خاطرنشان مى‏سازد كه آنچه در كل جريان‏هاى تاريخى و اوج و حضيض ملت‏ها و پيدايش و سقوط تمدن‏ها حاكميت مطلق دارد، اراده الهى است كه به صورت سنت‏ها و قوانين خاصى اعمال مى‏شود. امام از اين سنت‏ها به گونه‏هاى مختلفى تعبير مى‏كند مانند: «بأس»، «صولات»، «مثلات»، «ايام»، «قوارع» و «وقايع». همه اين‏ها بعدهاى مختلف اراده و قدرت خداوند است كه عامل پديد آمدن تغييرات و دگرگونى‏ها در جامعه‏هاى بشرى مى‏شود و هميشه و همه جا حضور دارد.

جالب اينجاست كه امام علاوه بر اينكه مسئله را به صورت كلى و عام مطرح مى‏كند و هشدارهاى لازم را مى‏دهد، در موارد ديگرى نمونه‏هاى جالبى از اين سنت‏ها و قوانين تاريخى ارائه مى‏كند تا هم موضوع به صورت مشخص و عينيت يافته بيان شود و هم اين مطلب به خوبى روشن گردد كه سنت‏هاى الهى به طور تصادفى و بدون حساب و برنامه نيست و آزادى انسان را سلب نمى‏كند؛ بلكه جريان آن‏ها بر اساس عملكرد جامعه‏هاى بشرى است. با شناخت سنت‏هاى الهى، انسان‏ها مى‏توانند جامعه بهترى بسازند يا خود را در معرض هلاكت و نابودى قرار بدهند:

اَمّا بَعدُ فَانّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم إنَّهُم مَنَعوا النَاسَ الحَقَّ فَاشتَتَرَوهُ وَ اَخَذُوهُم بِالبَاطِلِ فَاقتَدُوهُ.(6)

اما بعد، همانا امت‏هاى پيش از شما از آن جهت هلاك شدند كه مردم را از حق خود منع كردند و آن‏ها آن را خريدند(با رشوه و غير آن) و مردم را به سوى باطل سوق دادند و آنان از آن(باطل) پيروى كردند.

أَصْفَيْتُمْ بِالْأَمْرِ غَيْرَ أَهْلِهِ وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَيْرَ مَوْرِدِهِ وَ سَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِمَّنْ ظَلَم.(7)

زمامدارى را به غير اهلش سپرديد و آن را در غير موردش قرار داديد و به زودى خداوند از ستمگران انتقام مى‏گيرد.

فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي.(8)

خداوند، مردم قرون گذشته را از رحمت خود دور نكرد، مگر به سبب اينكه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كردند. پس خداوند نادانان را به سبب ارتكاب گناه و بردباران را به سبب ترك نهى از منكر، از رحمت خود دور ساخت.

فَانْظُرُوا إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ فِي آخِرِ أُمُورِهِمْ حِينَ وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ وَ تَشَتَّتَتِ الْأُلْفَةُ وَ اخْتَلَفَتِ الْكَلِمَةُ وَ الْأَفْئِدَةُ وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِينَ وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِينَ وَ قَدْ خَلَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ كَرَامَتِهِ وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ وَ بَقِيَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِيكُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِينَ.(9)

به عاقبت كارهاى آن‏ها بنگريد، هنگامى كه پراكندگى در ميان آن‏ها واقع شد و الفت آن‏ها به تشتت گراييد و سخن‏ها و دل‏ها اختلاف پيدا كرد و به گروه‏هاى متعددى منشعب شدند و در پراكندگى با هم به ستيز پرداختند. پس خداوند لباس كرامت خود را از تنشان بيرون آورد و وسعت نعمت را از آن‏ها سلب كرد و قصه‏هاى آن‏ها در ميان شما به صورت عبرتى براى عبرت‏گيرندگان باقى ماند.

شكست و پيروزى

به طورى كه گفته شد، از ديدگاه اسلام يگانه عامل پيدايش تغييرات و دگرگونى‏ها در جامعه‏هاى انسانى همان سنت‏هاى الهى است كه هميشه و همه جا حاكميت دارد و هيچ حركتى در تاريخ بشرى، خارج از حاكميت اين سنت‏ها نيست و ظهور و سقوط تمدن‏ها و اوج و حضيض ملت‏ها و هر نوع دگرگونى در زندگى انسان‏ها بر اساس سنت‏هاى تخلف ناپذير خداوند انجام مى‏پذيرد. بنابراين رمزهاى شكست و پيروزى را بايد در همين سنت‏ها جستجو كرد.

در بحث گذشته، نظر اميرالمؤمنين(ع) را درباره كليت مسئله ملاحظه كرديم. اينك بعضى از قوانين و سنت‏هاى الهى را كه در جوامع بشرى و در طول تاريخ جريان يافته و نتايج و آثار متفاوتى را به بار آورده است، مورد مطالعه قرار مى‏دهيم و با استفاده از بيانات اميرالمؤمنين(ع) نمونه‏هاى عينى و عملى سنن الهى را ارائه مى‏كنيم. با تأمل و تدبر در اين نمونه‏ها، رمزهاى شكست و پيروزى در جامعه‏هاى گوناگون بشرى را به دست خواهيم آورد و نظر امام در مورد عوامل سعادت و انگيزه‏هاى سقوط و بدبختى و طبعاً هر نوع تغيير و تحول را خواهيم دانست.

پيش از آنكه به ذكر نمونه‏هايى از سنت‏هاى الهى بپردازيم، بايد مفهوم واقعى شكست و پيروزى و سعادت و شقاوت براى ما روشن شود و در آن به توافق برسيم و بدانيم كه از ديد اسلام سعادت و شقاوت چيست و مفهوم شكست و پيروزى كدام است؟

آيا به مجرد اينكه جامعه‏اى در مظاهر مادى زندگى به ترقى و پيشرفت نايل شد مى‏توان گفت كه آن جامعه، سعادت آرمانى را به دست آورده و يك جامعه سعادتمند است؟ عده‏اى چنين فكر مى‏كنند و سعادت را به معناى رفاه و آسايش مادى مى‏دانند و به عنوان مثال از جامعه‏هاى غربى معاصر ياد مى‏كنند. در اين طرز تفكر، بعد معنوى انسان كه قسمت مهمى از شخصيت وجودى او را تشكيل مى‏دهد، ناديده گرفته شده و به آن بهايى داده نمى‏شود. ولى پرواضح است كه انسان در ذات خود علاوه برنيازهاى مادى، در جستجوى ارزش‏هاى ديگرى است كه به زندگى او هدف بدهد و روح او را آرامش و تسكين بخشد.

درست است كه گاهى يك جامعه بريده شده از معنويت و ايمان، از رفاه و آسايش مادى برخوردار مى‏شود، اما اين فقط ظاهر قضيه است و اگر ژرف‏نگر باشيم، خواهيم ديد كه اين همه سرابى بيش نيست و در پس اين مظاهر زيبا و فريبنده، پوچى و بيهودگى، وحشت و اضطراب و نگرانى و بيم از آينده و به تعبير قرآن خوف و حزن موج مى‏زند. عاقبت كار افرادى كه چنين زندگى مى‏كنند، جز سقوط و نابودى چيز ديگرى نيست و سرنوشت هولناكى در انتظار آنان است. هم اكنون بسيارى از جامعه شناسان، پايان غم‏انگيزى را براى تمدن كنونى غرب پيش‏بينى مى‏كنند. چنان كه در ميان قشر روشنفكر و پيشرو اين جوامع، پوچگرايى و نيهيليسم در حال افزايش است و عده‏اى بار ديگر به معنويت مذهب پناه برده‏اند و در نتيجه كنشت و كليسا رونق بازار يافته است.(10)

زندگى ماشينى و پيشرفت علوم مادى در غرب باعث بدبينى بسيارى از متفكران شده و از اينكه بت‏جديدى به نام ماشين و علم ساخته شده و انسان را به مالكيت خود درآورده است، اظهار نگرانى و وحشت مى‏كنند؛ زيرا كه بيم آن مى‏رود كه اين بت جديد به صورت غول جديدى دربيايد كه در شيشه كردن آن به اين آسانى‏ها نيست.

اريك فروم مى‏گويد:

«بشر هرچه بيشتر نيروهاى خود را به ماشين واگذار مى‏كند، از لحاظ انسانى ناتوان‏تر مى‏شود. با نيروهايى كه از خود به مصنوع خود منتقل كرده مقابله مى‏كند و به عبارت ديگر از خود بيگانه مى‏گردد. او به مالكيت مخلوق خود درآمده و تملك به خويشتن را از دست داده است. گوساله زرينى ساخته و مى‏گويد : اين است خدايانى كه شما را از مصر به در بردند.»(11)

همچنين در جاى ديگرى از كتابش مى‏گويد:

«امروز ديگر خدايانى مانند «بعل» و «آستارت» ما را تهديد نمى‏كند؛ بلكه خطر در خداسازى از دولت و قدرت در ممالك خودكامه، ماشين و پيشرفت در فرهنگ خود ما و بيگانگى فراگيرى است كه كيفيت‏هاى معنوى انسان را تهديد مى‏كند.»(12)

يكى ديگر از متفكران غربى اظهار مى‏دارد:

«يكى از كشف‏هاى نوميدكننده قرن حاضر اين است كه علم نقش بيطرفانه‏اى دارد. به اين معنى كه به همان سهولت كه در خدمت مداوا قرار مى‏گيرد، از عهده نابود كردن نيز برمى‏آيد و آسانتر از ساختن مى‏تواند ويران كند... ما بى‏آنكه هدفهايمان را بهتر كنيم، پيوسته در بسط وسايل خود مى‏كوشيم.»(13)

در صورتى كه همه ابعاد وجودى انسان در نظر گرفته نشود و جامعه از معنويت و ارزش‏هاى انسانى و مكتب انبيا فاصله بگيرد، مظاهر مادى نمى‏تواند كارساز باشد و عواملى مانند قدرت نظامى و شكوفايى اقتصاد و پيشرفت‏هاى علمى و رفاه و آسايش نمى‏تواند نشانه ثبات و پايدارى در يك جامعه تلقى شود. چه بسا در بطن همين مظاهر فريبنده، عوامل سقوط و نابودى پرورش يابد و در يك موقعيت مقتضى، ضربه‏هاى هولناكى بر پيكر آن جامعه وارد كند و آن را از هم بپاشد. نمونه آن فروپاشى مفتضحانه جوامع كمونيستى است كه اخيراً به وقوع پيوست. آيا جوامع سرمايه‏دارى از چنين سرنوشتى در امان خواهند بود؟

در همين جا توجه خوانندگان محترم را به دو آيه از آيات قرآنى جلب مى‏كنيم:

أَوَ لَمْ يَسيرُوا فِى الاْءَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ اثارًا فِى الاْءَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ(14)

آيا در روى زمين سير نمى‏كنند كه ببينند سرانجام گذشتگان چگونه بود؟ آن‏ها هم از لحاظ قدرت و نيرو و هم از لحاظ داشتن آثار در روى زمين از اينان قوى‏تر بودند. پس خداوند آنان را به سبب گناهانشان مؤاخذه و هلاك نمود.

فَلَمّا جآءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِه يَسْتَهْزِءُونَ(15)

پس هنگامى كه پيامبرانشان با بيّنه‏ها به سوى آنان آمدند، به علمى كه نزد آنان بود مغرور شدند و فرود آمد بر ايشان آنچه مسخره‏اش مى‏كردند.

على(ع) نيز در اين مورد هشدارهاى لازم را داده و از جمله مى‏فرمايد:

وَ إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِطُولِ آمَالِهِمْ وَ تَغَيُّبِ آجَالِهِمْ حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ الَّذِي تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَةُ وَ تُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَةُ وَ تَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَةُ وَ النِّقْمَةُ.(16)

آنان كه پيش از شما بودند در اثر آرزوهاى طولانى و پنهان شدن سرآمد زندگى هلاك شدند تا آنكه مرگشان فرا رسيد مرگى كه عذرها را رد مى‏كند و با فرارسيدن آن درهاى توبه بسته مى‏شود و حادثه‏هاى كوبنده و بلا فرومى‏بارد.

با توجه به مطالبى كه ذكر شد، خلاصه كردن سعادت و خوشبختى در رفاه و آسايش مادى و غافل شدن از ابعاد و جنبه‏هاى ديگر وجود انسان ساده‏لوحى خواهد بود. بنابراين، تعريفى كه از سعادت مى‏كنيم بايد دربرگيرنده همه جوانب امر باشد و واقعيت وجود انسان را در نظر بگيرد. اين جامعيت را در تعريفى كه اسلام از سعادت مى‏كند، به وضوح درمى‏يابيم، از نظر اسلام سعادت واقعى در ايمان و تقوا و پيروى از تعاليم انبياست كه تأمين‏كننده نيازهاى مادى و معنوى انسان است و سبب مى‏شود كه انسان در عين برخوردارى از رفاه و آسايش مادى با آرامش خاطر و اطمينان قلب زندگى كند و به تعبير قرآن بركت‏هاى زمين و آسمان به روى او گشوده مى‏شود:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرىآ امَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّمآءِ وَ الاْءَرْضِ...(17)

و اگر مردم آبادى‏ها ايمان مى‏آوردند و پرهيزگارى مى‏كردند، البته براى آنان بركت‏هايى را از آسمان و زمين مى‏گشوديم...

درباره اين مطلب در بحث‏هاى آينده توضيحات بيشترى داده خواهد شد.

اكنون چند نمونه عينى و عملى از سنت‏هاى الهى را كه بر كل تاريخ حاكميت دارد، با استفاده از بيانات اميرالمؤمنين(ع) در نهج‏البلاغه، مورد مطالعه و تدبر و تعمق قرار مى‏دهيم. اين نمونه‏ها به دو قسمت متماير تقسيم مى‏شود:

الف. عوامل پيشرفت؛

ب. عوامل سقوط.

قسمت اول را تحت عنوان ويژگى‏هاى يك جامعه پيشرو مورد بحث قرار مى‏دهيم. به طورى كه خواهيم ديد، از نظر اميرالمؤمنين(ع) هر يك از اين عوامل در ايجاد سعادت براى جامعه از كارآيى لازم برخوردار است، ولى روشن است كه اگر مجموعه اين عوامل به صورت تركيبى در جامعه‏اى پيدا شود آن جامعه، شاهد پيروزى را در آغوش خواهد كشيد و به سعادت و پيشرفت دست مى‏يابد.

در قسمت دوم نيز علل و اسباب نابودى و هلاك جامعه‏ها مورد بحث و بررسى قرار خواهد گرفت.

در اينجا دو نكته قابل ذكر است:

1- ما در شمارش عوامل پيشرفت و سقوط هرگز ادعاى استقصاى كامل نمى‏كنيم. ممكن است كسانى با مراجعه به نهج‏البلاغه عوامل و انگيزه‏هاى ديگرى نيز پيدا كنند. همچنين ممكن است بعضى از اين عنوان‏ها با بعضى ديگر تداخل داشته باشد و بتوان بعضى از آن‏ها را در هم ادغام كرد.

2 - عواملى را كه به عنوان نمونه‏هايى از سنت‏هاى الهى مورد بحث قرار مى‏دهيم، در واقع يك سلسله قضاياى شرطى هستند كه شرط يا مقدم آن به وسيله انسان و با آزادى كامل انجام مى‏گيرد و جزا يا تالى آن طبق اراده خداوند و بر اساس قوانين محتوم و تخلف‏ناپذير الهى محقق مى‏شود. تذكر اين نكته از آن جهت لازم بود كه تصور نشود سنت‏هاى الهى جبرآور است و انسان در سرنوشت خود مقهور آن سنتهاست؛ بلكه بايد بدانيم يك طرف قضيه مطابق با اراده ما واقع مى‏شود و اراده ما در طول اراده خدا تحقق مى‏يابد. البته اين مطلب را پيش از اين به صورت مفصلترى مورد بحث قرار داديم و توضيحات لازم داده شد.

الف. ويژگى‏هاى يك جامعه پيشرو

در لابلاى سخنان امام در نهج‏البلاغه خصوصيات و ويژگى‏هايى براى جامعه‏هاى سعادتمند ذكر شده كه عوامل پيشرفت و سعادت آن جامعه‏ها و نمونه‏هاى روشنى از سنت‏هاى جارى الهى در تاريخ است. از ديدگاه امام اين عوامل كه بايد به همت و تلاش مردم به وجود بيايد، جامعه را به سوى سعادت آرمانى سوق مى‏دهد و به آن صلاحيت بقا مى‏بخشد.. .

اكنون بعضى از آن ويژگى‏هاى را با استفاده از رهنمودهاى امام ذكر مى‏كنيم:

1. ايمان و تقوا

ايمان به خدا و تعاليم انبياء و داشتن روحيه پرهيزكارى در افراد جامعه، عامل بسيار نيرومندى است كه علاوه بر ايجاد ثبات و پايدارى در جامعه، باعث شكوفايى استعدادها و به وجود آمدن نيروهاى مومن و فعالى مى‏گردد كه هم در سركوبى دشمنان و نيروهاى شيطانى كارآيى لازم دارند و هم در استفاده صحيح از امكانات و منابع مادى نقش مهمى ايفا مى‏كنند.

جامعه با ايمان جامعه‏اى با نشاط و شاداب است و از اعتماد به نفس كافى برخوردار است. افرادى كه خود را با زيور ايمان و تقوا آراسته‏اند، با استعانت از امدادهاى غيبى و الطاف الهى پيش مى‏روند و از هيچ مانع و رادعى نمى‏هراسند و پيروزى بر دشمن و غلبه بر مشكلات، سرنوشت محتوم آنهاست. اميرالمؤمنين(ع) در اين مورد مى‏فرمايد:

فَمَنْ أَخَذَ بِالتَّقْوَى عَزَبَتْ عَنْهُ الشَّدَائِدُ بَعْدَ دُنُوِّهَا وَ احْلَوْلَتْ لَهُ الْأُمُورُ بَعْدَ مَرَارَتِهَا وَ انْفَرَجَتْ عَنْهُ الْأَمْوَاجُ بَعْدَ تَرَاكُمِهَا وَ أَسْهَلَتْ لَهُ الصِّعَابُ بَعْدَ إِنْصَابِهَا وَ هَطَلَتْ عَلَيْهِ الْكَرَامَةُ بَعْدَ قُحُوطِهَا. وَ تَحَدَّبَتْ عَلَيْهِ الرَّحْمَةُ بَعْدَ نُفُورِهَا وَ تَفَجَّرَتْ عَلَيْهِ النِّعَمُ بَعْدَ نُضُوبِهَا وَ وَبَلَتْ عَلَيْهِ الْبَرَكَةُ بَعْدَ إِرْذَاذِهَا.(18)

آن كس كه دست به دامن تقوا بزند، شدايد و سختى‏هايى كه به او نزديك شده‏اند دور شوند و تلخى‏ها شيرين و امواج ناراحتى‏هاى متراكم از هم گشوده و مشكلات پى در پى و خسته‏كننده آسان مى‏گردد و مجد و عظمت و كرامت از دست رفته دوباره بازمى‏گردد، رحمت قطع شده خداوند دوباره شامل حال او مى‏شود و نعمت‏ها پس از فرونشستن به جوشش مى‏آيد و بركات كم شده به فراوانى بر او مى‏بارد.

در جايى ديگر، پيروزى مسلم رهروان راه خدا را خاطرنشان مى‏سازد و آن را اگر فورى هم نباشد، در دراز مدت تضمين مى‏كند. توجه كنيد:

وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ امْضُوا فِي الَّذِي نَهَجَهُ لَكُمْ وَ قُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِكُمْ فَعَلِيٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِكُمْ آجِلًا إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلاً.(19)

و از خدا به سوى خدا فرار كنيد و از راهى كه براى شما گشوده است برويد و به وظايفى كه براى شما تعيين كرده قيام كنيد. اگر چنين كنيد على ضامن پيروزى شماست. اگر امروز به آن نرسيد در آينده به آن خواهيد رسيد.

به طورى كه ملاحظه مى‏كنيد در اين عبارت، على(ع) با قاطعيت از پيروزى مسلّم نيروهاى مؤمن خبر مى‏دهد. منتهى ممكن است اين پيروزى به صورت فورى و آنى نباشد و به سبب مصلحت‏هايى از جمله رفع ناخالصى‏ها، مدت زمانى به درازا بكشد اما دير يا زود، پيروزى از آن مؤمنان خواهد بود.

نه تنها على(ع) بلكه خداوند هم پيروزى كسانى را كه در راه او گام برمى‏دارند تضمين كرده است، آنجا كه مى‏فرمايد:

وَ لَيَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُهُآ إِنَّ اللّهَ لَقَوِىٌّ عَزيزٌ(20)

محققاً خداوند كسى را كه او را يارى كند، يارى خواهد كرد كه خداوند توانا و عزتمند است.

و در آيه ديگرى مى‏فرمايد:

إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ امَنُوا فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الاْءَشْهادُ(21)

ما همواره پيامبران خود و كسانى را كه ايمان آورده‏اند، يارى مى‏كنيم هم در زندگى دنيا و هم روزى كه گواهان برخيزند(روز قيامت).

با توجه به اين قبيل آيات قرآنى اميرالمؤمنين(ع) متذكر مى‏شود كه:

فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّه.(22)

خداوند متعهد شده است كسى را كه او را يارى كند، كمك نمايد و كسى را كه او را عزيز بدارد، به عزت برساند.

مطلب ديگرى كه بايد به آن توجه داشت، اين است كه كارآيى ايمان و تقوا تنها در بُعد معنوى و روحى نيست؛ بلكه در بُعد مادى و تأمين آسايش در زندگى نيز كارساز است. نيروهاى مؤمن با استفاده از استعدادها و امكاناتى كه در اختيار دارند، جامعه‏اى مى‏سازند كه در آن، مردم با برخوردارى از نعمت‏هاى الهى و استفاده از لذايذ مشروع در رفاه كامل به سر برند. بدون شك آن لذت توأم با آرامشى كه مؤمنان از زندگى به دست مى‏آورند، هرگز نصيب جامعه غير مؤمن نمى‏شود. اينان به هر مرتبه‏اى از رشد و شكوفايى اقتصادى برسند، باز هم از آن رفاه و آسايش كه خاص مؤمنان است، بى‏بهره‏اند.

اميرالمؤمنين(ع) در اين مورد نيز جملات بسيار شيرين و جالبى دارد كه اهل‏مى‏خوانيم:

وَ اعْلَموا عِبادَاللّه اِنَّ المُتَّقينَ ذَهَبُوا بِعاجِلِ الدُّنْيا وَ آجِلِ الآخِرَةِ فَشارَكوُا اَهْلَ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ لَمْ يُشَارِكْهُمْ أَهْلُ الدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ سَكَنُوا الدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ وَ أَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَكَبِّرُونَ ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَتْجَرِ الرَّابِح(23)

اى بندگان خدا آگاه باشيد كه پرهيزگاران هم از دنياى زودگذر و هم از سراى آخرت بهره گرفتند. با اهل‏دنيا در دنيايشان شركت كردند، در حالى كه اهل‏دنيا در آخرت با آن‏ها شريك نشدند. در دنيا در بهترين مسكن‏ها ساكن شدند و بهترين خوراكى‏ها را خوردند و از دنيا همان لذتى را بردند كه دنياپرستان داشتند و همان مقدار بهره گرفتند كه جباران متكبر بهره‏بردارى كردند. آنگاه كه از اين دنيا با توشه‏اى كافى و تجارتى پر سود به سفر آخرت رفتند.

2. جهاد و تلاش

دستيابى به پيروزى و ايجاد نظامى بر اساس حق و عدل و تنفس در فضاى باز انسانى و زندگى در يك جامعه سعادتمند، به خودى خود ميسر نمى‏شود. رسيدن به اين هدف‏هاى والا، تلاش و كوشش و جد و جهاد مى‏طلبد و هرگز شانس و اتفاق و تصادف، آن را در اختيار كسى نمى‏گذارد.

سنت الهى بر اين جارى شده كه اگر نيروهاى فعال يك جامعه خوب عمل كنند و به موقع دشمنان سعادت آن جامعه را از بين ببرند و خطرهاى در كمين را دفع نمايند، آن جامعه مى‏تواند روى پاى خود بايستد و پيروزى را تجربه كند. اما اين آغاز راه و گام نخستين است. براى دوام و بقاى پيروزى و از آن مهمتر براى ساختن جامعه سعادتمند تلاش و جهاد مداوم لازم است.

از نظر اسلام جهاد در راه خدا و تلاش در جهت برقرارى نظام الهى و استوارى حق و عدل، عبادت و حتى برترين عبادات است:

إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى الْإِيمَانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلَام.(24)

بهترين وسيله‏اى كه متوسلان مى‏توانند با آن به خداوند تقرب جويند، همانا ايمان به خدا و پيامبرش و همچنين جهاد در راه خداست؛ زيرا كه جهاد قله بلند اسلام است.

ملتى كه روح جهادگرى داشته باشد و نيروهاى آن همواره آمادگى خود را براى كار و پيكار حفظ كنند و تلاش و كوشش شعار زندگى آنان گردد، هميشه زنده مى‏ماند و با سربلندى و عظمت و افتخار به حيات خود ادامه مى‏دهد و نيروهاى مخرب هرگز نمى‏تواند در ميان آن ملت رخنه كند، اما اگر ملتى دچار سستى و تنبلى شد و روح جهادگرى را از دست داد و به عيش و نوش خو گرفت، به زودى فساد و تباهى در ميان آن رخنه مى‏كند و عزت آن تبديل به ذلت مى‏شود و در نهايت جز هلاك و نابودى سرنوشت ديگرى نخواهد داشت:

فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُيِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ وَ سِيمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ.(25)

كسى كه از روى بى‏ميلى جهاد را ترك كند، خداوند لباس ذلت بر او مى‏پوشاند و بلا او را فرا مى‏گيرد و حقير و كوچك مى‏شود و عقل و درك او تباه مى‏گردد و به سبب ضايع كردن جهاد، حق از او روى‏گردان مى‏شود. نشانه‏هاى خوارى در وى آشكار و از عدالت محروم مى‏گردد.

اميرالمؤمنين(ع) در جايى ديگر به جامعه اسلامى هشدار مى‏دهد كه اگر دست از تلاش و كوشش بردارند، خداوند عزت و عظمتى را كه به وسيله اسلام به آن‏ها عنايت كرده است از آن‏ها مى‏گيرد و چه بسا آن را در اختيار اقوام ديگرى كه شايستگى لازم داشته باشند، مى‏گذارد:

وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَيَنْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ ثُمَّ لا يَنْقُلُهُ إِلَيْكُمْ أَبَداً حَتَّى يَأْرِزَ الْأَمْرُ إِلَى غَيْرِكُم.(26)

به خدا قسم، بايد تلاش كنيد و گرنه خداوند قدرت شكوه اسلام را از شما برمى‏گيرد و ديگر آن را به شما منتقل نمى‏كند تا اينكه امور به دست ديگران بيفتد.

از ديد امام براى هر فرد يا جامعه‏اى كه بخواهد به حقوق خود برسد، راه منحصر به فرد، تلاش و كوشش است و هر كسى غير از اين طريق وارد شود، به بيراهه رفته است:

لا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ وَ لا يُدْرَكُ الْحَقُّ إِلَّا بِالْجِد.(27)

افراد ناتوان هرگز نمى‏توانند ظلم را از خود دور كنند و حق جز با تلاش و كوشش به دست نمى‏آيد.

مطلب مهم ديگرى كه اميرالمؤمنين(ع) بر آن تأكيد دارد اين است كه گرچه جهاد و مبارزه با دشمن و نيروهاى مخرب در ساختن جامعه مطلوب نقش بسيار مهم و تعيين‏كننده‏اى دارد، اما نيروهاى فعال و دلسوز جامعه نبايد بدون برنامه و بدون داشتن رهبر شايسته و صلاحديد او، خودسرانه دست به اقدام بزنند كه در اين صورت آن نيروها به هرز خواهند رفت و خسارتى بزرگ به جامعه وارد خواهد شد؛ بلكه بايد شرايط و موقعيت موجود به دقت ارزيابى شود و تصميم‏گيرى‏ها متناسب با مقتضاى وضع باشد؛ زيرا همچنان كه زمانى جهاد و پيكار ضرورت دارد، گاهى هم شرايط به گونه‏اى است كه سكوت و حفظ نيروها ضرورت پيدا مى‏كند كه در هر دو صورت بايد مطابق با موقعيت موجود عمل كرد. اميرالمؤمنين(ع) تشخيص موقعيت و اتخاذ تصميم لازم را به عهده رهبرى جامعه اسلامى(اهل‏بيت پيامبر) واگذار مى‏كند:

انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا.(28)

به اهل‏بيت پيامبر خود بنگريد، از آن سمتى كه آن‏ها مى‏روند برويد و قدم در جاى قدمشان بگذاريد. آن‏ها هرگز شما را از جاده هدايت بيرون نمى‏برند و به پستى و هلاك بازنمى‏گردانند. پس اگر آن‏ها سكوت كردند شما هم سكوت كنيد و اگر قيام كردند شما هم قيام كنيد و از آن‏ها پيشى نگيريد كه گمراه مى‏شويد و از آن‏ها عقب نمانيد كه هلاك مى‏شويد.

3. عدل و داد

اجراى اصول عدالت اجتماعى، ضرورى‏ترين نياز هر جامعه‏اى است و پايدارى و بقاى هر نظامى رابطه تنگاتنگى با تحقق عدالت و اشباع روح حق‏طلبى و عدالت خواهى مردم دارد. به گفته رسول گرامى اسلام(ص)، حكومت ممكن است با كفر بماند، اما با ظلم نمى‏ماند.

اساساً علم آفرينش بر نظام حق و عدل استوار است. همه پديده‏هاى جهان از كوچكترين جزء آن تا بزرگترين كهكشان‏ها مطابق با قوانين الهى حركت مى‏كنند و كوچكترين تخلفى در آن‏ها نيست و مى‏توان گفت كه جهان جلوه‏گاه عدالت خداوند است.

جامعه بشرى نيز بايد با جهان آفرينش هماهنگ و همسو باشد و عدل و قانون در آن حاكميت پيدا كند. تنها در چنين حالى است كه جامعه قابليت بقا و دوام مى‏يابد و مى‏تواند به حيات خود ادامه بدهد. اما اگر در جامعه‏اى عدالت و قانون حكومت نكند و حقوق اساسى مردم مورد هجوم و تجاوز قرار بگيرد، دير يا زود آن جامعه متلاشى خواهد شد و خشك و تر با هم خواهند سوخت:

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ.(29)

اما بعد، امت‏هاى پيش از شما از آن جهت هلاك شدند كه مردم را از حق خود منع كردند و آن‏ها آن را خريدند (با رشوه و غير آن) و مردم را به سوى باطل سوق دادند و آنان از آن (باطل) پيروى كردند.

عدالت، حق طبيعى و آرمان تاريخى همه انسان‏ها در طول قرون بوده است، اما متأسفانه هميشه خودكامگان و ستمگرانى پيدا شده‏اند و اين حق را از آنان دريغ كرده‏اند و حس خودخواهى و افزون طلبى‏شان را به قيمت محروم ساختن توده‏هاى مردم از حقوق اساسى خود، اشباع نموده‏اند. گرچه اين خودكامگان به هر حال ره به مقصد نبرده‏اند و به سزاى تجاوزگرى و بى‏عدالتى خود رسيده‏اند و كيفرسخت و دردناكى ديده‏اند.

اميرالمؤمنين(ع) تذكر مى‏دهد كه اگر حكومت‏ها عدالت را سرلوحه برنامه‏هاى خود قرار بدهند، هم خودشان وجدانى آرام خواهند داشت و هم رضايت و علاقه مردم را به سوى خود جلب خواهند كرد. اما اگر دست به ستمگرى و ظلم بزنند و از دايره عدالت پا بيرون گذارند، با واكنش مردم روبرو خواهند شد و دست به كشتار خواهند زد:

وَ إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ الْوُلاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِي الْبِلَادِ وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّة.(30)

همانا بهترين چيزى كه موجب روشنايى چشم زمامداران مى‏شود، برقرارى عدل در كشور و ظهور دوستى مردم است.

اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَيْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلَاءِ وَ الْحَيْفَ يَدْعُو إِلَى السَّيْفِ.(31)

عدالت را پيشه كن و از خشونت و ستمگرى بپرهيز؛ زيرا كه سختگيرى موجب فرار مردم از منطقه مى‏شود و ستمگرى، آنان را دعوت به مبارزه مسلحانه مى‏كند.

همچنين امام، حاكمان را از هواپرستى و خودخواهى برحذر مى‏دارد؛ زيرا اين حالت علاوه بر اينكه ضد ارزش است، حاكم را نيز به بى‏عدالتى مى‏كشاند و او را وادار به اِعمال ظلم و جور مى‏كند و هرگز نمى‏توان چيزى را كه با عدل به دست نيامده است، با جور به دست آورد:

فَإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِكَ كَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْل.(32)

اگر زمامدار دنبال هوا و هوس خود باشد، اين كار او را غالباً از اجراى عدالت بازمى‏دارد. پس امور مردم از نظر حقوق بايد نزد تو مساوى باشد چرا كه هيچ‏گاه جور و ظلم جانشين عدل نخواهد شد.

على(ع) كه صداى عدالت انسانى و منادى حق و عدل و شهيد اين راه است، مهم‏ترين برنامه حكومتى خود را اجراى عدالت اسلامى مى‏داند و از اينكه در حكومت او حتى به يك زن يهودى ظلم شود، سخت آزرده مى‏گردد و آن را قابل تحمل نمى‏داند. او در راه اجراى دقيق عدالت، هرگونه محافظه كارى را محكوم مى‏كند و براى جبران بى‏عدالتى‏هاى كه پيش از او به عمل آمده است، با قاطعيت تمام اعلام مى‏دارد:

وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَق.(33)

به خدا سوگند هرچه از آن (عطاياى عثمان از بيت‏المال) پيدا كنم، به صاحبش برمى‏گردانم اگرچه زنانى را با آن كابين بسته يا كنيزانى را با آن خريده باشند؛ زيرا كه عدالت گشايش مى‏آورد و كسى كه عدالت بر او گران آيد، ظلم و ستم بر او گرانتر خواهد بود.

از نظر امام هيچ‏چيز نمى‏تواند جايگزين عدل و داد باشد، حتى احسان و بخشش كه از ارزش‏هاى اخلاقى محسوب مى‏شود، در مقام اداره جامعه نمى‏تواند جاى عدل را بگيرد؛ لذا درباره مقايسه ميان عدل وجود مى‏فرمايد:

اَلْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا.(34)

عدالت هر چيزى را در جاى خود قرار مى‏دهد، ولى سخاوت آن را از مسيرش خارج مى‏كند. عدالت قانون همگانى است، اما سخاوت جنبه خصوصى دارد. پس عدالت شريف‏تر و برتر از سخاوت است.

پى‏نوشتها:‌


1- سوره فاطر، آيه 43.
2- خطبه 157.
3- خطبه 192.
4- خطبه 192.
5- خطبه 192.
6- نامه 79.
7- خطبه 158.
8- خطبه 192.
9- خطبه 192.
10- بينش تاريخى قرآن، تاليف نگارنده، ص 136.
11- اريك فروم: جامعه سالم، ترجمه اكبر تبريزى، ص 152
12- همان كتاب، ص 397.
13- ويل‏دورانت: درس‏هاى تاريخ، ترجمه احمد بطحائى، ص 143.
14- سوره غافر، آيه 21.
15- سوره غافر، آيه 83.
16- خطبه 147.
17- سوره اعراف، آيه 96.
18- خطبه 198.
19- خطبه 24.
20- سوره حج، آيه 40.
21- سوره مومن، آيه 51.
22- نامه 53.
23- نامه 27.
24- خطبه 110.
25- خطبه 27.
26- خطبه 169.
27- خطبه 29.
28- خطبه 97.
29- نامه 79.
30- نامه 53.
31- قصار 484.
32- نامه 59.
33- خطبه 15.
34- قصار 437.