سنت هاى الهى در تاريخ
در جهانبينى اسلامى عامل محرك تاريخ و انگيزه پيدايش
دگرگونىها در جوامع بشرى، حقيقتى به نام «سنتهاى الهى» معرفى شده است. اين سنتها
در كل جريانات تاريخ حاكميت دارد و پيدايش و زوال تمدنها و ظهور و سقوط جامعهها و
هرگونه تحول و تطورى كه در زندگى انسانها رخ مىدهد، همه و همه در سيطره سنتهاى
خداوند است و هيچ حركتى نمىتواند خارج از آن انجام پذيرد.
قرآن كريم كه هرگونه تغيير و تحولى را به سنتهاى الهى
نسبت مىدهد، متذكر مىشود كه اين سنتها تغييرناپذير است و بر كل تاريخ بشرى در
گذشته و حال و آينده حاكميت دارد:
فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّتَ
الاْءَوَّلينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ
اللّهِ تَحْويلاً(1)
آيا آنان جز سنتى را كه حاكم بر پيشينيان بود انتظار
دارند؟ پس در سنت خدا هيچگونه تغييرى نخواهى يافت و در سنت خدا هيچگونه دگرگونى
نخواهى يافت.
منظور از سنتهاى الهى يك سلسله قضيههاى شرطى است كه
در صورت وجود شرط يا سبب، جزا و مسبب هم حاصل خواهد شد. اين قضيههاى شرطى از طبيعت
زندگى انسان و ارتباط او با جهان پيرامونش استخراج مىشود. به عنوان مثال، وجود ظلم
و تجاوز در هيأت حاكمه يا فرد حاكم، سقوط آن را به دنبال خواهد داشت، يا گسترش راحتطلبى و رفاهزدگى
و عادت كردن به عيش و نوش، قدرت دفاعى جامعه را در مقابل دشمن ضعيف خواهد كرد و
افراد آن جامعه در صورت تهاجم دشمن تاب مقاومت نخواهند داشت و قضاياى شرطى متعدد
ديگرى كه بعضى از آنها را در سخنان امام در نهجالبلاغه خواهيم ديد.
به طور كلى مىتوان سنتهاى الهى را به يك اصل كلى و
يك قاعده عمومى برگشت داد و آن اين است كه هرگاه جامعه، امكانات و توانايىهاى خود
را در مسيرى كه از جانب خدا و به وسيله پيامبران تعيين شده است، قرار دهد و خود را
با عالم هستى كه خواه ناخواه در برابر خدا خضوع دارد، منطبق سازد و بين خود و اراده
الهى رابطه ايجابى برقرار كند و مسئوليت خود را در برابر حق بشناسد، صعود مىكند و
قابليت بقا مىيابد. در مقابل، اگر جامعهاى با اراده الهى رابطه سلبى داشته باشد و
امكانات خود را نه در راه رسيدن به تكامل انسانى؛ بلكه در راه هوسهاى زودگذر قرار
بدهد، چنين جامعهاى دير يا زود تاوان اين انحراف از مسير حق را خواهد داد و دچار
سرنوشتى شوم خواهد شد.
در قرآن كريم و نهجالبلاغه صحنهها و نمونههاى
بسيارى از آنچه بر پيشينيان گذشته است، بيان شده و در لابلاى آن به سنتها و نواميس
الهى در تاريخ و جامعه اشاره شده است و از اين سنتها يك انگيزه ديناميكى ساخته شده
تا انسان با توجه به اينها جامعه خود را اصلاح كند و سرنوشت خوبى براى خود رقم
بزند. درست مثل قوانين طبيعى كه با كشف آن و آگاهى از خواص اشيا مىتوان نيروهاى
عظيمى را به خدمت گرفت و از آن براى بهبودى زندگى و ايجاد رفاه و آسايش بهره برد.
مثلاً نيروى آب و سيل اگر به صورت صحيحى در پشت سدها مهار شود، مىتوان به وسيله آن
توربينهاى بزرگى را به حركت درآورد و از نيروى برق آن استفاده كرد. اما اگر اين
نيروها مهار نشود، نه تنها به حال بشر نفعى نخواهد داشت، بلكه چه بسا باعث
خرابىهاى بسيار نيز گردد. براى استفاده از اين نيرو بايد اول آن را شناخت و كشف
كرد و سپس راههاى استفاده از آن را به دست آورد. اين مثال در مورد نيروى اتم،
نيروى الكتريسيته و... نيز صادق است.
انسان امروز با كشف قسمتهايى از
قوانين حاكم بر طبيعت، توانسته است بسيارى از غيرممكنها را ممكن سازد: در هوا
پرواز كند، ساعتها زير آب بماند، ديگران را از فاصلههاى دور ببيند و هزاران
توانايى ديگر. همه اينها از بركت كشف قوانين طبيعت است.
قوانين حاكم بر جامعه نيز(كه قرآن از آن به عنوان سنن
ياد مىكند) به همين نحو است. اگر انسان بتواند آن قوانين را كشف كند و زندگى خود
را با آن هماهنگ سازد، به نتيجههاى مطلوب و مثبتى خواهد رسيد و زندگى خوب و استوار
و جامعهاى متمدن و سعادتمند خواهد داشت و مشكلات اجتماعى را به خوبى و آسانى حل
خواهد كرد. به همين دليل اميرالمؤمنين (ع) در جاى جاى نهجالبلاغه در خطبهها و
نامهها و كلمات حكمتآميز خود، سنتهاى الهى را كه حاكم بر تاريخ است، يادآور
مىشود و از مردم مىخواهد كه از سرنوشت امتهاى گذشته عبرت بگيرند و پند بياموزند؛
زيرا كه همان سنتها و قوانين و نواميسى كه بر پيشينيان حكومت مىكرد، در تمام
جوامع بشرى جريان خواهد داشت. در عين حال كه جريانهاى تاريخى قضيههايى منحصر به
فرد هستند و قابليت بازيابى مجدد ندارند اما قوانين منتزع از آنها هميشه و همه جا
حاكميت دارد و غفلت از آنها خسارت عظيمى به بار مىآورد:
عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ الدَّهْرَ
يَجْرِي بِالْبَاقِينَ كَجَرْيِهِ بِالْمَاضِينَ لا يَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ
وَ لا يَبْقَى سَرْمَداً مَا فِيهِ آخِرُ فَعَالِهِ كَأَوَّلِهِ مُتَشَابِهَةٌ
أُمُورُهُ مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلَامُه(2)
اى بندگان خدا روزگار بر باقيماندگان همانگونه
مىگذرد كه بر پيشينيان گذشت. آنچه از آن گذشته، بازنمىگردد و آنچه در آن است،
جاويدان نمىماند. آخرين كارش همچون اولين كار اوست، كارهايش شبيه يكديگر و
نشانههايش روشن و آشكار است.
فَاعْتَبِرُوا بِمَا أَصَابَ الْأُمَمَ
الْمُسْتَكْبِرِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَ صَوْلاتِهِ وَ وَقَائِعِهِ وَ
مَثُلَاتِه.(3)
عبرت بگيريد از آنچه كه بر امتهاى مستكبر پيشين رسيده
از عذاب خدا و شدت عملهاى او و حوادث و كيفرهاى او.
وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ
قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلَاتِ بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِيمِ الْأَعْمَالِ
فَتَذَكَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَ احْذَرُوا أَنْ
تَكُونُوا أَمْثَالَهُم.(4)
از كيفرهايى كه در اثر كردارهاى بد و كارهاى ناپسند بر
امتهاى پيشين واقع شده، بر حذر باشيد و حالات آنها را در خوبىها و بدى ها همواره
به ياد آريد و بترسيد از اينكه مانند آنها باشيد.
وَ إِنَّ عِنْدَكُمُ الْأَمْثَالَ مِنْ
بَأْسِ اللَّهِ وَ قَوَارِعِهِ وَ أَيَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ فَلَا تَسْتَبْطِئُوا
وَعِيدَهُ جَهْلًا بِأَخْذِهِ وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ وَ يَأْساً مِنْ بَأْسِه.(5)
نمونههايى از كيفرها و روزها و وقايع الهى پيش روى
شماست. پس وعيدها و تهديدهاى خداوند را به سبب جهالت يا سستى در مقابل خشم او يا
اطمينان از عذاب او دست كم نگيريد.
امام در اين جملات و جملات مشابه(كه در نهجالبلاغه
فراوان است) اين حقيقت بزرگ را خاطرنشان مىسازد كه آنچه در كل جريانهاى تاريخى و
اوج و حضيض ملتها و پيدايش و سقوط تمدنها حاكميت مطلق دارد، اراده الهى است كه به
صورت سنتها و قوانين خاصى اعمال مىشود. امام از اين سنتها به گونههاى مختلفى
تعبير مىكند مانند: «بأس»، «صولات»، «مثلات»، «ايام»، «قوارع» و «وقايع». همه
اينها بعدهاى مختلف اراده و قدرت خداوند است كه عامل پديد آمدن تغييرات و
دگرگونىها در جامعههاى بشرى مىشود و هميشه و همه جا حضور دارد.
جالب اينجاست كه امام علاوه بر اينكه
مسئله را به صورت كلى و عام مطرح مىكند و هشدارهاى لازم را مىدهد، در موارد ديگرى
نمونههاى جالبى از اين سنتها و قوانين تاريخى ارائه مىكند تا هم موضوع به صورت
مشخص و عينيت يافته بيان شود و هم اين مطلب به خوبى روشن گردد كه سنتهاى الهى به
طور تصادفى و بدون حساب و برنامه نيست و آزادى انسان را سلب نمىكند؛ بلكه جريان
آنها بر اساس عملكرد جامعههاى بشرى است. با شناخت سنتهاى الهى، انسانها
مىتوانند جامعه بهترى بسازند يا خود را در معرض هلاكت و نابودى قرار بدهند:
اَمّا بَعدُ فَانّما هَلَكَ مَن كانَ
قَبلَكُم إنَّهُم مَنَعوا النَاسَ الحَقَّ فَاشتَتَرَوهُ وَ اَخَذُوهُم بِالبَاطِلِ
فَاقتَدُوهُ.(6)
اما بعد، همانا امتهاى پيش از شما از آن جهت هلاك
شدند كه مردم را از حق خود منع كردند و آنها آن را خريدند(با رشوه و غير آن) و
مردم را به سوى باطل سوق دادند و آنان از آن(باطل) پيروى كردند.
أَصْفَيْتُمْ بِالْأَمْرِ غَيْرَ
أَهْلِهِ وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَيْرَ مَوْرِدِهِ وَ سَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِمَّنْ
ظَلَم.(7)
زمامدارى را به غير اهلش سپرديد و آن را در غير موردش
قرار داديد و به زودى خداوند از ستمگران انتقام مىگيرد.
فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ
يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ
بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ
لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي.(8)
خداوند، مردم قرون گذشته را از رحمت خود دور نكرد، مگر
به سبب اينكه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كردند. پس خداوند نادانان را به سبب ارتكاب گناه و بردباران را
به سبب ترك نهى از منكر، از رحمت خود دور ساخت.
فَانْظُرُوا إِلَى مَا صَارُوا
إِلَيْهِ فِي آخِرِ أُمُورِهِمْ حِينَ وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ وَ تَشَتَّتَتِ
الْأُلْفَةُ وَ اخْتَلَفَتِ الْكَلِمَةُ وَ الْأَفْئِدَةُ وَ تَشَعَّبُوا
مُخْتَلِفِينَ وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِينَ وَ قَدْ خَلَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ
لِبَاسَ كَرَامَتِهِ وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ وَ بَقِيَ قَصَصُ
أَخْبَارِهِمْ فِيكُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِينَ.(9)
به عاقبت كارهاى آنها بنگريد، هنگامى كه پراكندگى در
ميان آنها واقع شد و الفت آنها به تشتت گراييد و سخنها و دلها اختلاف پيدا كرد
و به گروههاى متعددى منشعب شدند و در پراكندگى با هم به ستيز پرداختند. پس خداوند
لباس كرامت خود را از تنشان بيرون آورد و وسعت نعمت را از آنها سلب كرد و قصههاى
آنها در ميان شما به صورت عبرتى براى عبرتگيرندگان باقى ماند.
شكست و پيروزى
به طورى كه گفته شد، از ديدگاه اسلام يگانه عامل
پيدايش تغييرات و دگرگونىها در جامعههاى انسانى همان سنتهاى الهى است كه هميشه و
همه جا حاكميت دارد و هيچ حركتى در تاريخ بشرى، خارج از حاكميت اين سنتها نيست و
ظهور و سقوط تمدنها و اوج و حضيض ملتها و هر نوع دگرگونى در زندگى انسانها بر
اساس سنتهاى تخلف ناپذير خداوند انجام مىپذيرد. بنابراين رمزهاى شكست و پيروزى را
بايد در همين سنتها جستجو كرد.
در بحث گذشته، نظر اميرالمؤمنين(ع) را درباره كليت
مسئله ملاحظه كرديم. اينك بعضى از قوانين و سنتهاى الهى را كه در جوامع بشرى و در
طول تاريخ جريان يافته و نتايج و آثار متفاوتى را به بار آورده است، مورد مطالعه
قرار مىدهيم و با استفاده از بيانات اميرالمؤمنين(ع) نمونههاى عينى و عملى سنن
الهى را ارائه مىكنيم. با تأمل و تدبر در اين
نمونهها، رمزهاى شكست و پيروزى در جامعههاى گوناگون بشرى را به دست خواهيم آورد و
نظر امام در مورد عوامل سعادت و انگيزههاى سقوط و بدبختى و طبعاً هر نوع تغيير و
تحول را خواهيم دانست.
پيش از آنكه به ذكر نمونههايى از سنتهاى الهى
بپردازيم، بايد مفهوم واقعى شكست و پيروزى و سعادت و شقاوت براى ما روشن شود و در
آن به توافق برسيم و بدانيم كه از ديد اسلام سعادت و شقاوت چيست و مفهوم شكست و
پيروزى كدام است؟
آيا به مجرد اينكه جامعهاى در مظاهر مادى زندگى به
ترقى و پيشرفت نايل شد مىتوان گفت كه آن جامعه، سعادت آرمانى را به دست آورده و يك
جامعه سعادتمند است؟ عدهاى چنين فكر مىكنند و سعادت را به معناى رفاه و آسايش
مادى مىدانند و به عنوان مثال از جامعههاى غربى معاصر ياد مىكنند. در اين طرز
تفكر، بعد معنوى انسان كه قسمت مهمى از شخصيت وجودى او را تشكيل مىدهد، ناديده
گرفته شده و به آن بهايى داده نمىشود. ولى پرواضح است كه انسان در ذات خود علاوه
برنيازهاى مادى، در جستجوى ارزشهاى ديگرى است كه به زندگى او هدف بدهد و روح او را
آرامش و تسكين بخشد.
درست است كه گاهى يك جامعه بريده شده از معنويت و
ايمان، از رفاه و آسايش مادى برخوردار مىشود، اما اين فقط ظاهر قضيه است و اگر
ژرفنگر باشيم، خواهيم ديد كه اين همه سرابى بيش نيست و در پس اين مظاهر زيبا و
فريبنده، پوچى و بيهودگى، وحشت و اضطراب و نگرانى و بيم از آينده و به تعبير قرآن
خوف و حزن موج مىزند. عاقبت كار افرادى كه چنين زندگى مىكنند، جز سقوط و نابودى
چيز ديگرى نيست و سرنوشت هولناكى در انتظار آنان است. هم اكنون بسيارى از جامعه
شناسان، پايان غمانگيزى را براى تمدن كنونى غرب پيشبينى مىكنند. چنان كه در ميان
قشر روشنفكر و پيشرو اين جوامع، پوچگرايى و نيهيليسم در حال افزايش است و عدهاى
بار ديگر به معنويت مذهب پناه بردهاند و در نتيجه كنشت و كليسا رونق بازار
يافته است.(10)
زندگى ماشينى و پيشرفت علوم مادى در غرب باعث بدبينى
بسيارى از متفكران شده و از اينكه بتجديدى به نام ماشين و علم ساخته شده و انسان
را به مالكيت خود درآورده است، اظهار نگرانى و وحشت مىكنند؛ زيرا كه بيم آن مىرود
كه اين بت جديد به صورت غول جديدى دربيايد كه در شيشه كردن آن به اين آسانىها
نيست.
اريك فروم مىگويد:
«بشر هرچه بيشتر نيروهاى خود را به ماشين واگذار
مىكند، از لحاظ انسانى ناتوانتر مىشود. با نيروهايى كه از خود به مصنوع خود
منتقل كرده مقابله مىكند و به عبارت ديگر از خود بيگانه مىگردد. او به مالكيت
مخلوق خود درآمده و تملك به خويشتن را از دست داده است. گوساله زرينى ساخته و
مىگويد : اين است خدايانى كه شما را از مصر به در بردند.»(11)
همچنين در جاى ديگرى از كتابش مىگويد:
«امروز ديگر خدايانى مانند «بعل» و «آستارت» ما را
تهديد نمىكند؛ بلكه خطر در خداسازى از دولت و قدرت در ممالك خودكامه، ماشين و
پيشرفت در فرهنگ خود ما و بيگانگى فراگيرى است كه كيفيتهاى معنوى انسان را تهديد
مىكند.»(12)
يكى ديگر از متفكران غربى اظهار مىدارد:
«يكى از كشفهاى نوميدكننده قرن حاضر اين است كه علم
نقش بيطرفانهاى دارد. به اين معنى كه به همان سهولت كه در خدمت مداوا قرار
مىگيرد، از عهده نابود كردن نيز برمىآيد و آسانتر از ساختن مىتواند ويران كند...
ما بىآنكه هدفهايمان را بهتر كنيم، پيوسته در بسط وسايل خود مىكوشيم.»(13)
در صورتى كه همه ابعاد وجودى انسان در نظر گرفته نشود
و جامعه از معنويت و ارزشهاى انسانى و مكتب انبيا فاصله
بگيرد، مظاهر مادى نمىتواند كارساز باشد و عواملى مانند قدرت نظامى و شكوفايى
اقتصاد و پيشرفتهاى علمى و رفاه و آسايش نمىتواند نشانه ثبات و پايدارى در يك
جامعه تلقى شود. چه بسا در بطن همين مظاهر فريبنده، عوامل سقوط و نابودى پرورش يابد
و در يك موقعيت مقتضى، ضربههاى هولناكى بر پيكر آن جامعه وارد كند و آن را از هم
بپاشد. نمونه آن فروپاشى مفتضحانه جوامع كمونيستى است كه اخيراً به وقوع پيوست. آيا
جوامع سرمايهدارى از چنين سرنوشتى در امان خواهند بود؟
در همين جا توجه خوانندگان محترم را به دو آيه از آيات
قرآنى جلب مىكنيم:
أَوَ لَمْ يَسيرُوا فِى الاْءَرْضِ
فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ
أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ اثارًا فِى الاْءَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللّهُ
بِذُنُوبِهِمْ(14)
آيا در روى زمين سير نمىكنند كه ببينند سرانجام
گذشتگان چگونه بود؟ آنها هم از لحاظ قدرت و نيرو و هم از لحاظ داشتن آثار در روى
زمين از اينان قوىتر بودند. پس خداوند آنان را به سبب گناهانشان مؤاخذه و هلاك
نمود.
فَلَمّا جآءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ
بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا
بِه يَسْتَهْزِءُونَ(15)
پس هنگامى كه پيامبرانشان با بيّنهها به سوى آنان
آمدند، به علمى كه نزد آنان بود مغرور شدند و فرود آمد بر ايشان آنچه مسخرهاش
مىكردند.
على(ع) نيز در اين مورد هشدارهاى لازم را داده و از
جمله مىفرمايد:
وَ إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ
قَبْلَكُمْ بِطُولِ آمَالِهِمْ وَ تَغَيُّبِ آجَالِهِمْ حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ
الْمَوْعُودُ الَّذِي تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَةُ وَ تُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَةُ
وَ تَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَةُ وَ النِّقْمَةُ.(16)
آنان كه پيش از شما بودند در اثر
آرزوهاى طولانى و پنهان شدن سرآمد زندگى هلاك شدند تا آنكه مرگشان فرا رسيد مرگى كه
عذرها را رد مىكند و با فرارسيدن آن درهاى توبه بسته مىشود و حادثههاى كوبنده و
بلا فرومىبارد.
با توجه به مطالبى كه ذكر شد، خلاصه كردن سعادت و
خوشبختى در رفاه و آسايش مادى و غافل شدن از ابعاد و جنبههاى ديگر وجود انسان
سادهلوحى خواهد بود. بنابراين، تعريفى كه از سعادت مىكنيم بايد دربرگيرنده همه
جوانب امر باشد و واقعيت وجود انسان را در نظر بگيرد. اين جامعيت را در تعريفى كه
اسلام از سعادت مىكند، به وضوح درمىيابيم، از نظر اسلام سعادت واقعى در ايمان و
تقوا و پيروى از تعاليم انبياست كه تأمينكننده نيازهاى مادى و معنوى انسان است و
سبب مىشود كه انسان در عين برخوردارى از رفاه و آسايش مادى با آرامش خاطر و
اطمينان قلب زندگى كند و به تعبير قرآن بركتهاى زمين و آسمان به روى او گشوده
مىشود:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرىآ امَنُوا
وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّمآءِ وَ الاْءَرْضِ...(17)
و اگر مردم آبادىها ايمان مىآوردند و پرهيزگارى
مىكردند، البته براى آنان بركتهايى را از آسمان و زمين مىگشوديم...
درباره اين مطلب در بحثهاى آينده توضيحات بيشترى داده
خواهد شد.
اكنون چند نمونه عينى و عملى از سنتهاى الهى را كه بر
كل تاريخ حاكميت دارد، با استفاده از بيانات اميرالمؤمنين(ع) در نهجالبلاغه، مورد
مطالعه و تدبر و تعمق قرار مىدهيم. اين نمونهها به دو قسمت متماير تقسيم مىشود:
الف. عوامل پيشرفت؛
ب. عوامل سقوط.
قسمت اول را تحت عنوان ويژگىهاى يك جامعه پيشرو مورد
بحث قرار مىدهيم. به طورى كه خواهيم ديد، از نظر اميرالمؤمنين(ع) هر يك از اين
عوامل در ايجاد سعادت براى جامعه از كارآيى لازم برخوردار است، ولى روشن است كه اگر
مجموعه اين عوامل به صورت تركيبى در جامعهاى پيدا شود آن جامعه، شاهد پيروزى را در
آغوش خواهد كشيد و به سعادت و پيشرفت دست مىيابد.
در قسمت دوم نيز علل و اسباب نابودى و هلاك جامعهها
مورد بحث و بررسى قرار خواهد گرفت.
در اينجا دو نكته قابل ذكر است:
1- ما در شمارش عوامل پيشرفت و سقوط هرگز ادعاى
استقصاى كامل نمىكنيم. ممكن است كسانى با مراجعه به نهجالبلاغه عوامل و
انگيزههاى ديگرى نيز پيدا كنند. همچنين ممكن است بعضى از اين عنوانها با بعضى
ديگر تداخل داشته باشد و بتوان بعضى از آنها را در هم ادغام كرد.
2 - عواملى را كه به عنوان نمونههايى از سنتهاى الهى
مورد بحث قرار مىدهيم، در واقع يك سلسله قضاياى شرطى هستند كه شرط يا مقدم آن به
وسيله انسان و با آزادى كامل انجام مىگيرد و جزا يا تالى آن طبق اراده خداوند و بر
اساس قوانين محتوم و تخلفناپذير الهى محقق مىشود. تذكر اين نكته از آن جهت لازم
بود كه تصور نشود سنتهاى الهى جبرآور است و انسان در سرنوشت خود مقهور آن سنتهاست؛
بلكه بايد بدانيم يك طرف قضيه مطابق با اراده ما واقع مىشود و اراده ما در طول
اراده خدا تحقق مىيابد. البته اين مطلب را پيش از اين به صورت مفصلترى مورد بحث
قرار داديم و توضيحات لازم داده شد.
الف. ويژگىهاى يك جامعه پيشرو
در لابلاى سخنان امام در نهجالبلاغه خصوصيات و
ويژگىهايى براى جامعههاى سعادتمند ذكر شده كه عوامل پيشرفت و سعادت آن جامعهها و نمونههاى روشنى از سنتهاى جارى الهى
در تاريخ است. از ديدگاه امام اين عوامل كه بايد به همت و تلاش مردم به وجود بيايد،
جامعه را به سوى سعادت آرمانى سوق مىدهد و به آن صلاحيت بقا مىبخشد.. .
اكنون بعضى از آن ويژگىهاى را با استفاده از
رهنمودهاى امام ذكر مىكنيم:
1. ايمان و تقوا
ايمان به خدا و تعاليم انبياء و داشتن روحيه پرهيزكارى
در افراد جامعه، عامل بسيار نيرومندى است كه علاوه بر ايجاد ثبات و پايدارى در
جامعه، باعث شكوفايى استعدادها و به وجود آمدن نيروهاى مومن و فعالى مىگردد كه هم
در سركوبى دشمنان و نيروهاى شيطانى كارآيى لازم دارند و هم در استفاده صحيح از
امكانات و منابع مادى نقش مهمى ايفا مىكنند.
جامعه با ايمان جامعهاى با نشاط و شاداب است و از
اعتماد به نفس كافى برخوردار است. افرادى كه خود را با زيور ايمان و تقوا
آراستهاند، با استعانت از امدادهاى غيبى و الطاف الهى پيش مىروند و از هيچ مانع و
رادعى نمىهراسند و پيروزى بر دشمن و غلبه بر مشكلات، سرنوشت محتوم آنهاست.
اميرالمؤمنين(ع) در اين مورد مىفرمايد:
فَمَنْ أَخَذَ بِالتَّقْوَى عَزَبَتْ
عَنْهُ الشَّدَائِدُ بَعْدَ دُنُوِّهَا وَ احْلَوْلَتْ لَهُ الْأُمُورُ بَعْدَ
مَرَارَتِهَا وَ انْفَرَجَتْ عَنْهُ الْأَمْوَاجُ بَعْدَ تَرَاكُمِهَا وَ
أَسْهَلَتْ لَهُ الصِّعَابُ بَعْدَ إِنْصَابِهَا وَ هَطَلَتْ عَلَيْهِ الْكَرَامَةُ
بَعْدَ قُحُوطِهَا. وَ تَحَدَّبَتْ عَلَيْهِ الرَّحْمَةُ بَعْدَ نُفُورِهَا وَ
تَفَجَّرَتْ عَلَيْهِ النِّعَمُ بَعْدَ نُضُوبِهَا وَ وَبَلَتْ عَلَيْهِ
الْبَرَكَةُ بَعْدَ إِرْذَاذِهَا.(18)
آن كس كه دست به دامن تقوا بزند، شدايد و سختىهايى كه
به او نزديك شدهاند دور شوند و تلخىها شيرين و امواج ناراحتىهاى متراكم از هم
گشوده و مشكلات پى در پى و خستهكننده آسان مىگردد و مجد و عظمت و كرامت از دست
رفته دوباره بازمىگردد، رحمت قطع شده خداوند دوباره شامل حال او مىشود و نعمتها
پس از فرونشستن به جوشش مىآيد و بركات كم شده به فراوانى بر او مىبارد.
در جايى ديگر، پيروزى مسلم رهروان راه خدا را خاطرنشان
مىسازد و آن را اگر فورى هم نباشد، در دراز مدت تضمين مىكند. توجه كنيد:
وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ
وَ امْضُوا فِي الَّذِي نَهَجَهُ لَكُمْ وَ قُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِكُمْ
فَعَلِيٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِكُمْ آجِلًا إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلاً.(19)
و از خدا به سوى خدا فرار كنيد و از راهى كه براى شما
گشوده است برويد و به وظايفى كه براى شما تعيين كرده قيام كنيد. اگر چنين كنيد على
ضامن پيروزى شماست. اگر امروز به آن نرسيد در آينده به آن خواهيد رسيد.
به طورى كه ملاحظه مىكنيد در اين عبارت، على(ع) با
قاطعيت از پيروزى مسلّم نيروهاى مؤمن خبر مىدهد. منتهى ممكن است اين پيروزى به
صورت فورى و آنى نباشد و به سبب مصلحتهايى از جمله رفع ناخالصىها، مدت زمانى به
درازا بكشد اما دير يا زود، پيروزى از آن مؤمنان خواهد بود.
نه تنها على(ع) بلكه خداوند هم پيروزى كسانى را كه در
راه او گام برمىدارند تضمين كرده است، آنجا كه مىفرمايد:
وَ لَيَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ
يَنْصُرُهُآ إِنَّ اللّهَ لَقَوِىٌّ عَزيزٌ(20)
محققاً خداوند كسى را كه او را يارى كند، يارى خواهد
كرد كه خداوند توانا و عزتمند است.
و در آيه ديگرى مىفرمايد:
إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ
امَنُوا فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الاْءَشْهادُ(21)
ما همواره پيامبران خود و كسانى را كه ايمان
آوردهاند، يارى مىكنيم هم در زندگى دنيا و هم روزى كه گواهان برخيزند(روز قيامت).
با توجه به اين قبيل آيات قرآنى اميرالمؤمنين(ع) متذكر
مىشود كه:
فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ
تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّه.(22)
خداوند متعهد شده است كسى را كه او را يارى كند، كمك
نمايد و كسى را كه او را عزيز بدارد، به عزت برساند.
مطلب ديگرى كه بايد به آن توجه داشت، اين است كه
كارآيى ايمان و تقوا تنها در بُعد معنوى و روحى نيست؛ بلكه در بُعد مادى و تأمين
آسايش در زندگى نيز كارساز است. نيروهاى مؤمن با استفاده از استعدادها و امكاناتى
كه در اختيار دارند، جامعهاى مىسازند كه در آن، مردم با برخوردارى از نعمتهاى
الهى و استفاده از لذايذ مشروع در رفاه كامل به سر برند. بدون شك آن لذت توأم با
آرامشى كه مؤمنان از زندگى به دست مىآورند، هرگز نصيب جامعه غير مؤمن نمىشود.
اينان به هر مرتبهاى از رشد و شكوفايى اقتصادى برسند، باز هم از آن رفاه و آسايش
كه خاص مؤمنان است، بىبهرهاند.
اميرالمؤمنين(ع) در اين مورد نيز جملات بسيار شيرين و
جالبى دارد كه اهلمىخوانيم:
وَ اعْلَموا عِبادَاللّه اِنَّ
المُتَّقينَ ذَهَبُوا بِعاجِلِ الدُّنْيا وَ آجِلِ الآخِرَةِ فَشارَكوُا اَهْلَ
الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ لَمْ يُشَارِكْهُمْ أَهْلُ الدُّنْيَا فِي
آخِرَتِهِمْ سَكَنُوا الدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ وَ أَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ
مَا أُكِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ
أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَكَبِّرُونَ ثُمَّ انْقَلَبُوا
عَنْهَا بِالزَّادِ
الْمُبَلِّغِ وَ الْمَتْجَرِ الرَّابِح(23)
اى بندگان خدا آگاه باشيد كه پرهيزگاران هم از دنياى
زودگذر و هم از سراى آخرت بهره گرفتند. با اهلدنيا در دنيايشان شركت كردند، در
حالى كه اهلدنيا در آخرت با آنها شريك نشدند. در دنيا در بهترين مسكنها ساكن
شدند و بهترين خوراكىها را خوردند و از دنيا همان لذتى را بردند كه دنياپرستان
داشتند و همان مقدار بهره گرفتند كه جباران متكبر بهرهبردارى كردند. آنگاه كه از
اين دنيا با توشهاى كافى و تجارتى پر سود به سفر آخرت رفتند.
2. جهاد و تلاش
دستيابى به پيروزى و ايجاد نظامى بر اساس حق و عدل و
تنفس در فضاى باز انسانى و زندگى در يك جامعه سعادتمند، به خودى خود ميسر نمىشود.
رسيدن به اين هدفهاى والا، تلاش و كوشش و جد و جهاد مىطلبد و هرگز شانس و اتفاق و
تصادف، آن را در اختيار كسى نمىگذارد.
سنت الهى بر اين جارى شده كه اگر نيروهاى فعال يك
جامعه خوب عمل كنند و به موقع دشمنان سعادت آن جامعه را از بين ببرند و خطرهاى در
كمين را دفع نمايند، آن جامعه مىتواند روى پاى خود بايستد و پيروزى را تجربه كند.
اما اين آغاز راه و گام نخستين است. براى دوام و بقاى پيروزى و از آن مهمتر براى
ساختن جامعه سعادتمند تلاش و جهاد مداوم لازم است.
از نظر اسلام جهاد در راه خدا و تلاش در جهت برقرارى
نظام الهى و استوارى حق و عدل، عبادت و حتى برترين عبادات است:
إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ
الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى الْإِيمَانُ بِهِ وَ
بِرَسُولِهِ وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلَام.(24)
بهترين وسيلهاى كه متوسلان مىتوانند با آن به خداوند
تقرب جويند، همانا ايمان به خدا و پيامبرش و همچنين
جهاد در راه خداست؛ زيرا كه جهاد قله بلند اسلام است.
ملتى كه روح جهادگرى داشته باشد و نيروهاى آن همواره
آمادگى خود را براى كار و پيكار حفظ كنند و تلاش و كوشش شعار زندگى آنان گردد،
هميشه زنده مىماند و با سربلندى و عظمت و افتخار به حيات خود ادامه مىدهد و
نيروهاى مخرب هرگز نمىتواند در ميان آن ملت رخنه كند، اما اگر ملتى دچار سستى و
تنبلى شد و روح جهادگرى را از دست داد و به عيش و نوش خو گرفت، به زودى فساد و
تباهى در ميان آن رخنه مىكند و عزت آن تبديل به ذلت مىشود و در نهايت جز هلاك و
نابودى سرنوشت ديگرى نخواهد داشت:
فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ
أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُيِّثَ
بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِيلَ
الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ وَ سِيمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ.(25)
كسى كه از روى بىميلى جهاد را ترك كند، خداوند لباس
ذلت بر او مىپوشاند و بلا او را فرا مىگيرد و حقير و كوچك مىشود و عقل و درك او
تباه مىگردد و به سبب ضايع كردن جهاد، حق از او روىگردان مىشود. نشانههاى خوارى
در وى آشكار و از عدالت محروم مىگردد.
اميرالمؤمنين(ع) در جايى ديگر به جامعه اسلامى هشدار
مىدهد كه اگر دست از تلاش و كوشش بردارند، خداوند عزت و عظمتى را كه به وسيله
اسلام به آنها عنايت كرده است از آنها مىگيرد و چه بسا آن را در اختيار اقوام
ديگرى كه شايستگى لازم داشته باشند، مىگذارد:
وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ
لَيَنْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ ثُمَّ لا يَنْقُلُهُ
إِلَيْكُمْ أَبَداً حَتَّى يَأْرِزَ
الْأَمْرُ إِلَى غَيْرِكُم.(26)
به خدا قسم، بايد تلاش كنيد و گرنه خداوند قدرت شكوه
اسلام را از شما برمىگيرد و ديگر آن را به شما منتقل نمىكند تا اينكه امور به دست
ديگران بيفتد.
از ديد امام براى هر فرد يا جامعهاى كه بخواهد به
حقوق خود برسد، راه منحصر به فرد، تلاش و كوشش است و هر كسى غير از اين طريق وارد
شود، به بيراهه رفته است:
لا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ وَ
لا يُدْرَكُ الْحَقُّ إِلَّا بِالْجِد.(27)
افراد ناتوان هرگز نمىتوانند ظلم را از خود دور كنند
و حق جز با تلاش و كوشش به دست نمىآيد.
مطلب مهم ديگرى كه اميرالمؤمنين(ع) بر آن تأكيد دارد
اين است كه گرچه جهاد و مبارزه با دشمن و نيروهاى مخرب در ساختن جامعه مطلوب نقش
بسيار مهم و تعيينكنندهاى دارد، اما نيروهاى فعال و دلسوز جامعه نبايد بدون
برنامه و بدون داشتن رهبر شايسته و صلاحديد او، خودسرانه دست به اقدام بزنند كه در
اين صورت آن نيروها به هرز خواهند رفت و خسارتى بزرگ به جامعه وارد خواهد شد؛ بلكه
بايد شرايط و موقعيت موجود به دقت ارزيابى شود و تصميمگيرىها متناسب با مقتضاى
وضع باشد؛ زيرا همچنان كه زمانى جهاد و پيكار ضرورت دارد، گاهى هم شرايط به گونهاى
است كه سكوت و حفظ نيروها ضرورت پيدا مىكند كه در هر دو صورت بايد مطابق با موقعيت
موجود عمل كرد. اميرالمؤمنين(ع) تشخيص موقعيت و اتخاذ تصميم لازم را به عهده رهبرى
جامعه اسلامى(اهلبيت پيامبر) واگذار مىكند:
انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ
فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ
يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا
وَ لا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا.(28)
به اهلبيت پيامبر خود بنگريد، از آن سمتى كه آنها
مىروند برويد و قدم در جاى قدمشان بگذاريد. آنها هرگز شما را از جاده هدايت بيرون
نمىبرند و به پستى و هلاك بازنمىگردانند. پس اگر آنها سكوت كردند شما هم سكوت
كنيد و اگر قيام كردند شما هم قيام كنيد و از آنها پيشى نگيريد كه گمراه مىشويد و
از آنها عقب نمانيد كه هلاك مىشويد.
3. عدل و داد
اجراى اصول عدالت اجتماعى، ضرورىترين نياز هر
جامعهاى است و پايدارى و بقاى هر نظامى رابطه تنگاتنگى با تحقق عدالت و اشباع روح
حقطلبى و عدالت خواهى مردم دارد. به گفته رسول گرامى اسلام(ص)، حكومت ممكن است با
كفر بماند، اما با ظلم نمىماند.
اساساً علم آفرينش بر نظام حق و عدل استوار است. همه
پديدههاى جهان از كوچكترين جزء آن تا بزرگترين كهكشانها مطابق با قوانين الهى
حركت مىكنند و كوچكترين تخلفى در آنها نيست و مىتوان گفت كه جهان جلوهگاه عدالت
خداوند است.
جامعه بشرى نيز بايد با جهان آفرينش هماهنگ و همسو
باشد و عدل و قانون در آن حاكميت پيدا كند. تنها در چنين حالى است كه جامعه قابليت
بقا و دوام مىيابد و مىتواند به حيات خود ادامه بدهد. اما اگر در جامعهاى عدالت
و قانون حكومت نكند و حقوق اساسى مردم مورد هجوم و تجاوز قرار بگيرد، دير يا زود آن
جامعه متلاشى خواهد شد و خشك و تر با هم خواهند سوخت:
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا أَهْلَكَ
مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُوا النَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ وَ أَخَذُوهُمْ
بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ.(29)
اما بعد، امتهاى پيش از شما از آن جهت هلاك شدند كه
مردم را از حق خود منع كردند و آنها آن را خريدند (با رشوه و غير آن) و مردم را به
سوى باطل سوق دادند و آنان از آن (باطل) پيروى كردند.
عدالت، حق طبيعى و آرمان تاريخى همه انسانها در طول
قرون بوده است، اما متأسفانه هميشه خودكامگان و ستمگرانى پيدا شدهاند و اين حق را
از آنان دريغ كردهاند و حس خودخواهى و افزون طلبىشان را به قيمت محروم ساختن
تودههاى مردم از حقوق اساسى خود، اشباع نمودهاند. گرچه اين خودكامگان به هر حال
ره به مقصد نبردهاند و به سزاى تجاوزگرى و بىعدالتى خود رسيدهاند و كيفرسخت و
دردناكى ديدهاند.
اميرالمؤمنين(ع) تذكر مىدهد كه اگر حكومتها عدالت را
سرلوحه برنامههاى خود قرار بدهند، هم خودشان وجدانى آرام خواهند داشت و هم رضايت و
علاقه مردم را به سوى خود جلب خواهند كرد. اما اگر دست به ستمگرى و ظلم بزنند و از
دايره عدالت پا بيرون گذارند، با واكنش مردم روبرو خواهند شد و دست به كشتار خواهند
زد:
وَ إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ
الْوُلاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِي الْبِلَادِ وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ
الرَّعِيَّة.(30)
همانا بهترين چيزى كه موجب روشنايى چشم زمامداران
مىشود، برقرارى عدل در كشور و ظهور دوستى مردم است.
اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَ احْذَرِ
الْعَسْفَ وَ الْحَيْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلَاءِ وَ الْحَيْفَ
يَدْعُو إِلَى السَّيْفِ.(31)
عدالت را پيشه كن و از خشونت و ستمگرى بپرهيز؛ زيرا كه سختگيرى موجب فرار مردم از منطقه
مىشود و ستمگرى، آنان را دعوت به مبارزه مسلحانه مىكند.
همچنين امام، حاكمان را از هواپرستى و خودخواهى برحذر
مىدارد؛ زيرا اين حالت علاوه بر اينكه ضد ارزش است، حاكم را نيز به بىعدالتى
مىكشاند و او را وادار به اِعمال ظلم و جور مىكند و هرگز نمىتوان چيزى را كه با
عدل به دست نيامده است، با جور به دست آورد:
فَإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ
هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِكَ كَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ
عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ
الْعَدْل.(32)
اگر زمامدار دنبال هوا و هوس خود باشد، اين كار او را
غالباً از اجراى عدالت بازمىدارد. پس امور مردم از نظر حقوق بايد نزد تو مساوى
باشد چرا كه هيچگاه جور و ظلم جانشين عدل نخواهد شد.
على(ع) كه صداى عدالت انسانى و منادى حق و عدل و شهيد
اين راه است، مهمترين برنامه حكومتى خود را اجراى عدالت اسلامى مىداند و از اينكه
در حكومت او حتى به يك زن يهودى ظلم شود، سخت آزرده مىگردد و آن را قابل تحمل
نمىداند. او در راه اجراى دقيق عدالت، هرگونه محافظه كارى را محكوم مىكند و براى
جبران بىعدالتىهاى كه پيش از او به عمل آمده است، با قاطعيت تمام اعلام مىدارد:
وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ
تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِي
الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَق.(33)
به خدا سوگند هرچه از آن (عطاياى عثمان از بيتالمال)
پيدا كنم، به صاحبش برمىگردانم اگرچه زنانى را با آن كابين بسته يا كنيزانى را با
آن خريده باشند؛ زيرا كه عدالت گشايش مىآورد و كسى كه عدالت بر او گران آيد، ظلم و ستم بر او
گرانتر خواهد بود.
از نظر امام هيچچيز نمىتواند جايگزين عدل و داد
باشد، حتى احسان و بخشش كه از ارزشهاى اخلاقى محسوب مىشود، در مقام اداره جامعه
نمىتواند جاى عدل را بگيرد؛ لذا درباره مقايسه ميان عدل وجود مىفرمايد:
اَلْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ
مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ
وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا.(34)
عدالت هر چيزى را در جاى خود قرار مىدهد، ولى سخاوت
آن را از مسيرش خارج مىكند. عدالت قانون همگانى است، اما سخاوت جنبه خصوصى دارد.
پس عدالت شريفتر و برتر از سخاوت است.
پىنوشتها:
1- سوره فاطر، آيه 43.
2- خطبه 157.
3- خطبه 192.
4- خطبه 192.
5- خطبه 192.
6- نامه 79.
7- خطبه 158.
8- خطبه 192.
9- خطبه 192.
10- بينش تاريخى قرآن، تاليف نگارنده، ص 136.
11- اريك فروم: جامعه سالم، ترجمه اكبر تبريزى، ص 152
12- همان كتاب، ص 397.
13- ويلدورانت: درسهاى تاريخ، ترجمه احمد بطحائى، ص 143.
14- سوره غافر، آيه 21.
15- سوره غافر، آيه 83.
16- خطبه 147.
17- سوره اعراف، آيه 96.
18- خطبه 198.
19- خطبه 24.
20- سوره حج، آيه 40.
21- سوره مومن، آيه 51.
22- نامه 53.
23- نامه 27.
24- خطبه 110.
25- خطبه 27.
26- خطبه 169.
27- خطبه 29.
28- خطبه 97.
29- نامه 79.
30- نامه 53.
31- قصار 484.
32- نامه 59.
33- خطبه 15.
34- قصار 437.