امنيت شغلى
از عوامل زمينه ساز و برپا دارنده اخلاق ادارى، امنيت شغلى است،
بدين معنا كه كارگزاران و كاركنان نظام ادارى براحتى و بى هيچ دغدغهاى بتوانند
تمام مراتب نظام ادارى را نقد كنند و ايرادات و اشكالات آن را بازگو نمايند و را
اصلاحات ادارى را بگشايند و نگاه بدبينانه نسبت به نصيحت و انتقاد وجود نداشته
باشد، بلكه از آن استقبال شود؛ و نيز افراد مطمئن باشند كه عزل و نصبها براساس
روشهايى معيارگرانه و مبتنى بر شايسته سالارى و اهليت گرايى است و كسى بدون دليل و
بدون داشتن صلاحيتها و تواناييها لازم بالا نمىآيد و كسى بدون دليل و از سر ميل و
خودخواهى به زير كشيده نمىشود؛ و در نظام ادارى حرمت انسانها بالاترين امر شمرده
مىشود و در عزل و نصبها، و در پيش آوردن و پس بردنها، و در نظارت و بازرسىها، و
در همه امور حرمت انسانها در نهايت امر ملاحظه مىگردد؛ حتى در مراقبت و بازرسى
كارها، اقدامات از موضع عدم اعتماد به كارگزاران و كاركنان نباشد، بلكه از سر حرمت
گذارى به انسانها و دوستى و علاقه به آنها و وسيلهاى براى حفظ امانت مردمان از يك
سو پاسدارى حرمت كارگزاران و كاركنان از ديگر سو باشد. بر اين مبنا امام على (ع) در
عهدنامه مالك اشتر سفارش نموده است كه گزيدهترين كاركنان دستگاه ادارى بايد كسانى
باشند كه با صراحت و صداقت حق را بيان كنند و كسانى مطلوبتر شمرده مىشوند كه از
رياكارى و بلهقربانگويى دور باشند:
ثم ليكن اثرهم عندك أقولهم بهمر الحق لك، و
أقلهم مساعده فيما و يكون منك مما كره الله لأوليائه، واقعاً ذلك من هواك حيث وقع.
و الصق بأهل الورع و الصدق؛ ثم رضهم على ألا يطروك و لا يبحجوك بباطل لم تفعله، فان
كثره الاطراء تحدث الزهو، و تدنى من العزه.
آنكس را بر ديگران بگزين كه سخن تلخ حق را به تو بيشتر گويد، و در
آنچه كنى يا گويى - و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد - كمتر يارى ات كند. و به
پارسايان و راستگويان بپيوند، و آنان را چنان بپرور كه تو را فراوان نستايند، و با
ستودن كار بيهودهاى كه نكردهاى خاطرت را شاد ننمايد، كه ستودن فراوان خودپسندى
آرد، و به سركشى وادارد.
بى گمان فراهم كردن چنين مناسباتى در نظام ادارى نيازمند امنيت
شغلى است تا ناصحان و ناقدان خيرخواه واقعى تلقى شوند و ستايشگران و چاپلوسان منفور
شمرده شوند. اميرمؤمنان على (ع) در اينباره فرموده است:
انما يحبك من لا يتملقك، و يثنى من لا يسمعك.
كسى كه تو را بدرستى دوست مىدارد كه تملق تو را نگويد؛ و كسى در
حقيقت ثناى تو گفته است كه (سخنان خويشاوندى بىاساس) به گوشت برساند.
در نگاه امام على (ع) هر كه عيبها را ببيند و از سر دلسوزى
بنماياند و راه نشان دهد خيرخواهى كرده است:
من بصرك عيبك فقد نصحك.
هر كه عيب را به تو بنماياند، در حقيقت خيرخواهى كرده است.
با اين نگاه فضاى امنى براى نصيحت و انتقاد فراهم مىشود و در چنين
فضايى است كه اخلاق ادارى بدرستى رشد مىنمايد. اميرمؤمنان (ع) در بيانى والا
فرموده است:
من حذرك كمن بشرك.
هر كه تو را - از گزندى - ترساند، چون كسى است كه تو را مژده
رساند.
بنابراين لازم است دريچههاى تملق و چاپلوسى در عرصه ادارى بسته
شود تا فضاى نظام ادارى آلوده نگردد و ميدانى امن براى ناصحان و منتقدان فهيم و
صديق گشود تا زمينه لازم براى بالنده شدن اخلاق فراهم شود. امام على (ع) در اين
باره اندرزهايى راهگشا داده و فرموده است:
ليكن أوثق الناس لديك
أنئطقهم بالصدق.
بايد مطمئنترين اشخاص نزد تو كسى باشد كه از
همه راستگوتر است.
ليكن أحب الناس اليك
المشفق الناصح.
بايد محبوبترين مردمامژن نزد تو فرد دلسوز ناصح
باشد.
اميرمؤمنان على (ع) در جهت گشودن چنين فضايى
بهترين رهنمودها را داده و خود را در اين راه بيشترين تلاشها را كرده، چنانكه
فرموده است:
فلا تكفوا عن مقاله بحق
أو مشوره بعدل، فانى لست فى نفسى بفوق أن أخطى، و لا امن ذلك من فعلى، الا يكفى
الله من نفسى ما هو أملك به منى. فانما أنا و أنتم عبيد مملوكون لرب لا رب غيره.
پس، از گفتن حق، يا راى زدن در عدالت باز
مايستيد، كه من برتر از آن نيستم كه خطا كنم، و نه در كار خويش از خطا ايمنم، مگر
كه خدا مرا در كار نفس كفايت كند كه از من بر آن تواناتر است. جز اين است كه ما و
شما بندگان و مملوك پروردگاريم و جز او پروردگارى نيست.
امام على (ع) چنان بر ايجاد امنيت شغلى اهتمام
داشت كه در عزل و نصبهاى خود تلاش مىكرد به گونهاى رفتار كند كه كارگزاران و
كاركنانش احساس عدم امنيت نكنند؛ و در اين جهت آنان را در عزل و نصبها توجيه
مىنمود و تا حد ممكن آنان را در جريان امور قرار مىداد، چنانكه وقتى مالك اشتر را
به فرماندهى دو تن از سران سپاهش يعنى زياد بن نضر و شريح بن هانى منصوب كرد، در
نامهاى به آن دو اينگونه نوشت:
و قد أمرت عليكما و على
من فى حيز كما مالك بن الحارث الاشتر، فاسمعا له و أطيعا، و اجعلاه درعاً و مجناً،
فانه ممن لا يخاف وهنه و لا سقطته و لا بطوه عما الاسراع اليه أحزم، و لا اسراعه
الى ما البطء عنه أمثل.
من، مالك اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهيانى
كه در فرمان شماست، امير كردم. گفته او را بشنويد و از وى فرمان بريد! او را چون
زره و سپر نگهبان خود كنيد كه مالك را نه سستى است و نه لغزش، و نه كندى كند آنجا
كه شتاب يابد، و نه شتاب گيرد آنجا كه كندى شايد.
همچنين وقتى امام (ع) عمر بن ابى سلمه مخزومى
را كه از جانب آن حضرت والى بحرين بود، برداشت و نعمان بن عجلان زرقى را به جاى
گماشت، در نامهاى به او چنين نگاشت:
اما بعد، فانى قد وليت
نعمان بن عجلان الزرقى على البحرين، و نزعت يدك بلا ذم لك، و لا تثريب عليك؛ فلقد
أحسنت الولايه، و أديت الأمانهه، فاقبل غير ظنين، و لا ملوم، و لا متهم، و لا
مأثوم، فلقد أردت المسير الى ظلمه أهل الشام، و أحببت أن تشهد معى، فانك ممن أستظهر
به على جهاد العدو، و اقامه عمود الدين، ان شاء الله.
امام (ع) بعد، من نعمان بن عجلان زرقى را به
ولايت بحرين گماشتم و تو را از آن كار برداشتم؛ نه نكوهشى بر توست و نه سرزنشى،
حكومت را نيك انجام دادى و امانت را گزاردى. پس بيا كه نه گمان بدى بر توست و نه
ملامتى به تو داريم. نه تهمتى به تو زدهاند، و نه گناهكارت مىشماريم. من مىخواهم
به سر وقت ستمكاران شام بروم، و دوست داشتم تو با من باشى چه تو از كسانى هستى كه
از آنان در جهاد با دشمن يارى خواهند و بديشان ستون دين را برپا دارند. انشاءالله.
مشاهده مىشود كه اميرمؤمنان (ع) تا چه اندازه
حرمت و شأن و اعتبار كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى خود را ملاحظه مىكند و
فضايى امن براى نيكان و صالحان و خدمتگزاران فراهم مىنمايد تا بتوانند در هر حال و
هر شرايط خدمتگزارى كنند.
نظارت،
بازرسى، پيگيرى
نظارت مستمر و دقيق و درست بر كار و رفتار
كارگزاران و كاركنان نظام ادارى، و بازرسى عملكرد آنان، و پيگيرى امور ايشان، با
نگاه مثبت و در اين جهتكه خدمات و فداكاريهاى آنان مورد توجه قرار گيردو اگر دچار
خطا و گرفتار مشكلى شدند، سريعاً يارى شوند تا خطاى خود را جبران كنند و از گرفتارى
رهايى يابند، از مهمترين عوامل زمينه ساز و پايدار كننده اخلاق ادارى است. امام على
(ع) در اين باره به مالك اشتر چنين مىآموزد:
ثم تفقد أعمالهم، و ابعث
العيون من أهل الصدق و الوفاء عليهم، فان تعاهدك فى السر لامورهم حدوه لهم على
استعمال الامانه و الرفق بالرعيه.
پس در كارهاى كارگزارانت وارسى كن، و ارباب
راستى و وفا را بر آنان مراقب ساز، كه بازرسى نهايى در كارشان، آنان را به
امانتدارى و نرمى با مردمان وادار مىسازد.
اميرمؤمنان على (ع) بصراحت بيان مىفرمايد كه
نظارت، بازرسى و پيگيرى كارها و رفتار كارگزاران و كاركنان نظام ادارى سبب مىشود
كه آنان پايبند اخلاق ادارى شوند و اين امر را ضامن امانتدارى و خوشرفتارى و
درستكردارى ايشان عنوان مىنمايد. البته در نظارت، بازرسى و پيگيرى بايد اصل بر
مثبتنگرى باشد و بيش از هر چيز و بيش از هر چيز زحمات و فداكاريهاى آنان مورد توجه
قرار گيرد، چنانكه حضرت به يادآورى مىفرمايد:
ثم لا تدع أن يكون لك
عليهم عيون من أهل الأمانه و القول بالحق عند الناس، فيثبتون بلاء كل ذى بلاء منهم
ليثق أولئك بعلمك ببلائهم، ثم اعرف لكل امرى منهم ما ابلى.
پس فراموش نكن كه بايد بر آنان مأموران مخفى از
مردمان امين و حقگوى را كه در ميان مردم بدين صفات شناخته شده باشند، بگمارى تا
زحمات و فداكاريهاى آنان را براى تو بنويسند و آنان مطمئن باشند كه تو زحمات و
فداكاريهاى آنان را مىدانى و بايد مقدار رنج هر يك را در نظر دارى و مناسب با
ميزان زحمات و فداكاريهايشان با آنان رفتار نمايى.
بدون نظارت، بازرسى و پيگيرى مسئوليتهاى
كارگزاران و كاركنان، اخلاق ادارى پا نمىگيرد و دوامنيت شغلى نمىيابد. بنابراين
لازم است كه اين امر به بهترين صورتو سيرت سازماندهى شود تا بستر مناسب اخلاقى
ادارى فراهم گردد. امام على (ع) چنان بدين امر اهميت داده كه در نامهاى به يكى از
كارگزاران خود به نام كعب بن مالك چنين فرمان داده است:
أما بعد، فاستخلف على
عملك و اخرج فى طائفه من أصحابك حتى تمر بأرض السواد كوره كوره، فتسألهم عن عمالهم
و تنظر فى سيرتهم.
امام (ع) بعد، شخصى را به جاى خود به عنوان
جانشين قرار ده و خود را به همراه گروهى از يارانت (براى بازرسى و نظارت بر عملكرد
و رفتار كارگزاران و مسئولان به همه مناطق روانه شويد و) تمام سرزمين سواد (عراق)
را منطقه به منطقه بگرديد و از چگونگى رفتار و اعمال كارگزاران جويا شويد و سيره
آنان را مورد بررسى و پيگيرى قرار دهيد.
اين دستورالعمل بيانگر جايگاه نظارت، بازرسى و
پيگيرى در ديدگاه ادارى امام على (ع) است و بى گمان بدون آن حفظ مناسبات درست
انسانى و رفتارى بر مبناى رفق و مدارا و نرمى با مردمان و خدمتگزارى به ايشان و
امانتدارى كامل معنا نمىيابد.
ارزشيابى،
قدردانى، جزادهى
ارزشيابى عملكرد كارگزاران و كاركنان و فرق
گذاشتن ميان نيككرداران و بدكرداران، و خدمتگزاران و سهل انگاران در نظام ادارى،
امرى اساسى در شكلگيرى و پايندانى اخلاق ادارى است. ارزش نهادن به كار خوب و
عملكرد مثبت كارگزاران و كاركنان و قدردانى درست از ايشان، انگيزه خير و صلاح و
خدمتگزارى را در آنان تحكيم مىكند و رشد مىدهد و بى توجهى به اين امر، آفتى بزرگ
براى اخلاق ادارى است. اگر ميان نيك و بد، و خدمتگزار و سهل انگار فرق گذاشته نشود
و با هر يك به تناسب عملكردش رفتار نگردد، نظام ادارى دستخوش يكى از مهلكترين
آسيبها مىشود. امام على (ع) در عهدنامه مالك اشتر چنين مىآموزد:
و لا تكونن المحسن و
المسىء عندك بمنزله سواء، فان فى ذلك تزهيداً لأهل الاحسان فى الاحسان، و تدريباً
لأهل الاساءه على الاساءه! و ألزم نفسه.
مبادا كه نكوكار و بدكار در نزدت يكسان باشند،
كه آن رغبت نكوكار را در نيكى كم كند، و بدكار را به بدى وادار نمايد؛ و درباره هر
يك از آنان، آن را عهده دار باش كه او بر عهده خود گرفت.
اگر در نظام ادارى اين احساس پيدا شود كه نيك
كردار بودن و بدكردار بودن فرقى با هم ندارد، و اينكه كسى زحمت بكشد و فداكارى
نمايد و يا سهل انگارى كند و خيانت بورزد تفاوت نمىكند، همه چيز به تباهى كشيده
مىشود. بنابراين، ارزشيابى درست و مستمر از مهمترين امور در تحقق بخشيدن به اخلاق
ادارى است؛ و البته قدردانى از كارگزاران و كاركنان كوشا و نيكوكردار و خدمتگزار، و
تشويق آنان بهترين زمينه را در جهت شكوفا شدن اخلاق ادارى فراهم مىنمايد.
اميرمؤمنان (ع) به مالك چنين مىآموزد:
و واصل فى حسن الثناء
عليهم، و تعديد ما أبلى ذوو البلاء منهم؛ فان كثره الذكر لحسن افعالهم تهز الشجاع،
و تحرض الناكل، ان شاء الله.
آنان را به نيكويى ياد كن و پيوسته تشويقشان
نما و كارهاى مهمى كه انجام دادهاند بر شمار، زيرا ياد كردن كارهاى نيك آنان،
دليرشان را (به كوشش و حركت بيشتر) برانگيزاند و از كار مانده را به خواست خداى (به
كار و تلاش) ترغيب نمايد، ان شاء الله.
البته ارزشيابى، قدردانى و جزادهى بايد كاملاً
معيارگرايانه و منطبق بر حق و عدل و انصاف صورت گيرد؛ زحمات و فداكاريهاى هركس براى
خود او منظور شود و به ديگرى منتسب نگردد؛ و اگر صاحب نامى و بزرگى كار كوچكى انجام
داد، آن را جلوه دهند و رنج اندك او را بزرگ شمارند، و اگر بى نامى و شخصى معمولى
كار بزرگى انجام داد، آن را جلوهگر نسازد و رنج بسيار او را كوچك شمارند؛ و نبايد
در قدردانى و جزادهى تأخير روا داشت. اميرمؤمنان على (ع) در عهدنامه مالك اشتر چنين
هشدار مىدهد:
ولا يدعونك شرف امرى الى
أن تعظم من بلائه ما كان صغيراً، و لا ضعه امرى الى أن تستصغر من بلائه ما كان
عظيماً.
و مبادا بزرگى كسى موجب شود كه رنج اندك او را
بزرگ شمارى، و مبادا پايينى رتبه كسى سبب شود كه كوشش سترگ وى را خوار به حساب آرى.
در مورد آن كه با وجود تأمين كامل مالى دست
خيانت دراز مىكنند يا حقوق مردم را ناديده مىگيرند و حرمتها را مىشكنند و قوانين
را زير پا مىگذارند، لازم است با دقت و سرعت اقدامنيت شغلى شود و جزا ببينند. امام
على (ع) در چنين مواردى پس از تمام ملاحظات و رعايت همه امور، سفارش مىكند كه بايد
ريشه فساد بركنده شود تا زمينه آزمندى و تباهگرى و خيانتكارى زدوده شود و بستر
اخلاق ادارى فراهم گردد. امام (ع) در عهدنامه مالك اشتر مىفرمايد:
فان أحد منهم بسط يده الى
خيانه اجتمعت بها عليه عندك أخبار عيوبك اكتفيت بذلك شاهداً، فبسطت عليه القوبه فى
بدنه، و أخذته بما أصاب من عمله، ثم نصبته بمقام المذله، و وسمته بالخيانه، و قلدته
عار التهمه.
اگر يكى از كارگزاران دست به خيانتى گشود، و
گزارش مأموران مخفى تو بر آن خيانت همداستان بود، بدينگواه بسنده كن، و كيفر او را
با تنبيه بدنى بدو برسان و آنچه به دست آورده بستان. سپس او را خوار بدار و
خيانتكار بشمار و طرق بدنامى را در گردنش درآر.
بنابراين اگر مجموعه عوامل زمينه ساز و پايدار
كننده اخلاق ادارى مورد توجه قرار گيرد و در نظام ادارى سازمان يابد، بسترى مناسب
براى اخلاق ادارى فراهم مىشود و تحقق اصول اخلاق ادارى ميسر مىگردد.
بخش سوم: اصول اخلاق ادارى
اصل امانتدارى
تلقى امانتدارانه از كار و مسئوليت و انجام
دادن امور با رويكرد امانتدارى، اصلى اساسى در اخلاق است. اگر انسان كار و مسئوليت
را امانت بداند، بى گمان حرمت آن را پاس مىدارد و تلاش مىكند كه بخوبى آن را پيش
ببرد و بالنده سازد. امام على (ع) از كارگزاران و كاركنان نظام ادارى خود مىخواست
كه كار و مسئوليت را امانت بدانند و در مناسبات و روابط خود امانتدارى نمايند،
چنانكه خطاب به اشعث بن قيس، استاندار آذربايجان، نوشت:
ان عملك ليس لك بطعمه،
ولكنه فى عنقك أمانه.
همانا كارى كه به عهده توست، طعمهاى برايت
نيست، بلكه امانتى است برگردنت.
بر اين مبنا هركس در هر مرتبه ادارى امانتدار
مردمان است و بايد اموال و امكانات و حقوق و حدود و حيثيت و شرافت آنان را پاسدارى
كند. در منظر اميرمؤمنان على (ع) بزرگترين خيانت، خيانت به امت و تعدى به امانت
است. آن حضرت در نامهاى به برخى كارگزاران خود در اين باره چنين آورده است:
و من استهان بالأمانه، و
رتع فى الخيانه، و لم ينزه نفسه و دينه عنها، فقد أحل بنفسه الذل و الخزى فى
الدنيا، و هو فى الآخره اذل و أخرى. و ان أعظم الخيانه خيانه الأمه، و أفظع الغش غش
الأئمه.
هر كه كار امانت (مسئوليت) را سبك بشمارد، و در
آن خيانت روا دارد، و جان و دين خود را از خيانت پاك ننمايد، در اين جهان در خوارى
و رسوايى را به روى خويش بگشايد و به آخرت خوارتر و رسواتر درآيد؛ و بزرگترين
خيانت، خيانت به مسلمانان است و زشتترين دغلكارى، ناراستى كردن با زمامداران.
در آموزشهاى امام على (ع) امانت والاترين چيز و
امانتدارى برترين كار معرفى شده است. از اينرو نخستين شرط انصاف به اخلاق ادارى،
امانتدارى است. در سخنان گرانقدر اميرمؤمنان على (ع) چنين آمده است:
رأس الاسلام الأمانه
رأس مسلمانى امانتدارى است (يعنى امين بودن و
خيانت نكردن).
أفضل الايمان الأمانه
برترين ايمان (يعنى برترى صفات و افعال مؤمن)
امانتدارى است.
اصل خدمتگزارى
فلسفه وجود نظام ادارى، خدمتگزارى به مردمان
است، و همه كارگزاران و كاركنان در تمام مراتب، خادمان مردمند. اين امر به عنوان يك
اصل در نظام ادارى مطرح است و مادام كه چنين احساسى وجود داشته باشد، كارگزاران و
كاركنان نظام ادارى با مردم رفتار مالكانه و فرمانفرمايانه نخواهند داشت، بلكه
جايگاه و موقعيت خود را نعمتى مىدانند كه وسيله خدمت به مردمان است.
امام على (ع) در حكمتى خطاب به جابر بن عبدالله
انصارى چنين فرموده است:
يا جابر، من كثرت يعم
الله عليه كثرت حوائج الناس اليه، فمن قام لله فيها بما يجب للدوام و البقاء، و لم
يقم فيها بما يحب عرضها للزوال و الفناء.
اى جابر! آن كه نعمت خدا بر او بسيار بود، نياز
مردمان بدو بسيار بود، پس هر كه در آن نعمتها براى خدا كار كند، خدا نعمتها را براى
وى پايدار كند. و آنكه آن را چنانكه واجب است به مصرف نرساند، نعمت او را ببرد و
نيست گرداند.
هرچه در انجام دادن امور، روحيه خدمتگزارى
كاملتر باشد، ارزش كار و كارگزار بيشتر است؛ اميرمؤمنان (ع) سفارش مىكند كه بايد
در اين جهت حركت كرد. آن حضرت فرموده است:
لا يستقيم قضاء الحوائج
الا بثلاث: باستصغارها لتعظم، و باستكتامها لتظهر، و بتعجيلها لتهنؤ.
روا ساختن حاجت جز با سه چيز راست نيايد: خرد
شمردن آن تا بزرگ نمايد، پوشيدن آن تا آشكار گردد، و شتاب كردن در آن تا گوارا شود.
با پايبندى به چنين اصلى، خدمتگزارى به مردمان،
مطلوبترين كارها شمرده مىشود و در انجام دادن آن هيچ منتى نخواهد بود و هيچ
بزرگنمايى در خدمات صورت نخواهد گرفت و هيچ پيمان شكنى و خلاف و عدهاى اتاق انفاق
نخواهد افتاد. امام على (ع) در عهدنامه مالك اشتر چنين سفارش فرموده است:
و اياك و المن على رعيتك
باحسانك، أو التزيد فيما كان من فعلك أو أن تعدهم فتتبع موعدك بخلفك، فان المن يبطل
الاحسان، و التزيد يذهب بنور الحق، و الخلف يوجب المنقت عند الله و الناس، قال الله
تعاى *كبر مقنا عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون* .
بپرهيز كه با نيكى خود بر مردمان منت گذارى، يا
آنچه را كردهاى بزرگ بشمارى، يا آنان را وعدهاى دهى و در وعده خلاف آرى، كه منت
نهادن، ارج نيكى را ببرد، و كار را بزرگ شمردن نور حق را خاموش گرداند، و خلاف
وعده، خشم خدا و مردم را برانگيزد. و خداى متعال فرموده است:
بزرگ دشمنى است نزد خدا كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد.
و مهم آن است كه در خدمتگزارى مردمان آنجا كه
كارى انجام مىگيرد، بايد با ميل و رغبت، و علاقه و مطلوبيت صورت پذيرد؛ و آنجا كه
كارى انجام نمىگيرد، بايد با دوستى و مهربانى، و احترامنيت شغلى و پوزشخواهى همراه
شود؛ يعنى آنجا كه پاسخ ارباب رجوع، آرى است، با گوارايى باشد؛ و آنجا كه پاسخ كسى،
نه است، با پوزشخواهى همراه باشد. امام على (ع) در عهدنامه مالك اشتر، در اينباره
چنين آموزش داده است:
و أعظ ما أعطيت هنيئاً، و
امنع فى اجمال و اعذار.
آنچه مىبخشى، چنانبخش كه بر تو گوارا افتد، و
آنچه باز مىدارى، با مهربانى و پوزشخواهى همراه بود.
اميرمؤمنان (ع) خدمتگزارى به مردمان را چنان
ارج مىنهد كه از كارگزاران خود مىخواهد اينگونه رفتار نمايند؛ و اگر خدمتگزارى
به عنوان اصلى اساسى در مناسبات ادارى حاكم باشد، نه تنها رفتارها و عملكردها در
جهت مطلوب متحول خواهد شد، كه سختيهاى كار و مسئوليت، و تحمل ناگواريهاى حاصل از
رفتار نامناسب مردمان آسان خواهد شد، و نظام ادارى در نظر مردمان ارجمند خواهد شد.
امام على (ع) در حكمتى گرانقدر فرموده است:
لا يزهدنك فى المعروف من
لا يشكره لك، فقد يشكرك عليه من لا يستمتع بشىء منه، و قد تدرك من شكر الشاكر أكثر
مما أضاع الكافر، *و الله يحب المحسنين* .
هرگز ناسپاسى افراد از انجام دادن كار نيك
دلسردت نكند، كه كسانى نيز هستند كه بى هيچ بهره يافتنى سپاست مىگويند، و چه بسا
كه از سپاس سپاسگذاران بيش از ناسپاسى ناسپاسان بهرهمند شوى،
و خداوند نيكوكاران را دوست مىدارد.
اصل مسئوليتپذيرى
مسئوليتپذيرى در اخلاق ادارى، اصل مبنايى است
به گونهاى كه هر نوع بى مسئوليتى به مفهوم بيرون شدن از مسير درست و گام نهادن در
كجيها و ناراستيهاست. به بيان اميرمؤمنان على (ع):
و ان من أبغض الرجال الى
الله لعبدا و كله الله الى نفسه، جائراً عن قصد السبيل، سائراً بغير دليل. ان دعى
الى حرث الدنيا عمل، و ان دعى الى حرث الاخره كسل، كان ما عمل له واجب عليه، و كان
ما ونى فيه ساقط عنه.
دشمنترين مردمان در نزد خدا، بندهاى است كه
خدا او را به خود واگذارد؛ و او پاى از راه راست بيرون نهد و بى راهنما گام بردارد،
اگر به كار دنيايىاش خوانند، به كار پردازد، و اگر به كار آخرتىاش خوانند، سستى و
كاهلى نمايد؛ گويى آنچه براى آنكار كند بر او بايسته است، و آنچه در آن سستى و
كاهلى ورزد، از او ناخواسته.
كمال آدمى، به كمال مسئوليتپذيرى اوست. هر چه
كسى در مسئوليتپذيرى سستى ورزد، تباهى در كارش بيشتر خواهد بود، و هر چه كسى
مسئوليتپذيرى بيشترى داشته باشد، به كمال بيشترى از نظر اخلاق فردى و اخلاق ادارى
دست مىيابد. امام على (ع) حيطه مسئوليتپذيرى را بسيار گسترده تعيين نموده و از
كارگزاران و كاركنان خود خواسته است كه نسبت به كليه كارها و اقدمات، و نيز روابط و
مناسبات خود مسئوليتپذير باشند.
اتقوا الله فى عباده و
بلاده، فانكم مسؤولون حتى عن البقاع و البهائم.
از خدا بترسيد در حق بندگانش و شهرهايش، زيرا
شما مسئوليد حتى در برابر سرزمينها و چارپايان.
اصل مسئوليتپذيرى مىآموزد كه هركس در هر
مرتبهاى كه باشد، نسبت به تمام امور و كارهاى خود و مربوط به خود مسئول و
پاسخگوست. هيچ كارگزارى نمىتواند هرگونه كه خواست با مردم رفتار نمايد و خود را
نيز پاسخگو نداند. بر اين مبنا كسى حق كمترين اهانت و بى احترامى به مردم را ندارد
كه افراد حتى نسبت به نوع نگاه و بيان و رفتار خود مسئولند. امام على (ع) يادآور
شده است:
لا تقل ما لا تعلم، بل لا
تفل كل ما تعلم، فان الله سبحانه قد فرض على جوارحك كلها فرائض يحتج بها عليك يوم
القيامه.
چيزى را كه نمىدانى مگوى، حتى بسيارى از
چيزهايى را كه مىدانى بر زبان مياور، زيرا خدا بر اعضاى تو احكامى واجب كرده است
كه در روز رستاخيز بدان اعضا بر تو حجت خواهد آورد.
اميرمؤمنان (ع) در فرمانها و دستورالعملهاى
حكومتى و ادارى خود، كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى اش را به مسئوليتپذيرى تام
و تمام فراخوانده و از آنان خواسته است كه اصول اخلاق ادارى را نسبت به مردمان پاس
بدارند و بدانند كه از همه رفتارشان - خرد و درشت - پرسش خواهد شد و نسبت به همه
اعمال و رفتار خود مسئولند، چنانكه آن حضرت در عهدنامه محمد بن ابى بكر اينگونه
فرموده است:
فاخفض لهم جناحك، و ألن
لهم جانبك، و ابسط لهم و جهك، و اس بينهم فى اللحظه و النظره، حتى لا يطمع العظماء
فى حيفك لهم و لا ييأس الضعفاء من عدلك بهم، فان الله تعالى يسائلكم معشر عباده عن
الصغيره من أعمالكم و الكبيره، و الظاهره و المستوره.
با مردمان فروتن باش و نرمخو، و همواره
گشادهرو، و به يك چشم بنگر به همگان، خواه به گوشه چشم نگرى و خواه خيره شوى به
آنان، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوان از عدالتت مأيوس
نگردند، كه خداى متعال مىپرسد از شما بندگان، از خرد و دشت كارهايتان، و از آشكار
آن و نهان.
امام على (ع) خود در نخستين خطبه حكومتىاش
درباره تعهد و مسئوليت خويش در اداره امور فرموده است:
ذمتى بما أفول رهينه، و
أنا به زعيم.
آنچه مىگويم در عهده خويش مىدانم، و خود آن
را پايندانم.
اميرمؤمنان (ع) در اداره امور، مسئوليتپذيرى
را در والاترين مرتبه آن جلوه بخشيد و نشان داد كه چگونه و تا چه اندازه بايد
مسئوليتپذير بود. آن حضرت در نامهاى ادارى به عبدالله بن عباس، كارگزار خود در
بصره چنين نوشته است:
فاربع أبا العباس، رحمك
الله، فيما جرى على لسانك و يدك من خير و شر! فانا شريكان فى ذلك.
پس، ابوالعباس! خدايت بيامرزد در آنچه بر زبان
و دست تو جارى گردد، خوب باشد يا بد، كار به مدارا كن كه من و تو در آن شريك خواهيم
بود.
امام (ع) خود را در همه اعمال و رفتار
كارگزاران و كاركنانش شريك معرفى مىكند و به هيچوجه مسئوليت امور را به گردن
ديگران نمىافكند و نمىفرمايد كه اگر خطا و انحرافى در امور ادارى پيش آمد، آنان
خود مسئولند و من هيچ مسئوليتى ندارم، بلكه برعكس آن حضرت خود را مسئول معرفى
مىكند، زيرا وى سبب بعيد است و كارگزاران و كاركنانش سبب فريب. اين منطق
اميرمؤمنان (ع) است، برعكس ديگران، از نمونههاى زيباى مسئوليتپذيرى در اخلاق
ادارى امام على (ع) ماجرايى است كه سوده همدانى آن را نقل كرده است. وى گويد كه
اميرمؤمنان (ع) مردى را به حكومت ما گماشت و ميان ما و حاكم مناقشتى رفت، پس به نزد
على (ع) رفتم تا از حاكم شكايت كنم. آن حضرت در حال نماز بود، پس از نماز با كمال
رأفت و رحمت پرسيد آيا تو را حاجتى است؟ من شكايت خود
را به اطلاع او رسانيدم و على (ع) تا آن را شنيد گريست، سپس گفت:
اللهم اشهد على و اليهم انى لم أولهم و لم آمرهم بظلم خلقك و
لا بترك حقك.
(خدايا تو شاهد باش بر من و اين جماعت! من در
حكومت و امارت به آنان فرمان ستم بر مردم و ترك حق تو را ندادهام). آنگاه ورقهاى
از جيب خويش بيرون آورد و بر آن چنين نوشت: بسم الله الرحمن
الرحيم ، قد جاءتكم بينه من ربكم فأوفوا الكيل و
الميزان و لا تبخسوا الناس اشياءهم و و لا تعثوا فى
الارض مفسدين بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين و ما انا عليكم بحفيظ
ادا قرات كتابى هذا فاحتفظ بما فى يدك حتى يقدم عليك من يقبضه
منك، والسلام.
بسم الله الرحمن الرحيم،
در حقيقت، شما را از جانب پروردگارتان برهانى روشن آمده است. پس پيمانه و ترازو را
تمام نهيد، و اموال مردم را من مدهيد و و در زمين به
فساد سر برمداريد. اگر مومن باشيد، باقيمانده (حلال) خدا براى شما بهتر است، و من
بر شما نكاهبان نيستم. چون نامه من به دستت رسيد آنچه را كه تحت اختيار دارى
حفظ كن تا كسى بيايد آنها را از تو تحويل بگيرد، والسلام). سوده گويد:
اين نامه را گرفتم و به نزد كارگزار آن حضرت بردم و به او
سپردم، بىدرنگ همانگونه شد كه حضرت فرمان داده بود.
امام على (ع) مسئوليتپذيرى را اينگونه آموزش
داده است.
اصل انضباط
كارى
انضباط كارى يعنى سامان پذيرى، آراستگى، نظم و
ترتيب، و پرهيز از هرگونه سستى و بى سامانى در كار. اين امور از عمدهترين آداب
اخلاق ادارى است و هيچ سازمانى و نظامى بدون رعايت اين امور راه به جايى نخواهد
برد. بهترين سازمانها و نظامها با زير پا گذاشته شدن اصل انظباط كارى، به تباهى
كشيده مىشوند و همه وجوه مثبت آنها نيز بى ارزش مىگردد. توناترين مديران و
كارگزاران و كاركنان در يك مجموعه ادارى كه اصل انظباط كارى بر آن حاكم نيست،
توفيقى كسب نخواهد كرد و جز اتلاف نيرو بهرهاى نخواهد بد. امام على (ع) فرموده
است:
الأمور المنتظمه يفسدها
الخلاف.
كارهاى منظم و منضبط به سبب مخالفت و خلافكارى
تباه مىشود.امير مومنان (ع) در عهد نامه مالك اشتر به او مكرر سفارش كرده است كه
به گونهاى عمل نماييد كه انظباط كارى حفظ شود؛از جمله چنين سفارش شده است:
و امض لكل يوم عمله فان
لكل يوم ما فيه
كار هر روز را در همان روز انجام ده،زيرا هر
روز كارى مخصوص به خود دارد. انظباط كارى اقتضا مىكند كه هر كارى در زمان خودش
انجام شود و هيچ امرى به وقت ديگر سپرده نشود. همچنين لازمه انظباط كارى پرهيز از
شتابزدگى و نيز سستى در امور است.امام (ع) در اين باره فرمودهاست:
و اياك و العجله بالامور
قبل اوانها، او التسقط فيها عند امكانها، او اللجاجه فيها اذا تنكرت، او الوهن عنها
اذا استو ضحت فضع كل امر موضعه، و اوقع كل امر موقعه.
بپرهيز از شتاب در كارهايى كه هنگام انجام دادن
آن نرسيده، يا سستى در آن چون انجام دادنش ممكن گرديده، يا ستيزيدن كارهايى كه راه
راست در آن ناپديدار است، يا سستى ورزيدن آنگاه كه آشكار است. پس هر چيز را در جاى
آن بدار و هر كارى را به هنگام آن بگزار.
هرگونه سستى و بى نظمى در امور موجب تضييع حقوق
است، بنابراين لازم است تدابيرى صورت پذيرد تا جايى براى سستى و بى نظمى نباشد. به
بيان امام على (ع):
من اطاع التوانى ضيع
الحقوق.
آن كه نام خود را به دست سستى سپارد، حقوق را
خوار دارد.
با چنين نگرشى: امام (ع) فرموده است:
لا تتكل فى امورك على
كسلان.
در كارهاى خود بر اشخاص سست و تنبل تكيه مكن.
اصل پيگيرى
امور ادارى و پيشبردن اهداف سازمانى جز با
پيگيرى جدى كارها تحقق نمىيابد و هر كارى نيازمند پيگيرى جدى و تلاش اساسى است تا
به نتيجه مطلوب برسد و بدون وجود روحيه پيگيرى در كارها هيچ كارى بدرستى صورت
نمىپذيرد. اميرمؤمنان على (ع) در فرمانها و دستورالعملهاى حكومتى و ادارى خود،
كارگزاران و كاركنانش را به پيگيرى امور سفارش نموده و از آنان خواسته است كه كه در
خدمتگزارى مردمان پيگيرانه عمل كنند. آن حضرت در دستورالعملى چنين فرموده است:
و لا تحشموا احداً عن
حاجته، و لا تحبسوه عن طلبته.
كسى را از درخواستش به خشم نياوريد و حاجت كسى
را روا ناكرده مگذاريد، و كسى را از آنچه مطلوب اوست باز مداريد.
نظام ادارى نبايد به گونهاى باشد كه مردم سر
در گم شوند و يا كارشان معطل گردد و به سرگردانى گرفتار آيند. حبس كردن امور و
متوقف ساختن كارها از بزرگترين آفات نظام ادارى است كه جز با روحيه پيگيرى جدى رفع
نمىگردد. بنابراين كارگزاران و كاركنان نظام ادارى بايد اهل پيگيرى جدى كارها
باشند و اجازه ندهند هيچ كارى گرفتار حبس و توقف شود. همچنين در آن مواردى كه لازم
است خود مسئولان براى حل مسائل پيگيرى و اقدام كنند، نبايد كوتاهى بورزند. امام على
(ع) در عهدنامه مالك اشتر اينگونه مىآموزد:
ثم امور من امورك لابد من
مباشرتها: منها اجابه عمالك بما يعيا عنه كتابك، و منها اصدار حاجات الناس يوم
ورودها عليك بما تخرج به صدور اعوانك.
نيز بر عهده تو كارهايى است كه خود بايد آن را
انجام دهى، از آن جمله پاسخ گفتن عاملان توست آنجا كه معاونانت در مانند، و رساندن
وظيفه خود را نتوانند. ديگر نياز مردم را برآوردن در همان روز كه به تو عرضه دارند
و يارانت در انجام دادن تقاضاى آنان گرانى كنند و عذرى آرند.
اينگونه پيگيرى كردن امور، راه عذرى را
مىبندد و جايى براى سستى در كارها باقى نمىگذارد. همچنين وقتى مسئوليتى به كسى
سپرده مىشود، لازم است عملكرد فرد پيگيرى شود و چنانچه مشكلى در انجام يافتن
مسئوليت باشد، زود نسبت به رفع و حل آن اقدام گردد. زمانى كه امام على (ع) جرير بن
عبدالله بجلى را نزد معاويه فرستاد تا به معاويه گفتگو كند و او را به بيعت با امام
فراخواند، معاويه به معطل كردن جرير پرداخت تا فرصت لازم را به دست آورد و مردم را
براى خونخواهى عثمان تهييج كند، امام (ع) در عين آنكه فرص مذاكره را از جرير نگرفت،
اما كار او را پيگيرى مىكرد و چون مشخص شد كه معاويه به بهانه خونخواهى عثمان به
مخالفت با امام (ع) برخاسته و درصدد جنگ است، امام (ع) به جرير نامهاى نوشت و از
او خواست كه تكليف را يكسره كند. سخنان امام (ع) و نامه او در اين باره بيانگر روش
آن حضرت در پيگيرى امور است. شريف رضى آورده است كه پس از فرستادن جرير بن عبدالله
بجلى نزد معاويه، ياران امام به وى گفتند ساز جنگ را آماده فرما؛ امام در پاسخ آنان
فرمود:
ان استعدادى لحرب اهل
الشام و جرير عندهم، اغلام للشام، و صرف لاهله عن خيره ان ارادوه، ولكن قد وقت
الجرير وقتا لا يقيم بعده الا مخذوعا او صاعيا.
و الراى عندى مع الاناه فارودوا، و لا اكره لكم
الاعداد، و لقد ضربت انف هذا الامر و عينه، و قلبت ظهره و بطنه، فلم ار لى الا
القتال او الكفر بما جاء محمد، صلى اللع عليه. انه قد كان على الامه و ال احدث
احداثا، و اوجد الناس مقالا، فقالوا، ثم نقموا فغيروا.
همانا آماده شدن من براى نبرد با مردم شام، در
حالى كه جرير نزد آنهاست، بستن در آشتى با شام است، و بازداشتن شاميان از خير (طاعت
امام) اگر راه آن جويند (و طريق آشتى پويند). من جرير را گفتهام كه تا چه مدت در
شام بمان! اگر بيش از آن بماند، فريب خورده است يا نافرمان، و رأى من اين است كه
بردبار باشيم نه شتابان. پس با نرمى و مدارا دست به كار شويد؛ و خوش نمىدارم كه
آماده پيكار شويد. من اين كار را نيك سنجيدم، و درون و برون آن را ژرف ديدم؛ بايد
جنگيد يا به كفر گراييد. مردم حاكمى داشتند (عثمان) كه بدعتها پديد آورد، و زبان
طعن آنان را دراز كرد؛ بدو خرده گرفتند و كينه كشيدند؛ كار را دگرگون ساختند (و
پايان آن را ديدند).
و امام (ع) بالاخره در نامهاى به جرير بن
عبدالله بجلى اين طور نوشت و كار او را تمام ساخت:
اما بعد، فاذا اتاك كتابى
فاحمل معاويه على الفصل، و خذه بالامر الجزم، ثم خيره بين حرب مجليه، او سلم مخزيه،
فان اختار الحرب فانبذ اليه، و ان اختار السلم فخذ بيعته، والسلام.
امام بعد! چون نامه من به تو رسد، معاويه را
وادار تا كار را يكسيره نمايد. دو دلى را بگذارد و به يك سو گرايد. سپس او را آزاد
گذار در پذيرفتن جنگى كه مردم - شكست خورده - را از خانه هايشان برون اندازد، يا
آشتى اى كه - وى را - خوار سازد. اگر جنگ را پذيرفت بيا! و ماندن نزد او را نپذير،
و اگر آشتى را قبول كرد، از او بيعت بگير، والسلام.
اميرمؤمنان على (ع) در تمام موارد كارها را
بدرستى پيگيرى مىنمود و از كارگزاران خود نيز چنين مىخواست كه ارزش كارها به
پيگيرى آنها تا به نتيجه رساندنشان است، چنانكه از آن حضرت وارد شده است:
تمام العمل استكماله.
تمام شدن كارها به كامل كردن آنهاست.