ارباب امانت (اخلاق ادارى در نهج البلاغه)

مصطفى دلشاد تهرانى

- ۸ -


اصل مهرورزى‏

انجام دادن كارها و خدمتگزارى از سر مهرورزى والاترين هنر در اخلاق ادارى است. چنانچه اگر انجام دادن امور با مهرورزى توأم شود، صورتى زيبا و كاملاً انسانى مى‏يابد و موجب پيوند جانها و الفت قلبها مى‏گردد و در رفتار و مناسبات ادارى، انقلابى معنوبى به وجود مى‏آورد. اميرمؤمنان على (ع) در حكمتى والا فرموده است:

قلوب الرجال و حشيه، فمن تالفها اقبلت عليه.

دلهاى آدميان رمنده است؛ پس هركه با آن الفت برقرار سازد، روى بدو نهد.

خردورزى اقتضا مى‏كند كه كارگزاران و كاركنان نظام ادارى در همه امور مهرورزانه عمل و رفتار كنند كه هيچ چيز مانند مهرورزى سختيها را نمى‏زدايد و گرها را نمى‏گشايد؛ به بيان اميرمؤمنان (ع):

التودد نصف العقل

دوستى ورزيدن نيمى از خرد است.

من تالف الناس احبوه

كسى كه با مردم الفت گيرد، مردم دوستش دارند.

نيروى محبت از نظر اجتماعى، نيروى عظيم موثرى است و بهترين اجتماع آن اجتماعى است كه با نيروى محبت اداره شود. محبت زعيم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعيم و زمامدار. علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگى براى ثبات و ادامه حيات حكومت است. تا عامل محبت نباشد، رهبر نمى‏تواند و يا بسيار دشوار است كه اجتماعى رهبرى كند و مردم را افراطى منضبط و قانونى تربيت كند ولو اينكه عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار كند. مردم آن‏گاه قانونى خواهند بود كه از زمامدارشان علاقه ببينند، و آن علاقه هاست كه مردم را به پيروى و اطاعت مى‏كشاند. قرآن به پيغمبر خطاب مى‏كند كه اى پيغمبر، نيروى بزرگى را براى نفوذ در مردم و اداره اجتماع در دست دارى.

فيما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر

به موجب لطف و رحمت الهى، بر ايشان نرم دل شدى كه اگر تند خوى سخت دل بودى از پيرامونت پراكنده مى‏گشتند، پس، از آنا در گذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار با آنان مشورت كن.

در اينجا علت گرايش مردم به پيامبراكرم را علاقه و مهرى دانسته كه نبى اكرم نسبت به آنان مبذول مى‏داشت. باز دستور مى‏دهد كه ببخششان و برايشان استغفار كن و با آنان مشورت كن. اينها همه از آثار محبت و دوستى است، همچنان كه رفق و حلم و تحمل همه از شئون محبت و احسانند.

بر اين مبناست كه اميرمؤمنان على (ع) در آغاز عهدنامه مالك اشتر فرمان مى‏دهد كه اساس روابط و مناسبات ادارى بايد بر مهرورزى استوار باشد:

و اشعر قلبك الرحمه للرعيه، و المحبه لهم، و اللطف بهم.

قلب خود را لبريز ساز از رحمت بر مردمان و دوستى ورزيدن با آنان و مهربانى كردن به همگان.

از نظر امام على (ع) بهترين كارگزاران و كاركنان كسى است كه بتواند در خدمتگزارى بيشتر از سر مهرورزى عمل كند. از اين‏رو آن حضرت برگزيده‏ترين كارگزاران و فرماندهان را كسانى مى‏داند كه بتوانند بيشتر مهرورزى نمايند، چنانكه در عهدنامه مالك اشتر فرموده است:

و ليك آئر رووس جندك عندك من واساهم فى معونته، و افضل عليهم من جدته، بما يسعهم و يسع من وراءهم من خلوف اهليهم حتى يكون همهم هما واحدا فى جهاد العدو؛ فان عطفك عليهم يعطف قلوبهم عليك، و ان افضل قره عين الولاه استقامه العدل فى البلاد، و ظهور موده الرعيه.

بايد گزيده‏ترين سران سپاه نزد تو آن بود كه با سپاهيان يار باشد و آنان را كمك‏كار، و از آنچه دارد بر آنان ببخشايد، چندان كه خود و كسانشان را كه به جاى نهاده‏اند (و به مأموريت رفته‏اند) شايد، تا عزم همگى‏شان در جهان با دشمن فراهم آيد. زيرا مهرورزى تو بر آنان، دلهايشان را بر تو مهربان نمايد. و آنچه بيشتر ديده واليان بدان روشن است، برقرارى عدالت در شهرها و ميان مردمان دوستى پديدشدن است.

اميرمؤمنان (ع) چنان بر مهرورزى تأكيد و اهتمام كرده كه آن را حقى از جانب مردمان بر گردن كارگزاران معرفى نموده و فرموده است كه هرچه كارگزاران بالاتر رود بايد ميزان مهرورزى آنان به مردمان بيشتر شود:

امام (ع) بعد، فان حقا على الوالى الا يغيره على رعيته فضل ناله، و لا طول خص به، و ان يزيده ما قسم الله له من نعمه دنوا من عباده، و عطفا على اخوانه.

اما بعد، بر والى است كه اگر به زيادتى رسيد، يا نعمتى مخصوص وى گرديد، موجب دگرگونى او نشود، و آنچه خدا از نعمت خويش نصيبش كرده بر نزديكى وى به بندگان خدا و مهربانى او به برادرانش بيفزايد.

اصل رفق‏ورزى‏

رفق‏ورزى در روابط و مناسبات ادارى، اصلى مبنايى است كه بر و بار آن فراوان است؛ به بيان اميرمؤمنان على (ع):

من لان عوده، كثفت اغصانه.

هر كه نهال رفق‏ورزى به بار بود، شاخ و بر او بسيار بود.

رفق‏ورزى كارگزاران و كاركنان نه تنها مايه آرامش و بستر كمال خود آنان است، كه اسباب گشايش سختيها و زمينه نيل به مقاصد است. امير بيان، على (ع) در اين باره فرموده است:

الرفق ييسر الصعاب و يسهل شديد الاسباب.

رفق‏ورزى (در امور) دشواريها را آسان مى‏سازد و سببهاى سخت را سهل مى‏نمايد.

من استعمل الرفق لان له الشديد.

هر كه رفق و مدارا را به كار گيرد، هر سختى و دشوارى برايش آسان شود.

من كان رفيقا فى امره نال ما يريد من الناس.

هر كه در امور خويش، رفق و مدارا در پيش گيرد، به آنچه از مردم مى‏خواهد نايل شود.

در ديدگاه اميرمؤمنان (ع) رفق‏ورزى بهترين وسيله توفيق در امور است و بى گمان در اخلاق ادارى نقشى راهگشا و اساسى دارد، چنانكه از آن حضرت وارد شده است:

من عامل بالرفق وفق.

هر كه با رفق و مدارا عمل كند، موفق گردد.

بنابراين در انجام دادن امور بيش از هر چيز بايد از رفق و مدارا بهره گرفت و آن را كليد كارها رفتارها و مناسبات قرار داد، كه پيشواى موحدان، على (ع) سفرش فرموده است:

عليك بالرفق، فانه مفتاح الصواب و سجيه اولى الالباب.

بر تو باد، به رفق و مدارا، زيرا كه آن كليد درستى (امور) و از مختصات خردمندان است.

اميرمؤمنان على (ع) بهترين سياست و مديريت را آن مى‏داند كه بر مبناى رفق و مدارا باشد كه خير و بركت و مدارا و ملايمت است و بدى و نكبت در تندى و خشونت. آن حضرت فرموده است:

يغم السياسه الرفق.

رفق و مدارا سياست خوبى است.

راس السياسه الرفق.

راس و سر سياست رفق و مداراست.

با اين نگاه، هركس در هر مرتبه‏اى از مراتب نظام ادارى بايد به رفق‏ورزى تكيه كند و براساس آن خدمتگزارى مايد؛ به بيان امام على (ع):

اذا ملكت فارفق.

هرگاه زمامدار شدى، بايد مدارا نمايى و رفق‏ورزى.

در روابط و مناسبات كارى و ادارى اصل بر وفق و مداراست و شدت جز آنجا كه چاره‏اى نيست، آن هم در چارچوب حقوق و حدود اعمال مى‏گردد. اميرمؤمنان على (ع) در يكى از دستورالعملهاى حكومتى و ادارى خود به كارگزارانش اين‏گونه آموزش داده است:

فاستعن بالله على ما اهمتك، و اخلط الشده بضغث من اللين، و ارفق ما كان الرفق ارفق، و اعتزم بالشده حين لا تغنى عنك الا الشده، و احفض للرعيه جناحك، و ابسط لهم وجهك، و الن لهم جانبك.

در مورد آنچه برايت مهم است از خدا يارى طلب. و شدت را با پاره‏اى ملايمت در هم‏آميز، و هر جا كه رفق و مدارا شايسته‏تر است، مدار كن و رفق‏ورز و آنجا كه با شدت عمل كار پيش نمى‏رود، شدت را به كار بند. با مردمان فروتن باش و روى گشاده‏دار و نرمش را نسبت به آنان نصب العين خود گردان.

رفق‏ورزى چنان در روابط انسانى كارساز است كه در رفتار با مخالفان نيز چيزى مانند مدارا مؤثر نيست. امام على (ع) فرموده است:

الرفق يفل حد المخالفه.

رفق و مدارا، تندى مخالفت را كند مى‏سازد.

امام على (ع) در نظام ادارى خود، كارگزاران و كاركنانش را به رفق و مداراى همه جانبه سفارش كرده و از آنان خواسته كه با مردمان رفق بورزند، چنانكه در عهدنامه مالك اشتر فرموده است:

فانهم صنفان:اما اخلاق ادارى لك فى الدين، او نظير لك فى الخلق، يفرط منهم الزلل، و تعرض لهم العلل، و يوتى على ايديهم فى العمد و الخطاء، فاعطهم من عفوك و صفحك مثل الذى تحب و ترضى ان يعطيك الله من عفوه و صفحه.

مردمان دو دسته‏اند: دسته برادر دينى تواند، و دسته ديگر در آفرينش با تو همانندند. گناهى از ايشان سر مى‏زند، يا علتهايى بر آنان عارض مى‏شود، يا خواسته و ناخواسته خطايى بر دستشان مى‏رود. به خطايشان منگر، و از گناهشان درگذر، چنانكه دوست دارى خدا بر تو ببخشايد و گناهت را عفو فرمايد.

امام (ع) كارگزاران و كاركنان خود را به مدارا با مردم فرمان داده و اينكه كارها را با گذشت و بزرگوارى پيش ببرند؛ و حتى آن حضرت فرمان داده است كه به عيبجويان و تنگ‏نظران و سخن‏چينان ميدان داده نشود، بلكه چنين كسانى منفور شمرده شوند تا نظام ادارى به نظامى عيبجويانه و تنگ‏نظرانه و سخن‏چينانه تبديل نشود. آن حضرت در عهدنامه مالك اشتر در بيانى والا فرموده است:

و ليكن ابعد رعيتك منك، و اشناهم عندك، اطلبهم لمعائب الناس؛فان فى الناس عيوبا، الوالى احق من سترها، فلا تكشفن عما غاب عنك منها، فانما عليك تطهير ما ظهر لك، و الله يحكم على ما غاب عنك، فاستر العروه ما استطعت يستر الله منك ما تحب ستره من رعيتك. اطلق عن الناس عقده كل حقد، و اقطع عنك سبب كل وتر، و تغاب عن كل ما لا يصح لك، و لا تعجلن الى تصديق ساع، فان الساعى غاش، و ان تشبه بالناصحين.

از مردمان آن را خود دورتردار و با او دشمن باش كه عيب ديگران را بيشتر جويد، كه همه مردم را عيبهاست، و والى از هركس سزاوارتر به پوشيدن آنهاست. پس مبادا آنچه را بر تو نهان است، آشكارگردانى؛ و بايد آن را كه برايت پيداست بپوشانى، و داورى در آنچه از تو نهان است با خداى جهان است. پس چندان كه توانى زشتى را بپوشان تا آن را كه دوست دارى بر مردمان پوشيده ماند، خدا بر تو بپوشاند، گره هر كينه را (كه از مردم دارى) بگشاى و رشته هر دشمنى را پاره نماى.خود را آنچه برايت آشكار نيست، ناآگاه گير، و شتابان گفته سخن چين را مپذير، كه سخن‏چين نرد خيانت بازد، هر چند خود را همانند خيرخواهان سازد.

امام على (ع) رفق‏ورزى را اين‏گونه گسترده آموزش داده است كه رفق و مدارا در پيشرفت امور و دستيابى به مقاصد از هر چيز ديگر مؤثرتر است.

اصل خوشرفتارى‏

نوع رفتار كارگزاران و كاركنان نظام ادارى بويژه با مردمان از ملاكهاى اساسى در تعيين ماهيت نظام ادارى است و آنچه پبيش از هير چيز ديگر در دل و ديده مردمان تأثير مى‏گذارد و آنان را به قضاوت مى‏نشاند، خوشرفتارى يا بدرفتارى كارگزاران و كاركنان نظام ادارى است. از اين‏رو خوشرفتارى برخاسته از ديدگاهى انسان‏دوستانه و خدمتگزارانه از اصول اساسى در اخلاق ادارى است. خوشرفتارى‏اى كه در تمام روابط و مناسبات ظهور داشته باشد و موسمى و مقطعى و تكلفى نباشد. اميرمؤمنان على (ع) با تأكيد بسياز از كارگزاران و كاركنان نظام ادارى خواسته است كه با مردمان خوشرفتار باشند؛ نگاهشان، سخنانشان، عملكردشان، خدمتگزارى‏شان، همه و همه اين‏گونه باشد. آن حضرت در آغاز فرمان حكومتى خود به عبدالله بن عباس، هنگامى كه او را در بصره به جاى خود گمارد، چنين فرمود:

سع الناس بوجهك و مجلسك و حكمك؛ و اياك و الغضب، فانه طيره من الشيطان. و اعلم أن ما قربك من الله يباعدك من النار، و ما باعدك من الله يقربك من النار.

با مردمان گشاده‏رو باش آن‏گاه كه آنان را ببينى، يا درباره آنان حكمى دهى، يا در مجلس ايشان نشينى. از خشم بپرهيز كه نشانى سبكى سر است و شيطان آن را راهبر است. و بدان آنچه تو را به خدا نزديك كند از آتش دور ساز، و آنچه تو را از خدا دور سازد به آتشت دراندازد.

امام على (ع) از عبدالله بن عباس خواسته است كه در كليه امور خود با مردمان خوشرفتارى را مبنا قرار دهد. همچنين آن حضرت در آغاز عهدنامه محمد بن ابى بكر، آين‏گونه فرمان داده است:

فاحفض لهم جناحك، و ألن لهم حانبك و ابسط لهم وجهك.

با مردمان فروتن باش و نرمخو، و هموار و گشاده‏رو.

و در نامه‏اى ديگر به يكى از كارگزارانش چنين فرمان داده است:

و اخفض للرعيه جناحك، و ابسط لهم وجهك، و ألن لهم جانبك.

در برابر مردمان فروتن باش، و آنان را با گشاده رويى و نرمخويى بپذير.

گشاده رويى و فروتنى و نرمخويى را نفوذ در دلها و پيوند قلبهاست، و بدين امور خوشرفتارى معنا مى‏يابد. اميرمؤمنان (ع) در حكمتى والا فرموده است:

البشاشه حباله الموده.

گشاده رويى دام دوستى است.

امام على (ع) به كارگزاران و كاركنان خود مى‏آموخت كه در همه امور ادارى و روابط انسانى با خوشرفتارى عمل كنند، چنانكه آن حضرت در دستورالعمل خود به ماموران مالياتى فرموده است:

انطلق على تقوى الله وحده لا شريك له. و لا تزوعن مسلما و لا تجتازن كارها، و لا تاخذن اكثر من حق الله فى ماله، فاذا قدمت على الحى فانزل بمائهم من غير أن تخالط ابياتهم، ثم امض اليهم بالسكينه و الوقار، حتى تقوم بينهم فتسلم عليهم، و لا تخدج بالتحيه لهم. ثم تقول: عبادالله، ارسلنى اليكم ولى الله و خليفته، لاخذ منكم حق الله فى اموالك، فهل الله فى اموالكم من حق فتودوه الى وليه، فان قال قائل: لا، فلا تراجعه، و ان انعم لك منعم فانطلق معه من غير ان تخيفه او توعده او تعسفه او ترهقه فخذ ما اعطاك من ذهب او فضه؛ فان كان له ماشيه او ابل فلا تدخلها الا باذنه، فان اكثرها له، فاذا اتيتها فلا تدخل عليها دخول متسلط عليه و لا عنيف به. و لا تنفرون بهيمه و لا تفزعنها، و لا تسوءن صاحبها فيها.

برو با ترس از خدا، كه يگانه است و بى همتا. مسلمانى را مترسان! و اگر او را خوش نيايد، بر سر وى مران! و بيش از حق خدا از مال او مستان! چون به قبيله رسى، بر سر آب آنان فرود آى و به خانه‏هايشان در مياى! پس آهسته و آرامنيت شغلى سوى ايشان رو تا به ميان آنان رسى و سلامشان كن و درود گفتن كوتاهى مكن! سپس بگو: بندگان خدا، آيا خدا را در مالهاى شما حقى است تا آن را به ولى او بپردازيد؟ اگر كسى گفت: نه! معترض او مشو؛ و اگر كسى گفت: آرى! با او برو، بى‏آنكه او را بترسانى، يا بيمش دهى، يا بر او سخت‏گيرى، يا كار را بر او سخت گردانى! آنچه از زر و سيم به تو دهد، بگير؛ و اگر او راگاو و گوسفند و شترهاست، بى رخصت او ميان آن در مشو، كه بيشتر آن رمه، او راست؛ و چون به رمه رسيدى چونان كسى به ميانشان مرو كه بر رمه چيرگى دارد يا خواهد كه آنها را بيازارد؛ و چارپايان را از جاى مگريزان و مترسان، و با صاحب آن در گرفتن حق خدا بدرفتارى مكن!

اميرمؤمنان (ع) خوشرفتارى با مردمان را تا اين اندازه مورد توجه قرار داده و كارگزاران و كاركنان نظام ادارى را بدان فراخوانده است.

اصل بردبارى‏

هر كس كه در هر مرتبه‏اى از مراتب نظام ادارى قرار مى‏گيرد بايد با بردبارى تمام امور را پيش ببرد و در برابر خواست مردمان و احتياجات آنان كم‏حوصلگى نداشته باشد و با تحمل فراوان خدمتگزارى نمايد. امام على (ع) در دستورالعملهاى حكومتى و ادارى خود، كارگزاران و كاركنان را به چنين بردبارى‏اى فراخوانده است:

و اصبروا لحوائجهم.

در بر آوردن حاجتهاى مردمان شكيبايى ورزيد.

اميرمؤمنان (ع) بردبارى را در كنار دانش در رأس ارزشها معرفى كرده است، چنانكه وقتى او را از خير پرسيدند، فرمود:

ليس الخير أن يكثر مالك و ولدك، ولكن الخير أن يكثر علمك و يعظم حلمك.

خير آن نيست كه مال و فرزندت بسيار شود، بلكه خير آن است كه دانشست فراوان گرددد و بردبارى‏ات بزرگمقدار.

بنابراين يك نظام ادارى ارزشمند، نظامى است كه بر اعمال و رفتار كارگزاران و كاركنانش بردبارى حاكم باشد. از اين‏روست كه امام على (ع) از جمله معيارهاى گزينش فرماندهان را بردبارى برشمرده و در عهدنامه مالك اشتر فرموده است:

فول من جنودك أنصحهم فى نفسك لله و لرسوله و لامامك، و انقاهم جبيبا، و أفضلهم حلما، ممن يبطى عن الغضب، و يستريح الى العذر.

پس از سپاهيان خود كسى را بگمار كه خيرخواهى وى براى خدا و رسول او و امام تو بيشتر بود و دامن او پاكتر و بردبارى‏اش برتر، كه دير به خشم آيد و زود به پذيرفتن پوزش گرايد.

مشخص است كه اميرمؤمنان (ع) تا چه اندازه به وجود اصل بردبارى در امور ادارى توجه دارد كه آن را از معيارهاى گزينش مسئولان قرار داده است؛ و در واقع بدون بردبارى هيچ كارى به نتيجه مطلوب نمى‏رسد و انسانى كه فاقد بردبارى است، فاقد اختيار خويش و پيوسته اسير تصميم‏گيريهاى تند و رفتار نادرست است. امام على (ع) در نامه خود به حارث همدانى در اين باره چنين سفارش فرموده است:

و اكظم الغيظ و تجاوز عند المقدره، و احلم عند الغضب، و اصفح مع الدوله تكن لك العاقيه...و احذر الغضب فانه جند عظيم من جنود ابليس.

خشم خود را فرو خور، و به وقت توانايى درگذر. و گاه خشم در بردبارى بكوش، و به هنگام قدرت (از گناه) چشم پوش تا عاقبت تو را باشد.

همچنين آن حضرت در عهدنامه مالك اشتر چنين فرمان داده است:

املك حميه انفك، و سوره حدك، و سطوه يدك، و غرب لسانك، و احترس من كل ذلك بكف البادره، و تأخير السطوه، حتى يسكن غضبك فتملك الاختيار. و لن تحكم ذلك من نفسك حتى تكثير همو مك بذكر المعاد الى ربك.

به هنگام خشم خويشتندار باش و تندى و سركشى ميار و دست قهر پيش مدار و تيزى زبان بگذار، و از اين جمله خوددارى كن، با سخن ناسنجيده بر زبان نياوردن، و در قهر تأخير كردن، تا خشمت آرام شود و عنان اختيار به دستت آيد؛ و چنين قدرتى بر خود نيابى جز كه فراوان به يادآورى كه در راه بازگشت به سوى كردگارى.

كارگزاران و كاركنان نظام ادارى جز با بردبارى نمى‏توانند وظايف خود را انجام دهند و حقوق را برپا سازند و مردمان را خدمت كنند، چنانكه امام (ع) وقتى به بر پا كردن جلساتى براى گفتگو متقابل و بيان مشكلات و مسائل فرمان مى‏دهد، نسبت به تنديها و بد زبانيهاى مردمان، سفارش به بردبارى مى‏نمايد:

و اجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك، و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذى خلقك، و تقعد عنهم جندك و أعوانك من أحراسك و شرطك، حتى يكلمك متكلمهم غير متتعتع، فانى سمعت رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - يقول فى غير موطن: لن تقدس امه لا يوخذ للضعيف فيها حقه من القوى غير متتعتع. ثم احتمل الخرق منهم و العى و نح عنهم الضيق و الانف يبسط الله عليك بذلك أكناف رحمته، و يوجب لك ثواب طاعته.

و بخشى از وقت خود را خاص كسانى كن كه به تو نياز دارند. خود را براى كار آنان فارغ‏دار و در مجلسى عمومى بنشين و در آن مجلس برابر خدايى كه تو را آفريده فروتن باش و سپاهيان و يارانت را كه نگهبانانند يا تو را پاسبانان، از آنان بازدار، تا سخنگوى آن مردم با تو گفتگو كند بى‏درماندگى در گفتار كه من از رسول خدا (ص) بارها شنيدم كه مى‏فرمود: هرگز امتى را پاك - از گناه - نخوانند كه در آن امت - بى آنكه بترسند - و در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند. و درشتى كردن و درست سخن نگفتن آنان را بر خود هموار كن و تنگخويى بر آنان و خود بزرگ‏بينى را از خود بران، تا خدا بدين كار درهاى رحمت خود را بر روى تو بگشايد و تو را پاداش فرمانبردارى عطا فرمايد.

روابط انسانى جز با بردبارى زيبايى نمى‏يابد و امور ادارى جز به بردبارى قوامنيت شغلى پيدا نمى‏كند. در حكمتهاى نورانى امام على (ع) آمده است:

الحلم عطاء ساتر، و العقل حسام قاطع، فاستر خلل خلقك بحلمك، و قاتل هواك بعقلك.

بردبارى پرده‏اى پوشان، و خرد شمشيرى است بران؛ پس نقصانهاى خلقت را با بردبارى‏ات بپوشان، و با خرد خويش هواى نفست را بميران.

بردبارى در انجام دادن امور ادارى، كمالى است كه نظام ادارى را سلامت مى‏دارد و آن را به ارجمندى مى‏رساند كه به بيان امام على (ع):

لا عز كالحلم.

هيچ عزتى چون بردبارى نيست.

با توجه به جايگاه بردبارى در اخلاق ادارى بايد تلاش شود كه كارگزاران و كاركنان نظام ادارى متصف به بردبارى باشند و براساس بردبارى عمل و رفتار نمايند. اميرمؤمنان على (ع) سفارش كرده است كه آنان كه فاقد بردبارى‏اند، تلاش كنند كه آن را كسب كنند و با القا و تلقين و تكليف به خود، آن را در خود ايجاد نمايند:

ان لم تكن حليماً فتحلم، فانه قل من تشبه بقوم الا أوشك أن يكون منهم.

اگر بردبار نيستى، خود را به بردبارى وادار، چه كم است كسى كه خود را همانند مردمى كند و از جمله آنان نشود.

امام على (ع) توصيه مى‏كند كه با واداشتن خود به بردبارى، آن را به صورت ملكه رفتارى درآوريد كه اين امر شدنى است. امام خمينى در اين‏باره چنين مى‏فرمايد:

بايد دانست كه به واسطه شدت اتصالى كه مابين ملك بدن و روح است - چنانچه در فلسفه اعلا ثابت است كه نفس داراى نشئات غيب و شهادت است، و آن، عالى در عين دنو است و دانى در عين علو است، و با وحدت، تمام قوا است - بنابراين، تمام آثار ظاهريه در روح، و آثار معنويه در ملك بدن سرايت مى‏كند. پس اگر كسى در حركات و سكنات مواظبت كند كه با سكونت و آرامش رفتار كند، و در اعمال صوريه مانند اشخاص حليم رفتار كند، كم‏كم اين نقشه ظاهر به روح سرايت كند و روح از آن متأثر شود؛ و نيز اگر مدتى كظم غيظ كند و حلم را به خود ببندد، ناچار اين تحلم به حلم منتهى شود و همين امر تكلفى زورى امر عادى نفس شود. و اگر مدتى انسان، خود را به اين امر وادار كند و مواظبت كامل از خود كند و مراقبت صحيح نمايد، نتيجه مطلوبه البته حاصل شود.

اصل دادورزى‏

رعايت عدل و انصاف در روابط و مناسبات ادارى و در خدمتگزارى مردمان اصلى است كه بدون آن، نظام ادارى از صورت انسانى بيرون مى‏رود و هر فساد و تباهى گريبانگير آن مى‏شود. حاكميت عدالت در نظام ادارى، و پاس داشتن داد و حفظ حقوق ديگران همانند حقوق خود، و در مقام داورى حقوق طرفين را يكسان و برابر رعايت كردن، و براى ديگران حقوقى برابر خود قائل‏شدن مهمترين قاعده‏اى است كه حافظ سلامت و قوت نظام ادارى و مايه پيوند دلهاست. از اميرمؤمنان على (ع) در اين باره چنين وارد شده است:

الانصاف أفضل الشيم.

دادورزى برترين خصلتهاست.

على الانصاف ترسخ الموده.

بر دادورزى دوستى پايدار مى‏ماند.

در روابط انسانى با ظهور بى انصافى و بى عدالتى، پيوندهاى انسانى و دوستى رنگ مى‏بازد:

لا تدوم على عدم الانصاف الموده.

دوستى بر عدم انصاف پاينده نمى‏ماند.

در ديدگاه امام على (ع) بدترين صورت روابط انسانى اين است كه اشخاصى خواهان دادورزى باشند و خود بى انصافى نمايند:

أجور السيره أن تننتصف من الناس، و لا تعاملهم به.

ناراست‏ترين راه و رسم اين است كه خواهان دادورزى باشى و با مردمان داد نورزى.

اميرمؤمنان (ع) چنان جايگاهى براى دادورزى قائل است كه نظام دين را اين‏گونه تبيين مى‏فرمايد:

نظام الدين خصلتان. انصافك من نفسك، و مواساه اخوانك.

نظام دين و رشته پيوستگى آن، دو خصلت است: دادورزى از جانب خودت، و شريك دانستن برادرانت.

رشته پيوستگى حقيقى آدميان، دادورزى است و اين امر در روابط و مناسبات ادارى به دليل ماهيت آن از اهميت بيشترى برخوردار است. كارگزاران و كاركنان يك نظام زمانى به اعتبار حقيقى دست مى‏يابند كه خود را ميان خويش و ديگران ميزان قرار دهند و آنچه براى خود مى‏خواهند براى ديگران بخواهند و اين را مبناى رفتار سازمانى و ادارى خود قرار دهند. امام على (ع) در نامه خود به فرزندش حضرت مجتبى (ع) چنين فرموده است:

يا بنى اجعل نفسك ميزانافيما بينك و بين غيرك؛ فاحبب لغيرك ما تحب لنفسك، و اكره له ما تكره لها، و لا تظلم كما لا تحب أن تظلم، و أحسن كما تحب أن يحسن اليك، و استقبح من نفسك ما تستقبح من غيرك، و ارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسك.

پسرم! خود را ميان خويش و ديگران ميزانى بشمار؛ پس آنچه براى خود دوست مى‏دارى، براى جز خود دوست بدار؛ و آنچه تو را خوش نيايد، براى او ناخوش بشمار؛ و ستم مكن چنانكه دوست ندارى بر تو ستم رود، و نيكى كن چنانكه دوست مى‏دارى به تو نيكى كنند؛ و آنچه از جز خود زشت مى‏دارى، براى خود زشت بدان؛ و از مردم براى خود آن را بپسند كه از خود مى‏پسندى در حق آنان؛ و مگوى (به ديگران) آنچه خوش ندارى شنيدن آن.

همچنين آن حضرت در حكمتى والا فرموده است:

كفاك أدبا لنفسك اجتناب ما تكرهه من غيرك.

در ادب نفست اين بس كه واگذارى، آنچه را از جز خود ناپسند شمارى.

اگر همين قاعده در نظام ادارى رعايت شود، رابطه كارگزاران و كاركنان با مردمان سامانى درست مى‏يابد و عدل و احسان جلوه پيدا مى‏كند. اميرمؤمنان (ع) درباره فرموده خداى متعال: ان الله يأمر بالعدل و الاحسان (همانا خداوند به انصاف و نيكوكارى فرمان مى‏دهد) گفته است:

العدل الانصاف، و الاحسان التفضل.

عدل انصاف است و احسان نيكويى كردن.

خداوند به انصاف و نيكويى كردن فرمان داده است و اين فرمان شمول دارد و نظام ادارى‏اى، نظامى اخلاقى است كه تمام روابط و مناسبات آن براساس دادورزى باشد. بر اين مبناست كه امام على (ع) كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى خود را پيوسته به دادورزى فراخوانده است، چنانكه در عهدنامه مالك اشتر فرموده است:

أنصف الله و أنصف الناس من نفسك، و من خاصه أهلك، و من لك فيه هوى من رعيتك؛ فانك الا تفعل تظلم! و من ظلم عباد الله كان الله خصمه دون عباده، و من خاصمه الله أدحض حجته، و كان لله حربا حتى ينزع أو يتوب. و ليس شى‏ء أدعى الى تغيير نعمه الله و تعجيل نقمته من اقامه على ظلم، فان الله سميع دعوه المضطهدين، و هو للظالمين بالمرصاد.

نسبت به خداوند و نسبت به مردمان از جانب خود، و از سوى خويشاوندان نزديكت و از سوى رعاياى مورد علاقه‏ات، انصاف به خرج ده! كه اگر به انصاف عمل نكنى ستم نموده‏اى؛ و كسى كه بر بندگان خدا ستم كند، خدا به جاى بندگانش دشمن او بود، و آن را كه خدا دشمن گيرد، دليل وى را نپذيرد و او با خدا سر جنگ دارد، تا آن‏گاه كه بازگردد و توبه آرد؛ و هيچ چيز چون بنياد ستهم نهادن، نعمت خدا را دگرگون ندارد، و كيفر او را نزديك نيارد، كه خدا شنواى دعاى ستمديدگان است و در كمين ستمكاران.

همچنين آن حضرت در دستورالعملى به مأموران جمع آورى خراج فرموده است:

فانصفوا الناس من أنفسكم.

پس، از جانب خود با مردمان انصاف روا داريد.

دادورزى‏اى كه امام على (ع) از كارگزاران و كاركنان خود مى‏خواهد نسبت به مردمان رعايت كنند تا بدانجاست كه به آنان فرمان مى‏دهد حتى در نگاه‏كردن آن را پاس بدارند و چنان منصفانه رفتار كنند كه هيچ بهره‏كش و ستمگرى در آنان طمع نبندد. آن حضرت در عهدنامه محمد بن ابى‏بكر اين‏گونه فرمان داده است:

و آس بينهم فى اللحظه و النظره حتى لا يطمع العظماه فى حيفك لهم و لا يياس الضعفاه من عدلك، فان الله تعالى يسائلكم معشر عباده عن الصغيره من أعمالكم و الكبيره، و الظاهره و المستوره.

و به يك چشم بنگر به همگان، خواه به گوشه چشم مگرى و خواه خيره شوى به آنان، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان ببندند و ناتوانان از عدالتت مأيوس نگردند، كه خداى متعال مى‏پرسد از شما بندگان، از خرد و درشت كارهايتان، و از آشكار آن و نهان.

امام (ع) در دستورالعملى ديگرى به برخى كارگزاران خود همين راه و رسم را يادآور شده و خواسته است كه دادورزى در روابط و مناسبات ادارى در حد تام و تمام رعايت گردد:

و آس بينهم فى اللحظه و النظره، و الاشاره و التحيه، حتى لا يطمع العظظماء فى حيفك و لا ييأس الضعفاء من عدلك.

و با همگان يكسان رفتار كن، گاهى كه گوشه چشم به آنان افكنى يا خيره‏شان نگاه كنى، يا يكى را به اشارت خوانى، يا به يكى تحيتى رسانى، تا بزرگان در تو طمع ستم (بر ناتوان) نبندند، و ناتوانان از عدالتت مأيوس نگردند.

در اين صورت است كه نظام ادارى مورد اعتماد مردم قرار مى‏گيرد و مى‏تواند وظيفه خود را در امانتدارى و خدمتگزارى بدرستى انجام دهد، امام على (ع) فرموده است:

انصفوا الناس من أنفسكم يوثق بكم.

از جانب خود با مردمان انصاف بورزيد تا به شما اعتماد كنند.

اصل نفى خودكامگى‏

اخلاق ادارى با هرگونه خودكامگى منافات دارد و در رفتار و مناسبات ادارى، هر صورتى از خودكامگى رأيى، خودسرى، خودمدارى و سلطه‏گرى تباه كننده فرد و نظام ادارى است. امام على (ع) در تمام دوران حكومت خود تلاش كرد تا زمينه‏هاى خودكامگى را در عرصه‏هاى گوناگون بزدايد و اصل و نفى خودكامگى را در نظام ادارى خود حاكم سازد. عهدنامه‏ها و دستورالعملها و فرمانهاى حكومتى امام (ع) از يك سو و رفتار و عملكرد خود آن حضرت از سوى ديگر بيانگر جايگاهى است امام (ع) براى اصل نفى خودكامگى در نظام خويش قائل بوده است. آن حضرت در عهدنامه مالك اشتر چنين يادآورى فرموده است:

و لا تفولن انى مومر آمر فأطاع، فان ذلك ادغال فى القلب، و منهكه للدين، و تقرب من الغير.

مبادا بگويى كه من اكنون بر آنان مسلطم، از من فرمان دادن است و از ايشان اطاعت كردن، زيرا اين كار دل را سياه و تباه سازد و دين را پژمرده و بى آبرو نمايد و نعمت را زايل، و بلا و آفت را نزديك گرداند.

اميرمؤمنان (ع) هرجا در نظام ادارى خودكامگى خطر خودكامگى را از سوى كارگزاران و كاركنان خود احساس يا مشاهده مى‏كرد، بى‏درنگ به درمان و قطع ريشه آن همت مى‏نمود و نسبت به نفى خودكامگى از همه وجوه دستگاه ادارى خود تلاشى شگفت روا مى‏داشت. آن حضرت در نامه‏اى به اشعث بن قيس استاندار آذربايجان كه حال و هواى نظام ادارى عصر خلافت عثمان را داشت و خودكامگى را خودكامه مى‏پنداشت، چنين انگاشت:

ليس لك أن تفتات فى رعيه، و لا تخاطر الا بوثيقه.

اين حق براى او نيست كه در ميان مردمان به استبداد و خودكامگى رأيى عمل نمايى و به كارى دشوار جز با دستاويز محكم درآيى.

امام على (ع) كارگزاران و كاركنان خود را بشدت از هرگونه خودمدارى پرهيز داده و آن را منشأ همه بدبختيها و خواريها معرفى كرده، چنانكه در عهدنامه مالك اشتر فرموده است:

اياك و مساماه الله فى عظمته، و التشبه به فى جبروته، فان الله يذل كل جبار، و يهين كل مختال.

بپرهيز كه در بزرگى فروختن، خدا را همنبرد خوانى و در كبريا و عظمت خود را همانند او دانى كه خدا هر سركشى را خوار مى‏سازد و هر خودبينى را بى مقدار.

خودكامگى آدمى را به سركشى و تعدى مى‏كشاند و اين امر در نظام ادارى به دليل وجود ارتباطات انسانى و لزوم خدمتگزارى بسيار خطرآفرين است، به گونه‏اى كه به محض ظهور خودكامگى در كارگزاران و كاركنان نظام ادارى، حقوق مردمان زير پا گذاشته مى‏شود و حرمت و كرامتشان شكسته مى‏گردد و اموال و داراييهايشان چپاول مى‏شود و امورشان مختل مى‏گردد. اميرمؤمنان (ع) در اين باره چنين هشدار داده است:

و لا تكونن عليهم سبعاً ضارياً، تغتنم أكلهم.

همچون جانورى درنده مباش كه خوردن مردمان را غنيمت شمارى.

خودكامگى از آدمى جانورى درنده‏خوى مى‏سازد و خودمدارى بر روحش حاكم است و تمامت‏خواهى و امتيازجويى همتش است. امام (ع) درباره ظهور اين پديده خطرناك در نظام ادارى به كارگزاران خود چنين فرموده است:

و اياك و الاستئثار بما الناس فيه اسوه، و التغابى عما يغنى به مما قد وضح للعيون، فانه مأخوذ منك لغيرك، و عما قليل تنكشف عنك أغطيه الأمور، و ينتصف منك للمظلوم.

بپرهيز از امتيازخواهى و اينكه چيزى را به خود مخصوص دارى كه (بهره) همه مردم در آن يكسان است؛ و از تغافل در آنچه به تو مربوط است و براى همه روشن است، برحذر باش، زيرا به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسئول و پاسخگويى و به زودى پرده از روى كارهايت كنار مى‏رود و داد ستمديده از تو بستانند.

اميرمؤمنان (ع) خودكامگى را مايه هلاكت و تباهى دانسته و همگان را از آن بر حذر داشته و فرموده است:

من استبد برأيه هلك.

هر كه استبداد ورزد هلاكت شود.

بدين ترتيب نظام ادارى‏اى كه امام على (ع) تصوير نموده و الگوى آن را ارائه فرموده، نظامى است مبتنى بر اصولى اخلاقى كه در صورت پايبندى به اين اصول، دستگاه ادارى به سمت و سويى مى‏رود كه شايسته و بايسته است.

ان شاء الله‏