شناخت وظايف
و اداى وظايف
شناخت وظايف ادارى نسبت به خود، كار و مسئوليت،
مسئولان و مردمان و اداى اين وظايف از مهمترين مبانى جلوهيافتن اخلاق ادارى است.
در دستورالعملهاى ادارى اميرمؤمنان على (ع) خطاب به كارگزاران و كاركنان دستگاه
ادارى بخش عمدهاى از مطالب به اين امر اختصاص يافته است كه در اينجا نمونه هايى از
آنها آورده مىشود تا اهتمام آن حضرت در آشنا كردن مجموعه نيروهاى دستگاه ادارى با
وظايفشان و اداى آن وظايف روشن گردد.
امام (ع) در عهد نامه مالك اشتر به مالك چنين
مىنويسد:
أنصف الله و أنصف الناس
من نفسك، و من خاصه أهلك، و من لك فيه هوى من رعيتك، فانك الا تفعل تظلم! و من ظلم
عباد الله كان الله خصمه دون عباده، و من خاصمه الله أدخص حجته، و كنا لله حرباً
حتى ينزع أو يتوب. و ليس شىء أدعى الى تغيير نعمه الله و تعجيل نقمته من اقامه على
ظلم، فان الله سميع دعوه المضطهدين، و هو للظالمين بالمرصاد.
نسبت به خداوند و نسبت به مردمان از جانب خود،
و از سوى خويشاوندان نزديكت و از سوى رعاياى مورد علاقه ات، انصاف به خرج ده! كه
اگر به انصاف عمل نكنى ستم نمودهاى؛ و كسى كه بر بندگان خدا ستم كند، خدا به جاى
بندگانش دشمن او بود؛ و آن را كه خدا دشمن گيرد، دليل وى را نپذيرد و او با خدا سر
جنگ دارد، تا آنگاه كه بازگردد و توبه آرد؛ و هيچ چيز چون بنياد ستم نهادن، نعمت
خدا را دگرگون ندارد، و كيفر او را نزديك نيارد، كه خدا شنواى دعاى ستمديدگان است و
در كمين ستمكاران.
بى انصافى و ستمگرى در تصميمها، رفتارها و
مناسبات ادارى تباه كنندهترين عامل نظام ادارى است و در رأس وظايف دستگاه ادارى
توجه به دادورزى و عدالت ادارى است، به گونهاى كه تصميمگيريها متوجه منافع عمومى
بوده و در جهت منافع خواص تصميم سازى نشود و همه در برابر قوانين يكسان شمرده شوند
و هيچ تبعيضى روا نگردد. امام (ع) در ادامه عهد نامه خويش آورده است:
و ليكن أحب الامور اليك
أوسطها فى الحق، و أعمها فى العدل، و أجمعها لرضى الرعيه، فان سخط العامه يجحف برضى
الخاصه، و ان سخط الخاصه يغتفر مع رضى العامه. و ليس أحد من الرعيه أثقل على الوالى
مؤونه فى الرخاء، و أقل معونه له فى البلاء، و أكره للانصاف، و أسال بالالحاف، و
أقل شكراً عند الاعطاء، و أبطأ عذراً عند المنع، و أضعف صبراً عند ملمات الدهر من
أهل الخاصه. و انما عماد الدين، و جماع المسلمين، و العده للأعداء، و الغامه و من
الأمه؛ فليكن صغوك لهم، و ميلك معهم.
و بايد از كارها آن را بيشتر دوست بدارى كه نه
از حق بگذرد، و نه فرو ماند، و عدالت را فراگير بود و مردم را دلپذيرتر، كه
ناخشنودى عامه، خشنودى خواص بىاثر گرداند، و خشم خواص، خشنودى عامه را زيادى
نرساند؛ و به هنگام فراخى زندگانى، سنگينى بار خواص بر والى از همه افراد مردم
بيشتر است، و در روزگرفتارى، يارى آنان از همه كمتر؛ و انصاف را از همه ناخوشتر
دارند، و چون درخواست كنند، فزونتر از ديگران ستهند و به هنگام عطا سپاس از همه
كمتر گزارند؛ و چون به آنان ندهند، ديرتر از همه عذر بپذيرند؛ و در سختى روزگار،
شكيبايى را از همه كمتر پيشه گيرند؛ و همانا آنان كه دين را پشتيبانند، و موجب
انبوهى مسلمانان، و آماده پيكار با دشمنان، عامه مردمانند. پس بايد گرايش تو به
آنان بود و ميلت به سوى ايشان.
بنابر اينگونه تعيين وظيفه، دستگاه ادارى بايد
در خدمت عامه مردم باشد، و نه در خدمت خواص، زيرا دستگاه ادارى از آن همگان است، و
نه دستگاهى بر پا شده براى نزديكان اين و آن و قدرتمداران و مكنت جويان.
سياستگذارى، برنامه ريزى، شاكله رفتارى در دستگاه ادارى بايد در خدمت عموم مردم و
براى آنان و همسوى ايشان باشد تا دستگاهى واجد اخلاق شمرده شود. چنين دستگاهى بايد
بر همه امورش دقت و سرعت به عنوان وظيفهاى اساسى حاكم باشد. در اين نظام اخلاقى
هرگونه بى دقتى در استفاده از امكانات عمومى و اموال مردمى و ضعف در بهره ورى مطرود
است. امام على (ع) در نامهاى به كارگزاران و كاركنان خود در اين باره نوشته است:
أدقوا أقلامكم، و قاربوا
بين سطوركم، و احذفوا من فضولكم، و اقصدوا قصد المعانى، و اياكم و الاكثار، فان
أموال المسلمين لا تحتمل الاضرار.
قلمهاى خود را نازك بتراشيد، و فاصله ميان
سطرها را بكاهيد و از زياده نويسى بپرهيزيد و مقصود را هر چه كوتاهتر بيان كنيد؛ و
مبادا پرخرجى كنيد، زيرا كه نبايد به اموال مسلمانان زيانى برسد.
دستگاه ادارى مطلوب نظر اميرمؤمنان على (ع)
دستگاهى است كارآ و توانمند، با دقت و سودمند. دستگاهى كه مديريت زمان بخوبى در آن
سامان مىيابد و هر چيز در جاى خودش قرار مىگيرد و هر كار در زمانبندى مناسب و
كارآ صورت مىپذيرد. امام (ع) در عهدنامه مالك اشتر مىفرمايد:
و اياك و العجله بلأمور
قبل أوانها، أو التساقط فيها عند امكانها، أو اللجاجه فيها اذا تنكرت، أو الوهن
عنها اذا استوضحت. فضع كل أمر موضعه، و أوفع كل عمل موقعه.
و بپرهيز از شتاب كردن در كارهايى كه هنگام
انجام دادن آن نرسيده، يا سستى در آن چون انجام دادنش ممكن گرديده؛ يا ستيزيدن در
كارهايى كه راه راست در آن ناپايدار است، يا سستى ورزيدن آنگاه كه آشكار است. پس
هر چيز را در جاى آن بدار و هر كارى را به هنگام آن بگزار.
شناخت وظايف و اداى وظايف ايجاب مىكند كه هر
كس با حيطه مسئوليت خود بخوبى آشنا باشد و تمام همت خود را در آن حيطه به كار گمارد
و از ترك وظيفه و دخالت در حيطههاى ديگر و ايجاد بى نظمى در امور بپرهيزد.
اميرمؤمنان على (ع) نسبت به اين امور بسيار حساس بود و اجازه نمىداد كارگزاران و
كاركنانش ترك وظيفه نمايند و به امور ديگر بپردازند يا در حيطه وظايف ديگران دخالت
كنند. از نمونههاى برجسته در اين باره توبيخ نامه آن حضرت است به كميل بن زياد به
دليل ترك مسئوليت و پرداختن به كارى در حيطه وظيفه او نبود. در دورانى كه گروههاى
غارتگر معاويه به مناطق حكومت على (ع) حمله مىكردند، كميل بن زياد فرماندار امام
بر هيت به جاى آنكه در برابر دشمن بايستد و حوزه
كارگزارى خدو را حفظ كند، از آن منطقه خارج شد و به قرقيسيا
كه تحت فرماندهى معاويه بود حمله برد و در واقع مسئوليت خود را ترك كرد و به كارى
پرداخت كه در حوزه وظايفش نبود و نبايد چنان مىكرد، پس امام (ع) نامهاى بدو نوشت
كه جنبه توبيخ داشت و در آن نامه او را از اين گونه امور بشدت پرهيز داد و فرمود:
أما بعد، فان تضييع المرء
ما ولى، و تكلفه ما كفى، لعجز حاضر، و رأى متبر. و ان تعاطيك الغاره على أهل
قرقيسيا، و تعطيلك مسالحك التى وليناك - ليس بها من يمنعها، و لا يريد الجيش عنها -
لرأى شعاع. فقد صرت جسراً لمن أراد الغاره من أعدائك على أؤليائك، غير شديد المنكب،
و لا مهيب الجانب، و لا ساد ثغره، و لا كاسر لعدو شوكه، و لا مغن أهل مصره، و لا
مجز عن أميره.
اما بعد، واگذاردن آدمى آنچه را به عهده دارد و
عهده دار شدن وى كارى را كه ديگرى بايد گزارد، ناتوانى اى است آشكار و انديشهاى
تباه و نابكار. دليرى تو در غارت مردم قرقيسيا و رها كردن مرزهايى كه تو را بر آن
گماردهايم، و كسى در آنجا نيست كه آن را بپايد، و سپاه دشمن را از آن دور نمايد،
رأيى خطاست و انديشهاى نارسا. تو پلى شدهاى تا از دشمنانت هر كه خواهد از آن
بگذرد و بر دوستانت غارت برد. نه قدرتى دارى كه با تو بستيزند، نه از تو ترسند و از
پيشت گريزند. نه مرزى را توانى بست، نه شوكت دشمن را توانى شكست. نه نياز مردم شهر
را برآوردن توانى، و نه توانى امير خود را راضى گردانى.
فرمانهاى حكومتى و دستورالعملهاى ادارى امام
على (ع) آكنده از مباحثى است اينگونه در تبيين نگاهىشناسى، حقوقشناسى و
وظيفهشناسى در ساماندهى اخلاق ادارى كه در برگيرنده افقهايى والا در فراهم كردن يك
نظام اخلاق ادارى است.
بخش دوم: تمهيدات و مقومات اخلاق ادارى
بستر
شكلگيرى اخلاق ادارى و پايدارى اخلاق ادارى
اخلاق ادارى پديدهاى انتزاعى و آسمانى نيست،
بلكه امرى واقعى و زمينى است و بالطبع جز با بستر سازى مناسب واقعى و زمينى و فراهم
كردن زمينهها و شرايط لازم شكل نمىگيرد. اخلاق ادارى نيازمند امورى است كه بستر
تحقق آن را فراهم كند و آن را حفظ نمايد و بى گمان بدون تمهيدات و مقومات اخلاق
ادارى معنا نمىيابد. اين تمهيدات و مقومات هم مادى است و هم معنوى، هم فردى و هم
اجتماعى، هم از بالا بايد مورذ توجه قرار گيرد و هم از پايين، هم نيازمند تحولات
ساختارى است، و هم تحولات فرهنگى. يعنى بايد ساختار و مناسباتى فراهم شود كه در آن
همه نيروهاى ادارى براساس شايسته سالارى در جاى مناسب خود قرار گيرند تا
استعدادهايشان بدرستى شكوفا شود و قابليت هايشان بخوبى جلوه نمايد، و با علاقهمندى
و در فضايى آكنده از امنيت كارى و آرامش شغلى خدمت نمايند، و از تأمين كامل
برخوردار باشند، و همه چيز در مناسبات قانون مدارانه سير نمايد. در اين صورت است كه
اخلاق ادارى، آنسان كه بايد ظهور مىنمايد و دوام مىيابد.
شايسته سالارى و اهليت گرايى
از مهمترين تمهيدات و مقومات اخلاق ادارى
شايسته سالارى و اهليت گرايى است. قرار گرفتن اشخاص در مراتبى كه شايستگى و اهليت
لازم براى آن را ندارند، بزرگترين خيانت به اخلاق ادارى است. وقتى كسى مناسب كارى
نيست و اهليت لازم براى مسئوليتى را ندارد و در جايگاهى قرار مىگيرد كه جايگاه او
نيست، انواع تباهيها ظهور مىكند. چنين شخصى به طور معمول تحت فشارهاى درونى و
بيرونى قرار مىگيرد و چون ميان شخصيت او با شخصيت مسئوليت او سنخيتى نيست، تزاحم
ميان اين دو به صورت عوارض روانى و رفتارى بروز مىكند. قرار گرفتن فرد در جايگاهى
كه شايستگى آن را ندارد، فرد را از اخلاق انسانى دور مىنمايد، زيرا نفس چنين كارى
را، عملى ضد اخلاقى است و آن كه مىپذيرد در جايى قرار گيرد كه جاى او نيست، ابتدا
حريمهاى اخلاق انسانى خود را مىشكند و آنكه با حريمهاى اخلاقى ويران شده كارى
انجام مىدهد، براحتى به حريمهاى فردى و اجتماعى، مادى و معنوى تجاوز مىكند و دست
تعدى مىگشايد؛ و در مقابل، آن كه براساس شايسته سالارى و اهليت گرايى در جايگاه
مناسب قرار مىگيرد، مورد تأييدهاى درونى و بيرونى واقع مىشود، و اين خود، بهترين
زمينه اخلاق ادارى و پايدار كننده آن است. امام على (ع) درباره خطر بر سر كار آمدن
ناشايستگان و نااهلان و پيامدهاى تباهگر آن چنين هشدار داده است:
و قد علمتم أنه لا ينبغى
أن يكون الوالى على الفروج و الدماء و المغانم و الأحكام و امامه المسلمين البخيل،
فتكون فى أموالهم نهمته، و لا الجاهل فيضلهم بجهله، و لا الجاهلى فيقطعهم بجفائه، و
لا الحائف للدول فيتخذ قوماً دون قوم، و لا المرتشى فى الحكم فيذهب بالحقوق، و يقف
بها دون المقاطع، و لا المعطل للسنه فيهلك الأمه.
شما خوب مىدانيد كه نه جايز است كه بخيل بر
ناموس و جان و غنيمتها و احكام مسلمانان ولايت يابد و امامت آنان را عهده دار شود
تا در مالهاى آنان حريص گردد؛ و نه نادان تا به نادانى خويش مسلمانان را به گمراهى
برد؛ و نه ستمكار تا به ستم، عطاى آنان را ببرد؛ و نه حيف و ميل كننده اموال، تا به
مردمى ببخشد و مردمى را محروم سازد؛ و نه آن كه به خاطر حكم كردن رشوه ستاند تا
حقوق را پايمال كند، و آن را چنانكه بايد نرساند؛ و نه آنكه سنت را ضايع سازد، و
امت را به هلاكت دراندازد.
با توجه به اهميت شايسته سالارى و اهليت گرايى
و نقش آن در اخلاق ادارى، بايد هركس براساس صلاحيتها و توانمنديهايش در جاى مناسب
خودش قرار گيرد، به نحوى كه بتواند به بهترين صورت كار و مسئوليت خود را اداره كند
و در اين شكل است كه زمينه مناسب اخلاق ادارى فراهم مىشود. اميرمؤمنان على (ع) در
عهدنامه مالك اشتر اين گونه تذكر مىدهد:
و اجعل لراس كل أمر من
أمورك رأساً منهم، لا يقهره كبيرها، و لا يتشتت عليه كثيرها.
بر سر هر يك از كارهايت مسئولى از آنان بگمار
كه نه بزرگى كار او را ناتوان سازد، و نه بسيارى آن وى را پريشان نمايد.
با اين جهتگيرى براى فراهم كردن زمينه اخلاق
ادارى و پايدار كردن آن ابتدا بايد اشخاص بدرستى گزينش شوند و در جاى مناسب خود
براساس صلاحيتها و اهليتشان قرار گيرند. امام على (ع) در اين باره به مالك اشتر
مىنويسد:
ثم انظر فى أمور عمالك،
فاستعملهم اختباراً، و لا تولهم محاباه و أثره فانهما جماع من شعب الجور و الخيانه.
سپس در به كارگيرى كارگزارانت دقت كن، و پس از
آزمودن (و شناختى كه بديشان پيدا كردهاى) به كارشان گمار، و به ميل خود و بى مشورت
ديگران و از سر خودكامگى مسئوليتى به آنان مسپار، كه به ميل خود عمل كردن و به رأى
ديگران ننگريستن، ستمگرى و خيانت است.
امام (ع) تأكيد مىكند كه بايد كارگزاران و
كاركنان نظام ادارى براساس شناختى درست از تواناييها و صلاحيتهايشان انتخاب و به
كار گمارده شوند و در اين امر نبايد به هيچ وجه اميال و خواستهها و روابط بر قواعد
و معيارها و ضوابط چيره گردد. در نظام ادارى اى كه گزينش و به كارگيرى اشخاص براساس
پيوندها و خويشىها و رابطهها و يا براساس ميزانها و معيارهاى ظاهرگرايانه و بى
خردانه باشد، اخلاق ادارى پا نمىگيرد. به كارگيرى اشخاص صرفاً به دليل خويشاوند
بودن، هم زبان بودن، هم شهرى بودن، هم گروه بودن، سابقه رفاقت داشتن، و مانند
اينها، و نه براساس شايسته سالارى و اهليت گرايى تباه كننده اخلاق ادارى است. امام
(ع) در انتخاب و به كارگيرى اشخاص بشدت بر معيارها و ميزانهايى تأكيد مىكند كه به
وسيله آنها بتوان شايستگيها و صلاحيتها و توانمنديهاى واقعى افراد را معين كرد و
آنان را در جاى مناسبشان به كار گرفت. از اين رو به مالك اشتر مىنويسد:
ثم لا يكن اختيارك اياهم
على فراستك و استنامتك و حسن الظن منك؛ فان الرجال يتعرضون لفراسات الولاه بتصنعهم
و حسن خدمتهم، و ليس وراء ذلك من النصيحه و الأمانه شىء.
در انتخابات آنان تنها به فراست و اطمينان، و
خوش گمانى خود اعتماد مكن كه مردم براى جلب نظر واليان به آراستن ظاهر مىپردازند،
و خوش خدمتى پيشه مىسازند. اما در پس آن، نه خير خواهى است و نه از امانتدارى
نشانى.
امام (ع) به مالك يادآورى مىكند كه در گزينش و
به كار گرفتن اشخاص به گونهاى عمل نكند كه ميدان را براى رياكارى و ظاهر سازى و
خوش خدمتى باز نمايد، بلكه با روشهايى معقول و خردمندانه به صلاحيت و اهليت افراد
براى كارها و مسئوليتها دست يابد، چنانكه آن حضرت معيارهايى را براى مالك بيان كرده
است تا بداند كه به چه چيزها توجه داشته باشد:
فاصطف لولايه أعمالك أهل
الورع و العلم و السياسه.
براى سرپرستى كارهايت پرواپيشگان و فرهيختگان
را برگزين.
و نوح منهم أهل التجربه و
الحياء، من أهل البيوتات الصالحه، و القدم فى الاسلام المتقدمه.
از ايشان كسانى را برگزين كه داراى تجربه و با
حيا باشد، و از خاندانهاى پارسا و صلاحيت دار باشند كه در مسلمانى قدمى پيشتر دارند
(و دلبستگى بيشتر).
ولكن اختبرهم بما ولوا
للصالحين قبلك، فاعمد لأحسنهم كان فى العامه أثراً، و أعرفهم بالأمانه وجهاً.
ليكن آنان را بيازماى به خدمتى كه براى واليان
نيكوكار پيش از تو تهده دار بودهاند؛ و بر آن كس اعتماد كن كه ميان همگان اثرى
نيكو نهاده، و به امانت از همه سناختهتر است (و امتحان خود را داده است).
اميرمؤمنان على (ع) در گزينش و به كار گرفتن
كارگزاران و كاركنان بر معيارهايى چون فرهيختگى (دانايى و تربيت يافتگى)،
پرواپيشگى، تجربه كارى، باحيايى؛ پاكى و صلاحيت خانوداگى، سابقه مسلمانى و دلبستگى
دينى، امانتدارى، كارآيى و تأثيرگذارى تأكيد مىكند و براى دريافت اين امور در
اشخاص نيز چنانكه اشاره شد اصرار مىنمايد كه نبايد گرفتار ظاهربينى و قشريگرايى، و
خودخواهى و تنگنظرى، و بدفهمى و كجسليقگى شد، چنانكه براى قضاوت درباره صلاحيت
اشخاص از اميرمؤمنان على (ع) از پيامبر اكرم (ص) اين گونه روايت شده است:
لا تنظروا الى كثره
طلاتهم و صومهم و كثره الحج و المعروف و طنطنتهم بالليل، انظروا الى صدق الحديث و
أداء الأمانه.
به بسيارى نماز و روزه و زيادى حج و كارهاى نيك
و نالههاى شبانه مردم ننگريد، بلكه به راستى گفتار و اداى امانت بنگريد.
بنابراين اگر با معيارهايى درست بر مبناى
شايسته سالارى و اهليت گرايى، كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى گزينش و به كار
گرفته شوند، بسترى مناسب براى شكلگيرى اخلاق ادارى و پايندانى آن فراهم مىشود.
علاقهمندى شخصى
قرار گرفتن انسان در جايگاه ادارى و كارى مناسب
روحيات و علائقش و انجام دادن كار و مسئوليت با عشق و علاقه، بسترى بسيار نيكو در
جهت تحقق اخلاق ادارى است. انجام دادن كار و مسئوليت از سر بى علاقگى و بى حوصلگى
بستر بسيارى از رفتارها و مناسبات خلاف اخلاق ادارى است و براى اينكه اين عارضه
زدوده شود، لازم است تلاش گردد كه فضاى عشق و علاقه به كار و مسئوليت ايجاد گردد و
هر كس با ميل و رغبت و انگيزه شخصى درگير كار و مسئوليت شود. اميرمؤمنان على (ع) در
سفارشى والا فرموده است:
ان للقلوب شهوه و اقبالا
و ادباراً، فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها، فان القلب اذا أكره عمى.
دلها را ميلى است و روى آوردنى و پشت كردنى، پس
دلها را آنگاه به كار گيريد كه خواهان است و روى در كار، چه دل اگر به ناخواه به
كارى وادار شود، كور گردد.
وجود علاقهمندى شخصى در كار و مسئوليت، سختيها
را بر آدمى سهل مىكند و توانمندى و حوصله ورزى به بار مىآورد و در به وجود آمدن
اخلاق ادارى نقشى جدى دارد. امام على (ع) بر اين امر تأكيد مىورزيد كه كار و
مسئوليت با ميل و علاقه شخصى انجام شود و به همين جهت، خود از ايجاد فضاى اكراه و
اجبار بشدت پرهيز مىكرد و هرگز به روشهاى مستبدانه روى نمىنمود، چنانكه مىفرمود:
و ليس لى أن أحملكم على
ما تكرهون.
مرا نرسد كه شما را به چيزى وادارم كه ناخوش
مىانگاريد.
اگر بتوان با به كار گرفتن عوامل و زمينههاى
افراد را به كار و مسئوليتشان علاقهمند ساخت و انگيزه و شوق لازم را در آنان ايجاد
كرد، فضاى لازم براى ظهور اخلاق ادارى فراهم مىشود. امام (ع) در نامهاى به قرظه
بن كعب انصارى از استانداران و كارگزاران خود، چنين فرموده است:
و لست أرى أن أجير أحداً
على عمل يكرهه.
من اين را صحيح نمىدانم كه كسى را مجبور به
كارى كنم كه از آن كار كراهت دارد.
هنر مديران و برنامه ريزان نظام ادارى اين است
كه بتوانند هر كس را در جاى مناسب خودش به كار گيرند و فضايى فراهم نمايند كه اشخاص
به كار و مسئوليت خود دل سپارند و با علاقهمندى شخصى امور را پيش ببرند و اين امر
فضايى مطلوب در ساماندهى اخلاق ادارى است.
تأمين مالى
از عمدهترين تمهيدات و مقومات اخلاق ادارى،
تأمين مالى كارگزاران و كاركنان است، زيرا عمده دغدغه معاش و نگرانى گذران زندگى
آبرومند، زمينههاى تحقق اخلاق ادارى را تباه مىنمايد، و يا حداقل تحقق آن را
بسيار دشوار مىسازد. از اين روست كه امام على (ع) در فرمانها و دستورالعملهاى
حكومتى و ادارى خود بر تأمين كامل و وافى كارگزاران و كاركنان سخت تأكيد مىكند و
آن را زمينه ساز اخلاق ادارى معرفى مىنمايد. آن حضرت در عهدنامه مالك اشتر، در اين
باره چنين يادآور شده است:
ثم أسبع عليهم الأرزاق،
فان ذلك قوه لهم على استصلاح أنفسهم، و غنى لهم تناول ما تحت أيديهم، و حجه عليهم
ان خالفوا أمرك أو ثلموا أمانتك.
آنگاه روزى ايشان را فراخ دار، كه فراخى روزى
نيرويشان دهد تا در پى اصلاح خود برآيند، و بى نيازشان سازد، تا به مالى كه در
اختيار دارند دست نگشايند، و حجتى بود بر آنان اگر فرمانت را نپذيرفتند، يا در
امانتت خيانت ورزيدند.
پس از گزينش و به كارگيرى كارگزاران و كاركنان،
نخستين چيزى كه بايد مورد توجه قرار گيرد، تأمين مالى آنان است، آن هم براى خود
ايشان، نه براى دستگاه ادارى. نگاه اميرمؤمنان على (ع) به كارگزاران و كاركنان
دستگاه ادارى اش چنين است كه شما خود با ارزشيد، و پيش از آنكه به خدمتگزارى شما در
دستگاه ادارى نگاه شود، بايد به خود شما توجه شود، در درجه نخست خود شما، و ارزش
شما، و استعدادهاى شما، و صلاح و سامان شما مطرح است؛ و سپس امانتدارى و خدمتگزارى
و وفادارى شما. نگاه امام به كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى، نگاهى بسيار لطيف و
انسانى است و تأمين مالى آنان را از اين منظر مورد توجه قرار داده و فرموده است:
ثم أسبع عليهم الأرزاق فان ذلك قوه لهم على استصلاح أنفسهم.
(آنگاه روزى ايشان را فراخ دار، كه فراخى روزى نيرويشان دهد تا در پى اصلاح خود بر
آيند).
واژه اسباغ از ماده
سين و با و غين است كه بر تمام شدن چيزى و اكمال آن
دلالت مىكند، و بر اين اساس سبغه فراخى و آسايش و رفاه
است و سابغ به امر كامل و وافى گفته مىشود، و
سبغت النعمه يعنى نعمت و وسايل زندگى و امكانات فراخ
گشت، و اسبع الله عليه النعمه يعنى خداوند نعمت را بر
او كامل و تمام كرد و وسعت بخشيد.
امام (ع) به مالك فرمان مىدهد كه رزق و روزى
را بر كاركنان و كارمندان خود اسباغ نمايد، يعنى كامل و
تمام و فراخ سازد؛ و توضيح مىدهد كه اين براى آن است كه ايشان بتوانند زندگى و وضع
خود را به سامان آورند.
فراخ داشتن اسباب زندگى و امكانات معيشتى كمك
مىكند كه مردمان در جهت اصلاح خود گام بردارند و از فقرى كه مايه زيان دين و اسباب
آشفتگى عقل و موجب كينه و دشمنى است، نجات يابند. تنگناهاى زندگى، هر انسانى را
وسوسه مىكند و ممكن است زير فشارهاى سخت معيشتى دست به نادرستى و دورى از
امانتدارى بيالايد. پس نظام ادارى بايد به گونهاى باشد كه كاركنان آن از نظر زندگى
و معيشت تأمين باشند و امنيت لازم از اين نظر برايشان فراهم گردد تا زمينه خيانت و
ستمگرى مسدود شود و راه اصلاح و خدمتگزارى گشوده گردد. اميرمؤمنان (ع) اين واقعيت
را صريح و بى پرده به مالك اشتر گوشزد كرده است: و غنى لهم عن
تناول ما تحت أيديهم (و بى نيازشان سازد، تا به مالى كه در اختيار دارند دست
نگشايند). اميرمؤمنان (ع) با تعبير تناول خطر در تنگنا
قرار گرفتن كاركنان را گوشزد كرده است، يعنى وقتى آنان از حقوق حقه خويش كه زندگى
شان را بدرستى تأمين مىكند، محروم باشند، ممكن است برخىشان نتوانند تاب بياورند و
خواسته و ناخواسته به كجى گرايش يابند و اموال و امكاناتى را كه در اختيارشان است
مورد تعدى قرار دهند و از آن به نفع خود بهره ببرند و تناول نمايند. اما اگر
كاركنان به طور كافى و كامل تأمين شوند، ديگر چنين تنگنايى كه برخى را به سوى
ناراستى سوق دهد، معنا نخواهد داشت و اگر كسى على رغم آنكه تأمين تأمين كافى شده
است، دست خيانت و تجاوز بگشايد، و در امانتدارى و خدمتگزارى كوتاهى روا دارد، ديگر
حجتى نخواهد داشت.از اينرو امام (ع) فرموده است: حجه عليهم
ان خالفوا أمرك أو ثلموا أمانتك (و حجتى بود بر آنان اگر فرمانت را
نپذيرفتند، يا در امانت خيانت ورزيدند). وقتى زندگى و معيشت كاركنان خوب تأمين شده
باشد، ديگر آنانكه خلافكارى مىنمايند يا امانتى را كه بر عهده دارند، خوب ادا
نمىنمايند و در آن خيانت روا مىدارند، اندك خواهند بود و در اين صورت با اتمام
حجتى كه با تأمين كامل ايشان انجام شده است، هيچ توجيهى پذيرفته نخواهد بود و
مىتوان با اطمينان تمام با آنان برخورد كرد و ريشه فساد و تباهى را از بيخ و بن
بركند.
از نظر امام على (ع) زمانى كه انسانها از حقوق
حقه خويش محروم باشند، دست به آلودگى مىگشايند و حريمهاى اخلاقى فرو مىريزد. امام
على (ع) در نامهاى به فرماندهان خود در آغاز خلافتش اينگونه نوشته است:
أما بعد، فانما أهلك من
كان قبلكم أنهم منعوا الناس الحق فاشتروه، و أخذوهم بالباطل فاقتدوه.
اما بعد، آنانكه پيش از شما بودند تباه شدند،
زيرا آنان حق مردم را ندادند تا مردم آن را رشوت خريدند؛ و آنان مردم را به راه
باطل بردند، و مردم نيز پيرو آنگرديدند.
اخلاق ادارى پديدهاى نيست كه با موعظه و
نصيحت، و بخشنامه و دستور العمل حاصل شود، بلكه شاكلهاى است كه در رفتار و مناسبات
ادارى، آن هم با وجود بستر و زمينه مناسب ظهور مىيابد و تأمين مالى، از
زمينهسازىهاى عمده آن است. امام على (ع) در توجه دادن به اين امر آنجاكه جايگاه
سپاهيان و نظاميان را در يك حكومت بيان فرموده، اينگونه يادآور شده است:
فالجنود باذن الله حصون
الرعيه، و زين الولاه، و عز الدين، و سبل الأمن، و ليس تقوم الرعيه الا بهم. ثم لا
قوام للجنود الا بما يخرج الله لهم من الخراج الذى يقوون به فى جهاد عدوهم، و
يعتمدون عليه فيما يصلحهم، و يكون من وراء حاجتهم.
پس سپاهيان به فرمان خدا مردم را دژهاى
استوارند، و واليان را زينت و وقار. دين به آنان ارجمند است، و راها بى گزند؛ و كار
مردم جز به سپاهيان قرار نگيرد، و كار سپاهيان جز به خراجى كه خدا براى آنان معين
فرموده درستى نپذيرد؛ تا بدان در جهاد با دشمن خود نيرومند شوند و كار خود را بدان
سامان دهند، و آنان را از خراج آن اندازه بايد، كه نيازمنديشان را كفايت نمايد.
ملاحظه مىشود كه اميرمؤمنان على (ع) تا چه
اندازه به تأمين مالى كامل كارگزاران و كاركنان نظام خود توجه نشان مىدهد و آن را
وسيله مناسب صلاح و سامان افراد مىداند.
قانونگرايى و مرزبانى
آنچه حريم اخلاق آدمى را پاس مىدارد،
قانونگرايى و مرزبانى است و اينكه انسان در حريم مرزها حركت كند و مرزشكنى ننمايد و
فراتر از حدود الهى نرود و به هيج مرز و قانونى تعدى ننمايد.
هر چه بر فضاى كار و مسئوليت قانونگرايى و
مرزبانى بيشتر حاكم باشد، زمينه تحقق اخلاق ادارى فراهمتر مىشود. روحيه
قانونگرايى و مرزبانى بهترين بستر براى شكوفايى اخلاق ادارى است. از اينرو براى
جلوهگر ساختن اخلاق ادارى بايد نظام ادارى، نظامى قانونگرامام (ع)و مرزبان شود.
امام على (ع) در دوران حكومت و مديريت خويش تلاش گستردهاى را در اين جهت آغاز
نمود. فرمانها و عهدنامهها و دستورالعملهاى حكومتى و ادارى امام (ع) و همچنين
رفتار آن حضرت با خود و ديگران بيانگر اين امر است. امام (ع) در نامه خود به اشعث
بن قيس، استاندار آذربايجان، چنين هشدار داده است:
ليس لك أن تفتات فى رعيه،
و لا تخاطر الا بوثيقه، و فى يديك مال من مال الله - عز و جل - و انت من خزانه.
اين حق براى تو نيست كه در ميان مردمان به
استبداد و خودرأيى عمل نمايى و به كارى دشوار جز با دستاويز محكم درآيى. و در دست
تو مالى از مالهاى خداى عزوجل است و تو آن را خزانهدارى.
عبارات امام (ع) همه تأكيد بر قانونگرايى و
مرزبانى دارد و در سايه اين امر است كه اخلاق ادارى رشد مىكند. حقيقت آن است كه تا
وقتى قانونگرايى و مرزبانى بر كارگزاران و كاركنان حاكم نشود، انتظار جلوه يافتن
اخلاق ادارى، انتظارى دورى از واقع است، زيراكسى كه حدود و حريمها را مىشكند و يا
خود رامام (ع)فراتر از قوانين مىبيند، نمىتواند پايبند حرمتهاى اخلاقى و مرزهاى
انسانى باشد. اميرمؤمنان على (ع) ر فرمانها و عهدنامههاى ادارى خود، چنان بر
قانونگرايى و مرزبانى اهتمام ورزيده كه به كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى خود
آموخته است كه در مقابل مرزشكنى و بى قانونى باشدت بايستند و جلوى سوءاستفادهها و
تبعيضها را از جانب خواص و وابستگان و نزديكان هيأت حاكمه بگيرند و به كسى اجازه
بىعدالتى در نظام ادارى ندهند، كه در اين صورت است كه اخلاق ادارى بستر مناسب
مىيابد. آن حضرت در عهدنامه مالك اشتر در اينباره چنين فرمان داده است:
ثم ان للوالى خاصه و
بطائه، فيهم استئثار و تطاول، و قله انصاف فى معامله، فاحسم ماده أولئك بقطع أسباب
تلك الأحوال، و لا تقطعن لأحد من حاشيتك و حامتك قطيعه، و لا يطمعن منك فى اعتقاد
عقده، تضر بمن يليها من الناس، فى شرب أو عمل مشترك، يحملون موونته على غيرهم،
فيكون مهنا ذلك لهم دونك، و عيبه عليك فى الدنيا و الاخره.
براى زمامدار، نزديكان و خويشاوندانى است كه
اهل استيشار و برترىجستن و امتيازخواهى و دستدرازى نمودناند و در داد و ستد،
انصاف را كمتر بهكار بستن. پس ريشه ستم اينان را با بريدن اسباب آن، از بيخ بركن!
و به هيچ يك از اطرافيان و وابستگانت زمينى را به بخشش وامگذار؛ و مبادا در تو طمع
كنند كه قراردادى به سود ايشان منعقد كنى كه مايه زيان ساير مردم باشد، خواه در
آبيارى و يا كارى كه بايد مشترك و با هم به انجام رسانند، به طورى كه رنج و
هزينههاى آن را بر ديگران تحميل كنند، كه در اين صورت سودش بر آنان است و عيب و
ننگش براى تو در دنيا و آخرت.
اخلاق ادارى با روحيه مرزشكنى و امتيازبخشى جمع
نمىگردد و براى فراهم كردن زمينه اخلاق ادارى بايد به صورگوناگون فراتر از قانون و
برتر دانستن اين و آن و امتياز جويى و امتياز بخشى پايان داده شود. اميرمؤمنان على
(ع) نسبت به اين امر حساسيت بيشترى نشان داده، چنانكه فرموده است:
و الله لان أبيت على حسنك السعدان
مسهداً، أو أجر فى الأغلال مصفداً، أحب الى من أن ألقى الله و رسوله يوم القيامه
ظالماً لبعض العباد، و غاصباً لشىء من الحطام، و كيف أظلم أحداً لنفس يسرع الى
البلى فقولها، و يطول الى الثرى حلولها
به خدا سوگند اگر شب را تا بامداد بر بسترى از
خار سخت بيدار به سر برم، و يا در غل و زنجيرها بسته و كشيده شوم، برايم محبوبتر
است از اينكه خدا و رسولش را روز قيامت در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان
ستم كرده و چيزى از اموال دنيا را غصب نموده باشم. چگونه به كسى ستم روا دارم، آن
هم براى جسمى كه تار و پودش بسرعت سوى كهنگى پيش مىرود (و از هم مىپاشد) و مدتهاى
مديد در ميان خاكها مىماند.
امام (ع) پس از بيان ميزان پايبندى خود به
قوانين و مرزها، و يادآورى كردن اين حقيقت كه اگر كسى به بازگشت و جزاى آخرت باور
داشته باشد، مرزشكنى نمىكند و خود را فراتر از قانون نمىبيند، به نمونههاى عملى
از رفتار خود در قانونگرايى و مرزبانى اشاره مىنمايد و مىفرمايد:
و الله قلد رأيت عقيلاً و
قد أملق حتى استماحنى من بركم صاعاً، و رأيت صبيانه شعث الشعور، غير الألوان، من
فقرهم، كأنما سودت وجوههم بالعظلم، و عاودنى موكداً، و كرر على القول مردداً،
فأضغيت اليه سمعى، فطن أبى أبيعه دينى، و أتبع قباده مفارقاً طريقتى، فأحميت له
حديده، ثم أدنيتها من جسمه ليعتبر بها، فضج ضجيج ذى دنف من ألمها، و كاد أن يحترق
من ميسمها، فقلت له: ثكلتك الثواكل، يا عقيل! أتئن من حديده أحماها انسانها للعبه،
و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه! أتئن من الاذى و لا أئن من لظى
سوگند به خدا، عقيل برادرم را ديدم كه بشدت
فقير شده بود و از من مىخواست كه يكمن از گندمهاى شما را به او ببخشم. كودكانش را
ديدم كه از گرسنگى موهايشان ژوليده و رنگشان به سبب فقر دگرگون گشته، گويا صورتشان
با نيل رنگ شده بود. عقيل باز هم اصرار كرد و چند بار خواسته خود را تكرار نمود. به
او گوش فرادادم، خيال كرد دينم را به او مىفروشم و به دلخواه او قدم برمىدارم (و
حدود خدا و قانون را زير پا مىگذارم) و از راه و رسم خويش دست مىكشم! (اما من
براى بيدارى و هشدارىاش) آهنى را در آتش گداختم؛ پس آن را به بدنش نزديك ساختم، تا
با حرارت آن عبرت گيرد؛ نالهاى همچون بيمارانى كه از شدت درد مىنالند، سرداد و
چيزى نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان اى عقيل، زنان سوكمند در
سوك تو بگيرند! از آهن تفتيدهاى كه انسانى آن را به صورت بازيچه سرخ كرده مىنالى!
اما مرا به سوى آتشى مىافكانى كه خداوند جبار آن را با شعله خشم و غضبش برافروخته
است! تو از اين رنج مىنالى و من از آن آتش سوزان نالان نشوم؟
عقيل مانند ديگران سهم خود را از بيتالمال
دريافت كرده بود ولى به سبب انتسابش به امام على (ع) خواهان چيزى از سهم ديگران بود
و امام على (ع) اينگونه با او رفتار نمود تا درسى براى او و ديگران باشد. حضرت در
ادامه سخنش ماجرايى را نقل مىكند كه در آن اشعث بن قيس خواسته است هديه دادن به
امام (ع) در قانونگرايى و مرزبانى وى رخنهاى هر چند ناچيز ايجاد كند و آن حضرت
چگونه با او رفتار كرده است تا بياموزد كه هرگز در پى اين امور نباشد:
و أعجب من ذلك طارق طرقنا
بملفوقه فى وعائها، و معجونه شنئتها، كأنما عجنت بريق حيه أو فيئها، فقلت: أصله، أم
زكاه، أم صدقه فذلك محرم علينا أهل البيت! فقال: لا ذا و لا ذاك، ولكنها هديه،
فقلت: هبلتك الهبول! أعن دين الله أتيتنى لتخدعنى؟ أمختبط أنت أم ذوجنه، أم تهجر
شگفتتر از آن اينكه شبهنگام كسى ما را ديدار
كرد و ظرفى سرپوشيده آورد. (درونش حلوايى با روغن سرشته و به قند آغشته) چنانش
ناخوش داشتم كه گويى آب دهان مار بدان آميخته يا زهر مار بر آن ريخته. گفت: صله است
يا زكات، يا براى رضاى خداست كه گرفتن صدقه بر ما نارواست؟ گفت: نه اين است و نه آن
است بلكه هديه است. به او گفتم: زنان كودك مرده بر تو بگريند! آيا از را آيين خدا
وارد شدهاى كه مرا بفريبى؟ دستگاه ادراكت به هم ريخته است؟ يا ديوانه شدهاى؟ يا
بيهوده سخن مىرانى؟
اميرمؤمنان على (ع) پس از ذكر اين نمونهها،
جملهاى فرموده است كه بيانگر ميزان قانونگرايى و مرزبانى آن حضرت است:
و الله لو أعطيت الأقاليم
السبعه بما تحت أفلاكها على أن أعصى الله فى نمله أسلبها جلب شعيره ما فعلته.
اگر اقليمهاى هفتگانه را با آنچه در زير
آسمانهاست به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچهاى نافرمانى
كنم هرگز نخواهم كرد!
امام على (ع) خواهان آن بود كه كارگزاران و
كاركنانش چنان پايبند قوانين و مرزها و حدود باشند كه در ازاى هيچ چيز حاضر به
مرزشكنى و تعدى به حدود و قوانين نباشند. رفتار آن حضرت در تمام دوران حكومتش، خود
مدرسهاى است براى قانونگرايى و مرزبانى. نقل شده است كه عقيل وامدار شده بود و
دينى برگردن داشت، پس به كوفه رفت و بر على بن ابى طالب وارد شد. پس او را در خانه
خويش پذيرا شد و به فرزندش حسن فرمود تا وى را به جامه پوشاند. چون شب شد، شام
خواست و عقيل ملاحظه كرد كه جز نان و نمك و سبزى چيزى در كار نيست! گفت: جز آنچه
هست چيزى ديگرى نيست؟ فرمود: خير! گفت: پس وام مرا ادا مىكنى؟ فرمود: وامت چقدر
است؟ گفت: چهل هزار. فرمود: چنين مبلغى ندارم، ولى صبر كن تا سهم من از بيت المال
كه چهار هزار است پرداخت شود تا آن را به تو دهم. عقيل گفت: خزانههاى اموال در دست
توست و تو مرا معطل مىگذارى و به آينده حواله مىدهى تا سهمت پرداخت شود؟ فرمود:
أتامرونى أن أدفع اليك
أموال المسلمين و قد ائتمنونى عليها.
آيا مرا فرمان مىدهى اموال مسلمانان را كه مرا
بر آن امين گردانيدهاند به تو دهم؟
همچنين ابن عساكر در تاريخ خود از قول حميد بن
هلال آورده است كه عقيل نزد على (ع) آمد و گفت: اى اميرمؤمنان،
من محتاج و نيازمندم، چيزى از بيت المال به من عطا كن. حضرت فرمود: تحمل كن تا من
سهم خود را همراه ديگر مسلمانان بگيرم، آنگاه به تو كمك خواهم كرد. اما عقيل اصرار
كرد (زيرا بيت المال در اختيار برادرش بود و مىتوانست هر كارى بخواهد بكند).
اميرمؤمنان (ع) مردى را صدا كرد و به او گفت: دست عقيل را بگير و او را به بازار
ببر و به او بگو قفل در يكى از دكانها را بگشايد و هر چه مىخواهد از آنجا بگيرد!
(آن مرد نيز چنين كرد). عقيل گفت: على مىخواهد مرا به دزدى بدل سازد؟ پس نزد حضرت
بازگشت و گفت: آيا تو مىخواهى من به دزدى دست زنم؟ اميرمؤمنان (ع) فرمود: به خدا
سوگند كه تو مىخواهى مرا - با برداشتن اموال مردم از بيتالمال و بخشيدن آن به
ديگران - به دزدى وادارى
در مكتب اخلاقى امام على (ع) براى تحقق اخلاق ادارى بايد بسترى از
قانونگرايى و مرزبانى ايجاد كرد كه بدو اين، آن بدرستى شكل نخواهد گرفت.