انواري از نهج البلاغه

محمدجعفر امامى

- ۱۰ -


نكوهش دنيا و زهد در نهج البلاغه

خطبه

فى ذم الدنيا

اما بعد، فانى احذركم الدنيا، فانها حلوه خضره، خفت بالشهوات، و تحببت بالعاجله، و راقت بالقليل، و تحلت بالامل، و تزينت بالغرور. لا تدوم حبرتها، [ نعمت- سرور. ] و لا تومن فجعتها. غراره ضراره، حائله زائله، نافده [ فانى. ] بائده، [ هلاك شونده. ] اكاله غواله، [ گول زننده. ] لا تعدو- اذا تناهت الى امنيه اهل الرغبه فيها و الرضاء بها- ان تكون كما قال الله تعالى سبحانه: 'كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشيما [ گياه خشك درهم شكسته. ] تذروه الرياح، و كان الله على كل شى ء مقتدرا'. لم يكن امرو منها فى حبره الا اعقبته بعدها عبره، [ اشك پيش از جريان. ] و لم يلق فى سرائها بطنا، [ در اينجا منظور اقبال است. ] الا منحته من ضرائها ظهرا، [ در اينجا منظور ادبار است. ] و لم تطله [ باران باريدن. ] فيها ديمه [ باران ريز. ] رخاء [ باران پى در پى بدون رعد و برق. ]، الا هتنت [ ريزش نمود. ] عليه مزنه بلاء! و حرى اذا اصبحت له منتصره ان تمسى له متنكره، و ان جانب منها اعذوذب و احلولى، امر منها جانب فاوبى؟ [ پر از وبا شد. ] لا ينال امرو من غضارنها [ نعمت و وسعت آن. ] رغبا، الا ارهقته من نوائبها تعبا؟ و لا يمسى منها فى جناح امن، الا اصبح على قوادم [ پرهاى جلو بال پرنده. ] خوف؟ غراره، غرور ما فيها، فانيه، فان من عليها، لا خير فى شى ء من ازوادها الا التقوى. من اقل منها استكثر مما يومنه! و من استكثر منها استكثر مما يوبقه، [ او را هلاك مى سازد. ] و زال عما قليل عنه. كم من واثق بها قد فجعته، و ذى طمانينه اليها قد صرعته، و ذى ابهه [ ابهت. ] قد جعلته حقيرا، و ذى نخوه [ افتخار. ] قد ردته ذليلا! سلطانها دول، [ متغير. ] و عيشها رنق [ كدر. ]، و عذبها اجاج، [ شور. ]، و حلوها صبر [ عصاره درخت تلخى است. ]، و غذاوها سمام [ جمع 'سم'. ]، و اسبابها رمام! [ جمع 'رمه' مساوى پوسيده. ] حيها بعرض موت، و صحيحها بعرض سقم! ملكها مسلوب، و عزيزها مغلوب، و موفورها [ فراوان. ] منكوب، و جارها محروب [ غارت شده. ]؟ الستم فى مساكن من كان قبلكم اطول اعمارا، و ابقى آثارا، و ابعد آمالا، و اعد عديدا، و اكثف جنودا! تعبدوا للدنيا اى تعبد، و آثروها اى ايثار، ثم ظعنوا عنها بغير زاد مبلغ و لا ظهر قاطع. [ مركب سوارى. ] فهل بلغكم ان الدنيا سخت لهم نفسا بفديه [ فداء. ]، او اعانتهم بمعونه، او احسنت لهم صحبه! بل ارهقتهم بالقوادح [ آنها را پوشانيد. ]، و اوهقتهم بالقوارع [ آنها را در بند قرار داده. ]، و ضعضعتهم [ آنها را ذليل ساخته. ] بالنوائب، و عفرتهم [ آنها را به خاك انداخته. ] للمناخر، و وطئتهم ب المناسم [ جمع منسم مساوى قسمت جلو سم شتر. ]، و اعانت عليهم 'ريب المنون'. فقد رايتم تنكرها لمن دان لها [ در برابرش خضوع كرد. ]، و آثرها و اخلد اليها [ به آن تكيه كرد. ]، حين ظعنوا عنها لفراق الابد و هل زودتهم السغب [ گرسنگى. ]، او احلتهم الا الضنك [ ضيق. ]، او نورت لهم الا الظلمه، او اعقبتهم الا الندامه! افهذه توثرون، ام اليها تطمئنون، ام عليها تحرصون؟ فبئست الدار لمن لم يتهمها، و لم يكن فيها على وجل منها.

فى التزهيد من الدنيا و الترغيب فى الاخره

ايها الناس، انما الدنيا دار مجاز [ گذرگاه. ]، و الاخره دار قرار، فخذوا من ممركم لمقركم، و لا تهتكوا استاركم عند من يعلم اسراركم، و اخرجوا من الدنيا قلوبكم من قبل ان تخرج منها ابدانكم، ففيها اختبرتم، و لغيرها خلقتم، ان المرء اذا هلك قال الناس: ما ترك؟ و قالت الملائكه: ما قدم؟ لله آباوكم! فقدموا بعضا يكن لكم قرضا، و لا تخلفوا كلا فيكون فرضا عليكم.

ترجمه

مذمت دنيا

ترجمه ى بخشى از خطبه اى كه امام "ع" نكوهش از دنياپرستى ايراد فرموده

اما بعد شما را از دنيا برحذر مى دارم زيرا دنيا ظاهرش شيرين و باطراوت است، در لابلاى شهوات قرار گرفته و به خاطر نقد بودنش جلب توجه مى كند با اينكه مواهب آن كم و ناچيز است دلها را به خود مى كشاند آرزوهاى دنياپرستان را در خود جمع كرده زيور غرور را به خود پوشيده است، شادمانى و نعمت آن پايدار نيست از دردها و مشكلات آن ايمن نتوان بود، سخت مغرور كننده و زيانبار است، متغير است و زوال پذير، فناپذير و نابودشدنى است، پيوسته كسانى را مى خورد و هلاك مى كند آنگاه كه به حد اعلا برسد و به آرزوى دنياپرستان جامه ى عمل بپوشاند و از آن راضى گردند پيش از آنچه در قرآن ذكر شده نخواهد بود كه:

'زندگى همچون آبى مى ماند كه از آسمان فرود مى آيد و به وسيله آن گياهان فراوان سر بهم داده و در هم پيچيده به وجود مى آيد چيزى نمى گذرد كه خشك مى شوند و بادها آنها را پراكنده مى سازد و خداوند بر همه چيز قادر است'. [ كهف آيه ى 45. ]

هيچ كس از دنيا شادمانى نديده جز اينكه پشت سرش با اشك و آه روبرو شده است. هنوز ناخوشيهايش روبرو نگشته كه به ناراحتيهاى پشت كردن آن مبتلا مى شوند.

هنوز باران ملايم خوشى، راحتى دائمى برايش پديد نياورده كه بلاها سيل آسا بر سرش فرومى بارند. هرگاه صبح گاهان بيارى كسى برخيزد شامگاهان خود را به ناشناسى مى زند و اگر در يك طرف شيرينى و گوارائى داشته باشد در طرف ديگر تلخى و گردباد بدبختى به پا مى سازد، هنوز كسى از نعمتها و خويشهايش به آنچه خواسته نرسيده كه مشكلات و سختى هايش به او مى رسد، شبى را بر پر و بال امنيت به سر نبرده، جز اينكه صبحگاه روى شهپرهاى لغزنده ى خوف قرار گيرد. بسيار فريبنده است و آنچه در آن است نيز فريبندگى دارد، فانى است و زودذر و هر كس در آن است نيز فنا مى پذيرد زاد و توشه هاى آن جز زاد و توشه 'تقوى' بى فايده است، كسى كه به مقدار كفايت از آن قانع باشد آرامش بيشترى به دست مى آورد و آن كس كه از آن بسيار بطلبد وسايل نابودى خود را بيشتر فراهم ساخته است و هر آنچه به دست آورده به زودى از دست مى رود، كسانى را كه به آن تكيه كردند به درد و رنج انداخت و افرادى كه به آن اطمينان نمودند به زمينشان زد، چه افراد پر ابهتى كه سرانجام دنيا آنها را حقير و كوچك ساخت و متكبران و فخرفروشانى كه به خاك مذلت كشانيد، حكومت و رياست آن ناپايدار، زندگى آن تيره، گواراى شور و ناگوار، شيرينى آن تلخ و طعام آن سم است، طنابهايش كهنه و پوسيده، زندگانش در معرض مرگ و تندرستانش در معرض بيمارى، حكومت آن بر باد مى رود و نيرومندانش مغلوب مى شوند، نعمتهاى فراوانش به نيستى مى گرايد و همجوارانش غارت مى شوند.

مگر شما در جايگاه پيشينيان خود قرار نگرفته ايد؟! آنها كه عمرشان از شما طولانى تر و آثارشان با دوام تر و آرزويشان درازتر، افرادشان فزونتر و لشكرهاشان انبوه تر بود، دنيا را پرستيدند: آنهم چه پرستيدنى! و آن را برگزيدند چه برگزيدنى! سپس بدون زاد و توشه اى كه به منزلگاهشان برساند و بدون مركبى كه راه را به سرعت بپيمايد از آن كوچ كردند، آيا به شما خبر داده اند كه دنيا غرامت اين همه زيانها را به آنها داده باشد؟ و يا كمكى ب آنها كند؟ و يا لااقل براى آنان همنشين خوبى باشد؟!

بلكه به عكس، آنها را در زير آفتهاى گوناگون قرار داد و با محنتها خوارشان كرد و با مشكلات و بيچارگيها آنها را ذليل نمود، آنها را به صورت به خاك افكنده و پايمالشان كرده و گردش روزگار را بر ضد آنها برانگيخته است، به خوبى مشاهده كرديد كه دنيا در برابر آنها كه در مقابلش خضوع كنند و آن را بر همه چيز مقدم دارند و به آن تكيه نمايند، چهره درهم مى كشد، ناآشنا جلوه مى كند و اين هنگامى است كه از آن براى هميشه كوچ كنند.

آيا هيچ مشاهده كرده ايد كه دنيا براى دنياپرستان زاد و توشه اى جز گرسنگى فراهم كند؟ و جز فشار و تنگى محلى براى آنان فراهم سازد؟ و جز تاريكى براى آنان نورى به ارمغان آورد؟ و يا جز ندامت چيزى به بار آورد؟ آيا چنين دنيائى را بر همه چيز مقدم مى شمرديد؟ و به آن مطمئن مى گرديد؟ و يا مردم را به سوى آن تحريص مى كنيد؟ دنيا بد خانه ايست براى كسى كه نسبت به آن بدگمان نباشد و در سكونت گزيدن در آن خوفى نداشته باشد. "خطبه ى 111" زهد در دنيا:

اى مردم دنيا سراى گذر است، و آخرت خانه قرارو هميشگى، پس از گذرگاه خويش براى سرمنزل قرار خود توشه تهيه كنيد، و پرده ى خويش را در پيش كسى كه از اسرارتان آگاه است ندريد! پيش از اينكه بدنتان از جهان خارج گردد، قلبتان را از آن خارج سازيد. در دنيا آزمايش مى شويد و براى غير از آن آفريده شده ايد آن دم كه كسى بميرد مردم مى گويند چه باقى گذاشت؟ ولى فرشتگان مى گويند چه چيز پيش فرستاده؟ خدا پدرتان را رحمت كند مقدارى از ثروت خويش را از پيش بفرستيد تا به عنوان قرض "در پيشگاه خدا" برايتان باقى بماند. و همه را مگذاريد كه فريضه ى سنگينى برايتان خواهد داشت "و آن پاسخگوئى روز قيامت است". "خطبه ى 203"

شرح و توضيح

در اين درس كه درباره ى دنيا سخن مى گويد قسمتهائى از خطبه 111 و 203 نهج البلاغه برايتان انتخاب كرده ايم در خطبه نخست امام مى فرمايد:

'اما بعد شما را از دنيا برحذر مى داريم زيرا دنيا ظاهرش شيرين و با طراوت است و در لابلاى شهوات قرار گرفته'.

"اما بعد، فانى احذركم الدنيا فانها حلوه خضره، حفت بالشهوات".

دنيا 'به خاطر نقد بودنش جلب توجه مى كند و با اينكه مواهب آن كم و ناچيز است دلها را به خود مى كشاند'.

"و تحببت بالعاجله و راقت بالقليل".

دنيا 'آرزوهاى دنياپرستان را در خود جمع كرده زيور غرور را به خود پوشيده است'.

"و تحلت بالامال، و تزينت بالغرور".

پس از معرفى دنيا از ناحيه ى جلب توجه، وارد معرفى دنيا براى شناخت واقعى آن شده مى فرمايد: 'شادمانى و نعمت آن پايدارنيست و از دردها و مشكلات آن كه يكباره حمله مى كند ايمن نتوان بود'.

"لا تدوم حبرتها و لا تومن فجعتها".

'سخت مغروركننده و زيان بار است'.

"غراره ضراره".

'متغير است و زوال پذير، فانى و نابودشدنى پيوسته كسانى را مى خورد و هلاك مى كند'.

"حائله زائله نافده بائده اكاله غواله".

چه صفات عجيبى درباره ى دنيا كه اگر انسان اندكى در آنها تامل كند و نشانه هاى عينى آن را ببيند دگرگون خواهد شد. پس از آن اشاره مى كند كه اگر بر فرض كسى 'به حد اعلاى دنيا برسد و به آرزوى دنياپرستان جامه ى عمل بپوشاند و از آن راضى گردد بيش از آن نخواهد بود كه خداوند بزرگ فرموده است.'

"لا تعدو- اذا تناهت الى امنيه اهل الرغبه فيها و الرضابها- ان تكون كما قال الله تعالى سبحانه".

خداوند سبحان دينا را چنين توصيف مى كند:

'زندگى "دنيا" همچون آبى است كه از آسمان فرود مى آيد و به وسيله ى آن گياهان فراوان سر بهم داده و بهم پيچيده مى رويد اما چيزى نمى گذرد كه خشك مى شوند و بادها آنها را پراكنده مى سازند و خداوند بر همه چيز قادر است'.

"كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشيما تذروه الرياح، و كان الله على كل شى ء مقتدرا".

آرى مدتى به سرعت شروع به جمع مى كند، خانه، باغ، كارخانه، وسيله سوارى، زينت و... ولى ناگاه مرگ فرامى رسد و همه اينها پراكنده و هر قسمتى به دست كسى خواهد افتاد.

امام باز هم دنيا را بيشتر معرفى مى كند مى گويد: 'هيچ كس از دنيا شادمانى نديده جز اينكه پشت سرش با اشك و آه روبرو شده است'.

"لم يكن امرو منها فى حبره الا اعقبته بعدها عبره".

'هنوز با خوشيهايش روبرو نگشته كه به ناراحتيهاى پشت كردنش مبتلا مى شود'.

"و لم يلق فى سرائها بطنا، الا منحته من ضرائها ظهرا".

'هنوز همچون باران ملايم خوشى و راحتى دائمى برايش پديد نياورده كه بلاها سيل آسا بر سرش فرومى بارند'.

"و لم تطله فيها ديمه رخاء الاهتنت عليه مزنه بلاء!".

دنيا را بشناسيد و از آن عبرت گيريد.

'هرگاه صبحگاهان به يارى كسى بخريزد شامگاهان خود را به ناشناسى مى زند'.

"و حرى اذا اصبحت له منتصره ان تمسى له متنكره".

'اگر در يك طرف شيرينى گوارائى داشته باشد در طرف ديگر تلخى و گردباد بدبختى به بار آورد'.

"و ان جانب منها اعذوذب و احلولى امر منها جانب فاوبى".

با هزاران تلاش، تملقها، ذلت و خوارى كشيدنها.

'هنوز كسى از نعمتها و خوشيهايش به آنچه خواسته نرسيده كه مشكلات و سختيهايش به او مى رسد'.

"لا ينال امرو من غضارتها رغبا، الا ارهقته من نوائبها تعبا".

'شبى را در اين دنيا بر پر و بال امنيت به سر نبرده به جز اينكه صبحگاه روى شهپرهاى لغزنده ى ترس قرار مى گيرد'.

"و لا يمسى منها فى جناح امن، الا اصبح على قوادم خوف."

و باز هم توصيف مى كند و انسانها را هشدار مى دهد:

'بسيار فريبنده است و آنچه در آن است نيز فريبندگى دارد'.

"غراره غرور مافيها". 'فانى و زودگذر است هر كس در آن است نيز فنا مى پذيرد'.

"فانيه فان من عليها".

'زاد و توشه اى آن جز زاد و توشه ى تقوى بى فايده است'.

"لا خير فى شى ء من ازوادها الا التقوى".

آنگاه توجه مى دهد كه چه مقدار از دنيا را بايد مورد بهره بردارى قرار داد:

'كسى كه به مقدار كمى از آن قانع باشد آرامش بيشتر به دست مى آورد و آن كس كه از آن بسيار بطلبد وسائل نابودى خود را بيشتر فراهم ساخته است و به زودى آنچه به دست آورده زائل مى گردد'.

"من اقل منها استكثر مما يومنه! و من استكثر منها استكثر مما يوبقه و زال عما قليل عنه".

آنگاه توجه مى دهد كه سرنوشت علاقمندان و اعتماد كنندگان به آن را ملاحظه كنيم مى فرمايد: 'چه بسيار كسانى كه به آن اعتماد كردند اما آنها را به درد و رنج انداخت و چه بسيار افرادى است كه به آن اطمينان نمودند و به زمينشان زد'.

"كم من واثق بها قد فجعته و ذى طمانينه اليها قد صرعته".

'چه افراد پرابهتى كه سرانجام دنيا آنها را حقير و كوچك ساخت و متكبران و فخرفروشانى كهبه خاك مذلت كشانيد'.

"و ذى ابهه قد جعلته حقيرا و ذى نخوه قد ردته ذليلا".

سپس باز هم دنيا را آشكارا معرفى مى كند باشد كه انسانها عبرت گيرند و از نمونه هاى موجود پند پذيرند، مى فرمايد: 'حكومت و رياست دنيا ناپايدار، زندگى آن تيره، گوارائيش ناگوار، شيرينى آن تلخ، طعام آن سم، طنابهايش كهنه و پوسيده، زندگيش در معرض مرگ و تندرستيش در معرض بيمارى است'.

"سلطانها دول و عيشها رنق و عذبها اجاج و حلوها صبر و غذاوها سمام و اسبابها رمام حيها بعرض موت و صحيحها بعرض سقم".

و باز مى فرمايد: 'حكومت آن بر باد، نيرومندش مغلوب، نعمتهاى فراوانش به نيستى گرائيده و همجوارانش غارت مى شوند'.

"ملكها مسلوب و عزيزها مغلوب و موفورها منكوب و جارها محروب".

امام براى آنكه مطلب را باز هم آشكارتر ساخته باشد مى افزايد: 'مگر در خانه هاى كسانى كه قبل از شما بوديد قرار نگرفته ايد آنها عمرشان از شما طولانى تر آثارشان بادوام تر، آرزوهايشان درازتر، افرادشان فزونتر و لشكرهايشان انبوه تر بود'.

"الستم فى مساكن من كان قبلكم اطول اعمارا و ابقى آثارا، و ابعد آمالا و اعد عديدا، و اكثف جنودا".

همه رفتند و همه ى آنچه داشتند براى ديگران گذاردند 'دنيا را پرستيدند آن هم چه پرستيدنى، آن را برگزيدند چه برگزيدنى پس بدون زاد و توشه اى كه به منزلگاهشان برساند و بدون مركبى كه راه را به سرعت بپيمايد از آن كوچ كردند'.

"تعبدوا للدنيا اى تعبد و آثروها اى ايثار ثم ظعنوا عنها بغير زاد مبلغ و لا ظهر قاطع".

'آيا به شما خبر داده اند كه دنيا فراغت اين همه زيانها را به آنها داده باشد و يا كمكى به آنها نموده و يا لااقل همنشين خوبى براى آنها باشد'.

"فهل بلغكم ان الدنيا سخت لهم نفسا بفديه او اعانتهم بمعونه او احسنت لهم صحبه".

چنين كارهائى كه انجام نداده به جاى خود به عكس 'آنها را در زير آفتهاى گوناگون قرار داد و با محنتها خوارشان كرد و با مشكلات و بيچارگيها آنها را ذليل نمود'.

"بل ارهقتهم بالقوادح و اوهقتهم بالقوارع و ضعضعتهم بالنوائب".

'آنها را به صورت به خاك افكنده و پايمالشان كرده و گردش روزگار را بر ضد آنها برانگيخته است'.

"و عفرتهم للمناخر و وطئتهم بالمناسم و اعانت عليهم 'ريب المنون'".

به دنبال اين قسمت آنها را به آنچه مشاهده كرده اند حواله داده مى گويد: 'شما به خوبى مشاهده كرديد كه هر كه در برابر دنيا خضوع كند، آن را بر همه چيز مقدم دارد و به آن تكيه نمايد برايش چهره در هم مى كشد ناآشنا جلوه مى كند و اين هنگامى است كه از آن براى هميشه كوچ مى كنند'.

"فقد رايتم تنكرها لمن دان لها و آثرها و اخلد اليها حين ظعنوا عنها لفراق الابد".

و باز هم توجه مى دهد كه خوب دقت كنند و عبرت گيرند مى گويد:

'آيا شما هيچ مشاهده كرده ايد كه دنيا براى دنياپرستان زاد و توشه اى جز گرسنگى فراهم كند و جز فشار و تنگى، محلى براى آنان فراهم سازد و جز تاريكى براى آنان نورى به ارمغان آورد و يا جز ندامت چيزى برايشان به بار آورد'.

"و هل زودتهم الا السغب او احلتهم الا الضنك او نورت لهم الا الظلمه او اعقبتهم الا الندامه".

پس از همه اين توضيحات در يك نتيجه گيرى خطاب مى كند 'آيا چنين دنيايى را بر همه چيز مقدم مى شماريد؟! به آن مطمئن مى گرديد؟! يا مردم را به آن تحريص مى كنيد؟!'.

"افهذه توثرون ام اليها تطمئنون ام عليها تحرصون؟".

و نتيجه گيرى خود را اعلام مى كند:

'راستى دنيا بد خانه اى است براى كسى كه به آن بدگمان نباشد و در سكونت گزيدن در آن خوفى نداشته باشد'.

"فبئست الدار لمن لم يتهمها و لم يكن فيها على وجل منها".

و در خطبه 203 نهج البلاغه كه درباره ى دنيا است باز چنين مى خوانيم:

'اى مردم، دنيا سراى گذر است ولى آخرت خانه ى قرار و هميشگى'.

"ايها الناس انما الدنيا دار مجاز و الاخره دار قرار".

هيچ فرد عاقلى در محلى كه فقط جايگاه توقف كوتاه و عبور است بساطش را پهن نمى كند مشغول ساختمان سازى و مهيا ساختن زندگى دائمى نمى شود. براى سراى گذر به اندازه زمانش بايد توشه و زاد تهيه كرد.

آنگاه به هدف ازدنيا اشاره مى كند كه اين مرحله، مرحله تهيه زاد براى محل دائمى و هميشگى است بنابراين بايد وسائل و امكانات لازم براى زندگى را از اينجا برد مى فرمايد: 'پس از گذرگاه خويش براى سر منزل قرار خود توشه تهيه كنيد'.

"فخذوا من ممركم لمقركم".

به دنبال آن انسانها را از اعمال زشتى كه موجب خجلت و سرشكستگى مى شود زنهار داده مى گويد: 'و پرده خود را در پيش كسى كه از اسرارتان آگاه است ندريد'.

"و لا تهتكوا استاركم عند من يعلم اسراركم".

در اينكه منظور اين است كه در پيشگاه خداوند آشكارا معصيت نكنيد يا در نزد افراد تخلف از دستور نكيند و بيش از آنچه از شما خبر دارند خودتان را مشخص نسازيد

"و اخرجوا من الدنيا قلوبكم من قبل ان تخرج منها ابدانكم".

چه اگر دل نبسته باشيد و روحتان متوجه سراى آخرت باشد گرفتار امور اين جهان نمى شويد زيرا 'در اين دنيا آزمايش مى شويد و هدف از خلقت شما جاى ديگر است'.

"ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم".

كمى به حقائق توجه كنيد به خيال و آمال و آرزوها دل نبنديد. واقعيت عالم اين است: 'آندم كه كسى مى ميرد مردم مى گويند چه باقى گذارده؟ اما فرشتگان مى گويند چه از پيش فرستاده'؟

"ان المرء اذا هلك قال الناس: ما ترك؟ و قالت الملائكه: ما قدم؟".

اصل مطلب همين جا است انسانها كه در آمال و آرزو و عدم توجه زندگى مى كنند چنين مى بينند و فرشتگانى كه شاهد خلقت و آگاه از اهداف زندگى انسانند چنان مى گويند.

سپس نصيحت مى كند و انسانها را از جمع آورى مال دنيا برحذر مى دارد مى فرمايد: 'خدا پدرانتان را رحمت كند مقدارى از ثروت خويش را از پيش بفرستيد كه به عنوان قرض در نزد خداوند برايتان باقى بماند'. "لله آباوكم! فقدموا بعضا يكن لكم قرضا".

'و همه را باقى نگذاريد كه وظيفه اى سنگين بر دوشتان خواهد نهاد "و بايد پاسخگوى آن در قيامت باشيد"'.

"و لا تخلفوا كلا فيكون فرضا عليكم".

خطبه 204:

و در خطبه اى ديگر باز هم مردم را به مهيا شدن براى سراى حقيقى دستور داده مى گويد: 'خداى شما را رحمت كند آماده حركت باشيد كه نداى رحيل و كوچ در ميان شما بلند شده است'.

"تجهزوا رحمكم الله فقد نودى فيكم بالرحيل".

مگر مرگ دوستان، رفقا، همسايگان و بستگان را هر روز شاهد نيستيد مگر نمى بينيد هر روز قواى شما به كاستى مى گرايد چرا به هوش نمى آئيد، اينها همه اعلام كوچ است.

و مى افزايد مهم در اين راه در مرحله نخست اين است 'علاقه به اقامت در دنيا را كم كنيد'.

"و اقلوا العرجه على الدنيا".

اين علاقه به دنيا است كه انسان را از زندگى حقيقى اش باز مى دارد و شرط توجه اين است كه علاقه كم گردد.

آنگاه توجه مى دهد كه در آنجا نيازمندى بسيار است وسائل و امكانات لازم همه را بايد از اينجا ببريد مى گويد: 'و با تهيه زاد و توشه اعمال شايسته به سوى آخرت بازگرديد'.

"و انقلبوا بصالح ما بحضرتكم من الزاد".

اين را بدانجهت به شما مى گويم كه 'گردنه هاى سخت و دشوار و سرمنزلهاى خوفناك در پيش داريد و بايد در آنها فرود آئيد و در آنجا توقف كنيد'.

"فان امامكم عقبه كودا و منازل مخوفه مهوله لابد من الورود عليها و الوقوف عندها".

مگر مى شود از اين گردنه ها بدون امكانات گذشت و مگر مى شود در آن منازل بدون وسائل امنيت بخش وارد شد و توقف كرد.

و از آنجا كه انسان كمتر به فكر مرگ مى افتد و اين غفلت او را از مهيا شدن بازمى دارد اعلام مى كند 'بدانيد فاصله نگاههاى مرگ به شما كوتاه و نزديك است و گويا مرگ چنگالهايش را در جان شما فروبرده'.

"و اعلموا ان ملاحظ المنيه نحوكم دانيه و كانكم بمخالبها قد نشبت فيكم".

آن به آن از عمرتان مى كاهد. قوايتان را كم مى كند و به قبر نزديكتان مى سازد به هوش آئيد دليل اين بى توجهى آن است: 'كردارهاى بد، مشكلات زندگى و كژيها و ناروائيها مرگ را از شما پنهان داشته'.

"و قد دهمتكم فيها موضحات الامور و معضلات المحذور".

اگر بخواهيد از اين وضع خارج شويد راه اين است 'علائق و وابستگيهاى دنيا را قطع كنيد و كمر خويش را با زاد و توشه ى تقوا محكم ببنديد'.

"فقطعوا علائق الدنيا و استظهروا بزاد التقوى".

نكته اى پيرامون غرور

غرور، ثروت و جهات مختلف دنيا در خطبه، مورد تذكر قرار گرفته است لازم است بحث غرور را كمى دنبال كنيم در داستان سوره كهف ترسيم زنده اى از آنچه غرور ثروتش مى ناميم، مشاهده مى كنيم و به سرانجام اين غرور كه پايانش شرك و كفر است آشنا مى شويم.

انسانهاى كم ظرفيت هنگامى كه به جائى مى رسند و برترى مختصرى از نظر مقام و ثروت بر ديگران مى يابند غالبا گرفتار بلاى غرور مى شوند، نخست سعى مى كنند امكانات خود را به رخ ديگران بكشند و آن را وسيله برترى جوئى قرار دهند جمع شدن مگس صفتان را دور اين شيرينى دليل بر نفوذ خويشتن در دلها قرار دهند اين همان است كه قرآن با جمله 'انا اكثر منك مالا و اعزنفرا' "كهف: 34" از آن ياد كرده است.

عشق و علاقه به دنيا كم كم پندار جاودانى آن را در نظرشان مجسم مى سازد و فرياد 'ما اظن ان تبيد هذه ابدا' "كهف: 35" را سر مى دهند!

ايمان به جاودانگى دنياى مادى چون تضاد روشنى با رستاخيز دارد نتيجتا به انگار معاد برمى خيزند 'و ما اظن الساعه قائمه' مى گويند.

خودبينى و خودپسندى سبب مى شود كه برترى مادى را دليل بر قرب در درگاه پروردگر بدانند و براى خويشتن مقام فوق العاده اى نزد او قائل شوند و بگويند اگر به سوى خدا بازگرديم و معاد و آخرتى در كار باشد جاى مادر آنجا از اينجا هم بهتر است!! 'و لئن رددت الى ربى لاجدن خيرا منها منقلبا'. "كهف: 36".

اين مراحل چهارگانه كم و بيش در زندگى قدرتمندان دنياپرست با تفاوتهائى ديده مى شود در واقع خط سير انحرافى آنها از دنياپرستى شروع و به شرك و بت پرستى و كفر و انكار معاد ختم مى گردد چرا كه قدرت مادى را همچون بتى مى پرستند. و غير آن را به دست فراموشى مى سپرند.

راه شكستن غرور

يك انسان آزاده هنگامى كه وسوسه هاى رور به خاطر مال و مقام در اعماق دلش جوانه مى زند بايد ريشه ى آن را با توجه به تاريخچه ى پيدايش خودش قطع كند: آن روز كه خاكى بى ارزش بود، آن روز كه نطفه ى ناتوانى بود، آن روز كه به صورت نوزادى ضعيف و غير قادر بر حركت از مادر متولد گشت.

همانگونه كه قرآن مجيد براى شكستن غرور آن ثروتمند بى ايمان او را به گذشته اش بازمى گرداند و از زبان آن مرد با ايمانى مى گويد 'اكفرت بالذى خلقك من تراب ثم من نطفه ثم سواك رجلا'. "كهف: 37"

سوال و تحقيق

1- دنيا و زينتهاى ان را با دقت بيشترى بررسى كنيد مقاله اى در اين باره تهيه فرمائيد. 2- دنيا همچون آب باران است؟ آيا در قرآن تشبيه ديگرى نسبت به دنيا وجود دارد؟ بنويسيد.

3- دنيا غرورآور است- آيا مى توانيد توضيح دهيد و نمونه هاى تاريخى بيشتر از آنچه اشاره شده نشان دهيد.

4- دنيا بقاء ندارد- اين معنى را با شواهدى از قرآن، تاريخ و روايات كامل فرمائيد.

5- عدم دلبستگى به دنيا چه نتائجى به بار مى آورد ادله اقامه كنيد.

6- لغات پيچيده ى درس را با مراجعه به شروح و كتب لغت تفسير كنيد.