انواري از نهج البلاغه

محمدجعفر امامى

- ۹ -


برزخ در نهج البلاغه "1"

خطبه

قاله بعد تلاوته: 'الهاكم التكاثر [ زياده طلبى. ] حتى زرتم المقابر'.

ياله مراما [ مطلوب. ] ما ابعده! و زورا [ زيارت كنندگان. ] ما اغفله! [ چه سخت غافل است. ] و خطرا ما افظعه! لقد استخلوا [ خالى يافتند. ] منهم اى مدكر، [ يادآورنده. ] و تناوشوهم [ گرفتند آنها را. ] من مكان بعيد! افبمصارع آبائهم يفخرون! ام بعديد الهلكى يتكاثرون! يرتجعون منهم اجسادا خوت، [ درهم ريخت. ] و حركات سكنت. و لان يكونوا عبرا، احق من ان يكونوا مفتخرا، و لان يهبطوا بهم جناب ذله، احجى [ به عقل نزديكتر. ] من ان يقوموا بهم مقام عزه! لقد نظروا اليهم بابصار العشوه، [ ضعف چشم. ] و ضربوا منهم فى غمره جهاله، و لو استنطقوا عنهم عرصت تلك الديار الخاويه، [ فروريخته. ] و الربوع [ مسكنها. ] الخاليه، لقالت: ذهبوا فى الارض ضلالا [ جمع 'ضال' مساوى گم شده. ]، و ذهبتم فى اعقابهم جهالا، تطوون فى هامهم [ جمع 'هامه' مساوى قسمت بالاى سر. ]، و تستنبتون [ مى كاريد. ] فى اجسادهم، و ترتعون [ مى خوريد- مى جويد. ] فيما لفظوا، و تسكنون فيما خربوا، و انما الايام بينكم و بينهم بواك [ جمع 'باكيه' مساوى گريان. ] و نوائح [ جمع 'نائحه' مساوى نوحه گر. ] عليكم.

اولئكم سلف غايتكم، [ سرانجام شما "مرگ". ] و فراط [ جمع 'فارط' مساوى كسى كه جلو مى رود تا طريق برداشت آب را بيابد. ] مناهلكم، [ جمع 'منهل' مساوى آبخورگاه. ] الذين كانت لهم مقاوم [ جمع 'مقام'. ] العز، و حلبات [ جمع 'حلبه' مساوى مسابقه اسب سوارى. ] الفخر، ملوكا و سوقا. [ جمع 'سوقه' مساوى رعيت. ] سلكوا فى بطون البرزخ [ در اينجا منظور قبر است. ] سبيلا سلطت الارض عليهم فيه، فاكلت من لحومهم، و شربت من دمائهم، فاصبحوا فى فجوات [ جمع 'فجوه' مساوى فاصله و شكاف- و در اينجا منظور شكاف قبر است. ] قبورهم جمادا لا ينمون [ رشد نمى كنند. ]، و ضمارا [ ثروتى كه اميد بازگشت آن نيست. ] لا يوجدون، لا يفزعهم ورود الاهوال، و لا يحزنهم تنكر الاحوال، و لا يحفلون [ اعتنا نمى كنند. ] بالرواجف [ جمع 'راجفه' مساوى زلزله. ]، و لا ياذنون [ نمى شنوند. ] للقواصف. [ صداهاى شديد. ] غيبا لا ينتظرون، و شهودا لا يحضرون، و انما كانوا جميعا فتشتتوا، و آلافا [ جمع 'اليف' مساوى متحد- جمع. ] فافترقوا، و ما عن طول عهدهم، و لا بعد محلهم، عميت اخبارهم، و صمت [ گنگ شده. ] ديارهم، ولكنهم سقوا كاسا بدلتهم بالنطق خرسا، و بالسمع صمما، و بالحركات سكونا، فكانهم فى ارتجال الصفه [ بيان حال. فورا و بدون تامل. ] سرعى [ جمع 'صريع' مساوى هلاك شده. ] سبات. [ خواب. ] جيران لا يتانسون، و احباء لا يتزاورون. بليت [ كهنه و فانى شده. ] بينهم عرا [ جمع 'عروه' مساوى دستگيره. ] التعارف، و انقطعت منهم اسباب الاخاء، فكلهم وحيد و هم جميع و بجانب الهجروهم اخلاء، لا يتعارفون لليل صباحا، و لالنهار مساء.

اى الجديدين [ شب و روز. ] ظعنوا فيه كان عليهم سرمدا، شاهدوا من اخطار دارهم افظع مما خافوا، و راوا من آياتها اعظم مما قدروا، فكلتا الغايتين [ بهشت و جهنم. ] مدت لهم الى مباءه، [ قرارگاه. ] فاتت مبالغ الخوف و الرجاء. فلو كانوا ينطقون بها لعيوا [ عاجز گشتند. ] بصفه ما شاهدوا و ما عاينوا.

ترجمه

اين سخن را پس از تلاوت اين آيات 'الهاكم التكاثر حتى زرتم المقابر' بيان فرمود.

شگفتا! چه هدف بسيارى دورى! و چه زيارت كنندگان غافلى! و چه افتخار موهوم و رسوائى! به ياد استخوانهاى پوسيده ى كسانى افتاده اند كه سالهاست خاك شده اند، آن هم چه يادآورى. آنها با اين فاصله به ياد تفاخر به كسانى افتاده اند "كه هيچگونه سودى به حالشان نخواهد داشت" آيا به خوابگاه ابدى پدران خويش افتخار مى كنند؟ و يا با شمارش تعداد مردگان و نابودشدگان خود را بسيار مى شمرند؟ "گوئى" خواهان بازگشت اجسادى هستند كه تار و پودشان از هم گسيخته و حركاتشان به سكون تبديل يافته "اين اجساد پوسيده" اگر مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا باعث افتخار! اگر با توجه به وضع آنان به آستانه ى تواضع فرود آيند عاقلانه تر است تا آنان را وسيله سربلندى قرار دهند! "اما" به آنها با چشمان كم سو نگاه انداختند و در اثراين كوته بينى در درياى جهل و غرور فرورفتند.

اگر شرح حال آنان را از عرصه هاى ويران آن ديار و خانه هاى خالى بپرسند پاسخ خواهند داد در زمين گم شدند "و بدنهاشان خاك و خاك آنها معلوم نيست در كجا پراكنده و جزء چه موجودى شده است!".

شما نيز بعد از آنان در غرور و جهل قرار گرفته ايد بر جمجمه ى آنها قدم مى گذاريد و بر اجساد آنها زراعت مى كنيد و از آنچه باقى گذارده اند مى خوريد و در كهنه خانه هاى آنها سكونت مى گزينيد و زمان در فاصله بين شما و آنها بر شما نوحه گرى و زارى مى كند.

آنها پيش از شما به كام مرگ فرورفتند و براى تعيين آبخورگاه از شما پيشى گرفتند "آرى" همانها كه داراى مقامهاى عزت و درجات افتخار بودند. سلاطين بودند و يا رعاياى آنها... "پس از مرگ" در درون قبرها خزيدند و زمين بر آنها مسلط شد. از گوشتشان خورد و از خونهايشان آشاميد در حفره هاى گورستان به صورت جمادى بى رشد و ناپيدا! كه اميد يافت شدن آن هرگز نيست قرار گرفتند. ديگر وقوع حوادث هراس انگيز آنها را به وحشت نمى اندازد و دگرگونيها آنها را محزون نمى سازد به زلزله ها و اضطرابات اعتنائى ندارند و به سر و صداهاى شديد گوش فرانمى دهند. غائبانى هستند كه انتظارشان كشيده نمى شود! و حاضرانى هستند كه حضور نمى يابند جمع بودند و پراكنده شدند و به يكديگر الفت داشتند و جدا گرديدند. اگر اخبارشان به دست فراموشى سپرده شده و ديارشان در سكوت فرورفته است، بر اثر طول زمان و بعد محل سكونت آنان نيست، بلكه جامى به آنها نوشانده اند كه به جاى سخن گفتن گنگ و به جاى شنوائى كر شدند و حركاتشان به سكون تبديل يافته است و در ديد نخست پندارى كه به خواب رفته اند همسايگانى هستند كه با يكديگر انس نمى گيرند دوستانى هستند كه به ديدار يكديگر نمى روند، پيوندهاى شناسائى در ميان آنها به كهنگى گرائيده و اسباب برادرى قطع گرديده، همه، با اينكه جمعند تنهايند! و با اينكه دوستند از يكديگر دورند، نه براى شب صبحگاهى مى شناسند و نه براى روز شامگاهى!

شب يا روزى كه رخت سفر مرگ در آن بسته اند براى آنها جاودان شده خطرات آن جهان را وحشتناك تر از آنچه مى ترسيدند يافتند و نشانه هاى آن را بزرگتر از آنچه در نظر داشتند مشاهده كردند، براى حصول به هر يك از دو نتيجه "بهشت و دوزخ" تا محل قرارگاهشان مهلت داده شده و عالمى از بيم و اميد برايشان فراهم ساخته، اگر مى خواستند آنچه را كه در آنجا مشاهده كرده اند و با چشم ديده اند توصيف كنند زبانشان عاجز مى ماند!... "كلام- 221".

شرح و توضيح

امام پس از تلاوت اين سوره كه سوره ى 'تكاثر' آن درباره تفاخر دو قبيله نسبت به كثرت نفراتشان بوده تا آنجا كه مردگانشان را نيز بر شمرده اند تا ثابت كنند كدام عددشان بيشتر است فرموده 'شگفتا چه هدف بسيار دورى قصد كرده اند'.

"يا له مراما ابعده".

در افتخارات به چه چيزهائى تفاخر مى كنند كه هيچ فائده اى از آن متصور نيست و چه هدفى را تعقيب مى كنند كه اثرى در آن مشاهده نمى گردد.

آنگا راجع به آنها كه براى شمارش مردگان به قبرستان رفته اند فرموده:

'وه! چه زيارت كنندگان غافلى'.

"و زورا ما اغفله".

اما در اينكه چه ارزشى را از اين طريق كسب كردند مى فرمايد: 'و چه افتخار موهوم و رسوائى'.

"و خطرا ما افظعه".

و توضيح مى دهد كه اينها براى چه رفته اند: 'به ياد استخوانهاى پوسيده ى كسانى افتاده اند كه سالها است خاك شده اند'.

"لقد استخلوا منهم اى مذكر".

'آنها با اين فاصله ى دور به ياد تفاخر به كسانى افتاده اند "كه هيچگونه سودى به حالشان نخواهد داشت"'.

"و تناوشوهم من مكان بعيد". 'راستى آيا به خوابگاه ابدى پدران خويش افتخار مى كنند و يا با شمارش تعداد مردگان، خود را بسيار مى شمارند'.

"افبمصارع آبائهم يفخرون! ام بعديد الهلكى يتكاثرن".

چه خيالهاى باطلى و چه انديشه هاى بى ارزشى 'آيا آنها مى خواهند اجسادى را كه تار و پودشان از هم گسسته است باز گردانند و حركات سكون يافته را بار ديگر تجديد كنند'.

"يرتجعون منهم اجسادا خوت و حركات سكنت".

'اين اجساد پوسيده اگر مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا باعث افتخار، اگر با توجه به وضع آنها به آستانه ى تواضع فرود آيند عاقلانه تر است تا آنان را وسيله ى سربلندى قرار دهند'.

"و لان يكونوا عبرا احق من ان يكونوا مفتخرا و لان يهبطوا بهم جناب ذله احجى من ان يقوموا بهم مقام عزه".

ولى اينها همه مربوط به كسانى است كه چشمان تيزبين داشته باشند اما اينها چنين نيستند 'با چشمان كم سو به آنان نظر افكندند و در اثر كوته بينى در درياى جهل و غرور فرورفتند'.

"لقد نظروا اليهم بابصار العشوه و ضربوا منهم فى غمره جهاله".

چه خوب بود آنان كنار گورستان مى ايستادند، مى انديشيدند و فكر مى كردند كه اينها چه شدند؟ به كجا رفتند؟ 'اگر شرح حال آنان را از عرصه هاى ويرانه ى آن ديار، و خانه هاى خالى بپرسند به آنان خواهند گفت: آنها همه در زمين گم شدند "بدنهايشان خاك و خاك آنها معلوم نيست در كجا پراكنده و جزء چه موجودى شده است"'.

"و لو استنطقوا عنهم عرصات تلك الديار الخاويه و الربوع الخاليه، لقالت: ذهبوا فى الارض ضلالا".

و خواهند گفت كه 'شما نيز بعد از آنان در غرور و جهل قرار گرفته ايد بر جمجمه آنها قدم مى گذاريد، بر اجساد آنان زراعت مى كنيد از آنچه باقى گذارده اند مى خوريد و در آنچه آنها كهنه كرده اند سكونت مى گزينيد'.

"و ذهبتم فى اعقابهم جهالا تطوون فى هامهم و تستنبتون فى اجسادهم و ترتعون فيما لفظو او تسكنون فيما خربوا".

'تنها زمان، فاصله بين شما و آنها است كه بر شما گريان و نوحه گراست'.

"و انما الايام بينكم و بينهم بواك و نوائح عليكم".

سپس مى گويد: 'آنها پيش از شما "بر كام مرگ" فرورفتند و براى تعيين آبخورگاه از شما پيشى گرفتند'.

"اولئكم سلف غايتكم و فراط مناهلكم".

آرى همانها كه پيش از شما رخت بربستند 'و داراى مقامهاى عزت و قدرت و درجات افتخار بودند. چه سلاطين و چه رعايا "همه رفتند"'.

"الذين كانت لهم مقاوم العز و حلبات الفخر ملوكا وسوقا".

آنگا توضيح مى دهد كه اينان به كجا رفتند و در چه وضعى قرار گرفتند مى فرمايد: 'راه خود را به درون قبر پيمودند، زمين بر آنها مسلط شد از گوشتشان خورد و از خونهايشان نوشيد'.

"سلكوا فى بطون البرزخ سبيلا سلطت الارض عليهم فيه فاكلت من لحومهم و شربت من دمائهم".

و سرانجام 'به صورت جماداتى كه رشد نمى كنند و موجودات پنهانى كه پيدا نمى شوند درآمدند'.

"فاصبحوا فى فجوات قبورهم جمادا لا ينمون و ضمارا لا يوجدون".

'ديگر نه حوادث هراس انگيز آنها را به ترس وا مى دارد و نه دگرگونيهاى روزگار آنها را محزون مى سازد'.

"لا يفزعم ورود الاهوال و لا يحزنهم تنكر الاحوال".

'به زلزله ها و اضطرابات اعتنائى ندارند و به سر و صداهاى شديد گوش فرانمى دهند'.

"و لا يحفلون بالرواجف و لا ياذنون للقواصف". 'غائبانى هستند كه انتظارشان كشيده نمى شود، حاضرانى هستند كه حضور به هم نمى رسانند'.

"غيبا لا ينتظرون و شهودا لا يحضرون".

'جمع بودند و پراكنده شدند با هم الفت داشتند و متفرق گشتند'.

"و انما كانوا جميعا فتشتتوا و آلافا فافترقوا".

آرى مرگ آنچنان بين آنها جدايى افكند كه تا دامنه ى قيامت يكديگر را نمى بينند سپس مى افزايد: 'اين به خاطر فاصله طولانى زمان از مرگ آنها، و يا دورى محل سكونتشان نيست كه اخبارشان به دست فراموشى سپرده شده و ديارشان در سكونت فرورفته است'.

"و ما عن طول عهدهم و لا بعد محلهم عميت اخبارهم و صمت ديارهم".

'بلكه جامى به آنها نوشانده اند كه به جاى سخن گفتن لال و به جاى شنوائى كر، و حركاتشان به سكون تبديل شده است'.

"و لكنهم سقوا كاسا بدلتهم بالنطق خرسا و بالسمع صمما و بالحركات سكونا".

اگر آنها را مشاهده كنى 'در نظر ابتدائى، گوئى دراز كشيده، خوابيده اند "اما حقيقت چيز ديگر است" همسايگانى هستند كه با يكديگر انس نمى گيرند. دوستانى هستند كه به ديدار هم نمى روند. پيوندهاى شناسائى بينشان به كهنگى گرائيده و اسباب برادريشان قطع گرديده است'.

"فكانهم فى ارتجال الصفه صرعى، سبات، جيران لا يتانسون و احباء لا يتزاورون بليت بينهم عرا التعارف و انقطعت منهم اسباب الاخاء".

'همه با اينكه جمعند تنهايند و با اينكه دوستان يكديگرند از هم دور، نه براى شب، صبحگاهى مى شناسند و نه براى روز شامگاهى'.

"فكلهم وحيدوهم، جميع، و بجانب الهجروهم اخلاء لا يتعارفون لليل صباحا و لا للنهار مساء".

به دنبال اين قسمت پرده از حقيقت ديگرى برمى دارد كه آنها پس از مرگ چه درك و ديدى و چه وضع و حالى دارند مى فرمايد: 'در هر كدام از شب يا روز كه رخت سفر بسته اند بر آنان سرمدى است'.

"اى الجديدين ظعنوا فيه كان عليهم سرمدا".

'خطرات آن جهان را وحشتناك تر از آنچه مى ترسيدند يافته اند و نشانه هاى آن را بزرگتر از آنچه در نظر داشتند مشاهده كرده اند'.

"شاهدوا من اخطار دارهم افظع مما خافوا و راوا من آياتها اعظم مما قدروا. "

'براى رسيدن به هر يك از دو نتيجه "بهشت و يا دوزخ" تا قرارگاهشان مهلت داده شده اند و عالمى از بيم و اميد برايشان فراهم شده است'.

"فكلتا الغايتين مدت لهم الى مباءه فاتت مبالغ الخوف و الرجاء".

و توضيح مى دهد كه آنچه در آنجا مشاهده مى كنند قابل بازگو كردن نيست يا از اين لحاظ كه الفاظ و جملاتى كه بتواند توصيف كند و ما با آنها مانوس باشيم وجود ندارد و يا به خاطر اينكه آنها در دهشت قرار گرفته اند مى گويد: 'اگر مى خواستند سخن بگويند زبانشان از آنچه مشاهده كرده اند عاجز مى ماند'.

"فلو كانوا ينطقون بها لعيوا بصفه ما شاهدوا و ما عاينوا".

'درست است كه هيچ آثارى از اينها باقى نمانده و اخبارى از آنها در دست نيست اما چشمهاى عبرت آنها را مى نگرد و گوش دل اخبار آنان را مى شنود و با غير زبان به روشنى سخن مى گويند'.

"و لئن عميت آثارهم و انقطعت اخبارهم لقد رجعت فيهم ابصار العبر و سمعت عنهم آذان العقول و تكلموا من غير جهات النطق".

اما اينكه چه مى گويند خود شنيدنى است امام، سخن آنان را بازگو مى كند: 'مى گويند: چهره هاى خرم و زيبا، پژمرده و در عبوسى فرورفته، اجسام و بدنهائى كه در ناز و نعمت پرورش يافته بود متلاشى شده، بر اندام خود لباس كهنگى پوشيده ايم، تنگى قبر سخت ما را در فشار قرار داده، وحشت و ترس از يكديگر به ارث مى بريم، و خانه هاى خاموش "قبرها" بر ما فروريخته اند'.

"كلحت الوجوه انواضر و خوت الاجسام النواعم و لبسنا اهدام البلى و تكائدنا ضيق المفجع و توارثنا الوحشه و تهكمت علينا الربوع الصموت".

و نتيجه اين است: 'زيبائيهاى اجساد، محو شده، نشانه هاى شناسائى چهره هاى ما دگرگون گرديده، اقامت، در اين خانه هاى وحشت زا طولانى، از اين مشكلات فرجى نيافته ايم و از تنگى قبر گشايشى پيدا نكرده ايم'.

"فانمحت محاسن اجسادنا، و تنكرت معارف صورنا وطالت فى مساكن الوحشه اقامتنا و لم نجد من كرب فرجا و لامن ضيق متسعا".

با اين توضيحات 'اگر بخواهى در پيشگاه عقل خود اين افراد را مجسم سازى و يا حجابهاى ظاهرى دنيا كنار رود، در حالى كه آنها در قبر حشرات در گوشهايشان قرار گرفته و كر گرديده و چشمهايشان به جاى سرمه پر از خاك گرديده، و فرورفته است، زبانهايى كه با فصاحت سخن مى گفتند قطعه قطعه شده، و قلبها در سينه ها پس از بيدارى به خاموشى گرائيده، و در هر يك از اعضاى آنان پوسيدگى تازه اى آشكار گشته، آنها را زشت ساخته و راه آفات را به سوى اجسامشان به آسانى گشوده است، و همه تسليمند، نه دستى براى دفاع دارند و نه قلبى براى جزع، 'اگر آنها را در پيشگاه عقل مجسم سازى' مشاهده گر حزنهاى قلبى و خارهاى در چشم از جانب آنان خواهى بود "يعنى پشيمان و اندوه گينند".

"فلو مثلتهم بعقلك او كشف عنهم محجوب الغطاء لك و قد ارتسخت اسماعهم بالهوام فاستكت و اكتحلت ابصارهم بالتراب فخسفت، و تقطعت الالسنه فى افواههم بعد ذلاقتها و همدات القلوب فى صدورهم بعد يقظتها و عاث فى كل جارحه منهم جديد بلى سمجها و سهل طرق الافه اليها، مستسلمات فلا ايد تدفع، و لا قلوب تجزع رايت اشجان قلوب، و اقذاء عيون".

اشاره به دو مطلب مهم

1- ابن ابى الحديد مى نويسد من به آنچه همه ملتها قسم مى خورند سوگند ياد مى كنم كه از پنجاه سال پيش تا هم اكنون بيشتر از هزار بار اين سخن را خوانده ام و در هر بار در دلم لرزش، ترس و موعظه تازه اى پديد آمد و به سختى در قلبم اثر مى گذاشت، اعضاء و جوارحم به لرزه مى افتاد نشده است در آن تامل كنم جز اينكه در آن حال به ياد مرگ خانواده، بستگان و دوستانم افتاده ام درست برايم مجسم مى شد كه من همانم كه امام "ع" توصيفش را كرده است.

'چقدر واعظان، خطباء گويندگان و فصحا در همين باره سخن گفته اند و من گوش فراداده ام و در سخنانشان دقت و تامل نموده ام اما در هيچكدام تاثير سخن امام را نيافته ام بنابراين تاثيرى كه بر قلب من مى گذارد يا از ايمانى است كه به گوينده ى آن دارم و يا ايمان، نيت يقين و اخلاص او سبب شده كه اين چنين در روح خواننده و شنونده اثر مى گذارد و در قلبها جايگزين مى شود'. [ شرح ابن ابى الحديد ج 11 ص 153. ]

2- اى الجديدين ظعنوا فيه كان عليهم سرمدا.

ظاهرا اين سخن با بعضى آيات قرآن سازگار نيست مگر اينكه آن در مورد كسانى باشد كه نه از نيكان هستند و نه از بدان محض كه در برزخ نعمت و عذابى ندارند. در اينجا بحثى در برزخ مى آوريم كه به روشن شدن اين مطلب كمك مى كند .

سوال و تحقيق

1- لغات پيچيده ى خطبه را با استفاده از شروح و كتب لغت معنى فرمائيد.

2- شان ورود خطبه و شان نزول سوره تكاثر را با استفاده از شروح و كتب تفسير بنويسيد.

3- مقاله اى در چگونگى اوضاع و احوال انسان پس از مرگ "اعم از جسم و روح" تهيه فرمائيد.

برزخ در نهج البلاغه "2"

خطبه

"فكانما قطعوا الدنيا الى الاخره و هم فيها فشاهدوا ما وراء ذلك فكانما اطلعوا غيوب اهل البرزخ فى طول 'الاقامه فيه...".

"با اينكه در دنيا هستند گويا آن را رها كرده و به آخرت پيوسته اند آنها ماوراى دنيا را مشاهده كرده گويا از پشت ديوار اين جهان سر برآورده و به جهان برزخيان مى نگرند. و اقامت طولانى آجا را مشاهده مى كنند."

خطبه 222

شرح و توضيح

در خطبه "221" و در اين خطبه "222" نيز از برزخ سخن به ميان آمده.

به همين لحاظ فشرده اى از بحث برزخ را در اين جا مى آوريم و اين بحث را از زبان قرآن، عقل و روايات دنبال مى كنيم: [ اساتيد محترم اگر سطح كلاس را مناسب نمى بينند اين بحث را تدريس نكنند يا به مطالعه شاگردان واگذارند. ]

قرآن در آيه 99 -100 سوره ى مومنون مى فرمايد:

"حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت".

آنها تقاضا مى كنند كه به دنيا بازگردند و اعمال ترك كرده را جبران كنند. اما به زودى با جواب منفى آميخته با دليل و برهان روبرو مى شود به او مى گويند: 'چنين نيست، اين سخنى است كه او به زبان مى گويد' "و اگر باز گردد همان برنامه هاى سابق را تكرار مى كند".

"كلا انها كلمه هو قائلها".

سپس مى افزايد: 'و بين روى آنها برزخى است تا روزى كه مبعوث مى شوند'.

"و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون".

آغاز آيه اشاره به منزلگاه اول 'مرگ' است و پايان آن اشاره به منزلگاه دوم يعنى 'برزخ' است.

جمله 'الى يوم يبعثون' "تا روز رستاخيز" قرينه ى روشنى است بر اينكه عالم برزخ مرحله اى قبل از روز رستاخيز و بعد از مرگ است.

اين آيه به وضوح اشاره به وجود چنين عالمى در ميان دنيا و آخرت مى كند.

در روايتى از امام صادق "ع" مى خوانيم كه فرمود:

"اتخوف عليكم فى البرزخ":

'من از برزخ درباره ى شما مى ترسم'.

راوى سوال كرد: ما البرزخ: 'برزخ چيست؟'.

فرمود: 'القبر منذ حين موته الى يوم القيامه': 'برزخ همان قبر است از آن زمانى كه انسان مى ميرد تا روز قيامت'. [ تفسير برهان جلد 3 صفحه 120 حديث 2 و 1. ]

و در حديث ديگرى از امام على بن الحسين "ع" آمده است: ان القبر روضه من رياض الجنه او حفره من حفر النيران:

'قبر باغى از باغهاى بهشت يا حفره اى از حفره هاى برزخ است'. [ تفسير برهان جلد 3 صفحه 120 حديث 2 و 1. ] دومين آيه در مورد برزخ روى سخن را به پيامبر "ص" كرده، با صراحت مى گويد: 'هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند مردگانند بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند'.

"و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون".

"آل عمران: 169"

سومين آيه روى سخن را به همه ى مومنان كرده صريحا مى گويد: 'به آنها كه در راه خدا كشته شدند مرده مگوئيد بلكه آنها زنده اند ولى شما نمى فهميد'.

"و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل الله اموات بل احياء ولكن لا تشعرون" "بقره: 154".

اين هر دو آيه از دلائل روشن وجود عالم برزخ است "هر چند تنها در مورد شهيدان سخن مى گويد" زيرا در هر دو مورد سخن از زنده بودن شهيدان و حتى روزى گرفتن آنها و حضورشان در محضر قرب خدا است.

چهارمين آيه كه سخن از 'مومن آل يس' است "همان مرد با ايمانى كه شرح و سرگذشت او در سوره 'يس' آمده. او به يارى رسولان مسيح "ع" كه به شهر 'انطاكيه' آمده بودند برخاست و مردم را نصيحت كرد و اندرز داد كه از اين رسولان پيروى كنند ولى قوم لجوج و گنهكار نه تنها به سخنان اين مومن پاكباز توجهى نكردند بلكه بر او شوريدند و شهيدش كردند".

مى فرمايد: 'به او گفته شد وارد بهشت شو! گفت: اى كاش قوم من مى دانستند كه پروردگارم مرا آمرزيد و در وصف گرامى شدگان قرار داد'.

"قيل ادخل الجنه قال ياليت قومى يعلمون بما غفرلى ربى و جعلنى من المكرمين".

روشن است كه اين جنت، بهشت قيامت نيست، بلكه بهشت برزخى است زيرا مومن آل يس در اينجا آرزو مى كند كه قومش در دنيا از سرنوشت او آگاه شوند و بدانند چگونه خداوند او را مشمول غفران قرار داده و گرامى داشته است؟ مرحوم 'طبرسى' در 'مجمع البيان' مى گويد: اين آيه دلالت بر نعمتهاى قبر "برزخ" مى كند چون مومن آل ياسين اين سخن را هنگامى بيان كرد كه قوم او زنده بودند، و هنگامى كه نعمت در قبر تصور شود عذاب قبر نيز ممكن است.

از مجموع آيات فوق نظر قرآن مجيد درباره عالم برزخ "جهانى كه فاصله ميان اين دنيا و عالم آخرت است" تا حدى زيادى روشن مى شود.

در آيات قرآن شرح زيادى درباره جزئيات جهان برزخ به چشم نمى خورد و تنها اصل وجود اين جهان و بخشى از پاداشهاى نيكوكاران و مجازاتهاى بدكاران در آن آمده است ولى در اخبار و روايات اسلامى تفاصيل زيادى در اين زمينه وجود دارد.

برزخ در روايات اسلامى

در احاديث اسلامى به طور بسيار گسترده اى درباره عالم برزخ و ويژگيهاى آن سخن به ميان آمده است اين روايات به قدرى زياد است كه مرحوم خواجه طوسى در تجريد الاعتقاد ادعاى تواتر آنها را كرده است، آنجا كه مى گويد:

"و عذاب القبر واقع بالامكان و تواتر السمع بوقوعه".

'عذاب قبر واقعيت دارد چرا كه عقلا ممكن است و روايات متواتر نيز از وقوع آن خبر مى دهد'.

در اينجا به نمونه هاى روشنى از اين روايات اشاره مى كنيم:

1- در حديثى آمده است:

"القبر اما روضه من رياض الجنه او حفره من حفر النيران".

'قبر باغى از باغهاى بهشت يا حفره اى از حفره هاى دوزخ است'.

اين حديث را 'ترمذى' در 'صحيح خود' از پيغمبر اكرم "ص" و مرحوم 'علامه مجلسى' در 'بحارالانوار' يك جا از اميرمومنان على "ع" و در جاى ديگر از امام على بن الحسين "ع" [ صحيح ترمذى جلد 4 كتاب صفه القيامه باب 26 حديث 2460- بحارالانوار جلد 6 ص 218 و 214. ] نقل كرده اند.

2- در روايت معروفى از پيغمبر اكرم "ص" مى خوانيم: هنگامى كه اجساد كشتگان مشركان مكه را در جنگ 'بدر' در چاهى ريختند در كنار چاه ايستاد و اين جمله ها را فرمود:

"يا اهل القليب هل وجدتم ما وعد ربكم حقا؟ فانى وجدت ما وعدنى ربى حقا؟ قالوا: يا رسول الله؟ هل يسمعون؟ قال ما انتم باسمع لما اقول منهم ولكن اليوم لا يجيبون!":

'اى اهل چاه! آيا آنچه را كه پروردگارتان به شما وعده داده بود حق يافتيد؟ من كه وعده ى پروردگارم را "در مورد پيروزى" حق يافتم!'.

گروهى عرض كردند: اى رسول خدا آيا آنها مى شنوند؟ فرمود: شما نسبت به آنچه من مى گويم از آنها شنواتر نيستند، ولى آنها امروز پاسخ نمى دهند! [ كنزالعمال جلد 10 صفحه 377 حديث 29876. ]

همين مضمون با تعبيرات ديگر در روايت متعدد ديگر آمده است: از جمله در يك حديث مى خوانيم: 'پيامبر "ص" گروهى از مشركان را به نام خطاب كرد و گفت':

"يا اباجهل! يا عتبه! يا شيبه! يا اميه! هل وجدتم ما وعد ربكم حقا؟ فانى قد وجدت ما وعدنى ربى حقا فقال عمر: يا رسول الله اما تكلم من اجساد لا ارواح فيها؟ فقال والذى نفسى بيده ما انتم باسمع لما اقول منهم غير انهم لا يستطيعون جوابا":

'فرمود: اى ابوجهل! اى عتبه! اى شيبه! اى اميه! آيا آنچه را خداوند به شما وعده داده بود حق يافتيد؟ من آنچه را كه خداوند به من وعده داده بود حق يافتم. عمر گفت: اى رسول خدا! با اجسادى سخن مى گوئى كه روح در آنها نيست؟

فرمود: سوگند به كسى كه جانم به دست او دست شما نسبت به آنچه مى گويم از آنها شنواتر نيستيد، فقط آنها نمى توانند پاسخى بگويند'. [ همان مدرك صفحه 376 حديث 29874. ]

اين احاديث نه تنها دلالت بر وجود عالم برزخ و نوعى حيات براى انسان بعد از مرگ جسمانى دارد. بلكه دليل بر اين است كه آنها نوعى ارتباط با اين جهان نيز دارند. و حداقل بعضى از سخنان را مى شنوند.

3- در نهج البلاغه از اميرمومنان على "ع" مى خوانيم: هنگام مراجعت از جنگ صفين در كنار قبرستانى كه پشت دروازه كوفه بود ايستاد و با اين كلمات با ارواح مردگان سخن گفت:

"انتم لنا فرط سابق و نحن لكم تبع لاحق، اما الدور فقد سكنت و اما الازواج فقد نكحت و اما االموال فقد قسمت هذا خبر ما عندنا فما خبر ما عندكم"؟

'شما بر ما پيشقدم شديد و ما نيز به شما ملحق خواهيم شد، خانه هايتان را ديگران ساكن شدند! همسرانتان به ازدواج ديگران درآمدند! و اموالتان تقسيم شد! اينها خبرهائى است كه نزد ما است نزد شما چه خبر؟'

سپس رو به ياران كرد و فرمود:

"اما لو اذن لهم فى الكلام لاخبروكم ان خير الزاد التقوى":

'آگاه باشيد اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود به شما خبر مى دهند كه بهترين زاد و توشه ى در سفر آخرت پرهيزگارى است.' [ نهج البلاغه كلمات قصار كلمه 130. ]

اين حديث نيز گواه بر آن است كه علاوه بر اينكه عالم برزخ براى ارواح مردگان واقعيت دارد. نوعى ارتباط با اين جهان نيز دارند.

4- در حديثى از امام صادق "ع" آمده است كه فرمود: 'والله ما اخاف عليكم الا البرزخ': 'به خدا سوگند من تنها از برزخ بر شما مى ترسم'! "اشاره به اينكه مومنان در قيامت مشمول شفاعت پيامبر "ص" و امامان معصومند ولى حساب برزخ جدا است". [ تفسير نورالثقلين جلد 3 صفحه 553 حديث 120. ] 'ميت به خاطر طلب رحمت و استغفار براى او خوشحال مى شود، همانگونه كه افراد زنده با هدايا خوشحال مى شوند'. [ محجه البيضاء جلد 8 صفحه 292. ]

همين مضمون در حديثى از پيغمبر اكرم "ص" آمده است كه فرمود:

"ان هدايا الاحياء للاموات الدعاء و الاستغفار":

'هداياى زندگان براى مردگان، دعا و استغفار است'. [ همان مدرك صفحه 291. ]

6- اين احاديث را با حديثى از كنزالعمال از رسول خدا "ص" پايان مى دهيم "گرچه احاديث از اين زمينه ى بسيار زياد و متواتر است" حضرت اشاره به شهداى احد كرد و فرمود:

"ايها الناس زور وهم و اتوهم و سلموا عليهم فوالذى نفسى بيده لا يسلم عليهم مسلم الى يوم القيامه الا ردوا عليه السلام":

'اى مردم آنها را زيارت كنيد، به سراغ آنها رويد و سلام بر آنها بفرستيد، سوگند به كسى كه جانم به دست او است هيچ مسلمانى تا روز قيامت بر آنها سلام نمى فرستد مگر اينكه سلام او را پاسخ مى گويند'. [ 'كنزالعمال' جلد 10 صفحه 382 حديث 29896. ]

اصولا تمام رواياتى كه سخن از سوال و فشار و عذاب قبر مى گويد و رواياتى كه از رسيدن نتيجه كارهاى نيك و بد انسان بعد از مرگ به او خبر مى دهد و رواياتى كه از تماس ارواح با خانواده هاى آنها و مشاهده وضع حال انها بحث مى كند و رواياتى كه در مورد حوادث شب معراج و تماس پيامبر "ص" با انبياء و پيامبران سخن مى گويد: همه ى اينها گواه بر وجود عالم برزخ است و بدون تصور چنين عالمى تمام روايات مزبور و مانند آن نامفهوم خواهد بود.

برزخ در ترازوى عقل

گذشته از آيات و روايات بالا كه با وضوح وجود عالمى را در ميان دنيا و آخرت اثبات مى كند، اين مسئله از طرق عقلى و حسى نيز قابل اثبات است زيرا تمامى دلائلى كه از وجود و بقاى روح مستقل از بدن خبر مى دهد دليل بر وجود عالم برزخ است چرا كه طبق اين دلائل روح انسان با مرگ بدن فانى نمى شود، چون از عوارض جسم نيست كه با فناى جسم از ميان برود بلكه گوهر مستقلى است كه بدون جسم نيز به بقاى خود ادامه مى دهد، قبول اين سخن مساوى است با قبول عالم برزخ، چرا كه سخن در اصل وجود عالم برزخ است، نه روحانى بودن آن.

از اين گذشته تماس و ارتباط با عالم ارواح كه امروز در ميان دانشمندان اين فن از مسلمات است به خوبى نشان مى دهد كه ارواح بعداز جدائى از بدن در عالمى مخصوص به خود باقى و برقرارند و ادراكاتى وسيعتر و گسترده تر دارند و گاه بخشى از علوم خود را از طريق ارتباط با مردم اين جهان به آنها منتقل مى كنند.

بسيارند كسانى كه از ارواح پيامهائى گرفته اند و بسيارند كسانى كه مى گويند روح را در 'قالب مثالى' با چشم ديده اند، نمى گوئيم همه مدعيان اين مطلب درست مى گويند چرا كه افراد دروغپرداز و شياد و سودجويان منحرف از اين مسئله سوء استفاده فراوان كرده اند ولى اين سبب نمى شود كه اصل موضوع كه جنبه علمى و تجربى دارد به كلى زير سوال قرار گيرد يا مورد انكار واقع شود، زيرا آنقدر افراد مورد اعتماد از تجربيات خود در اين زمينه خبر داده اند و آنقدر محافل علمى و دانشمندان بزرگ در اين راستا كتاب نوشته اند كه جائى براى انكار در اصل مسئله باقى نمانده است، حتى اگر بخواهيم به شرح گوشه اى از آن بپردازيم سخن بسيار به درازا مى كشد. [ براى توضيح بيشتر به كتاب 'عود ارواح و ارتباط با ارواح' مراجعه فرمائيد. ]

بنابراين عالم برزخ را از اين طريق نيز مى توان اثبات كرد.

دورنمايى از عالم برزخ

دانشمندان اسلام در اصل وجود چنين عالمى همگى اتفاق نظر دارند. "جز اندكى كه قابل ملاحظه نيستند".

دليل اين اتفاق نظر وجود آيات قرآنى و روايات فراوان است، مهم آن است كه بدانيم زندگى برزخى چگونه است؟ تصويرهاى مختلفى از سوى دانشمندان ارائه شده كه روشن ترين آنها كه با احاديث اسلامى هماهنگى دارد اين است:

روح انسان بعد از پايان زندگى دنيا در جسم لطيفى قرار مى گيرد كه از بسيارى از عوارض جسم مادى بر كنار است ولى از آن نظر كه شبيه اين جسم مادى عنصرى است به آن 'بدن مثالى' يا 'قالب مثالى' گويند كه نه كاملا مجرد است و نه مادى محض بلكه داراى يك نوع 'تجرد برزخى' است "دقت كنيد".

البته همانگونه كه درك حقيقت زندگى عالم آخرت براى، اسيران زندان عالم ماده غير ممكن است، آگاهى از جهان برزخ به طور كامل نيز ممكن نيست چرا كه مرتبه اى بالاتر از اين جهان يا به تعبير ديگر جهانى است محيط بر اين جهان نه محاط در اين جهان.

ولى به گفته ى بعضى از دانشمندان مى توان آن را تشبيه به حالت خواب كرد، در خوابهاى راستين، روح انسان به نقاط مختلف پرواز مى كند، مناظرى را مى بيند، از نعمتهائى بهره مى گيرد و لذت مى برد و گاه مناظر هولناكى را مشاهده مى كند و سخت متالم مى گردد و فرياد مى كشد و از خواب بيدار مى شود.

آيه 'الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها' "آيه 42 زمر" نيز اين حقيقت را تاكيد مى كند.

مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار تصريح مى كند كه تشبيه عالم برزخ به حالت خواب و رويا در بسيارى از اخبار وارد شده است.

سپس مى افزايد: حتى امكان دارد كه نفوس قويه عاليه داراى جسدهاى مثالى متعددى باشند و به اين ترتيب رواياتى كه مى گويند: به هنگام احتضار و جان دادن مردم، امامان بر بالين همه كس حاضر مى شوند نياز به توجيه و تفسيرى نخواهد داشت "دقت كنيد". [ 'بحارالانوار' جلد 6 صفحه ى 271. ]

در خوابهاى مغناطيسى كه روح به نقاط مختلف مى رود و فعاليت دارد و بالاتر از آن بعضى ارواح قويه در حال بيدارى نيز مى توانند از طريق سفرهاى روحى به مناطق دوردست روند. و از اسرار آنجا خبر دهند اين فعاليتها نيز با قالب مثالى انجام مى گيرد.

كوتاه سخن اينكه: جسم مثالى چنانكه از نامش، پيدا است شبيه اين بدن است ولى اين ماده كثيف عنصرى را ندارد، جسمى است لطيف نورانى و خالى از مواد و عناصر شناخته شده اين جهان مادى.

مرحوم 'كلينى' در 'فروع كافى' رواياتى نقل مى كند كه با صراحت از جسم مثالى خبر مى دهد، از جمله: در روايت معتبرى از امام صادق "ع" نقل مى كند كه يكى از يارانش مى پرسد: عده اى معتقدند كه ارواح مومنين در چينه دان پرندگان سبزرنگى در اطراف عرش قرار مى گيرند!! امام فرمود:

"لا، المومن اكرم على الله من ان يجعل روحه فى حوصله طير ولكن فى ابدان كابدانهم":

'نه، چنين نيست مومن گرامى تر است نزد خدا از اينكه روحش را در چينه دان پرنده اى قرار دهد، بلكه ارواح در بدنهائى شبيه بدنهاى سابق خواهند بود' [ 'فروع الكافى' جلد 3 صفحه 244 "باب آخر فى ارواح المومنين" حديث 1. ]

در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم:

"فاذا قبضه الله عز و جل صير تلك الروح فى قالب كقالبه فى الدنيا":

'هنگامى كه خداوند قبض روح مومن مى كند او را در قالبى همچون قالبش در دنيا قرار مى دهد'. [ همان مدرك حديث 6. ]

در حديث ديگرى از امام صادق "ع" مى خوانيم: هنگامى كه از ارواح مومنان از آن حضرت سوال شد فرمود:

"فى حجرات فى الجنه ياكلون من طعامها و يشربون من شرابها و يقولون ربنا! اقم الساعه لنا و انجزلنا ما وعدتنا!".

: 'آنها در حجره هائى از بهشت از طعام و شراب آن متنعم مى شوند و مى گويند: پروردگار! قيامت را براى ما برپا كن و وعده هائى را كه به ما داده اى وفا نما'. [ همان مدرك حديث 4. ]

روشن است كه منظور از بهشت در اينجا بهشت برزخى است كه در مرحله اى بسيار پائين تر از بهشت قيامت قرار دارد، و لذا آنها آرزوى قيام قيامت مى كنند ضمنا از اينكه آنها در برزخ مكانى دارند معلوم مى شود كه داراى قالب مثالى هستند زيرا جسم اين دنيا را رها كرده اند.

رابطه روح با اين جهان

در اينجا نيز روايات متعددى وجود دارد كه نشان مى دهد روح با انتقال به عالم برزخ به كلى از دنيا بريده نمى شود بلكه گهگاه با آن ارتباط برقرار مى كند.

در جلد سوم كافى يك باب تحت عنوان: ان الميت يزوراهله: 'مردگان به ديدار خانواده خود مى آيند' ذكر كرده و پنج روايت در آنجا آورده است كه نشان مى دهد افراد با ايمان و حتى افراد بى ايمان گهگاه به ديدار خانواده خود مى آيند، مومنان تنها خوبيها و خوشيهاى خانواده خود را مى بينند و خوشحال مى شوند و كافران تنها بديها و ناخوشنوديها را "و غمگين مى شوند":

"عن صادق عليه السلام: ان المومن ليزور اهله فيرى ما يحب و يستر عنه ما يكره و ان الكافر ليزور اهله فيرى ما يكره و يستر عنه ما يحب". [ 'كافى' جلد 3 صفحه 330 حديث 1. ]

آيا برزخ جنبه همگانى دارد؟

آيا تمام كسانى كه از دنيا مى روند و به جهان برزخ منتقل مى شوند همه حيات آگاهانه اى دارند؟ يا گروهى همانند كسانى كه به خواب فرومى روند حيات برزخيشان ناآگاهانه است و گوئى در قيامت از خواب بيدار مى شوند و هزاران سال را ساعتى مى پندارند؟

از آيه ى 55 سوره روم معنى دوم استفاده مى شود:

"و يوم تقوم الساعه يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعه":

'و روزى كه قيامت پا مى شود گناهكاران سوگند ياد مى كنند كه جز ساعتى "در عالم برزخ" توقف نكرده اند'.

البته اين در صورتى است كه آيه را به معنى ناچيز بودن عالم دنيا يا عالم برزخ در برابر قيامت تفسير نكنيم "دقت كنيد".

گرچه بعضى از آياتى كه به مسئله برزخ اشاره مى كند ظاهرا مطلق و عام است مگر اينكه آن نيز تقييد شود.

در روايات نيز كرارا به اين معنى اشاره شده كه سوال قبر تنها از دو گروه است:

كسانى كه داراى ايمان خالص و يا كفر خالص اند، اما بقيه به حال خود رها مى شوند. [ براى آگاهى بيشتر به جلد 6 بحار ص 260 احاديث 100 -97 مراجعه فرمائيد. ]

فلسفه برزخ

فلسفه زندگى دنيا به خوبى روشن است، چرا كه محل امتحان و آموختن و پرورش و تحصيل كمالات علمى و عملى براى عالم ديگر است، دنيا به تعبير روايات اسلامى و بعضى از آيات قرآن 'مزرعه' تجارتخانه، دانشگاه، ميدان تمرين و يا به تعبير ديگر به منزله ى 'عالم جنين' براى جهان ديگر است.

آخرت مركز انوار الهى، دادگاه بزرگ حق، و محل رسيدگى به حساب اعمال و جوار قرب و رحمت خدا است.

اما فلسفه 'برزخ' چيست؟

در پاسخ مى توان گفت كه فلسفه عالم برزخ كه در ميان دنيا و آخرت قرار گرفته مانند فلسفه هر مرحله ى متوسط ديگر است زيرا انتقال از محيطى به محيط ديگر كه از هر نظر با آن متفاوت است در صورتى قابل تحمل خواهد بود كه مرحله ى ميانه اى وجود داشته باشد، مرحله اى كه بعضى از ويژگيهاى مرحله ى اول و پاره اى از ويژگيهاى مرحله ى دوم در آن جمع باشد.

به علاوه قيامت براى همه انسانها در يك روز تحقق مى يابد چرا كه زمين و آسمان بايد دگرگون شود و عالمى نو ايجاد گردد و حيات نوين انسانها در آن عالم نو صورت گيرد، با اين حال راهى جز اين نيست در ميان دنيا و آخرت برزخى باشد و ارواح بعد از جدا شدن از بدنهاى مادى عنصرى به برزخ منتقل گردند و تا پايان دنيا در آنجا بمانند و پس از پايان دنيا و آغاز شدن قيامت همه با هم محشور شوند، زيرا ممكن نيست هر انسان براى خود مستقلا قيامتى داشته باشد چرا كه قيامت بعد از فناء دنيا و تبديل زمين و آسمانها به زمين و آسمانهاى ديگرى است.

از اين گذشته از رواياتى استفاد مى شود كه در برزخ پاره اى از كمبودهاى تعليم و تربيت افراد مومن جبران مى گردد، درست است كه آنجا جاى انجام عمل صالح نيست، ولى چه مانعى داردكه محل معرفت بيشتر و آگاهى افزونتر باشد؟

در حديثى از امام موسى بن جعفر "ع" مى خوانيم:

"من مات من اوليائنا و شيعتنا و لم يحسن القرآن علم فى قبره ليرفع الله به من درجته فان درجات الجنه على قدر آيات القرآن يقال له اقراء وارق فيقرا ثم يرقى".

'هر كس از دوستان و پيروان ما بميرد و هنوز قرآن را به طور كامل فرانگرفته باشد در قبرش به او تعليم مى دهند تا خداوند بدين وسيله درجاتش را بالا برد چرا كه درجات بهشت به اندازه آيات قرآن است به او گفته مى شود بخوان و بالا رو او مى خوانند "و از درجات بهشت" بالا مى رود'. [ اصول كافى جلد 2 صفحه 606 باب فضل حامل القرآن حديث 10. ] [ بحث برزخ را از تفسير نمونه برايتان نقل كرده ايم. ]

سوال و تحقيق

1- اين بحث را كاملا مطالعه فرمائيد نوشته هاى ديگر را نيز ببينيد اشكال و ايرادات وارد بر اين درس را ياداشت و نقائص آن را تكميل كنيد و به صورت يك بحث جالب پاكنويس كنيد.

2- ملاحظه فرمائيد آيا در نهج البلاغه جاى ديگر هم از برزخ سخن به ميان آمده يادداشت كنيد.