آشنايى با نهج البلاغه امام على و پاسخ به چند شبهه

سيد جعفر حسينى

- ۴ -


»» سيد عبدالزهراء الحسينى الخطيب قدس سره يكى از علما و محققان نجف اشرف در كتاب ارزشمند خود 'مصادر نهج البلاغه و اسانيده' با بررسى دقيق در اين كتاب آنچه در نهج البلاغه آمده است از "114" كتاب ديگر گردآورى كرده كه بيش از بيست كتاب از آنها مربوط به دانشمندان است كه قبل از سيد رضى مى زيستند و حتى برخى از آنان قبل از آن كه سيد رضى به دينا آمده باشد آن كتابها را نگاشته اند. ناگفته نماند خود سيد رضى نيز در نهج البلاغه در برخى از موارد مستند خود را ذكر مى كند و جمعا از "15" ماخذ نام مى برد.

[ 1 - التاريخ، تاليف 'طبرى'

2 - البيان و التبيين، تاليف 'جاحظ'

3 - الجمل، تاليف 'واقدى'

4 - حكايه ابى جعفر محمد بن على الباقر عليه السلام

5 - حكايه ثعلب از ابن الاعرابى

6 - خبر ضرار ضبابى

7 - روايت ابى جحيفه

8 - روايت كميل بن زياد نخعى

9 - روايت مسعده بن صدقه 'خطبه اشباح' از امام صادق جعفر بن محمد عليه السلام

10 - روايت نوف بكالى

11 - روايت ابوعبيد قاسم بن سلام 'درباره ى غريب الحديث'

12 - از خط هشام بن كلبى

13 - المغازى، تاليف 'سعد بن يحيى اموى'

14 - المقامات، تاليف 'ابوجعفر اسكافى'

15 - المقتضب، تاليف 'مبرد'. ]

بنابر اين هر دو اشكال ابن خلكان نادرست و بى ارزش است.

اسناد نهج البلاغه از ديدگاه ذهبى

چنانكه گفتيم بذر تشكيكى را كه ابن خلكان افشاند پس از سالها ثمره اش نمايان گشت و برخى از دانشمندان متعصب از اهل سنت تحقيق نكرده همان اشتباه را مرتكب شدند. از آن جمله ذهبى در 'ميزان الاعتدال' "جلد 1، ص 102 -101" در شرح حال سيد مرتضى مى گويد: 'على بن الحسين موسوى "الشريف المرتضى المعتزلى" صاحب تصانيف بسيار در سال "430 ه." در سن 80 سالگى فوت كرد، و او متهم است كه كتاب 'نهج البلاغه' را وضع كرده و در بسيارى از علوم به طور جدى شركت داشته و كسى كه كتاب او 'نهج البلاغه' را مطالعه كند يقين پيدا خواهد كرد كه آن به دروغ به اميرالمومنين عليه السلام نسبت داده شده است'.

پاسخ تمام اشكالهايى را كه در پاسخ به ابن خلكان گفتيم، بر ذهبى نيز وارد است و از گفته ى او نيز معلوم مى شود كه كتاب 'نهج البلاغه' را نديده و مطالعه نكرده و ندانسته آن را به سيد مرتضى نسبت داده است و با بى شرمى و وقاحت سيد شريف مرتضى را متهم به دروغ و جعل و تزوير ساخته و عجولانه دو قضاوت نادرست را انجام داده است:

1- آنجا كه گفته: 'او "سيد مرتضى" متهم است كه كتاب 'نهج البلاغه' را وضع كرده'. و حال آنكه اين كتاب هيچ ارتباطى به سيد مرتضى ندارد و كسى كه آن را جمع آورى كرده است سيد رضى است!!!

2- آنجا كه گفته: 'كسى كه كتاب او 'نهج البلاغه' را مطالعه كند يقين پيدا خواهد كرد كه آن به دروغ اميرالمومنين عليه السلام نسبت داده شده است'.

اين قضاوت نيز نادرست است زيرا هزاران نفر از انديشمندان و بزرگان شيعه و اهل سنت 'نهج البلاغه' را خوانده اند و حتى يك نفر از آنها ادعا نكرده كه چنين يقينى برايش حاصل شده باشد. بلكه چنانكه گذشت ابن ابى الحديد آن دانشمند بزرگ اهل سنت در شرح خطبه ى "الهاكم التكاثر- 221" مى گويد: 'من سوگند مى خورم به همان كسى كه تمام امتها به او سوگند ياد مى كنند، من اين خطبه را از پنجاه سال قبل تاكنون بيش از هزار بار خوانده ام و هر زمان آن را خوانده ام، ترس و وحشت و بيدراى عميقى تمام وجود مرا در بر گرفت و در قلب من اثر عميقى گذاشت و در اعضاى پيكرم لرزش انداخت...'. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد معتزلى، ج 11، صفحه ى 153. ]

از ذهبى متعصب بايد سوال شود چگونه ابن ابى الحديد با خواندن نهج البلاغه يقين نكرده كه آن خطبه ها به دروغ به اميرالمومنين عليه السلام نسبت داده شده است، بلكه آيا اينگونه تاثير معنوى عميق جز از سخنان شخصيتى همچون على بن ابى طالب عليه السلام امكان پذير است؟!!!

شبهاتى پيرامون نهج البلاغه و پاسخ آن

شبهه ى 1

در نهج البلاغه برخى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مورد اعتراض واقع شده اند و به آنان توهين و نسبت غصب خلافت داده شده است و از آنجا كه تمام صحابه ى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عادل مى باشند لذا به نظر نمى رسد كه اينگونه خطبه ها از سخنان اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام بوده باشد. [ نقل از مقدمه ى شيخ محى الدين عبدالحميد بر شرح نهج البلاغه شيخ محمد عبده. ]

پاسخ:

چنانچه با دليل و برهان قطعى فاسق بودن و حتى منافق بودن برخى از صحابه ثابت شود، اين شبهه ساقط خواهد شد

پس مى گوئيم:

'صحبه' در لغت به معناى معاشرت است خواه كوتاه مدت باشد يا دراز مدت، خواه ميان دو نفر مسلمان باشد يا ميان كافر و مسلمان. "اسدالغابه تاليف ابن اثير، ج 1 ص 3".

و تمام فرق اسلامى بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه لفظ 'صحابه' برحسب اصطلاح تمام كسانى را كه اسلام آورده اند يا تظاهر به اسلام كرده اند، شامل مى گردد.

بسيارى از اهل سنت تمام صحابه را با همين معناى وسيع عادل مى دانند ولى ديگر فرق اسلامى اين نظريه را قبول ندارند زيرا هيچ دليلى بر عدالت تمام صحابه وجود ندارد بلكه در ميان صحابه ى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم همچون ياران تمام پيامبران و ديگر ملل و اقوام، افرادى صالح و شايسته و افرادى فاسق و تبهكار و حتى منافق وجود داشته است و در قرآن كريم به هر سه گروه اشاره شده است و حتى يكى از سوره هاى قرآن به نام 'منافقين' نام گذارى شده است. بنابراين اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به سه گروه "عادل، فاسق و منافق" تقسيم مى شوند. و نظريه عدالت تمام صحابه صحت ندارد زيرا:

اولا :

اين نظريه برخلاف قرآن كريم است و با برخى از آيات قرآن در تعارض است و از باب نمونه و مثال سه مورد از آن را يادآورى مى كنيم:

مثال اول :

خداوند متعال در "سوره ى صف آيه ى 7" مى فرمايد: "و من اظلم ممن افترى على الله الكذب و هو يدعى الى الاسلام و الله لا يهدى القوم الظالمين" 'و چه كسى در جهان ستمگرتر از آن كس است كه با وجود آنكه به سوى اسلام فراخوانده مى شود او بر خدا افترا و دروغ مى بندد؟ و خدا هيچ قوم ستمگرى را هدايت نخواهد كرد'

اين آيه درباره ى عبدالله بن ابى سرح نازل شده "كه بعدها از طرف عثمان والى مصر گرديد" او همان كسى است كه بر خدا افترا بست و پيامبر خونش را هدر ساخت و فرمود: كشتن او مباح است حتى اگر به پرده هاى كعبه چسبيده باشد. مولف سيره ى حلبيه "در باب فتح مكه" مى نويسد: عثمان او را در روز فتح مكه نزد رسول خدا آورد و برايش طلب امان كرد رسول خدا مدتى سكوت كرد تا شايد در اين فاصله كسى او را بكشد- چنانكه خود آن حضرت بعدا بيان فرمود- ولى كسى به اين كار اقدام نكرد و پيامبر مصلحت دانست كه به او امان دهد'.

مثال دوم :

خداوند متعال در سوره ى توبه "آيه هاى 77 -57" مى فرمايد "و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنكونن الصالحين- فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون- فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى يوم يلقونه بما اختلفوا الله ما وعدوده و بما كانوا يكذبون" 'و از آنان كسانى هستند كه با خدا عهد كرده اند كه اگر از كرم خويش به ما عطا كند، قطعا صدقه خواهيم داد و از شايستگان خواهيم شد- پس چون از فضل خويش به آنان بخشيد بدان بخل ورزيدند و به حال اعراض رو برتافتند- در نتيجه به سزاى آنكه با خدا خلف وعده كردند و از آن روى كه دروغ مى گفتند در دلهايشان تا روزى كه او را ديدار مى كنند- پيامدهاى نفاق را باقى گذارد'.

اين آيات اشاره به داستان ثعلبه است و از رسول خدا خواست تا از خداوند متعال بخواهد به او مالى عطا كند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: واى بر تو اى ثعلبه مال اندكى كه شكرش را به جاى آورى، بهتر است از مال زيادى كه طاقت شكرش را نداشته باشى. ثعلبه گفت: به خدائى كه تو را مبعوث فرموده سوگند اگر خدا به من مال و ثروتى عطا كند، حتما حق هر صاحب حقى را به او خواهم پرداخت.

آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دعا كرد و خداوند به وى ثروت زيادى روزى فرمود و رفته رفته ثروتش بسيار زياد شد و چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم زكات اموالش را طلب كرد ثعلبه بخل ورزيد. و گفت زكات نوعى جزيه است و من مسلمانم و نبايد جزيه بدهم و زكات مالش را نپرداخت.

پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ثعلبه زكات مالش را نزد ابوبكر فرستاد، لكن ابوبكر آن را نپذيرفت و در زمان عمر براى او فرستاد عمر نيز آن را نپذيرفت تا آن كه ثعلبه در زمان عثمان به هلاكت رسيد. [ تفسير فتح القدير شوكانى، ج 2، ص 185 و تفسير ابن كثير دمشقى ج 2 ص 273 و تفسير خان ج 2 ص 125 و در حاشيه ى آن تفسير بغوى و تفسير طبرى ج 6 ص 131. ]

مثال سوم :

خداوند متعال در سوره ى سجده آيه ى 18 مى فرمايد: "افمن كان مومنا كمن فاسقا لا يستوون" آيا كسى كه مومن است همچون كسى است كه نافرمان است؟ يكسان نيستند.

به اجماع مفسران و محدثان شيعه و اهل سنت مقصود از مومن در اين آيه على بن ابى طالب عليه السلام است و مراد از فاسق، وليد بن عقبه است "البته همين وليد فاسق از طرف عثمان والى كوفه شد و سپس از طرف معاويه و يزيد والى مدينه گرديد" [ شواهد التنزيل حسكاتى حنفى ص 453 -445 و 626 -610. و مناقب مغازلى ص 324 و 370 و 371 و الكشاف زمحشرى ج 3 ص 514 و... ]

آيا مى شود عدالت تمام صحابه را پذيرا شويم و حال آنكه:

»»در مثال اول بيان شده كه عبدالله بن ابى سرح بر خدا افترا زده و قصد تحريف كتاب خدا را داشته و او از تمام خلق ستمكارتر است و محال است كه هدايت شود زيرا كه خداوند گروه ستمكاران را هدايت نخواهد كرد؟