ملاك هاى انتخاب در حكومت اسلامى
گفتيم از ديدگاه على (عليه السلام) خداگونه بودن بهترين معيار انتخاب معاون محسوب مى شود. حضرت، پس از بيان معيار گزينش معاون [و هر نوع انتخاب براى اعطاى مسؤوليت] ، مسأله ديگرى را نيز مطمح نظر قرار داده و با ژرف نگرى داهيانه اى كه خاصّ حضرتش مى باشد، از راز نهفته اى كه از ويژگى و پيچيدگى وجود انسان سرچشمه مى گيرد، پرده بر مى دارد.
همه مى دانيم كسانى كه در مصدر امور قرار مى گيرند، دوستان زيادى پيدا مى كنند!! و عجيب است كه اين نوع دوستان اكثراً از اخلاق به ظاهر نيكو نيز برخوردار خواهند بود.
آرى، اينان گاهى به لباس زُهّاد در مى آيند و ثناگوى عُبّاد مى شوند; زمانى از شهامت و شجاعت دم مى زنند و رزم اسفنديار و رستم را به باد مسخره مى گيرند;
روزى خود را از حاتم سخى تر مى پندارند و ساعتى خود را انديشمند قرن تصور مى فرمايند. در حالى كه اين گونه سخنان [و حركت هاى تصنّعى] ترفندها و نقشه هايى است كه فرصت طلبان مى كوشند از طريق آن، ذهن مصادر امور را به خود جلب نمايند و زمام كارها را به دست گيرند.
به همين دليل على (عليه السلام) به مالك توصيه مى كند كه شناخت هاى شخصى خود را ملاك انتخاب قرار ندهد، بلكه علاوه از معيار گذشته، موارد زير را نيز در نظر داشته باشد:
ثُمَّ لا يَكُنِ اخْتِيَارُكَ إِيَّاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِكَ وَ اسْتِنَامَتِكَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ مِنْكَ فَإِنَّ الرِّجَالَ يَتَعَرَّضُونَ لِفِرَاسَاتِ الْوُلاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ خِدْمَتِهِمْ وَ لَيْسَ وَرَاءَ ذَلِكَ مِنَ النَّصِيحَةِ وَ الاَْمَانَةِ شَيْءٌ وَ لَكِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلُّوا لِلصَّالِحِينَ قَبْلَكَ فَاعْمِدْ لاَِحْسَنِهِمْ كَانَ فِي الْعَامَّةِ أَثَراً وَ أَعْرَفِهِمْ بِالاَْمَانَةِ وَجْهاً فَإِنَّ ذَلِكَ دَلِيلٌ عَلَى نَصِيحَتِكَ لِلَّهِ وَ لِمَنْ وُلِّيتَ أَمْرَهُ.
ديگر آن كه نبايد انتخاب معاونانت صرفاً روى خوش بينى و اطمينان تو به آنان باشد; زيرا برخى از مردان با چاپلوسى و خوش خدمتى مى كوشند
خود را نزد فرمانداران، با تدبير و وارسته و كاردان جا بزنند، حال آن كه در وراى اين چهره ها از درستى، امانت و دلسوزى خبرى نيست.
پس آنان را با كيفيت همكارى شان با نيكان پيش از تو بيازماى و بهترينشان را كه در ميان مردم به راستى و پاكدامنى معروف اند و در مردم اثر بهترى داشته اند، برگزين; زيرا اين امر، دليل بر پيروى تو از فرمان خدا و امام تو خواهد بود.
تقسيم كار و تعيين مسؤول
پيش از اين گفتيم كه تقسيم كار، امرى ضرورى و تفكيك قوا از مهم ترين و اساسى ترين كارهاى حاكم اسلامى است.
امام (عليه السلام) در اين بخش، ضمن يادآورى تقسيم كار، مالك را به تعيين مسؤول مشخص براى هر كار و ويژگى آن مسؤول سفارش مى دهد و مى فرمايد:
مسؤولى كه در رأس يك جريان قرار مى گيرد، بايد چنان قدرتى داشته باشد كه بزرگى و عظمت كار بر وى چيره نشود و پيچيدگى امور، دچار پراكندگى و حيرت او نسازد; چرا كه در نهايت، همه اين عيوب به حساب والى و فرماندار گذاشته خواهد شد:
وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ كُلِّ أَمْر مِنْ أُمُورِكَ رَأْساً مِنْهُمْ لا يَقْهَرُهُ كَبِيرُهَا وَ لا يَتَشَتَّتُ عَلَيْهِ كَثِيرُهَا وَ مَهْمَا كَانَ فِي كُتَّابِكَ مِنْ عَيْب فَتَغَابَيْتَ عَنْهُ أُلْزِمْتَهُ.
براى هر يك از كارهايت، مسؤولى انتخاب كن; مسؤولى كه اهميت كار درمانده اش نكند و زيادى و تنوع آن به پراكندگى و حيرت دچارش نسازد. و هرگاه در معاونانت عيبى باشد و تو تغافل كنى، مردم آن را به حساب تو خواهند گذاشت.
تجّار و پيشهوران و كارگران
هرگاه تجارت وسيله اى براى بهروزى و بهبودى زندگى و تأمين نيازمندى هاى انسان باشد و در جهت سامان دادن وضع عمومى مردم
و گشودن راه خدا به روى آنان، به كار گرفته شود، خوب و پسنديده و مورد تشويق اسلام است; ولى اگر تجارت و پيشه [و به عبارت ديگر مال اندوزى] به صورت هدف زندگى درآيد و پلى براى تجمّلى و فخرفروشى به ديگران باشد، از نظر اسلام، مذموم و ناپسند و مايه بدبختى و شقاوت انسان خواهد بود.
در اين بخش از بيانات مولا (كه متن آن را بعداً خواهيم خواند)، مقصود از تجّار و صنعت گران قشرهايى هستند
كه تجارت و صنعت را هدف زندگى نمى دانند، بلكه اين نوع تلاش را وسيله تأمين معاش و سر و سامان دادن به وضع جامعه و تعالى بخشيدن به حركت عاليه انسان مى شناسند. در فرهنگ اسلام، تجارت با اين ديد، مورد تشويق قرار گرفته است.
بر همين اساس على (عليه السلام) نيز خطاب به مالك اشتر مى فرمايد:
ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصِّنَاعَاتِ وَ أَوْصِ بِهِمْ خَيْراً الْمُقِيمِ مِنْهُمْ وَ الْمُضْطَرِبِ بِمَالِهِ وَ الْمُتَرَفِّقِ بِبَدَنِهِ فَإِنَّهُمْ مَوَادُّ الْمَنَافِعِ وَ أَسْبَابُ الْمَرَافِقِ وَ جُلاَّبُهَا مِنَ الْمَبَاعِدِ وَ الْمَطَارِحِ فِي بَرِّكَ وَ بَحْرِكَ وَ سَهْلِكَ وَ جَبَلِكَ وَ حَيْثُ لا يَلْتَئِمُ النَّاسُ لِمَوَاضِعِهَا وَ لا يَجْتَرِءُونَ عَلَيْهَا فَإِنَّهُمْ سِلْمٌ لا تُخَافُ بَائِقَتُهُ وَ صُلْحٌ لا تُخْشَى غَائِلَتُهُ وَ تَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِكَ وَ فِي حَوَاشِي بِلادِكَ.
ديگر آن كه درباره [تجّار] و صاحبان صنايع، وصيت مرا بپذير و تو نيز درباره آنان به نيكى سفارش كن!
چه آنها كه در شهرها مقيم اند و چه آنها كه با كالاهايشان در گردش اند و چه كسانى كه نيروى جسمى خود را به كار گرفته اند [و داراى هنر مى باشند] ،
زيرا اينها منشأ سود و اساس رونق زندگى هستند و نيازمندى هاى مردم را از شهرهاى دور و دراز،
از طريق دريا و صحرا و راه هاى هموار و كوهستانى و نقاطى كه مردم نمى روند و جرأت رفتن ندارند، فراهم مى كنند. پس آنان مايه آشتى و محبت و صفاى اند و ترس ضرر و خطر درباره آنها نمى رود. و جوياى احوال ايشان باش و به كارهاى آنها رسيدگى كن; چه آنان كه در حضور تو هستند و چه آنهايى كه در شهرهاى ديگر اقامت دارند.
محدوديت هاى تجارت
اسلام در عين حال كه تجارت را آزاد مى داند و تجّار را مورد تشويق قرار مى دهد، براى به دست آوردن سود، محدوديت هايى قائل شده و احكام و آداب به خصوص براى تجارت وضع كرده است و با شعار «اَلْفِقْهُ ثُمَّ المَتْجَر»(12)
اعتقاد دارد كه تجّار بايستى قبل از تجارت، آداب داد و ستد را فراگيرند، تا كارشان موجب فساد جامعه نشود و خودشان هم گرفتار حرام نگردند.
از اين رو فقهاى عظام رضوان الله تعالى عليهم اجمعين در باب متاجر به استناد آثار ائمه معصومين (عليهم السلام) ، براى كسانى كه در امر خريد و فروش دست دارند [و به اصطلاح تاجر هستند] ، توصيه هايى را بدين شرح اعلام داشته اند:
* در جريان معامله، فروشنده با خريدار سخت گيرى و بدخلقى نكند.
* در قيمت جنس، بين مشترى ها تفاوت گذاشته نشود.
* از هر گونه سوگند، حتى سوگند راست پرهيز شود.
* در صورت نقص در كالا به مشترى يادآورى شود.
* در صورت پشيمانى، خريدار حتى الامكان از پس گرفتن كالا امتناع نكند.
* فروشنده از تعريف بيش از حدّ درباره كالاى خود پرهيز نمايد.
* كم فروشى نشود.
* احتكار نگردد.
* زورگويى نشود.
* و...
بر همين مبنا على (عليه السلام) خطاب به مالك اشتر مى فرمايد:
وَ اعْلَمْ مَعَ ذَلِكَ أَنَّ فِي كَثِير مِنْهُمْ ضِيقاً فَاحِشاً وَ شُحّاً قَبِيحاً وَ احْتِكَاراً لِلْمَنَافِعِ وَ تَحَكُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ وَ ذَلِكَ بَابُ مَضَرَّة لِلْعَامَّةِ وَ عَيْبٌ عَلَى الْوُلاةِ.
فَامْنَعْ مِنَ الاِْحْتِكَارِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) مَنَعَ مِنْهُ وَ لْيَكُنِ الْبَيْعُ بَيْعاً سَمْحاً بِمَوَازِينِ عَدْل وَ أَسْعَار لا تُجْحِفُ بِالْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَ الْمُبْتَاعِ فَمَنْ قَارَفَ حُكْرَةً بَعْدَ نَهْيِكَ إِيَّاهُ فَنَكِّلْ بِهِ وَ عَاقِبْهُ فِي غَيْرِ إِسْرَاف.
با همه اينها بدان كه بسيارى از آنان در خريد و فروش، بى اندازه سخت گيرى مى كنند و از خود بخل زننده نشان مى دهند و براى به دست آوردن سود بيشتر، به احتكار مى پردازند و در داد و ستد، زورگويى مى كنند [و به هر قيمتى كه خواستند مى فروشند] . اين كارها براى توده مردم زيان بار و لكّه ننگى بر دامن زمامداران است.
بنابراين از احتكار جلوگيرى كن! زيرا رسول خد (صلى الله عليه وآله) از آن جلوگيرى فرمود. بايستى خريد و فروش به سادگى و با موازين عدل انجام گيرد و نرخها به هيچ يك از طرفين (فروشنده و خريدار) فشار نياورد. محتكرانى را كه پس از گوشزد تو، دوباره به احتكار مى پردازند، مجازات كن، امّا در مجازاتشان تندروى [و اسراف] نكن!
احتكار و انحصارطلبى
از اين بيان مى فهميم كه در تجارت اسلامى، هم احتكار، حرام است و هم زورگويى و انحصارطلبى.
همه مى دانيم امروزه سرمايه داران مردم را از دو طريق در فشار قرار مى دهند:
زمانى سعى مى كنند مايحتاج مردم را با امكاناتى كه دارند انبار كرده و آن را در دسترس مردم قرار ندهند تا بعداً پس از گران شدن جنس و نايابى كامل، آن متاع را در بازار سياه به فروش رسانند. اين عمل را احتكار مى گويند كه در بينش اسلامى حرام بوده و محتكر قابل تعقيب و مجازات است.
گاهى هم عده اى از ثروتمندان دور هم جمع مى شوند و با زدوبند، تلاش مى كنند تا جنسى را در انحصار كامل خود قرار دهند، به طورى كه خريد آن براى مردم آزاد نباشد و اگر كسى خواست جنس مورد نظر را تهيه نمايد، بايستى از كانال آن خريدارى كند. اين عمل انحصارطلبى است و با بينش اسلامى سازگار نمى باشد.
على (عليه السلام) قباحت و زشتى هر دو عمل را در جمله «وَاحْتِكاراً لِلْمَنافِعِ» و «تَحَكُّماً فِى الْبِياعاتِ» بيان مى فرمايد و بر همين اساس، به مالك فرمان مى دهد براى اجناس، نرخ گذارى كند و تجار را در آزادى مطلق قرار ندهد و با اين روش و با مجازات محتكران و انحصارطلبان، از سوءاستفاده هاى آنان جلوگيرى نمايد.
جايگاه كارگران و مستضعفان در جامعه اسلامى
به طور مسلّم در هر جامعه اى افرادى پيدا مى شوند كه به علل گوناگون نمى توانند كارى انجام دهند، و يا به كارى مشغول اند; ولى اين كار، كفاف زندگى آنها را نمى كند، از اين رو درمانده اند و مستأصل. اين گروه از افراد جامعه، اگر به وضعشان رسيدگى نشود، جوانانشان به فساد و آلودگى كشانده مى شوند و ناتوانانشان از گرسنگى خواهند مرد.
ادامه اين وضع براى جامعه [بالاخص جامعه اسلامى] خطرآفرين و خوارى زاست و الزاماً بايستى چاره اى انديشيد كه فقر و مصيبت مستمندان را درمان نمود و جوانانشان را به اعضاى فعالى تبديل كرد و آنها را به سطح آبرومندانه اى ارتقا داد.
جهان مترقى امروز، مدعى همچون رسالتى است و شعار مى دهد كه با وضع قوانينى توانسته است تا حدودى كارگران را به حقوق واقعى شان رهنمون سازد و مستمندان را از وضع فلاكت بارشان نجات دهد.
به نظر ما در جهان امروز گرچه كارگران و مستمندان به وسيله فشارهاى روزافزونشان به نوايى ناچيز نائل آمده اند،
ولى به نظر ما اين ادعا از حدّ شعار فراتر نرفته است; زيرا هم اكنون نيز كارگران و مستمندان در دنياى پيشرفته صنعتى [همانند امريكا، شوروى، انگلستان، آلمان، فرانسه و...] با وضع جانكاهى كه دارند هنوز نداى مبارزه با استثمار و فقر و فلاكت سر مى دهند و براى نجات از وضع موجودشان يارى مى طلبند.
بر عكس، در فرمان امام (عليه السلام) قانون كارگرى و نحوه رسيدگى به وضع مستمندان، در عين جامعيت و مترقى بودنش و با وصف اين كه بيش از هزار و سيصد سال پيش از قوانين جهان مترقى كنونى وضع شده است، از مرحله شعار به عمل رسيده و مالك موظّف بوده است فرمان مولايش را بدين شرح اجرا كند:
ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِينَ لا حِيلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى فَإِنَّ فِي هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً وَ احْفَظْ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَكَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيْتِ مَالِكِ وَ قِسْماً مِنْ غَلاّتِ صَوَافِي الاِْسْلامِ فِي كُلِّ بَلَد فَإِنَّ لِلاَْقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلاَْدْنَى.
وَ كُلٌّ قَدِ اسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ فَلا يَشْغَلَنَّكَ عَنْهُمْ بَطَرٌ فَإِنَّكَ لا تُعْذَرُ بِتَضْيِيعِكَ التَّافِهَ لاِِحْكَامِكَ الْكَثِيرَ الْمُهِمَّ فَلا تُشْخِصْ هَمَّكَ عَنْهُمْ وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لَهُمْ.
وَ تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لا يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُيُونُ وَ تَحْقِرُهُ الرِّجَالُ فَفَرِّغْ لاُِولَئِكَ ثِقَتَكَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْيَةِ وَ التَّوَاضُعِ فَلْيَرْفَعْ إِلَيْكَ أُمُورَهُمْ ثُمَّ اعْمَلْ فِيهِمْ بِالاِْعْذَارِ إِلَى اللَّهِ يَوْمَ تَلْقَاهُ فَإِنَّ هَؤُلاءِ مِنْ بَيْنِ الرَّعِيَّةِ أَحْوَجُ إِلَى الاِْنْصَافِ مِنْ غَيْرِهِمْ وَ كُلٌّ فَأَعْذِرْ إِلَى اللَّهِ فِي تَأْدِيَةِ حَقِّهِ إِلَيْهِ.
وَ تَعَهَّدْ أَهْلَ الْيُتْمِ وَ ذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِّ مِمَّنْ لا حِيلَةَ لَهُ وَلايَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ وَ ذَلِكَ عَلَى الْوُلاةِ ثَقِيلٌ وَ الْحَقُّ كُلُّهُ ثَقِيلٌ وَ قَدْ يُخَفِّفُهُ اللَّهُ عَلَى أَقْوَام طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ وَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللَّهِ لَهُمْ.
در خصوص طبقه پايين رعيت، بالاخص بيچارگان و درماندگان و مستمندان و نيازمندان و افتادگان و معلولان كه در ميانشان افراد عفيف
و آبرومند وجود دارند، همواره خدا را در نظر داشته باش و آنچه را كه خدا از حقّ خود
براى آنان نزد تو سپرده است، در اختيارشان قرار ده و از بيت المال مسلمانان و از زمين هاى غنيمتى اسلام، در هر شهرى براى آنان سهمى در نظر بگير; زيرا براى دورترين مسلمان همچون نزديك ترين آنها سهمى وجود دارد.
هر مسلمانى در هر كجا باشد، نصيبى دارد و تو مسؤول رعايت حقّ همه هستى.
زنهار خوشى فراوان، تو را از رسيدگى به وضع آنان منصرف نسازد; چرا كه تو از نرسيدن به امور جزئى به خاطر سرگرمى، به كارهاى بسيار مهم معذور نيستى. پس فكرت را از امور ايشان باز مدار و چهره از آنان برمگردان!
به كارهاى كسانى رسيدگى كن كه امكان حضور يافتن نزد تو را ندارند و مردم، آن را به چشم حقارت مى نگرند و خوار مى شمارند.
براى تصدّى امور اين گروه از نيازمندان از نيروهايى كه اهل خشيت و تواضع اند انتخاب كن تا
كارهايشان را نزد تو بياورند. سپس درباره آنان به گونه اى رفتار كن كه روز قيامت معذور باشى; زيرا اين دسته از ميان ساير مردم به عدل و انصاف نيازمندترند; و در اداى حقّ تمامى افراد جامعه تو بايد نزد خدا عذر داشته باشى.
يتيمان را بنواز و سالخوردگان درمانده را [كه خود را در موضع گدايى قرار نمى دهند] فراموش مكن!
اين وظيفه [و اجراى تمامى حق] بر زمامداران، سنگين و طاقت فرساست; ولى خداوند آن را براى بندگانى كه طالب آخرت اند و در اين راه صبورند و به وعده هاى خدا اعتماد دارند، آسان مى گرداند.
گفتيم كه در جهان امروز، كارگران با تحمل فشارها و ناراحتى هايى توانسته اند امتيازاتى [همچون كاهش ساعات كار، افزايش دستمزد، دريافت غرامت در زمان اخراج و تشكيل صندوق بيمه هاى اجتماعى] به دست آورند.
بهتر است بدانيم كه اوّلاً اين نتايج، به واسطه تلاش پى گير و مداوم كارگران در طول ساليان متمادى به دست آمده است و مجالس قانون گذارى به خودى خود،
توجهى به آنها نكرده و لحظه اى در بهبود وضع آنان نكوشيده اند; بلكه در برابر خواسته هاى كارگران مقاومت ها كرده اند.
ثانياً اين قوانين، جامع افراد نيست و بسيارى از موارد ضرورى را در بر نمى گيرد.
ثالثاً سالخوردگان، يتيمان، بى سرپرستان و كودكانى كه نمى توانند كارى انجام دهند، در اين قوانين، جايى ندارند و برايشان فكرى نشده است;
در حالى كه در عهدنامه على (عليه السلام) نخست اين كه وضع قانون بدون درخواست كارگران
از طرف قانون گذار مطرح شده است. دوّم اين كه همه افراد مستمند به طور كامل مورد توجه قرار گرفته اند. سوّم اين كه دولت خود را موظف و مسؤول اجراى قانون مى شناسد و گروهى را براى پيدا كردن افراد مستمند مأمور مى كند.
ويژگى هاى حاكم مردمى
از ويژگى هاى حاكم مردمى اين است كه مردم را از خود مى داند و خودرا ازمردم. براين اساس، حاضر نيست بين خود و مردم، مانع و حاجب ايجاد كند، بلكه در صدد است با مردم و در كنار مردم زندگى نمايد.
اين روش، علاوه بر اين كه مردم را نسبت به حاكم خوشبين و دلگرم خواهد كرد [و مردم را پشتيبان حكومت] باعث
مى شود نيروها و عوامل فرصت طلب [كه در صدد فساد و خيانت هستند] نتوانند ذهن مصادر امور را نسبت به مردم بدبين نمايند و از اين طريق، حاكم را در جهت ضدّيت با مردم قرار دهند.
از اين رو على (عليه السلام) به مالك تأكيد مى كند كه هميشه در ارتباط مستقيم با مردم باشد و شرايطى را ايجاد كند كه همه اقشار بتوانند
به دور از هر گونه تكلّف و تشريفات، در محيطى خالى از رعب و وحشت، مسائل و مشكلاتشان را با ولى مطرح كنند و اگر ظلمى بر ايشان رفته است، ظالم را رسوا و خيانت را افشا نمايند و خائن را به سزاى عملش برسانند:
وَ اجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْكَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَكَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِيهِ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَكَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَ أَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِكَ وَ شُرَطِكَ حَتَّى يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِع فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله)يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِن لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِع.
ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِيَّ وَ نَحِّ عَنْهُمُ الضِّيقَ وَ الاَْنَفَ يَبْسُطِ اللَّهُ عَلَيْكَ بِذَلِكَ أَكْنَافَ رَحْمَتِهِ وَ يُوجِبُ لَكَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ وَ أَعْطِ مَا أَعْطَيْتَ هَنِيئاً وَ امْنَعْ فِي إِجْمَال وَ إِعْذَار.
بخشى از برنامه روزانه ات را به نيازمندان اختصاص بده! شخصاً آنان را ملاقات كن و در مجلس عمومى با آنان شركت نما،
و براى [خشنودى] خداوندى كه تو را آفريده است، [با آنان]فروتن باش! در اين مجلس، به لشكريان و يارانت بگو كنار بروند
و مزاحم اشخاص نشوند تا كسى كه مى خواهد با تو حرف بزند، بدون لكنت با تو گفتوگو كند; زيرا من بارها از رسول خد (صلى الله عليه وآله) شنيده ام كه مى فرمود: «امتى كه در ميانشان حقّ ضعيف، به آسانى و بدون ترس و لكنت از قوى ستانده نشود، هرگز پاك و آراسته نخواهند شد.
سپس سعى كن كه با آگاهى، برخوردهاى تندشان را تحمل كنى، و تنگ حوصلگى و خودخواهى را از خود دور كن تا خدا درهاى رحمتش را به رويت بگشايد و صواب طاعتش را به تو ارزانى فرمايد. آنچه مى بخشى، با گشاده رويى ببخش و اگر به علتى مى خواهى منع كنى، با مهربانى و عذرخواهى منع كن!
به دقت بنگريد اگر در حكومتى تنها اين اصل از اصول عدالت گستر، اجرا و عملى شود آيا فرصت طلبان و خائنان و فسادپيشگان خواهند
توانست به فساد و خيانت دست يازند و مردم و حكومت را از راه خير و صلاح، به فساد و آلودگى سوق دهند و مسؤولان را به خاطر بى خبرى از مردم به تصميم گيرى هاى غيرمردمى وادارند و مردم را به دليل دورى از مسؤولان در سوز و گداز بى درمانى، به اين سو و آن سو كشانند؟
رمز پيروزى مسؤولان در كارهاى اجرايى
در مباحث پيشين، از تقسيم كار و تفكيك قوا سخن گفتيم. اكنون اضافه مى كنيم كه رمز موفقيّت مسؤولان در كارهاى اجرايى در دو نكته اساسى نهفته است:
1. پر واضح است كه مسؤولان رده بالا هيچ گاه قادر به انجام همه وظايف مربوط نخواهند بود و الزاماً بيشترين كارهاى خود را به معاونان محوّل خواهند كرد.
البته كارهايى هم وجود دارد كه دخالت مستقيم آنان را ايجاب مى كند. براى اين كه مسؤول بتواند هم نسبت به كارهاى معاونان اشراف داشته باشد
و هم كارهاى مستقيم خود را به شايستگى انجام دهد، لازم است كارهاى اولويّت دار را از كارهاى جزئى و غيرضرورى [و مسائلى كه معاونان مى توانند از عهده انجام آنها برآيند] تفكيك نمايد; مسائل اولويّت دار را با سرعت و دقت و شايستگى مستقيماً انجام دهد و انجام مسائل غير ضرورى را از معاونان طلب نمايد.
2. پس از مشخص شدن وظايف و معين شدن اولويّت ها، ضرورى است كه براى هر كار، زمان مناسبى منظور شود و كار به طور روزانه انجام پذيرد; يعنى كار امروز به فردا و كار فردا به پس فردا موكول نگردد.
ثُمَّ أُمُورٌ مِنْ أُمُورِكَ لا بُدَّ لَكَ مِنْ مُبَاشَرَتِهَا مِنْهَا إِجَابَةُ عُمَّالِكَ بِمَا يَعْيَا عَنْهُ كُتَّابُكَ وَ مِنْهَا إِصْدَارُ حَاجَاتِ النَّاسِ يَوْمَ وُرُودِهَا عَلَيْكَ بِمَا تَحْرَجُ بِهِ صُدُورُ أَعْوَانِكَ وَ أَمْضِ لِكُلِّ يَوْم عَمَلَهُ فَإِنَّ لِكُلِّ يَوْم مَا فِيهِ.
در ميان كارهاى تو، كارهايى است كه ناگزير خود بايد انجام دهى. يكى از اين كارها، رسيدگى به كار معاونان است،
در مورادى كه دبيرخانه از عهده آن بر نمى آيد، ديگر انجام دادن نيازمندى هاى مردم است كه معاونانت از تسريع در آنها احساس ناتوانى مى كنند. براى هر روز، كار همان روز را اختصاص ده; زيرا كار هر روز، به همان روز بستگى دارد.
خودسازى، بهترين راه جلوگيرى از عمل زدگى
تزكيه و خودسازى، يكى از اصول تربيتى اسلام است. هدف از تزكيه اين است كه انسان خود را از هر خصلت ناروا كه مانع كمال و كرامت نفس است پيراسته سازد و از اين طريق، آماده پذيرش خصلت هاى سازنده و پاك انسانى شود و در نتيجه، تعادل و رشد لازم را براى انسان تر شدن و به خدا نزديك شدن به دست آورد.
در اسلام، هر كار خير و مفيدى اگر با انگيزه پاك خدايى توأم باشد، عبادت است. بر اين اساس، همه كارهاى مسؤولان و دست اندركاران اجرايى اگر خالصانه و براى خدا باشد،
عبادت خواهد بود. على (عليه السلام) براى اين كه مسؤولان با اين ديد كه همه كارهايشان عبادت است، به عمل زدگى گرفتار نشود
و از انجام فرائض غفلت نكنند، به مالك فرمان مى دهد كه بهترين اوقاتش را به عبادت اختصاص دهد و نماز را كه تجلى گاه عروج انسان به مبدأ هستى است، به طور كامل و بدون كم و كاست، با تمام توان و نيرو، سرلوحه همه كارهايش قرار دهد:
وَ اجْعَلْ لِنَفْسِكَ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَفْضَلَ تِلْكَ الْمَوَاقِيتِ وَ أَجْزَلَ تِلْكَ الاَْقْسَامِ وَ إِنْ كَانَتْ كُلُّهَا لِلَّهِ إِذَا صَلَحَتْ فِيهَا النِّيَّةُ وَ سَلِمَتْ مِنْهَا الرَّعِيَّةُ وَ لْيَكُنْ فِي خَاصَّةِ مَا تُخْلِصُ بِهِ لِلَّهِ دِينَكَ إِقَامَةُ فَرَائِضِهِ الَّتِي هِيَ لَهُ خَاصَّةً فَأَعْطِ اللَّهَ مِنْ بَدَنِكَ فِي لَيْلِكَ وَ نَهَارِكَ وَ وَفِّ مَا تَقَرَّبْتَ بِهِ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ كَامِلا غَيْرَ مَثْلُوم وَ لا مَنْقُوص بَالِغاً مِنْ بَدَنِكَ مَا بَلَغَ.
بهترين اوقات و شايسته ترين بخش هاى آن را براى عبادت [و تزكيه نفس خود]قرار ده; گرچه تمام كارهايى كه مى كنى، اگر با نيّت پاك و خالصانه و به خير مردم باشد، براى خداست.
انجام واجبات الهى كه فقط براى خداوند است، بايد در وقت مخصوصى باشد. پس در شبانه روز، تن و جان خويش را به او واگذار كن و وظايفى را كه وسيله تقرّب به خداست، به طور وافى و كافى به جاى آر هرچند كه تنت را آزرده و فرسوده سازد.
ضرورت رعايت اضعف مأمومين در نماز جماعت
در اسلام، با همه دقت و سخت گيرى كه در عبادت فردى [و به هنگام خلوت]ملحوظ شده، در نماز جماعت، رعايت اضعف مأمومين، اصل قرار گرفته است. اين اصل از اين جهت است كه اسلام براى اجتماع
و حضور مردم در صف واحد، ارزش و اعتبار خاصى قائل است; لذا بر همين مبنا شارع مقدس اسلام براى شركت در نمازهاى جمعه و جماعت، ثواب مضاعف در نظر گرفته است و همه اينها براى اين است كه مسلمانان حضور دائمى شان را در صحنه حفظ كنند و از تفرّق و تشتّت و
رهبانيّت و مانند آن در امان باشند، روى همين اصل على (عليه السلام) بر مالك فرمان مى دهد:
وَ إِذَا قُمْتَ فِي صَلاتِكَ لِلنَّاسِ فَلا تَكُونَنَّ مُنَفِّراً وَ لا مُضَيِّعاً فَإِنَّ فِي النَّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ وَ لَهُ الْحَاجَةُ وَ قَدْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) حِينَ وَجَّهَنِي إِلَى الْيَمَنِ كَيْفَ أُصَلِّي بِهِمْ فَقَالَ صَلِّ بِهِمْ كَصَلاةِ أَضْعَفِهِمْ وَ كُنْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً.
چنانچه با مردم به نماز جماعت برخاستى، نه چندان نماز را طولانى كن كه مردم از آن به ستوه آيند و نه با عجله نماز را ضايع گردان; زيرا در ميان نمازگزاران كسانى يافت مى شوند كه ممكن است بيمار بوده
و يا كار داشته باشند. و من از رسول خد (صلى الله عليه وآله) به هنگامى كه مرا به يمن اعزام مى فرمود، پرسيدم نماز را با آنها به چه كيفيتى بخوانم؟ آن حضرت فرمود: «مانند نمازى كه با ضعيف ترينشان مى گزارى با آنان نماز بخوان و نسبت به مؤمنان مهربان باش!»
ثمره مردمى بودن و مفاسد جدايى از آنها
در مورد ويژگى هاى حاكم مردمى گفته شد كه اين نوع حاكم هميشه با مردم است و حاضر نيست بين خود و مردم حاجب و مانع ايجاد كند.
امام على (عليه السلام) در اين بخش از فرمان، ضمن بيان مفاسد جدايى حاكم از مردم، ثمره و نتايج حياتى مردمى بودن را نيز چنين مطرح مى فرمايد:
وَ أَمَّا بَعْدُ فَلا تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَكَ عَنْ رَعِيَّتِكَ فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلاةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّيقِ وَ قِلَّةُ عِلْم بِالاُْمُورِ وَ الاِْحْتِجَابُ مِنْهُمْ يَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ فَيَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْكَبِيرُ وَ يَعْظُمُ الصَّغِيرُ وَ يَقْبُحُ الْحَسَنُ وَ يَحْسُنُ الْقَبِيحُ وَ يُشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ وَ إِنَّمَا الْوَالِي بَشَرٌ لا يَعْرِفُ مَا تَوَارَى عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ الاُْمُورِ وَ لَيْسَتْ عَلَى الْحَقِّ سِمَاتٌ تُعْرَفُ بِهَا ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْكَذِبِ.
وَ إِنَّمَا أَنْتَ أَحَدُ رَجُلَيْنِ إِمَّا امْرُؤٌ سَخَتْ نَفْسُكَ بِالْبَذْلِ فِي الْحَقِّ فَفِيمَ احْتِجَابُكَ مِنْ وَاجِبِ حَقّ تُعْطِيهِ أَوْ فِعْل كَرِيم تُسْدِيهِ أَوْ مُبْتَلىً بِالْمَنْعِ فَمَا أَسْرَعَ كَفَّ النَّاسِ عَنْ مَسْأَلَتِكَ إِذَا أَيِسُوا مِنْ بَذْلِكَ مَعَ أَنَّ أَكْثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَيْكَ مِمَّا لا مَئُونَةَ فِيهِ عَلَيْكَ مِنْ شَكَاةِ مَظْلِمَة أَوْ طَلَبِ إِنْصَاف فِي مُعَامَلَة.
اما بعد، مبادا پرده نشينى و رو نشان ندادنت به رعيّت، طولانى شود; چرا كه غيبت زمامداران از مردم، نوعى تنگنا [براى خود يا براى مردم] و آگاه نبودن به امور است. از اينها گذشته در حجاب بودن، رعيّت را از آنچه دور از آنان مى گذرد بى خبر مى دارد
و اين سبب مى شود كه در نظرشان بزرگ، كوچك و كوچك، بزرگ و نيكو، زشت و زشت، نيكو آيد و حق با باطل مخلوط گردد. والى هم بشر است و به كارهايى كه مردم از او پنهان مى دارند، نمى تواند پى ببرد و حق هم نشانه هاى خاصى ندارد كه بشود با آنها راست را از دروغ بازشناخت.
تو به هر حال يكى از دو نفر هستى: يا فردى هستى بخشنده در راه حق; در اين صورت چرا از حقّ واجبى كه مى بخشى و كار نيكويى كه انجام مى دهى، خود را پنهان مى دارى؟ و يا فردى هستى بخيل [كه از تو خيرى به مردم نمى رسد]
و به زودى مردم از تو نااميد شوند و ديگر از پيشگاهت درخواستى نكنند. وانگهى، بيشتر نيازهاى مردم به تو، از چيزهايى است كه برآوردنش هزينه اى ندارد. نيازشان يا شكايت از ستمى است كه به ايشان رسيده است و يا خواهان عدالت و انصاف تو در معامله يا كارى هستند.
در اين قسمت از سخنان مولا، نكات زير مورد توجه اساسى قرار گرفته است:
1. بهترين راه تحصيل اطلاعات
براى به دست آوردن «اطلاعات» دو راه متصوّر است: اولين راه اين است كه حاكم با بسيج نيروهاى مخفى و آشكار و از طريق كانال هاى مختلف،
در جريان رخدادها و مسائل مملكتى قرار مى گيرد; دومين راه اين است كه حاكم گهگاه به طور مستقيم، با مردم رابطه داشته باشد
و از طريق خود مردم [كه طبعاً نيروهاى موافق و مخالف را تشكيل مى دهند] ، نسبت به رخدادها و جريان ها آگاهى پيدا كند. از ديدگاه امام على (عليه السلام) بهترين راه، راه ارتباط مستقيم با مردم است; زيرا مردم با ديدن والى [البته
با رعايت شرايط و خصوصياتى كه قبلاً در مورد ويژگى هاى حاكم مردمى گفته شد] ،
حقايق را گفته و از واقعيات پرده بر مى دارند و اين خود وسيله اى خواهد بود كه حاكم بتواند نسبت به اطلاعات جمع آورى شده [از طريق نيروهاى مخفى و آشكار] ارزيابى، صحيح و نتيجه گيرى، منطبق با واقعيات داشته باشد.
2. بهترين راه شناخت احزاب و گروه ها
شناخت جريان هاى حق از باطل (به ويژه در مسائل اجتماعى) بدون رويارويى با افكار و انديشه هاى مردم و تنها از راه تفكر،
يا از طريق اطلاعات جمع آورى شده و يا از مسير تلفيق اين دو ممكن نيست; زيرا انسان ها به دليل پيچيدگى هايى كه دارند، حاضر نخواهند شد
مسائل را به گونه اى كه در درونشان مى گذرد بازگو كرده و در اختيار مخبران قرار دهند، اما به هنگام رويارويى با حاكم به خاطر اعتمادى كه به او دارند، مسائل را خواهند گفت و واقعيات را آن چنان كه هست، معرفى خواهند كرد.
ضرورت برخورد با خويشاوندان و حاشيه نشينان فاسد
در بينش اسلامى هدف از حكومت، پياده شدن احكام الهى است و حكمران، امانتدار و نگهبان حقوق مردم محسوب مى شود.
اين اصل اسلامى، هم تكليف حكمران را مشخص مى كند و هم تكليف خويشاوندان و نزديكان حاكم را.
تكليف حاكم اين است كه حكومت را شكار تصوّر نكند و در پى كسب مال و ثروت و جيفه دنيوى نباشد،
بلكه تنها هدفش پياده كردن احكام الهى باشد. خويشان حاكم نيز وظيفه دارند حاكم را وسيله سوءاستفاده قرار ندهند و با نام و عنوان حاكم،
زورگويى و چپاول گرى را پيشه خود نسازند; ولى اگر چنين حركتى را شروع كردند، حاكم به حكم اسلام مكلّف است براى پاسدارى از عدالت اجتماعى
و طرفدارى از حقوق مستضعفان، با گرايش هاى نادرست آنان برخورد قاطع و جدّى داشته باشد و با قطع كردن ريشه ها و عوامل سوءاستفاده، از بى عدالتى، خودكامگى، چپاولگرى و بى انصافى اين قبيل حاشيه نشينان جلوگيرى نمايد:
ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَاف فِي مُعَامَلَة فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الاَْحْوَالِ.
وَ لا تُقْطِعَنَّ لاَِحَد مِنْ حَاشِيَتِكَ وَ حَامَّتِكَ قَطِيعَةً وَ لا يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَة تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ فِي شِرْب أَوْ عَمَل مُشْتَرَك يَحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ فَيَكُونَ مَهْنَأُ ذَلِكَ لَهُمْ دُونَكَ وَ عَيْبُهُ عَلَيْكَ فِي الدُّنْيَا وَ اْلآخِرَةِ.
همچنين فرماندار را نزديكان و خويشانى است كه به خودسرى و گردن كشى و دست درازى [به مال مردم] و بى انصافى در خريد و فروش با آنان خو گرفته اند. تار و پود ايشان را با از بين بردن موجبات آن روش هاى نكوهيده، برانداز!
و به كسى از اطرافيان و خويشاوندانت، زمينى واگذار مكن و به هيچوجه اجازه مده [آنان] مزرعه اى بستانند كه با تسلط بر آن مزرعه،
موجبات زيان همسايگان را (از قبيل تجاوز به آب و يا تحميل كارهايى كه بايستى به طور شركت انجام دهند)، فراهم آورند و هزينه كشتزار اينان بر روستاييان تحميل شود. در اين صورت، سودش براى آنان و بدنامى و سرزنش آن در دنيا و آخرت از آنِ تو خواهد بود.
در اين جملات،
حضرت روى برخى از اسباب و عوامل سوءاستفاده انگشت گذارده است و به خوبى نشان داده كه چگونه خويشاوندان و حاشيه نشيان حاكم با توسل به عناوين مختلف،
به چپاول و غارت اموال
ديگران دست مى زنند و از اين كه مِلك آنان در نزديكى مِلك مستضعفى قرار گرفته است، ملك ديگران را تصاحب مى كنند و از انجام كارهايى كه مشتركاً بايستى انجام شود، طفره مى روند.