ويژگى هاى عامّه و خاصّه ونقش هر يك در حكومت
گفتيم كه اگر فريب و نيرنگ در كار نباشد، هيچ نظام حاكمى نمى تواند رضايت تمام مردم را ـ اعم از عامّه و خاصّه ـ جلب كند، و طبعاً جلب رضايت هر يك به عدم رضايت ديگرى منجر مى شود.
اكنون ببينيم ويژگى ها و مشخصات هريك از اين دو گروه، از ديدگاه على (عليه السلام) چيست و هريك در نظام حكومتى چه نقشى و جايگاهى دارد:
وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِي مَئُونَةً فِي الرَّخَاءِ وَأَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِي الْبَلاءِ وَ أَكْرَهَ لِـلاِْنْصَافِ وَ أَسْأَلَ بِالاِْلْحَافِ وَ أَقَلَّ شُكْراً عِنْدَ الاِْعْطَاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ.
احدى از رعايا در حالت صلح و شرايط عادى، از لحاظ هزينه زندگى، بارشان بر والى [و حكومت] سنگين تر و در شرايط سختى و بروز مشكلات، كمكشان كمتر و از اجراى عدل و انصاف، ناراحت تر و در خواست هاى خود، پافشارتر و مصرّتر و در مقابل عطا و بخشش، كم سپاس تر و ناشكورتر و با ديدن ممانعتها و دريغ ها [از سوى حكومت] ، ديرعذرپذيرتر و به هنگام بروز حوادث و مشكلات، كم استقامت تر و ناپديدارتر [از گروه خواص نيست] .
ويژگى هاى عموم جامعه و مستضعفين آن
از عبارت فوق ويژگى هاى عامه و مستضعفين جامعه مشخص مى گردد:
1. بار سبك تر، كمك بيشتر
نخستين ويژگى مردمان عادى و مستضعفان جامعه اين است كه هميشه به مقدار متوسط و معتدلى از خوراك و پوشاك و ساير احتياجات زندگى
اكتفا مىورزند و با قناعت و مصرف كم، زندگى خود را اداره مى كنند و از اين جهت،
هيچ گاه بار سنگينى بر دوش حكومت و والى نخواهند گذاشت. در حالى كه مترفين جامعه، با ريختوپاش هايى كه دارند، هر
روزه بار سنگينى از گرانى و كمبود و... بر حاكم تحميل خواهند كرد و در مقابل اين همه تحميل و فشار كه از جهت تأمين اسراف كارى هايشان بر
حكومت و والى خواهند داشت، هنگام بلا و بروز جنگ [و هرگونه پيش آمدهاى ناگوار]بيش از مردمان مستضعف
و قبل از آنان از معركه و درگيرى كنار خواهند كشيد; در صورتى كه مستضعفان با بروز جنگ و درگيرى،
هر آن صبورتر، مقاوم تر و قانع تر شده و تا آن جا كه بتوانند از كمك و مساعدت نيز دريغ نخواهند كرد.
2. پذيرش عدل و انصاف
وجود عدل بين مردم يكى از ارزش هاى متعالى انسانى ـ اسلامى است كه هر حاكم اسلامى به حكم قرآن كه مى فرمايد: «أُمِرْتُ لاَِعْدِلَ بَيْنَكُمْ»(9)موظف به اجراى دقيق عدل و رعايت انصاف بين اقشار جامعه است.
مستضعفان و محرومان به حكم فطرت اصيل و اسلامى شان از اجراى عدالت خوشحال تر و پذيراترند. در مقابل، مترفين و مشت پُركن هاى جامعه از اجراى عدالت ناراضى تر و دل گيرترند; چون مى دانند كه با اجراى عدالت و پياده شدن مساوات و برابرى در ميان افراد جامعه، جايى براى اسراف كارى و تحصيل مال از هر طريق ممكن [كه مترفين خواستار آن هستند] باقى نخواهد ماند.
3 سپاس و تشكر در مقابل نعمت ها
انسان به حكم فطرت، خود را موظف مى داند در مقابل كسى كه به او احسان كرده و يا نعمتى به او ارزانى داشته است، شاكر و سپاس گزار باشد.
محرومان به حكم فطرت اصيل و انسانى شان زبانى شاكر دارند و در مقابل احسان حاكم، سپاس گزارند و هيچ گاه خوبى و انعام حاكم را فراموش نمى كنند; در حالى كه مترفين و خواصّ جامعه در مقابل انتظارات پوچى كه دارند، انعام و احسان حاكم را ناديده مى گيرند [و بلكه آن را نوعى انجام وظيفه قلمداد مى كنند] و سپاس و تشكر را لايق شأن خودشان نمى دانند!
4 پذيرش عذر و عدم اصرار
تأمين معاش، و تهيه وسايل و مايحتاج مردم تحت حكومت، وظيفه حاكم و دولت اسلامى است. طبيعى است كه انجام اين وظيفه در هر شرايطى به گونه اى تغيير خواهد كرد;
گاه به خاطر امكانات بيشتر و شرايط آسان تر، دولت بيشتر و سريع تر و بهتر مى تواند وظيفه اش را انجام دهد و مردم را راضى نگه دارد، و زمانى ديگر به دليل شرايط و بحران هاى [خاصّى كه بعضاً دولت نيز نمى توانسته آن را پيش بينى كند] ، حكومت نمى تواند آن چنان كه شايسته است وظيفه اش را انجام دهد. در اين گونه موارد، دولتى كه از مردم است و خود را پيكرى از مردم مى داند، با در جريان گذاشتن مردم، از آنان عذرخواهى مى كند.
در اين گونه مواقع، محرومان عذرپذيرند و نسبت به خواست هاى خود اصرار و الحاح بيشترى ندارند; در حالى كه مترفين اين گونه عذرها را نخواهند پذيرفت و هم چنان نسبت به خواست هاى خود اصرار بيشترى مىورزند.
5 صبر و استقامت در مقابل مصائب
هر ملتى در حيات اجتماعى اش، زمانى با رفاه و آسايش و سلامت و امنيت زندگى مى كند و دورانى ديگر در گرفتارى و شدايد به سر مى برد. هيچ ملت و هيچ حاكمى نمى تواند مدعى شود كه هرگز گرفتار شدايد و مصائب نخواهد شد و هميشه و به طور دائم با رفاه، سلامت و امنيت زندگى خواهد كرد.
از آن جا كه محرومان جامعه، هميشه با محروميت و تنگدستى و گرفتارى و... به سر برده اند، هنگام شدايد صبورتر و مقاوم ترند; در حالى كه مترفين و قشر خاصى از جامعه كه هميشه با رفاه و آسايش و اسراف زندگى كرده اند، صبر و تحملى از خود نشان نخواهند داد. اينها (و ديگر انگيزه هايى كه بعداً خواهيم گفت) ويژگى هايى هستند كه حاكم را به سوى مستضعفان مى كشاند و او را وادار مى سازد تا به سود محرومان و در جهت رضايت و آسايش آنان قدم بردارد.
وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلاَْعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الاُْمَّةِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَ مَيْلُكَ مَعَهُمْ.
تكيه گاه دين، اجتماع مسلمانان و نيروى ذخيره براى دشمنان، تنها توده مردم هستند [نه مترفين و زراندوزان جامعه] ، پس، گوشت به سوى توده مردم و گرايشت به جانب آنان باشد.
تداوم حكومت با طرد سخن چينان
در فرهنگ اسلام، رذيله سخن چينى از بدترين رذيله ها و چهره سعايت گر از زشت ترين چهره هاست.
ما مى دانيم كه هيچ انسانى جز معصومين (عليهم السلام) خالى از عيب
و مصون از خطا و لغزش نيست و از هر انسانى كم و بيش
مى توان نقاط ضعفى به دست آورد و مستمسك آلودگى اش قرار داد.
در چنين موقعيتى،
انسانى كه آلوده خصلت سخن چينى است به خوبى مى تواند،
هم روابط فردى افراد را به هم بريزد و هم روابط مردم با حكومت را تيره سازد.
ناگفته پيداست سخن چينِ دروغ پردازى كه از دروغ سازى و دروغ گويى ابايى ندارد،
هرگاه از شخصى كه دوست ديگرى است نقطه ضعف كوچكى مشاهده كند،
بدون تأخير و با بوق و كرنا،
ضعف وى را با دوستش مطرح كرده و باعث جدايى دوستان و موجب كينه توزى
و دشمنى دوستان ديرينه خواهد شد. حال اگر چنين شخصى با چنين صفت رذيله اى،
وارد دستگاه حاكمه شود و با كارگزاران حكومت، رفتوآمد داشته باشد، به سادگى مى تواند با دست آويز قرار دادن نقاط ضعف ديگران،
حاكم را از مردم جدا و مردم را از حاكم متنفر كرده و در نتيجه،
حاكم را به خاطر نداشتن نيروهاى كارآمد،
درمانده و مستأصل نمايد. اين است كه على (عليه السلام) براى ايجاد جوّ اعتماد و امنيت، مالك را به طرد سعايت گران و سخن چينان سفارش مى كند:
وَ لْيَكُنْ أَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَكَ أَطْلَبُهُمْ لِمَعَائِبِ النَّاسِ فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا فَلا تَكْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْكَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ تَطْهِيرُ مَا ظَهَرَ لَكَ
وَ اللَّهُ يَحْكُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْكَ فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ يَسْتُرِ اللَّهُ مِنْكَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِيَّتِكَ.
أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ كُلِّ حِقْد وَ اقْطَعْ عَنْكَ سَبَبَ كُلِّ وِتْر وَ تَغَابَ عَنْ كُلِّ مَا لا يَضِحُ لَكَ وَ لا تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِيقِ سَاع فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشٌّ وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ.
و بايد دورترين رعيت نزد تو كسى باشد كه بيشتر از ديگران در پى عيب جويى مردم است; زيرا به طور مسلّم،
در تمام مردم [جز معصومين (عليهم السلام) ] عيب هايى است
و زمامدار در خطاپوشى سزاوارتر از ديگران است. پس نسبت به عيب هايى كه بر تو پوشيده است،
كنجكاوى مكن. وظيفه تو فقط تطهير چيزهايى است كه آشكار مى گردند:
خدا بر آنچه از تو پنهان است حكم خواهد كرد [و در روز جزا نسبت به گناهان پوشيده مردم رسيدگى خواهد شد] .
پس تا آن جا كه مى توانى عيب هاى مردم را بپوشان; خدا نيز خطاهاى تو را كه نمى خواهى ديگران بدانند، مى پوشانند.
از دل هاى مردم، گره هر كينه اى را بگشاى و از درون خودت، عامل هر تنهايى را قطع كن و از آنچه بر تو روشن نيست، تغافل كن.
در تصديق گفته هر سخن چينى شتاب مكن كه سخن چين، خائن است; اگرچه در لباس نصيحت گر و خيرخواه درآيد.
رازدارى و خطاپوشى
رازدارى و سرپوش گذارى بر اسرار مردم و عيوب انسان ها يكى از وظايف حاكم و از اصول حياتى و انسان ساز اسلام است.
على (عليه السلام) براى بيان اين اصل اسلامى، در جملات فوق كه مى فرمايد: «أَلْوالى أحَقُّ مَنْ سَتَرَها...»، مالك را به رازدارى و سرپوش گذاشتن بر خطاها و عيوب مردمانِ تحت حكومت فرمان مى دهد و از تحقيق و تجسس از اسرار پنهانى مردم بر حذر مى دارد و مى فرمايد:
هم چنان كه خود نمى خواهى و حاضر نيستى كه اسرارت را كسى بداند، تو نيز حاضر به افشاى اسرار پنهانى مردم نباش.
در همين زمينه، از قول امام صادق (عليه السلام) به نقل از رسول خد (صلى الله عليه وآله) مى خوانيم:
لا تَطْلُبُوا عَثَراتِ الْمُؤْمِنِينَ فَانَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَراتِ أَخِيهِ تَتَبَّعَ اللهُ عَثَراتِهِ وَمَنْ تَتَبَّعَ اللهُ عَثَراتِهِ يَفْضَحَهُ وَلَوْ فِى جَوْفِ بَيْتِهِ.(10)
لغزش هاى مؤمنان را جستوجو نكنيد; زيرا هر كس كه لغزش هاى برادرش را جستوجو كند، خداوند لغزش هايش را دنبال مى كند،
و هر كس را كه خداوند لغزش هايش را دنبال كند، رسوايش مى سازد، گرچه در درون خانه اش باشد.
مبارزه با مظاهر فساد و فحشا
رواج فساد و فحشا در جوامع
مختلف از بارزترين ترفندهاى امپرياليسم و استعمار است. همان طور كه ماترياليسم و كمونيسم مى كوشد تا دين و مذهب را
از ميان مردم ريشه كن كند و الحاد و بى خدايى را گسترش دهد و در نهايت، همه ارزش ها را بى ارزش و بى مقدار نمايد.
امپرياليسم و استعمار نيز مى خواهد با از بين بردن عفت و پاكدامنى
و اشاعه فحشا و فساد، ملت هاى مستضعف را از روح پاكى و معنويت جدا سازد و شخصيت و اصالت انسانى آنها را آلوده كند.
آن گاه ايشان را چنان به ازخودبيگانگى بكشاند كه ديگر هيچ تكيه گاهى نداشته باشند و ناچار خود را به طوفان هاى مهيب
و سيلاب هاى زهرآگين فساد و فحشا بسپارند تا سرانجام در عمق منجلابى كه دست هاى آلوده استعمار آماده كرده است، فرو روند.
امپرياليسم و استعمار براى دوام و بقاى خود، به ترفندهاى گوناگونى متوسّل مى شود،
اما همواره رواج فحشا و فساد را به عنوان مخرب ترين و مطمئن ترين ترفند خود به كار مى برد;
زيرا در طول دو ـ سه قرن اخير به تجربه دريافته است كه محكم ترين دژ نفوذناپذير هر ملتى در مقابل بيگانگان،
عفت و پاكدامنى اوست. لذا هرگاه عفت نابود شود و فساد و فحشا جاى آن را بگيرد،
اصالت انسانى از هم مى پاشد و هوى و هوس و شهوت بر خوى و خصلت آدمى چيره مى شود، تا جايى كه اركان دين
و اعتقادات مذهبى نيز متزلزل شده و آن گاه يك باره آن دژ مستحكم فرو مى ريزد و راه نفوذ استعمار هموار مى گردد.
اسلام براى جلوگيرى از اين گونه مفاسد،
شديداً با مظاهر فساد و آلودگى مبارزه مى كند و كسانى را كه به طور آشكار و در ملأ عام به فساد و آلودگى دست بزنند و يا در مكانى هرچند خلوت
درصدد توسعه فساد و فحشا باشند،
با شديدترين مجازات كيفر مى دهد. اين است كه مى بينيم على (عليه السلام) در جمله «فَإنَّما عَلَيْكَ تَطْهيرُ ما ظَهَرَ لَكَ»،
مالك را به مبارزه با مظاهر فساد
و آلودگى و جلوگيرى از فحشا و منكرات ظاهرى فرا مى خواند و در نتيجه،
از سقوط و انحطاط جامعه اسلامى جلوگيرى به عمل مى آورد.
گره گشايى و توجه به رفع گرفتارى هاى مردم
وظيفه ديگرى كه از جملات على (عليه السلام) آن جا كه مى فرمايد: «أطْلِقْ عَنِ النّاسِ عُقْدَةَ كُلِّ حِقْد» براى فرماندار [و مسؤولان كادر بالاى حكومت]مشخص مى شود، وظيفه گره گشايى و برآوردن حوائج مادّى و معنوى مردم تحت حكومت است.
پر واضح است كه مردم به مقتضاى طبع بشرى و به مقتضاى آمال و آرزوهايى كه دارند، هرگاه به آنچه كه مى خواهند، نائل نشوند (و اغلب هم نائل نمى شوند و نخواهند شد)،
مجريان حكومت را مسؤول محروميّت ها و سرخوردگى هاى خود قلمداد مى كنند. آنان چنين مى پندارند كه حكومت با امكاناتى كه دارد، مى تواند تمام آرزوها و خواست هاى آنان را جامه عمل بپوشاند و طبيعى است كه چنانچه حكومت نتوانست خواست هاى آنان را برآورده سازد، نسبت به مجريان امر، در دل، كينه و عداوت مى پرورانند و اين موجب سستىِ اساس و پايه هاى حكومت مى شود.
پس در نتيجه، از آن جا كه حاكم نمى تواند تمام خواسته هاى مردم تحت حكومت خود را برآورده سازد، مى بايست در چنين مواردى با گشاده رويى و رعايت ادب و با پيروى از اخلاق اسلامى، مردم را با كمبودها آشنا سازد و از خود آنان چاره جويى نمايد و در يك كلام، از هر طريق ممكن، رضايت مردم را جلب كند.
رايزنى در اسلام
در فرهنگ اسلام مشاوره و مشورت براى جلوگيرى از استبداد و خودمحورى و نيز دست يازيدن به افكار و انديشه هاى ديگران و در نهايت،
كسب انديشه هاى بهتر و بالاتر و به كارگيرى عملى آنهاست. بر همين اساس،
هر اندازه مسأله مورد مشورت داراى اهميّت و ويژگى خاصى باشد،
مشاوره در پيرامون آن، حسّاس تر و ظريف تر خواهد بود.
مشورت خواهى و به كارگيرى عملى (استشاره) از دو جهت ضرورى به نظر مى رسد:
1. گستردگى و انشعاب روزافزون مسائل سياسى، فرهنگى، اخلاقى، هنرى،
اقتصادى، صنعتى و... در ابعاد مختلف زندگى، فهم و درك اصولى مسائل را مشكل و مشكل تر مى سازد;
به طورى كه در بسيارى موارد راهى جز مشاوره و استشاره با متخصّصان باقى نخواهد ماند.
2. هريك از افراد انسانى، هر قدر از جسمى نيرومند
و انديشه اى قوى تر و هوشى سرشار برخوردار باشد، بالاخره يك انسان است و بيش از يك انديشه ندارد،
در حالى كه اگر با ديگران مشورت نمايد و از انديشه هاى آنان نيز بهره مند شود،
در جمع بندى و نتيجه گيرى از مسائل، راهى اصولى تر و نتيجه اى مطلوب تر به دست خواهد آورد.
اكنون كه با ضرورت و لزوم رعايت اصل اسلامى مشاوره آشنا شديم،
ببينيم چه كسانى بايستى مورد مشاوره قرار بگيرند و آيا با هر شخصى مى توان مشاوره و استشاره كرد؟
معيارهاى اخلاقى مشاوران
امروزه در سطح جهان، در هر امرى براى بهره مندى از تجربيات ديگران به مشاوره با آنان مى پردازند;
ولى آنچه فراموش شده و مطمح نظر قرار نگرفته است، معيارهاى اخلاقى مشاوران مى باشد.
به عبارت روشن تر، در حكومت هاى غير اسلامى،
بهترين مشاوران را باتجربه ترين و كارآمدترين مديران مى شناسند و هيچ گونه شرط ديگرى را قائل نيستند; در حالى كه مكتب اسلام،
علاوه بر عقل و درايت و تجربه، معيارهاى اخلاقى را نيز، ملاك استشاره شناخته است.
براى اين كه بتوانيم ابعاد گوناگون شرايط استشاره را بشناسيم، بهتر است شرايط سلبى و اثباتى مشاوران را از ديدگاه اسلام مطرح و بررسى كنيم:
شرايط اثباتى و سلبى
شرايطى را كه بايستى مشاوران دارا باشند، به طور اجمال به شرح ذيل است: 1. اسلام 2. عقل 3. حلم 4. نصح 5. تقوا 6. تجربه
با توجه به اين شرايط مى فهميم كه اسلام مشورت مسلمان، عاقل، نرم خو، ناصح، باتقوا و باتجربه را مى پذيرد
و از افراد غيرمسلمان، فاسق، نادان، بخيل، طمع كار، تندخو، بى تقوا، منافق، سست خرد، ترسو، لجوج و بى تجربه استشاره نمى كند.
وَ لا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ وَ لا جَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الاُْمُورِ وَ لا حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ.
بخيل را در مشورت خود راه مده! چون تو را از احسان بازدارد و از فقر مى ترساندف و نيز با فرد بُزدل و ترسو مشورت مكن!
چون در كارها روحيه ات را تضعيف مى نمايد. هم چنين با حريص به مشورت مپرداز كه طمع را با ستمگرى در نظرت زينت مى دهد.
زيرا بخل، ترس و طمع نهادهايى گوناگون هستند كه سرچشمه همه آنها سوءظنّ به خداى بزرگ است.
ضرورت طرد عناصر فاسد از هيأت دولت
وزرا، بالاترين مقام تنظيم كننده برنامه هاى دولت اند.
آنان مى توانند جامعه را هم به سوى صلاح و رستگارى رهنمون سازند و هم در جهت فساد و تبه كارى سوق دهند. از اين رو صلاح، اعتدال و عظمت حكومت با درست كارى و صلاح آنان ارتباط مستقيم دارد.
طبيعى است كسانى كه در گذشته وزارت ستمگران و طاغوت را به عهده داشته اند، لياقت مقام وزارت و صدرنشينى را نخواهند داشت; چرا كه آنان با فرهنگ نظام فاسد خو گرفته اند و از ستمگرى چشم نمى پوشند و سنخيّتى با حكومت عدل ندارند. از طرف ديگر، ملتى كه از ستم آنان آگاه بوده و زهر تلخ ظلمشان را چشيده است، وقتى دوباره آنان را بر اريكه قدرت ببينند، چگونه قضاوت خواهند كرد، جز اين كه بگويند: حكومت همان است و اينان نيز در جهت منافع طبقه خاصى عمل مى كنند!
روشن است كه با اين برداشت، بار ديگر توده مردم، احساس ظلم و ستم خواهند كرد و اعتمادشان نسبت به دولت سلب خواهد شد; در نتيجه، بين دستگاه حكومت و مردم شكافى عميق پديد مى آيد و چه بسا كه دولت را به سرنوشت شوم و ناخوشايندى دچار سازد.
إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلاَْشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً وَ مَنْ شَرِكَهُمْ فِي اْلآثَامِ فَلا يَكُونَنَّ لَكَ بِطَانَةً فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الاَْثَمَةِ وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَ أَوْزَارِهِمْ وَ آثَامِهِمْ مِمَّنْ لَمْ يُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ وَ لا آثِماً عَلَى إِثْمِهِ.
بدترين وزيران تو كسانى هستند كه قبل از تو، براى اشرار وزير بوده اند و در گناهشان شريك و يار، پس نبايد كه اينان (وزراى رژيم طاغوت) رازداران تو باشند; زيرا اينان همكاران گناه كاران و برادران ستمكاران اند. در حالى كه تو بهترين جانشين را در اختيار دارى و كسانى كه از نظر فكر و نفوذ اجتماعى كمتر از آنها نيستند و در مقابل، بار گناهان آنها را بر دوش ندارند و از كسانى هستند كه با ستمگران در ستم شان همكارى نداشته و در گناه، شريك آنان نبوده اند.
ببينيد چگونه على (عليه السلام) با ژرف نگرى داهيانه اى، طرد و نفى همكاران رژيم سابق را به فرماندار خود، مالك توصيه مى كند و از اين كه ممكن است با اين پاك سازى با كمبود نيروهاى متخصص روبه رو شود، او را به وجود نيروهاى اصيل و انقلاب و كارآمد در جامعه رهنمون مى شود و گوشزد مى كند كه با اين تفكر و خيال بافى، از پاك سازى و سالم سازى جامعه اسلامى نهراسد; زيرا با طرد نيروهاى فاسد، نيروهاى سالم به سهولت جايگزين آنان خواهند شد.
جذب نيروهاى حزب الله در هيأت دولت و علل برترى آنها
گفتيم كه على (عليه السلام) مالك را مطمئن مى سازد كه با طرد نيروهاى فاسد رژيم سابق، كارها مختل نشده و فضاى ادارى كشور از همكاران صالح متخصّص و مؤمن خالى نخواهد شد و نيروهاى متخصّص و متعهّد به سهولت و آسانى جايگزين عناصر فاسد خواهند شد. مولا در دنباله كلام، امتياز و برترى نيروهاى حزب الله را در مقايسه با نيروهاى طاغوتى چنين بيان مى فرمايد:
أُولَئِكَ أَخَفُّ عَلَيْكَ مَئُونَةًوَأَحْسَنُ لَكَ مَعُونَةً وَأَحْنَى عَلَيْكَ عَطْفاً وَأَقَلُّ لِغَيْرِكَ إِلْفاً فَاتَّخِذْ أُولَئِكَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِكَ وَ حَفَلاتِكَ.
هزينه اينان (نيروهاى حزب الله) بر تو سبك تر، همكارى شان با تو بهتر، محبّتشان نسبت به تو بيشتر و اُنس و اُلفتشان با بيگانگان كمتر است. بنابراين، آنها (حزب الله) را از نزديكان و رازداران خويش قرار ده.
انتخاب برگزيده ها
گفته شد كه طرد نيروهاى رژيم سابق و جذب عناصر حزب الله از وظايف حاكم اسلامى است. مى دانيم كه عناصر حزب الله، هرچند از نيروهاى رژيم فاسد برتر و بهترند; ولى همه يكسان و از تعهد و تعبد كافى و به طور يكسان برخوردار نيستند.
اين است كه در ديدگاه على (عليه السلام) نيروهاى حزب الله نيز بايستى با ضوابط و معيارهاى مشخصى ـ كه در جملات حضرتش خواهيم خواند ـ تصفيه و هريك به اندازه ظرفيت و تعهد و تعبدشان جذب و دفع
شوند تا زمينه رشد نابجاى نالايقان و منزوى شدن لايق ها فراهم نگردد:
ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَكَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَكَ وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيمَا يَكُونُ مِنْكَ مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لاَِوْلِيَائِهِ وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ هَوَاكَ حَيْثُ وَقَعَ.
وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاّ يُطْرُوكَ وَ ل يَبْجَحُوكَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ كَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ.
پس [از ميان نيروهاى حزب الله] افرادى را كه در گفتن حق از همه صريح تر و در مساعدت و همراهى نسبت به آنچه خداوند براى اولائش دوست نمى دارد، كمتر به تو كمك مى كنند، مقدّم دار; خواه موافق ميل تو باشند، يا نه.
خود را به اهل وَرَع و صدق و راستى بچسبان و آنان را طورى تربيت كن كه ستايش بى حدّ از تو نكنند و تو را نسبت به اعمال نادرستى كه انجام نداده اى، تمجيد ننمايند; زيرا ستايش بيش از حد، خودپسندى مى آورد و [انسان را] به غرور نزديك مى سازد.
به راستى اگر اين سخنان مولا به كار گرفته شود، آيا در جذب و دفع نيروها،
روابط بر ضوابط حاكم خواهد شد و آيا پديده هاى زشت تملّق و تظاهر و خوش خدمتى هاى رياكارانه،
زمينه رشد پيدا مى كنند؟ و آيا منافقان، دروغ گويان، چاپلوسان، رياكاران و بله قربان گويان به كارهاى كليدى دست مى يابند و نيروهاى متعهِّد پاك منزوى مى شوند؟ قطعاً نه.
در اين حكومت، چون محور قضاوت ها و ارزيابى ها رضايت الله است، نه خشنودى حاكم و والى، كارمندى مورد اعتماد واقع مى شود كه با صراحت كامل،
سخن حقّ را بگويد، هرچند تلخ و ناگوار باشد.
كارمندى پيشرفت مى كند كه از صداقت و پاكى بيشترى برخوردار باشد، نه آن كه متملّق، چاپلوس، رياكار، متظاهر و بله قربان گوست; زيرا وظيفه حاكم، جستجوى پاكان و نزديك شدن به راستگويان و صراحت پيشگان است.
ضرورت تشويق و تنبيه و معيارهاى آن دو
آيين اسلام بر اساس عدل پايه گذارى شده است. عدل، يعنى اين كه هر چيزى در جاى خود قرار بگيرد; «اَلْعَدْلُ وَضْعُ الشَّىْءِ فِي مَحَلِّهِ». بر اين اساس، مديريت صحيح و منطبق با اسلام، مديريتى خواهد بود كه در آن، اولاً كارمند خادم و خائن هر دو به يك چشم ديده نشوند;
بلكه خائن تنبيه و خادم تشويق گردد. ثانياً، معيار تشويق افراد، تنها كار آنها و نتايج حاصله از آن باشد.
اگر در مديريّت يك نظام،
تشويق نباشد و افراد خادم همانند افراد خائن، در كنار يكديگر و به طور مساوى از حقوق و مزايا و ساير تسهيلات بهره مند شوند،
پس از مدت زمانى، در افراد اين احساس به وجود مى آيد كه كارهاى خوب،
بى پاداش مانده و كوشش هاى ارجمند بر باد مى رود، و با اين احساس، انگيزه كار بهتر و به كارگيرى استعدادهاى نهفته فلج شده
و نظام به سستى و نابودى مى گرايد. به طريق اولى، اگر تشويق ها غيرعادلانه و بر اساس حبّ و بغض صورت گرفته باشد،
كارمندان [و افراد زيردست] ، بى تفاوت و نسبت به مدير بى اعتماد خواهند بود و هرگونه صداقت و صميميت را از دست خواهند داد:
وَ لا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِيءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَة سَوَاء فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيداً لاَِهْلِ الاِْحْسَانِ فِي الاِْحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لاَِهْلِ الاِْسَاءَةِ عَلَى الاِْسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ كُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ.
نبايستى نيكوكار و بدكار در پيشگاه تو برابر و يكسان باشند; زيرا اين نگرش،
نيرومندترين عامل در بى تفاوتى نيكوكاران نسبت به نيكوكارى و تشويق بدكاران نسبت به بدكارى است; و هركدام را مطابق كارش پاداش ده!
اعتماد به مردم
اساس حكومت هاى فاسد را بدبينى، بى اعتمادى و سوءظن نسبت به مردم تحت حكومت تشكيل مى دهد. حاكم، خود را تافته جدابافته از مردم مى شناسد و مردم را در جهت ضديت و دشمنى با دولتش مى داند و با همين ديد، هميشه به خاطر اضطراب و نگرانى هايى كه از مردم دارد، در پى كسب اطلاعات [توسط سازمان هاى مختلف] از مخالفان و سركوبى آنان و در جستوجوى بهانه اى است كه بتواند عقده ها و كمبودهاى خود را بر سر عده اى مظلوم خالى نموده و چند روزى بيشتر حكومتش را در سايه ارعاب و وحشت و... بر مردم تحميل نمايد.
در مقابل، حكومت اسلامى بر اساس اعتماد و حسن ظنّ به مردم پى ريزى شده است. حاكم در حكومت اسلامى، مردم را در جهت دوستى، هميارى و همكارى با خود مى شناسد و دولت خود را از مردم و مردم را از خود مى داند. او حركت هاى مردمى را در جهت استقرار حاكميت هر چه بيشتر دولت قلمداد مى كند و در اين زمينه، نيازى به تحقيق و تجسّس نمى بيند و هميشه در پىِ كسب رضايت مردم تحت حكومت است:
وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاع بِرَعِيَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ وَ تَخْفِيفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَيْهِمْ وَ تَرْكِ اسْتِكْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَى مَا لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ فَلْيَكُنْ مِنْكَ فِي ذَلِكَ أَمْرٌ يَجْتَمِعُ لَكَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِيَّتِكَ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ يَقْطَعُ عَنْكَ نَصَباً طَوِيلاً.
وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلاؤُكَ عِنْدَهُ.
بدان كه هيچ عاملى براى جلب والى به وفادارى رعيت،
بهتر از احسان به آنها و تخفيف هزينه هاى آنان و عدم اجبارشان به كارى كه وظيفه ندارند، نيست.
پس لازم است از جانب تو برنامه اى باشد كه به سبب آن،
به رعيتت خوشبين شوى; زيرا اين خوشبينى، رنج فراوانى را از دوش تو بر مى دارد.
سزاوارترين فردى كه شايستگى خوشبينى ات را دارد،
كسى است كه سياستت را نيكو بداند و سزاوارترين فرد به بدبينى، كسى است كه سياستت را بد بشناسد.
براى اين كه اعتماد به مردم و حسن ظنّ به آنان، ذهنى و بى پايه نباشد،
على (عليه السلام) ضمن اين كه مالك را به حسن ظنّ و اطمينان به مردم دعوت مى كند،
راه هايى را نيز جهت تثبيت اين ادعا و نشان دادن اعتماد به مردم ارائه مى دهد:
1. احسان
2. تخفيف هزينه ها
3. جلوگيرى از كارهاى تحميلى
در فصل هاى آتى، در هريك از موارد سه گانه سخن خواهيم گفت. لذا از بازگويى آنچه خواهد آمد خوددارى مى كنيم.
سنّت هاى مشروع و نامشروع
در اسلام، سنّت ها و روش هاى مرسوم در ميان مردم به دو دسته تقسيم مى شوند:
سنّت هاى مشروع
سنّت هاى نامشروع
سنّت هايى كه برخلاف اصول و ضوابط و معيارهاى اسلامى باشند، سنّت هاى
نامشروع ناميده مى شوند و وظيفه حاكم در برابر سنّت هاى نامشروع،
سنّت شكنى و مبارزه با آن هاست. در ابتداى رسالت رسول خد (صلى الله عليه وآله) ، بت پرستى نوعى سنّت رايج
و مشروع جلوه گر شده بود و چون مخالف صريح اصول اسلام بود و براى بسط توحيد و گسترش انديشه توحيدى آمده بود،
لذا آن حضرت با شعار قرآنى، «قُولُوا لا إلهَ إِلاَّ الله تُفْلِحُوا»، بت شكنى را آغاز نموده و در راه مخالفت با بت پرستى تا پاى شهادت پيش رفت.
در مقابل، سنّت هايى را كه با اصول اسلامى مخالفت نداشته باشند سنّت هاى مشروع مى گويند و وظيفه حكومت اسلامى در مقابل اين گونه سنت ها،
سنّت شكنى نيست، بلكه وظيفه اش حفظ و نگه دارى اين سنّت ها و جهت دادن به آداب و رسوم مثبت و سودمند در جامعه است.
وَ لا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الاُْمَّةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الاُْلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّةُ وَ لا تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَيْء مِنْ مَاضِي تِلْكَ السُّنَنِ فَيَكُونَ الاَْجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَ الْوِزْرُ عَلَيْكَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا.
هيچ سنّت شايسته اى را كه بزرگان اين امت بدان عمل كرده اند و به سبب آن، الفت و همبستگى [بين مردم] پيدا شده است
و كارهاى ملت به وسيله آن اصلاح مى گردد، نقض مكن! روش جديدى را ايجاد مكن كه به سنّت هاى گذشته آسيب مى رساند.
[اگر اين نوع سنّت شكنى را عملى سازى] براى بنيانگذار اين سنّت ها پاداش و به خاطر سنّت شكنى براى تو گناه خواهد بود.
آفت دولت مردان و راه پيشگيرى آن
از آن جا كه دولت مردان با مسائل اجرايى سر و كار دارند
و بيشتر اوقاتشان در جهت رتق و فتق امور مملكتى به كار گرفته مى شود، دچار عمل زدگى خواهند شد و از انديشه درست مسائل
و از فهم صحيح رخدادها باز خواهند ماند و در نهايت، گرفتار سردرگمى و بيگانگى از مسائل مملكتى و... خواهند شد.
اين حالت كه بزرگترين آفت دولتمردان است، زمانى بيشتر جلوه گر مى شود و به صورت يك تهديد
جدى تر در مى آيد كه دولتمردان در كنار كارهاى اجرايى شان به شهرت و اعتبار اجتماعى نيز دست يابند. در اين زمان،
علاوه بر اين كه فريب وضع موجود را خواهند خورد، دلبستگى شديدى به اعتبار اجتماعى خواهند داشت و با اين حالت ها،
هم از فهم صحيح مسائل اجتماعى رخدادهاى مملكتى باز مى مانند و هم نسبت به مسائل عبادى و فردى بى اعتنا خواهند شد.
راه پيشگيرى اين آفت، همنشينى با علما و بهره گيرى از تجربه تجربه اندوزان است:
وَ أَكْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ وَ مُنَاقَشَةَ الْحُكَمَاءِ فِي تَثْبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ بِلادِكَ وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَكَ.
با دانشمندان [مذهبى] زياد به گفتوگو بنشين و با حكما
و متخصصان نيز بسيار به بحث بپرداز! كه مايه سامان كشورت و آنچه موجب قوام كار مردم پيش از تو بوده است مى گردد.
مكتبى بودن يا تخصص داشتن؟
تعمق در كلام مولا، صاحب نظران را با مسأله ديگرى نيز آشنا مى سازد.
امروزه در جامعه اسلامى مان عده اى از تخصص دم مى زنند و متخصص بودن را ملاك گزينش مى دانند، و برخى ديگر براى مكتبى بودن اصالت قائل اند.
على (عليه السلام) با بيان جمله «أَكْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ» مالك را
به همنشينى با علماى اسلام و انديشمندان مكتبى دعوت مى كند و با ذكر جمله «مُنَاقَشَةَ الْحُكَمَاءِ»،
زمامدار خود را به استفاده از متخصصان و افراد با تجربه فرا مى خواند و با اين بيان،
«مكتب توأم با تخصص» را ملاك انتخاب و گزينش افراد در گماردن به كارهاى حساس مملكتى معرفى مى كند.