موت
فاحذروا عباد الله الموت و قربه، و اعدوا له عدته، فانه ياتى بامر عظيم و
خطب جليل، بخير لا يكون معه شر ابدا، او شر لا يكون معه خير ابدا
در عهد و پيمان 27 آن حضرت بمحمد بن ابى بكر است كه فرمود: پس اى بندگان خدا
از مرگ و نزديك بودن آن بترسيد و ساز و برگ آن را آماده داريد "كارى كنيد كه هر
وقت مرگ آمد دل واپس نباشيد" زيرا مرگ با امر بزرگ خطرناك مى ايد "براى
نيكوكاران" خير و نيكوئى مى آورد كه هرگز با آ بدى نيست "براى بدكاران" شر و
بدى در بردار كه هرگز با آن خوبى نمى باشد.
مردن از براى انسان يك امرى است كه هيچ انسانى نمى تواند آن را انكار كند
خواه مسلمان و مومن باشد خواه نباشد زيرا هر انسانى در مدت عمر خود از اقران و
دوستان خود بسيارى را مى بيند كه مرگ گريبان آنها را گرفته و مى داند كه
بالاخره دير يا زود بسراغ او هم خواهد آمد اما آنچه از نظر اعتقادات بايد بآن
معتقد باشيم جمله ايست كه حضرت اميرالمومنين "ع" بان اشاره فرمودند كه مرگ با
امر بزرگ خطرناك مى آيد كه براى نيكوكاران نيكوئى مى آورد و براى بدكاران بدى
بهمراه دارد كه در اين درس بيكى از آن ينكوئيها و بديها اشاره مى كنيم، و آن
حاضر شدن پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" و ائمه "ع" نزد موت نيكوكاران و
بدكاران است كه مومنين بشفاعت ايشان نفع مى برند و منافقين و دشمنان ايشان
سكرات مرگ براى آنها شديدتر مى شود كه واجب است اقرار بحضور ايشان بهنگام مرگ،
كه مرحوم مجلسى آن را در كتاب اعتقادات يا سير و سلوك خود از ضروريات مذهب
شمرده است و اخبار مستفيضه بسيار درباره آن وارد شده كه بچند حديث اشاره مى
شود. در بحار الانوار از تفسير امام حسن عسكرى "ع" روايت نموده كه چون مومن از
دوستان و مواليان محمد و آل طيبين او باشد كه اميرالمومنين "ع" را بعد از رسول
خدا امام و پيشواى خود گرفته باشد و پيروى و اقتداء بآن حرت در افعال و اقوال
خود نموده باشد و اطاعت پروردگار خود كرده باشد در امور دين، بنحوى كه ائمه از
ذريه اميرالمومنين "ع" باو امر نموده اند، چون قضاى الهى كه ناچار از آنست بر
او وارد شود و ملك الموت با اعوان خود در نزد او حاضر شوند آنگاه مى يند رسول
خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" را در بالاى سر خود، و اميرالمومنين "ع" را در
جانب ديگر، و سبطين اين امت امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را در دو جانب
خود، و ائمه هدى كه مواليان اويند در اطراف و جوانب خود، و شخص مومن عليل بسوى
ايشان نظر مى افكند و با ايشان مخاطبه مى نمايد بنحوى كه حاضرين در اطراف او از
رويت و مشاهده آنحال محجوبند پس آن مومن عرض مى كند بابى انت و امى يا رسول رب
العزه و بهمين نحو با اميرالمومنين و حسنين "ع" خطاب مى نمايد پس رسول خدا "صلى
الله عليه و آله و سلم" بملك الموت توجه فرموده او را امر مى نمايد كه با آن
مومن رفق و مدارا نمايد و مى فرمايد كه اين مومن از محبين و دوستان و خدام ما
مى باشد پس ملك الموت عرض مى كندكه چون با او رفق ننمايم در آنحال مومن مشاهده
مى نمايد آنچه را كه حقتعالى از براى او در درجات جنان آماده نموده و از ملك
الموت مطالبه مى نمايد كه روح او را قبض نمايد بجخت آن كه با پيغمبر و اهل بيت
طاهرين او مصاحب باشد پس ملك الموت بقبض روح او مشغول شود و در نظر مردم مى آيد
كه آن مومن در شدت و تعب است و تعبى براى او نيست بلكه در كمال راحت و وسعت و
لذت است الخ. و باز در بحار از نجاشى و او از ابى حمزه ثمالى روايت كرده گفت:
بامام باقر "ع" عرض كردم: با يكى از ما شيعيان هنگام مرگ چه مى كنند؟ فرمود:
آيا بشارت ندهم ترا اى ابا حمزه؟ عرض كرد: بلى قربانت گردم، فرمود: در آن وقت
در نزد او رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" و اميرالمومنين "ع" حاضر مى
شوند و رسول خدا نزد سر او مى نشيند و مى فرمايد: من رسول خدايم بشتاب بسوى ما،
آنچه در پيش دارى از براى او بهتر است از آنچه در پشت سر خود گذارده اى، و آنچه
از آن خائف بودى ايمن شده اى، و بشارت
مى دهد او را برحمت پروردگار، و حضرت اميرالمومنين "ع" نيز مثل آن با او تكلم
مى نمايد، سپس فرمود: اى ابا حمزه آيا خبر ندهم ترا بآنچه گفتم، از كتاب خدا،
كه فرمايش خداى تعالى است الذين آمنوا و كانوا يتقون لهم البشرى فى الحيوه
الدنيا و فى الاخره "آنان كه گرويدند و پرهيزكارى مى كردند براى ايشان است
بشارت در زندگى دنيا و در آخرت". همچنين در بحار الانوار از مجالس مفيد بسندش
از اصبغ بن بناته روايت كرده گفت حارث همدانى با جماعتى از شيعيان كه منهم در
ميان ايشان بودم بر حضرت اميرالمومنين "ع" وارد شديم و آن حضرت بوسى حارث
همدانى توجه فرمودند چه آن كه از براى حارث در نزد اميرالمومنين "ع" شان و
منزلتى بود و حارث در آن حال مريض و ناخوش بود، پس آن سرور از حال او پرسش
نموده و بعد از مكالمات چندى از سوال و جواب فرمودند: اى حارث بدرستى كه حق
بهترين سخن است و كسى كه آشكارا بحق تكلم كند مجاهد در راه خدا خواهد بود و بحق
ترا خبر مى دهم گوش فرا دار كه حديث را فرا گيرى، و بآن خبر ده اهل تقوى و
ديانت را از اصحاب خود، بدانكه من بنده خدا و برادر رسول خدا و اول تصديق كننده
او هستم كه او را تصديق كردم در حالى كه حضرت آدم بين روح و جسد بود سپس او را
از روى حقيقت در گروه شما تصديق كردم، پس ما از اولين و آخرين هستيم و ما از
مخصوصان و خويش و نزديكان و بى آلايشان او هستيم و من برگزيده او، و وصى او، و
يار و مددكار و عهده دار امور او، و يار سر و راز او هستم و بمن فهم قرآن و
تميز بين حق از باطل و دانش امتهاى گذشته و آينده و سببها داده شده، هزار كليد
نزد من امانت سپرده شده كه هر كليدى هزار در را مى گشايد كه وسعت پيدا مى كند
هر درى به يك مليون عهد و پيمان، و بهر شب قدر از جهت زيادتى و تفضل بعلمى كه
قبل از آن داشتم كمك كرده مى شوم و نيرو داده مى شوم و بدرستى كه جميع آن براى
من است و براى نگاه دارنده از ذريه من است كه شب و روز قيام بامر خدا كند تا
اين كه داوند زمين را و آنچه در آنست بما ارث دهد، و بشارت مى دهم ترا اى حارث
كه هر آينه مى شناسى "و مى بينى" مرا نزد مرگ، و نزد صراط، و نزد حوض، و نزد
قسمت كردن، حارث گفت: قسمت كردن چيست؟ فرمود: قسمت كردن آتش كه آن را قسمت مى
كنم قسمت كردن صحيح، مى گويم اين دوست من است پس او را واگذار و اين دشمن من
است او را بگير. قصيده ابو هاشم سيد حميرى معروف است كه در بردارنده اين حديث
است كه يك بيت آن اين است يا حار همدان من يمت يرنى من مومن او منافق قبلا "اى
حارث همدانى هر مومن يا منافقى كه بميرد مرا مقابل خود مى بيند" در بحار
الانوار از صحيفه حضرت رضا از حضرت رضا "ع" از پدرانش عليهم السلام روايت كرده
فرمود: على بن ابى طالب "ع" فرمودند: هر كه مرا دوست بدارد مرا نزد مرگش مى
يابد بجهتى كه دوست دارد و هر كه مرا دشمن دارد مرا نزد مرگش مى يابد بجهتى كه
كراهت دارد. و نيز در بحار از مناقب ابن شهر آشوب از حضرت صادق "ع" روايت كرده
در فرمايش خداى تعالى لهم البشرى فى الحيوه الدنيا "براى ايشان است بشارت در
زندگى دنيا" فرمود: آن اين است كه محمد و على عليهماالسلام او را نزد مرگ ببهشت
بشارت مى دهند. و باز از حضرت صادق "ع" سوال شد از ميت كه نزد مرگ از چشمش اشك
مى آيد فرمود: آن هنگام ديدن رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" است پس مى
بيند آنچه را كه مسرور مى شود. در بحار از مشارق الانوار از شيخ مفيد بسنش
روايت كرده از ام سلمه "رض" گفت: رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" بعلى
"ع" فرمود: يا على همانا محبين تو در سه محل خوشحال مى شوند نزد خارج شدن
روحهايشان در حالى كه تو آنجا نزد ايشان حاضر مى باشى، و نزد سوال در قبرها و
حال آن كه تو آنجا ايشان را تلقين مى كنى، و نزد عرضه شدن بر خدا و حال آن كه
تو ايشان را معرفى مى كنى.
احاديث در اين باره بسيار است فقط اشكالى در اينجا بنظر مى آيد كه جواب داده
مى شود و آن اين است كه اين اخبار مخالف حس و عقل است اما حس، ما در نزد محتضر
حاضر مى شويم كسى را آنجا نمى بينيم و از نظر عقل هم چطور ممكن است در آن واحد
كه هزاران انسان قبض روح مى شوند يك جسم در زمان واحد در مكانهاى زيادى حاضر
شود. كه جواب حسى آن اين است كه خداوند قادر است كه شخص ايشان را از چشمان
ديگران بپوشاند همچنان كه در اخبار خاصه و عامه در تفسير اين ايه وارد است
جعلنا بينك و بين الذين لا يومنون بالاخره حجابا مستورا "بگردانيم ميان تو و
ميان آنان كه نمى گروند بدان سراى، پرده اى پوشيده شده از حس تا ترا نبينند و
آواز ترا نشنوند" كه خداى تعالى شخص پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" را از
دشمنانش مخف يكرد با اين كه دوستانش آن حضرت را مى ديدند.
و جواب عقلى ممكن است كه حضور ايشان بجسد مثالى لطيف باشد كه غير از محتضر
كسى ايشان را نبيند مانند حضور ملك الموت و يارانش، و ممكن است خداى تعالى از
قدرت كامله خود اجساد مثاليه بسيارى براى ايشان قرار داده كه بواسطه آن از ساير
بشر امتياز پيدا مى كنند، علاوه بر اين ما اجمالا بايد اعتقاد بحضور ايشان نزد
محتضر داشته باشيم و جستجو كردن در اين كه بچه كيفيت حاضر مى شوند لازم نيست.
سكرات و سختيهاى مرگ
فغير موصوف ما انزل بهم: اجتمعت عليهم سكره الموت و حسره الفوت، ففترت لها
اطرافهم، و تغيرت لها الوانهم
در خطبه 108 مى فرمايد: پس سختيهائى كه بايشان نازل شود و روى آورد بوصف در
نمى آيد سختى جان دادن و غم و اندوه آنچه از دست رفته آنان را فرا گرفته و دست
و پايشان سست شده و رنگهايشان تغيير نمايد.
يكى از موضوعاتى كه مسلمان بايد طبق آيات قرآنيه بآن معتقد باشد سكرات و
سختيهاى مرگ نسبت به كفار و منافقين و معصيت كاران از مومنين است كه بچند آيه
اشاره مى شود در سوره انفال آيه 50 مى فرمايد و لو ترى اذ يتوفى الذين كفروا
الملائكه يضربون وجوهم و ادبارهم و ذوقوا عذاب الحريق "و اگر بنگرى سختى حال
كافران را هنگامى كه فرشتگان جان آنها را مى گيرند و با تيغ "قهر و غضب خدا" بر
روى و پشت آنها مى زنند و مى گويند بچشيد طعم عذاب سوزنده را" و درباره مرتدينى
كه در بعضى امور با منافقين موافقت كردند در سوره محمد "صلى الله عليه و آله و
سلم" آيه 27 و 28 مى فرمايد فكيف اذا توفتهم الملائكه يضربون وجوهم و ادبارهم،
ذلك بانهم اتبعوا ما اسخط الله و كرهوا رضوانه فاحبظ اعمالهم "پس چگونه باشد
حال ايشان يا چه چاره ى داشته باشند هنگامى كه فرشتگان "عذاب" جانشان را بگيرند
و بر روى و پشت آنها "تازيانه ى قهر خدا" زنند، اين قبض روح بدين صفت بسبب آنست
كه ايشان متابعت كردند آن چيزى را كه خداى را بغضب آورد يعنى موجب خشم خدا شد و
بسبب آن كه كراهت داشتند و نخواستند خشنودى خدا را يعنى عملى كه موجب رضاى او
باشد پس خدا همه اعمالشان را محو و باطل گردانيد و درباره قبض روح پرهيزكاران
در سوره نحل آيه 32 مى فرمايد الذين تتوفيهم الملائكه طيبين يقولون سلام عليكم
اذخلوا الجنه بما كنتم تعملون "آنان كه فرشتگان" رحمت خدا بامر او" قبض روح
ايشان كنند در حالتى كه پاك و پاكيزه از شوائب شرك و گناها باشند "فرشتگان"
گويند بايشان كه سلام خدا بر شما باد ، و يا سلام ما بر شما باد، در آئيد در
بهشت كه براى شما آماده است يا مراد ايشان از اين جمله آنست كه شما مستوجب داخل
شدن بهشتيد بسبب آنچه بوديد كه از خيرات و حسنات مى كرديد ". شدائد و سختيهاى
مرگ كه از آن بسكرات مرگ نام برده شده زيرا از شدائد و سختيهاى آن محتضر نزد
مرگ بيهوش مى شود مختص بكفار و منافقين نيست بلكه مومنين معصيت كار هم بشدائد
آن مبتلا مى شوند فقط مومنين خالص كه از معاصى پرهيز مى كردند كه از اولياء و
اخيار محسوب مى شوند بشارت داده مى شوند اما غير خواص از مومنين طبق استفاده
شده ى بسيارى از اخبار، سكرات و شدائد موت باختلاف مراتب بدى اعمال و معاصى
ايشان در دنيا برايشان وارد خواهد شد، و در بسيارى از اخبار است كه سكرات موت
شدائد آن بجهت خلاص شدن بعضى از مومنين از عذاب آخرت، و كفاره از براى گناهان
صادر شده از ايشان است و از بعضى اخبار استفاده مى شود كه جمله اى از اشرار و
منافقين و كفار بجهت بعضى از اعمال صالحه كه داشتند سكرات و شدائد موت را
نخواهند ديد كه چون بآخرت وارد شوند استحقاق ثواب و كرامتى را نداشته باشند كه
از كتاب اختصاص شيخ مفيد "ره" از حضرت صادق "ع" روايت شده كه رسول خدا "صلى
الله عليه و آله و سلم" فرمودند كه حقتعالى فرمود: هيچ بنده ى نباشد كه من
اراده آن نمايم كه او را داخل جهنم نمايم مگر آن كه بدن او را صحيح و سالم مى
نمايم بجهت پاداش حسنه او، و يا او را از خوف سلطان ايمن گردانم و يا روزى او
را وسيع نمايم و اگر پاداش او باين امور تمام نشد بر او سكرات موت را آسان مى
نمايم تا وارد شود بر من و حال آن كه هيچ حسنه از براى او در نزد من نباشد و او
را داخل آتش سازم. اما شدت رنج و درد سختى جاندادن را كسى نمى شناسد مگر آن كسى
كه چشيده باشد و كسى كه نچشيده يا آن را قياس بدردهاى دنيا كه باو رسيده مى كند
و يا استدلال مى كند با حوال مردم در حال جاندادن كه در شدت هستند، اما قياسى
كه آن را شاهد قرار مى دهد هر عضوى كه در آن روح باشد چون جراحت يا سوختگى پيدا
كرد اثرش بروح مى رسد درد را درك مى كند ولى جاندادن دردى است كه بخود روح مى
رسد و از روح ببدن سرايت مى كند پس درد جان كندن بر خود روح در مى آيد و جميع
اجزاء بدن را فرا مى گيرد زيرا روح از هر رگى از رگها، و عصبى از اعصاب، و جزئى
از اجزاء، و مفصلى از مفاصل، و از اصل و بيخ هر مو و پوست، از سر تا بپاى او
كشيده مى شود پس اگر از سختى آن سوال كنى، معصوم "ع" مى فرمايند: كه موت شديدتر
و سخت تر است از زدن با شمشيرها، و بريدن با اره ها، و قيچى كردن با قيچى ها،
زيرا بريده شدن بدن بواسطه شمشير دردش بواسطه روح است و اين كه فرياد مى زند
بواسطه باقى ماندن قوت اوست ولى محتضر از شدت درد عقلش شوريده شده هذيان مى
گويد يا زبانش لال مى شود و قدرت بر فرياد زدن ندارد كه اگر قوتى براى او مانده
بود و زبانش لال نمى شد صداى نعره او را مى شنيدى. پس كشيده شود از او هر رگى
بقدرتش، و درد در داخل و خارج او منتشر شود حتى دو حدقه چشم ببالاترين نقاط
پلكهاى او بالا رفته شود و دو لب او بهم پيوسته شود سپس مى ميرد هر عضوى از
اعضاء او متدرجا، كه اول دو قدم او سرد مى شود سپس دو ساق او، همچنين بهر عضوى
كه مى رسد سختى بعد از سختى است تا برسد به حلقوم، كه در اين موقع نظرش از دنيا
و اهل دنيا منقطع مى شود و باب توبه بر او بسته مى شود و حسرت و ندامت او را
احاطه مى كند كه در اينجا به دو حديث اشاره مى شود. در اعتقادات صدوق "ره"
روايت شده كه بحضرت صادق "ع" گفته شد: مرگ را براى ما وصف كن، فرمود: آن براى
مومن، مثل خوشبوتر بوئى است كه آن را استشمام مى كند پس از پاكيزگى آن بخواب
شود و تمام سختى و درد از او منقطع شود، و براى كافر مانند گزيدن افعى ها و
عقربها بلكه شديدتر، گفته شد بآن حضرت: كه گروهى مى گويند آن شديدتر از بريدن
با اره ها و قيچى كردن با قيچى ها و شكستن و كوفتن با سنگها و دور زدن ميله
آسيا در حدقه چشمهاست ، فرمود: اين چنين است آن براى بعضى كافران و فاجران است
آيا نمى بينيد برخى از ايشان كسانى هستند كه اين شدائد را با چشم مى بينند پس
آنها كسانى باشند كه عذابشان شديدتر از اين عذاب است و آن "سختى جاندادن هم
براى ايشان" شديدتر از عذاب دنياست، گفته شد بآن حضرت: پس چيست براى ما كه
كافرى را مى بينيم جان كندن بر او آسان مى باشد پس خاموش مى شود در حالى كه
صحبت مى كند و مى گويد و مى خندد، و در مومنين هم كسى است كه اين چنين است
همچنين در مومنين و كافرين كسى است كه درد مى كشد نزد سكرات موت بهمين سختيها،
حضرت فرمود: آنجه راحتى براى مومن است پس آن پاداش دنياى اوست و آنچه از شدت
است پس آن پاك شدن از گناهانش مى بشاد براى اين كه پاك و پاكيزه بسوى آخرت وارد
شود در حالى كه طاهر و نظيف و مستحق برا يثوبا خدا باشد پس براى او مانعى غير
اين گناهان نبود و آنچه اينجا از آسانى براى كافرها است پس براى اين است كه اجر
حسنات او در دنيا تماما داده شود تا وارد شود در آخرت و نباشد براى او جز آنچه
موجب عذاب او باشد و آن چه از شدت سكرات براى كافرين است پس آن ابتداى عقاب
خداى تعالى است نزد نبودن حسنات او، و آن بواسطه ى اين است كه خداى عزوجل عادل
است ستم نمى كند. از كتاب مجمع المعارف از شيخ مفيد "ره" بسندش از حضرت باقر
"ع" روايت شده: كه چون حقتعالى خواهد روح فاجرى را قبض نمايد بملك الموت امر مى
فرمايد كه با اعوان خود برو بسوى دشمن من كه او را بانواع نعمتها انعام كردم و
بدار السلام كه بهشت است دعوت نمودم و او نخواست و كفران نعمت من نمود روح
پليدش را گرفته در جهنم اندازيد پس ملك الموت غضبناك با هيبت مهيب و با روى
سياه و چشمها مانند برق و صداى مانند رعد، با پانصد نفر از اعوان خود با
سيخهائى از آتش و تازيانه هائياز آتش وارد بر او شوند و سقطائيل كه خازن جهنم
است آبى از جنهم در كام او ريزد كه پيوسته تشنه باشد تا در قيامت داخل جهنم شود
و چون نظر آن بى سعادت بر ملك الموت افتد ديده اش باز ماند و عقلش پرواز نمايد
و استغاثه نمايد كه مرا بدنيا برگردانيد جواب شنود كلا انها كلمه هو قائلها "نه
چنانست بدرستى كه آ كلمه ايست كه او گوينده آنست" پس آن سيخهاى آهن را بر او
فرود آورد و روحش را با آن سيخهاى آهن از اطراف پاهاى او قبض نمايد و چون روح
او را قبض نمايد و بزانوهاى او برسد آنگاه باعوان خود امر نمايد كه آن تازيانه
هى آتش را بر او فرود آوريد پس سكرات موت و شدت آن را باو بچشانيد كه گويا هزار
شمشير بر او زنند و چنان بسختى روح او را بكشند مانند سيخى كه اطراف آن شعبه
شعبه باشد كه در نمد آب ديده ى كه تر باشد در بدن او بگردانند كه شعبه هاى جان
او را از جميع رگهاى بدن او بكشند و چون جان او بگلوى او برسد امر نمايد ملك
الموت باعوان خود كه تازيانهاى آتش را بر او بزنند و بدرشتى و شدت باو گويند كه
جان خود را بيرون كن چنان كه حقتعالى در قرآن مجيد "سوره انعام آيه 93" ياد
فرمود و لو ترى اذ الظالمون فى غمرات الموت و الملائكه باسطوا ايديهم اخرجوا
انفسكم اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تقولون على الله غير الحق، و كنتم عن
اياته تستكبرون "و اگر بينى هنگامى كه باشند ستمكاران در سكرات و شدائد مرگ و
فرشتگان عداب گسترانندگان باشند دستهاى خود را براى قبض روح ايشان و گويند كه
جان از تن بدر كنيد امروز بعذاب خوارى جزا داده خواهيد شد بسبب آن كه بر خدا
سخن بنا حق مى گفتيد و از حكم آيات او گردنكشى مى كرديد" آيه شريفه اختصاص
بكفار و منافقين ندارد بلكه وصف سكرات موت نموده در حق اطاعت كنندگان و غير
اطاعت كنندگان كه در اطاعت پروردگار متكبرند.
انتقال روح به جسد اصلى در قبر
حتى اذا انصرف المشيع، و رجع المتفجع، اقعد فى حفرته نجيا لبهته السوال، و
عثره الامتحان.
در خطبه 82 مى فرمايد: و چون تشييع كنندگان و مصيبت ديده ها "از گورستان"
باز گردند او را در قبر مى نشانند در حالتى كه از وحشت و ترس سوال "نكير و
منكر" و لغزش امتحان آهسته سخن مى گويد "يا از هول امتحان و سوال، با خدا راز
مى گويد كه پروردگارا مرا بدنيا باز گردان تا كار نيكو انجام دهم".
يكى از ضروريات دين انتقال پيدا كردن روح به جسد اصلى در قبر و آمدن دو ملك
بنام نكير و منكر است كه بصورتهاى مهيب از براى مخالفان و كافران مى آيند و
بنام مبشر و بشير كه بصورتهاى خوب براى مومنان مى آيند و از عقائد ايشان سوال
مى كنند و اگر جواب ندادند عمود آتش بر ايشان مى زنند كه قبرشان پر از آتش مى
شود و اگر جواب دادند بشارت بكرامت و بخشندگى خدا و بثوابها و نعيم بى انتها مى
دهند. در حق اليقين علامه مجلسى "ره" مى فرمايد: بدان كه اجماعى مسلمانانست كه
در قبر سوال مى باشد و روح را از براى سوال ببدن بر مى گردانند بلكه از ضروريات
دين اسلام است و منكرش كافر است و ابن بابويه از حضرت صادق "ع" روايت كرده است
كه كسى كه سه چيز را انكار كند شيعه ى ما نيست معراج و سوال و شفاعت. و همچنين
آمدن دو ملك از براى سوال، متواتر و ضروريست. در اينجا به دو مطلب بايد اشاره
شود يكى اين كه اين دو ملك براى چه كسانى مى آنيد و براى چه كسانى نمى آيند.
دوم كيفيت آمدن آن دو، و سوال آنها كه از چه سوال مى كنند. اما اول- بايد ديد
براى چه كسانى سوال در قبر هست و براى چه كسانى سوال در قبر نيست چون كسى كه
سوال در قبر براى او نيست اين دو ملك هم براى او نمى آيند. سوال در قبر، بر طبق
بسيارى از اخبار مخصوص مكلفانى است كه عقلشان سالم است و از اطفال و ديوانگان و
مستضعفين سوال نمى شود كه در بحار الانوار از كافى بسندش روايت كرده از امام
صادق "ع" كه فرمود: سوال كرده نمى شود در قبر مگر از كسى كه خالص كرده باشد
ايمان را خالص كردنى و كسى كه خالص كرده باشد كفر را خالص كردنى، اما جماعت
ديگر، از ايشان غافلند يعنى متعرض ايشان نمى شوند.
احادث باين معنى بسيار است كه از اين احاديث علماء شيعه چنين استفاده كرده
اند كه گفته شد، كه بدو گفتار ايشان اشاره مى شود. در بحار الانوار مرحوم مجلسى
مى فرمايد: بدان كه مقتضاى قواعد عدليه و ظواهر نصوص جز اين نيست كه در قبر
مكلفانى كه كاملند سوال مى شوند نه اطفال و ديوانگان و مستضعفين.
در كفايت الموحدين پس از نقل كلام مرحوم مجلسى مرحوم آقا سيد اسماعيل طبرسى
نورى مى فرمايد: مويد اين مطلب چيزيست كه در اخبار و ادعيه وارد است از مستحب
بودن تلقين براى مردگان، پس اگر سوال مخصوص بكسانى باشد كه ايمان را خالص كرده
باشند پس فايده اى در تلقين مومن باعتقاد، كه فاسق بجوارح باشد نيست پس جمع بين
عمومات اخبار و بين آنچه وارد است از اين كه سوال در قبر نمى باشد مگر از كسى
كه ايمان را خالص كرده خالص كردنى و از كسى كه كفر را خالص كرده خالص كردنى، جز
اين نيست بيكى از دو وجه است وجه اول اين كه مراد بكسى كه ايمان را خالص كرده
خالص كردنى او مومن باعتقاد است اگر چه با جوارح فسق كرده باشد يعنى كسى كه
كامل است بواسطه عقل، و حجت بر او تمام شده، پس مومن بخدا و رسول او، و آنچه
رسول آورده گرديده، اگر چه در مقام عمل بطاعات ناقص باشد و از او بسيارى از
گناهان صادر شده باشد و ايمان باين معنى مقابل براى كفر و نفاق و انكار در
اعتقادات است پس كسى كه سوال نمى شود از او، كسى است كه عقل او كامل نشده و
دليل بر او تمام نشده از مستضعفين در اعتقاد و بله و ديوانگان، كه اين توجيه،
همان استفاده شده از كلام مرحوم مجلسى است وجه دوم چيزيست كه از كلام شهيد "ره"
استفاده مى شود كه در توجيه حديث فوق، كه سوال نمى شود در قبر مگر از كسى كه
ايمان را خالص كردنى يا كسى كه كفر را خالص كرده خالص كردنى، اين حمل كرده مى
شود بر سوال خاص، براى اين كه مواق عمومات اخبار وارده در باب سوال قبر باشد كه
از امام صادق "ع" روايت شده كه ميت در قبرش سوال مى شود از پنج چيز، از نمازش و
روزه اش و زكوتش و حجش و ولايتش. و در چنين هنگام شايد آن كسانى كه از سوال
ايشان غافلند يعنى معترض ايشان نمى شوند زا تفاصيل نماز و زكوه و مانند آندوست
زيرا بسيارى از مستضعفين از زنها و مردانى كه بين سى و پنج تا پنجاه سال دارند
و كسانى كه در اطراف شهرها و صحرانشينان و اهل ده كه از ديار علم دورند و بين
ايشان عالم و فقيهى يافت نمى شده و تفصيل اين واجبات را نشناختند بلكه حال برخى
ساكنين شرهها هم مثل حال ايشان است پس شايد متعرض ايشان نشوند تا روز قيامت،
درباره اين سوال هاست نه سوال از پروردگار و پيغمبر و امام و مانند اينها كه از
بديهيات است. كه مخفى نيست وجه اول به اعتبار نزديكتر است.
اما دوم كه كيفيت آمدن آن دو ملك و سوالشان باشد گفته شد كه از براى مومنان
خالص آن دو ملك بصورتهاى خوب مى آيند اما از براى غير مومن طبق روايات، آن دو
ملك مداخل شوند صداى ايشان مانند رعدى است كه صداى شديد داشته باشد و ديده هاى
ايشان مثل برق جهنده است زمين را به نيشهاى خود مى شكافند و موهاى ايشان آويخته
است كه در ميان آنها راه مى روند و يا موهاى بدن ايشان زمين قبر را مى شكافد و
دو چشم ايشان مانند دو ديگ گداخته شده از مس مى درخشد و بر دست ايشان عمودى از
آتش است و چون سوال نمايند از ميت بعضى لال مى شوند كه تكلم نتوانند نمود و
بعضى از خوف مى گويند كه شما پروردگار منيد، و برخى گويند الله ربى و محمد نبى
باو گويند از كجا دانستى، چون منافق است مى گويد كه مردم چنين مى گفتند پس
آنگاه عمدى ر او فرود آروند كه اگر تمام جن و انس جمع شوند طاقت آن را ندارند و
بر او افعى هاى چندى را مسلط كنند كه در قبر باو عذاب كنند و مى گشايند بر روى
او درى بسوى جهنم كه حرارت آتش بر او داخل شود پس قبر او گودالى خواهد شد از
گودالهاى جهنم.
و اما درباره ى سوال ايشان بيك حديث اكتفا مى كنيم در بحار الانوار از امالى
صدوق از موسى بن جعفر "ع" از پدرش "ع" روايت شده فرمود: چون مومن مرد هفتاد
هزار ملك او را تا قبرش تشييع مى كنند پس چون داخل قبرش كردند منكر و نكير مى
آيند او را مى نشانند و باو مى گويند: پروردگارت كيست و دينت چيست و پيغمبرت
كيست مى گويد الله پروردگار من است و محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" پيغمبر
من است و اسلام دين من است پس قبر اورا باندازه ديد چشم وسعت مى دهند و غذاى
بهشتى براى او مى آورند و بر او روح و ريحان داخل مى كنند و آن فرمايش خداى
عزوجل است فاما ان كان من المقربين فروح و ريحان "پس اگر باشد از نزديك
گردانيده شدگان پس مر او راست راحت از تكاليف دنيا يا مشقتهاى آن و روزى خوشبو
يا ريحان خوشبوئى از رياحين بهشت كه در حين موت نزد او حاضر سازند تا آن را
ببويد" يعنى در قبرش وجنه نعيم "و بهشت با نعمت" يعنى در آخرت، سپس فرمود: هر
گاه كافر مرد هفتاد هزار ملائكه عذاب تا قبرش تشييع مى كنند و اين كه او بصداى
بلند حاملين خود را صدا مى كند كه تمام موجودات صداى او را مى شنود مگر جن و
انس، و مى گويد لو ان لى كره فاكون من المومنين "كاش مرا بازگشتى بود پس از
مومنين مى شدم" و مى گويد ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت "برگردان مرا شايد
من كار خوبى بكنم در آنچه ترك كردم" پس ملائكه عذاب جواب مى دهند او را كلا
انها كلمه انت قائلها "نه چنانست بدرستى كه آن كلمه ايست كه تو گوينده آنى" و
ملكى او را ندا مى كند اگر برگردد هر آينه بازگشت مى كند بر آنچه از آن نهى
شده، پس چون او را داخل قبرش كردند و مردم برگشتند منكر و نكير مى آيند او را،
در ترسناكترين صورت پس او را بر مى خيزانند سپس باو مى گويند: پروردگارت كيست و
دينت چيست و پيغمبرت كيست؟ پس زبانش سنگين مى شود "زبانش بند مى آيد" و قادر بر
جواب نيست پس ضربتى از عذاب خدا بر او مى زنند كه تمام موجودات از آن مى ترسند
سپس باو مى گويند: پروردگارت كيست و دينت چيست و پيغمبرت كيست؟ پس مى گويد نمى
دانم، پس باو مى گويند: هر آينه دانستى و هدايت نشدى و رستگار نشدى، سپس درى
بسوى آتش بر او مى گشايد و نازل مى كنند بسوى او آب جوشان جهنم، و آن فرمايش
خداى عزوجل است و اما ان كان من المكذبين الضالين فنزل من حميم "و اما اگر باشد
از تكذيب كنندگان گمراهان پس مر او راست پيش كشى در قبر از آب جوشان" يعنى در
قبر، و تصليه حجيم "و در آوردن در دوزخ" يعنى در آخرت.
آنچه از احادث استفاده مى شود مجموعه سوالاتى كه آن دو ملك مى كنند از
پروردگار و پيغمبر و دين و كتاب و قبله و امامان و حقيقت مرگ و سوال در قبر و
برانگيخته شدن روز قيامت و زنده شدن مردگان در روز قيامت و صراط و ميزان و
گرفتن نامه هاى اعمال و بهشت و دوزخ است كه در تلقينى هم كه براى ميت مى خوانند
اين امور ذكر شده.
عذاب قبر
و قبل بلوغ الغايه ما تعلمون من ضيق الارماس، و شده الابلاس، و هول المطلع،
و روعات الفزع، و اختلاف الاضلاع، و استكاك الاسماع، و ظلمه اللحد، و خيفه
الوعد، و غم الضريح، و ردم الصفيح.
در خطبه 232 مى فرمايد: و پيش از رسيدن پايان "قيامت" چيزهائى را مى دانيد
از تنگى قبرها، و شدت غم و اندوه "بمفارقت و جدائى مال و فرزندان و دوستان" و
ترس محلى كه "اوضاع قيامت را" آگاه مى شويد "كه آن عروج ارواحم بسوى آسمان بعد
از موت و قبض ارواح است" و پياپى رسيدن خوف و بيم، و جابجا شدن دنده ها "بر اثر
فشار قبر" و كر شدن گوشها "از صداهاى وحشت انگيز" و تاريكى لحد، و ترس عذابى كه
خداوند "در قرآن و بوسيله پيغمبر و ائمه "ع" در احاديث" خبر داده است، و
پوشاندن قبر، و استوار كردن سنگ پهن "كه قبر را بآن مسدود مى نمايند".
يكى از مسائل اعقتادى كه مسلمان بايد بآن معتقد باشد عذاب قبر است كه سوال و
عذاب در قبر از براى همين جسد دنيوى است نه غير آن، كه روح برگشت مى نمايد و
داخل جسد دنيوى مى شود و از او سوال كرده مى شود و عذاب هم بر همين جسد است كه
مرحوم مجلسى مى فرمايد: بدان كه اجماعى مسلمانانست كه در قبر سوال مى باشد و
روح را براى سوال ببدن برمى گردانند بلكه از ضروريات دين اسلام است و منكرش
كافر است.
خواجه نصير الدين طوسى "ره" در تجريد مى فرمايد: و عذاب قبر واقع شونده است
"بدو دليل، اول" براى امكان آن عقلا كه محال نيست و "دوم براى" تواتر سمع "آيات
و روايات" بواقع شدن آن "كه احاديث از حد تواتر گذشته" علامه حلى "ره" در شرح
تجريد فرموده: عذاب قبر را كسى منكر نشده است مگر ضرار بن عمر و معتزلى، كه
اجماع مسلمين بر خلاف آن قائم است.
در بحار الانوار از شيخ مفيد "ره" نقل شده: كه نازل نمى شوند دو ملك مگر بر
زنده، و سوال نمى كنند مگر از كسى كه مطالب را مى فهمد و معناى آن را مى شناسد
و اين دلالت مى كند بر اين كه خداى تعالى زنده مى كند بنده را بعد مرگش براى
سوال، و ادامه داده مى شود حياتش بنعيم اگر استحقاق آن را داشته يا بعذاب اگر
استحقاق آن را داشته باشد. اما عذاب قبر چيست و چگونه است؟ اجمالا براى ميت در
قبر حالاتى است اول چون ميت را در قبر نهادند ترس بزرگى و وحشت زيادى بر او
نازل مى شود كه احتمال دارد هول مطلع همين باشد كه حضرت امام حسن "ع" براى هول
مطلع گريه كرد، و از تفسر على بن ابراهيم قمى روايت شده كه چون پسر ابى ذر رضى
الله عنهما وفات نمود ابى ذر باو خطاب كرد كه اگر هول مطلع نبود هر آينه دوست
داشتم كه بجاى تو بودم. حالت دوم آن كه ميت ملتفت كه او را در قبر مى گذارند و
بر روى او لحد مى چينند و خاك بر او مى ريزند حتى صداى پاهاى كسانى كه تشييع
جنازه او نمودند مى شنود كه در حال مراجعت از نزد قبر او هستند كه از انوار
چنين نقل شده: در اين حال نظر مى كند بر است و چپ، پس نمى بيند مگر تاريكيهاى
سه گانه را، تاريكى زمين و تاريكى عمل و تاريكى ئوحشت، و اين حالت ميت از
شديدترين حالات و زشت ترين حالات او خواهد بود كه ملتفت مى شود بحال خود، ناگاه
خود را در تاريكى قبر غريب و تنها مى يابد كه از دنيا و اهل و مال و فرزند دست
كشيده، و راه چاره بر او مسدود است چنان ندامتى بر او عارض مى شود كه كوه غم و
اندوه و حزن بر او هجوم آور مى شود كه حضرت زين العابدين "ع" در دعاى ابو حمزه
ثمالى در سحر ماه مبارك رمضان در فرازى از آن مى خواند ابكى لخروج نفسى ابكى
لظلمه قبرى ابكى لضيق لحدى ابكى لسوال منكر و نكير اياى "بگريم براى جان دادنم
، بگريم براى تاريكى گورم، بگريم براى تنگى لحدم و قبرم، بگريم براى پرسش منكر
و نكير از من".
حالت سوم پس از مراجعت روح بجسد، ملكى بر او ظاهر مى شود كه او را رومان در
بعضى از اخبار فتان القبور خوانند كه مرده ها را امتحان مى كند كه آيا از اهل
سعادت هستند يا از اهل شقاوت، پس از آن، منكر و نكير را از حال او باخبر مى
كند. و آمدن منكر و نكير و كيفيت آن دو در درس قبل بآن اشاره شد.
حالت چهارم طبق آنچه از احاديث استفاده مى شود چون ميت در قبر گذارده و دفن
شد اگر از اهل ايمان و سعادت باشد عمل او بصورت بسيار زيبائى براى او متمثل مى
شود و مى گويد من عمل صالح توام كه همه جا با تو خواهم بود، و براى اهل كفر و
شقاوت بصورت زشت و بد بود متمثل مى شود كه بيك روايت اشاره مى شود از كافى
بسندش از حضرت صادق "ع" روايت شده كه ظاهر مى شود از براى مومن در قبر او شخصى
در كمال زيبائى و حسن صورت پس ميت باو مى گويد: توكيستى اى بنده خدا، آن شخص در
جواب او مى گويد: كه من عمل صالح توام كه در دنيا بجا مى آوردى و مى گويد بخواب
خنك چشم مسرور كه گريان نباشى، و داخل مى نمايد بر او روح و ريحان از بهشت، و
ظاهر مى شود از براى كافر شخصى در نهايت زشت روئى و بد بوئى كه ميت از او وحشت
مى نمايد و هراسان شود و مى گويد باو كه تو كيستى؟ جواب گويد من بديها و اعمال
ناشايسته توام كه در دنيا بجا مى آوردى، و داخل مى نمايد بر او نفخه ى از آتش
جهنم كه بدن او بآن معذب خواهد شد.
حالت پنجم آن كه براى ميت فشار قبر است كه از زمين و قبر ميت باو مى رسد كه
آن اجماعى جميع مسلمين است و فشار قبر طبق استفاده شده از اخبار براى هر ميتى
خواهد بود و كم كسى است كه از آن نجات يابد مگر كسى را كه خدا بفضل خود بر او
رحم فرمايد كه در قسمتى از حديث حضرت باقر "ع" در كافى است: كه زمين چنان فشارى
باو بدهد كه اضلاع و استخوان پهلوى او داخل در يكديگر مى شود و مغز سرش از
دماغش فرو ريزد.
در بسيارى از اخبار معتبره امده كه مومن را فشار قبر نمى باشد و همچنين
احاديثى هم آمده كه حتى براى سعد بن معاذ هم فشار قبر بوده كه مرحوم مجلسى در
بحار الانوار مى فرمايد: جمع ميان اين اخبار در نهايت اشكال است كه اگر مومن را
حمل بر مومن كامل كنيم كاملتر از فاطمه بنت اسد "ع" "كه پيغمبر در قبر او
خوابيد كه فشار قبر نبيند" و رقيه "دختر پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" كه
حضرت دعا مى كرد فرمود: من ضعف او را مى دانستم از خدا خواستم كه او را از فشار
قبر امان دهد" و سعد بن معاذ كم يافت مى شود مگر آن كه فاطمه و رقيه "ع" را حمل
كنيم بر آن كه از باب احتياط و اطمينان، خوابيدن و دعا كردن بعمل آمده است و
گوئيم كه مراد از مومن معصوم است و كسى كه تالى مرتبه ى عصمت باشد مانند سلمان
و ابوذر و امثال ايشان، و ممكن است كه احاديث فشار نداشتن مومن حمل شود بر فشار
شديد كه ديگر منافات با فشار خفيف معاذ نداشته باشد يا حمل كنيم بر فشار نداشتن
كه بر وجه غضب باشد و فشار مومن بر وجه لطفست، در هر حال پناه بخدا مى بريم و
توسل مى جوئيم بخدا كه بواسطه محمد و آل طاهرين آن حضرت صلوات الله عليهم
اجمعين جميع شيعيان را از گرفتاريهاى قبر و سوء عاقبت آن نجات دهد.
حالت ششم عذاب قبر است كه مومن بعد از سوال منكر و نكير هدايائى بر او نازل
مى شود ابتدا از بالاى سر او درى بجانب بهشت گشوده شود كه نسيم و روح و ريحان
بهشت داخل در قبر او مى شود و بقدر چشم انداز او قبرش وسيع شده و باغى از
باغهاى بهشت مى شود اما غير مومن درى از سمت پاهاى او بجانب دوزخ گشوده شود كه
بر او حرارت آتش جهنم داخل شود و قبر او گودالى از گودالهاى جهنم شود.
در بحار الانوار از علل الشرايع بسند صحيح از امام صادق "ع" روايت كرده
فرمود: مردى از نيكان يا از علماى بنى اسرائيل را در قبر نشاندند و گفتند ما صد
تازيانه از عذاب الهى بتو مى زنيم گفت طاقت ندارم، و پيوسته كم مى كردند و او
مى گفت طاقت ندارم تا بيك تازيانه رسيد باز مى گفت طاقت ندارم ، گفتند از اين
چاره ى نيست گفت بچه سبب اين را بر من مى زنيد گفتند از براى اين كه يك روز بى
وضو نماز خواندى و بر ضعيفى و مظلومى گذشتى و او را يارى نكردى، پس يك تازيانه
بر او زدند كه قبرش پر از آتش شد.
احاديث در عذاب قبر بسيار است اما آنچه تذكر آن لازم است اين است كه فشار
قبر و عذاب قبر طبق احاديث بجهت بعضى از اعمال ناشايسته و بدى حالات شخص در
دنياست مثلا فشار قبر از براى كسى است كه از ترشح بول باكى نداشته باشد و يا
نسبت باهل و عيال خود بد خلق باشد و عذاب قبر براى اهل غيبت و دروغ و سخن چين و
خورنده مال يتيم و ربا خوار و شهادت دهنده بنا حق و امثال آنهاست و كسى كه مى
خواهد از فشار و عذاب قبر نجات يابد از اين اعمال ناشايسته بايد دورى كند و
دستوراتى كه در احاديث داده شده براى برطرف شدن عذاب قبر انجام دهد كه از جمله
آنها خواندن سوره الهكم التكاثر نزدخواب و خواندن سوره ملك، و دو شاخه تازه با
ميت گذاردن و صدقه دادن و آيت الكرسى خواندن است.
در خاتمه به شبهه اى كه برخى از بى دينان و خدانشناسان بر عوام مردم مى كنند
و بجواب آن اشاره اى مى كنيم، مى گويند: اگر عذابى در قبر باشد بايد ديگران آن
را بشنوند يا آن كه دهان ميت را پر از خاك يا آرد نمائيم و بعد از آن نبش قبر
كنيم مى بينيم بحالت خود باقى است كه اگر سوال و جواب حق باشد بايد حالت ميت
تغييير نمايد و آن خاك از دهان او پراكنده شده باشد و يا اعضاء و جوارح او
سوخته شده باشد.
جواب اين شبهه يكى و دو تا نيست جوابهاى بسيارى دارد اولا در چه وقت اين
تجربه مذكوره از براى كسى حاصل شده كه دهان ميتى را پر از آرد كرده باشند و بعد
نبش قبر كرده باشند و تغييرى حاصل نشده باشد پس بمجرد فرض ايجاد شبهه مى
نمائيد. ثانيا محال نخواهد بود كه ميت در قبر سخن كويد و دهانش حركند نكند در
صورتى كه آن كلام را پيغمبران و اولياء و ملائكه بشنوند مگر جبرائيل كه بر
پيغمبر نازل مى شود و وحى مى آورد و پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" مى
شنيد و حاضرين در مجلس نمى شنيدند چگونه بود؟ ثالثا چشم ما صلاحيت براى مشاهده
امور ملكوتيه را ندارد و تمام آنچه متعلق بآخرت است آن از عالم ملكوت است.
رابعا متذكر شدن امر شخص خواب است كه او در خوابش حرف مى زند ناراحتى هائى پيدا
مى كند بسيار شديد در صورتى كه اطرافيان او كه در همان مكان هستند نمى فهمند.
خامسا شخص بيدارى كه مريض است و شديدا درد مى كشد در صورتى كه اطرافيان او نمى
توانند درد او را بفهمند. سادسا در معجزات انبياء و اولياء بسيار ذكر شده كه
اشخاصى در نزد ايشان آمده اند قبل از اين كه صحبت كنند ايشان فرموده اند آمده
اى چنين و چنان بگوئى، كه اين مطلب را از قلب او درك كرده اند كه شايد آن دو
ملك از قلب او آنچه مى خواهد بگويد درك مى كنند همچنان كه بسيارى از كارهاى ما
كه انجام مى دهيم همان اراده قلبى است بمانند نيت نماز و روزه و ساير عبادتها.
سابعا خبر دهنده صادق بآن خبر داده كه انبياء و اولياء هستند كه احاديث آن
بسيار است.