برزخ
فكانما قطعوا الدنيا الى الاخره و هم فيها فشاهدوا ما وراء ذلك، فكانما
اطلعوا غيوب اهل البرزخ فى طول الاقامه فيه.
از سخنان 213 آن حضرت است در فضيلت و اوصاف كسانى كه بياد خدا مشغولند، در
قسمتى از آن فرموده: گويا دنيا را قطع كرده و بپايان رسانده و بآخرت وارد شده و
در آخرت مى باشند و آنچه در پى دنياست "از امور برزخ و قيامت كه ديگران آگاه
نيسنتد" بچشم ديده اند و مانند آن كه بر احوال پنهان اهل برزخ در مدت اقامت
آنجا آگاهند.
برزخ كه از آن تعبير بعالم مثال هم مى شود از جهت لغت همچنان كه در المنجد
آمده: الحاجزبين الشيئين ما بين الدنيا و الاخره من وقت الموت الى
البعث "مانع و حائل بين دو چيز است مابين دنيا و آخرت از وقت مرگ تا هنگام
برانگيختن" و در تفسير صافى از على بن ابراهيم قمى روايت كرده كه برزخ امر بين
دو امر است كه آن ثواب و عقاب بين دنيا و آخرت است و از كافى از حضرت صادق "ع"
روايت شده كه "فرمود" وليكن من بخدا قسم مى ترسم بر شما در برزخ، گفته شد: برزخ
چيست؟ فرمود: قبر از زمان مرگ او تا روز قيامت. و در مجمع البحرين آمده: برزخ
حائل بين دو چيز است و برزخ كه در فرمايش امام "ع" است كه مى ترسم بر شما هول
برزخ را، آن مابين دنيا و آخرت است از وقت مرگ تا برانگيختن، كسى كه مرد محققا
داخل برزخ شده. اصل وجود برزخ بين دنيا و آخرت، و ثبوت آن از جمله ضروريات و
بديهيات در نزد مسلمين است كه آيات قرآنيه بر او دلالت دارد و احاديث هم از حد
تواتر گذشته، كه بچند آيه وء حديث اشاره مى شود. در سوره بقره آيه 150 مى
فرمايد و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل الله اموات بل احياء و لكن لا تشعرون
"مگوئيد كسانى را كه كشته مى شوند در راه خدا كه مردگانند بلكه زندگانند وليكن
نمى دانيد" كه در تفسير مجمع اقوالى را درباره بل احياء نقل كرده كه قول اول را
مى فرمايد صحيح است و جميع مفسرين هم آن را صحيح مى دانند و آن اين است كه
ايشان زندگان حقيقى هستند "در عالم برزخ" تا قيامت برپا شود زيرا خطاب بمومنين
است و مومنين مى دانستند كه شهداء بر حق و هدايتند و روز قيامت زنده مى شوند پس
جايز نبود كه بايشان گفته شود و لكن لا تشعرون از جهت اين كه ايشان آن را مى
دانستند و بآن اقرار داشتند و اين كه زنده شدن را در اين آيه بشهداء مخصوص كرد
از جهت بشارت است كه در سوره آل عمران بآن اضافه فرموده يستبشرون بنعمه من الله
و فضل و ان الله لا يضيع اجر المومنين "شادمانى مى كنند بنعمتى از خدا و فضلى و
بدرستى كه خدا مزد گروندگان را
ضايع نمى كند" و الا همه مومنين در برزخ زنده مى شوند كه در سوره مريم آيه
62 و 63 مى فرمايد جنان عدن التى وعد الرحمان عباده بالغيب انه كان وعده ماتيا
لا يسمعون فيها لغوا الا سلاما ولهم رزقهم فيها بكره و عشيا "بهشتهاى اقامت
كردنى كه وعده كرد خداى بخشنده بندگانش را بغيب "و حال آن كه غايب بود آن
بهشتها از ايشان" بدرستى كه باشد وعده ى او بجاى آورده شده نشنود در آنها لغوى
مگر سلام، و براى ايشان است روزيشان در آن بهشتها بامداد و شبانگاه" كه مرحوم
طبرسى مى فرمايد: مفسرون گفته اند در بهشت خورشيد و ماه نيست تا براى ايشان صبح
و شب باشد "يعنى اين بهشت دنيا و عالم برزخ است" و در بحار الانوار از تفسير
على بن ابراهيم قمى نقل كرده كه ولهم رزقهم فيها بكره و عشيا فرمود: آن در
بهشتهاى دنياست قبل از قيامت و دليل آن فرمايش خداست بكره و عشيا صبح و شب در
آخرت، در بهشت خلد نمى باشد صبح و شب در بهشتهاى دنياست كه ارواح مومنين بسوى
آن ها منتقل مى شوند و در آن بهشتها خورشيد و ماه طلوع مى كنند.
و درباره ى آل فرعون در سوره مومن آيه 49 و 50 مى فرمايد و حاق بال فرعون
سوء العذاب النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعه ادخلوا ال فرعون
اشد العذاب "و احاطه كرد بكسان فرعون بدى عقوبت، بر آتش عرضه مى شوند بامداد و
شبانگاه، و روزى كه بر پا مى شود قيامت داخل كنيد كسان فرعون را در سخت ترين
عقوبت" در بحار الانوار از تفسير على بن ابراهيم قمى نقل كرده النار يعرضون
عليها غدوا و عشيا فرمود: آن در دنيا قبل از قيامت است زيرا در قيامت صبح و شب
نمى باشد براى اين كه صبح و شب بواسطه خورشيد و ماه است و در بهشت خلد و جهنم
آن، خورشيد و ماه نيست بعد فرمود: مردى بامام صادق "ع" عرض كرد: چه مى فرمائيد
در فرمايش خداى عزوجل النار يعرضون عليها غدوا و عشيا حضرت فرمود: مردم درباره
آن چه مى گويند؟ گفت مى گويند كه آن در جهنم هميشگى است و ايشان معذب نمى شوند
در آنچه بين آنست، فرمود: ايشان از سعداء هستند "چنين مى گويند؟" پس گفته شد
بآن حضرت فدايت گردم پس اين چگونه است؟ فرمود: جز اين نيست اين در دنياست اما
در جهنم هميشگى پس آن فرمايش خداست و يوم تقوم الساعه ادخلوا ال فرعون اشعد
العذاب.
و در بحار از تفسير نعمانى بسندش از اميرالمومنين "ع" روايت كرده فرمود: و
اما رد بر كسانى كه ثواب و عقاب در دنيا را بعد مرگ قبل از قيامت انكار مى كنند
خداى تعالى مى فرمايد يوم يات لا تكلم نفس الا باذنه فمنهم شقى و سعيد فاما
الذين شقوا ففى النار لهم فيها زفير و شهيق خالدين فيها مادامت السموات و الارض
"پس اما آنان كه بدبخت شدند پس در آتشند براى ايشان است در آن فرياد سخت و ناله
ى زار، جاودانيان در آن هستند تا آسمان و زمين باقى است" و اما الذين سعدوا ففى
الجنه خالدين فيها مادامت السموات و الارض الا ما شاء ربك "و اما آنان كه نيك
بخت شدند پس باشند در بهشت، جاودانيان در آن هستند تا آسمانها و زمين قبل از
قيامت، پس چون قيامت شد آسمانها و زمين تبديل مى شوند "و رد مى كند قول منكرين
را" مثل فرمايش خداى تعالى و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون "و از عقب ايشان
حايلى است تا روزى كه برانگيخته شوند" و آن امر بين دو امر است كه آن ثواب و
عقاب بين دنيا و آخرت است و مانند آنست فرمايش خداى تعالى النار يعرضون عليها
غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعه "بر آتش عرضه مى شوند بامداد و شبانگاه و روزى
كه برپا مى شود قيامت" و صبح و شب در قيامتى كه آن خانه هميشگى است نمى باشد و
در دنيا مى باشد و خداى تعالى درباره اهل بهشت "برزخ" فرمود و لهم رزقهم فيها
بكره و عشيا "و براى ايشان است روزيشان در آن بهشتها بامداد و شبانگاه" و
بامداد و شب از روز و شب در بهشت دنيا مى باشند قبل از روز قيامت كه خداى تعالى
فرموده لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا "نه بينند در آن "بهشتها" آفتابى و نه
سرمائى" الخ.
در بحار الانوار از محاسن برقى بسندش از ابراهيم بن اسحاق جازى روايت كرده
گفت بامام صادق "ع" عرض كردم: ارواح مومنين كجا هستند؟ فرمود: ارواح مومنين در
غرفه هائى در بهشت هستند كه مى خورند از طعام آن و مى آشامند از آشامدينى آن، و
در آن جا همديگر را زيارت مى كنند و مى گويند : پروردگارا قيامت را براى ما
برپا بدار تا آنچه بما وعده دادى براى ما وفا كنى، گفت عرض كردم: ارواح كفار
كجايند؟ فرمود: در غرفه هاى آتش "يا در آتش" مى خورند از طعام آن و مى آشامند
از آشاميدنى آن و در آتش همديگر را زيارت مى كنند و مى گويند: پروردگارا براى
ما قيامت را برپا مدار تا آنچه وعده كردى ما را براى ما وفا كنى.
اما كيفيات و احوال عالم برزخ يك بحث مفصلى است كه چون بحث ما درباره اعتقاد
بآن است از آن خود دارى مى شود فقط بيك نكته ضرورى آن اشاره مى كنيم كه طبق
احاديث بسيار، ارواح در عالم برزخ باجساد و قالبهاى مثاليه تعلق مى گيرند كه
شبيه جسد دنيائى است اما بسيار لطيف، كه تعلق بآن اجساد مجرد توهم و خيال نيست
مانند عالم خواب، بلكه عالم برزخ عالم حقيقى است كه روح انسان بعد از سوال قبر
بجسد و قالب مثالى كه بر صفت و چگونگى جسد دنيائى اوست تعلق مى گيرد كه روح
سعدا متنعم بنعمتهاى حقيقيه الهيه هستند و روح اشقياء معذب بانواع عذابهاى
واقعيه هستند همچنان كه گفته شده، كه روح مومنين در وادى السلام نجف هستند و
روح اشقياد در بيابان برهوت كه يكى از بيابانهاى يمن است و ممكن است اين قالب
مثالى از زيادى جسد دنيائى گرفته شده باشد كه ثواب و عقاب او موافق عدل الهى
باشد و الله عالم.
نفخ صور
فينفخ فى الصور، فتزهق كل مهجه، و تبكم كل لهجه
در خطبه 186 مى فرمايد: و دميده مى شود در صور، پس هر جانى از تن بيرون رفته
و هر زبانى لال مى گردد "مرگ همه را فرا مى گيرد".
يكى از علائم قيامت نفخ صور است كه در قرآن كريم در چند آيه صراحتا از آن
خبر داده و روايات اهل بيت عصمت "ع" هم درباره آن بسيار آمده. در سوره نمل آيه
87 و 88 مى فرمايد و يوم ينفخ فى الصور ففزع من فى السموات و من فى الارض الا
من شاء الله و كل اتوه داخرين، و ترى الجبال تسحبها جامده و هى تمره مر السحاب
صنع الله الذى اتقن كل شى ء انه خبير بما تفعلون "و روزى كه دميده شود در صور
پس هراسان شود هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است مگر كسى كه خدا خواهد و
همه آيند او را ذليلان، و مى بينى كوهها را پندارى آنها را ساكن و آنها مى روند
بروش ابر، صنع خداست كه هر چيزى را در كمال اتقان و استحكام ساخته كه علم كامل
او به افعال همه ى شما خلايق محيط است و بآنچه مى كنيد آگاه است".
در سوره ى زمر آيه 67 مى فرمايد و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى
الارض الا من شاء الله ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون" و دميده شود در
صور پس بى هوش شوند "يعنى بميرند از شدت صيحه اى كه از آن صور بيرون آيد" هر كه
در آسمانها و هر كه در زمين است مگر آن كه خدا خواهد "كه آن جبرائيل و ميكائيل
و اسرافيل و عزرائيل است" پس "بعد از چهل سال" دميده شود در صور نفخه ى ديگر پس
ناگاه ايشان بپاى ايستاده باشند و از قبور خود برخاستگان در حالتى كه نگرند از
اطراف و جوانب خود مانند متحيران و مبهوتان يا انتظار كنشد كه با ايشان چه كنند
و بچه امر مامور شوند" در سوره كهف آيه 99 مى فرمايد و نفخ فى الصور فجمعنا هم
جمعا "و دميده شود در صور پس جمع كنيم ايشان را جمع كردنى" و در سوره طه آيه
102 مى فرمايد يوم ينفخ فى الصور و نحشر المجرمين يومئذ زرقا "روزى كه دميده مى
شود در صور و حشر كنيم مجرمان را روزى چنين با ديده هاى كبود "كه نشانه جرمشان
خواهد بود" در سوره مومنون آيه 103 مى فرمايد فاذا نفخ فى لاصور فلا انساب
بينهم يومئذ و لا يتسائلون "پس چون دميده شود در صور پس نسبها ميانشان نباشد
روزى چنين و از يكديگر نپرسند" كه چند آيه ديگر در اين باره هست و احاديث هم
درباره نفخ صور بسيار است.
اما صور چيست؟ درباره صور اختلاف است همچنان كه مرحوم طبرسى در مجمع مى
فرمايد: كه آن شاخى است كه در آن اسرافيل "ع" مى دمد دو دميدن، در نفخه ى اولى
همه ى خلاقى بميرند و در نفخه ى دومى همه زنده شوند پس نفخه ى اولى براى انتهاى
دنيا باشد و نفخه ى دومى براى ابتداى آخرت، و حسن گفته كه صور جمع صورت است
مانند سور كه جمع سوره است پس معنى اين است روزى كه دميد شود روح در صورت، پس
بدرستى كه خدا صورت بندى مى كند خلق را در قبور همچنان كه تصوير كرد ايشان را
در رحمهاى مادران، سپس مى دمد در ايشان ارواح را همچنان كه دميد در حالى كه
ايشان در رحمهاى مادران خود بودند، و گفته شده كه سه نفخه است كه اسرافيل در
صور مى دمد نفخه ى اول نفخه ى فزع و هراس است و نفخه ى دوم نفخه ى صعق و بيهوشى
است كه بيهوش مى شود هر كه در آسمانها و زمين است بواسطه آن نفخه، پس مى ميرند.
و نفخه ى سوم برخاستن براى پروردگار عالميان است پس محشور مى شوند بواسطه آن
مردم از قبرهايشان، و مويد قول اوال روايت ابو سعيد خدرى است از پيغمبر "صلى
الله عليه و آله و سلم" روايت كرده: كه چگونه بطيب و خوش حالى توان گذرانيد كه
صاحب صور، صور را در دهن گرفته و گوش فرا داشته، و منتظر آنست كه مامور شود
بدميدن، تابى تاخير در آن بدمد.
آنچه را كه طبرسى "ره" و مجلسى "ره" انتخاب كرده اند همان قول اول است كه دو
نفخه است. و همچنين مرحوم آقا سيد اسماعيل طبرسى نورى در كفايت الموحدين مى
فرمايد: و در روايات بسيار آن كه حقتعالى اسرافيل را كه ملك عظيمى است آفريد و
با او صور عظيمى آفريد يعنى بوقى كه يك طرف آن در مشرق و طرف ديگر در مغرب است
و از روزى كه خلق شده آن صور در دهان اوست و منتظر فرمان الهى است كه هر وقت
فرمان از جانب حضرت رب الارباب در رسد در صور بدمد و مستفاد از كثير از آيات و
اخبار آن كه نفخه ى صور دو مرتبه خواهد بود يكى نفخه ى صعق كه همه خلايق به آن
نفخه مى ميرند و نفخه ى دوم نفخه ى بعث است كه باين نفخه همه ى خلايق زنده مى
شوند و بين اين دو نفخه مدتى طول كشد و در بعضى از اخبار آن كه بين دو نفخه چهل
سال طول كشيد. الخ.
در بحار الانوار و تفسير صافى از على بن ابراهيم قمى از حضرت سجاد "ع" روايت
شده كه سولا شد از دو نفخه چقدر بين آن دو فاصله است؟ فرمود: آنچه خدا خواهد،
گفته شد بآن حضرت پس بخر بده مرا يابن رسول اله چگونه در آن دميده مى شود؟
فرمود: اما نفخه اول، پس بدرستى كه خدا امر مى كند اسرافيل را پس بسوى دنيا
پائين مى آيد و با اوست صور، و براى آن صور يك سر است و دو طرف دارد و بين هر
يك از دو طرف آن مابين آسمان و زمين است پس چون كه اسرافيل را ديدند در حالى كه
بسوى دنيا "يا بسوى زمين "فرود مى آيد و با او صور است گويند بتحقيق خدا اذن
داده در موت اهل زمين و اهل آسمان، پس اسرافيل به محوطه يا نزديكى بيت المقدس
فرود مى آيد و رو بكعبه مى كند پس چون اهل زمين او را ببينند گويند: خدا در موت
اهل زمين اذن داده، پس مى دمد در آن دميدنى، پس خارج مى شود صدا از طرفى كه
نزديك زمين مى باشد پس باقى نمى ماند در زمين صاحب روحى مگر بيهوش شده و مى
ميرد و خارج مى شود صدا از طرفى كه نزديك آسمانهاست پس باقى نمى ماند در
آسمانها صاحب روحى مگر بيهوش شده و مى ميرد مگر اسرافيل، پس خداوند به اسرافيل
مى فرمايد: اى اسرافيل بمير، پس اسرافيل مى ميرد، پس درنگ مى كنند در آن حال
آنچه خدا خواهد سپس امر مى كند خداوند آسمانها را پس موج زند و امر فرمايد
كوهها را پس روان شوند و آن فرمايش خداى تعالى است يوم تمور السماء مورا، و
تسير الجبال سيرا "روزى كه موج زند آسمان موج زدنى، و روان شوند كوهها روان
شدنى" يعنى گسترده مى شود و يوم تبدل الارض غير الارض "روزى كه تبديل كرده مى
شود زمين بغير اين زمين" يعنى بزمينى كه گناهان بر روى آن انجام نگرفته باشد و
زمين آشكارى كه بر آن كوهها و نباتات نيست همچنان كه آن را گسترانيد اول مرتبه،
و بر مى گرداند عرش را بر آب همچنان كه اول مرتبه مستقل بود بعظمت و قدرت او
"يعنى بدون حمل كننده" حضرت فرمود: نزد آن حال خداوند جبار ندا مى كند بصداى
بلند كه مى شنوند ناحيه و كرانه هاى آسمانها و زمينها لمن الملك اليوم "براى
كيست پادشاهى و فرمانروائى امروز؟" پس جواب نگويد او را جواب دهنده اى، پس در
آن وقت خداى جبار ندا مى كند در حالى كه جواب دهنده براى خود است لله الواحد
القهار "براى خداى يكتا است كه شكننده جميع منازعان و مدعيان در پادشاهى است" و
من چيره شدم تمام خلايق را و ميراندم ايشان را، بدرستى كه منم الله كه الهى جز
من يكتا نيست شريك و وزير براى من نيست و من آفريدم خلقم را بيد قدرت خود و
ميراندم ايشان را بمشيت و اراده ام و من زنده مى گردانم ايشان را بقدرتم، حضرت
فرمود: پس خداى جبار مى دمد نفخه ديگر در صور پس خارج مى شود صدا از يكى از دو
طرفى كه نزديك آسمانهاست پس باقى نمى ماند در آسمان احدى مگر زنده مى شود و
برمى خيزد همچنان كه بود و حمله عرش بر مى گردد و بهشت و دوزخ حاضر مى شوند و
خلايق براى حساب برانگيخته مى شوند، راوى گفت پس ديدم حضرت على بن الحسين
عليهماالسلام در آن وقت گريه شديدى مى كرد. در تفسير صافى از تفسير على بن
ابراهيم قمى در زير آيه ما ينظرون الا صيحه واحده تاخذهم و هم يخصمون گويد: آن
در آخر الزمان است صيحه كرده مى شود بر ايشان صيحه ى و حال آن كه ايشان در
بازارهاشان داد و ستد مى كنند پس تمامشان در مكانهاشان مى ميرند احدى به منزلش
بر نمى گردد و بوصيتش وصيت نمى كند. و از حضرت صادق "ع" روايت كرده: چون خدا
اراده كرد كه خلق را برانگيزد چهل روز آسمان بر زمين مى بارد پس بندها و عضوهاى
بدنها جمع شوند و گوشتها برويد، و فرمود: جبرائيل نزد رسول خدا "صلى الله عليه
و آله و سلم" آمد دست آن حضرت را گرفت و بسوى بقيع خارج كرد پس رسيد به قبرى پس
صدا زد صاحب قبر را گفت قم باذن الله پس مردى از آن خارج شد كه موى سر و ريش او
سفيد بود خاك را از سرش پاك مى كرد در حالى كه مى گفت الحمد الله و الله اكبر
پس جبرائيل گفت برگرد باذن خداى تعالى، سپس به قبر ديگر رسيد گفت قم باذن الله
پس مردى سياه صورت از آن خارج شد در حالى مى گفت اى دريغ و افسوس اى هلاكت، سپس
جبرائيل باو گفت برگرد به آنچه بودى در آن باذن خداى عزوجل،پس گفت اى محمد "صلى
الله عليه و آله و سلم" اين چنين روز قيامت محشور مى شوند، مومنان اين قول را
مى گويند و ايشان آنچه ديدى مى گويند.
احاديث در اين باره بسيار است كه مرحوم مجلسى پس از نقل برخى از آنها مى
فرمايد: اما صور، ايمان بآن واجب است بنابر آنچه در نصوص صريحه وارد است و
تاويل كردن آن باين كه جمع صورت است "كه گفته شد" آن خارج شدن از ظاهر آيات
بلكه صريح آيات است زيرا متعرض آن نشده در نفخه ى اول و ابا دارد از آن همچنين
مفرد بودن ضمير در فرمايش خداى تعالى ثم نفخ فيه اخرى و طرح كردن براى نصوص
صريحه حاجتى نيست و بتحقيق حضرت سيد الساجدين صلوات الله عليه در دعاى سوم از
صحيفه كامله گويد: و اسرافيل صاحب صور كه چشم گشوده و بر هم نمى نهد منتظر
دستور و فرمان تو ا ست تا بدميدن در صور افتادگان گرد گور را آگاه گرداند.
مطلبى كه بايد در انتهاى بحث بگويم اين است كه بعضى شبهه مى كنند كه وقتى
همه مردند فرمايش خداى تعالى كه مى فرمايد لمن الملك اين خطاب از او براى معدوم
است و كلام براى معدوم از حكيم واقع نمى شود كه مرحوم مجلسى مى فرمايد: شبهه
دفع مى شود باين كه خطاب گاهى از حكيم صادر مى شود بدون اين كه غرض فهماندن
مخاطب يا آگاه ساختن چيزى باشد بلكه براى حكمت ديگر است همچنان كه آن شايع است
بين عرب از خطاب مكانها و تپه ها و جاها براى ظاهر كردن شوق يا حزن يا غير آن،
پس شايد حكمت اينجا لطف است براى متكلفين از جهت خبر دادن بآن قبل از واقع شدنش
براى اين كه ايشان را بترك دنيا و فريب نخوردن به پادشاهى و دولت آن بخواند و
بدانستن يكتا بودن صانع بواسطه بپايان كار نگريستن و غير آن از مصالح كه براى
مكلفين است.
حقير كمترين گويم شايد مرحوم مجلسى متذكر اين مطلب نبوده كه خود ايشان در بحار
الانوار و حق اليقين مى فرمايد روح در عالم برزخ باقى است و در قالب مثالى حركت
مى كند و پرواز مى كند پس خطاب براى معدوم نيست بلكه براى ارواح در قالبهاى
مثاليه است.;
معاد جسمانى
و عجبت لمن انكر النشاه الاخرى و هو يرى النشاه الاولى
در كلمات قصار 121 مى فرمايد: و شگفت دارم براى كسى كه پيدايش معاد و بازگشت
در قيامت را انكار مى كند و حال آن كه پيدايش از نطفه را مى بيند.
درباره معاد جسمانى متكلمين و دانشمندان اسلامى دلائل بسيارى بيان كرده اند
كه حقير در كتاب صد درس از علم كلام به چند دليل آن اشاره كرده ام در اينجاه هم
به چند آيه و روايت كه صراحت در معاد جسمانى دارد و قابل تاويل نيست اشاره مى
كنيم در صوره بقره آيه 28 مى فرمايد كيف تكفرون بالله و كنتم اموانا فاحياكم ثم
يميتكم ثم يحييكم ثم اله ترجعون "چگونه كافر مى شويد بخدا و حال آن كه مرده
بوديد و خدا شما را زنده كرد و ديگر بار بيمراند و باز زنده كند و عاقبت بسوى
او باز خواهيد گشت" در اين آيه خداوند دو چيز را كه هيچ كس نمى تواند انكار كند
دليل براى دو چيز ديگر قرار داده، اول شما معدوم صرف بوديد خدا شما را زنده
كرده باين عالم آورد، و دوم شما مى ميريد كه اين دو را كسى نمى تواند انكار كند
و اين دو را دليل قرار داد براى مردن و زنده شدن ثانوى كه در قبر و قيامت باشد.
در سوره آل عمران آيه 25 مى فرمايد فكيف اذا جمعناهم ليوم لا ريب فيه و وفيت كل
نفس ما كسبت و هم لا يظلمون "پس چگونه باشد حال آنها هنگامى كه گرد آوريمشان در
روزى كه هيچ شكى در آن نيست و هر شخصى آن روز بتمام جزاى اعمال خود خواهد سيد و
به هيچ كس ستمى نخواهد شد" كه مرحوم طبرسى مى فرمايد: ليوم لا ريب فيه يعنى
نيست در آن موضع ريب و شك بعلت وضوح و آشكار بودنش. در سوره يس آيه 77 تا 81 مى
فرمايد او لم ير الانسان انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصيم مبين، و ضرب لنا مثلا
و نسى خلقه قال من يحى العظام و هى رميم، قل يحييها الذى انشاها اول مره و هو
بكل خلق عليم، الذى جعل لكم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون، اوليس
الذى خلق السموات و الارض بقارد على ان يخلق مثلهم بلى و هو الخلاق العليم "آيا
انسان "مانند اميه بن خلف" نديد كه ما او را از نطفه آفريديم پس آنگاه او دشمن
آشكار ما گرديد و براى ما مثلى "جاهلانه" زد و فراموش كرد آفرينش خود را كه گفت
اين استخوانهاى پوسيده را باز كه زنده مى كند "اى رسول ما" بگو آن خدائى زنده
مى كند كه اول بار آنها را حيات بخشيد و او به هر خلقت دانا "و قادر" است آن
خدائى كه از درخت سبز "وتر" براى انتفاع شما آتش قرار داده تا وقتى "كه خواهيد"
از آن برافروزيد آيا آن خدائى كه "خلقت با عظمت" آسمانها و زمين را آفريده بر
آفريدن مانند آنها قادر نيست آرى البته قادر است كه او آفريننده "كليه اشياء" و
دانا "به همه ى موجودات" است" اگر براى اثبات قيامت در قرآن بجز اين چند آيه
آيات ديگر نبود كافى بود كه در اينجا به چند مطلب مهم كه در تفسير اين چند آيه
در كتب تفاسير آمده اشاره مى شود. در بحار الانوار از تفسيرى رازى نقل كرده كه
او لم ير الانسان انا خلقناه من نطفه "آيا نديد انسان كه او را از نطفه
آفريديم" آن كاملتر نعمتهاى اوست زيرا ساير نعمتها بعد وجود انسان است و فرمايش
خدا من نطفه اشاره است به وجه دلالت، و آن براى اين است كه خلقت او اگر از
اشيائى بود كه به صورتهاى مختلفه بود ممكن بود كه گفته شود استخوان آفريده شده
از جنس سخت و شديد، و گوشت آفريده شده از جنس نرم و سست و همچنين ساير اعضاء، و
زمانى كه خلقت او از نطفه است كه اجزاء آن همانند هم است در حالى كه او بصورت
هاى مختلفه شده دلالت مى كند بر اختيار و قدرت، و به اين اشاره است بفرمايش
خداى تعالى يسقى بماء واحد "آب داده مى شوند بيك آب- ولى ميوه ها مختلف است" و
فرمايش او فاذا هو خصيم مبين "پس آنگا او خصومت كننده ايست آشكار" در آن لطيفه
عجيبه ايست و آن اين است كه خداى تعالى فرمايد: اختلاف صورتهاى اعضاى او با آن
كه از نطفه آفريده شده نشانه ى ظاهرى است و با وجود اين براى تو اى انسان اينجا
چيزى است كه ظاهرتر است و آن نطق و فهم است و آن به اين دليل است كه نطفه جسم
است پس آنگاه كه جاهل مى گويد كه آن استحاله شد و جسم ديگر شد، از كجا نطفه قوه
ناطقه و ادراك كننده گى را اقتضا مى كرد؟ پس آفريدن نطق و فهم عجيب تر از
آفريدن مردم و جسم است و از آن بهتر مى توان قدرت و اختيار او را فهميد پس
فرمايش خدا خصيم يعنى ناطق و ذكر خصيم مكان ناطق است براى اين كه خصومت
بالاترين حالات ناطق است زيرا ناطق بنفسه كلامش آشكار نمى شود به مانند آنچه آن
را در حالى كه با غير خود تكلم مى كند آشكار مى كند و تكلم كننده با غير خد
زمانى كه دشمن نباشد بيان نمى كند و كوشش نمى كند به مانند آنچه را كه كوشش مى
كند زمانى كه كلامش با دشمن خود باشد و فرمايش خداى تعالى مبين اشاره به قوه
عقل اوست و برگزيدن مبين "را بر عقل" براى اين است كه عاقل به هنگام فهماندن
مطلبى بالاترين درجه عقل را داراست تا به هنگام نفهماندن، پس فرمايش خداى تعالى
من نطفه اشاره به پست تر چيزى است كه براى انسان بوده، و فرمايش او خصيم مبين
اشاره به بالاترين چيزى است كه براى انسان حاصل شده، سپس فرمايش خداى تعالى و
ضرب لنامثلا و نسى خلقه "و زد براى ما مثلى و فراموش كرد آفرينش خود را" اشاره
به بيان قيامت است و در اين آيات عجائبى است كه بقدر امكان آن را انشاء الله
ذكر مى كنيم.
منكرين براى قيامت برخى از ايشان كسانى هستند كه دليل و شبهه ى درباره ى
انكارشان ذكر نمى كنند و اكتفا مى كنند به استبعاد و بعيد شمردن، كه ايشان اكثر
منكرين هستند قال من يحى العظام و هى رميم "گويد اين استخوانهاى پوسيده را باز
كه زنده مى كند" بر طريق بعيد شمردن، پس خداوند شروع فرمود اولا به باطل كردن
استبعاد ايشان به فرمايشش نسى خلقه يعنى فراموش كرد ما او را از خاك و از نطفه،
اجزاء مختلف او را آفريديم سپس براى ايشا از موى سرها تا قدمها اعضائى كه به
صورتهاى مختلفه و اعتدال است قرار داديم و به آن اكتفا نكرديم و ايشان را آنچه
از قبيل اين جسم ها نيست بوديعه داديم كه آن نطق و عقل است كه به واسطه آن دو
استحقاق اكرام و بزرگوارى را پيدا مى كنند پس اگر بمرجد بعيد شمردن قانع مى
شوند پس چرا بازگشت نطق و عقل را به انسان بعيد نشمردند "كه بچه از اول نه نطق
داشت و نه عقل" پس بعيد شمردن ايشان فقط درباره معاد است از شكسته و خورد شدن و
جدا شدن، آنجائى كه مى گويند من يحى العظام و هى رميم پس خداوند دفع استبعاد
ايشان را نمود به علم و قدرت خود كه فرمود ضرب لنا مثلا "براى ما مثلى زد" يعنى
قدرت ما را مانند قدرت خودشان قرار داد و نسى خلقه "و فراموش كرد آفرينش خود
را" كه پيدايش او عجيب و غريب بود.
بعضى از منكرين معاد كسانى هستند كه شبهه ذكر مى كنند اگر چه شبهه بازگشت به
همان استبعاد و بعيد شمردن مى كند و آن بر دو وجه است يكى از آن دو اين است كه
بعد از نيستى كه چيزى باقى نمانده چگونه صحيح است بر نيستى، حكم بوجود و هستى
كردن؟ و خداوند جواب اين شبهه را بفرمايشش داده الذى انشاها اول مره "آن خدائى
زنده مى كند كه اول بار آنها را حيات بخشيد" يعنى همچنان كه انسان را آفريد و
حال آن كه چيزى كه قابل ذكر باش نبود همچنين برمى گرداند او را اگر چه چيزى كه
قابل ذكر بوده باشد نباشد.
شبهه دوم اين كه كسى كه اجزاء او در مشرقها و مغربهاى زمين متفرق شده و بعضى
از اجزاء او در بدنهاى درندگان و برخى در ديوارهاى خانه هاست چگونه جمع مى شود؟
و بعيدتر از اين آنست كه انسانى هر گاه انسانى را بخورد و اجزاء او از اجزاء
خورنده گردد پس براى او اجزائى باقى نمى ماند كه باز گردانده شود و اگر آن
اجزاء را از اجزاء ماكول حساب كنند براى آكل اجزائى باقى نمى ماند كه از آن
آفريده شود پس خداوند در باطل كردن اين شبهه فرمود و هو بكل خلق عليم "و او بهر
خلقت دانا "و قادر" است" و وجه آن اين است كه در آكل و ماكول اجزاء اصليه و
اجزاء زياده است "كه اگر قرار باشد آنچه انسان مى خورد از اجزاء اصليه او شود
پس بايد در سن شصت يا پنجاه سالگى پنجاه شصت هزار كيلو وزنش باشد پس اجزاء
زياده از او دفع مى شود" پس زمانى كه انسانى انسانى را خورد اجزاء اصليه ماكول
جزء اجزاء زياده آكل مى گردد پس اجزاء اصليه آكل همان چيزى است كه قبل از خوردن
او بوده و خدا بهر چيزى داناست مى داند اصلى را از زيادى، پس جمع مى كند اجزاء
اصليه آكل را و روحش را در آن مى دمد و جمع مى كند اجزاء اصليه ماكول را و روحش
را در آن مى دمد و همچنين جمع مى كند اجزاء پراكنده شده ى در قطعه هاى زمين در
نواحى عالم را بحكمت فرا گيرنده خود و قدرت كامله خود، پس خداى تعالى باز براى
دفع استبعاد ايشان و باطل كردن انكار و عناد ايشان فرمود الذى جعل لكم من الشجر
الاخضر نارا "آن خدائى كه از درخت سبز "و تازه و تر چون مرخ و عقار" براى
انتفاع شما آتش قرار داد" اگر استبعاد مى كنيد و بعيد مى شمريد و جود حيات را
در خودتان پس چرا بعيد نمى شمريد آن را كه آتش از درخت سبزى كه از آن ب مى چكد
اين كه عجيب و غريب تر است و اگر بعيد مى شمريد آفريدن جسم خود را پس آفرينش
آسمانها و زمين كه بزرگتر از آفرينش شماست.
در بحار الانوار در فرمايش خداى تعالى بقارد على ان يخلق مثلهم آمده است
براى اين كه قادر بر يك چيز قادر بر امثال اوست زمانى كه براى آن مثل يا امثال
در جنس باشد و چون قادر بر خلق امثال ايشان بود قادر بر برگرداندن ايشان است
زيرا برگرداندن آسانتر از آفريدن در حاضر است و گفته شده كه اراده فرموده كه
قادر است بر آفريدن ايشان مرتبه دوم و اراده فرموده ايشان را بمثل خودشان
بيافريند زيرا مثل هر چيز حالتش مساوى با خود اوست پس جايز است از مثل تعبير
كرده شود يعنى خود او، كه گفته مى شود: مثل تو انجام نمى دهد چنين، بمعنى اين
است كه تو آن را انجام نمى دهى، و مانند آنست ليس كمثله شى ء "نيست مثل او
چيزى" كه معنى آيه مى شود قادر است بر آفريدن خود ايشان، كه مرحوم مجلسى مى
فرمايد: رازى در تفسير اين آيه گويد: در فرمايش خداوند مثلهم دو قول است معنى
قول اول: قادر است بر آفريدن ايشان مرتبه دوم كه بلفظ مثل تعبير فرموده از
آفريدن ايشان را مرتبه دوم، همچنان كه متكلمين مى گويند: كه اعاده و برگرداندن،
مثل ابتدا "ى آفرينش" است. و قول دوم: اين كه قادر است بر آفريدن بنده هاى
ديگرى كه بيگانگى او ايمان آورند و بكمال حكمت و قدرت او اقرار داشته باشند و
ذكر اين شبهه هاى فاسده را ترك كنند و آن فرمايش خداى تعالى است و يات بخلق
جديد "و بياورد خلقى نو" و فرمايش اوست و يستدبل قوما غيركم "بدل مى آورد گروهى
غير شما را".
آيات درباره قيامت و معاد جسمانى زياد است و احاديث هم بمراتب از حد تواتر
گذشته كه در اينجا به دو حديث و مطلبى از شيخ صدوق "ره" و شرحى از علامه مجلسى
"ره" مى پردازيم.
در بحار الانوار از قصص الانبياء بسندش از جابر از حضرت امام محمد باقر
صلوات الله عليه روايت كرده فرمود: از موعظه هاى لقمان "ع" بپسرش آن بود كه
فرمود: اى فرزند اگر در مرگ شك دارى خواب را از خود برطرف كن و هرگز نمى توانى
كردن، و اگر در زنده شدن بعد از مرگ شك دارى، بيدار شدن خواب را از خود برطرف
كن و هرگز نمى توانى كردن، پس بدرستى كه تو چون در اين دو حالت فكر كنى مى دانى
كه جان تو در دست ديگرى است و خواب بمنزله ى مرگ اسا بيدارى بمنزله ى مبعوث شدن
بعد از مرگ است.
در بحار از كافى بسندش از عمار بن موسى از امام صادق "ع" روايت كرده كه از
آن حضرت سوال شد از ميت آيا جسدش مى پوسد؟ فرمود: آرى، حتى گوشت و استخوانى
"براى او" باقى نمى ماند مگر طينتى كه از آن آفريده شده، پس بدرستى كه آن در
قبر نمى پوسد بحالت دور زننده باقى مى ماند "يعنى بدن كه تبديل و تغيير پيدا مى
كند با حوالات مختلفه، طينت "كه با ميكرسكپ بايد ديد" در هر حال محفوظ است" تا
آن كه از آن آفريده شود همچنان كه اول مرتبه آفريده شده بود "يعنى طينت بمانند
ماده تخم كه عناصر را بخود جذب كرد و انسانى شد عناصر را بخود جذب مى كند
انسانى بمانند انسان اوليه مى شود".
در بحار الانوار از اعتقادات صدوق "ره" نقل كرده كه اعتقاد ما، در بر
انگيختن بعد از مرگ اين است كه آن حق است و پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم"
فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب بدرستى كه رائد دروغ نمى گويد اهل و عشيره اش را
"رائد كسى است كه قوم و گروه، او را براى طلب آب و گياه مى فرستند كنايه از اين
كه مرا خدا براى هدايت شما فرستاده دروغ نمى گويم" بان كسى كه مرا بحق بپيغمبرى
برانگيخت هر آينه البته مى مى ريد همچنان كه مى خوابيد و هر آينه البته مبعوث
مى شويد همچنان كه بيدار مى شويد بعد از مرگ خانه ى نيست مگر بهشت و دوزخ و
آفريدن جميع مخلوقات و برانگيختن ايشان براى خداى عزوجل مانند آفريدن و
برانگيختن يك نفر است خداى تعالى مى رمايد ما خلقكم و لا بعثكم الا كنفس واحده
"اى گروه خلائق آفريدن شما و بر انگيختن يك تن" "از شما" در ذيل اين حديث مرحوم
مجلسى بعنوان ملحق كردن تماميت بحث را بآن مى فرمايد: بدان كه قول بمعاد جسمانى
است از چيزهائى است كه جميع اديان بر آن اتفاق كرده اند و آن از ضروريات دين ا
ست و منكر آن از شمار مسلمين خارج است و آيات كريمه قرآن درباره آن صريح و
آشكار است كه تاويل آن معقول نيست و اخبار هم در آن متواتر است كه امكان رد
آنها و تكلم كردن بكلمه بعيده در آنها نيست و بتحقيق انكار كرده اند آن را اكثر
كافرين فلاسفه در حالى كه تمسك جستند بامتناع اعاده معدوم و دليلى بر آن اقامه
نكرده اند بلكه يك مرتبه تمسك جستند بادعاى بدايت و آشكار و واضح بودن، و مرتبه
ديگر بشبهه هاى سست و پوسيده و بى بنيانى كه ضعف آن بر هر كه بچشم بصيرت و يقين
در آنها نظر كند و تقليد كافرين از بخود بستگان فلسفه را ترك كند مخفى نيست "كه
اقوال علماى بزرگ را در اثبات معاد جسمانى نقل كرده كه بقول يكى از آنها اشاره
مى كنيم" رازى در كتاب نهايت العقول گويد: بتحقيق شناختى كه از مردم كسانى
هستند كه نفس ناطقه را اثبات كرده اند پس ناگزير اقوال اهل عالم در امر معاد
اختلاف دارد بر وجوه چهار گانه، يكى از آنها قول كسى است كه گويد: معاد نيست
مگر براى روح، و اين مذهب و روش گروهى از فلاسه است. دوم قول كسى است كه گويد:
معاد نيست مگر براى اين بدن، و اين قول انكار كنندگان نفس ناطقه است و ايشان
اكثر اهل اسلام "از عامه" هستند. و سوم آنها قول كسى است كه معاد را براى دو
امر "روح و بدن" اثبات كرده و ايشان گروه كثيرى از مسلمين بااكثر نصارى هستند.
و چهارم آنها قول كسى است كه معاد جسمانى و روحانى را نفى كرده، و نشناختم
عاقلى را كه برود آن را، بلى جالينوس از متوقفين در امر معاد ايت و غرض ما
اثبات معاد بدنى "و روحى" است و براى مردم در آن دو قول است يكى اين كه خداى
تعالى اجزاء خلق را معدوم مى كند سپس برمى گرداند آن را و دوم اين كه خداى
تعالى مى ميراند ايشان را و اجزائشان از هم جدا مى شوند سپس خداى تعالى آنها را
جمع مى كند و حيات را بآنها باز مى گرداند. سپس گويد: و دليل بر جواز باز
گردانيدن فى الجمله اين كه ما دليل آورديم در آنچه كه گذشت كه خداى تعالى قادر
است بر هر ممكنى، عالم است بهر معلومى از جزئيات و كليات، و علم باين اصول
متوقف بر علم بصحت معاد بدنى نيست "معاد بدنى را ثابت نمى كند" ولى زمانى كه
چنين است "يعنى قدرت و علم خدا را بهر ممكن و معلومى دانستيم" استدلال كردن
بسمع "آيات و روايات" بر صحت معاد امكان دارد و ما چون باضطرار مى دانيم انبياء
صلوات الله عليهم از اول تا آخرشان همگى معاد جسمانى را ثابت مى دانند پس قطع و
يقين بوجود اين معاد واجب است.