معراج
ثم اختار سبحانه لمحمد "صلى الله عليه و آله و سلم" لقاءه، و رضى له ما عنده
در خطبه 1 مى فرمايد: پس خداوند سبحان براى محمد "صلى الله عليه و آله و سلم"
منتهى مرتبه قرب و رحمت خود را برگزيد و مقام و منزلتى را كه براى احدى متصور نيست
براى او پسنديد.
از جمله مراتب قرب و مقام و منزلتى كه خداى تعالى به محمد "صلى الله عليه و آله
و سلم" عطا فرموده معراج جسمانى آن حضرت است كه بهيچ پيغمبرى چنين مقامى داده نشده
كه در شان آن حضرت مى فرمايد سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى
المسجد الاقصى الذى باركنا حوله لنريه من اياتنا "پاك مى دانم از همه عيوب و نقص
پاك و بى عيب دانستن آن كسى را كه از روى كرامت بنده ى خود را كه محمد است در شبى
از مسجد الحرام بسوى مسجد دورتر از اهل مكه يعنى بيت المقدس ببرد آن مسجدى كه بركت
داديم برگردا گرد آن، تا بنمائيم او را از دلائل قدرت خود" و در سوره نجم از آيه 6
تا 10 مى فرمايد فاستوى و هو بالافق الاعلى، ثم دنى فتدلى، فكان قاب قوسين او ادنى
"جبرئيل راست بايستاد بصورت حقيقى خود كه مخلوق شده بود نه بصورتى كه بهنگام انزال
وحى متمثل مى شد كه در روايت آمده هيچ پيغمبرى او را بصورت اصلى نديده مگر پيغمبر
ما كه دو نوبت بدان صورت مشاهده كرده، يكى در زمين از جانب مشرق نوبت دوم در آسمان
در شب معراج نزديك سدره المنتهى، اما در زمين در افق اعلى بود كه قرآن مى فرمايد در
حالى كه جبرئيل در افق اعلى بود يعنى جانب مشرق، كه بخارى و مسلم از ابن مسعود
روايت كرده اند كه پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" جبرئيل را در افق اعلى با
ششصد بال مشاهده فرمود. چون آن حضرت او را با بالهاى خود ديد كه از مشرق تا مغرب را
گرفته بيهوش شد و بعد از افاقه او را بصورت بشر يافت كه نزديك او نشسته بود، دستى
بر سينه ى مبارك وى نهاد و دستى بر كتفش، كه قرآن مى فرمايد پس نزديك شد به پيغمبر
بعد از آن كه پيغمبر را ديده بود كه بيهوش گشته، پس فرود آمد بوى، پس بود مقدار قرب
مسافت ميان او و پيغمبر مثل مقدار دو كمان يا نزديكتر از آن، كه در حديث پيغمبر
"صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: دو كمان قدر دو زراع يا كمتر از دو زراع است".
يكى از ضروريات دين معراج جسمانى پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم " است كه
مرحوم مجلسى مى فرمايد: واجب است بر تو كه اقرار بمعراج جسمانى كنى و "بدانى" كه آن
حضرت با بدن شريف عروج كرد و از آسمانها گذشت و گوش مده به شبهه حكماء در نفى دريدن
و بهم پيوستن افلاك را، زيرا آنها سست و بى بنيان و ضعيف است و معراج از ضروريات
دين است و انكار آن كفر است و در مقام تسليم باش در هر چه بتو رسيده از خبرهاى
ايشان، اگر فهمت آن را درك كرد و عقلت بآن رسيد بآن تفصيلا و بطور شرح و بيان ايمان
مى آورى، و اگر عقلت به آن نرسيد پس اجمالا و مختصرا بآن ايمان مى آورى و علم بآن
را بسوى ايشان رد مى كنى، و حذر كن از اين كه چيزى از اخبار ايشان را بسبب ضعف عقلت
رد كنى، شايد آن خبر از ايشان باشد و تو آن را بسبب بدى فهمت و نفهميدنت رد كرده
باشى و خدا را تكذيب كرده باشى همچنان كه امام صادق "ع" فرمود. الخ.
طبق آيات و روايات در اعتقدات جايز نيست بگمانها عمل كرد و بايد براى بدست آوردن
معارف تفصيلى بادله نقليه رجوع كرد، اينكه بعضى گفته اند كه عروج آن حضرت در رويا
بوده، و برخى گفته اند در بيدارى بوده ولى عروج فقط بروح مبارك بوده است و بدن شريف
آن حضرت حركت و تحول نداشته، باطل است زيرا عروج روحى همان احاطه علميه بحقايق
عوالم سماوى و ملائمه و ارواح انبياء عليهم السلام است و اين از لوازم نبوت خصوصا
مقام خاتميت است و امر زائدى بر مرتبه خاتميت نيست و آيه مباركه دلالت دارد بر اين
كه خداوند عبد خود را يعنى پيغمبر را به معراج برد و عبد مجموع از روح و جسماست نه
روح مجرد از بدن، بلكه مطابق ظواهر آيات و صريح اخبار آنست كه معراج در بيدارى بوده
و روح و جسد مبارك بمعيت هم بعوالم عاليه عروج فرمودند.
در فتسير منهج الصادقين مى فرمايد: رفتن آن حضرت از مكه به بيت المقدس بنص قرآن
ثابت شد و منكر آن كافر است و عروج بر آسمانها و وصول بمرتبه قرب باحاديث صحيحه
مشهوره كه بحد تواتر "رسيده" ثابت گشته وهر كه انكار آن كند ضال و مبتدع باشد و
معتقد اكثر اهل اسلام آنست كه عروج آن حضرت صلى الله عليه و آله بجسد و روح معا در
بيدارى بوده و آنان كه در اين قصه ثقل جسد را مانع دانند از صعود، ارباب بدعت اند و
منكر قدرت.
در تفسير الميزان از مناقب نقل مى كند فرمود: مردم در معراج مخالف شدند خوارج
انكار آن را كردند جهميه گفته اند: بروح مبارك عروج كرد بطيق رويا، اماميه و زيديه
و معتزله گفته اند: بلكه بروح مبارك و جسد شريف عروج كرد به بيت المقدس بدليل
فرمايش خداى تعالى الى المسجد الاقصى و از ابن عباس و ابن مسعود و جابر و حذيفه و
انس و عايهش و ام هانى روايت شده بلكه بروح و جسد شريف بآسمانها عروج كرد. و ما آن
را انكار نمى كنيم زيرا دليل بر آن قائم است و بتحقيق خدا معراج موسى "ع" را بسوى
كوه طور قرار داد و ما كنت بجانب الطور "و نبودى بجانب طور هنگامى كه ندا كرديم" و
براى ابراهيم "ع" بآسمان دنيا قرار داد و كذلك نرى ابراهيم "و همچنين نموديم
ابراهيم را عجائب آسمانها" و براى عيسى "ع" بآسمان چهارم قرار داد بل رفعه الله
اليه "بلكه بلند كردش خدا بسوى خود" و براى ادريس ببهشت قرار داد و رفعناه مكانا
عليا "و بالا برديم او را بجائى بلند" و براى محمد صلى الله عليه و آله و سلم، فكان
قاب قوسين قرار داد و آن براى بزرگى همت آن حضرت بود.
علامه طباطبائى پس از نقل اين مطلب مى فرمايد: آنچه سزاوار است گفته شود اين است
كه اصل معراج از آن چيزهائى است كه راهى بسوى انكار آن نيست كه حقيقتا قرآن كريم و
اخبار متواتره از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" و ائمه از اهل بيت آن حضرت
"ع" بر آن صراحت دارد و اما كيفيت معراج، پس ظاهر آيه و روايات، معراج جسمانى را در
بر دارند از قرائنى كه از جهت ظهور، قبول رد كردن نمى كند. كه آن حضرت با روح و جسد
شريف با هم از مسجد الحرام بمسجد اقصى سير داده شده، و اما عروج بآسمانها پس ظاهر
آيات سوره نجم و صريح روايات زيادى، واقع شدن معراج روحى و جسمى را مى رساند و راهى
براى انكار آن نيست. الخ
در تفسير التبيان "شيخ طوسى قدس سره" مى فرمايد: اكثر مفسرين فرموده اند، و آن
چيزى است كه از روش اصحاب ما ظاهر است و در اخبار ايشان مشهور است كه خداى تعالى
جسم آن حضرت را در حال حيات و سلامتى بالا برد تا ملكوت آسمانها را و آنچه آن را
خداوند ذكر كرده با دو چشم سرش ديد، و آن در خواب نبود بلكه در بيدارى بود. و
بمانند همين بيان در تفسير مجمع البيان آمده.
اما حديث معراج چون خيلى مفصل بود از ذكر آن خود دارى شد در خاتمه به دو نكته
توجه فرمائيد نكته اول كسانى كه معراج جسمانى را انكار مى كنند جسم پيغمبر را
بمانند جسم مردم ديگر فرض كردند كه در بسيارى از مواقع از روح تمكين نمى كنند در
صورتى كه جسد مبارك آن جناب در نهايت لطافت است زيرا مركب روح عظيم خاتميت است كه
مافوق آن در اجسام فرض نمى شود همچنان كه در احاديث خلقت بدن شريف پيعمبر و ائمه
"ع" در كتب معتبره آمده، كه در اصول كافى بابى كه شامل چند حديث است و در بصائر
الدرحات هم دو باب كه شامل چندين حديث است كه به دو حديث اشاره مى شود. در اصول
كافى امام صادق "ع" فرمود: خدا "ارواح" ما را از نور عظمت خويش آفريد، آنگاه آفرينش
"پيكرهاى" ما را از گلى در خزانه و پوشيده از زير عرش صورتگرى كرد و آن نور را در
آن، جاى گزين ساخت و ما مخلوق و بشرى نورانى بوديم و براى هيچ كس از آنچه در خلقت
ما نهاد بهره اى قرار نداد، و ارواح شيعيان ما را از گل ما آفريد و بدنشان را از
گلى در خزانه و پوشيده پائين تر از گل ما. الخ و بهمين مضاممين هم در بصائر الدرجات
از امام باقر "ع" روايت شده مگر اينكه در آن حديث آمده كه خدا آفريد محمد و آل محمد
"ع" را از طينت و سرشت عليين "مقام بلند و رفيع" و قلوب ايشان را از طينت عليين
آفريد پس قلوب شيعيان ما از بدنهاى آل محمد است. الخ در روضه الواعظين رسول خدا
"صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: خداى عزوجل نطفه مرا سفيد نگاه دارى شده آفريد
پس آن را از صلبى بصلبى نقل فرمود تا بصلب عبدالمطلب منتقل شد پس دو نيم گردانيد
نيمى از آن در عبدالله و نيمى در ابوطالب قرار داد پس من از عبدالله و على از ابى
طالب است و آن فرمايش خداى عزوجل است و هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و
صهرا "و اوست آن كه آفريد از آب انسانى را پس گردانيدش نژادى و پيوندى".
پس بدن شريف پيغمبر با بدن ما تفاوت دارد همچنان كه احاديثى هم هست كه بدن آن
حضرت سايه نداشته، و همچنان كه ما با روحمان پرواز مى كنيم او با بدنش بمعراج مى
رود. نكته دوم اين كه در اين زمان كه علم پيش رفت كرده و بشر بوسيله سفينه هاى
فضائى بكره ما رفته و مى خواهد بكره مريخ برود از ضعف ايمان است كه انسان قدرت خدا
را از قدرت بنده ضعيف او هم كمتر بداند و بگويد چطور ممكن است پيغمبر "صلى الله
عليه و آله و سلم" با بدنش بمعراج برود.
حرام بودن ظلم
و كونوا للظالم خصما، و للمظلوم عونا
در وصيت 47 آن حضرت بامام حسن و امام حسين عليهماالسلام است: دشمن ستمگر و يار و
مددكار ستمديده باشيد. از جمله ضروريات دين كه بر احدى از مسلمين مخفى نيست حرام
بودن ظلم است زيرا صريح آيات قرآنيه است و مرحوم مجلسى در كتاب اعتقادات و سير و
سلوك خود حرمت ظلم را از ضروريات، و منكر آن را كافر شمرده.
و مرحوم شيخ مرتضى انصارى در مكاسب مى فرمايد: كمك كردن ظالمين در ظلمشان بدلائل
چهار گانه "كتاب و سنت و عقل و اجماع" حرام است و آن از گناهان كبيره است و از
مجموعه ورم از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" روايت مى كند فرمود: هر كه بسوى
ظالمى براى اين كه او را يارى كند گام بردارد و حال آن كه بداند كه ا و ظالم است
بتحقيق از اسلام خارج شده، و باز فرمود: چون روز قيامت شد منادى ندا كند كجايند
ظالمين و كمك كنندگان ظالمين و شبيه ها و مانندهاى ظالمين حتى كسانى كه قلمى را
براى ايشان تراشيدند يا دوات ايشان را ليقه "تكه نخ يا ابريشم بهم پيچيده كه در
دوات مى ريختند" ريخته، پس همه را در صندوقى از آهن جمع مى كنند سپس در جهنم
انداخته مى شوند، و در حديث نبوى است هر كس تازيانه اى در دسترس سلطان جائرى بنهد
خداوند آن تازيانه را مارى بطول هفتاد هزار زرع قرار دهد و در دوزخ هميشه آن مار بر
او مسلط خواهد بود.
شيخ صدوق "ره" در اعتقادات خود مى فرمايد: اعتقاد ما درباره ظالمين اين است كه
ايشان لعن شده هستند و بيزارى از ايشان واجب است خداى عزوجل فرموده: و ما للظالمين
من انصار "و براى ظالمين يارى كنندگانى نيست" تا آنجا كه مى فرمايد خداى عزوجل
فرمود: و لا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار "و ميل مكنيد بسوى آنان كه ظلم
كردن پس برسد بشما آتش دوزخ" ظلم قرار دادن چيزى در غير موضع آنست پس كسى كه ادعاى
امامت كند و او امام نباشد پس او ظالم و لعن شده است پيغمبر "صلى الله عليه و آله و
سلم" فرمود: كسى كه امامت على "ع" را از بعد من انكار كند پس بتحقيق نبوت مرا انكار
كرده، و كسى كه نبوت مرا انكار كند بتحقيق ربوبيت خدا را انكار كرده، و باز فرمود:
كسى كه شك در كفر دشمنان ما و ظالمين بما كند كافر است. الخ
در تحرير الوسيله كتاب مواريث مسئله 8 مى فرمايد: و كسى كه يكى از ضروريات دين
را با التفات انكار كند در زمره كفار يا بحكم كفار است.
در قرآن كريم قريب 290 آيه درباره ظلم و عذاب و لعن ظالمين آمده كه ما در اين
بحث به شديدترين آنها اشاره مى كنيم البته ظلم مراتبى دارد بالاترين ظلمها بخدا و
پيغمبر و امام "ع" است كه قرآن كريم در سوره هود آيه 20 مى فرمايد: و من اظلم ممن
افترى على الله كذبا اولئك يعرضون على ربهم و يقول الاشهاد هولاء الذين كذبوا على
ربهم الا لعنه الله على الظالمين "و كيست ستمكارتر از آن كه بافت بر خدا دروغ را
آنها عرضه كرده مى شوند بر پروردگارشان و گويند گواهان، اين گروه آنانند كه دروغ
بستند بر پروردگارشان آگاه باشيد لعنت خدا بر ستمكاران است" در سوره لقمان آيه 12
مى فرمايد: ان الشرك لظلم عظيم "بدرستى كه شرك هر آينه ظلمى
است بزرگ" در سوره نجم آيه 53 مى فرمايد: و قوم نوح من قبل انهم كانوا هم اظلم و
اطغى "و پيش از اينان خدا قوم نوح را كه ظالمتر و سركش تر بودند هلاك گردانيد" در
وسائل الشيعه حضرت رضا "ع" فرمود: و شريعت محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" تا روز
قيامت نسخ نمى شود و پيغمبرى بعد از او تا روز قيامت نيست پس كسى كه ادعاى نبوت كند
يا كتابى بعد از آن حضرت بياورد "كه نسبت بخدا بدهد" پس خون او براى هر كس كه از او
شنيده مباح است. و در همان كتاب امام باقر "ع" فرمود: دوستى ما ايمان و دشمنى ما
كفر است. و در همان كتاب امام صادق "ع" فرمود: دائم الخمر بمانند عبادت كننده بت
است و آن كه دشمنى با آل محمد مى كند بدتر از اوست.
در سوره بقره آيه 108 مى فرمايد: و من اظلم ممن منع مساجد الله ان يذكر فيها
اسمه و سعى فى خرابها "و كيست ستمكارتر از آن كه از ذكر نام خدا در مساجد منع كند و
در خرابى آن اهتمام و كوشش نمايد" در تفسير صافى مى فرمايد: اگر چه اين آيه خاص
نازل شده ولى آن عموميت دارد براى هر مسجد و هر منع كننده اى. دليل آن هم روشن است
زيرا آمدن انبياء براى توحيد و ياد خدا و عبادت است كه منع از آن، از بالاترين
ظلمهاست كه در سوره ى انعام آيه 145 مى فرمايد: فمن اظلم ممن افترى على الله كذبا
ليضل الناس بغير علم ان الله لا يهدى القوم الظالمين "پس كيست ستمكارتر از آن كه
بست بر خدا دروغ را تا گمراه كند مردم را بدون دانش بدرستى كه خدا گروه ستمكاران را
هدايت ننمايد"
باز از بدترين ظلمها ستم بناتوان و ضعيف است كه اميرالمومنين "ع" در نامه 31
فرموده: و ظلم الضعيف افحش الظلم و ستم بر ناتوان زشترين ستم است. و در وسائل
الشيعه على "ع" فرمود: كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمودندن: خداى
عزوجل مى فرمايد: غضب من شديدتر است بر كسى كه ستم كند كسى را كه ناصرى غير من
نيابد. در اصول كافى حضرت باقر "ع" فرمود: پدرم هنگام وفات مرا در آغوش گرفت آنگاه
فرمود: پسر جان ترا سفارش مى كنم بچيزى كه پدرم "حسين بن على "ع"" هنگام وفات خود
مرا بآن توصيه نموده و نيز پدرش بهمان چيز او را سفارش كرده فرمود: پسر جان بترس از
ستم بر كسى كه جز خدا داد خواهى ندارد.
و همچنين از شديدترين ظلمها حق الناس و ظلم بمردم است در تحف العقول و روضه
الواعظين حضرت باقر "ع" فرمود: ظلم سه قسم است 1- ستمى كه خدا آن را نيامرزد 2-
ستمى كه خدا بيامرزد 3- ستمى كه از آن نگذرد، اما ستمى كه خدا آن را نيامرزد شرك
بخدا است و اما ستمى كه خدا آن را بيامرزد ظلم بنفس است ميان خود و خدا "كه اگر
توبه كند خدا مى آمرزد" و اما ستمى كه خدا از آن نگذرد دينى است كه بنده ها بهم
دارند "مطلق حقوق الناس است" و در روضه الواعظين حضرت اميرالمومنين "ع" فرمود: بد
زاد و توشه ايست بسوى معاد ظلم كردن آشكار بر بندگان خدا، و روز مظلوم بر ظالم
شديدتر است از روز ظالم بر مظلوم، براى آن كسى كه بين مردم ظلم مى كند سه علامت است
مافوق خود را بنافرمانى ظلم مى كند و مادون خود را بغلبه ظلم مى كند و جماعتى از
مردم را براى ستم كردن بكمك مى گيرد. در اصول كافى در قسمتى از حديث اميرالمومنين
"ع" است "كه فرمود" و اما گناهى كه آمرزيده نشود ستمكاريهائى است كه بندگان برخى
ببرخى كنند همانا خداى تبارك و تعالى چون "بوسيله انبياء و دلائل روشن" بر خلقش
عيان شد بخودش سوگند ياد كرده و فرموده است: بعزت و جلالم سوگند كه ستم هيچ ستمكارى
"بدون كيفر" از من نگذرد اگر چه زدن مشتى بمشتى باشد يا ماليدن "دستى" بدستى باشد
"از روى لذت و هوسرانى يا تحقير" و گرچه شاخ زدن شاخدارى به بى شاخى باشد پس براى
بندگان از يكديگر قصاص گير تا ستمى از كسى بر كسى "بدون كيفر" نماند سپس آنها را
"خداوند" براى حساب برانگيزد الخ.
در ثواب الاعمال امام صادق "ع" در فرمايش خداى عزوجل ان ربك لبالمرصاد "هر آينه
خداى تو در كمينگاه است" فرمود: بر صراط پلى "كمينگاه و پاسگاهى" است كه از آن
نتواند گذشت آن كه مالى يا حقى از مردم بگردن اوست. در همان كتاب فضيل بن يسار
گويد: امام صادق "ع" فرمود: هر كس پاره اى از مال برادر "دينى" خود را بستم بخورد و
"آن يا عوض آن را" باو باز نگرداند در روز رستاخيز پاره ى آتش خواهد خورد و نيز
امام باقر "ع" فرمود كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: هر كس سهمى از
مال مومنى را بدون رضايش بزور و ستم بستاند پيوسته خداى عزوجل از او روى گردان باشد
و همه ى اعمال نيك و خيراتى كه انجام مى دهد مورد خشم و غضب الهى است و هيچ كدام را
در ديوان حسناتش ثبت نفرمايد تا آن كه توبه كند و آن مالى كه بزور تصرف كرده بصاحبش
باز گرداند "علتش اين است كه مال غضبى بالاخره در غذا و مكان و لباس او هم نفوذ مى
كند و عبادت در مكان غضبى و لباس غضبى صحيح نيست".
ممكن است كسى را كه باو ظلم شده از دنيا رفته باشد يا بكلى دست رسى باو نباشد در
چنين صورت بايد براى او استغفار كرد كه در ثواب الاعمال سكونى گويد : جعفر بن محمد
از پدرانش "ع" روايت كرده كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: هر كس
درباره ى كسى مرتكب ظلمى شده باشد و آن شخص مظلوم را نيابد تا رضايت طلبد پس براى
او از خداى تعالى طلب آمرزش كند زيرا اين خود كفاره گناه او خواهد بود.
جهاد
اما بعد فان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اوليائه، و هو لباس
التقوى، و درع الله الحصينه، و جنته الوثيقه، فمن تركه رغبه عنه البسه الله ثوب
الذل و شمله البلاء
در خطبه 27 مى فرمايد: پس از حمد خدا و دورد بر رسول اكرم "صلى الله عليه و آله
و سلم" همانا جهاد درى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را بروى خواص دوستان خود
گشوده، و لاس تقوى و پرهيزكارى است "مانند لباس، اهل تقوى را از شر دشمنان حفظ مى
كند" و زره ى محكم حقتعالى و سپر قوى اوست پس هر كه از آن دروى كرده آن را ترك كند
خداوند جامه ى ذلت و خوارى و رداى بلا و گرفتاى باو مى پوشاند.
يكى از ضروريات جهاد است كه مرحوم مجلسى مى فرمايد: وجوب جهاد فى الجمله بنابر
اظهر از ضروريات است. جهاد چند قسم است قسم اول جهاد با مشركين است كه از ابتدا
مسلمين ايشان را با سلام مى خوانند و از مشركين خواسته مى شود كه باسلام بگروند كه
بايد امام يا نايب خاص او ايشان را باسلام بخواند اگر از قبول اسالم امتناع ورزيدند
جنگ با آنها واجب مى شود و آن واجب كفائى است يعنى بر همه واجب است قيام بآن
بنمايند تا كفايت كند و ديگر احتياج بسر باز نداشته باشند كه از ديگران ساقط مى شود
كه تعيين آن بامر امام است زيرا اين كفايت بحسب حاجت سرباز بسبب زياد و كم بودن
مشركين و ضعف و قوت ايشان اختلاف پيدا مى كند و وجوب آن بشرط امام يا نايب خاص كه
از جانب امام منصوب شده باشد و بلوغ و عقل و حريت و بينا بودن "كه كور نباشد" و
سلامت از مرضى كه مانع از سوار شدن و رويائى با دشمن است و سلامت از لنگى كه بحد
زمين گير شدن باشد و همچنين پيرى كه مانع از قيام بجنگ باشد و فقير نبودن كه موجب
ناتوانى از نفقه خود و عيالش باشد و مرد بودن كه بر زن واجب نيست. كه در اين صورت
با آنها جنگ مى شود تا اسلام بياورند يا كشته شوند مگر اينكه ملتزم بشرائط ذمه شوند
و آن دادن جزيه و ملتزم شدن باحكام اسلام و متعرض نشدن بزنان مسلمان براى نكاح و
همچنين بزنان و مردان مسلمان براى فتنه و گمراهى در دينشان متعرض نشوند و اموال
مسلمانان را ندزدند و مشركين و جاسوسان ايشان را ببلاد مسلمين جاى ندهند و ساير
دستوراتى كه درباره قتال با آنها و مستحبات و مكروهات آن مى باشد.
قسم دوم جهاد با بغاه است كه جمع باغى است و باغى كسى است كه بر معصوم از ائمه
"ع" خروج كند خواه يك نفر باشد مانند ابن ملجم لعنه الله، يا بيشتر مانند اهل جمل و
صفين، كه آنهم مانند قسم اول واجب كفائى است كه واجب مى شود قتال با ايشان تا باز
گردند بطاعت امام "ع" و باقى احكام آن بمانند احكام قسم اول است.
قسم سوم جهاد با كسى است كه مى خواهد نفس محترمه اى را بكشد يا مالى را بگيرد يا
حريمى را اسير كند خواه محرم شخص مدافع باشد يا زنهاى مسلمين، كه اين قسم را دفاع
مى گويند.
قسم چهارم جهاد با كسانى كه بمشركين كمك مى كنند بر عليه مسلمين بگونه اى كه
ترسيده مى شود از استيلاء ايشان بر بلاد مسلمين و گرفتن اموال مسلمين و آنچه شبيه
بآن است يا هجوم ايشان بر مسلمين كه از هجوم آنها بر بيضه اسلام و جماعت و اصل
اسلام ترسيده شود "كه اصل اسلام از بين برود يا جماعت مسلمين از بين بروند يا
اموالشان غارت شود و يا ناموسشان اسير شود" كه اين هم دفاع است كه واجب است دفع
دشمن بر شخص قادر، مساوى است مرد باشد يا زن، سالم باشد يا كور و مريض، حر باشد يا
بنده، كه بر همه واجب است دشمن را دفع كنند و اين دو قسم كه دفاع است بدون اذن امام
و نايب او واجب است.
قسم پنجم جهاد با نفس است كه آن جهاد اكبر است و آن چهار قسم جهاد اصغر، همچنان
كه در وسائل الشيعه از موسى بن جعفر از پدرش از آباء گرامش از اميرالمومنين عليهم
السلام روايت شده فرمود: كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" سپاهى را براى
جنگ فرستاد پس از مراجعت بآنها فرمود: مرحبا بمردمى كه پيكار كوچك را انجام دادند
ولى باقيمانده براى آنها مبارزه ى بزرگتر، رعض كردند: اى رسول خدا جهاد بزرگتر
كدامست؟ فرمود: جهاد با نفس، و فرمود: كه نيكوترين مبارزه جهاد با نفسى است كه در
داخل پيكر و بين دو پهلوست. و در حديث ديگر فرمود: دشمن ترين دشمنانت نفس توست كه
بين دو پهلويت قرار دارد.
پس جهاد با دشمن ترين دشمنان جهاد اكبر است و هر كس در هر يك از اين جهادها براى
خدا قيام كند و كشته شود شهيد است كه در بعضى احكام با هم اختلاف دارند كه برخى از
شهدا غسل و كفن نمى خواهند با همان لباس خود دفن مى شوند و برخى غسل و كفن مى
خواهند ولى هر دو شهيد هستند كه براى شهيد در احاديث فضائل بسيار ذكر شده همچنان كه
اميرالمومنين "ع" هم در اين خطبه بيان فرمودند، و هر كس اى جهادها را با شرائطى كه
بر او واجب شده ترك كند خداوند جامه ى ذلت و خوارى و رداى بلا و گرفتارى باو مى
پوشاند كه در خاتمه بيك حديث در فضيلت شهيد اشاره مى شود. در وسائل الشيعه و روضه
الواعظين رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: براى شهيد هفت خصلت است از
جانب خدا
1- اول قطره از خون او كه ريخته شود گناهش بخشيده مى شود
2- سرش در دامن دو زوجه او از حورالعين واقع شود و غبار از صورتش پاك مى كنند و
مى گويند مرحبا بتو، و او هم مقل آن را بآندو مى گويد
3- از لباس بهشتى باو پوشيده مى شود
4- خزينه هاى بهشت بابوى خوش براى او آورده مى شود هر كدام را كه بگيرد با اوست
5- منزلش را "قبل از شهادت در بهشت" مى بيند
6- بروح او گفته مى شود در بهشت هر كجا كه مى خواهى برود
7- نظر بوجه خدا "يعنى خشنودى خدا" مى كند و اين كه بهشت هر آينه راحتى براى هر
پيغمبر و شهيدى است.
-
شهيدان را بچشم كم مبين كايشان بهر زخمى
اگر رفتند با درد و الم زين عالم ناخو
بدار الخلد بى درد و الم خوش عالمى دارند
-
كه اينجا يافتند آنجا ز رحمت مرهمى دارند
بدار الخلد بى درد و الم خوش عالمى دارند
بدار الخلد بى درد و الم خوش عالمى دارند
حرام بودن ربا
و قال عليه السلام: من اتج بغير فقه فقد ارتطم فى ا لربا
در حكم و كلمات قصار 439 فرموده است: كسى كه بدون دانستن احكام دين داد و ستد
كند در ربا فرو رود "كه از آن نتواند خود را بيرون كشد".
يكى از ضروريات دين حرمت رباست كه صريح آن قرآن است كه در سوره بقره آيه 276 مى
فرمايد: و احل الله البيع و حرم الربوا "و خدا خريد و فروش را حلال كرده و ربا را
حرام كرده"
اصل معنى ربا فايده وسدى است كه وام دهنده بابت طلب خود مى گيرد يا پولى كه از
بابت منافع پول از بدهكار گرفته مى شود كه از نظر شرع مقدس در بسيارى از معاملات و
داد و ستدها راه پيدا مى كند كه اميرالمومنين "ع" در اين جمله بآن اشاره فرمودند كه
اگر بدون دانستن احكام دين داد و ستد كند در ربا فرو رود كه بحث ما درباره مسائل
فقهيه آن نيست آن مربوط بفتاواى مراجع تقليد متع الله المسلمين بطول بقائهم مى باشد
بحث ما درباره مضرات اخلاقى و اجتماعى آن كه باعث حرمت آن شده، و اين كه ما بايد
قائل بحرمت آن باشيم و اگر منكر حرمت آن شويم منكر ضرورى دين شديم و اگر بدانيم كه
آن ضرورى دين است و منكر شويم مرتد مى شويم مى باشد كه مرحوم مجلسى حرمت ربا را از
ضرورى دين شمرده.
در قرآن كريم همچنان كه روش اين كتاب آسمانى چنين است كه امرى را كه مردم مرتكب
مى شدند يك باره تحريم نكرده ابتدا مضرات اخلاقى و اجتماعى آن را بيان مى فرمايد و
بعد حكم حرمت آن را مى فرمايد يا تدريجا آن را نكوهش كرده و بعد حرام مى فرمايد،
درباره ربا هم اين روش بكار رفته كه در چهار مرحله آن را بيان فرموده، ابتدا آن را
بصورت يك پند اخلاقى در سوره روم آيه 38 مى فرمايد و ما اتيتم من ربا ليربو فى
اموال الناس فلا يربوا عندالله "و آنچه مى دهيد از زيادتى در معامله و يا هديه و
بآن توقع مزيد مكافات را داريد نه قصد قربت، تا بيفزايد آن چيز در مالهاى مردمان پس
اين آيه مى فرمايد تنها از ديدگاه افراد سو جو و مادى، بثروت ربا خوار از راه سود
گرفتن اضافه مى شود اما در پيشگاه خداوند و از نظر معنوى هيچ چيز بر وضع ربا خوار
افزوده نمى شود زيرا از مال او جز يك غذائى كه بخورد و پوشاكى كه بپوشد آنهم از
حرام چيز ديگر نصيب او نمى شود بقيه مال به ورثه او مى رسد و حساب و گناه و عذابش
براى اوست.
در مرحله دوم با لحن شديدترى ربا خوارى يهودان را مورد انتقاد قرار داده و آنها
را بشدت تقبيح مى كند كه در سوره نساء آيه 159 مى فرمايد: و اخذهم الربوا و قد نهوا
عنه و اكلهم اموال الناس بالباطل و اعتدنا للكافرين منهم عذابا اليما "و ديگر بسبب
گرفتن ايشان ربا را و حال آن كه نهى كرده شده بودند از گرفتن آن در تورات، و ديگر
بسبب خوردن ايشان مالهاى مردمان را بامرى باطل "مانند رشوه و غصب و ساير وجوه
محرمه" و آماده كرديم براى كافران از ايشان عذابى دردناك.
مرحله سوم نوعى مخصوص از رباى فاحش تحريم شد ه نرخ سود بقدرى بالا باشد كه در
اندك مدت بدهكارى به چندين برابر اصل پول برسد و در نتيجه بدهكار از زندگى ساقط شود
كه در سوره آل عمران آيه 125 مى فرمايد: يا ايها الذين امنوا لا تاكلوا الربا
اضعافا مضاعفه و اتقوا الله لعلكم تفلحون "اى كسانى كه ايمان آورده ايد مخوريد مال
ربا را در حالتى كه زيادتى بر هم افزوده باشد و بترسيد از خدا شايد شما رستگار
شويد".
مرحله چهارم حرمت اكيد در سوره بقره آيه 276 كه بآن اشاره شد و در آيه 278 و 279
آن را اعلام جنگ با خدا و رسول او خوانده كه مى فرمايد يا ايها الذين آمنوا اتقوا
الله و ذروا ما بقى من الربوا ان كنتم مومنين، فان لم تفعلوا فاذنوا بحب من الله و
رسوله و ان تبتم فلكم روس اموالكم لا تظلمون و لا تظلمون "اى كسانى كه ايمان آورده
ايد بترسيد از عذاب خدا و واگذاريد آنچه باقى مانده از ربا و زيادى ربا را نگيريد
اگر براستى اهل ايمانيد پس ارگترك ربا نكرديد پس اعلام دهيد بجنگ كردن با خدا و
رسول او، و اگر توبه كنيد از گرفتن ربا پس براى شماست سرمايه هاى شما نه شما ظلم
كنيد بر مديون و زياده از او طلب كنيد و نه ستم كرده شويد يعنى بر شما ستم نكنند و
از سرمايه شما چيزى نكاهند".
در اينجا به چند حديث اشاره مى شود در وسائل الشيعه از كلينى و صدوق از هشام بن
سالم روايت كرده كه امام صادق "ع" فرمود: يك درهم ربا نزد خدا شديدتر است "گناهش"
از هفتاد زنا كه تمام آنها را با محرم خود انجام داده باشد "در حديث ديگر است كه با
محرم خود در مسجد الحرام انجام داده باشد" در همان كتاب از هشام بن حكم روايت شده
كه از حضرت صادق "ع" از علت تحريم ربا پرسيد حضرت فرمود: كه اگر ربا حلال بود هر
آينه مردم تجارتها را ترك مى كردند و احتياج به تجارتها نداشتند پس خدا ربا را حرام
كرد تا مردم از حرام نفرت پيدا كنند و بسوى حلال و تجارتها از خريد و فروش بروند پس
باقى بماند آن بين ايشان در قرض "كه اگر قرض هم دادند سود نگيرند و توقعى نداشته
باشند".
در عيون اخبار الرضا بسندش از محمد بن سنان روايت كرده كه على بن موسى الرضا "ع"
در جواب مسائل او مرقوم فرمودند: و علت حرام كردن ربا، جز اى اين نيست خدا از آن
نهى فرمود براى آنچه در او از فساد اموال بود زيرا انسان زمانى كه خريد يك درهم را
بدو درهم بهاى يك درهم يك درهم است و بهاى درهم ديگر باطل است پس خريد و فروش ربوى
در هر حال بر مشترى و فروشنده نقصان است "ربا دهنده مالش كم مى شود و ربا گيرنده
مالش بحرام مخلوط مى شود كه آن هم نقصان است" پس خداى تبارك و تعالى ربا را حرام
فرمود براى علت فساد اموال همچنان كه باز داشت، سفيه را از اين كه مالش باو داده
شود براى ترسيدن بر او از فاسد كردن مالش، تا دانسته شود از او نمو فكريش "كه از
نقصان فكرى درآمده و براه راست مى رود" پس براى اين علت خدا ربا را حرام فرمود، و
خريد و فروش يك درهم بدو درهم خريد و فروش نقد بنقد است "كه بواسطه مدت نبايد زياد
شود" و علت حرام گردانيدن ربا بعد از بينه و حجت براى خاطر آن چيزى است كه در آن از
سبك شمردن بحرام است كه خدا حرام كرده و آن گناه كبيره است بعد از بيان و حرام كردن
خداى تعالى آن را، و نمى باشد آن سبك شمردن از او مگر سبك شمردن بحرام گردانيدن
براى حرام "كه نمى خواهد حرام را بر خود حرام گرداند" و سبك شمردن حرام خدا داخل
شدن در كفر است و علت حرام گردانيدن ربا بنظر بصيرت براى علت رفتن نيكى و كار نيك،
و تباه شدن اموال و ميل مردم در سود "پول گرفتن" و قرض الحسنه را واگذاشتن است در
حالى كه قرض الحسنه از كارهاى خوب است و براى علت آنچه در آن از فساد و ظلم و
نابودى اموال است. در عقاب الاعمال پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: و هر
كس ربا خورد خدا شكم او را از آتش جهنم پر خواهد كرد بقدرى كه ربا خورده، و اگر از
مال ربوى ثروتى بدست آورد خداى تعالى از او چيزى از عملش را نپذيرد و پيوسته مورد
لعن خدا و فرشتگان باشد تا مادامى كه از آن مال نزد او يك قيراط باشد. در وسائل از
حضرت على "ع" روايت شده فرمود: كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" ربا را و
خورنده آن و فروشنده و خريدار و نويسنده و گواهان آن را لعن فرمود.