امامت و ولايت
الا ان مثل ال محمد "صلى الله عليه و آله" كمثل نجوم السماء، اذ خوى نجم طلع
نجم
در خطبه 99 مى فرمايد: آگاه باشيد مثل آل محمد "صلى الله عليه و آله و سلم"
"ائمه "ع"" مانند ستارگان آسمان است كه هر زمان ستاره اى ناپديد شد ستاره اى
آشكار مى گردد "چون يكى از ايشان دنيا را بدرود گفت ، ديگرى بجايش نشيند و هرگز
زمين از وجود ايشان خالى نماند"
در اين جمله حضرت، ائمه "ع" را به ستارگان تشبيه كرده كه همانطورى كه در شب
ستارگان، راهنماى گمشدگان است ايشان هم راهنماى گمراهانند كه يكى پس از ديگرى
مردم را راهنمائى كردند چنانچه در سوره انعام آيه 97 مى فرمايد و هو الذى جعل
لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البر و البحر "و اوست كه آفريد براى نفع شما
ستارگان را تا به نور و طلوع و مواضع آنها در تاريكيهاى خشكى و دريا راه يابيد"
كه در تفسير اين آيه آمده است براى اينكه از ستارگان آنچه در مقابل و پشت سر و
طرف راست و چپ است كه بواسطه هر كدام از آنها در سفرها و در شهرها و در قبله و
اوقات شب، و به راهها در راههاى خشكيها و درياها راه راست يافت مى شود . كه در
تفسير مجمع البيان و صافى از تفسير على بن ابراهيم قمى نقل كرده اند فرمود:
ستارگان آل محمد عليهم السلام هستند. در اثبات الهداه از تفسير عياشى از معلى
بن خنيس از حضرت صادق "ع" روايت كرده در قول خداى تعالى و علامات و با لنجم هم
يهتدون "و نشانه هائى "نهاد" و ايشان بستاره راه مى يابند" فرمود: ستاره رسول
خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" است و نشانه ها اوصياءند كه مردم بايشان راه
مى يابند.
در روضه الواعظين رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: همانا خداى
تعالى ستارگان را امان براى اهل آسمان قرار داد پس هميشه آسمان برپاست چندانكه
ستارگان پراكنده شدند آسمان شكافته شود و همانا خدا اهل بيت مرا امان براى اهل
زمين قرار داد پس بواسطه ايشان در آن سالى كه اهل بيت در ميان ايشان باشند عذاب
نازل نمى شود و چون اهل بيت من گرفته شوند عذاب نازل شود. در بحار الانوار از
امالى بسندش از جابر انصارى روايت كرده گفت: رسول خدا "صلى الله عليه و آله و
سلم" روزى با ما نماز صبح خواند، سپس روى بما كرد و حديث مى كرد ما را، پس
فرمود: اى مردم كسى كه خورشيد را نيافت پس بايد متمسك بماه شود، و كسى كه ماه
را نيافت پس بايد متمسك به فرقدان "دو ستاره نزديك قطب شمالى" شود، جابر گويد:
من و ابو ايوب انصارى برخاستيم و با ما انس بن مالك بود، گفتيم: اى رسول خدا
خورشيد كيست؟ فرمود: من، پس آنگاه حضرت براى ما مثلى زد، فرمود: بدرستى كه خداى
تعالى آفريد ما را، پس قرار داد ما را بمنزله ستارگان آسمان كه هر وقت ستاره اى
ناپديد شود ستاره اى طلوع مى كند، پس من خورشيدم پس هر گاه مرا برد پس تمسك
جوئيد بماه، گفتيم: ماه كيست؟ فرمود: برادرم و وصيم و وزيرم و ادا كننده دنيم و
پدر فرزندانم و خليفه ام در اهلم "على بن ابطالب ''ع''" گفتيم: فرقدان كيست؟
فرمود: حسن و حسين "ع"، سپس مدتى درنگ نمود، پس فرمود، ايشان و فاطمه و حال
آنكه او زهره عترت من و اهل بيت من است ايشان با قرآنند و قرآن با ايشان كه از
قرآن جدا نمى شوند تا لب حوض كوثر بر من وارد شوند.
همچنانكه در جمله دوم فرمود: هر زمان ستاره اى ناپديد شد ستاره اى آشكار مى
گردد، يعنى زمين هرگز خالى از حجت نخواهد ماند كه اگر خالى از حجت بماند در آن
صورت در هم فرو ريزد. در اصول كافى حسين بن ابى العلاء گويد: بامام صادق "ع"
عرض كردم: ممكن است زمين باشد و امامى در آن نباشد؟ فرمود: نه، گفتم: دو امام
در يك زمان مى شود؟ فرمود: نه، مگر اينكه يكى از آنها خاموش باشد "بوظائف امامت
قيام نكند مانند حضرت امام حسين "ع" در زمان امام حسن "ع"".
در همان كتاب امام صادق "ع" مى فرمود: اگر در زمين جز دو نفر باقى نباشند
يكى از آن دو امام است. و در همان كتاب ابو حمزه گويد: بامام صادق "ع" عرض
كردم: زمين بدون امام مى ماند؟ فرمود: اگر زمين بدون امام باشد فرو رود "نظمش
از هم بپاشد".
امامت و ولايت
ان الائمه من قريش غرسوا فى هذا البطن من هاشم: لاتصلح على سواهم ، و لا
تصلح الولاه من غيرهم
در خطبه 144 مى فرمايد: بتحقيق ائمه و پيشوايان دين از قريش هستند كه از
هاشم بوجود آمده اند "و از نسل على و فاطمه "ع" ظاهر گشته اند" امامت و خلافت
بر غير ايشان سزاوار نيست و خلفاى غير آنان "كه بنا حق روى كار آمدند" صلاحيت
ندارند "كه اين كلام صراحت بر دوازده امام "ع" دارد"
از اين كلام حضرت، امامت دوازده امام "ع" بروشنى ثابت مى شود زيرا خلفا از
قريش نبودند و اين مطلبى نيست كه شيعه احاديث بسيارى درباره ى آن داشته باشد
بلكه مذاهب چهار گانه اهل سنت هم احاديثى در اين باره كه ائمه "ع" از قريش
هستند و تعداد آنها دوازده نفر است حتى با ذكر اسامى ايشان نقل كرده اند كه سيد
بن طاوس "ره" در الطرائف هفده حديث از مذاهب چهار گانه در اين باره نقل مى كند
كه به برخى از آنها اشاره مى شود. بخارى و مسلم در صحيح خود بسندشان كه به
عبدالله عمر مى رسد روايت كرده اند كه عبدالله عمر گفت: رسول خدا "صلى الله
عليه و آله و سلم" فرمود: هميشه اين امر "امامت" در قريش است چندانكه از مردم
دو نفر باقى بمانند. بخارى در صحيح خود در جزء دوم از اجزاء هشتگانه بسندش
روايت كرده كه جابر بن سمره گفت: شنيدم پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" مى
فرمايد: بعد من دوازده امير مى باشد پس كلمه اى فرمود كه من آن را نشنيدم "از
پدرم پرسيدم" پدرم گفت كه آن حضرت فرمود: تمامشان از قريشند. و از خوارزمى در
كتابش بسندش از ابى سليمان راعى "چوپان" رسول خدا "ص" روايت مى كند كه گفت
شنيدم رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" مى فرمايد: شب معراج خداى جليل بمن
فرمود: امن الرسول بما انزل اليه من ربه "رسول بآنچه از جانب پروردگارش بسوى او
فرستاده شد گرويد" پس عرض كردم: والمومنون "و مومنون هم گرويدند" فرمود: تصديق
مى كنى اى محمد كسى را كه راى امتت خليفه گردانى؟ عرض كردم: "تصديق مى كنم" كه
خوب خليفه ايست. فرمود: على بن ابيطالب؟ عرض كردم: آرى اى پروردگار من. فرمود:
اى محمد همانا من واقف باهل زمين بودم پس ترا از آن برگزيدم و براى تو اسمى از
اسمهاى خودم مشتق كردم پس در مكانى ياد نمى شوم مرگ تو با من ياد مى شوى، پس
منم محمود و توئى محمد، سپس واقف بزمين بودم در مرحله دوم پس از آن على را
برگزيدم و براى او اسمى از اسمهاى خودم مشتق كردم پس منم اعلى و اوست على، اى
محمد همانا من آفريدم تو و على و فاطمه و حسن و حسين و ائمه از فرزندان حسين را
از شبح نورى از نور خودم، و ولايت شما را بر اهل آسماونها و زمين ظاهر و آشكار
ساختم پس كسى كه آن را پذيرفت نزد من از مومنين است و كسى كه آن را انكار كرد
نزد من از كافرين است، اى محمد اگر بنده اى از بندگانم مرا عبادت كند تا هلاك
شود يا مثل مشك كهنه پوسيده شود سپس بيايد مرا در حالى كه انكار ولايت شما را
بكند او را نمى آمرزم تا اقرار بولايت شما كند. اى محمد دوست دارى كه ايشان را
ببينى؟ عرض كردم: آرى، اى پروردگار من. فرمود: بطرف راست عرش نگاه كن، پس نگاه
كردم ناگهان من با على و فاطمه و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و
جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن
بن على و مهدى، در درخششى از نور در حال قيام نماز مى خواندند و مهدى در وسط
ايشان بمانند ستاره روشن در بين ايشان بود. و فرمود: اى محمد ايشان حجتهايند و
اين "مهدى" طلب كننده خون عترت توست، اى محمد بعزت و جلالم سوگند او حجت واجبه
براى دوستان و انتقام گيرنده از دشمنان من است.
امامت و ولايت
نحن الشعار و الاصحاب
در خطبه 153 مى فرمايد: ما اهل بيت "از جهت نزديك بودن به پيغمبر ''صلى الله
عليه و آله و سلم''" چون پيراهن "تن او" هستيم، و اصحاب "آن حضرت" مى باشيم
"بآنچه بر او نازل شده ايمان آورده و تصديق نموديم"
در اين جمله كوتاه حضرت نزديك بودن خودشان را به پيغمبر "صلى الله عليه و
آله و سلم" بيان مى فرمايد زيرا در ميان صحابه كسى از ائمه "ع" به پيغمبر "صلى
الله عليه و آله و سلم" نزديكتر نيست و چون روش ما چنين است كه طبق حديثى كه
وارد شده كلام ايشان را با كلام خودشان تفسير مى كنيم بنابر اين، جمله فوق را
هم با بيان موسى بن جعفر "ع" تفسير مى كنيم. در عيون اخبار الرضا از جمله
سوالهاى هارون الرشيد از موسى بن جعفر "ع" است كه گفت: خبر بده مرا، چرا "شما"
بر ما فضيلت داريد ما "و شما" از يك درختيم و فرزندان عبدالمطلب و ما و شما يكى
هستيم، من فرزند عباسم و شما فرزند ابوطالبيد، و آندو عموى رسول خدا "صلى الله
عليه و آله و سلم" هستند، و قرابت آن دو به پيغمبر مساوى است؟ پس گفتم: ما
نزديكتريم. گفت: چگونه شما نزديكتريد؟ گفتم: براى اينكه عبدالله و ابوطالب از
پدر و مادر يكى هستند و پدر شما عباس نه از مادر عبدالله بود نه از مادر
ابوطالب. و در قسمت ديگر پرسيد: چرا روا داشتيد براى عامه خاصه كه شما را به
رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" نسبت بدهند و بشما بگويند: اى فرزندان
رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" و حال آنكه شما فرزند على هستيد، و جز
اين نيست مرد نسبت به پدرش داده مى شود و فاطمه جز اين نيست او ظرف است و
پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" جد مادرى شماست؟ پس گفتم: اگر پيغمبر "صلى
الله عليه و آله و سلم" زنده شود و بدنيا برگردد و دختر ترا خواستگارى كند آيا
او را اجابت مى كنى؟ گفت: سبحان الله چرا اجابت نكنم؟ "يا چگونه اجابت نكنم؟"
بلكه بر عرب و عجم و قريش بواسطه آن افتخار مى كنم. پس باو گفتم: ليكن آن حضرت
نه دختر مرا خواستگارى مى كند و نه من دخترم را باو تزويج مى كنم، گفت: چرا؟
گفتم: زيرا او مرا زاده "من از او بوجود آمدم" و ترا نزاده "تو از او بوجود
نيامدى" گفت: احسنت يا موسى، سپس گفت: چگونه مى گوئيد ما ذريه پيغمبريم در حالى
كه پيغبر "ص" پشتى نداشت و جز اين نيست پشت براى پسر است نه براى دختر، و شما
فرزند دختريد و حال آنكه براى دختر پشتى نيست؟ "پس از آنكه حضرت از او مى خواهد
و او را قسم مى دهد كه از اين مسئله بگذرد و او قبول نمى كند" گفتم: اعوذ بالله
من الشيطان الرحيم بسم الله الرحمن الرحيم و من ذريته داود و سليمان و ايوب و
يوسف و موسى و هارون و كذالك نجزى المحسنين و زكريا و يحيى و عيسى و الياس
"انعام آيه 84 و 85:و از فرزندان او "ابراهيم" داود و سليمان و ايوب و يوسف و
موسى و هارون و همچنين سزادهيم نيكوكاران را، و زكريا و يحيى و عيسى و الياس"
پدر عيسى كيست؟ گفت: براى عيسى پدرى نيست، پس گفتم: جز اين نيست ملحق كرديم او
را بذريه هاى انبياء "ع" از طرق مريم "ع" و همچنين ما ملحق شديم بذريه هاى
پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" از طرف مادرمان فاطمه "ع" زياد بكنم ترا؟
گفت: بياور، گفتم: فرمايش خداى عزوجل، فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم
فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم
نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين "آل عمران آيه 54- پس كسى كه ترا در آن
مجادله كند پس از آنچه ترا از دانش آمد پس بگو بيائيد بخوانيم پسرانمان را و
پسرانتان را و زنانمان را و زنانتان را و نفسهايمان را و نفسهايتان را پس زارى
نمائيم پس لعنت خدا را بر دورغگويان بگردانيم" احدى خوانده نشد كه او با پيغمبر
"صلى الله عليه و آله و سلم" زير كساء داخل شود نزد مباهله نصارى جز على بن
ابيطالب و فاطمه و حسن و حسين، پس تاويل فرمايش خداى تعالى "ابنائنا" حسن و
حسين است و "نسائنا" فاطمه، و "انفسنا" على بن ابيطالب "ع" است الخ.
احاديثى كه از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" از طريق اهل سنت و شيعه
در اين باب
بصورتهاى مختلف كه نزديك بودن ايشان را به پيغمبر "صلى الله عليه و آله و
سلم" از تمام صحابه و نزديكان آن حضرت ثابت مى كند اگر بخواهيم نقل كنيم خود
كتابى خواهد شد. از قبيل احاديث من و على "ع" از يك نور هستيم، و حديث غزوه
خيبر كه فرمود: فردا علم را بمردى مى دهم كه خدا و رسولش او را دوست مى دارند و
او هم خدا و رسولش را دوست مى دارد كه فردا علم را به على "ع" داد، و همچنين
احاديث على "ع" برادر من است. على "ع" از من است و من از على "ع" هستم. هر كه
على "ع" را بيازارد مرا آزرده. كسى كه دوست بدارد مرا و دوست بدارد اين دو "حسن
و حسين ''ع''" را و پدر آن دو، و مادر آن دو را، با من در درجه من است روز
قيامت. و از عبدالله عمر روايت كرده اند گفت: شنيدم رسول خدا "صلى الله عليه و
آله و سلم" را در حالى كه از آن حضرت سوال شد بكدام نوع سخنى پروردگارت شب
معراج با تو گفتگو كرد؟ فرمود: بنوع سخن على بن ابيطالب، پس الهام كرد مرا خدا
اينكه گفتم: پروردگارا تو با من گفتگو كردى يا على؟ پس فرمود: اى احمد من چيزى
بمانند اشياء نيستم و قياس بمردم نمى شوم "يعنى براى من جوارح نيست كه با آن
سخن بگويم" و وصف به شبهه ها و گمانها نمى شوم، آفرديم ترا از نورم و آفريدم
على را از نور تو، پس واقفشدم بر پنهانيهاى قلبت، نيافتم در قلبت كه محبوبتر
باشد نزد تو از على بن ابيطالب پس گفتگو كردم ترا بزبان او، و سخن او، بعلت
اطمينان و آرام گرفتن قلبت. و در حديث كساء كه از جابر بن عبدالله انصارى نقل
شده آمده: فلما اكتملنا جميعا تحت الكساء اخذ ابى رسول الله بطرفى الكساء و
اومى بيده اليمنى الى السماء و قال اللهم ان هولاء اهل بيتى و خاصتى و حامتى
لحمهم لحمى و دمهم دمى يولمنى ما يولمهم و يحزننى ما يحزنهم انا حرب لمن حاربهم
و سلم لمن سالمهم و عدو لمن عاداهم و محب لمن احبهم انهم منى و انا منهم "پس
زمانى كه جمع شديم ما پنج تن در زير كساء، گرفت پدرم رسول خدا "صلى الله عليه و
آله و سلم" دو طرف كساء را و بدست راست اشاره بسوى آسمان نمود و عرض كرد:
خداوندا بدرستى كه اينها اهل بيت و خواص من مى باشند گوشت ايشان، گوشت من، و
خونشان، خون من است اذيت مى كند مرا آنچه اذيت مى كند آن ها را، و غمگين مى كند
مرا آنچه غمگين مى كند آنها را، من طرفم با هر كه طرفست با آنها، و صلحم با هر
كه صلح است با آنها، و دشمنم با هر كه دشمنست با آن ها، ودسنم با هر كه دوستى
كند با آنها، ايشان از من و من از ايشانم" و ساير احاديث و آياتى كه در شان
ايشان نازل شده.
امامت و ولايت
و الخزنه و الابواب، و لا توتى البيوت الا من ابوابها فمن اتاها من غير
ابوابها سمى سارقا
در خطبه 153 مى فرمايد: و ما خزانه داران و درها "ى علوم و معارف" هستيم و
داخل خانه ها نمى توان شد مگر از درهاى آنها، پس كسى را كه از غير درها وارد
خانه ها شود دزد مى نامند "كسى كه از غير ما بخواهد بخدا و رسول آشنا شود از
دين بى بهره و در آخرت گرفتار عذاب است"
در اين كلام موجز اثر، حضرت به دو مطلب مهم اشاره فرموده، اول ائمه "ع"
خزانه داران و درهاى علوم و معارف هستند، دوم وارد شدن در خانه توحيد از راه
ائمه "ع" است و كسى كه از غير اين راه بخواهد داخل آن خانه شود در هلاكت و عذاب
واقع شده، و به خدا و پيغمبرش خيانت كرده. در اصول كافى امام صادق "ع" در آخر
يك حديث فرمود: كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمودند: من شهرم و
على در است، دروغ گويد هر كه گمان كند از غير در بشهر درآمده، و نيز دروغ گويد
هر كه گمان كند مرا دوست داشته و على صلوات الله عليه را دشمن دارد. در روضه الواعظين در حديث غدير خم كه از
امام باقر "ع" روايت كرده كه در قسمتى از آن پيغمبر "صلى الله عليه و آله و
سلم" فرمود: اى گروههاى مردم، من شهر حكمت و دانشم و على در آنست و هرگز بشهر
داخل نتوان شد مگر از در، دروغ گويد هر كه گمان كند مرا دوست دارد و حال آنكه
على را دشمن دارد. در احتجاج طبرسى "ره" از اصبغ بن نباته روايت كرده گويد: نزد
اميرالمومنين "ع" نشسته بودم كه ابن كوا آمد پس گفت: اى امير مومنان در فرمايش
خداى عزوجل و ليس البر بان تاتوا البيوت من ظهورها ولكن البر من اتقى و اتوا
البيوت من ابوابها "بقره آيه 189- نيكوكارى بدان نيست كه از پشت ديوار بخانه
درآئيد چه اين كار ناشايسته است و نيكوئى آنست كه پارسا باشيد و خانه ها را از
درهاى آن درآئيد" بيوت و خانه ها كيستند؟ على "ع" فرمود: ما خانه هائيم كه امر
كرد خدا بآن كه از درهاى آن درآئيد، ما باب الله و بيوت اوئيم كه "علوم و
معارف" از آنها بيرون آيد پس كسى كه ما را متابعت كرد و اقرار بولايت ما كرد
بتحقيق از درهاى آن بيوت درآمده، و هر كه مخالفت ما را كند و غير ما را بر ما
برگزيند محققا از پشت ديوارها بخانه ها درآمده. در تفسير نور الثقلين از
اميرالمومنين "ع" روايت كرده در حديث طولانى كه در قسمتى از آنست: محققا خدا
براى علم اهلى را قرار داد، و بر بنده هاى طاعت ايشان را واجب كرد بفرمايش خداى
تعالى و اتوا البيوت من ابوابها "خانه ها را از درهاى آن درآئيد" و بيوت همان
خانه هاى علمى است كه انبياء آن را بوديعه گذاشتند و درهاى آن اوصياء ايشان
است. در تفسير مجمع از حضرت امام محمد باقر "ع" روايت شده فرمود: آل محمد ابواب
خدا و وسيله و دست آويز او، و خوانندگان و پيشوايان بسوى بهشت و راهنمايان بهشت
تا روز قيامتند. ابو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ "صفار" كه از اصحاب امام حسن
عسكرى "ع" است و در سال 290 هجرى وفات كرده در كتاب خود بصائر الدرجات 16 حديث
نقل كرده در اين كه ائمه "ع" خزانه داران خدا در آسمان و زمين بر علم او هستند
كه بيك حديث آن اشاره مى كنيم بسندش از سوره بن كليب روايت كرده گويد حضرت باقر
"ع" براى من فرمود: بخدا قسم كه ما خزانه داران خدا در آسمان و زمين او هستيم
نه بر طلا و نه بر نقره، بلكه بر علم او "يعنى خزانه داران علم او هستيم بآنچه
در آسمان و زمين است"
از طريق اهل سنت هم بهمين مضامين احاديثى نقل شده كه بچند حديث اشاره مى
شود. در ينابيع الموده از ترمذى و ابن المغازلى بسندشان از على "ع " روايت كرده
اند كه گفت رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: منم خانه ى حكمت و على
باب آنست. و از موفق بن احمد و حموينى و ديلمى در فردوس و صاحب كتاب مناقب از
مجاهد از ابن عباس و ابن مغازلى از حذيفه بن يمان از على "ع" روايت كرده اند
گفت رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: من شهر علمم و على باب آن شهر
است و خداوند فرموده نيآئيد بيوت را جز از درهاى آنها. و ابن مغازلى بسند خود
از محمد بن عبدالله روايت كرده كه گفت حديث كرد ما را على بن موسى الرضا از پدر
خود از پدران خود از اميرالمومنين على "ع" كه گفت فرمود رسول خدا "صلى الله
عليه و آله و سلم": اى على من شهر علمم و تو در آنى، دروغ مى گويد كسى كه گمان
كند كه او مى رسد بسوى شهر مگر از سمت باب و در. و صاحب كتاب ينابيع الموده از
اصبغ بن نباته روايت كرده گفت: چونكه نشست على "ع" در خلافت "ظاهرى" خطبه ى
انشاء فرمود كه آن را ابو سعيد خذرى تا آخرش ذكر كرده پس فرمود به حسن
عليهماالسلام اى پسر من بالاى منبر برو و سخن بگو، پس بالا رفت و بعد از حمد و
درود بر پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: اى مردم از جدم "صلى الله
عليه و آله و سلم" شنيدم كه مى فرمود: من شهر علمم و على در آنست و آيا در شهر
آمده مى شود مگر از در آن، پس فرود آمد، پس فرمد به حسين عليه السلام بالاى
منبر برو و سخن بگو، پس بالا رفت بعد از حمد و درود بر پيغمبر "صلى الله عليه و
آله و سلم" فرمود: اى مردم شنيدم از جدم صلى الله عليه و آله كه مى فرمود:
بدرستى كه على مدينه ى هدايت است پس هر كس داخل شود آن مدينه را نجات يابد، و
هر كس تخلف جويد از آن هلاك شود، پس فرود آمد، پس على "ع" فرمود: اى مردم همانا
اين دو فرزندان رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" هستند و امانت او هستند
كه وديعه نهاده نزد امتش، و سوال كننده است از آن دو. و ابن مغازلى بسند خود از
سعيد بن جبير روايت كرده از ابن عباس "رض" كه گفت: رسول خدا "صلى الله عليه و
آله و سلم" فرمود: من شهر بهشتم و على در آنست پس هر كس اراده ى بهشت دارد پس
بايد بيايد آن را از در آن.
امامت و ولايت
انظروا اهل بيت نبيكم فالزموا سمتهم، و اتبعوا اثرهم، فلن يخرجوكم من هدى،
ولن يعيدوكم فى ردى.
در خطبه 96 مى فرمايد: باهل بيت پيغمبر خود "ائمه ''''ع''''" نگاه كنيد و از
طربقه ى ايشان جدا نشده، رفتارشان را پيروى كنيد كه هرگز شما را از راه راست
بيرون نمى برند و بهلاكت و گمراهى برنمى گردانند.
ائمه "ع" كه در قرآن كريم اطاعت ايشان را واجب فرموده، متابعت از ايشان هرگز
انسان را از راه راست بيرون نمى برد و بهلاكت و گمراهى برنمى گرداند بلكه شيعه
و پيرو ايشان بايد از رفتار ايشان پيروى كند و ايشان الگوهائى هستند كه شيعيان
ايشان، بايد در تمام شئون زندگى از ايشان سرمشق بگيرند. در اختصاص، شيخ مفيد
"ره" از حضرت صادق "ع" روايت كرده فرمود: همانا خداى تبارك و تعالى دوستى ما را
بر شما لازم گردانيد و طاعت ما را بر شما واجب فرمود، آگاه باشيد كسى كه از
ماست بايد بما اقتدا كند، بدرستى كه كار و حال ما ورع و پرهيزكارى و اجتهاد، و
رد كردن امانت به "اشخاص" خوب و بد، و صله رحم و اكرام ميهمان و عفو و گذشت از
بدكار است و هر كه بما اقتدا نكرد از ما نيست، و فرمود: بيخرد و سبك نباشيد
زيرا امامان شما بيخرد و سبك نيستند.
در علل الشرايع بسندش از جابربن يزيد جعفى روايت كرده كه گفت: بامام باقر
"ع" عرض كردم: براى كدام چيز به پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" و امام
احتياج پيدا مى شود؟ فرمود: براى ماندن عالم بر صلاح و نيكيش و آنكه خداى عزوجل
عذاب را از اهل زمين بردارد زمانى كه در آن پيغمبر يا امامى باشد خداى عزوجل
فرمود: و ما كان الله ليعذبهم و ان فيهم "تا تو اى پيغمبر "صلى الله عليه و آله
و سلم" در ميان ايشان هستى خدا آنان را عذاب نكند" و پيغمبر "صلى الله عليه و
آله و سلم" فرمود: ستارگان امان براى اهل آسمانند، و اهل بيت من امان براى اهل
زمينند پس زمانى كه ستارگان بروند اهل آسمان را مى آيد آنچه را كه كراهت و
ناپسند دارند و زمانى كه اهل بيت من بروند اهل زمين را مى آيد آنچه را كه
ناپسند دارند "امام باقر "ع" فرمود:" يعنى اهل بيت او ائمه "ع" كسانى هستند كه
خداى عزوجل طاعت ايشان را بطاعت خود مقرون ساخت فرمود يا ايها الذين آمنوا
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم "اى كسانى كه ايمان آورديد
اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" را و
صاحبان امرتان "كه از طرف خدا و رسولند يعنى ائمه "ع" را" و ايشان معصوم و مطهر
و پاكيزه اند، كسانى هستند كه گناه و نافرمانى نمى كنند و ايشان مويد و موفق و
درست كردار و راست گفتارند بواسطه ايشان خدا بندگانش را روزى مى دهد و بواسطه
ايشان شهرهايش آباد مى شود و بواسطه ايشان باران از آسمان نازل مى شود و بسبب
ايشان بركات زمين خارج مى شود و بسب ايشان اهل معصيت مهلت داده مى شوند و بعذاب
و عقوبت ايشان تعجيل نمى شود، روح القدس از ايشان جدا نمى شود و ايشان از روح
القدس جدا نمى شوند و "ايشان" از قرآن جدا نمى شوند و قرآن هم از ايشان صلوات
الله عليهم اجمعين جدا نمى شود.
اگر در قرآن كريم آيه ى براى شناخت امام نبود مگر آيه يا ايها الذين آمنوا
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول واولى الامر منكم كافى بود كه از اين آيه پى به
امامت على "ع" و يازده فرزندش ببريم و از ايشان پيروى كنيم و استدلال باين آيه
چنين است كه مى بينيم خداوند ما را امر فرموده به اطاعت اولى الامر، همچنان كه
امر فرموده باطاعت خودش و اطاعت رسولش، پس شناخت اولى الامر بر ما واجب است
همچنانكه شناخت خدا و رسولش واجب است سپس نظر مى كنيم به امت، مى بينيم در اولى
الامر اختلاف دارند دسته ى مى گويند: مراد از اولى الامر امراء هستند، گروهى مى
گويند: اولى الامر علماء هستند فرقه ى مى گويند: اولى الامر كسانى هستند كه امر
بمعروف و نهى از منكر مى كنند، و طائفه ى مى گويند: اوى الامر على بن ابيطالب و
يازده فرزندش عليهم السلام مى باشند. ما بدسته ى اول مى گوئيم آيا على "ع" از
امراء نبود؟ مى گويند: آرى، زيرا خودشان او را خليفه چهارم مى دانند. و بگروه
دوم مى گوئيم آيا على "ع" از علماء نبود؟ مى گويند: بلى، زيرا طبق گفتار خودشان
على "ع" از تمام مردم بعد از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" علمش بيشتر
بود. و بفرقه ى سوم مى گوئيم آيا على "ع" امر بمعروف و نهى از منكر نمى كرد؟ مى
گويند: آرى، زيرا خودشان در كتابهايشان بسيارى از اوامر و نواهى آن حضرت را نقل
كرده اند. پس مى بينيم حق با طايفه ى چهارم است كه على و يازده فرزندش "ع" را
اولى الامر مى دانند زيرا حضرت على "ع" باتفاق اجماع امت اولى الامر است اما
خلفاء ديگر از اجماع امت خارجند ، چون طائفه چهارم ايشان را غاصب مى دانند و
اولى الامر نمى دانند، و همچنين درباره علم آنها و امر به معروف و نهى از منكر
كردن آنها هم جاى بحث بسيار است كه از گفته ى آنها هم خارج شوند و جايز نيست
خداوند طاعت احدى را مطلقا واجب گرداند مگر كسى كه عصمت او ثابت شده باشد، و
خدا بداند كه باطن او مثل ظاهرش مى باشد و از تمام مردم برتبر باشد همچنانكه
رسول خدا برتر و بالاتر بود و اين صفات جز در على "ع" و يازده فرزندش ديده نمى
شود، چون خلفاء ديگر هيچكدام داراى عصمت و دو صفت ديگر نبودند زيرا همه امت
اتفاق دارند در اينكه آنها در ابتدا بت پرست بودند كه بزرگترين گناه است.
چطور مى شود با چنين اوصاف پيروى كردن از ايشان از راه راست انسان را بيرون
برود و بگمراهى بكشاند، كه اگر چنين بود خداوند امر باطاعت از ايشان نمى فرمود،
پس پيروى از ايشان صد در صد راه راست و دورى از ضلالت است.
امامت و ولايت
نحن شجره النبوه، و محط الرساله، و مختلف الملائكه، و معادن العلم و ينابيع
الحكمه.
در خطبه 108 مى فرمايد: ما ائمه "ع" از شجره ى نبوت هستيم و از خاندانى مى
باشيم كه رسالت و پيغام الهى در آنجا فرود آمده، و رفت و آمد فرشتگان در آنجا
بوده، و ما كانهاى معرفت و دانش و چشمه هاى حكمتها مى باشيم. در اين كلام چند
فضيلت ائمه "ع" را بيان فرمودند كه هر كدام دليلى بر امامت ايشان است آنان شجره
نبوتند يعنى از خاندان نبوت جدا نبودند مثل پيشوايان ديگر، چون ابو حنيفه و محد
بن ادريس شافع و احمد بن حنبل و مالك بن انس، كه نه پيغمبر را ديده اند و نه
نسبتى با پيغمبر داشتند پس امامانى كه در خاندان ايشان وحى نازل شده سزاوار
ترند بامامت، و از شاخه هاى آن درختند كه علوم پيامبر بتوسط پدرانشان بايشان
رسيده يعنى علومشان از خانه وحى و رفت و آمد فرشتگان بوده، و براى همين است كه
كانهاى معرفت و دانش و چشمه هاى حكمتها شده اند.
در بصائر الدرجات بسندش از امام باقر "ع" روايت كرده فرمود: ما از شجره ى
نبوت و بيت رحمت و كليدهاى حكمت و معدن علم و جاى نهادن رسالت و پيغام الهى و
محل رفت و آمد فرشتگان و موضع سر خدا هستيم و ما امانت خدا در ميان بندگانش
هستيم و ما حرم خداى اكبريم و ما عهد خدا هستيم پس هر كه بذمه ما وفا كند پس
بذمه خدا وفا كرده، و هر كه بعهد ما وفا كند محققا بعهد خدا وفا كرده و هر كه
ذمه و عهد ما را بشكند محققا ذمه و عهد خدا را شكسته است.
در همان كتاب از حضرت صادق "ع" روايت كرده كه ملائكه هر آينه نازل مى شوند
بر ما در منازل ما، و از حالى بحال ديگر برمى گردند بر فرش و بساط ما، و حاضر
مى شوند سر سفرها و طعام هاى ما و مى آورند براى ما در هر فصلى گل و گياه
خوراكى و ميوه در آن زمان و فصل را، تازه و خشك آن را، و مى گردانند بالهاى خود
را بر ما و بر بچه هاى ما، و مانع مى شوند حيوانات "موذى" را كه برسند بما، و
مى آيند ما را در وقت نماز تا نماز بخوانند با ما، و شب و روزى بر ما نمى آيد
مگر اخبار و خبرهاى زمين نزد ماست و آنچه امر تازه واقع مى شود در زمين، و
پادشاهى كه مى ميرد و شخص ديگر بجاى او مستقر مى شود. خبر آن را و چگونگى روش
او را در دنيا براى ما مى آورند. در همان كتاب از مفضل بن عمر روايت كرده گفت:
بر حضرت صادق "ع" وارد شدم پس در بين اوقاتى كه من نزد حضرت نشسته بودم ناگهان
موسى "ع" پسر آن حضرت آمد در حالى كه در گردنش گردن بندى بود كه در آن پرهاى
درشت بود پس او را خواندم و بوسيدم و بخود چسباندم سپپس بامام صادق "ع" عرض
كردم: فدايت گردم اينكه در گردن موسى "ع" است چه چيز است؟ فرمود: اين از بالهاى
ملائكه است، گفت: عرض كردم: كه ملائكه هر آينه مى آيند شما را؟ فرمود: بلى،
همانا مى آيند ما را و در فرش ما مى غلطند و همانا اينكه در گردن موسى است از
بالهاى آنهاست.
در روضه الواعظين در قسمتى از حديث غدير خم از امام محمد باقر "ع" روايت شده
"پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود:" اى گروههاى مردم، نيست علمى مگر
خدا آن را در من ضبط كرده و هر علمى كه آموختم در امام متقين آن را ضبط كردم،
نيست علمى مگر آن را به على آموختم و اوست امام مبين و مقتداى بيان كننده، اى
گروههاى مردم، گم نشويد از او "كناره نگيريد و دور نشويد از او" و از او فرار
نكنيد، و ولايت و تصرف و امارت و سرپرستى او را ننگ نداريد پس او كسى است كه
بسوى حق هدايت مى كند و به حق عمل مى كند و باطل را نيست مى كند و از آن نهى مى
كند و ملامت ملامت كننده ى در راه خدا او را نمى گيرد، او اول كسى است كه بخدا
و رسولش ايمان آورده، و كسى است كه جانش را فداى پيغمبر خدا كرده، و كسى است كه
با رسول خدا بوده، و احدى از مردان، خدا را عبادت نمى كرد با رسول خدا جز او،
اى گروههاى مردم، او را برگزينيد كه بتحقيق خدا او را برگزيده، و او را بپذيريد
كه بتحقيق خدا او را نصب فرموده، اى گروههاى مردم، همانا او از جانب خدا امام
است و خدا هرگز توبه احدى را كه انكار ولايتش كند نپذيرد و او ر نبخشد. الخ
در اثبات الهداه جلد چهارم از كتاب ابن مغازلى فقيه شافعى و در الطرائف سيد
بن طاوس از سلمان نقل كرده كه پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" فرموذ: من و
على يك نور بوديم در نزد "مقام قرب" پروردگار، تا آنجا كه فرمود: پس هميشه با
هم بوديم تا اينكه در پشت عبدالمطلب از هم جدا شديم پس در من پيغمبرى است و در
على جانشينى.
در اصول كافى عمرو بن حريث گويد: از فرمايش خداى تعالى كشجره طيبه اصلها
ثابت و فرعها فى السماء "مانند درخت پاكى كه ريشه اش بر جا و شاخه اش سر بآسمان
كشيده" از امام صادق "ع" پرسيدم، حضرت فرمود: رسول خدا "صلى الله عليه و آله و
سلم" اصل و ريشه آن درخت است و اميرالمومنين "ع" فرع "و تنه" آن، و امامان از
نسل آن دو شاخه هاى آن، و علم امامان ميوه آن، و شيعيان مومن ايشان برگهاى آنست
آيا در آن درخت چيز ديگرى لازم هست؟ عرض كردم: نه بخدا، فرمود: بخدا كه چون
مومنى متولد شد برگى در آن درخت پيدا شود و چون مومنى مى ميرد برگى از آن درخت
مى افتد. در همان كتاب موسى بن جعفر "ع" فرمود: فرشته اى نيست كه خدايش براى
امرى بزمين فرو فرستد جز اينكه ابتدا نزد امام آيد و آن امر را باو عرض كند. و
رفت و آمد ملائكه از نزد خداى تبارك و تعالى بسوى صاحب اين امر "امام هز زمان"
است. در همان كتاب صاحب ديلم گويد: شنيدم امام صادق "ع" هنگامى كه جماعتى از
اهل كوفه خدمتش بودند مى فرمود: شگفتا از اين مردم كه علم را از رسول خدا "صلى
الله عليه و آله و سلم" گرفتند و بآن عمل كردند و هدايت شدند و باز عقيده دارند
كه اهل بيتش علم او را فرا نگرفته اند ما هستيم اهل بيت و ذريه او كه وحى خدا
در منزل ما فرود آمده و از ما علم بايشان رسيده است آيا عقيده دارند كه آنها
دانستند و هدايت يافتند و ما ندانستيم و گمراه شديم؟ چنين چيزى محال است.
امامت و ولايت
اين الذين زعموا انهم الراسخون فى العلم دوننا؟ كذبا و بغيا علينا، ان رفعنا
الله و وضعهم، و اعطانا و حرمهم، و ادخلنا و اخرجهم
در خطبه 144 مى فرمايد: كجايند كسانى كه گمان مى كنند كه آنان در علم "اسرار
خلقت و تفسير و تاويل قرآن" مطلع و استوارند، بجز ما اهل بيت؟ ادعاى آنان دروغ
و ستم بر ماست زيرا خداوند ما را برترى داده و ايشان را فرو گذاشته، و "اين
مقام را" بما عطا فرموده و آنان را بى بهره ساخته، و ما را داخل نموده و آنها
را خارج فرموده است. خداوند تبارك و تعالى تمام علوم را به ائمه "ع" عطا فرموده
و ايشان راسخون در علم قرآنند و بعد از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" جز
ايشان كسى تاويل قرآن را نمى داند كه در اصول كافى امام صادق "ع" فرمود: مائيم
راسخون در علم، و ما تاويل قرآن را مى دانيم. و در همان كتاب از حضرت باقر يا
حضرت صادق "ع" راجع بفرمايش خداى عزوجل و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون
فى العلم "آل عمران آيه 6- و جز خدا و راسخون در علم، تاويل قرآن را نمى دانند"
روايت كرده كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" بهترين راسخ در علم است
خداى عزوجل جميع آنچه را از تنزيل "معنى مطابقى كه لفظ بر تمام معنى موضوع
دلالت كند" و تاويل "معنى التزامى كه لفظ بر معناى خارج از معناى خود دلالت
كند" نازل فرمود باو آموخته است، چيزى را كه خدا تاويلش را باو نياموخت بر او
نازل نفرمود، و پس از وى هم اوصياء او تمام آن را مى دانند و كسانى كه تاويل آن
را نمى دانند "شيعيان" هر گاه عالمشان "پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم"" و
ائمه "ع" چيزى از علم بفرمايد
"ايمان مى آورند و مى پذيرند" چنانچه خدا ايشان را پذيرفته و فرموده است ''مى
گويند ايمان آورديم بآن كه همه قرآن از جانب پروردگار ماست'' و قرآن خاص و عام
و محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ دارد كه راسخون در علم همه را مى دانند.
در تفسير نور الثقلين از كمال الدين بسندش از سليم بن قيس الهلالى روايت
كرده كه گفت: شنيدم على "ع" مى فرمايد: آيه ى بر رسول خدا نازل نشد مگر آن را
براى من قرائت فرمود و آن را بر من ديكته فرمود و بخط خود نوشتم و تاويل و
تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه آن را بمن آموخت و خداى عزوجل را خواند
كه مرا فهم و حفظ آن بياموزد پس آيه ى از كتاب خدا و علمى را فراموش نكرد كه آن
آيه و علم را بر من املاء و ديكته فرمود پس آن را نوشتم و چيزى را كه خداى
عزوجل آن را باو آموخت از حلال و حرام و امر و نهى و آنچه بود يا مى باشد از
طاعت يا معصيت او، وا نگذاشت مگر آن را بمن آموخت و آن را حفظ كردم و يك حرف از
آن را فراموش نكردم.
احادث در اين باب بسيار است.