صد درس اعتقادى از نهج البلاغه

سيد رضا حبوباتي

- ۵ -


نبوت خاصه

فتاس بنبيك الاطيب الاطهر- صلى الله عليه و آله- فان فيه اسوه لمن تاسى، و عزاء لمن تعزى، و احب العباد الى الله المتاسى بنبيه و المقتص لاره.

در خطبه 159 مى فرمايد: به پيغمبر خود "صلى الله عليه و آله و سلم" كه "از همه خلايق" نيكوتر و پاكيزه تر است اقتداء نموده از آن بزرگوار پيروى كن، زيرا آن حضرت در مهمات پيشواست براى كسى كه پيروى كند، و شكيبائى و صبر او براى كسى كه مى خواهد شكيبا باشد سرمشق است و محبوبتر بندگان نزد خدا كسى است كه پيرو پيغمبر خود بوده و دنبال نشانه ى او برود.

پيامبران الهى روى عقيده ى كه بگفته خود داشتند آنچه مى گفتند كاملش را خود انجام مى دادند، بنابر اين خداوند امر فرموده كه از اين اسوه ها و الگوها پيروى و تبعيت كنند و به همين جهت اعمال و رفتار پيغمبران سرمشق زندگى مردم مى باشد و مردم بايد از سيره ى آنان پيروى كنند كه در سوره انعام آيه 50 مى فرمايد ان اتبع الا ما يوحى الى "من فقط از آنچه به من وحى مى شود پيروى مى كنم" و در سوره نجم آيه 3 و 4 مى فرمايد و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى "و هرگز بهواى نفس سخن نمى گويد سخن او غير وحى خدا نيست" چون سخنش جز وحى نيتس و پيروى وحى را مى كند پس بايد مردم از او تبيعت كنند بنابر اى خداوند او را اسوه و سرمشق قرار داده، و در سوره احزاب آيه 21 فرمود: لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه "بتحقيق در رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" براى شما اقتدائى خوب بود" و اطاعت آن حضرت را مانند اطاعت خود واجب فرمود، و در سوره نساء آيه 62 مى فرمايد: يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم "اى كسانى كه ايمان آورديد اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد رسول را و صاحبان امر يعنى ائمه "ع" را" و چون پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" از پيرامون وحى پا فراتر نگذاشته، و كاملا مطيع حق بوده، خداوند پيروى او را نشانه دوستى خود و دوستى بنده و آمرزش گناهان دانسته، و در سوره آل عمران آيه 29 مى فرمايد: قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم "بگو اى پيغمبر اگر خدا را دوست مى داريد مرا پيروى كنيد تا خدا شما را دوست دارد و گناه شما را ببخشد"

در اصول كافى فضيل بن يسار گويد: شنيدم امام صادق "ع" ببعضى از اصحاب قيس ماصر مى فرمود: همانا خداى عزوجل پيغمبرش را تربيت كرد و نيكو تربيت كرد چون تربيت او را تكميل نمود فرمود: انك لعلى خلق عظيم "بدرستى كه تو بر خلق عظيمس استوارى" سپس امر دين و امت را باو واگذار فرمود تا سياست بندگانش را بعهده گيرد، پس فرمود: ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا "سوره حشر آيه 7 آنچه را رسول براى شما آورد بگيريد و از آنچه شما را نهى كرد باز ايستيد" همانا رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" استوار و موفق و مويد به روح القدس بود نسبت بسياست و تدبير خلق هيچگونه لغزش و خطائى نداشت بآداب خدا تربيت شد، خداى عزوجل نمازهاى پنجگانه را دو ركعت دو ركعت واجب ساخت تا ده ركعت شد سپس رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" بدو ركعت "ظهر و عصر و عشا" دو ركعت، و بمغرب يك ركعت افزود و اين اضافات با واجب خداى تعالى همدوش گشت بطورى كه ترك آنها جز در سفر جايز نيست و چون در نماز مغرب يك ركعت افزود آن را در سفر و حضر بر جا گذاشت، خذاى عزوجل تمام اين اضافات پيغمبر را اجازه كرده و نمازهاى يوميه واجب، هفده ركعت گشت سپس رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" نمازهاى نافله را كه سى و چهار ركعت، دو برابر نمازهاى واجب است مستحب قرار داد خداى عزوجل هم آن را اجازه كرد و نمازهاى واجب و مستحب پنجاه و يك ركعت گشت دو ركعت نماز نشسته بعد از عشا بجاى نماز وتر است و يك ركعت بحساب مى آيد، و خدا در ميان سال تنها روزه مباره مبارك رمضان را واجب ساخت، و رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" روزه ماه شعبان و سه روز از هر هر ماه را سنت كرد تا دو برابر مقدار واجب شد خداى عزوجل اين را هم براى او اجازه كرد. تا آخر حديث كه در انتهاى آن فرمود: پس امر رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" با ارم خدى عزوجل، و نهى او با نهى خدا موافق و برابر است، بر بندگان لازم است تسليم او باشند همچنانكه تسليم خداى تبارك و تعالى هستند.

حضرت امير "ع" در اين جمله فرمود محبوبترين بندگان نزد خدا كسى است كه تاسى بپغمبرش كند كه در سوره آل عمران هم خداوند فرمود: بگو اى پيغمبر اگر خدا را دوست مى داريد مرا پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد، معناى محبت بنده ميل نفس است بچيزى براى كمالى كه در آن مى يابد، و معناى محبت خدا رضا و خشنودى اوست از بنده، و كشف حجاب از قلب بنده است، بنده هر گاه دانست كه كمال حقيقى فقط براى خداست و هر چه از كمال خود و غير خود مى بيند از خداست و بر اى خدا و بسوى خداست مجت او براى خدا و در راه خدا خواهد بود، و آن محبت باعث مى شود كه طاعت او را بخواهد و ميل و رغبت او در چيزى باشد كه تقرب باو پيدا كند، پس علامت محبت خدا خواستن طاعت و عبادت و متابعت كردن كسى است كه خدا مى خواهد زيرا حب محبوب خدا حب خداست، پس كسى كه خدا را دوست دارد بايد متابعت رسول او را در عبادتش و روشش و اخلاقش و احوالش بكند تا خدا او را دوست داشته باشد زيرا بواسطه متابعت رسول تقرب بخدا حاصل مى شود، و بواسطه تقرب، محبت خدا حاصل مى شود همچنان كه در حديث قدسى است، بنده بواسطه نوافل تقرب بمن پيدا مى كند تا اينكه او را دوست مى دارم. و همچنين چون رسول خدا حبيب خداست پس هر كه ادعاى محبت خدا را مى كند لازم است رسول خدا را دوست داشته باشد، و محبت رسول بمتابعت كردن او، و در پيش رگفتن راه اوست از جهت قول و عمل و خلق و حال و سيره و سنت و عقيده، و ادعاى محبت خدا جز اين روش نمى باشد زيرا ملاك محبت و مظهر آن متابعت رسول است پس كسى كه نصيبى از متابعت رسول برايش نباشد نصيبى از محبت براى او نيست و كسى كه متابعت كند رسول را كاملا، مناسبت پيدا مى كند باطنش و قلبش و نفسش، با باطن و قلب و نفس رسول، و رسول مظهر محبت خداست پس لازم است باين مناسبت براى اين تبعيت كننده نصيبى از محبت خدا باشد بمقدارى كه از متابعت رسول بهره برده، پس خدا محبت او را بر قلب رسول مى اندازد و از باطن روح رسول نور آن محبت سارى مى شود پس محبوب براى خدا محب براى رسول مى شود، و كسى كه متابعت رسول را نكرد باطن او با باطن رسول مخالفت دارد پس دور شدن وصف محبوبيت و زائل شدن محبت از قلب او سريعترين چيز است زيرا اگر خدا او را دوست نداشته باشد محب رسول نمى باشد، و در حكم رسول است ائمه عليهم السلام كه خدا و رسول امر بمحبت و متابعت ايشان كرده اند كه از كافى در حديثى از حضرت صادق "ع" روايت شده: هر كه مسرور مى كند او را كه بداند خداى تعالى او را دوست مى دارد بايد عمل كند بطاعت خدا، و بايد متابعت كند ما را، آيا نشنيدى فرمايش خداى عزوجل را براى پيغمبرش "صلى الله عليه و آله و سلم" قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله و يغفرلكم ذنوبكم "بگو اى پيغمبر اگر خدا را دوست مى داريد مرا پيروى كنيد تا خدا شما را دوست دارد و گناه شما را ببخشد" بخدا سوگند بنده ى هرگز خدا را اطاعت نمى كند مگر خدا داخل كرده بر او در طاعتش متابعت ما را "يعنى اطاعت واقعى خدا در متابعت ماست" و بخدا سوگند بنده ى كه متابعت ما را بكند خدا او را دوست دارد و بخدا سوگند احدى متابعت ما را ترك نمى كند مگر ما او را دشمن مى داريم و بخدا سوگند احدى را ما دشمن نمى داريم مر معصيت و نافرمانى خدا را كرده باشد، و كسى كه بميرد در حالى كه معصيت كار براى خدا باشد خدا او را رسوا كرده و بصورت سرنگون در جهنم خواهد كرد. در كمال الدين و عيون اخبار الرضا حديث مفصلى از حضرت رضا "ع" از آباد گرامش از اميرالمومنين على بن ابيطالب "ع" روايت كرده كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمودند "حديث در افضليت پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" و ائمه "ع" است بر جميع ملائكه و انبياء عليهم السلام كه در قسمتى از آن آمده" پس ندا شدم: يا محمد تو بنده منى و من پروردگار توام، پس مرا عبادت كن و بپرست و بر من توكل كن، پس بدرستى كه تو نور منى در ميان بندگانم "يعنى تو نور هدايت منى كه بواسطه تو مرا مى شناسند همچنان كه بواسطه نور در تاريكيه راه پيدا مى شود" و رسول منى بسوى خلق من، و حجت منى در مخلوق من، براى كسى كه ترا متابعت كند بهشتم را آفريدم، و براى كسى كه ترا مخالفت كند جهنم خود را آفريدم و براى اوصياء تو كرامتم را واجب گردانيدم و براى شيعيان ايشان ثواب و پاداشم را واجب و لازم گردانيدم.

نبوت خاصه

فاعرض عن الدنيا بقلبه، و امات ذكرها عن نفسه

در خطبه 108 مى فرمايد: رسول اكرم "صلى الله عليه و آله و سلم" از دنيا قلبا اعراض كرده و رو گردان و بى ميل بود، و ياد آن را از نفس خود دور كرده و مى راند "بذكر آن مشغول نشد"

يكى از ويژگيهاى روحى انبياء الهى، دورى از دنيا و توجه نداشتن بزينت و زيور دنياست كه اگر اهل دنيا بودند حرص بر آنها غلبه كرده و از هدف اصلى منحرف مى شدند ولى ايشان داراى زهد بودند و از دست دادن دنيا و بدست آوردن آن در روح پاكشان اثرى نداشت چنانكه در زندگى پيامبر اكرم "صلى الله عليه و آله و سلم" اين ويژگى بخوبى مشهود است كه با وجود اينكه حضرت خديجه ثروت زيادى داشت و تمام را در اختيار پيامبر گذاشت حضرت محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" همه را در راه دين خرج كرده، و در جنگ خندق خودش هم از گرسنگى سنگ بشكم مبارك بسته، و مشغول كندن خندق بود كه در مكارم الاخلاق از حضرت صادق "ع" روايت كرده فرمود: جبرئيل بر رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" نازل شد پس گفت: همانا خدا جل جلاله ترا سلام مى رساند و مى فرمايد: اين سنگهاى مكه را اگر بخواهى برايت طلا شود. امام صادق "ع" فرمود: پس پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" سه مرتبه بآسمان نگاه كرد، سپس گفت: نه اى پروردگار من، وليكن "مى خواهم" روزى سير باش ترا ستايش كنم و روزى گرسنه باشم پس از تو بخواهم. در همان كتاب ابن عباس گفت: كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" وفات يافت در حالى كه زره آن حضرت نزد مردى از يهود، در مقابل سى من جو كه براى روزى عيالش گرفته بود گرو بود. در اصول كافى از حضرت صادق "ع" روايت شده فرمود: روزى پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" اندوهگين بيرون رفت، فرشته اى كه كليدهاى خزانه هاى زمين دستش بود نزد او آمد و گفت: اى محمد، اينها كليدهاى خزانه هاى زمين است پروردگارت بتو مى فرمايد: باز كن و آنچه خواهى از آن برگير، بدون آنكه چيزى از مقامت نزد من كاسته شود، رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: دنيا خانه كسى است كه خانه ندارد و آن را جمع مى كند كسى كه عقلى براى او نيست، فرشته گفت: سوگند بآنكه ترا بحق مبعوث ساخته، ه آينه اين كلام را از فرشته ى در آسمان چهارم كه آن را هنگامى كه كليدها بمن داده مى شد مى گفت شنيدم. در همان كتاب امام صادق "ع" فرمود كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمودند: مرا با دنيا چكار؟ حكايت من و دنيا حكايت سواريست كه در روز گرمى درختى برايش بپا شده و او در زير آن درخت خواب قيلوله "خواب كوتاه پيش از ظهر" نموده سپس كوچ كرده و درخت را وا گذارد.

در مكارم الاخلاق از كتاب روضه الواعظين نقل كرده كه عايشه گفت: پيوسته دنيا بر ما، در تيرگى و دشوارى بود تا رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" از دنيا رفت پس چون رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" از دنيا رفت ريخت دنيا بر ما ريختنى. و از همان كتاب روايت كرده عيص بن قاسم گفت: بامام صادق "ع" عرض كردم: از پدر شما حديثى روايت شده كه فرمود: رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" از نان گندم هرگز سير نخورد آيا آن صحيح است؟ فرمود: نه، رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" هرگز نان گندم نخورد و از نان جو هرگز سير نخورد.

در بحار الانوار از عده الداعى روايت شده كه حضرت نوع "ع" نهصد و پنجاه سال زندگى كرد و از دنيا رفت در حالى كه در دنيا خانه ى بنا نكرده بود و چون صبح مى شد مى گفت شب نخواهم كرد و چون شب مى شد مى گفت صبح نخواهم كرد و همچنين بود پيغمبر ما "صلى الله عليه و آله و سلم" از دنيا خارج شد در حالى كه خشتى بر خشتى قرار نداده بود.

نبوت خاصه

الى ان بعث الله سبحانه محمدا رسول الله "صلى الله عليه و آله" لانجاز عدته، و تمام نبوته. در خطبه 1 مى فرمايد: تا اينكه خداوند سبحان رسول اكرم "صلى الله عليه و آله و سلم" را برانگيخت براى اينكه وعده ى خود را انجام دهد "كه به پيغمبران قبل وعده مبعوث شدن آن حضرت را داده بود" و براى اين كه پيغمبرى را بآن حضرت ختم نمايد.

در خطبه 164 هم مى فرمايد: و خاتم رسله پيغمبر اكرم "صلى الله عليه و آله و سلم" خاتم پيغمبران بود. اعتقاد اتمام مسلمين جهان طبق قرآن كريم بر اين است كه پيغمبر اكرم "صلى الله عليه و آله و سلم" خاتم پيغمبران بوده، و قرآن كريم هم آخرين كتب آسمانى است و چيزى را كه تمام مسلمين جهان اجماع دارند از ضروريات دين است كه منكر آن كافر است چنانكه در سوره احزاب آيه 40 مى فرمايد ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين "محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" پدر يكى از مردان شما نيست بلكه او رسول خدا و ختم كننده انبياست" كه اگر خاتم و خاتم بكسر تاء و فتح تاء بخوانيم در هر دو صورت ختميت پيغمبر استفاده مى شود كه خاتم اسم فاعل بمعنى ختم كننه و خاتم فعل ماضى از باب مفاعله بمعنى ختم كرده است مى باشد كه احادث هم در خاتميت آن حضرت از طريق شيعه و سنى بسيار است كه به چند حديث اشاره مى شود. در مجمع البيان از جابر بن عبدالله از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" روايت كرده كه فرمود: مثل من در بين انبياء مثل مردى است كه عمارت محكم و زيبائى را بنا كرده و تنها يك آجر از گوشه آن ساختمان ناقص است پس كسى كه داخل آن عمارت شود نظرش بآن جلب مى شود نيكو نمى كند آن را مگر همان موضع آجر، فرمود: من موضع آن آجرم و بواسطه من نبوت ختم شده. كه اين حديث در صحيح مسلم و صحيح بخارى هم نقل شده. در تفسير صافى از مناقب از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" روايت كرده كه فرمود: من خاتم انبيايم و تو يا على خاتم اوصيائى "چون پيغمبرى نخواهد آمد پس وصى بلافصل هم نخواهد بود". در اثبات الهداه از شيخ صدوق بسندش روايت كرده كه مردى از يهود از پيغمبر خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" درباره ائمه "ع" سوال كرد، آن حضرت او را خبر داد و او اسلام آورد و گفت: اين را در كتابهاى گذشته ديده ام: و در آن عهد و وصيتى كه موسى بن عمران بما نموده است "اين مطلب هست" كه هر گاه آخر الزمان رسيد پيغمبرى ظهور مى كند كه نامش احمد و خاتم پيغمبرانست پس از او پيغمبرى نيست از صلب او پيشوايان نيكوكارى بعدد اسباط بنى اسرائيل "دوازده نفر" بيرون مى آيند. در وسائل الشيعه از حضرت باقر "ع" روايت شده در حديثى فرمود: كه پيغمبر "ص" فمرودند: اى مرم پس از من پيغمبرى نخواهد آمد و بعد از سنت من سنتى نيست پس هر كس مدعى نبوت و سنت جديد شود دعوى و بدعت او در آتش است. الخ. در همان كتاب از عيون اخبار الرضا بسندش از حضرت رضا "ع" نقل مى كند كه در حديثى فرمود: شريعت محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" تا روز قيامت نسخ نمى شود و پيغمبرى بعد از او نمى آيد پس اگر كسى بعد از او ادعاى نبوت كند يا بعد از آن قرآن كتابى بياورد پس خون او براى هر كس كه از او شنيده است مباح است. در توحيد صدوق بسندش از عبدالعظيم بن عبدالله حسنى روايت كرده كه گفت: بمحضر على بن محمد النقى "ع" داخل شدم عرض كردم: يابن رسول الله بدرستى كه من مى خواهم كه دين خود را بر تو عرضه دارم پس اگر پسنديده باشد بر آن ثابت بمانم "تا آنجا كه گفت" و مى گويم كه محمد "ص" بنده و رسول اوست و خاتم پيغبران است كه بعد از او هيچ پيغمبرى نيست تا روز قيامت و مى گويم كه شريعت آن حضرت خاتمه ى شريعتهاست كه بعد از آن تا روز قيامت شريعت ديگرى نخواهد بود الخ.

در اصول كافى بسندش از ايوب بن حر روايت كرده گفت: شنيدم حضرت صادق "ع" مى فرمايد: بدرستى كه خداى عز ذكره بوسيله پيغمبر شما پيغمبران را ختم كرد پس پيغمبرى بعد از او هرگز نباشد و بكتاب شما "قرآن" بكتب آسمانى خاتمه داد پس بعد از آن هرگز كتابى نباشد. الخ.

در بحار الانوار از بصائر الدرجات بسندش از اميرالمومنين "ع" روايت كرده فرمود: كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" صد و بيست و چهار هزار پيغمبر را ختم كرد و من صد و بيست و چهار هزار وصى را ختم كردم و تكليف شدم و كارى دشوار بعهده ام گذاشته شد بآنچه اوصياء قل از من بعهده شان گذاشته شده بود و از خدا استعانت مى جويم و خدا يارى كننده است.

امامت و ولايت

لا يقاس بآل محمد "صلى الله عليه و آله" من هذه الامه احد، و لا يسوى بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا

در خطبه دوم مى فرمايد: هيچيك از اين امت با آل محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" طرف مقايسه نيستند و كسانى كه هميشه از نعمت و بخشش "معارف و علوم" ايشان بهره مند بودند با آنان برابر نيستند.

آل محمد "ع" به چند معنى آمده يكى علماء دين كه اهل عملند، و ديگر به نزديكان آن حضرت گفته شده و به ذريه آن حضرت هم گفته شده همانطور كه در روضه الواعظين از ابو بصير روايت كرده گفت بامام صادق "ع" عرض كردم: آل محمد كيانند؟ فرمود: ذريه اوست الخ. ائمه "ع" بطور اخص از آل محمدند كه اين جمله حضرت امير "ع" شامل ائمه "ع" است كه در قرآن كريم خداوند بايشان درود فرستاده. در روضه الواعظين از حضرت اميرالمومنين "ع" روايت شده در فرمايش خداى تعالى سلام على آل يس فرمود: يس محمد است و ما آل يس هستيم. و همچنين ابن عباس گفت: سلام على آل يس يعنى على آل محمد "سلام بر آل محمد "ع""

در عيون اخبار الرضا از امام حسن عسكرى "ع" روايت شده فرمود: حديث كرد مرا پدرم از جدم از حضرت رضا از پردانش از على عليهم السلام فرمود كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمودند: همانا خداى عزوجل برگزيد ما آل محمد و پيغمبران و ملائكه مقربى را، و برنگزيد ايشان را مگر بر علمى از خود كه بايشان عنايت فرمود، كه ايشان با يكديگر بجنگ در نيافتند و از ولايت خدا خارج نشوند و از عصمت او جدا نشوند. الخ.

اعتقاد ما در باره ائمه "ع" است كه ايشان بعد از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" از همه خلق افضلند همانطور كه شيخ صدوق "ره" در اعتقادات مى فرمايد: و واجب است اعتقاد داشتن باينكه خداى عزوجل خلق نكرده خلقى را كه افضل از محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" و ائمه "ع" باشد و بدرستى كه ايشان محبوبترين و گرامى ترين خلقند نزد خدا. تا آنجا كه مى فرمايد: و اعتقاد داريم كه خداى تبارك و تعالى جميع خلق را براى محمد و اهل بيت او "ع" آفريد كه اگر ايشان نبودند خداوند آسمان و زمين و بهشت و دوزخ و آدم و حوا و ملائكه، و نه چيزى از آنچه آفريده نمى آفريد.

در اختصاص مفيد از صدوق "ره" بسندش از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت : شنيدم ابن عباس مى گفت كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: ذكر و ياد خداى عزوجل عبادت است و ياد كردن من عبادت است و ياد كردن على "ع" عبادت است و ياد كردن ائمه از فرزندان على "ع" عبادت است به آن كسى كه مرا بنبوت برانگيخت و مرا بهترين آفريدگان قرار داد، بدرستى كه وصى من بهترين اوصياء است و او حجت خدا بر بنده هاى اوست و خليفه خدا بر خلقش مى باشد و فرزندان او ائمه هدى بعد من هستند كه بواسطه ايشان خدا عذاب را از اهل زيم باز مى دارد، و بواسطه ايشان آسمان را نگه مى دارد از آنكه بر زمين افتد مگر باذن او، و بسبب ايشان كوهها را نگه مى دارد از اينكه حركت كنند و بمردم ميل كنند و برگردند، ايشان اولياء حقيقى خدا و خلفاء راستين منند. الخ در اصول كافى امام صادق "ع" در قمستى از حديث فرمود: هر پيغمبرى كه دانش يا چيز ديگرى را بارث گذاشته بآل محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" رسيده است.

در بحار الانوار از بصائر الدرجات از جابر از حضرت باقر "ع" روايت شده در فرمايش خداى عزوجل قل هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكر اولو الالباب "بگو آيا يكسانست آنان كه مى دانند و آنان كه نمى دانند جز اين نيست صاحبان خردها پند مى گيرند" فرمود: مائيم كسانى كه مى دانيم و دشمنان ما كسانى هستند كه نمى داند و شيعيان ما صاحبان خردها هستند.

در عيون اخبار الرضا بسندش از حضرت رضا "ع" در حديث طولانى روايت كرده "تا آنجا كه حضرت فرمود" كه رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: چون خداى عزوجل موسى بن عمران را برانگيخت و او را برگزيد راز گوينده، و براى او دريا را شكافت و بنى اسرائيل را نجات داد و باو تورات و الواح را عطا فرمود، مكان و منزلت خود را نزد پروردگارش ديد، پس گفت: پروردگارا اكرام كردى مرا بكرامتى كه اكرام نكردى بآن احدى را قبل از من، پس خداى عزوجل فرمود: اى موسى آيا ندانستى كه محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" نزد من برتر از جميع ملائكه من و جميع خلق من است؟ موسى "ع" گفت: پروردگارا پس اگر محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" گرامى تر است نزد تو از جميع خلق تو، پس آيا در آل انبياء گرامى تر از آل من هست؟ خداى عزوجل فرمود: اى موسى آيا ندانستى كه فضيلت آل محمد بر جميع آل پيغمبران مانند فضيلت محمد است بر جميع مرسلين. الخ.

پس با اين مختصر فضائلى كه درباره آل محمد "ع" گفته شد معلوم شد كه كسى كه احدى را با ايشان قياس كند يا غير ايشان را با ايشان مساوى بداند درست ايشان را نشناخته و بايد در شناخت خود تجديد نظر كند تا امامان "ع" را درست بشناسد.

امامت و ولايت

مهم اساس الدين، و عماد اليقين اليهم يفى ء الغالى، و بهم يلحق التالى

در خطبه دوم مى فرمايد: آل محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" اساس و پايه ى دين و ستون يقين هستند "چون بواسطه هدايت ايشان دين برپاست" غلو كنندگان و منحرفان راه حق بآنان رجوع كرده و واماندگان، بايشان ملحق مى شوند.

امام مبين دين است كه اگر نباشد مردم دين را نخواهند شناخت بنابر اين اساس و پايه دين است كه تفسير اين كلام حضرت را بايد از كلمات فرزندان آن حضرت ائمه هدى "ع" نمود كه در اصول كافى در قسمتى از حديث حضرت رضا "ع" فرمود: همانا امامت مقام پيغمبران و ميراث اوصياء است، همانا امامت خلافت خدا و خلافت رسول خدا "صلى الله عليه و آله و سلم" و مقام اميرالمومنين "ع" و ميراث حسن و حسين عليهما السلام است. همانا امامت زمام دين و مايه ى نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزت مومنين است، همانا امامت ريشه و اساس نمو كننده اسلام، و شاخه بلند آنست، كامل شدن نماز و زكوه و روزه و حج و جهاد و بسيار شدن غنيمت و صدقات و اجراء حدود و احكام و نگهدارى مرزها و اطراف بوسيله امام است، اوست كه حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام كند، و حدود خدا را بپا دارد، و از دين خدا دفاع كند، و با حكمت و اندرز، و حجت رسا مردم را بطريق پروردگارش دعوت نمايد، اما مانند خورشيد طالع است كه نورش عالم را فرا گيرد، و خودش در افق است بنحوى كه دستها و ديدگان بآن نرسد، امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره ايست راهنما در شدت تاريكى ها و رهگذر شهرها و كويها و گرداب درياها "يعنى زمان جهل و فتنه و سرگردانى مردم" امام آب گواراى زمان تشنگى و رهبر بسوى هدايت و نجات بخش از هلاكت است، امام آتش روشن روى تپه "راهنماى گمگشتگان" است، وسيله گرمى سرما زدگان و رهنماى هلاكت گاهاست هر كه از او جدا شود هلاك شود. امام ابريست بارنده، بارانى است شتابنده، خورشيدى است فروزنده، سقفى است سايه دهنده، زمينى است گسترده، چشمه ايست جوشنده و بركه "گودال آب در بيابان براى تشنه گان" و گلستانست، امام همدم و رفيق، پدر مهربان، برادر برابر و مادر دلسوز بكودك، پناه بندگان خدا در گرفتارى سخت است، امام امين خداست در ميان خلقش، و حجت او بر بندگانش و خليفه او در بلادش، و دعوت كننده بسوى او، و دفاع كننده از حقوق اوست، امام از گناهان پاك و از عيبها بركنار است، بدانش مخصوص، و بخويشتن دارى نشانه دار است، موجب نظام دين، و عزت مسلمين، و خشم منافقين، و هلاك كافرين است، امام يگانه زمان خود است، كسى بهم طرازى او نرسد، دانشمندى با او برابر نباشد جايگزين ندارد مانند و نظير ندارد، به تمام فضيلت مخصوص است بى آنكه خود او در طلبش رفته و بدست آورده باشد بلكه امتيازيست كه خدا به فضل و بخشش به او عنايت فرموده، كيست كه امام را بشناسد يا انتخاب امام براى او ممكن باشد هيهات، دور است، در اينجا خردها گمگشته، خويشتن داريها بيراهه رفته و عقلها سرگردان و ديده ها بى نور و بزرگان كوچك شده و حكيمان متحير و خردمندان كوتاه فكر و خطيبان درمانده و صاحبان خرد نادان و شعرا وامانده و ادبا ناتوان و سخندانان درمانده اند كه بتوانند يكى از شئون و فضائل امام را توصيف كنند همگى بعجز و ناتوانى معترفند. الخ

در بحار الانوار از بصائر الدرجات بسندش از بكرين كرب روايت كرده گفت: نزد حضرت صادق "ع" بوديم پس شنيديم از آن حضرت مى فرمايد: آگاه باشيد و بدايند بخدا قسم كه نزد ما چيزيست كه احتياج به مردم نداريم و مردم بما احتياج دارند بدرستى كه نزد ما صحيفه است كه هفتاد ذراع است بخط على "ع" و الماء و تقرير كردن رسول خدا صلى الله عليهما و على اولادهما، در آن صحيفه از هر حلال و حرامى هست و بدرستى كه شما هر آينه مى آئيد نزد ما و بر ما وارد مى شويد پس مى شناسيم خوبان شما را از بدان شما.

محقق عظيم و محدث كبير مولى محسن فيض كاشانى "ره" در كتاب علم اليقين از كتاب مشارق انوار اليقين فى كشف حقايق اسرار اميرالمومنين نقل كرده فرمود: بدانكه رفعت آل محمد عليهم السلام بر خلايق و احتياج همه بايشان در دنيا و آخرت وجوهى است "كه بيست و چهار وجه ذكر كرده كه به چند وجه از آنها اشاره مى كنيم" وجه اول اينكه اگر ايشان نبودند هر آينه خلايق آفريده نمى شدند پس براى ايشان بر خلايق سببيت است. دوم اينكه ايشان علت وجودند پس براى ايشان بر خلايق حق پدرى است و اگر وجود پدر نبود هر آينه فرزند هرگز نبود. سوم آنكه ايشان وسيله بسوى خداى تعالى هستند براى هر دعا كننده، و سرپرست و راهنمائى كننده گروهى از ازل تا ابد. چهارم هستى و عالم وجود براى خاطر ايشان بوده پس بواسطه ايشان خداى رحمان شناخته شد و بدرستى كه هر علمى كه در عالم ظهور پيدا كرده از ايشان بوده پس ايشان اصلهاى دين هستند و رستگارى بيان شده، فرع ثابت كردن ايشان است. پنجم بدرستى كه ايشان چشمه ها و جويهاى پر از نعمتها و چراغهاى حكمتها و علمها و كليدهاى جود و بخشش اند، و اگر ايشان نبودند هر آينه وجود از عدم خارج نشده بود، پس بسبب ايشان بركات نازل مى شود و بوجود ايشان مخلوقات روزى داده مى شوند و بنور ايشان تاريكيها روشن مى شود و بفضل ايشان عذاب و عقوبتها دفع مى شود و بدوستى ايشان حسنات افزوده مى شود و بولايت ايشان گناهها بخشيده مى شود. ششم بدرستى كه خلايق زمانى كه از قبرها برخاستند پا برهنه و عريان و تشنه، با بار سنگين گناهان بر مى خيزند پس اول احتياج ايشان تر كردن لب تشنه آنهاست كه وارد حوض كوثر شوند براى آل محمد "صلى الله عليه و آله و سلم" است كه سقايت كنند از خلايق هر كه را بشناسد ايشان را و ايشان او ا بشناسند. هفتم بدرستى كه پل جهنم كه از مو باريكتر و از شمشير برنده تر و از دريا تاريكتر است و بر آن محل عبور و محل لغزيدن قدمهاست و بر آن ملائكه ايست كه نگهبان مردمند پس بر آن ثابت قدم نمى گذارد مگر كسى كه طلب روشنائى بنور ولايت ايشان كند و از شيعه ايشان باشد و بقيه بسوى آتشند. هشتم بدرستى كه دوستى و ولايت ايشان روز قيمات ميزان اعمال است پس كسى كه در نامه اعمال او دوستى ايشان باشد موازين او سنگين و كسى كه در نامه اعمال او دوستى ايشان نباشد موازين او سبك است و كسى كه در نامه او ولايت نباشد عمل و نجاتى براى او نيست.

امامت و ولايت

ايها الناس خذوها عن خاتم النبيين "صلى الله عليه و آله و سلم" انه يموت من مات منا و ليس بميت، و يبلى من بلى منا و ليس ببال.

در خطبه 86 مى فرمايد: مردم اين روايت را از خاتم پيغمبران "صلى الله عليه و آله و سلم" فرا گيريد "در مدح عترت خود فرمود: در باطن" مرده است كسى كه از ما بميرد و حال آنكه نمرده، و پوسيده شده است كسى كه از ما پوسيده شد و حال آنكه پوسيده نشد "بدنش باقى است"

كسى كه ائمه "ع" را نشناسد و در راه آنها نباشد حقيقتا مرده است اگر چه مجازا زنده باشد و زندگى كند چون كسى كه ايشان را نشناسد دين را نشناخته و كسى كه دين را نشناخت و طبق دستورات دين زندگى نكرد زندگى او زندگى حيوانيت بلكه بدتر است و در دنيا و آخرت زيانكار است در روضه الواعظين جابر بن عبدالله گفت: رسول خدا ما را خطبه كرد پس فرمود: اى مردم كسى كه ما اهل بيت را دشمن بدارد خدا او را در روز قيامت يهودى برانگيزد و محشور فرمايد، جابر گفت عرض كردم: اى رسول خدا اگر چه روزه بگيرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند؟ فرمود: و اگر چه روزه بگيرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند. در محاسن برقى و اصول كافى محمد بن سملم گفت: شنيدم امام باقر "ع" مى فرمود: هر كه دين دارى خدا كند با عبادتى كه خود را در آن به زحمت افكند ولى پيشوائى از جانب خدا براى خود نگرفته باشد، كوشش او پذيرفت نيست و او گمراه و سرگردانست و خدا كردار او را ناپسند دارد، و حكايت او حكايت گوسفندى است كه از چوپان و گله خويش گم شود و تمام روز را با تلاش در رفت و آمد باشد، و چون شب بر او پرده افكند گله ئى را كه از چوپان خودش نيست ببيند، بسوى آن گرايد و به آن فريب خورد و در خوابگاه آن گله بخوابد. هنگامى كه چوپان، گله خود را حركت دهد، آن چوپان و گله را ناشناس بيند، باز با شتاب و سرگردانى در جستجوى چوپان و گله خود برآيد، گوسفندانى را با چوپانش ببيند بسوى آن گرايد و بدان فريفته شود، چوپان هم او را فرياد زند كه بيا و به چوپان و گله خود پيوند كه تو از چوپان و گله خود گمگشته و سرگردانى، آن گوسفند هراسان و سرگردان و تنها به اين سو و آن سو زند، و چوپان هم ندارد كه به چراگاهش رهبرى كند يا به منزلش رساند. در همين هنگام گرگ گمشدن او را مغتنم شمارد و او را بخورد، چنين است بخدا اى محمد بن مسلم حال كسى كه از جمله اين امت باشد و او را امامى آشكار "كه امامتش، با دليل ثابت شده" و عادل از طرف خداى عزوجل نباشد، او گمشده و گمراهست و اگر بر اين حال بميرد با كفر و نفاق مرده است، بدان اى محمد بن مسلم كه پيشوايان ستمگر و پيروانشان از دين خدا بر كنارند، خود گمراه گشته و مردم را گمراه كرده اند، اعمالى كه بجا مى آورند، ماند خاكسترى باشد كه تند بادى در روز طوفانى بدو زند چيزى از آنچه كسب كرده اند بدستشان نيايد، اين است همان گمراهى دور.

از جمله احاديثى كه متواتر بين شيعه و سنى است اين حديث شريف است كه پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" فرمود: م مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه "كسى كه مرد و امام زمان خود را نشناخت بمرگ جاهليت از دنيا رفته" در عقاب الاعمال صدوق "ره" ابو حمزه گويد: امام صادق "ع" فرمود: آن امامى كه اطاعتش واحب است از ما خاندان مى باشد و هركس او را انكار كند بآئين يهود يا بدين ترسايان خواهد مرد، بخدا سوگند اين زمين از روزى كه خداى عزوجل آدم "ع" را قبض روح فرمود تاكنون بدون راهنما و پيشوائى كه مردم را بسوى خدا رهبرى كند و حجت او بر بندگانش باشد نبوده، هر كس پيروى او را ترك كند هلاك خواهد شد و هر كس او را متابعت نمايد نجاتش بر خداوند حتمى و مسلم است. در بحار الانوار از غيبت نعمانى بسندش از موسى بن جعفر "ع" روايت كرده در فرمايش خداى تعالى و من اضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله "و كيست گمراه تر از كسى كه هواى خودش را پيروى كند بدون هدايتى از خدا" فرمود: يعنى كسى كه بگيرد دينش را راى خود بدون امامى از ائمه هدى "ع". در بحار الانوار از مجالس مفيد و امالى شيخ طوسى بسندشان از جيش بن معتمر روايت كرده گفت بر اميرالمومنين على بن ابيطالب "ع" وارد شدم، عرض كردم: السلام عليك يا اميرالمومنين و رحمه الله و بركاته چگونه شب كردى؟ فرمود: شب كردم در حالى كه دوستدار دوستانم و دشمن دارنده دشمنانم مى باشم و محبين ما شب مى كنند در حالى كه مردم حال ايشان را آرزو مى كنند برحمتى از خدا كه انتظار آن را مى كشند، و دشمنان ما شب مى كنند در حالى كه اساس بنيانشان بر كنار گذرگاه سيل خالى شده يعنى اساس مى نهد بناى امور دين خود را بر كنار رودى كه زيرش بمرور سيل تهى شده و ظاهرى بجاى خود ايستاده باشد پس گويا آن كناره زمين سست گردد و در افتد با بناء، يا سازنده آن در آتش دوزخ، و گويا درهاى رحمت باز شده براى اهلش، پس گواراست براى اهل رحمت "دوستان ما" رحمت ايشان، و هلاك شدن براى اهل آتش "دشمنان ما" است و آتش براى ايشان است الخ. در جلد 27 بحار الانوار يك باب متجاوز از هفتاد حديث مرحوم مجلسى آورده كه اعمال پذيرفته نمى شود مگر بولايت ائمه "ع" كه در اينجا به چند حديث آن اشاره مى كنيم. در بحار از امالى صدوق بسندش از حضرت صادق "ع" روايت كرده فرمود: كه اول چيزى كه بنده از آن سوال مى شود بهنگامى كه مقابل قدرت حق ايستاد از نمازهاى واجبه و از زكوه واجبه و روزه واجب و حج واجب و از ولايت ما اهل بيت سوال مى شود پس اگر اقرار بولايت ما داشت سپس بر آن اقرار مرد، از او نمازش و روزه اش و زكاتش و حجش پذيرفته مى شود و اگر اقرار بولايت ما نكرد خداى عزوجل از او چيزى از اعمالش را نپذيرد. و باز از حضرت صادق "ع" از آباء گرامش "ع" روايت كرده فرمود: جبرئيل بر پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" نازل شد عرض كرد: يا محمد حقت سلام مى رساند و مى فرمايد: آسمانهاى هفتگانه و آنچه در آنهاست و زمينهاى هفتگانه و آنچه بر آن هاست آفريدم و موضعى را بزرگتر از ركن و مقام نيافريدم و اگر بنده ى مرا در آنجا بخواند از ابتدائى كه آسمانها و زمينها را آفريدم سپ مرا ملاقات كند در حالى كه انكار كننده ى براى ولايت على "ع" باشد هر آينه او را سرنگون در جهنم مى كنم. در بحار از ثواب الاعمال بسندش از ميسر روايت كرده گويد: بر امام صادق "ع" وارد شدم و عرض كردم قربانت گردم در همسايگى من مردى است كه من شب براى نماز بيدار نمى شوم مگر از صداى او، گاهى مشغول خواندن قرآن است و آيات را مكرر مى خواند و مى گريد و ناله مى كند و گاهى دعا مى كند، من احوال او را از اين و آن جستجو كردم پنهان و آشكارا همه گفتند: مرديست كه از محرمات الهى اجتناب مى كند، امام فرمود: اى ميسر آيا بآنچه تو معتقدى اعتقاد دارد "يعنى داراى ولايت اهل بيت هست؟" گفتم خدا بهتر مى داند، اين تمام شد و سال بعد كه بحج رفتم و از احوال آن مرد پرسيدم آگاهى يافتم كه معرفت بولايت اهل بيت ندارد و بامامت آنها معتقد نيست، پس بر امام وارد شدم و خبر دادم آن حضرت را بخبر آن مرد كه در عبادت چنين و چنانست، حضرت باز سخن سال قبل را تكرار فرمود و پرسيد آيا آنچه تو معتقدى او اعتقاد بآن دارد؟ گفتم: نه، فرمود: اى ميسر كدامين سرزمين حرمتش افزون تر است؟ گفتم: خدا و رسول او و فرزندان رسول او داناترند، فرمود: اى ميسر ميان ركن و مقام و قبر و منبر پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" باغى است از باغهاى بهشت، بخدا سوگند اگر بنده اى را خدا عمر بسيار دهد و او مابين ركن و مقام و قبر و منبر هزار سال خدا را عبادت كند، و سپس او را مظلوم و بى گناه در بسترش مانند گوسفندان زاغ چشم سر برند و خدا را با آن حال ملاقات نمايد و داراى اعتقاد بولايت ما نباشد بر خدا روا باشد كه او را برو در آتش دوزخ افكند. در بحار الانوار از مناقب خوارزمى از على "ع" از پيغمبر "صلى الله عليه و آله و سلم" روايت كرده فرمود: اى على اگر بنده ى خدا را عبادت كند مثل آن مقدارى كه نوح در قومش زيست و براى او مثل كوه احد طلا باشد آن را در راه خدا انفاق كند و عمرش طولانى شود تا هزار سال پياده حج كند سپس بين صفا و مروه مظلوم كشته شود پس ولايت و دوستى ترا يا على نداشته باشد بوى بهشت را استشمام نكند و داخل آن نشود.