مسجد مقدس جمكران تجليگاه صاحب الزمان (عج)

سيد جعفر مير عظيمى

- ۵ -


شفاى مجروح و معلول جنگ  
جوان مى گويد: 8 سال پيش در جبهه حاج عمران مورد حمله هوايى عراق قرار گرفتم و از كليه بدن فلج شدم . در اين مدت توانايى حركت كردن نداشتم . شبى مادرم به منزل من آمد و زخم زبانى به من زد كه دلم را شكست .
من متوسل شدم به آقا امام زمان (ع ) شدم و گفتم : يا امام زمان (ع ) يا مرگ مرا برسان و يا شفايم را از خداوند بخواه .
به خواب رفتم ، در خواب آقا را ديدم ، فرمود: من مسجدى به دست خود بنا كرده ام ، بيا آنجا متوسل شو. (مسجد جمكران مورد نظر آقا بوده است .)
صبح كه از خواب برخاستم ، عقيده ام برگشت . گفتم باشد، سال آينده به جمكران مى روم ، بعد به عيادت بيمارى در بيمارستان رفتم . شب ساعت 12 كه به منزل رسيدم ديدم منزل و كليه اثاثيه ام در آتش سوخته است . بسيار دل شكسته و پريشان شدم . صبح از يكى از دوستانم مبلغى قرض ‍ گرفتم و همان روز حركت كردم و به جمكران آمدم .
مدت 39 روز در مسجد جمكران بودم و خدمت آقا را كردم ، تا اينكه شب چهلم ، شب چهارشنبه 19 ماه مبارك رمضان بود، شب در حين خدمت ديدم خيلى خسته ام و خوابم مى آيد، رفتم داخل يكى از كفشداريها خوابيدم . حدود ساعت 1 نيمه شب در خواب ديدم وارد در حياط مسجد جمكران آشغال جمع مى كنم يك مرتبه آقائى جلو آمد و فرمود: آقا سيد دارى نظافت مى كنى ؟ بيا برويم داخل مسجد كمى حرف بزنيم ، با آقا داخل مسجد رفتم ، ديدم 4 نفر ديگر هم آنجا هستند، نزديك آنها نشستم و آقا فرمودند: آقا سيد مثل اينكه كسالتى دارى ؟ گفتم : بله آقا جبهه مجروح شدم ، آقا با دست مبارك بر سرم كشيد و فرمود: انشاءالله خوب مى شوى ، دستى به كمر و پايم كشيد، در عالم خواب بسيار راحت شدم ، ديدم حضرت على (ع ) با فرق خونين ، حضرت محمد (ص ) و حضرت زهرا (س ) با پهلوى شكسته و حضرت معصومه (س ) در حال گريه كردن بود. از آقا جريان را پرسيدم ، امام زمان (ع ) فرمود: حضرت معصومه (س ) شكايت دارند كه به حرم ايشان بى احترامى مى كنند. سپس امام يك دانه خرما و قدرى آب به من دادند و فرمودند: بخور كه فردا مى خواهى روزه بگيرى ، از خواب بيدار شدم ، ديدم از تركشها خبرى نيست و خيلى حالم خوب است و راحت شدم . (63)
زندگى كردن دختر مرده 
اهل عربستان سعودى است ، در مسجد مقدس جمكران مى گويد: ما اهل تسنن بوديم ، اهل تسنن اسم فاطمه و زينب را براى بچه ها خود نمى دانند و عقيده دارند هر بچه اى كه به اين نام باشد به زودى مى ميرد.
اما من همسرى داشتم كه فاطمه نام داشت و در اولين زايمان نيز دخترى به دنيا آورد. فاميل من اسم (حفصه ) براى دخترم انتخاب كردند، ولى من زير بار نرفتم و اسم فرزندم را نيز فاطمه گذاشتم .
بعد از سه سال فاطمه مريض شد، دخترم را خدمت قبر رسول اكرم (ص ) بردم و از ايشان شفا خواستم ، الحمدلله شفا دادند، بعد از بازگشتن از نزد قبر حضرت رسول (ص ) دخترم خوابيد، خوابش طولانى شد، هر چه صدايش كرديم بيدار نشد، او را دكتر برديم ، دكتر گفت : بچه مرده است . به دكتر ديگر مراجعه كرديم او هم همان را گفت .
دخترم را با اشك و آه همسرم و ساير فاميل به غسالخانه جهت شستشو برديم . بعد از چند دقيقه ديدم دخترم حركت مى كند و از من آب خواست ، برايش آب آوردم ، خورد، دخترم را بغل كردم ، دخترم گفت : بابا، خواب بودم ، در عالم خواب ديدم مردى پيش من ايستاده و دو ركعت نماز خواند، بعد از نماز دست مبارك را بر سر من ماليد و گفت : بلند شو، شما زنده مى مانيد، و فعلا نمى ميريد، من يك وصيت مى كنم به بابايت بگو شيعه شويد و مذهب سنى را ترك كنيد و اين مسئله باعث شيعه شدن من شد.(64) سپس براى تشكر و قدردانى از آقا عازم ايران و مسجد مقدس جمكران شدم .
شفاى ضايعه نخاع كمر 
يكى از برادران قريه جمكران مى گويد: سالها پيش كه به جمكران مشرف مى شدم از حاجى خليل قهوه چى كه آن زمان خادم مسجد جمكران بودند شنيده بودم كه فردى به نام حسين آقا مهندس برنامه و بودجه با هدايت آقاى حاجى خلج قزوينى به جمكران مشرف شده و شفا گرفته است . سالها درصدد بودم كه از نزديك حاجى خلج قزوينى را ديده و جريان شفاى آن مهندس كه ضايعه نخاع كمر داشته و شفا گرفته را بپرسم . تا اينكه به عنوان معلم به قريه جمكران آمدم و ظهرها براى نماز خواندن به مسجد مى رفتم ، يكى از روزها شنيدم كه حاجى خلج به مسجد تشريف آورده اند، خدمت رسيدم و از ايشان خواستم كه جريان را تعريف كنند.
ايشان گفتند: روزى از قهوه خانه حاجى خليل در جمكران بشسته بودم ، قبلا شنيده بودم كه شخصى به نام حسين آقا از ناحيه نخاع دچار ضايعه شده و براى معالجه حتى به خارج هم مراجعه نموده ولى همه ايشان را جواب كرده بودند و بهبودى حاصل نشده بود، آن روز او را ديدم و از او خواستم كه چند روزى با هم باشيم و به جمكران مشرف شويم .
حسين آقا گفت : فايده اى ندارد، من به بهترين دكترها مراجعه كرده ام ، جواب نشنيده ام .
اما من اصرار زياد كردم ، پذيرفت .
مدت چهل روز با هم بوديم و به مسجد مقدس جمكران مشرف مى شديم ، روز چهلم من به حسين آقا گفتم : مواظب باش ، امروز روز چهلم است ، با حسين آقا به صحرا رفتيم ، مدتى قدم زديم و به مسجد برگشتيم . داخل مسجد من به حسين آقا گفتم : خسته ام ، مى روم اطاق بغل مسجد بخوابم . حسين آقا هم گفت : من ميروم نماز بخوانم .
مدتى در اتاق خوابيدم ، ناگهان سر و صداى زيادى در مسجد پيچيد، و من از خواب بيدار شدم ، بيرون آمدم ، ديدم حسين آقا كه قبلا كمرش ناراحت بود سنگ بزرگى از لب چاه برداشت و پرتاب كرد و هيچ دردى از ناحيه كمر احساس نكرد. به او گفتم : چه شده ؟ گفت : در مسجد مشغول نماز امام زمان (ع ) بودم ، وقتى كه تمام شد، نشستم ، آقاى سيدى را پهلوى خود احساس كردم ، ايشان فرمود: حسين آقا اينجا چكار دارى ؟ گفتم : كمرم درد مى كند. ايشان دست خود را به پشت من كشيد و فرمود: دردى در پشت تو نيست .
سپس فرمود: نماز امام زمان (ع ) را خواندى ، صلوات هم فرستادى ؟
گفتم : خير.
گفت : بفرست . من پيشانى به مهر گذاشتم و شروع به صلوات فرستادن كردم ، ناگهان به فكرم رسيد كه ايشان مرا از كجا مى شناخت و ناراحتيم را مى دانست ، بلند شدم ، ديدم هيچ ناراحتى ندارم .
حل مشكل خانوادگى  
برادرى روحانى مى گويد: سالها دور از همسرم در شهرستانها مشغول تبليغ و تدريس بودم . مجبود شدم كه همسر ديگرى در محل تبليغ اختيار كنم و ماهيانه دو الى سه بار به قم ديدن همسرم مى آمدم و بقيه اوقات در بيرون از قم بودم .
همسرم كه در قم بود گفت : من متوسل به امام زمان (ع ) مى شوم و هر هفته شبهاى چهارشنبه جمكران مى روم و نماز مى خوانم و حاجتم اين است كه تو به قم بيائى و در قم ماندگار شوى ، ولى خودم فكر نمى كردم بتوانم به قم برگردم .
ولى سرانجام آن خانم دوم حقير به رحمت خدا رفت و چهلمين هفته اى كه همسرم براى نماز به مسجد مى آمد طورى شد كه حقير با خوبى و درستى از همه جا منصرف شدم و از تدريس دانشگاه و امامت جمعه موقت و خيلى مزاياى ديگر كه داشتم استعفا كردم و قصد رفتن به شهر ديگرى داشتم كه باز منصرف شدم و اكنون مدتى است كه با دلگرمى و علاقه فراوان در قم زندگى مى كنم و خودم هم طبق روال سابق كه هر هفته جمكران مى آمدم الحمدلله موفق هستم و كرامات فراوانى مى بينم ، و اميدوارم كه تا آخر عمر بتوانم با دلگرمى در قم باشم . (65)
شفاى ناراحتى كليه مادرزاد  
مادرى با فرزندش به واحد فرهنگى مسجد مقدس جمكران مراجعه نمودند و اظهار داشتند: فرزندم مدتهاى زيادى ناراحتى كليه داشت ، او را دكتر بردم و دكتر بعد از معاينه اظهار داشت كه كليه فرزندم بطور مادرزاد كار نمى كند و پوسيده است .
سونوگرافى كردند و گفتند: كليه بايد قطع شود. عكس رنگى گرفتم ، او را به بيمارستان لبافى نژاد بردم ، كميسيون پزشكى تشكيل شد و همه نظر دادند كه بايد عمل شود.
ماه رمضان بود، شبى در خواب ديدم كه قرار است فرزند مريضم را به اتاق عمل ببرند، من به آقاى دكتر مى گويم كه آقاى دكتر اين بچه من خوب مى شود، دكتر در پاسخ گفت : خانم دست آقا امام زمان (ع ) است ، از خواب بيدار شدم .
وقتى دوباره به دكتر مراجعه كردم قرار شد يكبار ديگر سونوگرافى بگيرند و آزمايشات لازم انجام شده و بچه را به اتاق عمل ببرند. همان روز مطلع شدم هيئتى از نازى آباد تهران به مسجد مقدس جمكران مى آيد. گفتم : بگذار قبل از سونوگرافى و آزمايش بر اساس خوابى كه ديده ام او را به جمكران ببرم . همراه هئيت به جمكران آمدم و فردا صبح از راه به مركز سونوگرافى رفتم ، به آقا امام زمان (ع ) عرض كردم من از مسجد مقدس ‍ جمكران مى آيم ، مرا نااميد نكيند.
وقتى سونوگرافى انجام شد به من گفتند: اين بچه هيچ ناراحتى ندارد. به دكتر مراجعه كردم ، عكسهاى رنگى و سونوگرافى هاى قبل را با سونوگرافى جديد مقايسه كرده و گفت : ديگر هيچ عيب و ناراحتى در كليه بچه موجود نيست و بچه از دعاى امام زمان (ع ) شفا گرفته است . (66)
شفاى بيمار قلبى مادرزاد  
پسر بچه اى به نام على زينى مى گويد: من ناراحتى قلب مادرزاد داشتم ، در تهران به پزشكان زيادى براى مداوا مراجعه كردم ، از جمله دكتر طباطبائى و ايشان اظهار داشتند قلب بايد عمل شود تا سن 6 سالگى نرسد عمل نمى شود، و اگر عمل هم شود 50 احتمال خوب شدن دارد.
يكى از اقوام ما هر چهارشنبه به قصد جمكران از تهران مردم را با هئيت و كاروان مى آوردند. آن روز پدر من هم در ماموريت و سفر بود و به بيرجند مسافرت كرده بود، اين برادر راننده مرا با هئيت به جمكران آورد. من قادر به راه رفتن نبودم . لذا مرا بغل كرد و داخل مسجد بود و نشانى محل خود را به من گفت و رفت .
من در مسجد دراز كشيدم ، قدرى دعا و تضرع و توسل به خداوند نمودم و در اثر خستگى خوابم برد، در خواب آقا امام زمان (ع ) را ديدم كه با لباس ‍ سبز و عمامه سبز و چهره نورانى نزديك من آمدند و فرمودند: بلند شويد، شفا يافتيد، و سپس به سر و سينه ام دستى كشيدند و باز فرمودند: بلند شويد.
از خواب بيدار شدم ، و ديدم حالم خوب است . من كه اصلا قادر به راه رفتن نبودم ، دويدم كه محل راننده را پيدا كنم . خودم را به بغل ايشان انداختم و او را بغل كردم . پدرم هم در بيرجند شب چهارشنبه در خواب مى بيند كه من شفا گرفته ام ، فورى به تهران آمده و بعد خود را به جمكران رساندند و با هم به تهران برگشتيم . (67)
شفاى ناراحتى اعصاب و روان  
برادر دانشجويى مى گويد: حدود سه سال بود كه سر درد عجيبى داشتم ، ابتدا درد از ناحيه گيجگاه شروع شده و سپس تمام سرم به شدت درد مى گرفت و به تدريج سر و پيشانى و چشمها و حتى دلم درد مى گرفت .
شب و روز آسايش نداشتم ، مدتى بعد از شروع سر درد حالت شوك به من دست داد و حافظه ام را از دست داده بودم . اصلا خواب نداشتم ، و از همه چيز ترس و وحشت داشتم .
در رشت به دكتر اشترى مراجعه كردم ، تشخيص داد كه روانى شده ام ، و جواب رد به من داد، چون دانشجو بودم سه ترم مرخصى گرفتم و در اين سه سال 7 مرتبه به مشهد زيارت امام رضا(ع ) شرفياب شدم ، به تمام ائمه و امامزاده ها متوسل شدم ، تا اينكه روزى كتابهاى در محضر استاد و پرواز روح آقاى ابطحى را دست يكى از دوستانم ديدم ، كتابها را گرفته و با مطالعه آنها با مسجد مقدس جمكران آشنا شدم ، دوستم نيز در اين باره با من صحبت هايى داشت .
تصميم گرفتم به جمكران بيايم . ابتدا قم به زيارت حضرت معصومه (س ) رفتم و آدرس جمكران را پرسيده و به مسجد آمدم ، بعد از توسل به حضرت به رشت برگشتيم ، مشاهده كردم حالم مقدارى طبيعى شده است ، بعد از دو سه هفته مجددا به جمكران آمدم ، مشغول دعا و نماز شدم و قدرى خوابيدم . ساعت 12 بيدار شدم ، مجددا وضو كردم و به مسجد رفتم ، خوابيدم ، در خواب سيد بلند قدى ديدم ، چند نفر همراه ايشان لخت شده و عزادارى مى كردند، درباره حضرت مهدى (عج ) شعر مى خواندند، موقعى كه سيد به من رسيد من تعظيم كرده و سلام كردم . سيد نگاهى به من كرد و سرش را تكان داد كه بعد از مدتى من از خواب بيدار شدم و در خود احساس ترس كردم .
الان بحمدالله تمام آن حالات از بين رفته و فقط كمى درد خيلى خفيف در گيجگاهم باقى مانده است . (68)
مشكل خريد خانه  
جوان مى گويد: منزلى خريدم ، اما مى دانستم كه براى اداى تمام پول خانه توانا نيستم ، و خداوند بايد به كمك بشتابد، شب چهارشنبه كه به جمكران مشرف شدم بعد از تحيت دعا كردم و گفتم : آقا ما را ببخشيد كه براى خواسته هاى حقير نزد شما مى آئيم . و الا بايد خواسته ما فقط سلامت و ظهور و تعجيل در فرج شما باشد و از خدا بخواهيم كه به ما توان پيروى از شما را عنايت كند. ولى از آنجا كه شما سرچشمه فيض هستيد و من جاى ديگرى را نمى شناسم مى خواهم كه در اين اداى قرض خانه مرا كمك كنيد.
بعد از اين دعا براى تجديد وضو به وضوخانه قديمى رفتم . سيدى از سادات شريف قم را كه قبلا مى شناختم ديدم ، ايشان بعد از احوالپرسى گفتند: شنيده ام مى خواهى خانه بخرى ؟ گفتم : بله ، گفت : براى من هم صد هزار تومان در نظر بگير. سپس چكى به بنده دادند، روز موعود به بانك رفتم ولى چيزى در حساب نبود، كمى نگران شدم ، خواستم از بانك خارج شوم كه جوانى رسيد و گفت : چك شما مال چه كسى است ؟ نام سيد را گفتم ، ايشان صد هزار تومان به من داد و گفت اين پول مال همين حساب است .
بدين ترتيب مشكل من در خريد خانه به لطف آقا امام زمان (عج ) برطرف شد. (69)
شفاى سرطانى  
پيرمرد مى گويد: بيمارى من از يك سرماخوردگى ساده شروع شد و در عرض 25 روز به قدرى حالم بد شد كه در بيمارستان شهيد مصطفى خمينى بسترى شدم . قادر به غذا خوردن نبودم و پزشكان به وسيله سرم و دارو مرا زنده نگهداشته بودند.
روزى در بيمارستان يكى از فاميلها به عيادتم آمد و بعد از آن كه رفت ديدم سيدى بزرگوار وارد اتاق شد. اتاق ما سه تخته بود. آقا روبروى تختم ايستادند و فرمودند: چرا خوابيده اى ؟ گفتم : بيمارم ، قبلا مريض نبوده ام ، مدت كمى است اينطورى شده ام .
آقا فرمودند: فردا بيا جمكران . صبح دكتر آمد معاينه كند و درجه بگذارد گفتم : نمى خواهم ، گفت : مسئوليت دارد، گفتم : خودم مسئول آن هستم ، اگر بميرم مسئول خودم مى باشم ، من خوب شده ام ، امام زمان (ع ) مرا شفا داده اند، دكتر خنديد و گفت : امام زمان در چاه است ، (البته او قصد بدى نداشت ، جهت شوخى اين حرف را گفت ) پرستار خواست سرم وصل كند نگذاشتم ، وقتى بچه هايم بديدنم آمدند گفتم مرا حمام ببريد تا آماده شوم به جمكران مشرف گردم . به حمام رفتم ، قربانى تهيه كردم و با اينكه مدتى بود كه ميل به غذا نداشتم و مثل اينكه يك تكه سنگ در شكم داشته باشم اشتهايم خوب شده بود و سنگ از بين رفته بود، البته در غذا خوردن هنوز كمى مشكل دارم ، كه اميدوارم امام زمان (ع ) اين را هم شفا دهد. سپس به جمكران مشرف شدم ، بين راه مرتب توى سرم مى زدم و آقا امام زمان (ع ) را صدا مى كردم ، و از الطاف او سپاسگزارى مى كردم . (70)
شفاى پيوند انگشتان  
يكى از خدمه جمكران به نام آقاى عبدالله فيروزجان احمدى مى گويد: شخصى انگشتان او را زير دستگاه قطع مى شود، همانجا نيت مى كند كه اگر انگشتان او وصل شود و پيوند بگيرد اولين چيزى كه ساخت براى حضرت مهدى (ع ) به جمكران بياورد، اكنون انگشتان او پيوند خورده و خوب شده ، و با همان انگشتان كار مى كند و با دست خود گلدانى برنجى ساخته و به عنوان هديه به مسجد مقدس جمكران تحويل دفتر هدايا و نذورات مى كنند. (71)
اين چند مورد از عنايات حضرت بقيه الله - ارواحنا فداه - كه در دفتر ثبت كرامتهاى مسجد مقدس جمكران ثبت شده به دستور حجج اسلام آقاى فاضلى ، لاجوردى ، فيروزى و خالصى زاده ، توسط آقاى سيد ابوالقاسم محمودى در اختيار اينجانب قرار گرفته ، كه بدين وسيه از مساعى جميله اين عزيزان صميمانه سپاسگزارى مى شود.
از همكارى سروران معظم ، مخصوصا امناء بزرگوار مسجد صاحب الزمان (ع ) و آيت الله سيد على اكبر موسوى ، كمال تشكر و قدردانى مى شود و دستخط آقايان محترم در واحد فرهنگى كتابخانه عمومى حضرت ابوالفضل (ع ) موجود است .
خانه را از امام زمان (ع ) مى گيرم  
آقاى حاج محمد آقاجانى فرمودند:
شخصى به نام حاج انگشت باف معمار، تقريبا در سال 1350 شمسى كه در تهران ساكن مى باشد در اثر عمل بساز و بفروش ملك ، وضع مالى نامبرده بسيار خراب و به ورشكستگى انجاميد. لذا نامبرده هر شب جمعه از تهران به مسجد مقدس جمكران جهت توسل به ولى عصر(ع ) امام زمان مى آمد، چون شوهر همشيره ما بود به منزل ما مى آمد، يك شب جمعه مى بيند كه بعضى از حيوانها وارد حياط مسجد مى شوند، تصميم مى گيرد كه با كمك مردم ديوارى جهت حياط مسجد مقدس جمكران بكشد، لذا با توكل به خدا و امداد از حضرت بقيه الله الاعظم پس از يكسال و اندى ديواركشى تمام شد.
شبى حاج حسن رو به من گفت : ديوار مسجد را تمام كردم ، من به او گفتم : مى خواستى از حضرت يك خانه به تو بدهد، ايشان فرمودند: توجهى نداشتم ، امشب مشرف مى شوم ، خانه را از امام زمان (ع ) مى گيرم ، انشاء الله تا اينكه خانه ام مجانى باشد، و پول محضر هم ندارم .
هفته بعد آمد منزل ما، گفت : خانه را از امام زمان (ع ) گرفتم و پول محضر آن را هم فروشنده داد، پول خانه را هم بابت سود احتمالى يك تقسيم بندى زمين مجانا واگذار نموده ، خانه مذكور در خيابان ناصريه تهران موجود است ، سه طبقه است ، بسيار خانه خوب ، داراى شش اطاق و دو مغازه و زيرزمين .
اينجانب شاهد و ناظر مراتب نامبرده مى باشم و در آن خانه متجاوز از سى مرتبه رفت و آمد داشته ام ، چون شنيدم حضرتعالى كتابى جامع و پرارزش ‍ از كرامات و معجزات مسجد مقدس جمكران كه به دستور حضرت ولى عصر امام زمان (ع ) كه بيش از يكهزار سال بنا گرديده ، در دست تاليف داريد خواستم من هم به اندازه قطره اى بهره مند شوم .
توضيح اينكه آقاى حاج محمد آقاجانى مرد خير و نيكوكارى است و كمكهاى زيادى در راه خدا و ائمه معصومين عليهم السلام به فقرا و مستمندان نموده است ، من باب نمونه مسجدى بسيار مجلل در خيابان چهارمردان ، نرسيده به گلزار شهدا على بن جعفر عليه السلام بنا نموده ، هر كسى مناره آن مسجد را ببيند به ياد مدينه منوره مى افتد.
در سال 72 بود كه معظم له از مكه تشريف آورده بودند، و حقير به ديدنشان مشرف شدم ، در خدمت سرور معظم آقاى حاج حسن آقاجانى كه صحبت از جمكران شد در همين منزل تصميم گرفتم كتابى در فضيلت مسجد مقدس جمكران تاليف نمايم ، الحمدالله از توجيهات امام زمان (ع ) خداوند اين توفيق را به حقير كرامت فرمود.
نذر به مسجد مقدس جمكران  
آقاى حاج سيد جواد تحويلدار كه 60 سال خدمتگزار مسجد مقدس ‍ جمكران بودند، ايشان خاطرات زيادى از اين مسجد مقدس جمكران دارند.
از جمله جريان دزدهاى فرش مسجد كه بعد از مدتى فرشها پيدا شد و جريان آب انبار كه توسط آقاى حاج حسن لمسه چى تبريزى ساخته شد، (72) آقاى حاج حسن فرزند نداشت ، نذر مى كند كه اگر خداوند بچه اى به ايشان عنايت كند يك آب انبار در مسجد مقدس جمكران بسازد. از توجهات حضرت ولى عصر امام زمان (ع ) و بركات مسجد مقدس جمكران خداوند به ايشان اولاد عنايت مى كند، معظم له از تبريز مى آيند در مسجد جمكران ، جهت ساختن آب انبار، چون دو متر خاكبردارى مى كنند مى بينند آب انبار ساخته شده و شير آب هم دارد، پيدا مى شود، حالا چند سال پيش ساخته شده بود، خدا مى داند.
مسجد جمكران نيايشگاه فقهاى اسلام  
آقاى حاج سيد جواد تحويلدار خاطرات بسيار جالب از مراجع عاليقدر كه در آن زمان پياده با چه زحمتى مسجد مقدس جمكران مى رفتند و هفته ها در آن مسجد بيتوته مى كردند براى ما تعريف مى كرد، از جمله مرحوم آيه الله العظمى آقاى حائرى موسس حوزه علميه قم ، مرحوم آيه الله العظمى آقاى صدر، مرحوم آيه الله العظمى آقاى سيد محمد تقى خوانسارى پياده مى آمدند و مى فرمودند هر چه دارم از امام زمان و مسجد مقدس جمكران است . مرحوم آيه الله العظمى آقاى بروجردى كه حدود يكساعت مى كشيد تا نماز امام زمان عليه السلام را بخواند، چه حالى داشتند. مرحوم آيه الله العظمى آقاى سيد احمد زنجانى ، مرحوم آيه الله العظمى آقاى فيض ، مرحوم آيه الله العظمى آقاى داماد، مرحوم آيه الله العظمى آقاى حجت كوه كمرى زياد مى آمدند و گاهى ده روز مى ماندند و مشغول راز و نياز بودند. مرحوم آيه الله العظمى آقاى سيد احمد خوانسارى آن زمان كه در قم مسجد مسگرها (بازار) امام جماعت بود.
مرحوم آيه الله العظمى حضرت امام خمينى ، مرحوم آيه الله العظمى شيخ الفقهاء و المجتهدين آقاى اراكى ، مرحوم آيه الله العظمى آقاى نجفى مرعشى كه چهل شب در مسجد مقدس جمكران بيتوته مى كردند. مرحوم آيه الله العظمى آقاى گلپايگانى پياده مى آمدند. مرحوم آيه الله العظمى آقاى هاشم آملى ، مرحوم آيه الله آقاى شيخ محمد تقى يزدى بافقى كه عاشق امام زمان و مسجد مقدس جمكران بودند، مرحوم آيه الله آقاى حاج ميرزا جواد آقا تبريزى كه علاقه بسيار داشتند، مرحوم آيت الله علامه طباطبائى ، مرحوم آيه الله حاج آقا مصطفى خمينى ، خيلى زياد مى آمدند و گاهى يكى دو روز در مسجد جمكران مى ماندند. مرحوم آيه الله سيد ابوالقاسم روحانى ، مرحوم آيت الله زاهدى ، آيت الله كبير، مرحوم آيت الله علامه امينى ، صاحب الغدير، حتى ايشان نامه از نجف به برادرش نوشته كه جمكران را ترك نكنيد.
زبان حال همه شيفتگان امام زمان (ع ) در مسجد مقدس جمكران  
يا اباصالح المهدى ، اى امام منتظران ، اى اميد نااميدان ، اى نواى بينوايان ، اى دواى دردمندان ، اى پناه مستمندان ، اى باب يتيمان ، اى فروغ بى پايان ، اى محبوب عارفان ، اى معشوق عاشقان ، اى منتقم خون شهيدان ، اى شفاى مجروحان ، اى زمزمه كروبيان ، اى يوسف كنعانيان ، اى امام زمان ، اى بقيه الله ، جهان به اميد اينكه اين ناله هاى جانسوز فراق مقبول درگاه تو افتد و تشنگان ديدارت را از شرب طهور وصال جرعه اى بنوشانى .
بينوايم ، نواى من مهديست
دردمندم ، دواى من ، مهديست
من غريبم در اين زمان ، ولى
مونس و آشناى من ، مهديست
گر چه از داغ هجر مى سوزم
راضيم ، چون شفاى من مهديست
گه به يادش ز خواب برخيزم
نيمه شب دعاى من ، مهديست
من نخواهم بهشت ، بى مهدى (ع )
جنت باصفاى من ، مهديست
در دم مرگ با ولايت او
آخرين حرف ناى من ، مهديست
چون قيامت ز خاك برخيزم
اندر آنجا نداى من ، مهديست
آن كه در روز محشر مى بخشد
از عنايت خطاى من ، مهديست
از توجهات امام زمان (ع ) استخوان سياه سفيد مى شود  
آقاى حاج احمد موسى الرضا فرمودند: شخصى به نام آقا مجتبى پاى ايشان سياه شده بود، به دكتر پروفسور عدل مراجعه مى كند، بعد از عكسبردارى و آزمايش دكتر دستور مى دهد كه بايد عمل شود و پاى ايشان قطع گردد، پدر آقا مجتبى از دكتر تقاضا مى كند كه يك روز مهلت بدهيد تا من كارهايم را انجام دهم ، از بيمارستان به طرف مسجد مقدس جمكران حركت مى كند، وارد شهر قم و مسجد مقدس جمكران مى شود، نماز تحيت مسجد و نماز صاحب الزمان را مى خواند، دست به دعا بر مى دارد و براى شفاى فرزندشان دعا مى كند و از امام زمان (ع ) مى خواهد كه به حق فاطمه زهرا(س ) عنايتى فرمايد تا پاى جوانش قطع نشود، بعد از دعا و راز و نياز به درگاه خداوند احديت از مسجد مقدس جمكران به طرف تهران حركت مى كند، وقتى وارد بيمارستان مى شود فرزندش مى گويد: بابا كجا بودى از ديروز. مى گويد: پسرم رفته بودم مسجد مقدس جمكران (صاحب الزمان ) براى شفاى شما دعا كنم ، تا اينكه دكتر بالاى سر مريض مى آيد، دستور مى دهد مجتبى را به اطاق عمل ببرند، پدر مجتبى مى گويد: آقاى دكتر خواهش مى كنم يك عكس ديگر از پاى ايشان برداريد، بعدا عمل كنيد. دكتر قبول مى كند، وقتى عكس را مى آورند دكتر نگاه مى كند با تعجب مى گويد: چه كردى كه استخوان سياه را سفيد نمودى ، در حالى كه پدر مجتبى گريه مى كرد گفت : بخدا قسم هر چه هست از ناحيه صاحب الزمان و مسجد مقدس جمكران است .
هر چه دارم از امام زمان (ع ) و مسجد مقدس جمكران است  
آقاى حاج احمد موسى الرضا فرمودند: در دوران جوانى كه وضع مالى ما خيلى خوب بود هم از طرف خانواده همسرم و هم از طرف پدرم بعد از مدتى سرمايه ما رو به تنزل گذاشت ، بطورى كه قابل تحمل نبود، هر درى زدم چاره اى نشد، عاقبت پناه به مسجد مقدس جمكران بردم ، از تهران حركت كردم به طرف مسجد مقدس جمكران ، وقتى رسيدم به مسجد بعد از نماز صاحب الزمان (ع ) و دعاى فرج درد دلم را به آقا امام زمان (ع ) عرض ‍ كردم و از آن حضرت كمك خواستم كه آبروى ما را حفظ نمائيد، يك شغل و كار آبرومندانه به ما عنايت كند، از مسجد مقدس جمكران به طرف بندرعباس سفر كردم ، با اخوى محترم آقاى حاج محسن آقا تماس گرفتم ، ايشان فرمودند كجا هستيد، چند نفر از رفقاى صميمى شما منتظرند، من بلافاصله آمدم به تهران ، دوستانم چند كار به من پيشنهاد كردند، همين كارى كه الان دارم انتخاب نمودم ، خلاصه از توجهات حضرت بقيه الله امام زمان (ع ) و مسجد مقدس جمكران ما مشغول كار شديم و مشكل ما بطور كلى حل شد. توضيح اينكه معظم له آقازاده محترم مرحوم حجه الاسلام و المسلمين ثقه المحدثين آقاى حاج شيخ محمد على موسى الرضا رحمت الله عليه هستند كه عالم ربانى و حافظ قرآن مجيد و از عاشقان امام زمان (ع ) بودند، خداوند آن عالم وارسته را غريق رحمت واسعه خود قرار دهد.
بخش پنجم : اشعارى در تكريم مسجد مقدس جمكران تجليگاه صاحب الزمان (ع ) 
جمكران  
مصداق رمز علم الاسما است جمكران
زيرا مقام زاده زهراست جمكران
خواهى اگر ز شوق كنى كعبه را طواف
كانون مهر و قبله دلهاست جمكران
آرى حريم حجت ثانى عشر بود
زين رو بهشت و جنت دنياست جمكران
دارالشفاى جمله مرضاى بى پناه
مرهم گذار زخم جگرهاست جمكران
بايد كنند تخته در دكه ساحران
آرى عصاى حضرت موساست جمكران
اى صالحى ببال كه از لطف ايزدى
در شهر قم به جلوه زيباست جمكران
بسرودم آن سياق كه به فرموده سعيد
ميعادگاه مردم داناست جمكران
مسجد جمكران  
اثر طبع دكتر باهر
قطعه زير تحت عنوان (مسجد جمكران ) بنا به در خواست حضرت حجه الاسلام و المسلمين جناب آقاى مير عظيمى مدظله العالى و حسب توصيه دوست گرامى سلاله السادات آقاى سيد هادى رضوى سروده شد.
ميعادگاه مردم داناست جمكران
هنگامه قيامت كبراست جمكران
گر اعتبار قم تو بپرسى ز اهل دل
پاسخ چنين دهند كه پيداست جمكران
معصومه مى دهد به قم از مرحمت شرف
لطف خفى به صورت معناست جمكران
اهل صفا به مروه اگر ره نيافتند
گو جمكران روند مصفاست جمكران
حاشا به من كه گويمش از كعبه برتر است
گر كعبه نيست كعبه دلهاست جمكران
حاجت رواست هر كه كند رو بدان مكان
چون قبله گاه اهل تولاست جمكران
خاكش براى اهل بصيرت چو توتياست
كحل بصر، شفاى المهاست جمكران
بنياد مسجدش كه به امر ولى بود
بر پايه فتوت و تقواست جمكران
اى پور عسكرى به خدا ديده بر رهم
تعجيل كن بيا كه مهياست جمكران
چون پايگاه تست چنين مسجد رفيع
همپاى طور و وادى سيناست جمكران
عشاق روى توكه مقيمان اين درند
دلدارشان تويى كه دل آراست جمكران
بر درگهت (سعيد) غلام است اى عظيم
از اين عظيمى است كه عظماست جمكران
دوازده بيت به اسم مبارك آقا ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه مى باشد.
كعبه جان  
مسجد جمكران كعبه جان است اينجا
قبله آرزوى اهل جهان است اينجا
از نسيم سحرش بوى خدا مى آيد
نفس باد صبا مشك فشان است اينجا
نقش ها از قدم يوسف زهرا دارد
خوشتر از دامن گلزار جنان است اينجا
اشك از ديده چو يعقوب بر اين خاك بريز
كه از آن يوسف گم گشته نشان است اينجا
تا بجوئيد گل گمشده زهرا را
چشم عشاق به هر سو نگران است اينجا
چشم دل را بگشاييد و ببينيد همه
آن جمالى كه نديديد عيان است اينجا
همره يوسف زهرا كه خدا يارش باد
همه سو قافله روح روان است اينجا
حوريان همچو پريزاد در اينجا جمعند
كه حرم خانه آينه جان است اينجا
مسجد جمكران است و به هر كس نگرم
نام آن خوبتر از جان به زبان است اينجا
سزد از طور كليم آيد و فرياد زند
كى گنه كار بيا مهد امان است اينجا
گوش جان مى شنود زمزمه جبرائيل
از نسيمى كه به هر سو وزان است اينجا
معجز تربت خونين حسينى دارد
كه شفا خانه هر درد نهان است اينجا
خم نمائيد به تعظيم همه قامت خويش
كه عيان سايه آن سرو روان است اينجا
ميثما خرد و كلان سائل اين درگاهند
كعبه آرزوى پير و جوان است اينجا
شمه اى در فضيلت مسجد جمكران  
حصن حصين عارفان ، مسجد جمكران بود
عرش برين عاشقان ، مسجد جمكران بود
بيت الولاى مومنين ، دارالشفاى مسلمين
منزلگه مستضعفان ، مسجد جمكران بود
روحانى و زيباستى ، چون مسجد الاقصاستى
برتر ز فردوس جنان ، مسجد جمكران بود
در سلك خدمت از فلك نازل شود خيل ملك
چون مهبط پيغمبران ، مسجد جمكران بود
از حشمت و جاه و جلال ، وز عصمت و فضل و كمال
مهد سلوك سالكان ، مسجد جمكران بود
هر مسلم و شاه و گدا، اينجا شود حاجت روا
كهف المراد شيعيان ، مسجد جمكران بود
چون ساحت عرش برين ، از شوكت و قدر مهين
در ديده دانشوران ، مسجد جمكران بود
بر دردمند اينجا دواست ، هر مضطرى حاجت رواست
كاشانه خلق جهان ، مسجد جمكران بود
گر شاه شاهانى بيا، نادم ز عصيانى بيا
چون خانه صاحب زمان ، مسجد جمكران بود
هر كس در اين عصر و زمان ، بگزيده بهر خود مكان
جاى (حيات ) ناتوان ، مسجد جمكران بود
مهبط انبياء بود مسجد جمكران قم
معبد اوليا بود مسجد جمكران قم
بهر دواى دردها، خاصه گرفتن شفا
قبله گه دعا بود مسجد جمكران قم
بناى رفيع  
بود به جمكران مسجدى رفيع و عظيم
كه جبرئيل نمايد به درگهش تكريم
بهشت عدن و عبادتگه خواص و عوام
حريم امن امامان واجب التعظيم
به ارج و قرب فزونتر ز مسجد الاقصى
به رتبه ثانى رضوان مقام اهل نعيم
گزافه نيست كه باشد نسيم بارگهش
عبير خيز و مصفا چو چشمه تسنيم
مسلم است كه بر پاسبانى حرمش
صباح و شام جيوش ملائكست مقيم
به سيصد و نود و سه ز هجرت نبوى
به امر حضرت حجت گرفته شد تصميم
كه اين بناى بزرگ و رفيع اسلامى
شود مكمل اقدام جدش ابراهيم
بر اين اساس به پايان رسيد و شد تكميل
توسط حسن مثله اين نظام قويم
نوشته بر در و ديوار آن به خط جلى
تبارك الله و احسنت و احسن التقويم
ثواب زائرش آمد سعادت دارين
اگر رجوع شود لحظه اى به عقل سليم
چنانچه قبله سوم بخوانمش نه خطاست
به امر حق به درش با عصا ستاده كليم
به زندگان چو ببخشد حيات جاويدان
چه احتياج كه احيا كند عظام رميم ؟
اگر كه اهل دلى طواف آن مقام نما
زياده است ثوابش ز طواف ركن حطيم
هزار معجزه از آن مقام گشته عيان
به امر بار خداى كريم حى قديم
هر آن كسى كه در آنجا نماز بگذارد
خدا گواست بود فارغ از عذاب جحيم
مقام خاص منيع امام ثانى عشر
ملاذ جن و بشر پادشاه هفت اقليم
سرود (صالحى ) اين چامه ز اعتقاد و نمود
به دست خويش به درگاه خادمش تقديم
عظيمى آنكه بود از سلاله سادات
نموده جمع احاديث از جديد و قديم
نوشته است كتابى كه از ره اخلاص
به عاشقان امام زمان كند تسليم
به سعى و كوشش اين سيد جليل القدر
شود كرامت مسجد به شيعيان تفهيم
خدا موفق و منصور دارش كه شده
ز زادن شبهش مام روزگار عقيم
مسجد جمكران ، پايگاه مسلمين  
جمكران اى پايگاه مسلمين
جمكران اى جايگاه مومنين
جمكران اى خانه جانان ما
جمكران مستشفى و درمان ما
جمكران شبهاى تو دارد صفا
من ز خاك تو شفا جويم شفا
جمكران بوى تو چون مشك برين
جمكران اى خانه مردان دين
جمكران فخر تو باشد اين زمين
گشته اى خلوتگه اهل يقين
جمكران بر گو كه مهدى از حجاب
رخ برون آرد، دهد ما را جواب
جمكران مهرش به دل دارم همى
گو نظر بر ما كند مهدى كمى
ز انتظار روى او (طوفانى )ام
در رهش آماده قربانى ام
به ياد مسجد جمكران  
اگر درمان درد خويش مى خواهى بيا اينجا
دوا اينجا، شفا اينجا، طبيب دردها اينجا
شكسته بالى ما مى دهد بال و پرى ما را
اگر از صدق دل آريم روى التجا اينجا
طلب كن با زبان بى زبانى هر چه مى خواهى
كه سر داده ست گلبانگ اجابت را خدا اينجا
بگوش جان توان بشنيد لبيك خداوندى
نكرده با لب خود آشنا حرف دعا اينجا
هزاران كاروان دل در اينجا مى كند منزل
اگر اهل دلى اى دل ، بيا انيجا، بيا اينجا
دل ديوانه من همچو او گم كرده اى دارد
زهر درد آشنا گيرد سراغ آشنا اينجا
صداى پاى او در خاطر من نقش مى بندد
مگر مى آيد آن آرام جانها از وفا اينجا
ز هر سو جلوه اى دل را به خود مشغول مى سازد
هزاران پرده مى بينند ارباب صفا اينجا
به بوى يوسف گم گشته مى آيد مشو غافل
توان زد چنگ دل بر دان خير النساء اينجا
حديث عشق با (پروانه ) مى گويى نمى دانى
كه مى سوزى بسان شمع از سر تا به پا اينجا
رباعيات  
در مسجد دوست بوى جان پيچيده ست
انفاس خوشش به جمكران پيچيده ست
امروز درين محفل روحانى ما
عطر خوش صاحب الزمان پيچيده ست
ما حلقه اگر بر در مقصود زديم
از بندگى حضرت معبود زديم
اين التفات ما بدوست امروزى نيست
يك عمر دم از مهدى موعود زديم
ديشب كه رقم ز امر خدا مى كردند
دلسوختگان ترا صدا مى كردند
اى كاش كه كاتبان قسمت امروز
ديدار ترا قسمت ما مى كردند
من چشم به خورشيد و به نورش دارم
در دل قبس از طور ظهورش دارم
صد بار اگر بميرم و خاك شوم
باز آرزوى درك حضورش دارم
اى دلشده اى كه يار مهدى باشى
يك عمر در انتظار مهدى باشى
امروز درين جمع مشو غافل ازو
شايد كه تو در كنار مهدى باشى
هر چند ره طلب بسى باريك ست
و ايام فراقش چو شب تاريك ست
خوش باش كه از پرتو خورشيد اميد
پيداست ظهور حضرتش نزديك ست
از غيب جمال سرمدى پيدا شد آئينه
حسن ايزدى پيدا شد
از گلشن عسكرى و باغ نرگس
يك شاخه گل محمدى پيدا شد
مسجد جمكران سرزمين ديدار  
ز شاخ گل معطر جمكران است
كز آن گل روح پرور جمكران است
نه تنها جان انسانها در اينجاست
كه قلب عالمى در جمكران است
مطاف عاشقان سوخته دل
مقام و حجر و مشعر جمكران است
همه بشكسته دلها را خبر كن
تجليگاه دلبر جمكران است
جهان از نور مهدى روشن افروز
بعرش و فرش زيور جمكران است
به نورانيت مهدى بينديش
اگر ديدى منور جمكران است
صداى يا اباصالح اغثنى
خروش هر كه اندر جمكران است
بيا بيمار خسته گشته از درد
كه درمانگاه برتر جمكران است
به داروخانه مهدى گذر كن
دوايش لطف داور جمكران است
خمينى از همين جا شد خمينى
نيايشگاه رهبر جمكران است
مكن هرگز فراموش (اشعرى ) را
تو را توفيق اگر بر جمكران است
يا صاحب الزمان (عج ) 
رباعيات
در آينه ها، زلال نورش جارى ست
در مسجد جمكران ، حضورش جارى ست
از خلوت عشاق دل افروخته نيز
انوار دلاراى ظهورش جارى است
با ياد تو غمنامه مولا خوانديم
از غربت مادر تو زهرا خوانديم
ما را كشد اين غم كه نماز خود را
در مسجد جمكران فرادى خوانديم
اى جان جهان ، عيان ترا بايد ديد
با ديده خونفشان ترا بايد ديد
در مسجد سهله ، از فرج بايد گفت
در مسجد جمكران ، ترا بايد ديد
با قافله رو به جمكران آورديم
رو جانب صاحب الزمان آورديم
ديديم كه در بساط ما آهى نيست
با دست تهى ، اشك روان آورديم
آنانكه كه جمكران صفا مى بينند
در خلوت دل ، نور خدا مى بينند
عشاق جگر سوخته در پرده اشك
بى پرده ترا، ترا، ترا مى بينند