مسجد مقدس جمكران تجليگاه صاحب الزمان (عج)

سيد جعفر مير عظيمى

- ۶ -


مسجد جمكران  
جعفر رسول زاده :: آشفته
عشق شرحى است از داستانت
مهر برقى است از كهكشانت
روح يكتا پرستى نمازى است
بسته قامت به بانگ اذانت
خواب نوشين صبح بهشت است
لحظه اى زيستن در زمانت
آسمان ، باغ خورشيد دارد
يا غباريست از كاروانت
بى نشانى تو و خستگان را
كوچه آشنايى ، نشانت
آبرومندى و سرافرازى ست
دولت خادم آستانت
سايه بر بام افلاك كرده ست
رفعت مسجد جمكرانت
كاشكى دست ما را بگيرند
فيض پيدا و لطف نهانت
اى ديار مقدس كه طويى
برگ سبزى است از بوستانت
تو حريم دلى - جمع عشقند
بيقراران و آشفتگانت
مسجد مقدس جمكران  
جمكران پايگاه ملايك
مركز جمع كروبيان است
جمكران شد شفابخش دلها
معجزاتش به عالم عيان است
هر كه ترسد ز هر چيز و هر كس
آيد اينجا كه دارالامان است
از زن و مرد عالم در اينجا
نام صاحب الزمان بر زبان است
گو به درماندگان البشاره
حجه بن الحسن ميزبان است
مطيع عالم او باشد و بس
باغ دين را همو باغبان است
الغرض جاى هر حاجت ما
جمكران جمكران جمكرانست
(قاضى زاهدى ) گو به ياران
كاين بنا قطعه اى از جنان است
قصيده  
در مدح و ستايش ولى الله الاعظم حضرت حجه بن الحسن امام العصر و الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف از مرحوم الهى قمشه اى .
اى شاهد حسن غيب يزدانى
اى مظهر اقتدار سبحانى
اى مصلح عالم ، اى جهان آرا
اى پرتو آفتاب ربانى
اى آيت غيب ذات ناپيدا
پيدا به تجليات رحمانى
باز آى و جهان بعدل و داد آراى
تا چند درون پرده پنهانى
باز آى و جهان چو تار گيسويت
مپسند به ظلمت و پريشانى
باز آى و و دو چشم انتظار ما
از طلعت خود نماى نورانى
از ياور و يارت ايزد يكتا
لطف ازلت كند نگهبانى
ملك و ملكوت را تويى رهبر
بر غيب و شهود هم تو سلطانى
بر كشور شرع مصطفى بنگر
اى خسرو تاجدار ايمانى
اين خانه شرع را عمارت كن
از لطف كه مى كشد به ويرانى
اى روى تو شمع محفل عالم
در شام جهان تو ماه تابانى
اى مظهر سر آدم و خانم
اى با تو عصاى پور عمرانى
برتر ز فصاحت از مسيحايى
وز حسن فزون ز ماه كنعانى
باز آى و بگير كشور دين را
زين گمشدگان تيه نادانى
بازآ كه جهان رهانى از ظلمت
از شعشعه رخت به آسانى
اى مهر سپهر علم و دين بازآ
عالم شده شام تار ظلمانى
ما را سر خوان جود و احسانت
بپذير تو از كرم به مهمانى
اى رهبر عالم ايكه صد خضرست
از شوق لقاى تو بيابانى
ما تشنه جرعه وصال تو
تو چشمه كوثرى و رضوانى
خلقى همه تشنگان ديدارت
اى آب حيات و خضر روحانى
تو ظل خداى فرد يكتايى
تو منبع لطف و جود و احسانى
لطفى كن و خلق را ز غم برهان
بنماى رخ اى جمال سبحانى
بر طره شه ، الهيا دل بند
بگسل ز تعليقات جسمانى
گر غرق گناهى اى الهى باز
نوميد مشو ز لطف رحمانى
بر حجت غيب حق توسل جو
هر جا كه به كار خويش درمانى
اميد اميدواران  
چو خوش باشد كه بعد از انتظارى
به اميدى رسند اميدواران
جمال الله شود از غيب طالع
پديدار آيد اندر بزم ياران
همى گويد منم آدم منم نوح
خليل داورم قربان جانان
منم موسى ، منم عيسى بن مريم
منم پيغمبر آخر زمانان
تو موسى وار شمشير خدائى
بكش وانگه بكش فرعون و هامان
تو اى عدل خدا كن دادخواهى
ز جا خيز اى پناه بى پناهان
برون كن ز آستين دست خدا را
به خونخواهى و از خون نياكان
قدم در كربلا بگذار و بستان
سر پر خون ز دست نيزه داران
تو اى دست خدا از شصت قدرت
بكش تير از گلوى شيرخواران
خبر دارى كه از سم ستوران
دگر جسمى نماند از اسب سواران
شنيدستى چنان دست خدا را
جدا كردند از تن ساربانان
احمد كه جهان را ز تباهى پرداخت
دين را به ولايت على محكم ساخت
فرموده به مرگ جاهليت مرده است
هر كس كه امام عصر خود را نشناخت
قال النبى صلى الله عليه و آله
من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه . (73)

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرموده :
هر كس بميرد در حالى كه امام زمان خود را نشناخته باشد به مانند مردن جاهليت (در كفر و نفاق و ضلالت ) از دنيا مى رود.
اى رهبر عادل و دل آگاه
از هجر تو سينه هاست پر آه
همواره نگاه بى پناهان
بر راه تو يا بقيه الله
گل نرگس  
زان لب لعل كه رشك شكر است
خواهد آن كس كه ز اهل بصر است
عاشق و واله و شيداى تو شد
هر كسى عارف و صاحب نظر است
هر كسى محنت هجران ديده است
از دل خسته من با خبر است
بى تو گر عمر ابد بخشيدم
همه آن ضرر اندر ضرر است
هر كه را ياد تو از ياد برفت
روزگارش خطر اندر خطر است
زاد روز تو نويد است و اميد
عيد فرخنده عدل و ظفر است
همه جا بزم سرور است و حضور
همه را شور و نشاط ديگر است
زانچه گل در چمن حسن بود
گل نرگس ز همه خوبتر است
كى برون آئى از اين پرده غيب شام هجران تو را كى سحر است
گل شاداب  
از نور تو روشن ، ملكا ديده (نرگس )
دل مى كند از هر چمنى بوى ترا حس
وصف الف قامت تو درس مدارس
آن گوهر يكدانه ناياب توئى تو
ما جمله نيازيم و تو سرچشمه نازى
اى قلب جهان ، كنزنهان ، معدن رازى
عالم همه چون معبد و تو روح نمازى
آن قائم استاده به محراب توئى تو
مانند تو كس چهره دلخواه ندارد
زيبايى رخسار ترا ماه ندارد
آنجا كه توئى نكهت گل راه ندارد
ظاهر همه جا، غائب سرداب توئى تو
هر ديده كه خواهد نگرد نور خدا را
پس بنگرد آن آينه غيب نما را
گرديم پى ات ، خيف و منا، مروه صفا را
منظور دل از عالم اسباب توئى تو
چون قصر بلند تو فلك كاخ ندارد
اى گل به تو ره شب نم گستاخ ندارد
هرگز چمنى چون تو گل و شاخ ندارد
مقصود خدا را، ز گل و آب توئى تو
در دايره حسن ، توئى نقطه پرگار
سرداب تو سينا و همه مايل ديدار
مردم همه خوابند و تو عين اله بيدار
مهتاب توئى ، نرگس بيخواب توئى تو
پنهان زنظر هستى و در دل به وضوحى
در كالبد عالم امكان تو چو روحى
در سيل بال غوث جهان گشتى نوحى
آن سد متين ، دافع سيلاب توئى تو
ايساحت قدس تو زهر عيب و خلل طهر
اجرا نشود حكم كسى تا نزنى مهر
از يمن وجود تو شود صبح و شب و ظهر
دلها همه ظلمتكده ، مهتاب توئى تو
اى مهر تو ممكن به همه واجب و لازم
باشد به خدا خيمه عالم به تو قائم
غائب ز نظر هستى و هم حاضر دائم
در ابر نهان مهر جهانتاب توئى تو
تو آب بقا هستى و ما ريگ ته جوى
با سر همگى سوى تو آئيم ز هر سوى
هستى تو لسان اله و قرآن سخن گوى
بر شهر علوم نبوى باب توئى تو
آسايش دل ، روح روان ، راحت جانى
پنهان و عيان ، جان جهان ، شاه زمانى
من هر چه بگويم ، به خدا بهتر از آنى
چون خيرورى اشرف الانجاب توئى تو
از عشق رخت واله و ديوانه دل ما
شمعى تو و برگرد تو پروانه دل ما
مجذوب تو و با همه بيگانه دل ما
محبوب حسان اى گل شاداب توئى تو
در استغاثه بحضرت مهدى (عج ) 
عمرم تمام گشت ز هجران روى تو
ترسم شها به خاك برم آرزوى تو
با آن كه روى ما تو از ديده شد نهان
عشاق را هميشه بود ديده سوى تو
خورشيد چهره ات چو نهان شد ز چشم خلق
شد روزشان سياه از اين غم چو موى تو
دامن پر از ستاره كنم شب ز اشك چشم
چون بنگرم به ماه و كنم ياد روى تو
گردش به باغ بهر تماشاى گل بود
گلهاى باغ را نبود رنگ و بوى تو
هم چون مسيح جان به تن مردگان دمد
گر بگذرد نسيم سحرگه ز كوى تو
تا كى ز هجر روى تو سوزيم همچو شمع
شبها به ياد روى تو و گفتگوى تو
رحمى به حال شاهل از پا فتاده كن
تا كى بهر ديار كند جستجوى تو
يوسف گمگشته  
امروز اميرالامراء جز تو كسى نيست
بر ناله دل غير تو فريادرسى نيست
در كعبه و بتخانه و در دير و كليسا
جز نغمه ناقوس تو بانگ جرسى نيست
اى مهدى دين پرده ز رخسار بر افكن
ما گمشدگانيم و ره پيش و پسى نيست
دل گرمى ما زمره افسرده دلان را
جز آتش طور تو شهاب قبسى نيست
در باديه عشق تو پاى فرس عقل
پى گشت و در اين باديه ديگر فرسى نيست
غير از هوس ديدن رخسار چو ماهت
اندر دل پر حسرت ياران هوسى نيست
تو يوسف گم گشته و اسلام چو يعقوب
بهر پدر پير تو ديگر نفسى نيست
بهر پدرت پيرهنى يا كه پيامى
بفرست كه جز اين ز تواش ملتمسى نيست
قربان تو و درد دلت كز غم اسلام
جز اشك دمادم دگرت دادرسى نيست
گرديده مگس منتظران شهد لبت را
زان جمله چو انصارى محزون مگسى نيست
طبيب دردمندان  
خستگان عشق را ايام درمان خواهد آمد
غم مخور آخر طبيب دردمندان خواهد آمد
آنقدر از كردگار خويشتن اميدوارم
كه شفا بخش دل اميدواران خواهد آمد
باغبانا سختى دى ماه سى روز است و آخر
نو بهار و نغمه مرغ خوش الحان خواهد آمد
بلبل شوريده دل را از خزان برگو ننالد
باغ و صحرا سبز و اين دنيا گلستان خواهد آمد
بوى پيراهن رسيد و زين بشارت گشت معلوم
يوسف گم گشته سوى پير كنعان خواهد آمد
دردمندان ، مستمندان ، بى پناهان را بگوييد
مصلح عالم ، پناه بى پناهان خواهد آمد
از خدا روز فرج را اى فلج كاران بخواهيد
كاين جهان روزى كسى را تحت فرمان خواهد آمد
سخت آمد طول غيبت بر تو مى دانم مخور غم
موقع افشاء اين اسرار پنهان خواهد آمد
تلخى هجران شود شيرين به روز وصل جانان
صبح صادق از پى شام غريبان خواهد آمد
كاخهاى ظلم ويران شود بر فرق ظالم
مهدى موعود، غمخوار ضعيفان خواهد آمد
اين چراغ از صرصر بيداد خاموشى ندارد
آنكه عالم را نمايد نور باران خواهد آمد
نيست شك از عمر اين دنيا اگر يك روز ماند
ذات قائم حجت خلاق سبحان خواهد آمد
اينقدر آخر منال از ضربت بازو و پهلو
مونس تو پادشاه دلنوازان خواهد آمد
محسنا از ضربت مسمار گر مقتول گشتى
عنقريبا دادخواه بى گناهان خواهد آمد
اصغرا از ضربت زخم گلو دل را مسوزان
غم مخور مرهم گذار زخم پيكان خواهد آمد
گفت يا زينب رقيه يك شبى در شام ويران
عمه بابم كى به سر وقت يتيمان خواهد آمد
كودكان شام هر يك با پدرها سوى منزل
باب من كى بهر دلدارى طفلان خواهد آمد
(هاشمى ) را نام حسين هر آن بر دفتر رقم زد
چشم او با چشم خامه هر دو گريان خواهد آمد
توسل به حضرت ولى عصر 
اى نبى را عزت اجداد يابن العسكرى
اى على را ارشد اولاد يابن العسكرى
چاره شد از دست اى بيچارگان را دستگير
از تو جويد شيعه استمداد يابن العسكرى
رحم كن بر غربت اسلام و بر اسلاميان
هر دو را شد موقع امداد يابن العسكرى
در كجائى العجل اى بى پناهان را پناه
نيست تاب اين همه بيداد يابن العسكرى
مرغ دل شد مبتلا چون صيد در كنج قفس
اين دل از غم كى شود آزاد يابن العسكرى
ما به دنيا عزت و يك آبروئى داشتيم
آبروها شد همه بر باد يابن العسكرى
اين نهال ظلم از روز سقيفه ريشه كرد
شد رواج حكم استبداد يابن العسكرى
كار با نهج عدالت بود در عهد رسول
بعد از آن شد ظلم نو بنياد يابن العسكرى
ظلم كردند آنقدر بر حيدر و اولاد او
تا عزا شد بهر ما اعياد يابن العسكرى
كشتن يك مادرى مانند زهرا كى رود
تا قيامت از دل اولاد يابن العسكرى
بود مشغول عزادارى كه ناگه آمدند
بر سرش يك عده چون جلاد يابن العسكرى
ضربت مسمار آن در شد به جائى منتهى
گشت محسن كشته بيداد يابن العسكرى
فاطمه بين در و ديوار از بى طاقتى
شد بلند از سينه اش فرياد يابن العسكرى
(هاشمى ) را داغ زهرا و غم اولاد او كرده گريان تا صف ميعاد يابن العسكرى
غزل  
تا دل شده مبتلاى عشقت
سر باخته ام به پاى عشقت
بيگانه شود زهر دو عالم
آن كس كه شد آشناى عشقت
آفاق پر است و گوش ما كر
از همهمه و صداى عشقت
از بام و در و هوا نيوشد
عاشق همه جا نواى عشقت
سر پيش شهان نمى كند خم
هر كس كه شود گداى عشقت
بيمار كه از دواست بيزار
خوشتر ز دوا بلاى عشقت
سر مى رسدش به عرش آن كو
انداخته سر به پاى عشقت
بيرون نكند وفاى مسكين
يك لحظه ز سر هواى عشقت
غزل  
بيا كه رايت منصور پادشاه رسيد
نويد فتح و بشارت به مهر و ماه رسيد
جمال بخت ز روى ظفر نقاب انداخت
كمال عدل به فرياد دادخواه رسيد
سپهر دور خوش اكنون زند كه ماه آمد
جهان به كام اكنون رسد كه شاه رسيد
ز قاطعان طريق اين زمان شوند ايمن
قوافل دل و دانش كه مرد راه رسيد
عزيز مصر بر غم برادران غيور
ز قعر چاه بر آمد به اوج ماه رسيد
كجاست صوفى دجال چشم ملحد شكل
بگو بسوز كه مهدى دين پناه رسيد
صبا بگو كه چها بر سرم در اين غم عشق
ز آتش دل سوزان و برق آه رسيد
ز شوق روى تو جانا بر اين اسير فراق
همان رسيد كز آتش به برگ كاه رسيد
مرو خواب كه حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نيم شب و درس صبحگاه رسيد
شمشير كجت راست كند قامت دين را  
افسوس كه عمرى پى اغيار دويديم
از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم
سرمايه ز كف رفت و تجارت ننموديم
جز حسرت و اندوه متاعى نخريديم
بس سعى نموديم كه ببنيم رخ دوست
جانها به لب آمد رخ دلدار نديديم
ما تشنه لب اندر لب دريا متحير
آبى بجز از خون دل خود نچشيديم
اى بسته به زنجير تو دلهاى محبان
رحمى كه در اين باره بس رنج كشيديم
رخسار تو در پرده نهانست و عيانست
بر هر چه نظر كرديم رخسار تو ديديم
چندان كه به ياد تو شب و روز نشستيم
از شام فراقت چو سحرگه ندميديم
تا رشته طاعت به تو پيوسته نموديم
هر رشته كه بر غير تو بستيم بريديم
شاها به تولاى تو در مهد غنوديم
بر ياد لب لعل تو ماشير مكيديم
اى حجت حق پرده ز رخسار برافكن
كز هجر تو ما پيرهن صبر دريديم
ما چشم به راهيم به هر شام و سحرگه
در راه تو از غير خيال تو رهيديم
اى دست خدا دست برآور كه ز دشمن
بس ظلم بديديم و بسى طعنه شنيديم
شمشير كجت راست كند قامت دين را
هم قامت ما را كه ز هجر تو خميديم
شاها ز فقيران درت روى مگردان
بر درگهت افتاده به صد گونه اميديم
حجت ثانى عشر
حديث موى تو نتوان به عمر گفتن باز
از آنكه عمر شود كوته و حديث دراز
به راه عشق تو انجام كار تا چه شود
برفت در سر اين كار هستيم ز آغاز
بطاق دلكش آن ابروان محرابى
كه دور از تو نباشد مرا حضور نماز
اگر نه از دل من رسم سوختن آموخت
چرا دمى نكند شمع ترك سوز و گداز
اگر سعادت جاويد يابدت اى دل
نماى شرح حقيقت سخن مگو ز مجاز
حديث ليلى و مجنون عامرى بگذار
مخوان فسانه محمود غزنوى و اياز
مديح مظهر حق مظهر حقايق گوى
ثناى حجت ثانى عشر نما آغاز
سمى ختم رسل خاتم الائمه كه هست
نهان ز ديده و بر حضرتش عيان هر راز
سليل خسرو دين عسكرى شه كونين
ولى حق شه دشمن گداز و دوست نواز
امام منتظر خلق ، مهدى موعود
كه هست چشم جهانى به ره گذارش باز
پناه كون و مكان صاحب الزمان مهدى
ولى و قائم بالسيف شهسوار حجاز
خجسته نامش زان بر زبان نمى آرم
كه روزگار رقيب است و آسمان غماز
ز خوان مكرمتش وحش و طير روزى خوار
بشكر موهبتش جن و انس هم آواز
به اوج جاهش جبريل عقل مى نرسد
به بال شوق كند تا ابد اگر پرواز
ز حال مردم و وضع زمانه ناگفته
تو واقفى و نباشد به عرض حال نياز
در آ، ز پرده و از يك تجلى رخسار
غبار شرك ز مرات ماسوى پرداز
محيط زنده شود بعد مرگ گر نشود
ظهور دولت حق راست نوبت آغاز
مهدى جان  
مرا به غير تو نبود پناه مهدى جان
كه من گدايم و هستى تو شاه مهدى جان
در انتظار تو شاها گذشت عمر عزيز
نگشت حاصل من غير آه مهدى جان
شها فقيرم و مسكين و بر سر راهت
نشسته ام به اميد نگاه مهدى جان
من عاشقم كه به بينم جمال تو آيا
بود به سوى جناب تو راه مهدى جان
شها محب تو و دشمن عدوى توام
به صدق گفته ام هستى گواه مهدى جان
بحق حرمت اجداد خودنما نظرى
ز مرحمت به من رو سياه مهدى جان
خميده پشت من از بار معصيت شاها
نموده ام همه عمر اشتباه مهدى جان
اميدوارم چنانم كه لطف تو شويد
ز نامه ام اثرات گناه مهدى جان
بحق محسن در خون طپيده زهرا
طلب نما فرجت از اله مهدى جان
اگر كنى سوى طاهائى از وفا نگهى
رها شود ز غم از آن نگاه مهدى جان
صاحب زمان (ع )
غم مخور روزى ولى و قلب امكان مى رسد
مصلح عالم ولى حى سبحان مى رسد
در پس پرده بود در انتظار امر حق
گر خدا امرى كند آنگه شتابان مى رسد
تكيه بر ديوار كعبه مى دهد محبوب حق
از دهان در فشانش صوت قرآن مى رسد
چون نمى گردد عمل دستور قرآن در جهان
بهر اجرا مجرى احكام يزدان مى رسد
داد مظلومان بگيرد او ز ظالمها بسى
روزگارى آن پناه بى پناهان مى رسد
ما مريضيم و دوايى نيست بر درمان ما
آن طبيب ما مريضان بهر درمان مى رسد
(منتظر) در انتظار مصلح عالم بود
شيعيان صاحب زمان روزى فروزان مى رسد
يكى به سكه صاحب عيار ما نرسد  
به حسن خلق و وفا كس به يار ما نرسد
تو را در اين سخن انكار كار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند
كسى به حسن و ملاحت به يار ما نرسد
بحق صحبت ديرين كه هيچ محرم راز
بيار يك جهت حق گذار ما نرسد
هزار نقد به بازار كائنات آرند
يكى به سكه صاحب عيار ما نرسد
دريغ قافله عمر كانچنان رفتند
كه گردشان به هواى ديار ما نرسد
هزار نقش برآيد ز كلك صنع و يكى
به دلپذيرى نقش نگار ما نرسد
دلا ز طعن حسودان برنج و ايمن باش
كه بد به خاطر اميدوار ما نرسد
چنان بزى كه اگر خاك ره شوى كس را
غبار خاطرى از رهگذر ما نرسد
بسوخت (حافظ) و ترسم كه شرح قصه او
به سمع پادشه كامكار ما نرسد
در مدح حضرت حجت (ع )  
امروز امير در ميخانه توئى تو
فرياد رس ناله مستانه توئى تو
مرغ دل ما را كه به كس رام نگردد
آرام توئى تو، دام توئى ، دانه توئى تو
آن مهر درخشان كه به هر صبح دهد تاب
از روزن اين خانه به كاشانه توئى تو
آن ورد كه زاهد به همه شام و سحرگاه
بشمارد با سبحه صد دانه توئى تو
آن باده كه شاهد به خرابات مغان نيز
پيمود به جام و خم و ميخانه توئى تو
آن غل كه ز زنجير سر زلف نهادند
بر پاى دل عاقل و ديوانه توئى تو
ويرانه بود هر دو جهان نزد خردمند
گنجى كه نهانست به ويرانه توئى تو
در كعبه و بتخانه بگشتيم بسى ما
ديديم كه در كعبه و بتخانه توئى تو
بسيار بگوئيم و چه بسيار بگفتند
كس نيست بغير از تو در اين خانه توئى تو
يك همت مردانه در اين كاخ نديديم
آن را كه بود همت مردانه توئى تو
در استغاثه به حضرت مهدى (عج ) 
گر قسمتم شود كه تماشا كنم ترا
اى نور ديده جان و دل اهدا كنم ترا
اين ديده نيست قابل ديدار روى تو
چشمى دگر بده كه تماشا كنم ترا
تو در ميان جمعى و من در تفكرم
كاندر كجا برآيم و پيدا كنم ترا
هر صبح جمعه ندبه كنان در دعاى صبح
از كردگار خويش تمنا كنم ترا
يابن الحسن اگر چه نهانى ز چشم من
در عالم خيال ، هويدا كنم ترا
گويند دشمنان كه تو بنموده اى ظهور
زين اقتراى محض مبرا كنم ترا
همچون مويد به تكاپو مگر دمى
اى آفتاب گمشده پيدا كنم ترا
بخش ششم : حضرت صاحب الزمان (ع ) از ديدگاه قرآن و عترت 
تاريخ ولادت امام زمان قائم آل محمد صلى الله عليه و آله
محل ولادت : شهر سامراء
ساعت ولادت : موقع طلوع فجر.
روز ولادت از ايام ماه : پانزدهم ماه .
ماه ولادت : ماه شعبان المعظم .
سال ولادت : سال 255 هجرى .
مدت عمر و امامت : از حين ولادت تا آن موقعى كه خداى عليم اجازه ظهور دهد.
نام ، لقب ، كنيه :
نام مقدس : محمد، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: دنيا از بين نخواهد رفت تا مردى از اهل بيت من كه هم نام من است مالك زمين شود.
لقب مبارك : مهدى ، حجت الله ، منتظر، قائم و صاحب الزمان .
كنيه شريف : ابوالقاسم و ابوعبدالله .
محدث قمى مى نگارد: موقعى كه حضرت صاحب الزمان عليه السلام متولد شد به حضرت رسول اكرم و على بن ابيطالب و جميع امامان تا پدر بزرگوار خود صلى الله عليهم اجمعين صلوات و درود فرستاد.
حسب و نسب حضرت مهدى موعود عليه السلام  
از طرف مادرى : محمد بن نرجس فرزند يشوعا فرزند قيصر يعنى پادشاه روم . مادر نرجس از فرزندان شمعون بن صفا كه وصى حضرت عيسى عليه السلام بوده به شمار مى رود.
ده شمائل  
خصوصيات بقيه الله الاعظم امام زمان عليه السلام
1. شبيه ترين مردم در خلق و خوى به حضرت رسول صلى الله عليه و آله بوده و شمائل او شمائل آن حضرت مى باشد.
2. چهره اش سفيد درخشنده ، كه سرخى به او آميخته و گندم گون است .
3. پيشانى نازنينش فراخ و سفيد و تابان است .
4. ابروانش به هم پيوسته .
5. بينى مباركش باريك كشيده و بالا آمده كه مختصرى برآمدگى در وسط دارد.
6. گوشت صورت مباركش كم است .
7. بر روى راستش خالى است همچون ستاره اى درخشان .
8. ميان دندانهايش گشاده و به هم پيوسته .
9. چشمانش درخشنده ، و شايد فرورفتگى چشم ها
غيبت صاحب الزمان عليه السلام  
امام زمان عليه السلام به امر خداوند داراى دو غيبت بود:
1 - غيبت صغرى ، كه از سال 260 هجرى شروع شد و در سال 329 هجرى قمرى پايان يافت كه تقريبا 70 سال مى گذشت (اقوال ديگرى نيز گفته شده است ).
2 - غيبت كبرى ، كه از سال 329 هجرى شروع شد و تا وقتى كه خدا بخواهد و ظهور كند ادامه خواهد يافت .
دوران زندگى امام زمان عليه السلام را مى توان در چهار بخش خلاصه كرد:
1 - دوران پدر (حدود پنج سال ).
2 - دوران غيبت صغرى كه با چهار نفر از سفراى خاص خود به ترتيب : عثمان بن سعيد، محمد بن عثمان ، حسين بن روح ، على بن محمد سيمرى تماس داشت و سپس به على بن محمد سيمرى دستور داد كه جانشينى براى خود تعيين نكند.
3 - غيبت كبرى و انتظار آن حضرت و ملاقات بعضى با آن حضرت ... كه امام زمان عليه السلام در اين زمان زمام امور را به (ولى فقيه ) (مجتهد جامع شرايط) سپرده است .
4 - دوران درخشان ظهور قائم آل محمد صلى الله عليه و آله و حكومت جهانى حضرت صاحب الزمان عليه السلام .
مهدى موعود در آيات قرآنى  
قسمتى از آياتى كه روايات اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام تاويل به ظهور قائم آل محمد، امام زمان عليه السلام شده است .
1 - ولئن اخرنا عنهم العذاب الى امه معدوده .
از امير المومنين عليه السلام روايت شده كه در تاويل اين آيه شريفه فرمود: امه معدوده ، اصحاب قائم آل محمداست كه سيصد و سيزده نفر مى باشند. (74)
و در تفسير عياشى از حضرت صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:
خداوند اصحاب قائم ما را در يك لحظه مانند ابرهاى پراكنده فصل پاييز جمع مى كند.
2 - و ذكرهم بايام الله ، (75)
امام محمدباقر عليه السلام فرمود: ايام الله ، سه روز است ، روز قيام قائم آل محمد صلى الله عليه و آله ، روز رجعت ، روز قيامت .
3 - و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون . (76)
يعنى در زبور (حضرت داود پيغمبر عليه السلام ) بعد از كتب آسمانى سابق نوشتيم كه زمين را بندگان صالح ما به ارث مى برند و اينان قائم آل محمد صلى الله عليه و آله و ياران آن حضرت مى باشند.
4 - الذين ان مكناهم فى الارض اقامواالصلوه و اتواالزكوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر. (77)
امام محمدباقر عليه السلام فرمود: اين آيه متعلق به آل محمد صلى الله عليه و آله است ، يعنى دوازده امام عليهم السلام و شخص حضرت مهدى موعود عليه السلام و ياران او كه خداوند آنان را در شرق و غرب جهان جاى دهد، و دين اسلام را غالب گرداند و هر بدعت و باطلى را به وسيله او و يارانش ‍ محو كند. و آنچنان عالم در آسايش بسر برد كه اثر ظلم در جايى ديده نشود.(78)
5 - امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء.
امام صادق عليه السلام مى فرمود: اين آيه درباره قائم آل محمد صلى الله عليه و آله نازل شده ، به خدا قسم (مضطر) اوست كه دو ركعت نماز در مقام حضرت ابراهيم عليه السلام بگذارد و خدا را بخواند، پروردگار نيز اجابت كند.(79)
6 - اقتربت الساعه . (80)
روايت شده كه مقصود ساعت قيام آل محمد صلى الله عليه و آله است . (81)
7 - مدهامتان . (82)
يونس بن ظبيان از امام صادق عليه السلام روايت نموده كه در تفسير اين آيه فرمود: در دولت امام زمان عليه السلام راه ميان مكه عليه السلام راه ميان مكه و مدينه با درخت خرما اتصال يابد.
8 - هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لوكره المشركون . (83)
اين آيه نيز درباره قائم آل محمد صلى الله عليه و آله است . ابوبصير مى گويد: از امام رضا عليه السلام از آيه هو الذى ارسل رسوله بالهدى ... سوال كردم ، فرمود: هنوز موقع تاويل اين آيه نرسيده است ، گفتم : قربانت گردم كه موقع آن فرا مى رسد؟ فرمود: انشاءالله هنگامى كه قائم قيام كند.
9 - الذين يومنون بالغيب . (84)
امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس اقرار به ظهور امام زمان عليه السلام كند ايمان به غيب آورده است .
10 - اعملوا ان الله يحيى الارض بعد موتها.(85)
امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند زمين را با ظهور قائم آل محمد صلى الله عليه و آله زنده مى گرداند، از آن پس كه با كفر اهلش مرده باشد.
11 - و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين . (86)
امام على عليه السلام در تفسير اين آيه فرمود: اينان كه در سرزمين ضعيف گشته اند آل پيغمبرند كه خداوند حضرت مهدى عليه السلام آنها را برانگيزد تا آنان را عزيز و دشمنانشان را ذليل گرداند.(87)
12 - جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا. (88)
يعنى حق آمد و باطل از بين رفت ، زيرا باطل رفتنى است ، امام باقر عليه السلام فرمود: چون قائم ما ظهور كند دولت باطل از ميان مى رود.
13 - و السماء ذات البروج . (89)
اصبغ بن نباته از ابن عباس روايت كرده كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: منظور از آسمان در آيه منم ، و برجها امامان اهل بيت و عترت من هستند، كه اول آنها على عليه السلام و آخرشان مهدى عليه السلام و آنها دوازده تن مى باشند. (90)
14 - لعل الساعه قريب (91)
مفضل بن عمر از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده كه منظور وقت ظهور قائم عليه السلام است .
مهدى موعود در احاديث  
توجه خوانندگان محترم و عاشقان حضرت صاحب الزمان عليه السلام را به قسمتى از روايات شيعه و سنى كه درباره حضرت مهدى موعود عليه السلام رسيده است جلب مى نمايم .
1 - رواياتى كه مى گويد: ائمه دوازده تن ، اول آنها امام على عليه السلام و آخر آنان حضرت مهدى عليه السلام است .
91 حديث
2 - رواياتى كه مى گويد مهدى از خاندان پيغمبر است .
389 حديث
3 - رواياتى كه مى گويد مهدى از دودمان على عليه السلام است .
214 حديث
4 - رواياتى كه او را از فرزندان فاطمه زهرا عليهاالسلام مى داند.
192 حديث
5 - رواياتى كه او را نهمين فرزند از اولاد حسين عليه السلام مى دانند.
148 حديث
6 - رواياتى كه او را از فرزندان امام زين العابدين عليه السلام مى داند.
185 حديث
7 - رواياتى كه او را پسر امام حسن عسگرى عليه السلام دانسته اند.
146 حديث
8 - رواياتى كه او را امام دوازدهم و آخرين امام دانسته اند.
136 حديث
9 - رواياتى كه درباره ولادت آن حضرت رسيده است .
214 حديث
10 - رواياتى كه درباره عمر طولانى او رسيده است .
318 حديث
11 - رواياتى كه مى گويد او داراى غيبت طولانى است .
91 حديث
12 - رواياتى كه مى گويد دين اسلام به وسيله او جهانگير مى شود.
47 حديث
13 - رواياتى كه مى گويد شخص مهدى جهان را پر از عدل و داد مى كند.
123 حديث
14 - رواياتى كه بشارت به ظهور آن سرور داده است . (92)
675 حديث
و اما كتابها، در دو بخش معرفى مى شود، نخست قسمتى از كتابهاى علماى شيعه و سپس كتابهاى علماى اهل سنت .
و اما بخش نخست عبارتند از:
1. اصول كافى كتاب الحجه ..... مولف كلينى (ره )
2. اكمال الدين ..... شيخ صدوق (ره )
3. الارشاد ..... شيخ مفيد
4. خمس رسائل فى اثبات الحجه ..... شيخ مفيد
5. الوجيزه فى الغيبه ..... سيد مرتضى علم الهدى
6. الغيبه ..... شيخ طائفه طوسى
7. البرهان من طول عمر الامام الزمان ..... شيخ ابوالفتح كراچكى
8. الغيبه ..... محمد ابراهيم نعمانى
9. اعلام الورى ..... امين الاسلام طبرسى
10. فصول نصيريه فصل امامت ..... خواجه نصير طوسى
11. الملاحم و الفتن ..... سيد بن طاووس
12. وسيله الفوز و الامان ..... شيخ بهائى
13. المحجه فيما نزل فى القائم الحجه ..... سيد هاشم بحرانى
14. بحار الانوار 54 - 52 - 51 ..... علامه مجلسى
15. اثبات الهدى ..... شيخ حر عاملى
16. موعودى كه جهان در انتظار اوست ..... على دوانى
17. نجم الثاقب ..... حاج ميرزا حسين نورى
18. الصحيفه المهدويه ..... حاج شيخ فضل الله نورى
19. كفايه الموحدين جلد 3 ..... سيد اسماعيل عقيلى طبرسى
20. قيام و انقلاب مهدى ..... شهيد آيت الله مطهرى
در اينجا براى مزيد اطلاع خوانندگان گرامى بخشى از كتابهاى اهل سنت را نيز ضميمه مى كنيم تا معلوم گردد كه عقيده به مهدى (عج ) يك عقيده اسلامى و بين المللى است و منحصر به شيعه نمى باشد و اينك قسمتى از آن كتاب ها:
1. ابراز الوهم المكنون ..... احمد محمد صديق مغربى
2. اخبار المهدى ..... حماد بن يعقوب
3. الارذاعه ..... محمد صديق خان بخارى
4. الاربعين ..... ابونصير اصفهانى
5. البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان ..... متقى هندى - مولف كنزالعمال
6. البيان فى اخبار صاحب الزمان ..... ابوعبدالله محمد بن يوسف گنجى شافعى
7. الرد على من حكم و قضى ان المهدى المنتظر جاء و مضى ..... ملا على قارى حنفى
8. العرف الوردى فى اخبار المهدى ..... جلال الدين سيوطى
9. العطر الوردى ..... محمد نبى محمد بليسى
10. القطر الشهدى فى اوصاف الهدى (منظوم ) ..... شهاب الدين حلوانى
11. المشرب الوردى ..... ملا على قارى حنفى
12. علامات المهدى ..... جلال الدين سيوطى
13. فوائد الفكر ..... يوسف كرمى مقدسى
14. مناقب المهدى ..... حافظ ابونعيم اصفهانى
15. القول المختصر فى علامات المهدى ..... حافظ بن هجر هيثمى شافعى
اين كتاب ها كه بخشى از آنها قبل از تولد مهدى (ع ) تاليف يافته و بخشى در عصر صغرى و مقدارى در عصر غيبت كبرى اين مطلب را به ما مى فهماند كه تا چه حد مساله مهدويت در بين فرق مسلمين اهميت داشته كه از زواياى مختلف و در اعصار مختلف علماى فريقين به بحث و بررسى پيرامون آن پرداخته اند. (93)
مصلح جهان خواهد آمد 
يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر كه اول آنها حضرت آدم و آخر آنها حضرت خاتم الانبيا محمد مصطفى صلى الله عليه و آله مى باشد و دوازده امام كه اول آنها حضرت على عليه السلام و آخر آنها قائم آل محمد حضرت صاحب الزمان صلى الله عليه و آله مى باشد از وجود اقدس امام زمان و غيبت و ظهور و تعداد ياران آن حضرت خبر دادند.
ما فقط اكتفاء مى كنيم به روايت امام صادق عليه السلام .
فضل بن شاذان از علقمه بن محمد حضرمى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمودند: ائمه دين پس از پيغمبرش دوازده نفرند، اول آنها حضرت على بن ابى طالب عليه السلام و پس از او امام حسن و امام حسين و على زين العابدين ، محمد بن على الباقر (و من ) جعفر الصادق و من به موسى به جعفر وصيت مى كنم پس از او امام رضا كه در سرزمين خراسان مدفون مى شود، پس از پدرش محمد بن على جواد التقى ، و بعد على بن محمد النقى الهادى و پس از او حسن بن على عسكرى و پسر حسن مهدى (صوات الله عليهم ) مى باشد كه چون خروج كند 313 نفر اطراف او جمع شوند به عدد مردان بدر و چون زمان خروج برسد شمشير او از غلاف بيرون آيد و ندا كند اى ولى خدا برخيز و بكش دشمنان خدا را. (94)