6 - كتابخانه سيد جعفر شيرازى ، ((مكتبة
السيد جعفر الشيرازى )).
7 - كتابخانه شيرازى ((مكتبة الشيرازى )).
8 - كتابخانه آيت الله محمدتقى الشيرازى ((مكتبة المحمدتقى
الشيرازى )).
9- كتابخانه محدث معروف حاجى نورى ، اين كتابخانه كه گنجينه گرانبهايى بود مملو از
كتاب هاى خطى و... از سامرّا به نجف انتقال يافت و پس از ارتحال محدث نورى پراكنده
شد، چنان كه برخى از آنها را مرحوم آيت الله بروجردى از ورثه مرحوم نورى خريد و به
كتابخانه مسجد اعظم قم اهداء كرد.
10 - كتابخانه ميرزا نجم الدين جعفر فرزند ميرزا محمد طهرانى .
11 - كتابخانه ميرزا محمد طهرانى عسكرى .
12 - كتابخانه هاشم معلم سامرّايى ((مكتبة هاشم معلم
السامرّائى )).
13 - مكتبة العسكريين عليهماالسلام .
14 - مكتبة المدرسة .
15 - مكتبة السيد المرعشى .
16 - مكتبة زعين ثورة العشرين .
17 - كتابخانه حسينيه كربلائيهاى مقيم سامرّا، ((مكتبة
حسينية الكربلائيّة )).
18 - كتابخانه حسينيه آيت الله بروجردى ((مكتبة حسينية
الامام البروجردى )).
19 - مكتبة العلامة الشيخ عبود و...(233).
روزنه اى براى تحقيق و تفصيل
به جز كتاب ها و مقالاتى كه در اين بخش به آنها ارجاع داده شده ، كتاب ها و
مقالات زيادى موجود است كه مى تواند در تاريخ سامرّا مفيد افتد، ما در اين بخش تنها
به آن دسته از كتاب ها و مقالات اشاره مى كنيم كه ذكرى از آنها در متن كتاب نيامده
است ، نخست از كتاب ها ذكرى به ميان خواهيم آورد و سپس از مقالات ، به اين ترتيب كه
اول عنوان مقاله ، سپس مدرك و مرجع مقاله را مى آوريم .
كتابها
1 - باب الغيبة فى سامرّا، نوشته مصطفى الحضرى ، بغداد، 1938 م / 1317 ش .
2 - تاريخ مدينة سامرّا در سه جلد شيخ يونس ابراهيم السامرّائى ، بغداد، 1968 م /
1347 ش .
3 - الحياة السياسية و مظاهر الحضارة فى سامرّا خلال القرن الثالث الهجرى ...؟
4 - مراقد الائمة والاولياء فى سامرّا، شيخ يونس ابراهيم السامرّائى ، بغداد...؟
5 - عالم المكتبات ، ((مكتبات سامرّا قديمها و حديثها))...؟
6 - تاريخ عشاير سامرّا، شيخ يونس ابراهيم سامرّائى ، طبعة دارالبصرى - بغداد، بى
تا.
7 - حقيقة الاسماء و الالقاب فى سامرّا، يونس ابراهيم سامرّائى ...؟
8 - رى سامرّا فى عهد الخلافة العباسيه ، در دو جلد، دكتر احمد سوسة ، مطبعة
المعارف 1948 م و 1949 م 1327 و 1328 ش .
9 - حفريّات سامرّا، از منشورات مديرية الآثار القديمه ، در چند جزء، 1940م /1319 ش
.
10 - سامرّا، من منشورات مديرية الآثار العامّه .
11 - مجله سامرّا در شماره هاى مختلف .
12 - سامرّا و مشروع النهروان القديم ، احمد سوسه ، مجلة العراق الجديد، العدد
السابع تموز 1962 م 1342 ش .
13 - تاريخ سامرّا، توفيق الفكيكى .(234)
14 - اعلام الورى فيما نسب الى سامرّا، ابراهيم سامرّائى ، لندن ، 1994 م .
مقالات به زبان عربى
1 - آثار سامرّا الخالية و سامرّا الحاليه ، مجله لغة العرب ، شماره اول ، ص 81،
1911 م /1290 ش ، بغداد.
2 - آثارنا: سامرّا، مجله رسالة الاسلام ، سال 3، عدد 3 و 4، ص 214 - 218، 1969 م
/1348 ش ، بغداد.
3 - ببليو غرافيا عن سامرّا، مجله سومر، عدد 39، جزء 1 - 2، ص 322، 1983 م /1362 ش
، بغداد.
4 - تخطيط مدينة سامرّا، مجله البحث العلمى ، سال 14، عدد 27، ص 101.
5 - التنقيب و الصيانة فى سامرّا، مجله سومر، عدد 37، جزء 1 - 2.
6 - حول كتاب ((الحياة السياسيّة و مظاهر الحضارة فى
سامرّاء...))، مجلة الاقلام ، سال 6، عدد 5، ص 165، 1970 م /
1349 ش ، بغداد.
7 - دراسة حول صياغة الاسوار و المبانى الاسلاميّة فى سامرّا، مجله سومر، عدد 38، ج
1 - 2، ص 206 - 210، 1982 م /1361 ش .
8 - زخارف و طرز سامرّا، مجله كليّة الآداب ، سال 13، ج 2، ص 1 - 39، 1951 م / 1330
ش ، مصر، قاهره .
9 - سامرّا، مجلة الثقافة ، سال اول ، عدد 8، ص 28 - 31، 1939 م / 1318 ش ، قاهره .
10 - سامرّا فى التاريخ و الآثار و الفنون ، التّراث الشعبى ، عدد 7، 8، ص 95 و
104، بغداد، 1984 م / 1363 ش .
11 - قصه سامرّا، مجلة الرسالة ، سال 8، عدد 344، ص 203، 1940 م /1319 ش .
12 - صناديق مراقد الائمّة فى العراق ، مجلة الموسم ، عدد 2 - 3، سال اول ، ص 595 و
602، 1989 م / 1368 ش / 1409 ق ، چاپ هلند.
13 - وثائق العتبات المقدسة فى العراق ، همان الموسم العدد الخامس ، سال دوم ، 1410
ق ، ص 239 - 262.
14 - سامرّا فى المراجع العربيّة .
15 - سامرّا فى الشعر، (شعر عرب ).
16 - سامرّا فى المراجع الغربيّة ، اين سه مقاله در كتاب موسوعة العتبات المقدسه ،
ج 12، قسم سامرّا آمده است .
17 - سامرّاء مدينة الامامين العسكريين عليهماالسلام ...، العراق بين الماضى و
الحاضر و المستقبل ، ص 507 - 535، مؤ سسة الدراسات الاسلامية ، بيروت ، بى تا.
18 -... الى سامرّا، لمحات اجتماعية من تاريخ العراق الحديث ، ج 3، ص 8، تا ص
102، دكتر على الوردى ، 1371 ش ، قم ، منشورات الرضى .
19 - اسماء الاعشاب و النباتات فى سامرّاء، يونس ابراهيم سامرّائى ، مجلة التراث
الشعبى ، شماره 2 و 3، بغداد، 1970 م 1349 ش .
20 - محاولة الدجيل ، سنوات الجمر، ج 1، ص 341، على المؤ من ، چاپ اول ، 1993 م /
1327 ش ، دارالميسرة ، لندن .
مقالات فارسى
1 - مصاحبه با آيت الله سيد رضى شيرازى ، مجله حوزه ، شماره 51 - 50، 1371 ش ، ص 35
و 37 و 40.
2 - نگرشى به مكتب سامرّا، همان ، ص 80 به بعد.
3 - روش فقهى مكتب سامرّا، همان ، ص 101.
4 - بودجه حوزه سامرّا، همان ، ص 111.
5 - مكتب سامرّا و تبليغ ، همان ، ص 117.
6 - مكتب سامرّا و امور اجتماعى و سياسى ، همان ، ص 134.
7 - تهذيب اخلاقى طلاب در مكتب سامرّا، همان ، ص 299.
8 - ...؟ (سامرّا) ميراث جاويدان ، فصلنامه وقف .
9 - مرحوم مولانا سيد محسن جلالى (م 1230 سامرّا - 1396 - ق ، نجف ).
10 - تذكره علماى اماميه پاكستان ، سيد حسين عارف نقوى ، ترجمه محمد هاشم ، آستان
قدس رضوى ، ص 249.
11 - رونق بخشيدن ميرزا به حوزه سامرّا و كارهاى خيريه وى در آن شهر، در كتاب
((زندگانى و شخصيت شيخ انصارى )) ص
235.
12 - حاج ميرزا حسين نورى رحمة الله ، شاگرد ميرزا، عيال ميرزا را از نجف به سامرّا
بود، همان ، ص 258.
13 - نامه سيد جمال الدين توسط حاج سيد على اكبر مجتهد فال اسيرى به سامرّا نوشته
شد، شرح حال رجال ايران ، ج 3، ص 338 و نيز همان ب ج 4، ص 1.
14 - شيعه در عراق ؛ سامرّا، تاريخ شيعه ، علامه محمدحسين مظفر، ترجمه سيدمحمدباقر
حجتى ، ص 175، چاپ اول 1368 ش ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى - تهران .(235)
سامرّا و نقش آن در آزادى ايران
اكنون براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ، در اين بخش متن دست نوشت يكى از
شاگردان حضرت آيت الله العظمى حاج سيدمحمد شيرازى رحمة الله در مورد نقش حضرت آيت
الله العظمى ميرزاى شيرازى كبير در سامرّا به نقل از نوه برومند ايشان حضرت آيت
الله العظمى حاج سيد محمد شيرازى رحمة الله بيان مى نماييم :
وى مى نويسد:
حضرت آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى كبير رحمة الله در سامرّا حوزه علميه قوى و
نيرومندى اداره مى فرمودند و مرجعيت شيعه - بلكه جهان اسلام - را از سامرّا به عهده
داشتند. از اين رو، علما، فقها، مراجع دينى و مردم ايران شكايت خود را درباره دخالت
هاى استعمارى انگلستان در امور داخلى ايران كه زير پوشش كمپانى تنباكو صورت مى گرفت
، به نزد حضرت آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى به سامرّا بردند.
ايشان با دريافت نامه هاى شكوائيه در فكر چاره جويى برآمده و تمام مقدمات لازم چاره
انديشى را تدارك ديدند.
ايشان در كل حوزه هاى علمى و بالخصوص در حوزه علميه سامرّا حالت فوق العاده اعلام
نموده و تقاضاى تشكيل فورى مجلس شوراى فقهاى مراجع فرمودند، مجلسى نيرومند و با
عظمت از مراجع بزرگوار آن زمان و علماى درس ايشان و نيز اساتيد حوزه علميه سامرّا
تشكيل يافت و با شركت معظم له مشغول به كار شد.
ايشان به فرمايش حضرت آيت الله العظمى حاج سيد محمد شيرازى به جز انجام ضرورات
زندگى روزمره از قبيل اداى نماز و تدريس بقيه وقت خود را معطوف به حضور در مجلس
قرار دادند و دو ماه مشغول تبادل فكر و نظرسنجى با بزرگان آن مجلس درباره رهايى
كشور مسلمان و نجات مردم ايران بودند. بحث هاى فراوان ، راه و روش هاى گوناگون در
كيفيت و چگونگى مبارزه با دخالت هاى بى جا و استعمارگرانه انگلستان و پايان دادن به
آن دخالت ها ارائه شد و ايشان بهترين آنها را انتخاب نموده و در عبارت ساده و رسا
در يك خط چند كلمه اى كه عبارت از ((اليوم هرگونه استعمال
تنباكو محاربه با امام زمان عليه السلام است )) بود، گزينش
كردند.
مجلس شوراى فقهاى مراجع به خوبى كار خود را كرده نظرات همه مراجع به توافق رسيده ،
همه چيز آماده و همه حوزه هاى علمى منتظر اعلام بيانيه صادره و گزارش پيام حضرت آيت
الله العظمى ميرزاى شيرازى بودند.
ولى خود ميرزاى بزرگ در اعلام آن تعلل مى كردند، گويا منتظر تاءييد و مهر قبولى از
ولى نعمت خود و همه جهان بشريت امام زمان ارواحنا فداه بودند.
ايشان سحرگاهان به سرداب غيبت مشرف شده تا شايد شرفياب حضور حضرت شده و اجازه اعلام
بيانيه را دريافت كنند.
گفته مى شود: آقاى فشاركى كه يكى از علماى درس ميرزاى شيرازى و از اساتيد مبرِّز
حوزه علميه سامرّا كه از شركت كنندگان مجلس مزبور نيز بوده است ؛ روزى اول صبح براى
زيارت عسكريين عليهماالسلام و سرداب غيبت مشرف مى شدند كه در راه به حضرت استاد آيت
الله العظمى ميرزاى شيرازى برخورد مى كنند. پس از سلام و عرض ارادت به محضر استاد
اجازه سخنى خواسته و زبان به گله مى گشايد و از تاءخير اعلام بيانيه اظهار ناراحتى
مى كنند.
حضرت استاد در جواب او مى گويد:
نگرانى و ناراحتى من از همه بيشتر و شديدتر است و منتظر تاييد و مهر قبولى نتيجه
كار از ولى نعمت خود امام زمان عليه السلام بودم كه امروز شرفياب شده و اجازه آن
بزرگوار دريافت شد.
آنگاه از شهر سامرّا پيام مرجعيت در قالب :
((اليوم هرگونه استعمال تنباكو محاربه با امام زمان عليه
السلام است )) به سراسر ايران و همه مردم آن كشور بزرگ ابلاغ
شد و به دست همگان رسيد.
آن پيام نسبت به بيگانگان طمع كار مانند صاعقه سوزان بود، ريشه استعمارگران را
سوزانده و آنان را مجبور به عقب نشينى كرد و نسبت به مردم مسلمان ايران مانند باران
رحمتى بود كه همه جا را طراوت و خرّمى بخشيد، همه با طيب خاطر و افتخار از كشت ،
جمع آورى ، خريد و فروش ، استفاده و مصرف همه نوع تنباكو دست كشيدند، حتى داخل
دربار و حرم سراى ناصرالدين شاه نيز چنين كردند، نه فقط قليان را تقديمش نكردند،
بلكه هرچه به تنباكو ارتباط داشت شكسته و از بين بردند.
ناصرالدين شاه از اين پيشامد برآشفته شده و زبان به اعتراض مى گشايد.
خانم حرمسرا در جواب او مى گويد:
جناب آرام باش و خيلى از خود ناراحتى نشان مده ، زيرا آن آقايى كه مرا بر تو حلال
كرده ، او هرگونه استعمال تنباكو را حرام نموده است .
بله ، دورانديشى و اخلاص آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى و تلاش و كوشش مجلس شوراى
فقها مراجع تواءم با عنايات خاصه امام زمان عليه السلام از شهر سامرّا به ثمر نشست
، عقد ظالمانه انگليس ها گسست . كمپانى تنباكو جمع شد و مردم مسلمان ايران آزاد
شدند.
سامرّا و دورانديشى ميرزاى بزرگ
سامرّا با تشكيل حوزه علميه تاءسيس مدرسه دينى و قرار گرفتن حضرت آيت الله
العظمى ميرزاى شيرازى در راءس آن رونق گرفته و سيل شيفتگان علوم اهل بيت عليهم
السلام رهسپار سامرّا شدند.
حضرت آيت الله العظمى حاج سيد محمد شيرازى قدس سره نقل فرمودند:
يكى از طالبان علم در آن زمان به سامرّا مشرف شده بودند، تاجرزاده اى بود كه بعد از
تكميل درس خود، داماد ناصرالدين شاه شد، او در ايام تحصيل خود روزگاران سختى را در
سامرّا به سر مى برد، زيرا از يك طرف سختى درس هاى حوزه و از طرفى فشار زندگى و فقر
مادى در اثر كمى حقوق طلبه گى و از طرف ديگر ناآشنائى او به اين گونه فشارها و سختى
ها همه با هم دست داده و او را سخت به اوضاع ناهموار طلبه گى آشفته و ناراحت كرده
بود.
انتقاد و سرزنش او از حد تعادل عبور كرده و تجاوز نموده بود، به طورى كه وكلاى مالى
حضرت آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى از دست او و انتقادات او خسته شده بودند و
گزارش آن را مرتب خدمت ايشان برده و از ايشان مصرّانه تقاضا مى كردند كه حقوق او را
قطع نموده و او را مورد خشم و غضب خود قرار دهند.
معظم له در جواب آنان را به مدارا و حوصله با او توصيه و سفارش نموده و از قطع حقوق
او اكيدا برحذر مى داشتند. خود معظم له نيز با او به مهربانى و احترام برخورد مى
كردند و سعى در فروكش آشفتگى و ناراحتى او داشتند.
اين آقاى تاجرزاده با اتمام درسهاى متعارف حوزه و مفتخر شدن به لباس اهل علم و
روحانيت از سامرّا به ديار خود تهران برمى گردد و در اثر موقعيت اجتماعى او، دخترى
از ناصرالدين شاه خواستگارى كرده و داماد ناصرالدين شاه مى شود.
زمان سپرى مى گردد و قصه تنباكو پيش مى آيد و تحريم استعمال تنباكو از سامرّا توسط
آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى اعلام مى گردد.
ناصرالدين شاه كه مى بيند ممكن است اين فتوا به ضرر منافع متصوره خود واقع شود موقف
مضاد در مقابل آن گرفته و سعى در خنثى كردن اثر فتوا و كم رنگ كردن آن مى كند.
در اين راستا توسط داماد خود خواستار تشكيل مجلسى مى شود كه همه علما و فقها و
مراجع تهران در آن شركت داشته باشند. مجلسى تشكيل مى گردد و همه علماى فقها و مراجع
تهران دور هم جمع بودند كه ناصرالدين شاه وارد مى شود.
بعد از سلام و تعارف وقتى مجلس آرام و مستقر و آراسته شد، ناصرالدين شاه با طرح يك
سوال همه علماى حاضر در مجلس را به چالش مى گيرد.
او با روآوردن به حاضرين و با زيركى خاص خود مى گويد:
آيا اين چنين روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده كه حضرت فرمودند:
حلال محمد صلى
الله عليه و آله حلال الى يوم القيامة و حرام محمد صلى الله عليه و آله حرام الى
يوم القيامة .
صحيح است يا نه .
وقتى سوال را جواب مثبت آمد، او اضافه كرد و با صراحت و وقاحت مام گفت : بنابراين ،
ميرزا محمدحسن شيرازى با فتواى تحريم خود در سامرّا مقابل فرمايش پيامبر اكرم صلى
الله عليه و آله چه مى خواهد بگويد؟
حاضرين در مجلس همه در خاموشى فرورفته و منتظر ماندند كه صاحب مجلس و صاحب خانه كه
داماد ناصرالدين شاه بوده و آنان همه ميهمان او هستند چه جواب و پاسخى را به شاه مى
دهد، زيرا او به علاوه اين كه صاحب خانه است ميزبان مجلس و داماد روحانى ناصرالدين
شاه نيز مى باشد و جواب را بايد او شروع كند.
پس از لحظاتى سنگين از سكوت و خاموشى ، داماد روحانى ناصرالدين شاه خاموشى را شكست
و رشته سخنى را در حالى كه به پدرزن خود ناصرالدين شاه را با سخنان خود نشانه رفت و
گفت :
اعلا حضرتا! ما كه مى بينى خاموشيم و بيان موقف ننموديم به جهت اين است كه از جناب
عالى توقع داريم به عنوان يك شاه مسلمان و پيرو مرجع تقليد موقف موافق و مناسب خود
را نسبت به فتواى تحريم بيان و اعلام نماييد و چنانچه خواسته باشيد با آن مخالفت
كرده و موقف مضاد و غيرمناسب داشته باشيد، اولين فردى كه به جنگ و ستيز با شما مى
آيد ما هستيم .
ناصرالدين شاه كه ابدا اين توقع را نداشت كه از داماد روحانى وى اين گونه جواب
بشنود با ناراحتى تمام و زمزمه زير لب كه تو را كمك خواستيم ولى دشمن ما درآمدى
مجلس را ترك گفته و از خانه داماد روحانى خود شكست خورده و ماءيوسانه خارج گشت .
روحانى تاجرزاده كه زمانى منتقد سرسخت ميرزاى شيرازى بود و در اثر خوشرفتارى ميرزا
با او شيفته او شده بود با موقف شجاعانه خود در مقابل نقشه تفرقه افكنى شاه از حصول
يك شكاف عميق در وحدت كلمه مسلمانان جلوگيرى كرده و سبب شده كه فتواى تحريم به خوبى
جاى خود را در بين مردم مسلمان ايران باز كند و سرتاسر كشور بزرگ ايران پياده گردد.
در آن سال كشاورزان تنباكو، محصولات خود را سوزاندند، تاجران تنباكو، تغيير شغل
دادند و ديگر مردم از استفاده تنباكو به كلى دست كشيده و آن را رها كردند.
نتيجه اين وحدت همدلى و استادگى مقابل دسيسه تفرقه افكنى شاه اين بود كه وضعيت منجر
به شكست كمپانى هاى انگليسى و سقوط آنها و پاشيدن پيمان استعمارى تنباكو و رهايى
ايران شد.
يكى از علماى حاضر در آن مجلس كذايى ماجراى آن مجلس و موقف شجاعانه روحانى تاجرزاده
و داماد ناصرالدين شاه را به تفصيل در نامه اى براى آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى
گزارش كرده و به سامرّا مى فرستد. وقتى نامه به دست معظم له مى رسد و از كل ماجرا
مطلع مى گردد، ايشان ، آقايان وكلاى عالى خود را طلبيده و ماجرا را به عنوان يك شخص
رمزى و بدون اين كه نام روحانى تاجرزاده و داماد ناصرالدين شاه را ببرد، براى آنان
تشريح مى كنند.
از شنيدن ماجرا آقايان همه شگفت زده مى شوند و از موقف شجاعانه و مخلصانه جواب
دهنده به شاه تقدير و تمجيد كرده و او را مستحق ستايش و تشكر مى دانند.
آن گاه معظم له به آقايان رو كرده مى گويد: مى دانيد جواب دهنده و صاحب موقف
شجاعانه در اين ماجرا كيست ؟
آقايان مى گويند: بفرماييد كيست ؟ معظم له در جواب دست مى برند و نامه ارسالى را
درآورده تقديم آنان كرده و مى فرمايند: خودتان نامه را بخوانيد و ببينيد صاحب جواب
كيست .
آقايان نامه را گشوده و با اشتياق و شتاب آن را مطالعه مى نمايند. وقتى متوجه مى
شوند كه جواب دهنده به شاه همان روحانى منتقد به ميرزاى شيرازى بوده - يعنى روحانى
تاجرزاده و داماد شاه - بسيار تعجب مى كنند و به دورانديشى شيرازى اعتراف و اذعان
مى نمايند.
ميرزاى شيرازى ، سامرّا و معرفت كليدى
آيات قرآن
سامرّا با قرار گرفتن مرجع بزرگ جهان تشيع فقيد دنياى و اسلام حضرت آيت الله
العظمى ميرزاى شيرازى در راءس حوزه علميه آن مقصد و ماءواى مقلدان و شيفتگان مرجعيت
قرار گرفت . حضرت آيت الله العظمى حاج سيد محمد شيرازى قدس سره فرمودند:
از جمله آن شيفتگان و آرزومندان چهار تاجر ايرانى بودند كه براى ديدار مرجع خود و
زيارت عتبات مقدسه عراق به سامرّا مشرف مى شوند، زيارت آنان مصادف با ماه هاى حج مى
شود و آنان كه به حج مشرف نشده بودند از ميرزاى بزرگ استفاده درباره وجوب حج مى
كنند و ايشان استطاعت و به وجوب حج بر آنان فتوا مى دهند.
آنان تصميم به انجام حج و رفتن به زيارت خانه خدا مى گيرند، ولى از آنجا كه آمادگى
كامل براى حج نداشتند به جهت آن كه اموال زيادى همراه خود آورده بودند، از ميرزاى
بزرگ خواهش مى كنند شخصى را معرفى كنند تا اموال خود را نزد او به امانت بسپارند و
ره سپار مكه شوند.
ميرزاى بزرگ يكى از وكلاى مالى خود را به نام حاج جعفر جهت اين كار معرفى مى كنند.
آنان با راهنمايى ميرزاى بزرگ اموال خود را نزد حاج جعفر امانت گذاشته و به حج مشرف
مى شوند، وقتى از سفر حج به سامرّا مراجعت مى كنند و به سراغ حاج جعفر براى استرداد
امانت هاى خود مى روند باخبر مى شوند كه حاج جعفر از دنيا رفته ، اما امانت هاى
آنان را با مشخصات كامل يادداشت كرده و ثبت و ضبط نموده بود، جز امانت يكى از آنان
كه يك جواهر گران قيمت و باارزش بوده خبر و اثرى از آن موجود نيست .
آن تاجر براى به دست آوردن امانت خود به حضرت آيت الله العظمى ميرزاى بزرگ مراجعه
مى نمايد و كسب تكليف مى كنند.
ايشان آيه كريمه اى از قرآن مجيد را نوشته و به آن تاجر مى دهند و مى فرمايند: به
نجف اشرف مشرف شو و اين آيه كريمه را در وادى السلام نجف بخوان و تكرار نما تا آن
كه ملائكه موكل حاج جعفر را به ملاقات شما آورند و آن گاه از او امانت خود را
مطالبه كن .
تاجر نوشته را از ميرزاى شيرازى گرفته و به نجف اشرف مشرف مى گردد و به وادى السلام
رفته و آيه كريمه را مى خواند و تكرار مى نمايد، ولى خبرى از حاج جعفر نمى شود و
دست خالى به سامرّا نزد ميرزاى بزرگ مراجعت نموده و ايشان را از نتيجه كار باخبر مى
كند.
ميرزاى شيرازى با شنيدن گزارش اين تاجر پريشان حال شده و آيه كريمه
انا لله و انا اليه راجعون را بر زبان جارى كرده و تكرار مى نمايند. سپس
به تاجر روى آورده و مى فرمايند حال كه ايشان را در وادى السلام ملاقات ننمودى ،
بايد به وادى برهوت رفت و آن جا ايشان را ملاقات كنى ، وقتى او را ملاقات كردى و
امانت خود را از او مطالبه نمودى در ضمن از او سوال مى كنى : چرا او را به وادى
برهوت آوردند؟ زيرا وادى برهوت جاى گناه كاران است .
آن گاه ميرزاى بزرگ آيه كريمه اى را نوشته و به او مى دهند تا آن را در آن وادى
بخواند و موفق به ديدار حاج جعفر بشوند، تاجر طبق راهنمائى ميرزاى شيرازى رفتار
نموده و سرانجام در وادى برهوت با حاج جعفر در حالى كه غل و زنجير آتشين به دست و
پاى او بود ملاقات مى كند.
ابتدا حاج جعفر از تاجر معذرت خواهى مى كند و اظهار مى دارد كه او يادداشت امانت او
را فراموش كرده و امانت را در باغچه منزل خود پاى درختى كه در آن باغچه است پنهان
نموده .
آنگاه تاجر پيام ميرزاى بزرگ را به او مى رساند و مى گويد كه ايشان فرمودند: از شما
سوال كنم : چرا شما را به وادى برهوت آوردند؟
حاج جعفر پاسخ مى دهد: به جهت قصاب محلمان .
سپس اضافه مى كند: سلام مرا خدمت ميرزاى شيرازى ابلاغ كن و خواهش مرا به ايشان
برسان كه قصاب محل را از من راضى گرداند.
ملاقات پايان مى گيرد و تاجر به سامرّا خدمت ميرزاى شيرازى رسيده و گزارش كار را به
اطلاع ايشان مى رساند. ميرزاى بزرگ اول طبق آدرسى كه حاج جعفر داده بود مى گويند:
امانت تاجر را از پاى درخت درآورده و به تاجر بدهند و تاجر به مال خود مى رسد.
دوم : شبانه رهسپار منزل قصاب محل مى شوند تا او را از حاج جعفر راضى و خوشنود
نمايند. قصاب وقتى مواجه با آمدن آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى به منزل خود مى
شود، قدوم ايشان را گرامى داشته و ارج مى گذارد و مفتخرانه زبان به خوش آمد مى
گشايد، ولى همين كه ميرزاى بزرگ نزد قصاب نام حاج جعفر را مى برد قصاب برآشفته مى
شود و مى گويد: هيچ وقت از حاج جعفر راضى نخواهم شد.
ميرزاى بزرگ نزد قصاب نام حاج جعفر را مى برد، قصاب برآشفته مى شود، ولى مى گويد:
هيچ وقت از حاج جعفر راضى نخواهم شد.
ميرزاى شيرازى سبب را جويا مى شوند و از اصل قصه و جريان سوال مى كنند تا شايد
بتوانند از ريشه مشكل را معالجه نمايند.
قصاب مى گويد: براى دخترم خواستگار مى آيد و از آنجا كه حاج جعفر همسايه مبرّز ما
بود خواستگاران درباره نجابت و اصالت دخترمان از او سوال مى كنند او كه در سر مى
پرورانده ، يا فكر مى كرده و در نظر داشته كه دخترم را به عنوان زوجه براى فرزندش
بگيرد جواب سربالايى به آنان مى دهد، تعريف و ستايش و در واقع حقيقت را بيان نمى
كند و آنان از جواب سربالاى او از خواستگارى منصرف شده و فرزندش هم به رغم خواسته
پدر خواهان ازدواج با دخترم نبوده و دخترم بالاخره تا به حال بى شوهر در خانه من
باقى مانده است . لذا من هرگز از حاج جعفر راضى نمى شوم .