((متوكّل
مسجد جامع كبير را بنا نمود و مناره عجيبى در شمال آن برافراشت كه طول
آن يكصد و هفتاد ذراع بود و بر بالاى آن از خارج مسجد صعود مى كردند و
آن از عجايب آثار باستانى جهان است كه مانند آن پيش از آن ساخته نشده
بود، به طورى كه نقل كرده اند شخص خليفه سوار بر اسب تا بالاى مناره مى
تاخته است ماءذنه اى است مخروطى شكل كه روى پايه و اساسى مربع بنا شده
و از سطح مايل عريضى بقعه و راءس آن بالا مى روند و از خارج مثل حلزون
دور مى زند، طول ضلع آن پايه سى و دو متر، و قطر آخرين قسمت فوقانى آن
به شش متر مى رسد و ارتفاع ماءذنه از سطح زمين ، بالغ بر 52 متر است و
در آغاز از پله حلزونى شكل شروع شده به قله مناره بالا مى رود و آن پله
از وسط ضلع جنوبى مقابل ديوار جامع بوده و در اطراف محور ماءذنه ، پنج
بار چرخيده تا بر قله مناره كه در وسط قسمت جنوبى باز مى شود مربوط و
متصل مى گردد و راءس استوانه اى شكل آن به ارتفاع 6 متر مى رسد، مناره
مسجد معروف مصر، يعنى جامع كبير ابن طولون را به تقليد از اين مناره
سامرّا ساخته اند)).(186)
اين مسجد بس بزرگ كه به ((جامع كبير سامرّا))
معروف است توسط متوكّل عباسى ساخته شده بود، در توصيف اين مسجد قلم
فرسايى ها كرده و سخنانى نوشته اند كه حيرت انگيز است ، مى نويسند:
((اين مسجد، بزرگترين مسجدى است كه تا حال در
جهان ساخته شده است و آن عبارت بود از محيط مستطيل شكلى كه باروها و
قلعه هايى كه از آجر پخته شده ساخته و افراشته شده بود آن را حصار خويش
گرفته بودند، چنان كه طول و عرض آن از اندرون مسجد به 240 * 156 متر مى
رسد و از بيرون مساحت آن بالغ بر 38000 متر مربع بود و داراى 16 درب
بزرگ و كوچك بود)).(187)
يكى از نويسندگان معاصر درباره اين مسجد نوشته است :
((طول آن 240 متر و عرض 160 متر مى باشد و ضخامت
ديوارهاى آن كمتر از دو متر نيست ، ارتفاع ديوارها، آنچه اكنون باقى
است ده متر مى باشد، در اطراف داراى برجهاى نيم استوانه اى مى باشد كه
شمار آن به چهل برج مى رسد و در هر گوشه مسجد يكى از آنها قرار گرفته و
در اضلاع شمالى و جنوبى هر يك 8 برج و اضلاع شرقى و غربى هر كدام داراى
10 برج مى باشند.))(188)
متوكّل عباسى كه 17 بار دستور تخريب آستان قدس حسينى را در كربلا صادر
كرده و صدها زائر حرم حسينى را كشته بود، براى ساخت اين مسجد بالغ بر
سيصد و هشت هزار و دويست و دوازده دينار (واحد طلاى آن روز) خرج كرد و
در حقيقت كاخى را با نام مسجد ساخت و پرداخت تا طريق تزوير و ريا را به
تكامل آن رساند، مسجدى كه مى گويند در وسط حوض بزرگش فواره اى بود كه
هيچ وقت آبش فرونمى نشست و متصل در حال فوران بود.(189)
شهر متوكّليه
شهر كهن سامرّا است كه از سوى متوكّل عباسى ساخته شده و امروزه
خرابه هاى اين شهر در فاصله كوتاهى از شمال سامرّا نمايان است .
از ويژگى هاى اين شهر خيابان كشى هاى منظم و مستقيمى است كه نمونه آن
در ديگر شهرها كمتر يافت مى شود و در بخشى از اين شهر، مسجدى به نام
((جامع ابى دلف )) وجود
دارد.
مسجد ابى دلف
مسجد ابى دلف نمونه كوچكتر مسجد جامع متوكّل است با ابعاد 138 *
215 متر با بارويى به ضخامت 60/1 متر. اين مسجد داراى 18 دروازه است .
گلدسته اين مسجد شبيه ملويه است با اين تفاوت كه ارتفاع آن 19 متر مى
باشد.
اين مسجد به نام قاسم بن عيسى عباسى مشهور به ابى دلف متوفّاى 226 هجرى
نام گذارى شده كه از فرماندهان عباسى و از شيعيان به شمار مى رفته است
.
مرد بزرگى با نام ابودلف قاسم بن عيسى عجلى كرجى (ح 150 - 226 ق )، از
اميران برجسته عصر اول عباسى كه در شعر و ادب و موسيقى و نيز جنگاورى و
شجاعت و همچنين در جود و بخشندگى پرآوازه بود، بانى اين مسجد است . او
چنان شجاع و بخشنده بود كه در ميان عرب ، به اين دو صفت ضرب المثل گشت
، وى شهرت خويش را بيشتر مديون شهرى است كه با نام كرج آن را ساخت و
كرج ابودلف نام گرفت ، (شهرى كه نزديك اراك كنونى بوده است ).
توفيق عظيم او اين كه دوستدار اهل بيت اطهار عليهم السلام و هوادار آل
عدالت ، اولاد حيدر كرار بود، تا آنجا كه برخى او را شيعه غالى تصور
كرده اند.
وى در شعر هم دست توانايى داشت و با شاعرانى چون ابوتمّام طائى دوست
بود، ابوتمّام ، دعبل خزاعى و شاعران ديگر او را در اشعارشان ستوده و
از بخشش هاى كلان او بهره مند بوده اند.(190)
دائرة المعارف تشيع ،(191)
در شناسايى اين چهره درخشان شيعى نيز چنين مى نويسد:
((او اميرى از سرهنگان ماءمون عباسى ، اديبى
بخشنده ، پهلوانى شاعر، شيعه گرايى نامدار، مرد ميدان جنگ ها و موسيقى
دان بود)).(192)
سامرّا و پايتخت هشت
خليفه
پس از منتصر نيز سامرّا مركز چند خليفه عباسى بوده و در كل بيش
از نيم قرن پايتخت خلفاى عباسى شمرده مى شده است كه ما تنها به ذكر
فهرست آنها بسنده مى كنيم و مى گذاريم .
1 - معتصم عباسى (218 - 227 ق ).
2 - واثق (227 - 232 ق ).
3 - متوكّل (232 - 247 ق ).
4 - منتصر بالله (247 - 248 ق ).
5 - مستعين (248 - 252 ق ).
6 - معتزّ (253 - 255)، سيزدهمين خليفه عباسى و قاتل امام هادى عليه
السلام .
7 - مهتدى (255 - 256 ق ).
8 - معتمد (256 - 279 ق )، پانزدهمين خليفه از بنى عباس و آخرين كسى كه
از آنها در سامرّا درگذشت و مدفون شد.
پس از معتمد برادرزاده اش معتضد به خلافت رسيد و بغداد را مركز حكومت
خويش ساخت و با انتقال پايتخت از سامرّا به بغداد - سامرّا كه روزگارى
پررونق ترين شهر محسوب مى شد - رونق خويش را از دست داد و ستاره بختش
افول كرد چنان كه در اندك زمانى به شهرى كوچك و مخروبه بدل گشت .(193)
قصرهاى سامرّا
وقتى خلفاى عباسى به سامرّا نقل مكان كردند همگى مشهور به فسق و
فجور و برگزارى مجالس جشن و سرور و شادمانى بودند.
از اين رو اقدام به ساختن كاخ هاى سرسبز و خوش آب و هواى متعددى در
جاى جاى اين شهر و كناره هاى رودخانه دجله كردند كه امروزه تنها از آن
كاخ ها ديوارهاى فرو ريخته و ستون هاى ويرانه باقى مانده است .
نام برخى از كاخ ها در سمت شمال غربى مسجد جامع متوكّل در شهر
المتوكّليه :
قصر الجعفرى ، قصر العروس ، قصر المختار، قصر الغريب ، قصر الصبح ، قصر
المليح ، قصر البستان ، قصر التل ، قصر الجوسق ، قصر المتوكّليه ، قصر
الؤ لؤ و...
بنا بر روايت مورخان حداقل هزينه ساختمان هر يك از اين قصرها متجاوز از
پنج ميليون درهم بوده است .
در كتاب ((سيماى سامرّا))
آمده است :
متوكّل سامرّا را پايتخت خويش قرار داد و از ميان كاخ هاى بزرگ شهر،
قصر هارونى را براى خودش و قصر معتصم را كه معروف به جوسق بود براى
پسرش محمد منتصر، و قصر مطيره را براى پسر ديگرش مؤ يّد، و قصر بزكوار
را براى پسر ديگرش معتز انتخاب كرد.(194)
احتمال مى رود كه پس از معتصم عباسى ، متوكّل بيشترين سهم را در عمران
و آبادانى سامرّا داشته باشد، البته نه به خاطر رفاه مردم و ارتقاى
فرهنگ مسلمانان ، بلكه درست بر عكس آن ، براى رفاه خود خليفه و
شاهزادگان عباسى و دولتمردان و ستمگران كاخها يكى پس از ديگرى در
سامرّا ساخته مى شد.
نويسنده تاريخ سامرّا، در حدود سى كاخ نام مى برد كه توسط متوكّل در
سامرّا ساخته و پرداخته شد، ما براى اختصار از تفصيل آنها معذوريم تنها
فهرست مجملى از آن را در اينجا ذكر مى كنيم و باشد كه ضمن تاريخ
سامرّا، مدعيان خلافت اسلامى را نيز در آيينه تاريخ به تماشا بنشينيم :
1 - قصر الاحمديه ، كاخ ويژه پسر متوكّل ، ابوالعباس احمد معتمد.
2 - قصر الاشناس ، در غرب سامرّاى قديم و در شمال سامرّاى امروز واقع ،
و كاخ مخصوص اشناس ترك ، يكى از سرلشگران عباسى بوده است .
3 - قصر البديع ، كاخى بزرگ و بلند كه از فرط زيبايى به آن بديع مى
گفتند.
4 - قصر البرج ، قصرى كه متوكّل براى تاءسيس آن ، ده ميليون درهم از
بيت المال مسلمانان احتكار و اتلاف كرد.(195)
5 - قصر بزكوار يا بلكوار، كاخ مخصوص معتز پسر ديگر متوكّل .
6 - قصر البهو، كاخى كه براى ساخت آن ، 25 ميليون درهم ، از طرف متوكّل
پرداخته شد.
7 - قصر التل ، براى ساخت اين كاخ نيز پنج ميليون درهم از كيسه بيت
المال ، خليفه پرداخت كرد، اين قصر را كه تل العليق و تل المخالى نيز
مى نامند، حديثى است بس دلكش و معروف كه به حديث التل و حديث تل
المخالى مشهور است .
حديث تل المخالى
زبان لاف رسوا مى كند ناقص كمالان را |
|
كه رو بر خاك مالد پرفشانى بسته بالان را
|
((صائب تبريزى ))
متوكّل هميشه دنبال بهانه اى بود كه قدرتش را به رخ امام هادى عليه
السلام بكشد. بلكه به خيال خام خويش آن حجت حق را بترساند، مگر نه اين
است كه كافر همه را به كيش خود پندارد؟! او خيال مى كرد با عِدّه و
عُدّه زياد و با عسكر و لشكر مجهز مى تواند در اراده ولىّ خدا امام
هادى عليه السلام تصرف كند!!
بارى - آن سان كه پيشتر اشاره شد - با همين خيال خام ، متوكّل خواست
صحنه اى را كه از پيش تدارك ديده بود در منظر امام به نمايش گذاشته
باشد.
روزى كه امام عليه السلام را احضار كرده و در صحراى وسيعى در كنارش با
هم قدم مى زدند، دستور نمايش صحنه را داد و به سربازانش كه رقم آنها را
نود هزار سواره نوشته اند امر كرد كه هر يك توبره اسبش را از گل و خاك
پر كرده ، در وسط ميدان روى هم بريزند، چنان كه در اندك زمانى تلى بزرگ
و بلند ترتيب يافت و خليفه با تكبر و غرور در بالاى تل قرار گرفته و
امام هادى عليه السلام را نيز به پيش خويش خواند و به سربازان و
سپاهيانش كه همگى غرق در سلاح هاى گوناگون و مدرن آن روز بودند دستور
داد كه از مقابلش رژه روند، پس از آن كه خليفه از سپاهش سان ديد، رو به
حضرت امام هادى عليه السلام كرده و گفت : تو را به اينجا خواندم كه
لشكريان و سپاهيان مرا تماشا كرده باشى !!
متوكّل با اين كار مى خواست امام عليه السلام را بترساند كه مبادا
اقدام به قيامى كند، چرا كه خليفه ستمگر و خونخوار عباسى ، بيش از هر
كس از امام هادى عليه السلام مى ترسيد و نيز نيك مى دانست كه دلهاى پاك
مردم مسلمان در گرو محبت آن امام بحق است و بس .
اما خليفه نه تنها با اين كار كودكانه به آرزويش نرسيد بلكه هراسش بيش
از پيش و حيرت و حسرتش زياده از حد شد.
امام هادى عليه السلام همانجا در بالاى تل ، روى به متوكّل كرده فرمود:
آيا مى خواهى ما نيز سپاه خويش را به تو نشان داده باشيم ؟!
خليفه با شگفتى تمام خواهى نخواهى جواب داد كه بلى .
امام عليه السلام دست به دعا بلند كرد و تا نام خداى را به زبان آورد،
زمين و زمان در چشم متوكّل تار و تنگ شد و ديد كه شش جهت ، از زمين تا
آسمان پر است از فرشتگانى كه سلاح در دست منتظر فرمان امام عليه السلام
مى باشند، عقلى كه در سر نداشت تا بپرد، پاهايش سست شد و به زمين افتاد
و بيهوش شد پس از مدتى كه چشمانش را باز كرد خود را به كلى باخته
بود...(196)
چه داند آن ستمگر قدر دلهاى پريشان را |
|
كه سازد طفل بازى گوش كاغذ باد قرآن را
|
به غور حسن نتواند رسيدن چشم كوته بين |
|
ز يوسف بهره اى غير از گرانى نيست ميزان را
|
(197)
8 - قصر الجعفرى ، متوكّل اين كاخ را در نزديكى سامرّاى قديم ساخت ، در
جايى كه به آن ماحوزه مى گفتند و در كنار اين كاخ شهرى را بنا نهاد كه
به آن متوكّليه گويند، بالاخره در همان كاخ نيز كشته شد و قصرش قبرش
گشت .(198)
بهرام كه گور مى گرفتى همه عمر |
|
ديدى كه چگونه گور بهرام گرفت |
(199)
9 - قصر الجصّ، همان قصرى كه در جلو آن ابومنصور بختيار، پنجمين حاكم
از حكام آل بويه را پس از دستگيرى كشتند.
10 - قصر الجوسق ، متوكّل براى ساخت اين كوشك نيز پانصد هزاردرهم از
بيت المال اختصاص داده بود.(200)
11 - قصر الحير، اين كاخ نيز يكى ديگر از عشرتكده هاى متوكّل بود كه
براى تاءسيس آن چهار هزار درهم مصرف شده بود.
12 - قصر حمران ، كاخى بوده نزديك قصر معشوق در سامرّا.
13 - قصر الخاقانى ، قصرى كه با نام خاقان عرطوج يكى از سرداران بنام
عباسى ناميده شده و به جوسق خاقانى نيز معروف است .
14 - قصر الشاه ، يا كاخ شاه .
15 - قصر شبداز، يا شبديز، يكى ديگر از كاخ هاى متوكّل در سامرّا.
16 - قصر الصبح ، متوكّل براى ساخت اين كاخ نيز پنج ميليون از كيسه
گشاد خلافت پرداخت تا عشرتكده اى ديگر براى خودش ساخت .
17 - قصر العمرى ، كاخ عمر بن فرج والى مدينه از طرف معتصم و متوكّل .
18 - قصر العروس ، با سى ميليون درهم كه از بيت المال حرام شد ساخته
شد.
19 - قصر العاشق ، يا قصر معشوق كه به هر دو نام معروف است و بقاياى آن
هنوز هم در سامرّا ديده مى شود.
20 - قصر الغريب ، عمارتى ديگر در سامرّا كه متوكّل ده ميليون از بيت
المال را به خاطر آن حرام كرد.
21 - قصر الغرد، كوشكى كه متوكّل در كنار دجله ساخت .
22 - قصر القلائد، كه قبة المنطقه نيز ناميده شده است .
23 - قصر الكوير، كاخى در ساحل دجله در مقابل قصر عاشق .
24 - قصر اللؤ لؤ ، يكى ديگر از كاخ هاى متوكّل كه پنج ميليون درهم
نيز براى آن حرام كرده بود.
25 - قصر المختار، متوكّل براى ساخت اين كاخ نيز پنج ميليون درهم از
بيت المال را حرام كرد.
26 - قصر المتوكّليه ، در شهر متوكّليه سامرّا و در كنار كاخ جعفرى .
27 - قصر المطيره ، يا كاخ افشين .
28 - قصر المحمديه ، اين كاخ را متوكّل براى پسرش محمد ساخته بود.
29 - قصر المحدث .
30 - قصر الوحيد، با دو ميليون درهم هزينه ساخت ، توسط متوكّل .
31 - قصر الهارونى .
32 - قصر ايتاخ .
33 - قصر وصيف و ده ها قصر ديگر نيز در سامرّا ساخته شده بود كه هر يك
مخصوص يكى از دولتمردان و سرداران عباسى بود.(201)
ديرهاى سامرّا
روزگارى سامرّا شهر شاهان بود و كوى كاخ ها و قصرهاى سر به فلك
كشيده ، چنان كه نزديك به ده خليفه از خلفاى بنى عباس و صدها وليعهد و
اميرالامراء و قاضى القضات و... و... روز و روزگارى سامرّا را بهشت
خويش دانسته و قصرها و عشرتكده ها براى خويش ساخته بودند، اما امروز
از هشت خليفه عباسى و صدها امير و وزير و قاضى و حاكم كه در زير خاك
هاى سامرّا دفن شده بودند اثرى نيست ، تاريخ خاكشان را نيز به باد فنا
داده است و امروز جز بدنامى و نفرت نصيبى از جهان ندارند.
پيشتر، قبل از ظهور دين مبين اسلام ، سرزمين سامرّا نزد پيروان حضرت
عيسى مسيح مقدس بود و جاى جاى آن ديار، با معابد و كنشت ها و صومعه ها،
از نور معنويت روشن و پررونق بود كه امروزه جزء آثار باستانى سامرّا
محسوب مى شود.
نويسنده موسوعة العتبات المقدسة ، در فصل اول از كتابش (ج 12، ويژه
سامرّا) از هر يك به تفصيل و تطويل سخن رانده است كه ما تنها به نام
آنها اشاره مى كنيم و مى گذريم :
34 - دير سامرّا.
35 - دير مرمارى .
36 - دير سوسى .
37 - دير باشهرا.
38 - دير عبدون .
39 - دير عبّاغى .
40 - دير العذارى .
41 - دير العلث .
42 - دير عمر نصر.
4 - دير مرماجرجس .(202)
سامرّا پيش از مهاجرت
ميرزاى بزرگ شيرازى رحمة الله
آن روزها با وجود آستان قدس عسكريين عليهماالسلام و با آن همه
پيشينه تاريخى و... سرزمين سامرّا به بوته فراموشى سپرده شده بود و
تنها به عنوان يك شهر تاريخى و كهن ، اسمى از آن مطرح بود و بس .
شهرى كه روزگارى سه امام معصوم عليهم السلام را در بر داشت و اسمش
زينت بخش محافل محدثان و فقيهان بزرگ گشته و شهرتش زمين و زمان را در
نورديده بود، آن روزها جز نام از آن خبرى نبود، سرزمينى كه در گذشته
درخشان خود با نام ((ناحيه مقدسه
)) اسمش ورد زبان ها بود و كوچه عسكرش كوى دلدادگان و آزادگان ،
و كعبه كمال جويان و حقيقت طلبان گرديده بود و هميشه چشم ها از هر سوى
و ديار به آنجا دوخته و همه منتظر كه تاز چه خبر يا حديث و روايتى از
آن شهر بزرگ خواهد رسيد و...
با وجود اين همه پيشينه پاك و تابناك ، آن روزها از سامرّاى قديم صحبتى
در ميان نبود و ديگر سامرّا را كسى ناحيه مقدسه نمى خواند، بلكه شهرى
در دست اغيار اسير بود. حريم مقدس عسكريين عليهماالسلام خراب آباد
گدايان و سيه بختان شده بود، چنان كه گداى سامرّا در زبان ها مثل گشت و
مشكل مى شد كسى يافت كه از اين همه غربت و غم ، قصه اى در دل نداشته
باشد. غبار اين غربت چشم هاى شيعيان را آزار مى داد تا اين كه سيد
جليلى از فقيهان نامدار، قيام كرد و با هجرت خويش از نجف به سامرّا شهر
را دوباره احيا كرد و غبار غربت از گنبد ملكوتى عسكريين عليهماالسلام
زدود و ديده ديده وران را معطوف آن آستان مقدس ساخت و به پاس اين
بزرگداشت چه توفيق هاى بزرگى كه خدا رفيقش ساخت ، چنان كه نام ميرزاى
بزرگ شيرازى جاودانه شد و يادش تا ابد زنده و پايدار ماند.
هر آن كه جانب اهل خدا نگه دارد |
|
خداش در همه حال از بلا نگه دارد |
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست |
|
كه آشنا سخن نگه دارد |
(203)
ميرزاى بزرگ كه به حق مجدد مذهب ناميده شده است و هميشه دل به سوى حضرت
دوست داشت و خود را جز غلام خانه زاد حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه
الشريف نمى دانست . ديار دلدار را خانه خويش ساخت ، در حقيقت او نبود
كه به سوى سامرّا مى شتافت ، بلكه دل پاك و ضمير روشن و آيينه زلال
درونش بود كه او را به كوى دلبر مى كشيد و برخلاف كوته نظرانى كه اين
كار را براى او ضايع كردن خويش مى دانستند. او فكرى ديگر و عشقى برتر و
بالاتر از اين حرف ها داشت .
آنهايى كه در دايره تنگ و تاريك مقام جويى و رياست طلبى بودند نمى
توانستند اين هجرت ميرزا را بفهمند و مجبور بودند كه بگويند: آقا چرا
نجف را ترك مى كنيد اينجا باشيد براى شما بهتر است ، حوزه نجف بزرگ است
و شما را بزرگ مى كند، چرا حوزه به اين بزرگى را ترك مى كنيد و سامرّا
مى رويد، شهرى كه بيشتر مردمش سنى مذهب اند و از اين قبيل مقوله ها.
اما ميرزاى بزرگ ، كه دلش با مهر مهدى (روحى و ارواح العالمين لتراب
مقدمه الفداء) مهد نور و فضيلت ، خانه خير و خلوص بود، در سر سوداى عشق
داشت و بس . و نمى توانست آستان قدس عسكريين عليهماالسلام و ناحيه
مقدسه را در غربت ببيند و آرام نشيند، تنها به راه افتاد و ديار دوست
را در پيش گرفت و رفت . رفت كه معتكف ديار دلبر گردد و در سايه اين
اعتكاف ، اشتياق دل را به وصالش برساند تا بتواند در سايه سار الطاف
حضرت عسكريين عليهماالسلام و مولا امام مهدى عجل الله تعالى فرجه
الشريف فلك را سقف بشكافد و طرحى نو را دراندازد.
در خصوص سامرّاى پيش از ميرزا قدس سره و تاءثير اين هجرت در ساختار
اجتماعى و فرهنگى آن شهر، چنين مى نويسد:
ورود ميرزا به ديار عسكريين عليهماالسلام ، به آن حيات علمى و فرهنگى
بخشيد و روح تازه اى در كالبد اين شهر غريب و مظلوم ، دميد قبل از آن ،
سامرّا در انحصار اهل سنت بود. ميدانى بود براى رقابت عشاير و تعصبات
قبايل . شيعه و زوّار امامان امنيت نداشتند و جوار حضرت امام هادى و
امام حسن عسكرى عليهماالسلام با فرهنگ شيعى و علوم آن بيگانه بود. آمدن
ميرزا سبب شد كه اين شهر از الطاف الهى بهره مند شود و جويبارى عظيم ،
از نهر جارى حوزه و ميراث عظيم آن ، در اين شهر جريان يابد. طلاب گروه
گروه از اقطار عالم اسلام براى كسب دانش به سرزمين مقدس عسكريين
عليهماالسلام سرازير شدند. محافل علمى و مدارس آيات در آن بر پا شد تا
جايى كه به گفته مرحوم حرزالدين :
((هجرت به سامرّا در ايام ميرزا، در عرض هجرت به
نجف معمول شد و تدريس دروس مقدمات و علوم عالى ، علاوه بر درس ميرزا،
فراوان شد)).
به تعبير تذكره نويس و مورخ بزرگ شيعى ، مرحوم سيد محسن امين :
انتقل المركز العلمى اليها على عهد الميرزا سيد محمد حسن الشيرازى .
در ايام ميرزا مركز علمى به سامرّا انتقال يافت ، در نتيجه ، سامرّا به
پرورش گاه بزرگان علم و ادب و حديث و فلسفه تبديل شد.
فقد
كانت سامرّاء يومئذ مركزا علميّا ربى العباقرة و زعماء العلم و خرّج
النوابغ و اءساطين الدين .
سامرّا به مركزى علمى و فرهنگى تبديل شد كه نوابغ بزرگ و بزرگان دانش
را تربيت كرده و نوابغ و استوانه هاى دين از آن فارغ التحصيل شدند.(204)
علل هجرت ميرزا به سامرّا
نكند جاذبه عشق اگر كوتاهى |
|
مى توان بار دو عالم به تن تنها برد |
در اين كه چرا مجدد شيرازى از نجف به سامرّا هجرت كرد؟ سخن زياد است و
مى توان گفت ، ميرزاى بزرگ از اين هجرت اهداف چندى را در نظر داشت از
آن جمله است :
1 - اسكان شيعه در سامرّا، با توجه به اين كه سامرّا، مدفن عسكريين
عليهماالسلام و منزل آن بزرگواران مى باشد و خيلى چيزها كه مورد علاقه
و احترام شيعه است در آن جا قرار دارد، مرحوم ميرزا سعى كرد كه شيعيان
در آن مكان ، اسكان بيابند.
2 - تبليغ تشيّع در نواحى عراق .
3 - تقريب بين شيعه و سنى .(205)
4 - اجتناب از رياست و مرجعيت ، در اين خصوص مى نويسد:
((او آنقدر از رياست و زعامت پرهيز داشت كه
بارها سوگند ياد مى كرد كه هيچ گاه به فكرم خطور نمى كرد كه روزى مرجع
دينى مردم باشم ، حتى يكى از علل هجرت او از نجف به سامرّا را دورى از
نجف و از رياست و مرجعيت ذكر كرده اند.))(206)
5 - عشق اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ، بويژه به حضرت عسكريين
عليهماالسلام و مهر مهدى صلوات الله عليه دل ميرزا را به سوى سامرّا
معطوف داشته و وى را به آن ديار كشيد.
فتواى بزرگى كه از سامرّا
صادر شد
ناصرالدين شاه قاجار در سال 1306 ق براى سومين بار رهسپار اروپا
گشت تا هر چه بيشتر و بهتر مشغول عيش و نوش هاى شاهانه گردد و در همين
سفر تفريحى بود كه امتياز انحصار خريد و فروش توتون و تنباكوى ايران و
صدور آن به خارج را براى مدت 50 سال به شركت انگليسى رژى داد، پس از
آن كه در اين سفر گفت و گوهاى مقدماتى اين قرارداد كه به نام قرار داد
((رژى )) معروف است در
لندن انجام گرفت ، در 28 رجب 1308 ق در تهران به امضاى ناصرالدين شاه
رسيد.
اين قرارداد ننگين ماهيتا استعمارى و به زيان ملت و دولت ايران بود و
انگلستان اهداف چندى را از اين كار تعقيب مى كرد از آن جمله :
1 - اعزام مبلّغان فرهنگ منحط فرنگ در لباس كاركنان كمپانى ، چنان كه
نوشته اند:
((در مدتى اندك ، بيش از دويست هزار فرنگى به
عنوان كارگزاران اين شركت به ايران اسلامى هجوم آوردند و گروه گروه در
شهرها و ولايات ايران مستقر شدند.))(207)
2 - استخدام مسلمانان در اين شركت براى استثمار و استعمار هر چه بيشتر
آنها.
3 - ترويج فحشا و در نهايت استعمار و استثمار يك ملت و در يك كلمه ،
اشغال غيرمستقيم ايران .
قضيه چنان خفت بار و رسواكننده بود كه مردم بويژه علماى كشور را به
قيام واداشت علماى تبريز، ضمن تلگرافى به شاه نوشتند:
((با كمال حيرت مشاهده مى كنيم كه پادشاه كافّه
مسلمين را مثل اسيران به كفار مى فروشند... مسلمانان مرگ را بر زير دست
شدن كفار ترجيح مى دهند.))(208)
و در تلگرافى ديگر نوشتند:
((42 سال است سلطنت مى كنى ، محض طمع ، مملكت
خودت را قطعه قطعه به فرنگى فروخته اى ، خود دانى ، اما ما اهالى
آذربايجان خودمان را به فرنگى نمى فروشيم )).(209)
علماى شهرهاى ديگر نيز سعى كردند تا شاه را از اين قرارداد ننگ آور
منصرف و او را وادار به لغو آن كنند، اما شاه كه جز به عيش و نوش خويش
فكر نمى كرد رقمى به اين هشدارها ننهاد.
چنان بود كه روحانيون و علماى آگاه و بيدار، يكى پس از ديگرى به هر
طريقى كه ممكن بود حوزه سامرّا را - كه آن روز خانه اميد و پناهگاه
مسلمانان بود - به يارى طلبيدند، تا اين كه در نهايت امر، آيت الله سيد
محمدحسن شيرازى معروف به ميرزاى بزرگ و زعيم حوزه سامرّا و مرجع بزرگ
آن روز، فتواى بسيار بزرگ خودش را در تحريم تنباكو صادر كرد و با اين
كار خداپسندانه ، تمام رشته هاى استعمارگران و خودفروختگان را پنبه
كرد...
در خصوص خاستگاه آن حماسه بزرگ كه بحق حماسه فتوا ناميده شده و در مورد
شاءن صدور فتواى تحريم ، آيت الله سيد رضى شيرازى يكى از نوادگان
ميرزاى بزرگ ، از فرزند مرحوم آيت الله نايينى ، آقا ميرزا على آقاى
نائينى نقل مى كند كه ايشان گفت :
((از پدرم (مرحوم نائينى ) شنيدم : در جريان
دخانيه ، بين ميرزاى شيرازى و ناصرالدين شاه ، مكاتبات بسيارى شد. رفت
و آمدهايى هم بود.