چهره هاى درخشان سامرّاء
حضرت امام هادى و امام عسكرى عليهماالسلام

على ربانى خلخالى

- ۱۱ -


آن نوزاد مبارك ، نخست به يكتايى خدا و رسالت پيام آورش گواهى داد و ضمن درود فرستادن بر پيامبر، نام امامان نور را، يكى پس از ديگرى برشمرد تا به نام پدر بزرگوارش رسيد و آنگاه پس از پناه بردن به خدا از شرّ شيطان اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
و نريد اءن نمنّ على الذين استضعفوا فى الاءرض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثين # و نمكّن لهم فى الاءرض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون (105)
و ما برآنيم كه پايمال شدگان روى زمين را نعمتى گران ارزانى داريم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم و آنان را در آن سرزمين اقتدار بخشيم و به فرعون و هامان و سپاهيانش ، چيزى را كه از آن سخت مى ترسيدند، نشان دهيم .
پس از تلاوت قرآن ، حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام او را به من داد و فرمود:
يا عمّة ! ردّيه الى امّه كى تقرّ عينها و لا تحزن و لتعلم اءنّ وعدالله حق و لكنّ اءكثر الناس لا يعلمون .
اى عمّه جان ! او را به مادرش بازگردان تا ديدگانش به ديدار او روشن گردد و اندوهگين نباشد و بداند كه وعده خدا حق است ، ولى بيشتر مردم نمى دانند.
كودك گرانمايه را به مادرش بازگرداندم كه ديگر فجر صادق دميده بود و نور در كران تا كران افق ، پديدار شده و سينه آسمان را مى شكافت و من از حضرت امام عسكرى عليه السلام و مادر آن كودك گرانمايه ، خداحافظى نمودم و به خانه خويش بازگشتم .(106)
نگرشى بر روايت
آنچه در اين روايت آمده است ، حقايقى به نظر مى رسد كه از آفت هستى سوز غلوّ و خرافه به دور است ؛ چرا كه حضرت مهدى عليه السلام نخستين كودكى نيست كه لحظاتى پيش از ولادت و پس از آن ، لب به سخن مى گشايد.
بلكه در قرآن شريف اين واقعيت به صراحت آمده است كه عيسى عليه السلام در همان نخستين روز ولادت ، - يا به روايت ديگرى - اولين ساعت تولد، لب به سخن گشود و به يكتايى خدايى گواهى داد و رسالت خويش را اعلان نمود و با صداى رسا تعاليم و دستوراتى را كه خداى جهان آفرين بدو آموخته بود، همه را به گوش ها رسانيد.
برخى از مفسّران در تفسير دو آيه 24 تا 26 سوره مريم بر اين باورند كه اين آيات سخنان عيسى عليه السلام است كه پس از چشم گشودن به اين جهان ، خطاب به مادرش حضرت مريم ، بيان كرده است نه نداى فرشته :
فناداها من تحتها اءن لا تحزنى قد جعل ربك تحتك سريا و هزّى اليك بجذع النخلة تساقط عليك رطبا جنيا فكلى واشربى و قرّى عينا فامّا ترينّ من البشر احدا فقولى انّى للرّحمن صوما فلن اءكلّم اليوم انسيا.(107)
پس كودك نورسيده از پايين پايش ، او را نداد داد كه اندوهگين مباش ! پروردگارت زير پاى تو جوى آبى ، روان ساخت (و) نخل را بجنبان تا خرماى تازه چيده شده ، برايت فرو ريزد.
پس شما (اى مريم !) بخور و بياشام و شادمان باش و اگر از مردم كسى را ديدى بگو: من براى خداى مهربان ، روزه نذر كرده ام و امروز با هيچ انسانى سخن نمى گويم .
اتفاقا انبوه روايات كه در ((مجمع البيان )) و ((تبيان )) آمده است ، هماهنگ با ديدگاه فوق است .
البته در روايتى هم آمده است كه : ((نداكننده ، فرشته امين بوده است )).
به هر صورت ، با وجود اختلاف ديدگاه در اين مورد كه نداكننده فرشته امين بوده است ، يا آن كودك نورسيده ، در اين مطلب ، هيچ اختلافى نيست كه يهوديان به مريم پاك گفتند:
كيف نكلّم من كان فى المهد صبيّا؟
چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم ؟
كه كودك به قدرت خدا لب به سخن گشود و گفت :
انّى عبدالله آتانى الكتاب و جعلنى نبيّا و جعلنى مباركا اءيمانا كنت و اءوصانى بالصلاة و الزكاة ما دمت حيّا...(108)
(هان اى مردم !) من بنده خدايم . به من كتاب آسمانى داده و مرا پيامبر خويش گردانيده است و هر جا كه باشم مرا بركت داده و تا زنده هستم مرا به نماز و زكات ، وصيت كرده است ...
يك نكته جالب
ممكن است گفته شود: سخن گفتن عيسى عليه السلام در گاهواره ، معجزه بزرگى بود كه خدا آن را براى نشان دادن نبوت و رسالت او، پديد آورد.
پاسخ اين است كه : در مورد امام مهدى عليه السلام نيز خداوند براى نشان دادن امامت آن حضرت و نوميد ساختن دشمنان حق و عدالت ، اين معجزه بزرگ را پديد آورد، چرا كه حضرت مهدى عليه السلام امام و پيشواى عيسى عليه السلام نيز هست و آن پيامبر بزرگ به هنگامه ظهور مهدى عليه السلام از آسمان فرود مى آيد و به امامت او نماز مى گزارد.
علاوه بر اين ، چنين معجزات و شگفتى هايى در مورد خاندان وحى و رسالت بى سابقه نيست ، ما در كتاب ((فاطمه زهرا عليهاالسلام از گهواره تا شهادت )) روايتى را از طريق اهل سنت آورده ايم كه مى گويد:
هنگامى كه خديجه عليهاالسلام ، آن بانوى بزرگ ، به دخت گرانمايه اش ‍ فاطمه عليهاالسلام باردار بود آن كودك با مادرش سخن مى گفت .
و نيز روايت ديگرى از شعيب بن سعد مصرى نقل كرديم . كه خديجه عليهاالسلام مى گويد:
روزى گفتم : هر كس محمد را تكذيب كند، زيانكار است ؛ چرا كه او پيام آور پروردگار من است .
در اين هنگام ، فاطمه عليهاالسلام از شكم من ندا داد: هان اى مادر! مادر جان ! اندوهگين مباش و نهراس كه خداوند همراه پدر من و يار و پشتيبان اوست .))
در سپيده سحر
حضرت مهدى عليه السلام در سپيده دم پانزدهم شعبان به سال 255 هجرى ، در شرايط خاص و جو ويژه اى كه خاندان وحى و رسالت ناگزير از نهان داشتن ولادت مبارك او بودند، ديده به جهان گشود، دقايقى پيش از طلوع فجر و درخشش انوار طلايى خورشيد.
به هنگامى كه خودكامگان رژيم بيدادگر اموى و پيروان آنان ، طبق عادت هميشگى خود به جاى راز و نياز با خداى هستى ، در خواب عميق بودند. همان لحظاتى كه بيت رفيع علوى و عسكرى عليه السلام با نواى دل انگيز و جانبخش نيايش با خدا و نماز و تلاوت قرآن آباد و آزاد بود و به سوى جاودانگى پيش مى رفت .
راستى كه آن لحظات سپيده دم جمعه نيمه شب ، چقدر افتخارآميز و دوست داشتنى و مبارك است .
آن شب جاودانه و پربركتى كه هيچ كودكى در آن لحظات به دنيا نمى آيد جز اين كه راه ايمان و پروا، خواهد پيمود و اگر در سرزمين هاى شرك زده باشد خداوند او را به بركت حضرت مهدى عليه السلام به سوى ايمان و تقوا، رهنمون و انتقال خواهد داد.(109)
آرى ! در آن لحظات پربركت سپيده دم ، لحظات مناجات و راز و نياز شيفتگان حق ، او ديده به جهان گشود و چقدر آن لحظات براى ولادت محبوب دلها مناسب بود، چرا كه همه ابعاد بينش و حكمت ، در آن هنگام رعايت شده بود.
بدين سان آن گرامى ، ديده به جهان گشود و حكيمه بانوى بزرگ اسلام ، در آن شب تاريخى در خانه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام حضور داشت و در همه مراحل در جريان ولادت امام مهدى عليه السلام بود و شاهد درخشش نور وجود او.
روشن است كه همه جا ولادت كودك با گواهى زنان خانواده ، يا قابله نوزاد، ثابت مى گردد و در جريان ولادت حضرت مهدى عليه السلام بايد به خاطر داشت كه آن بانوى بزرگى كه بر اين ولادت گواهى داده است ، دخت گرانمايه امام جواد عليه السلام و خواهر گرامى حضرت امام هادى عليه السلام و عمه انديشمند و پرواپيشه حضرت امام عسكرى عليه السلام است ، آيا در سخن ، مورد اعتمادتر و در زبان و بيان ، پاك تر و درستكارتر و در ايمان ، عمل و تقوا، مورد اطمينان تر از او مى توان يافت ؟
او به راستى زنى پرشرافت ، عبادت پيشه ، شايسته كردار و نيايشگر با خدا بود و بانويى با اين ويژگى ها، چگونه مى توان در درستى گفتار و صداقت كلامش ، ترديد رواداشت ؟
ترديدافكنى منحرفان
برخى از منحرفان و حق ستيزان در ولادت حضرت مهدى عليه السلام ترديد نموده و يا بذر ترديد مى افشانند و مى گويند: منبع اين خبر، تنها بانويى به نام ((حكيمه )) است و با گواهى يك زن ، چگونه يك واقعيت به اين بزرگى و باشكوه ، ثابت مى شود؟
اين گونه عناصر حق ستيز كه در حماقت و كودنى ، ركورد را شكسته اند، گويى انتظار دارند كه آن وجود گرانمايه در يكى از ميدان هاى پرجمعيت ، يا در مسجدى لبريز از نمازگزار و يا در نقطه ديگرى كه انبوه مردم در گشت و گذار باشند، ديده به جهان بگشايد و جريان ولادتش در برابر ديدگان توده هاى مردم و در چشم انداز امواج خروشان انسان ها باشد تا براى اين كج انديشان و منحرفان ، وجود گرانمايه و ولادت او ثابت گردد.
راستى كه چنين روان هاى پليدى زشت باد! و چنين انديشه هاى پست و بى محتوايى نابود باد! و نفرين تاريخ بر اين ديدگاه منحطّ و بر آن كسى كه درونش از عقده حقارت و كينه توزى ، انباشته است !
به هر حال ، واقعيت اين است كه ولادت كودك با گواهى زنان خانواده ثابت مى شود آن هم بانويى به عظمت و شكوه ((حكيمه )).
اما در مورد حضرت مهدى عليه السلام گواهى ((حكيمه )) آن بانوى بزرگ و انديشمند و پرواپيشه تنها دليل ولادت حضرت مهدى عليه السلام نيست ، خود حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام نخستين شاهد ولادت فرزندش بود و همو بود كه در آن جوّ وحشت و ترور، با وجود همه موانع و فقدان امكانات براى پيام رسانى و اعلان ولادت دوازدهمين امام نور، باز هم از هيچ تلاش ، كوشش و فداكارى فروگذار نكرد و تا سر حدّ امكان ، ولادت نور را به دوستداران خاندان وحى و رسالت اعلان كرد... .
قربانى و ميهمانى
واژه ((عقيقه )) در فرهنگ اسلامى ، به معناى كشتن گوسفند، گاو يا شتر و... پس از ولادت كودك است و اين كار از ديدگاه اسلام كارى پسنديده مى باشد.
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله پس از گذشت هفت روز از ولادت دو فرزند گرانمايه اش حضرت حسن و حسين عليهماالسلام اين كار پسنديده را انجام داد و براى هر كدام يك قوچ ، عقيقه كرد.
عقيقه ، با اين بيان ، كارى است كه به خاطر تقرّب به خدا و به منظور سلامت و طراوت كودك و تاءمين حيات و آسايش او انجام مى گيرد.
در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آورده اند كه فرمود:
كلّ امرى مرتهم بعقيقته .(110)
هر كس در گرو عقيقه خويش است .
و امام صادق عليه السلام فرمود:
((هر كودكى در گرو عقيقه اى است كه پس از ولادت او براى سلامتى او داده اند)).(111)
اين بيان و اين تعبير، چقدر زيبا و بديع است ، چرا كه خداوند هنگامى كه فرزندى را به پدر و مادرى ارزانى مى داد، ممكن است اين كودك به حيات خويش ادامه دهد و عمر طبيعى كند و ممكن است اين نعمت و هديه الهى باز پس گرفته شود و از دنيا برود.
اين روايات نشانگر آن است كه وقتى پدر و مادر براى سلامتى و طراوت و آسايش زندگى كودك ، قربانى كنند و عقيقه دهند، سلامتى او تضمين مى گردد؛ چرا كه در روايات اين تعبير آمده است كه : ((عقيقه به منزله رهان است .))
يك راز بزرگ
از همين ديدگاه است كه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام پس از ولادت فرزند گرانمايه اش مهدى عليه السلام سيصد گوسفند به عقيقه و به منظور سلامت و طراوت و امنيت كودك ، در راه خدا مى دهد و اين كودك در اين مورد از همه گذشتگان و آيندگان ممتاز مى گردد؛ چرا كه تاريخ ، جز آن گرامى ، هيچ كودكى را نشان نمى دهد كه پس از ولادتش سيصد مورد، عقيقه داده شده باشد.
در اينجا به راز بزرگى مى رسيم و آن اين كه ، هنگامى كه طبق روايات يك عقيقه و قربانى خالصانه و سپاسگزارانه ، اين گونه در تامين حيات كودك و عمر طبيعى شصت سال يا هفتاد ساله او، مؤ ثّر و داراى نقش است ؛ پس ‍ كودكى كه خدا مقرر فرموده است كه صدها يا هزارها سال با وجود دشمنان بدانديشى زندگى كند و سرانجام به دست تواناى او هدف هاى بلند پيامبران تحقق يابد، چنين وجود گرانمايه و زندگى پرمخاطره و عمر طولانى ، صدها عقيقه و قربانى مى طلبد.
روشن است كه اين عمل به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله و اطعام و انفاق در راه خدا، هيچ گونه ناسازگارى با اين واقعيت عقيدتى و حياتى ندارد كه حافظ و نگاهدارنده و پشتيبان امام مهدى عليه السلام آفريدگار تواناى هستى است و در همان حال براى سلامت آن گرامى بدين شمار گسترده عقيقه و قربانى نيز داده مى شود چرا كه اين كار، آثار وضعى خود را دارد و اين را نيز آفريدگار هستى مقرر فرموده است . البته اين بحث نياز به تاءمل و توضيح بيشترى دارد... .
به هر حال حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام اين كار پسنديده را در راستاى تقرب به خدا، هم به منظور تضمنى و تاءمين طول عمر و زندگى پرمخاطره حضرت مهدى عليه السلام انجام داد و هم به منظور آگاه ساختن دوستداران و شيفتگان اهل بيت عليهم السلام به ولادت آخرين امام نور و آخرين حجت خدا.
او تنها با اين شمار گسترده از عقيقه و قربانى بسنده نكرد، بلكه به عثمان بن سعيد كه از ياران خاصش بود، دستور داد كه ده هزار رطل نان و همين مقدار گوشت تهيه كند و آنها را ميان بنى هاشم براى سلامتى آن كودك پرشكوه و اعلان ولادت او توزيع نمايد.(112)
و نيز گوسفندانى به دستور آن حضرت ذبح شد و به برخى از ياران خاص ‍ ارسال گرديد و از جانب آن گرامى تصريح شد كه : ((اين عقيقه فرزند گرانمايه ام مهدى است .))(113)
براى نمونه : براى ابراهيم كه يكى از يارانش بود، چهار قوچ فرستاد و همراه آنها نامه اى مرقوم داشت كه :... اينها عقيقه فرزند گرانمايه ام ((محمد مهدى )) است . بخور كه گوارايت باد! و به هر كس از شيعيان ما توانستى از اينها بخوران و اطعام نما!
و نيز ولادت حضرت مهدى عليه السلام را به برخى از شيعيان مورد اعتماد به صراحت اعلان فرمود يا به وسيله نامه و سند به آنان مژده داد و آنها را به رازدارى امر كرد.
براى نمونه به احمد بن اسحاق قمى كه از بزرگترين ياران و دوستداران خاندان وحى و رسالت بود مرقوم داشت و او را به ولادت حضرت مهدى عليه السلام بشارت و مژده داد.
فراتر از اينها، گاه فرزند گرانمايه اش را به برخى از ياران مورد اعتماد نشان مى داد تا اين كه واقعيت عقيدتى و دين روشن گردد و بدانند كه دوازدهمين امام راستين ، ولادت يافته است .
اين روايات نكته موردنظر را به خوبى روشن مى سازد:
1 - يكى از ياران حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام حسن بن منذر است او مى گويد:
روزى حمزة بن فتح نزد من آمد و گفت :
البشارة ! ولد - البارحة - فى الدّار مولود لاءبى محمد عليه السلام اءمر بكتمانه .
قلت : ((و ما اءسمه ؟))
قال : ((سمّى بمحمد و كنّى بجعفر)).

مژده ! مژده ! كه شب گذشته در خانه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام كودكى ديده به جهان گشود و آن حضرت دستور داد كه اين موضوع به سان رازى مهم سربسته و مخفى بماند.
پرسيدم : نام او چيست ؟
پاسخ داد: محمد...
2 - و نيز يكى از نوادگان احمد بن اسحاق قمى كه از برجستگان و شايستگان شيعه است ، آورده است كه :
نامه اى از سالارمان حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام به نياى گرانقدرم احمد بن اسحاق كه نماينده آن حضرت بود رسيد كه به خط مبارك خود در نامه خاصى كه از آنها به ((توقيعات ))(114) تعبير مى گردد چنين مرقوم داشته بود:
ولد لنا مولود، فليكن عندك مستورا و عن جميع الناس مكتوما، فانّا لم نظهر عليه الّا الاءقرب لقرابته والوالى لولايته ، اءحببنا اعلامك ليسرّك الله به مثل ما سرّنا به ، والسلام .(115)
احمد! خدا به ما پسرى عنايت فرموده است ، اين رازى است كه بايد نزد تو بماند و از بيدادگران پوشيده داشته شود. ما اين راز بزرگ و شادى آفرين را، جز به نزديكترين بستگان و شايسته ترين دوستان آشكار نكرديم ، دوست داشتيم آن را به شما اعلان كنيم تا در شادى و شادمانى ما نيز به خواست خدا شريك باشى .
3 - و نيز از يك هيئت چهل نفرى از دوستداران خاندان وحى و رسالت آورده اند كه : ما براى ديدار حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام به بيت رفيع امامت شتافتيم . پس از ورود و تبادل سخنان عادى ، حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرزند گرانمايه اش حضرت مهدى عليه السلام را در خانه خويش ، به ما نشان داد و فرمود:
هذا اءمامكم من بعدى و خليفتى عليكم ، اءطيعوه و لا تفرّقوا من بعدى فى اءديانكم فتهلكوا، اءما انّكم لا ترونه بعد يومكم هذا.
اين پيشواى راستين شما پس از من و جانشين من در ميان شماست ، از او فرمانبردارى كنيد و پس از من در دين پراكنده مشويد كه نابود خواهيد شد و آگاه باشيد كه شما پس از اين او را به طور آشكار در جامعه خود نمى بينيد. (و بدين صورت به غيبت طولانى و غمبار آن گرامى نيز اشاره كرد.)
گروه چهل نفر مى گويند: ما از محضر حضرت عسكرى عليه السلام خارج شديم و پس از چند روز خبر شهادت يازدهمين امام نور، دل ها را داغدار ساخت .(116)
نواب خاص
همان گونه كه پيشتر اشاره شد طبق نقل مسعودى حضرت امام هادى عليه السلام خود را از بسيارى از شيعيان خود - مگر از عده قليلى از خواص ‍ خود - پنهان مى كرد و چون امر به حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام منتهى شد. آن حضرت از پشت پرده با خواص و غيرخواص تكلم مى فرمود، مگر در آن اوقات كه سوار مركب مى شد و به خانه مى رفت . اين رفتار مقدمه اى براى غيبت حضرت صاحب الزمان عليه السلام بود كه شيعيان به اين نوع ارتباط انس گيرند و از غيبت وحشت نكنند و عادت در احتجاب و اختفاء جارى شود.
حضرت مهدى عليه السلام در دوران غيبت صغرى توسط نايبان خاص ‍ خود با مردم ارتباط داشت . آن حضرت عليه السلام چندى عثمان بن سعيد عمرى را - كه از اصحاب جد و پدرش بود و ثقه و امين ايشان قرار داشت - نايب خود قرار داد و به توسط وى به عرايض و سوالات شيعه جواب مى دهد.
پس از عثمان بن سعيد، فرزندش محمد بن عثمان به نيابت امام منصوب شد و پس از وفات حسين بن روح نوبختى على بن محمد سمرى نيابت ناحيه مقدسه امام را داشت .
چند روز به مرگ على بن محمد سمرى (كه در سال 329 هجرى اتفاق افتاد) مانده بود كه از ناحيه مقدسه توقيعى صادر شد كه در آن به على بن محمد سمرى ابلاغ شده بود كه تا شش روز بدرود زندگى خواهد گفت و پس از آن در نيابت خاصه بسته و غيبت كبرى واقع خواهد شد و تا روزى كه خدا در ظهور آن حضرت اذن دهد، غيبت دوام خواهد يافت (117) و به مقتضاى اين توقيع غيبت امام زمان عليه السلام به دو بخش منقسم مى شود.
اول غيبت صغرى كه از سال دويست و شصت هجرى شروع نموده و در سال سيصد و بيست و نه خاتمه مى يابد و تقريبا هفتاد سال مدت امتداد آن مى باشد.
دوم غيبت كبرى كه از سال سيصد و بيست و نه شروع كرده و تا وقتى كه خدا بخواهد ادامه خواهد يافت .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در يك حديث متّفق عليه (118) مى فرمايند:
لو لم يبق من الدنيا اءلّا يوم واحد لطوّل الله ذاك اليوم حتّى يبعث فيه رجلا من امّتى و من اءهل بيتى يواطى اسمه اسمى يملاء الاءرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.
((اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد خدا آن روز را دراز مى كند تا مهدى از فرزندان من ظهور نموده دنيا را پر از عدل و داد كند چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد)).(119)
بخش چهارم : نگاهى به فضايل بانوى بزرگوار حضرت نرجس عليهاالسلام
نگاهى كوتاه به زندگانى حضرت نرجس عليهاالسلام
نام هاى آن حضرت
آزاده اى از تبار وارستگان
سرگذشت شگفت انگيز
پرافتخارترين پيوند
و...
نگاهى به فضايل بانوى بزرگوار حضرت نرجس عليهاالسلام
در برخى از سخنان پيشوايان نور عليهم السلام در مورد بانو ((نرجس ))، مادر گرامى امام مهدى عليه السلام به عنوان ((شايسته ترين كنيزان ))، ((بهترين بانوان )) و يا ((سرور زنان )) ياد كردند.
اكنون مناسب به نظر مى رسد كه زندگانى او را براى آگاهى شما خواننده گرامى ، به گونه اى فشرده بياوريم .
نام هاى ان حضرت
محدثان و مورخان ، نام هاى متعددى براى آن بانو آورده اند، از جمله :
نرجس ، سوسن ، صيقل ، حديثه ، حكيمه ، مليكه ، ريحانه و خمط.
اما مشهورترين نام او ((نرجس )) و معروفترين كنيه اش ((امّمحمد)) است .
در گذشته خاطرنشان ساختيم كه نام هاى متعدد براى يك انسان ، هرگز دلالت بر شخصيت هاى متعدد نمى كند، همان گونه كه بانوى نمونه اسلام ، فاطمه عليهاالسلام به تناسب ابعاد و ويژگى هاى پرشكوهش ، داراى نام هاى متعدد و گوناگون بود. اين بانوى بزرگ نيز داراى نام هاى متعددى است كه هر كدام از آنها معناى خويش را دارد و بعدى از شخصيت والاى او را نشانگر است ، كه از جمله آنها:
1 - ((نرجس )) كه نام برخى گل هاى عطرآگين است .
2 - ((خمط)) نوعى درخت ميوه است كه قرآن نيز آن را به كار برده است .(120)
3 - ((سوسن )) نام نوعى گل خوشبو و معطر و پرفايده است كه در كتاب هاى طب نيز آمده است .
4 - ((صيقل )) به مفهوم پديده نورانى و پرجلوه و نرم است .
به هر حال هيچ مانعى ندارد كه يك زن با شخصيت ، داراى نام هاى متعددى باشد و هر كدام از آنها در مورد او به تناسب به كار رود. و در مورد مادر گرامى حضرت امام مهدى عليه السلام چه بسا كه اين نامهاى پرمعنا و متعدد، بر اساس مصالح سياسى و اجتماعى بوده كه براى ما ناشناخته مانده است .
همچنين روشن است كه بحث در حسب و نسب اين بانوى بافضيلت نيز به اصل بحث ضررى نمى رساند، چرا كه شخصيت مورد نظر يكى است و در مورد حسب و نسب او ديدگاه ها متفاوت است .
ما در اين جا دو ديدگاه معروف و مشهور دانشمندان و محدّثان خويش را در مورد حسب و نسب آن بانوى انديشمند و بزرگ مى آوريم .
آزاده اى از تبار وارستگان
1 - بشر بن سليمان نخّاسى كه از فرزندان ابوايّوب انصارى و يكى از دوستان دو امام گرانقدر حضرت امام هادى و امام حسن عسكرى عليهماالسلام و همسايه آن دو بزرگوار در سامرّا است ، گويد:
من احكام و آگاهى هاى لازم در مورد بردگان و اسيران را از سالارم حضرت امام هادى عليه السلام آموختم . و آن گرانمايه ، اين حقوق و احكام را به گونه اى به من تعليم فرمود كه من بدون اجازه او نه برده اى مى خريدم و نه مى فروختم و همواره از موارد نامعلوم و نامشخص ، تا روشن شدن حكم آن ، دورى مى جستم و حلال و حرام را در اين مورد به شايستگى درك مى كردم .
يكى از شب ها كه در منزل بودم و پاسى از شب گذشته بود در خانه به صدا درآمد و يكى از خدمتگزاران حضرت امام هادى عليه السلام كه ((كافور)) نام داشت ، مرا مخاطب ساخت و گفت كه حضرت امام هادى عليه السلام مرا فراخوانده است .
لباس خويش را به سرعت پوشيدم و به هنگامى كه وارد خانه آن جناب شدم ، ديدم امام هادى عليه السلام با فرزندش حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام و خواهرش حكيمه آن بانوى آگاه و پرواپيشه ، در حال گفت و گو هستند.
پس از سلام ، نشستم كه آن حضرت فرمود:
((بشر! تو از فرزندان انصار هستى و دوستى و مهر انصار همچنان نسل به نسل نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندانش به ارث مى رسد و شما بر آن صفا و محبت باقى هستيد و مورد اعتماد خاندان پيامبر.
اينك ! مى خواهم تو را به فضيلت و امتيازى مفتخر سازم كه هيچ كس از پيروان ما در اين فضيلت به تو پيشى نگرفته است و تو را به رازى آگاه سازم كه كسى را آگاه نساخته ام و آن اين است كه تو را ماءموريت مى دهم تا بانويى بزرگ و آگاه را كه به ظاهر در صف كنيزان است ، خريدارى نمايى و او را به سرمنزل مقصود و محبوبش راه نمايى .))
آنگاه نامه اى به خط و لغت رومى مرقوم داشت و با مهر مخصوص خويش ‍ آن را مهر زد و بسته ويژه اى كه زردرنگ بود و در آن 220 دينار بود به من داد و فرمود: