آن گاه حضرت عبدالعظيم عليه
السلام خلاصه اى از اعتقادات خود را از توحيد، عدل ، معاد و عقيده به
دوازده امام عليهم السلام بيان كرد، نام امامان معصوم عليهم السلام را
يك به يك شمرد و پس از ذكر امام جواد عليه السلام عرض كرد: اكنون امام
ما تو هستى .
امام هادى عليه السلام به او فرمود: پس از من فرزندم حسن عليه السلام
امام است ، سپس ذكرى از امام مهدى عليه السلام به ميان آمد و حضرت
عبدالعظيم عليه السلام اعتقاد خود را به همه اقرار و ابراز نمود. سپس
از فروع و عبادات سخن به ميان آورد و اعتقاد خود به همه آنها را اقرار
كرد. در اين هنگام امام هادى عليه السلام به او فرمود:
اى
ابوالقاسم ! هذا والله دينى و دين الذى ارتضاه لعبادهِ، فاثبت عليه
ثبَّتك الله بالقول الثابت فى الحيوة الدُّنيا و الآخرة ؛
اى ابوالقاسم ! سوگند به خدا! اين همان دين من و دين كسانى است كه
خداوند آن را براى بندگانش پذيرفته است ، بر آن استوار باش ، خداوند تو
را در گفتار ثابت در دنيا و آخرت استوار بدارد!
ابوهاشم جعفرى
ابوهاشم جعفرى همان ((داوود بن قاسم بن اسحاق بن
عبدالله بن جعفر بن ابى طالب عليهم السلام ))
است ، از اهالى بغداد بود، مردى واثق و عالى مقام است كه از محضر حضرت
رضا، حضرت جواد، حضرت هادى ، حضرت امام حسن عسكرى عليهم السلام و حضرت
صاحب الامر عجل الله تعالى فرجه الشريف بهره مند شده است .
او در پيشگاه امامان عليهم السلام بزرگ مردى بلندمقام بود، و از همه
امامان مذكور عليهم السلام ، نقل روايت مى كند. داراى اخبار، مسائل و
شعرهاى زيبا در شاءن امامان عليهم السلام است .
اشعار زير را در آن هنگام كه امام هادى عليه السلام بيمار شده بود،
سروده است :
مادت الاءرض بى وادّت فؤ ادى |
|
واعترتنى موارد العرواء |
حين قيل الامام نضو عليل |
|
قلت نفسى فدته كلّ الفداء |
مرض الدّين لاعتدالك واعتلّ |
|
و غارت له نجوم السّماء |
عجبا ان منيت بالدّاء والسّقم |
|
و اءنت الامام حسم الدّاء |
اءنت آسى الّا دواء فى الدّين |
|
و الدّنيا و محيى الاءموات و الاءحياء |
زمين به خاطر بيمارى شما بر من پريشان شد، و قلبم سنگين گرديد.
و در آن هنگام كه گفته شد: امام هادى عليه السلام لاغر و رنجور شده است
، گفتم همه جانم فداى او گردد.
دين اسلام به خاطر بيمارى تو، بيمار و رنجور شد، و ستارگان آسمان به
خاطر آن ، بى فروغ شدند.
شگفتا! كه دستخوش درد و بيمارى شدى ، با اين كه تو امام زداينده هر
دردى هستى .
تو طبيب و درمان بخش دردها، و زندگى بخش مردگان و زندگان در دنيا و
جهان آخرت هستى .
فرقه هاى صوفيه از ديدگاه
امام هادى عليه السلام
امام هادى عليه السلام فرمود:
اين فرقه هاى صوفيه ، همگى مخالف ما اهل بيت عليهم السلام هستند و راه
و طريقه آن ها باطل و بر خلاف طريقه ماست . اين گروه به منزله نصارا و
مجوس اين امت هستند.
در روايت آمده است : در آن زمان ، مانند دوران جاهليت شعرا زياد مى
شوند، مردم قبرهاى ايشان را به عنوان مساجد اتخاذ مى كنند، مانند فرقه
مذموم صوفيه كه قبور شعراى خود را خانقاه ساخته و بقعه خويش قرار
داده اند هم چنين در اين زمان افسانه ها را حلال مى شمارند.
به درستى كه براى رسيدن به سعادت دنيوى و اخروى رقص و سماع كه از عقايد
باطل صوفيان مى باشد، راه گشاى انوار حقيقى الهى نبوده و جز افزودن بر
گمراهى و شقاوت ارمغان ديگرى براى انسان ندارد.
اما امروزه متاءسفانه همان گونه كه در حديث نبوى صلى الله عليه و آله
آمده ، مردم ما و شيعيان ، تمايل زيادى به آثار صوفيه پيدا نموده اند و
خواندن آن ها را بر كرامات و آثار نورانى اهل بيت عليهم السلام ترجيح
مى دهند، مانند ديوان شاعران فارسى زبان كه خود از بزرگان و مؤ سسان
فرقه صوفيه در قرن هاى گذشته بوده اند.
شايد برخى بگويند كه ما آثار و علوم اهل بيت عليهم السلام را مى خوانيم
و چيزهاى مفيد و آموزنده آن را برداشت مى كنيم ، اما امام محمد باقر
عليه السلام فرمودند:
فكلّ
ما لم يخرج من هذا البيت و هو باطل .(44)
پس تمامى آنچه كه از غير ما خاندان صادر شده باطل است .
همچنين مولاى ما امام كاظم عليه السلام خطاب به يكى از اصحاب فرمود:
لا
تاءخذ معالم دينك عن غير شيعتنا.(45)
علوم دين خود را از غير شيعيان ما كسب مكن .
و همچنين اميرمؤ منان على عليه السلام در سخنى فرمود:
لا
تاءخذ الّا عنّا تكن منّا.(46)
علوم دينى و دانش خود را از غير ما اهل بيت عليهم السلام مگير تا از ما
باشى .
حديث رياكارى
شيخ مفيد رحمة الله مى نويسد:
محمد بن الحسين بن خطاب گويد: با حضرت امام هادى عليه السلام در مسجد
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مدينه نشسته بودم ، جماعتى از اصحاب
حضرت آمدند، ابوهاشم جعفرى نيز كه مردى فصيح و بليغ و نزد حضرت منزلتى
عظيم داشت آمد، سپس جماعتى از صوفيه داخل شدند در جاى نبى حلقه زدند و
نشستند و به
لا
اله الا الله گفتن مشغول شدند.
امام عليه السلام به اصحاب خود فرمود: به اين فريبندگان التفات نكنيد
كه ايشان خليفه هاى شياطين ، و مخربين قواعد دين اند. براى آرايش دادن
چشم ها اظهار زهد مى كنند و به جهت شكار چهارپايان شب بيدارى مى كشند
(تا جهّالى را فريب دهند) چنان كه حق تعالى مى فرمايد:
اِن
هم كَالانعام بل هم اضلّ سبيلا
آنان عمرى گرسنگى مى كشند تا براى پالان كردن چند خرى را رام كنند،
لا اله الا الله نمى گويند مگر براى فريب ، كم نمى خورند مگر از
براى پر كردن كاسه هاى بزرگ و ربودن دل مردمان احمق . در آشكار در
دوستى خدا سخن گويند، و در پنهان خود ايشان را به چاه بلا مى اندازد،
اوراد ايشان رقص و دست زدن است و اذكارشان سراييدن و غنا است . جز
سفيهان از آنان پيروى نمى كنند و به آنان جز بى خردان و احمقان اعتقاد
ندارند.
هر كس در زندگى به ديدن يكى از آنها رود، يا به زيارت يكى از ايشان كه
مرده است (بر سر قبر آنها) برود حكم آن را دارد كه به زيارت شيطان و
عبادت بتان رفته است . هر كس يكى از آنها را يارى ، يا مدد نمايد، حكم
آن را دارد كه يزيد، معاويه و ابوسفيان را مدد كرده است .
مردى از اصحاب آن حضرت گفت : اگر چه آن كس به حقوق شما معترف باشد؟!
آن حضرت خشمناك به او نگريست و فرمود: اين گفتار را واگذار، آن كس كه
به حقوق ما معترف باشد به راه نافرمانى و مخالفت ما نمى رود. آيا نمى
دانى كه اين طايفه خسيس ترين طايفه صوفيه اند و صوفيه همه از مخالفان
ما هستند و راه و روش ايشان غير از راه و روش ماست و ايشان نيستند مگر
نصارى و مجوس اين امت .
بعد فرمود: آنها كسانى هستند كه در فرونشاندن نور خدا سعى مى كنند و
خدا نور خود را تمام مى كند، اگر چه كافران مكروه دارند.(47)
سخنان حكيمانه
فتح بن يزيد جرجانى گويد:
در آن مسافرتى كه امام هادى عليه السلام از مدينه آمد، من هم از پشت سر
آن حضرت مى آمدم . در بين راه مى شنيدم كه آن بزرگوار مى فرمود:
كسى كه از خدا بترسد مردم از او مى ترسند و كسى كه از خدا اطاعت كند
مردم از او اطاعت مى كنند.
من آهسته آهسته رفتم تا به امام رسيدم ، سلام كردم ، جواب سلام مرا رد
كرد.
اول سخنى كه به من فرمود اين بود: اى فتح ! كسى كه خدا را اطاعت كند
باكى از غضب مخلوقين نخواهد داشت ، كسى كه خدا را به غضب آورد بايد
يقين كند كه غضب مخلوقين نصيب او خواهد شد.
اى فتح ! خدا را نمى توان وصف كرد مگر آن طور كه خودش نفس خود را وصف
كرده ، كجا وصف كرده مى شود آن كسى كه حواس انسان از درك او عاجزند،
قوه واهمه ها عاجزند كه به او برسند، قوه چشم ها از احاطه به او
عاجزند، خدا از آن بزرگتر است كه وصف كنندگان او را وصف مى كنند، مقام
او عالى تر از آن است كه صفت او را شرح بدهند، در عين حال نزديكى دور و
در عين حال دورى نزديك است ، خدا چگونگى را خلق كرده ، پس نمى توان
گفت : خدا در چه مكانى است ؟ زيرا خدا پاك و منزه است از اين كه داراى
چگونگى بودن و در مكان معلومى باشد.
خدا را كه نمى توان وصف كرد به جاى خود، بلكه كنه و حقيقت رسول خدا صلى
الله عليه و آله را هم نمى توان وصف كرد، زيرا كه خداى جليل نام آن
حضرت را با نام مبارك خود قرين كرده است . پيامبر خود را در وجوب فرمان
بردارى شريك خود نموده است .
جزاى آن كسى را كه از پيامبر اطاعت كند، نظير جزاى كسى قرار داده است
كه از خدا اطاعت كرده باشد، چنان كه در قرآن فرموده :
و ما
نقموا منه اءلّا اءن اءغناهم الله و رسوله من فضله .(48)
((از او كينه ورزى نكردند مگر اين كه خدا و رسول
آنان را از فضل خود بى نياز كردند)).
همچنين از قول آن اشخاصى كه از پيامبر اطاعت نكردند مى فرمايد:
يا
ليتنا اءطعنا الله و اءطعنا الرسول .(49)
((اى كاش ما خدا و رسول را اطاعت مى كرديم
)).
يا اين كه چگونه مى توان آن كسى را وصف كرد كه خداى حكيم اطاعت از او
را - يعنى امام - با اطاعت پيامبر خود قرين كرده است ؟ چنان كه مى
فرمايد:
اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اولى الاءمر منكم .(50)
((خدا و رسول و صاحبان امر (يعنى دوازده امام )
خود را اطاعت نماييد)).
اى فتح ! همان طور كه خدا و حجت خدا را نمى توان وصف كرد، همان طور كه
آن مؤ منى را كه تسليم امر ما باشد نمى توان وصف نمود.
پيامبر ما صلى الله عليه و آله افضل پيامبران است . وصى آن حضرت (يعنى
على بن ابى طالب عليهماالسلام ) افضل اوصيا است .
حضرتش بعد از سخن طولانى به من فرمود: امر خود را بر اوصيا واگذار كن و
تسليم آنان باش .
آن گاه فرمود: اگر هم مى خواهى منصرف شو.
من فرداى آن روز خدمت حضرتش رفتم ، سلام كردم ، جواب فرمود، گفتم :
يابن رسول الله ! اجازه مى دهى درباره يك موضوعى كه شب گذشته به فكر من
رسيده ، صحبت كنم ؟
فرمود: بپرس و به جواب آن گوش بده ! زيرا كسى كه ياد مى دهد با كسى كه
ياد مى گيرد در ثواب هدايت شدن شريكند. در نصيحت كردن ماءمورند. اما آن
موضوعى كه به فكر تو رسيده ، اگر امام بخواهد تو را از آن خبر مى دهد،
زيرا خدا كسى را غير از پيامبرى كه پسنديده باشد از علم غيب آگاه نمى
كند و آنچه كه نزد پيامبر باشد نزد امام هم خواهد بود. آنچه را كه
پيامبر صلى الله عليه و آله بداند جانشينان او نيز مى دانند.
اى فتح ! شايد شيطان بخواهد تو را دچار اشتباه كند، راجع به آنچه كه من
براى تو گفتم وسوسه نمايد، تو را نسبت به آن موضوعاتى كه من براى تو
شرح دادم دچار شك كند تا تو را از راه راست خدا منحرف نمايد.
گفتم : من از كجا بدانم كه امام و پيامبر اين طورند؟ يعنى علم غيب
داشته باشند و اطاعت آنان هم نظير اطاعت خدا واجب باشد اگر اين طور
باشد پس آنان هم - نعوذا بالله - خدايانى خواهند بود. در صورتى كه آنان
مخلوقند، پرورش يافته اند، فرمان بردارند، در مقابل خدا ناچيزند، در
برابر خدا به خاك مى افتند.
امام هادى عليه السلام فرمود: وقتى شيطان تو را دچار اين گونه وسوسه ها
مى كند، وسوسه هاى او را به وسيله آنچه كه من به تو ياد دادم ، ريشه كن
.
فتح مى گويد: به امام عليه السلام عرض كردم : فدايت شوم ! گره از كار
من گشودى و وسوسه شيطان لعين را براى من كشف كردى ، زيرا شيطان اين
گونه وسوسه ها را در دل من جاى داد كه شما خدا خواهيد بود.
فتح گويد: امام هادى عليه السلام سجده شكر به جاى آورد. شنيدم كه در
سجده مى گفت : پروردگارا! من ناچيز براى تو به خاك افتاده ام و فروتنى
كرده ام .
بعد از آن به من فرمود: اى فتح ! نزديك بود كه گمراه شوى ، عيبى ندارد،
چه بسا هلاك شد آن كه بايد هلاك شود، اگر تو بخواهى خدا تو را مى
آمرزد.
فتح گويد: من به جهت اين كه خدا وسوسه هاى شيطان را برايم كشف كرد با
خوشحالى خارج شدم .
فتح گويد: من در منزل بعدى خدمت امام هادى عليه السلام رفتم ، ديدم آن
حضرت به پشتى تكيه كرده و در مقابلش مقدارى گندم برشته بود كه آن
بزرگوار آنها را مخلوط مى كرد. شيطان مرا وسوسه كرد كه امام نبايد چيزى
بخورد و بياشامد.
امام به من فرمود: بنشين ، ما هم نظير پيامبرانيم ، پيامبران هم مى
خوردند و هم مى آشاميدند و در بازار راه مى رفتند، هر جسمى احتياج به
غذا دارد مگر خالق اجسام كه واحد و ايجادكننده اشياء است و جسم را به
وجود مى آورد، شنوا و دانا است پاك و منزه است از آنچه كه ستم كشان مى
گويند مقام خدا بسيار عالى و بزرگ است .
بعد از آن به من فرمود: اگر بخواهى خدا تو را مى آمرزد.
وقتى كه آن حضرت وارد بغداد شد، اسحاق بن ابراهيم با عده اى از
سرلشكران از حضرتش استقبال كرده آن حضرت را ملاقات نمودند.
كلمات درربار و مواعظ
ارزنده امام عليهم السلام
اكنون بخشى از سخنان ارزنده حضرت امام هادى عليه السلام را نقل
مى كنيم :
من
اتقى الله يتقى و من اءطاع الله يطاع و من اءطاع الخالق لم يبال سخط
المخلوقين .
هر كس از خدا بترسد مردم از او بترسند، هر كس از خدا اطاعت كند،
مخلوقات او را اطاعت خواهند كرد، هر كس اطاعت كند خالق خود را از غضب
مخلوقات پروا نخواهد كرد.
در سخن ديگرى فرمود:
مَن
رضى عن نفسه كَثُر الساخطون عليه .
هر كه از خودراضى و خوشنود شد و خود را پسنديد خشمناكان بسيارى عليه او
خواهند بود.
به چشم كسان در نيايد كسى |
|
كه از خود بزرگى نمايد بسى |
بزرگان نكردند بر خود نگاه |
|
خدا بينى از خويشتن بين مخواه |
در كلام ديگرى فرمود:
الهزل فكاهةُ السُّفهاء و صناعة الجُهّال .
بيهودگى خوش منشىِ بى خردان و صفتِ جاهلان است .
در سخن ديگرى فرمود:
مصيبت بر شخص صبركننده يكى است و براى جزع كننده دو تا است .
در كلام ديگرى فرمود:
من
هانت عليه نفسه فلا تاءمن شرّه .
هر كس نفس او بر وى بى قدر و خوار گشته از شر او خاطر جمع مباش .
در كلام ديگرى فرمود:
الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون .
دنيا بازارى است كه گروهى در آن نفع بردند و گروهى ضرر كردند.
حضرتش درباره عاق والدين فرمود:
العقوق يعقب القلة و يؤ دّى الى الذلّة .
عاق شدن به پدر و مادر انسان را بى چيز و ذليل مى كند.
در سخن ديگرى فرمود:
اُذكر مصرَعك بين يدى اءهلك ؛ لا طبيب يمنعُك و لا حبيب ينفَعُك .
به ياد آور افتادن خود را ميان اهل خويش ، نه طبيبى است مرگ را از تو
دفع كند، نه دوستى است تو را نفع رساند.
فصل چهارم : شهادت امام
هادى عليه السلام
پس از متوكّل ، امام هادى عليه السلام با ستم هاى خلفاى عصر خود
يعنى واثق ، منتصر، مستعين ، معتز، معتمد رو به رو شد، تا اين كه معتز،
حضرتش عليه السلام را مسموم نمود.
برخى معتمد را قاتل آن حضرت مى دانند. آن سان كه ابن بابويه مى گويد.
عده اى از علما سوم و برخى ديگر پنجم رجب سال 354 هجرى را تاريخ شهادت
حضرتش مى دانند.
سن شريف امام هادى عليه السلام در لحظه شهادت ، چهل و يك سال و هفت ماه
بود.
شيخ صدوق رحمة الله در اين زمينه مى نويسد:
معتمد عباسى برادر معتز، امام هادى عليه السلام را مسموم نمود و در حين
شهادت امام غريب ، غير از فرزندش امام حسن عسكرى عليه السلام كسى نزد
بالين آن بزرگوار نبود.
چون حضرت به شهادت رسيد، همه امرا و اشراف حاضر شدند و امام حسن عسكرى
عليه السلام در تشييع جنازه پدر شهيد خود گريبان چاك زد و خود متوجه
غسل ، كفن و دفن والد بزرگوارش شد.
محدث قمى رحمة الله از ((ثبات الوصيه
)) مسعودى اين گونه نقل مى كند:
با جماعتى در روز وفات حضرت امام هادى عليه السلام در خانه آن حضرت
بوديم .
در آنجا همه بنى هاشم از آل ابوطالب و آل عباسى و بسيارى از شيعيان جمع
بودند.
هنوز نزد آنها امر امامت و وصايت امام عسكرى عليه السلام ظاهر نشده
بود، همچنين روشن نشده بود امر آن حضرت جز بر عده اى از ثقات و معتمدان
امام هادى عليه السلام .
حكايت كردند آن جماعتى كه در آن جا بودند همگى در مصيبت و حيرت بودند و
انتظار جنازه شريف آن حضرت و زيارت فرزند حضرت هادى عليه السلام ، امام
حسن عسكرى عليه السلام را داشتند. ناگاه ديدند، درى از صدر رواق باز شد
و غلام سياهى بيرون آمد. آن گاه امام حسن عسكرى عليه السلام با تاءثّر
و تاءسّف شديد، با لباس نفيسى كه چاك زده بود، بيرون آمد. جمال مبارك
آن حضرت از همه جهت به پدر بزرگوارش شبيه بود، فرزندان متوكّل نيز در
آن بيت الشرف بودند. چون امام حسن عسكرى عليه السلام را ديدند همه به
جهت تعظيم و احترام آن حضرت برخاستند. ابواحمد موفق بن متوكّل - كه
وليعهد بود - به سوى آن حضرت شتافت و عرض كرد:
مرحبا بك يابن العم ! و با آن بزرگوار معانقه نمود.
حضرت جلوس فرمود و مردم همه مقابل آن بزرگوار نشستند. قبل از تشريف
آوردن امام حسن عسكرى عليه السلام هياهو و گفتگو بود. چون آن حضرت
تشريف آورد و نشست ، همه سكوت كردند و نفس ها ساكن شد. آن گاه خادمى
بيرون آمد و مقابل آن حضرت ايستاد. حضرت برخاست و جنازه امام هادى عليه
السلام را بيرون آوردند. حضرت با جنازه مطهّر حركت فرمود.
آن جنازه نازنين را تا خيابانى وسيع بردند. معتمد بر آن حضرت نماز
خواند و قبل از آن ، فرزند مكرّمش حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام بر
آن بزرگوار در اندرون خانه نماز خوانده بود. سپس آن حضرت را در خانه اى
از خانه هاى آن بزرگوار دفن كردند.
حرم مطهر عسكريين عليهماالسلام تاكنون ملجاء درماندگان و پناه گاه
شيعيان جهان است .
صلوات الله و سلامه عليك يا اباالحسن ، السلام عليك يا على الهادى ،
السلام عليك يا نورالاءنوار، السلام عليك يا حجّة الله على خلقه يا
سيّدى و مولاى انّى توسّلت بك الله تعالى يا وجيها عندالله اشفع لى
عندالله .
فرزند گرامى امام هادى
عليه السلام
فرزندان امام هادى عليه السلام را در تاريخ پنج تن نوشته اند.
فرزندان پسر حضرتش عبارتند از:
امام ابومحمد حسن عسكرى عليه السلام ، جناب محمد، حسين و جعفر و يك
دختر به نام عليّه .
سيد محمد مكنّى به ابى جعفر جلالت قدر و نيالت شاءن آن بزرگوار معروف
است .
محدّث قمى رحمة الله گويد:
در شاءن او بس است كه قابليّت و صلاحيّت امامت را داشت . و فرزند بزرگ
حضرت امام هادى عليه السلام بود. شيعه گمان مى كرد كه او بعد از پدر
بزرگوارش ، امام خواهد شد و پيش از پدر بزرگوارش از دنيا رفت .
گفتنى است كه درباره فرزندان امام هادى عليه السلام مطالبى در همين
كتاب براى خوانندگان بيان خواهيم كرد.
بخش دوم نگاهى كوتاه به زندگانى حضرت امام حسن
عسكرى عليه السلام
نگاهى گذرا به زندگى امام حسن عسكرى عليه السلام
شخصيّت والا و ويژگى هاى اخلاقى
فضايل اخلاقى و كمالات معنوى
زهد امام
عبادت امام
و...
فصل يكم : نگاهى گذرا به
زندگى امام حسن عسكرى عليه السلام
سوسن ، نام دخترى با ايمان و دلاورى از ايران زمين است كه به
مدينه رفته و همسر امام هادى عليه السلام گرديده است . آن بانوى
بزرگوار در ماه ربيع الاءول سال 233 هجرى در مدينه فرزندى به جهان هستى
آورد كه نام او را حسن نهادند.(51)
امام حسن بن على عسكرى عليه السلام فرزند امام هادى عليه السلام پس از
درگذشت پدر بزرگوار خود به امر خدا و حسب التعيين پيشوايان گذشته به
امامت رسيد و هفت سالى كه امامت كرد به واسطه سختگيرى بيرون از اندازه
مقام خلافت ، با تقيّه بسيار شديد رفتار مى كرد.
در به روى مردم - حتى عامه شيعه - بسته جز خواص كسى را راه نمى داد. با
اين حال اكثر اوقات زندانى بود.(52)
سبب اين همه فشار اين بود كه :
1 - در آن دوران جميعت شيعه كثرت و قدرتشان به حد قابل توجهى رسيده بود
و امامان شيعه نيز شناخته مى شدند و از اين روى مقام خلافت بيش از پيش
ائمه را تحت مراقبت درآورده و از هر راه بود با نقشه هايى مرموز در محو
و نابود كردن ايشان مى كوشيدند.
2 - مقام خلافت پى برده بود كه خواص شيعه براى امام يازدهم ، فرزندى
معتقدند و طبق رواياتى كه از خود امام يازدهم ، همچنين از پدرانش نقل
مى كنند فرزند او را همان مهدى موعود مى شناسند كه به موجب اخبار
متواتره از طرق عامه و خاصه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خبر داده
بود،(53)
و او را امام دوازدهم مى دانند.
بدين سبب امام يازدهم بيشتر از ساير ائمه عليهم السلام تحت مراقبت مقام
خلافت در آمده بود و خليفه وقت تصميم قطعى گرفته بود كه به هر طريق
باشد به داستان امامت شيعه خاتمه بخشد و در اين خانه را براى هميشه
ببندد(!!!).
از اين رو، همين كه بيمارى امام عسكرى عليه السلام را به معتمد خليفه
وقت گزارش دادند، طبيب نزد آن حضرت فرستاد و چند تن از معتمدان خود و
چند نفر از قضات را به منزلش گماشت كه پيوسته ملازم وى و مراقب اوضاع
داخلى منزل باشند و پس از شهادت امام نيز خانه را تفتيش و توسط قابله
ها كنيزان آن حضرت را معاينه كردند و تا دو سال ماءمورين آگاهى خليفه
در خط پيدا كردن جانشين آن حضرت مشغول فعاليت بودند تا به كلى نوميد
شدند.(54)
هنگامى كه امام حسن عسكرى عليه السلام به شهادت رسيد، حضرتش را در خانه
خودش در شهر سامرّا كنار قبر پدر بزرگوارش به خاك سپردند.
بايد دانست كه ائمه اهل بيت عليهم السلام در دوره زندگيشان گروه انبوهى
از علما و محدثين پرورش دادند كه شماره ايشان به صدها تن مى رسد. ما با
رعايت اختصار به گوشه اى از شخصيت علمى امام حسن عسكرى عليه السلام
اشاره خواهيم كرد.
ولادت با سعادت آن حضرت در مدينه طيبه در ماه ربيع الثانى در سال 232
هجرى بوده و در تعيين روز آن خلاف است .
علامه مجلسى رحمة الله مى نويسد:
مشهور آن است كه روز ولادت آن حضرت روز جمعه هشتم ماه ربيع الثانى بود.
برخى دهم ماه مذكور و بعضى شب چهارم نيز گفته اند.
شيخ حرّ عاملى رحمة الله نيز به همين اختلاف اشاره كرد و در مورد تاريخ
تولد آن حضرت مى نويسد:
مولده شهر ربيع الآخر |
|
و ذاك فى يوم اشرف العاشر |
اسم شريف آن حضرت حسن ، كنيه اش ابومحمد و مشهورترين لقب هايش :
زكى و عسكرى است و به آن حضرت همچنين به پدر و جد بزرگوارش عليهم
السلام ابن الرضا مى گفتند.
نقش خاتم آن حضرت
سبحان من له مقاليد السموات و الاءرض بود.
به قول ديگر:
اءنّا به شهيد بوده است .
تسبيح آن حضرت در روز شانزدهم و هفدهم ماه است . و اين گونه است :
سبحان من هو فى علوّه دان و فى دنوّه عال و فى اءشراقه منير و فى
سلطانه قوى سبحان الله و بحمده .
نام والده ماجده آن حضرت ((حديث
)) و به قولى ((سليل ))
بوده و او را ((جدّه ))
مى گفتند. وى در نهايت صلاح و ورع و تقوا بوده است .
در ((جنات الخلود)) آمده
است :
آن بانوى بزرگوار در سرزمين خود پادشاه زاده بوده و كافى است در فضيلت
او كه مفزع شيعه و پناه و دادرس آنان بعد از وفات امام حسن عسكرى عليه
السلام بود به تفصيلى كه در كتب مضبوط است .
شمايل آن حضرت را اين گونه توصيف كرده اند:
حضرتش گندم گون ، متوسط القامه ، نه بسيار فربه و نه بسيار ضعيف ، جميل
الوجه ، همه اعضا متناسب ، ابروهاى سياه مقوس ، چشم هاى فراخ ، پيشانى
گشاده ، گونه سرخ ، خال هاشمى در گونه راست ، گردن بلند و سينه پهن و
بسيار با هيبت و جلالت بود.
مسعودى در ((اثبات الوصية ))
مى نويسد:
از عالم عليه السلام روايت شده : وقتى سليل مادر حضرت امام حسن عسكرى
عليه السلام خدمت امام هادى عليه السلام وارد شد، فرمود: سليل ، از هر
آفت و عاهت و هر پليدى و نجاست بيرون كشيده شده است .