حضرت معصومه و شهر قم

محمد حكيمى

- ۲ -


بخش سوم : شهر قم 
ارزيابى نظام شهرى 
اكنون اين شهر كه در سايه بارگاه مطهر حضرت فاطمه معصومه (ع )، تقريبا در مركز ايران ، قرار دارد و محور حوزه علميه قم و حوزه مركزى علوم اسلامى است ، بايد بيش از هر نقطه ديگر به معيارها و ضوابط دقيق ظاهرى و باطنى و مادى و معنوى اسلامى آراسته باشد و همسانى و همسويى اين شهر و مردم آن ، با تعاليم اسلامى در همه ابعاد، بايد از ديگر شهرها بيشتر و چشم گيرتر باشد. از اينرو در دو بخش فرهنگى و اخلاقى ، و ظاهرى و صورى ، بايد در شهر تحولاتى پديد آيد و شهر به آراستگى مادى و معنوى برسد، آراستگى ، كه در خور مقام والاى امامان (ع ) و حضرت فاطمه معصومه (ع ) است . در اين بررسى ، نخست توجه به سه اصل ضرورى است :
1- نظام فرهنگى يا اقتصادى يا سياسى و... يك شهر با آبادى ، از يك جامعه و كشور جدا نيست . زيرا كه انسانها در روابط متقابلى كه دارند در يكديگر تاءثير مى گذارند و شيوه هاى فكرى ، سياسى ، اقتصادى از يك سو به ديگر سويهاى جامعه ، انتقال مى يابد و سرايت مى كند. اضافه كه در يك كشور و جامعه ، جهت حركت و بر انسانها از يك نقطه و مركز مشخص ‍ مى شود و اين زمينه همسانى و همسويى حركت كل بخشهاى اجتماعى مى گردد.
2- در بررسى نظام يك شهر يا آبادى ، جامعه سازان و برنامه ريزان اجتماعى ، بايد به مسائل اساسى جامعه بنگرند و اين گرش را در درجه نخست قرار دهند و براى مسائل ضرورى و اصلى ، پاسخ بيابند. مسائل اصلى يعنى مسائل زير بنايى و بنيادى زيست انسانى .براى مثال در بررسى يك ساختمان و طرح و نقشه براى آن ، نخست بايد به پايه ها و بنيادهاى اصلى ساختمان انديشيد و سپس به بدنه و سقف و در و ديوار، و دست آخر و در پايان ، به زيورها و دكورها پرداخت . اين شيوه بررسى حكيمانه و مفيد و سازنده است . كه پيش از هر عمل بررسى دقيقى اطراف آن صورت گيرد.
امام على (ع ):
ايها الناس لا خير فى دنيا لا تدبير فيه (45) . اى مردم ! دنيايى مه تدبير در آن نباشد خيرى نيست .
امام على (ع ):
من ساء تدبيره ، تعجل تدميره (46) . هر كه تدبيرش بد باشد در نابودى و هلاكت خود شتاب كرده است .
بنابر اين براى اينكه تدبيرى در كار باشد و هر بررسى و برنامه ريزى با محاسبه و ژرف نگرى انجام گيرد، در آغاز بايد براى شناخت اصل و فرع و مهم و اعم كوشيد، و جايگاه هر عمل و اقدام و حركت اجتماعى را مشخص كرد، و سئوالهاى اصلى و اولى را از سئوالهاى فرعى و ثانوى تشخيص داد. بى توجهى به اين معيار و فراموش كردن اصل و فرع و اهم و مهم ، كارها را از بنياد متزلزل مى سازد و جامعه را از پاى بست ويران مى كند.
امام على (ع ):
يستدل على ادبار الدول باربع : تضيع الاصول ، والتمسك بالفروع ، و تقديم الاراذل و تاءخير الافاضل (47) . عامل سقوط دولتها چهار چيز است : ضايع گذاردن اصول (مسائل اساسى ): چسبيدن به فروع (امور نا مهم و تشريفاتى )، پيش انداختن ارازل (فرو مايگان )؛ و كنار زدن افاضل (پرمايگان و آگاهان )،
امام على (ع ):
لا قربه بالنوافل ، اذا اضرت بالفرائض (48) . اگر مستحبات به واجبات ضرر برساند، قربتى از آنها حاصل نمى شود.
اكنون در بررسى نظام شهر و جامعه ، نگرشى به مسائل اصلى حيات انسانى و شناخت نيازهاى درجه اول انسانها ضرورى است . و اين بررسى بايد دقيق انجام گيرد، كه هيچگاه فرع در جا اصل قرار نگيرد، يا فرع و غير مهم در انديشه هاى ناآگاه ، در جاى اصل نفوذ نكند، كه تباهى امتها، تمدنها، جامعه ها و... از همين نقطه آغاز مى شود كه فرع خود را در جاى اصل جا بزند و اصل فراموشى گردد.
در جامعه امروز ما يكى از مشكلات اساسى ، همين موضوع است ، كه به جايگاه اصل و فرع توجه نمى شود، و مسائل اصلى حيات انسانى ، از مسائل فرعى ، جدا نمى گردد و با كمال تاءسف برخى كارها انجام مى گيرد كه تقديم غير مهم بر اهم و فرع بر اصل است . جامعه ما اين سالها مورد تهاجم مستقيم مستكبران جهان است ، و آنان با تمام ابزار به جنگ ما آمده اند و ما در اين دوران ، در درجه نخست به استوارى درونى و پولادين ساختن پايه هاى مردمى انقلاب نياز داريم و اين آرمان والا حاصل نشود جز در پرتو دو اصل :
اء- ايجاد تعادل و توازن اجتماعى كه در سايه عدل و قسط، تحقق پذيرد، عدل و قسطى كه از اهداف بزرگ و اصلى پيامبران بوده است . در پرتو اين عدالت اجتماعى است كه همه مردمان به نيازهاى زندگى دست مى يابند و راه رشد مادى و معنوى آنان هموار مى گردد و دنيا و آخرت و معاد و معاش ‍ آنان تاءمين مى شود. براى تحقق اين آرمان الهى و مقدس ، بايد نظام توليد و توزيع ، بگونه اى باشد كه در يك سوى اسراف و اتراف و شادخوارى و تجمل گرايى در همه زمينه هاى به چشم نخورد، و در سوى ديگر كالاهاى لازم و ضرورى زندگى نيز در دسترس نباشد. اين اصل اول حيات آدمى است يعنى اصل عدالت اجتماعى .
امام على (ع ):
العدل اساس به قوام العالم (49) . عدل پايه و اساس است كه استوارى جهان به شان بستگى دارد .
امام على (ع ):
العدل حياه (50) . عدل سرچشمه حيات و زندگى است .
حضرت فاطمه (ع ):
والعدل تنسيقا للقلوب (51) . عدل مايه هماهنگى دلها(و وحدت اجتماع ) است .
ب - استقلال اقتصادى و خود كفايى و بى نيازى از ديگران نيز، از جمله مسائل اصلى ماست . نمى شود دست به سوى مستكبران دراز كنيم و از آنان مواد و كالاى صنعتى و كشاورزى بخواهيم و در برابر آنها بايستيم . و ادعاى استقلال كنيم .
اين مسئله خود كفايى و استقلال اقتصادى كه در اصل آن كسى ترديد ندارد، چقدر مورد توجه است ؟ آيا همه برنامه ريزيها و بودجه ها صرف اين هدف مى شود؟ آيا گسترش روز افزون دكان سازى و دكان دارى و يا پاساژ سازى و ساختمانهاى مجلل و... در راه اين هدف است ؟ آيا اگر ما در سراسر آباديهاى اين كشور، بهترين مساجد، مدارس دينى و حسينيه ها و ساختمانهاى با شكوه بسازيم و زيباترين گنبدها و گلدسته ها را بر بلنداى آنها افراشته داريم ، مشكلات كشور حل شده است ؟ و به استقلال اقتصادى رسيده ايم ؟ استقلال اقتصادى كه بدون آن استقلال سياسى و فرهنگى و... افسانه اى بيش نيست ؟
آيا امروز و در اين شرايط، بسيارى از سرمايه گذاريهاى غير صنعتى ، بويژه غير كشاورزى ضد حركت انقلابى و استوارى نظام نيست ؟ آيا بسيارى از ساختمان سازيها، پاساژ سازيها و حتى مؤ سسات مذهبى غير لازم ، كارى دكورى و تزئينى نيست ؟.آيا تربيت نيروى انسانى به اين ساختمانها نياز دارد؟ يا به آموزش اصولى مسائل ضرورى حياتى انسانى ؟ آيا آموزشها و برنامه ريزيهاى فرهنگى ، تربيتى ، اخلاقى و... كارساز است يا بناهاى مدرن و...؟ حتى در سرمايه گذاريهاى ضرورى و اهم نيز شناخت . رعايت اصل و فرع ضرورت دارد. در توليدات كشاورزى نيز بخشهايى اصلى و فرعى ضرورى است كه نيازهاى اصلى و درجه يك جامعه را بر طرف سازد؛ نه نيازها و خواسته هاى اشرافى و اسرافى و تجملى . آيا جامعه ما با بسيارى از توليدات كشاورزى و صنعتى ، در خوراك ، پوشاك ، مسكن و ديگر وسائل زندگى ، كه صرفا جنبه تجملى و اسرافى دارد و يا با شرايط كنونى انقلاب سازگار نيست ، مى توان با توطئه جهانى قيمت نفت رويارويى كند؟
آيا اينها مسائلى نيست كه فرع جاى اصل را گرفته است ؟ همچنين در بسيارى از توليدات صنعتى اين اصل رعايت نمى گردد.
وضعيت نفت و بهاى آن ، امروز بسيارى از حقايق را عينى و ملموس كرد و روشن نموده است كه ما در برنامه ريزيها و بررسى هاى اقتصاد- اجتماعى ، به كدام سوى برويم و براى چه كارهايى اولويت قائل شويم . در بسيارى از كارها و برنامه ريزيها، بايد حساب جمع و جامعه و استقلال كشور و بقاى انقلاب در نظر باشد و حدود احترام به مالكيتهاى فردى ، مشخص گردد كه به بيان جمع و مل جامعه و اسلام و انقلاب تمام نشود. چون رعاى جانب مالكيتهاى فردى در توليد كالاهاى تجملى و كشتهاى غير ضرورى ، بى ترديد به زيان كل جامعه تمام مى شود، و استقلال كشور و مسائل اصلى حيات ما را تهديد مى كند.ما اگر كالاهاى تجملى صنعتى يا كشاورزى نداشته باشيم ، ضرورت ندارد به فكر تدارك ارز بيفتيم و آن كالا را از خارج وارد كنيم ؛ ليكن اگر گندم نداشتيم بايد از هر راه شده است ارز تهيه كنيم و در دسترس مردم قرار دهيم . از اينرو، دولت اسلامى بايد بسيارى از توليدات كشاورزى و صنعتى را ممنوع كند و با قاطعيت جلو آنها را بگيرد؛ گر چه به عنوان اولى از امور مباح و جائز باشد. زيرا كه در اين شرايط به اصل انقلاب و استقلال اقتصادى و سياسى جامعه ، زيانهاى جبران ناپذيرى وارد مى كند و اين رعايت اصل حياتى اهم و مهم در مسائل اجتماعى است .
اينها به عنوان نمونه بود و در يك تبيين كلى ، چنانچه در آموزشهاى امامان ما آمده است ، بايد اصل و فرع و مهم و اهم ، نيك شناخته شود و موضع اجتماعى و زمان آن رعايت گردد. تا جامعه دچار ادبار(به تعبير امام على (ع )) و عقب گرد، نشود.
اكنون در بررسى نظام شهرى قم ، بررسى مسائل اصلى حيات انسانى كه امت مسلمان ايران دارند، ضرورى است و اين به مسئولان جامعه مربوط است . حال پس از اين مسائل ، كه مسائل اصلى يك جامعه و امت است ، به مسائلى بر مى خوريم كه گهگاه ممكن است در منطقه اى يا شهرى باشد و در شهر ديگر نباشد و ما در اين بررسى ، به اين مسائل اشاره مى كنيم .
3- در آموزشهاى اسلام به دو بعد حيات آدمى نگريسته شده است ، يعنى بعد مادى و بعد معنوى ، از اينرو درباره جسم و جان و ماده و معنا و اخلاق و اقتصاد و ظاهر و باطن همه و همه تكليف دينى وجود دارد، و در يك نظام اسلامى ، مردمان و آباديهاى اسلامى در هر دو بعد نيرومند و پرتوان باشند.
قرآن در آياتى دستور داده است كه آموزشهاى وحى را با قوت و قدرت دريافت كنند:
خذوا ما اتيناكم بقوه ...(52) آنچه را به شما داديم با نيرومندى دريافت كنيد.
و اين نيرو گرفتن احكام خدا و عزم راستين داشتن هم چنان است كه امام صادق (ع ) گفت :
اسحاق بن عمار: قال ساءلت اباعبدالله (ع ) عن قول الله : (خذوا ما اتيناكم بقوه ) اقوه فى الابدان ام قوع فى القلوب ؟ قال : فيهما جميعا(53) از امام صادق (ع ) پريدم مقصود از قوت در اين فرموده خداوند: (خذوما) قوت در ابدان است يا در ارواح ؟ فرمود (در هر دو با هم ).
و در روايت ديگر آمده است :
امام حسن (ع ):
واعمل لدنياك كانك تعيش ابدا، واعمل لا خرتك كانك تموت غدا(54) در كار دنيا چنان بكوش كه گويى هميشه زنده اى ، و در كار آخرت چنان ، گويى فردا خواهى مرد.
اكنون مطالبى را در اين زمينه مى آوريم ، كه دين باوران متعهد و مسئول جامعه ما را مفيد افتد:
1- سيماى ظاهرى و نظام شهرى 
اء- نظافت و بهداشت  
مسئله نظافت شهرى از اهم مسائل است كه تاءثيرى اصولى در تربيت و بهداشت و رشد مردم ، بويژه كودكان و خردسالان دارد. اين موضوع بايد در راءس مسائل شهرى قرار گيرد و با انبوه تعاليم اسلام درباره نظافت ، بهداشت و پاكيزگى ، همانندى داشته باشد و با خواسته هاى انقلاب همسو شود. و چون شهر بر حاشيه كوير هشته است دقت و نظافت در آن بيشتر لازم است .
نظافت شهر، سروسامان دادن به خيابانها، ميدانها محله ها و كوچه هاى شهر را لازم دارد. تنظيم و تعرض خيابانها، كوچه ها و درختكارى در حاشيه آنها و در ميدانها و ايجاد فضاى سبز، پاركها بويژه براى خردسالان و جمع آورى آنها از كوچه ها، از ضروريات شهرى است ، حتى تعرض معابر نيز لازم است ؛ زيرا مه گذرگاهها و راهها و رفع موانع از آن ، از جمله تعاليم اسلامى است و هنگامى كه ضرورت عبور و مرور و رفاه مردم اقتضا كند بايد به تعرض خيابانها و معابر دست زد، منتهى بايد اگر اشخاص زيان مى بينند، جبران شود.
درختكارى بويژه در شهرهايى كويرى چون قم ، در نظافت شهر و بهبود هواى آن ، اثر بسزايى دارد و اين در شهر قم بايد مورد توجه كافى باشد.
ب - رودخانه (قم ) 
رودخانه قم از مشكلات شهر است كه در همه امور شهر تاءثير دارد بويژه در نظافت محيط و هواى شهر. كار ارزشمندى در اين زمينه تغيير مسير رودخانه است كه از بيرون قم با حفر كانالى ، اين آبراه به بيرون شهر منتقل شود.
مهمتر و اصولى تر از اين ، استفاده از آب اين رودخانه است و اين با بستن سد امكان دارد و در درجه نخست بايد بودجه صرف اين كار شود كه كارى حياتى است و منبع رشد توليد و بهره بردارى از زمينهاى فراوان و آفتاب سوخته اطراف قم است . اين كار اگر انجام شود بسيار اصولى و محورى است . هر سال بهترين خاكهاى كشور، بوسيله سيلابها به خارج از كشور و يا به داخل ريگزارها و نمكزارها برده مى شود و در اين شهر درياچه نمك را بزرگتر مى كند. و با بستن سد و بندهاى خاكى جلو اين ضايعه و زيان ملى گرفته مى شود.
در اين زمينه استفاده از نهاد انقلابى جهاد سازندگى ضرورى است زيرا كه جهاد ظرف اين چند سال ، بخصوص در مسئله سد سازى ، تجربيات ارزنده اى دارد.
پس از سد، نوبت به تغيير مسير رودخانه مى رسد و مسير فعلى رودخانه ، فضاى سبز و درختكارى شود، درختانى كه بتوان با كمترين آب بيشترين ثمر را بدهد. با آب شور برخى چاههاى قم نيز امكان آبيارى آنها باشد، اگر آب رودخانه در برخى فصول كافى نبود چون درخت انار و انجير و پسته اگر بشود و درختان زينتى چون كاج كه مقاوم است و براى تلطيف هواى شهر و جلوگيرى از گرد و غبار كوير مؤ ثر است .
ج - راه آهن در داخل شهر 
موضوع ديگر راه آهن داخل شهر است كه براى اين شهر بسيار نامناسب است و آسايش و آرامش مردم را دچار مخاطره كرده است ؛ همچنين در هوا و بهداشت شهر نيز مؤ ثر است . اين نيز بايد در ظرف ممكن و آمادگى شرايط در بودجه كل كشور و بودجه هاى شهرستانها، تغيير كند و مسير راه آهن به خيابانهاى وسيع و فضاى سبز تبديل شود.
د- قبرستانهاى ( قم ) 
موضوع ديگر در اين شهر، قبرستانهاى كهنه است كه كه رسيدگى به آنها در نظافت و بهداشت شهر بسيار مؤ ثر است و رها كردن آنها، منبع آلودگى محيط و هوا و به زيان مردم و شهر است . مى توان قبرستان را باقى گذاشت و به قبور مؤ منان دست نزد و در عين حال رعايت نظافت و بهداشت را كرد؛ باين ترتيب كه در اين قبرستانها جنگل وار درختكارى شود و به بازماندگان اين آرامگاهها بفهمانند كه بهتر از بسيارى امور خيريه ، كمك به درختكارى در اين محيطها است ، كه به نفع جامعه و نسل ساكن اين شهر است . و اين از بهترين نوع صدقات اسلامى است كه در تعاليم ما رسيده است .
ه - فضاى سبز 
تنها به درختكارى در قبرستانها و صحن معابر امامزادگان و ميدانها نبايد بسنده كرد، بلكه بايد در اين شهر فضاى سبز و جنگل مصنوعى ايجاد شود كه كمبود محسوسى دارد. بويژه با توجه به اينكه باغهاى اطراف شهر دارد بتدريج از ميان مى رود و بسيارى از آنها از ميان رفته است . دست بيرحم ساختمانهاى شهرى ، درختان سبز و خرم باغها را ريشه كن كرده است .
فضاى سبز، براى شهرها بسيار لازم است ، بخصوص شهرهاى كويرى . هواى كوير با درختكارى بهبود مى يابد و گرد و غبار كوير مهار مى شود.
چنانكه ياد شد، زندگى ماشينى و هواى آلوده سوختهاى نفتى ، هواى شهرها را بسيار آلوده مى كند و مهمترين و مؤ ثرترين عامل براى سلامت و بهداشت جامعه ، هواى سالم است از اينرو، نباز به درختكارى و فضاى سبز بيشتر آشكار مى گردد. در كشورهاى مترقى ، جنگلهاى مصنوعى و پارك هاى فراوانى در شهرها و اطراف آن ايجاد مى كنند. اكنون ضرورت اين موضوع در شهر قم بيشتر احساس مى شود. بايد به مردم ، تعاليم اسلامى در اين زمينه ها را آموخت ، به بسيارى از اين مشكلات به دست مردم حل شود، و مسئولان نيز بدان توجه كنند و با هميارى مردم ، در بهبود نظام شهر و ايجاد فضاى سبز و درختكارى بكوشند. در آموزشهاى اسلامى رسيده است .
امام صادق (ع ):
ارزعوا واغرسوا والله ما عمل الناس عملا اجل و لا اطيب منه (55) . زراعت كنيد، درخت بكاريد، به خدا سوگند كه مردمان كارى گرامى تر و پاكيزه تر از آن انجام نمى دهند.
و- مناطق مستضعف نشين  
موضوع بسيار مهم ديگر، مناطق محروم و مستضعف نشين شهر است اين مناطق دقيقا بايد شناسايى شود و در رفع مشكلات و نابسامانيهاى آن كوششى پيگير صورت گيرد و خدمات شهرى بدان سويها گسيل گردد. از نظر خيابان كشى ، فضاى سبز، بهدارى ، مدرسه وسايل نقليه شهرى و ديگر امكانات . و سر انجام شناسايى دقيق افراد مستمند و محتاج است كه وسائل روزمره زندگى را ندارند و در خور يم شهر اسلامى و مركز فرهنگ انقلاب و اسلام نيست كه در آن بينوايان و نيازمندان وجود داشته باشند.
امام على (ع ) در دوران خلافت هود كوفه را به هفت بخش تقسيم كردند و براى هر بخشى مسئولى گماردند و امكانات بيت المال را توسط است مسئولان به مستمندان مناطق هفتگانه مى رساندند و اين بيانگر شناسايى دقيق زندگى مردمان است و رسيدگى به آنها در يك جريان هماهنگ و منظم :
عاصم بن كليب الجرمى ، عن ابيه ، انه قال : كنت عند على على (ع ): فجاءه مال من الجبل ... فاجتمع الناس اليه حتى ازدحموا عليه . فاخذ حبالا فوصلها بيده و عقد بعضها الى بعض ، ثم ادارها حول التاع ، ثم قال : ((لا اجل لا حد ان يجاوز هذا الحبل )). قال : فقعدنا من وراء الحبل و دخل على (ع ) فقال : ((اين رووس الاسباع ؟)) فدخلوا عليه ، فجعلوا يحملون هذا الجوالق الى هذا الجوالق ، و هذا الى هذا، حتى قسموه سبعه اجزاء. قال : فوجد مع المتاع رغيفا، فكسره سبع كسر، ثم وضع على كل جزء كسره ثم قال :
هذا جناى و خياره فيه
اذا كل جان يده الى فيه
قال : ثم اقرع عليها، فجعل كل رجل يدعو قومه فيحملون الجوالق (56)
. عاصم بن كليب جرمى ! از پدرش نقل كرده است كه گفت : نزد على (ع ) بودم كه مالى از جبل براى او رسيد، پى مردمان بر گرد او جمع شدند، آنگاه ريسمانهايى بر گرفت و آنها را به هم گره زد و گرداگرد كالاها بر زمين افكند و گفت : ((هيچ كس حق ندارد به آن سوى اين ريسمان برود)). پس پشت ريسمان نشستيم و على داخل آن شد و گفت : سران هفت محله (كوفه ) كجايند؟، آنان نزد او آمدند، و اين جوال به آن جوال و آن جوال به اين جوال كردند تا چنان شد كه هر جه بود به هفت بخش تقسيم شد. كليب گويد: على به كالاها قرص نانى يافت و آن را هفت بخش كرد و بر روى هر يك از تقسيمات هفتگانه تكه اى از آنها را نهاد، سپس اين شعر را خواند:

هذا جناى و خياره فيه
اذا كل جان يده الى فيه
اين چيده من است و بهترين آن در ميان آن است ، زيرا كه دست هر چيننده اى به سوى دهان خود مى رود (و هر كس براى خود مى چيند). سپس قرعه كشيد و هر كس قوم خود را فراخواند و جوالها را بردند.
امام على (ع ):
- جاء الى اميرالمؤ منين عسل و تين من همدان و حلوان . فاءمر العرفاء ان ياءتوا باليتامى ، فامكنهم من رووس الزقاق يلعقونها، و هو يقسمها للناس ، قدحا قدحا. فقيل له : يا اميرالمؤ منين ! ما لهم يلعقونها؟ فقال : ان الامام ابواليتامى ، و انما العقتهم هذا برعايه الاباء(57) . عسل و انجيرى از همدان و حلوان نزد امير المؤ منين آوردند. پس به داروغه هاى محلات كوفه فرمان داد، تا يتيمان را حاضر كنند، و به يتيمان اجازه داد تا در ضمن تقسيم كردن به مردم ، سرهاى كوزه ها را بليسند. و خود آنها را قدح قدح ميان مردم تقسيم مى كرد. در اين اثنا به او گفتند: چطور اين بچه ها اجازه يافته اند ظرف ها را بليسند؟ گفت : امام پدر يتيمان است و من آنانرا، همچون پدر، بر اين كار واداشتم .
از اين حديث ، بويژه با توجه به واژه : ((العرفاء))، (جمع غريف ، يعنى آشنايان به قوم و قبيله ها) يعنى كسانى كه محله ها و احوال مردمان را مى شناسند و از چگونگى زندگى آنان خبر دارند؛ روشن مى شود كه مستمندان كوفه ، شناسايى شده و به آنها روى حساب و برنامه رسيدگى مى شده است (58). بايد توجه داشت كه حل اينگونه مسائل در جامع بايد سيستمى و در نظامى اصولى انجام گيرد: و اين هدف و آرمان است ؛ ليكن از نظر تعهد اسلامى و انسانى نبايد به انتظار نشست ؛ بلكه بايد هم اكنون بقدر ميسور امكانات و شرايط را به كار گرفت و از نيكان و و متعهدان معتقد استمداد مرد و بودجه هايى براى رفع نيازهاى ضرورى اين طبقات تهيه كرد و با نظم و حساب به آنها رساند. مى شود از مؤ سسات ، اشخاص و نيروهاى مردمى كمك فراوان گرفت . اوقات ، آستانه مقدسه و... نيز مى توانند در اين زمينه كمكهايى داشته باشند و به جاى ساختمان سازى ، به انسان سازى بپردازيد. سير كردن شكمهاى گرسنه و پوشاندن بدنهاى برهنه و تهيه وسايل براى كودكانى كه امكانات دانش آموزى ندارند، واجب تر از بسيارى بناها و ساختمانها تزيينات آنها است و اين خواست امامان ما و شايسته شهرهاى جعفرى وذهب است .
بايد گوشزد كرد كه خبرگيرى از برادران اسلامى و رسيدگى به محرومان با شرايط و امكانات امروز، محدود به يكى دو خانه نزديك محل سكونت انسان نمى گردد؛ بلكه در اين روزگار كه زندگيها در سراسر كشور بلكه در سراسر جهان از طريق وسائل ارتباط جمعى ، كتاب و فيلم و... در ديدگاه همگان قرار دارد و مردم همه ، وضع زندگى همان را به چشم مى بينند؛ دامنه مسئوليت ها نيز گسترده تر مى شود:
اكنون در اين زمينه ، نمونه هاى بسيار اندكى از تعاليم اسلامى را مى آوريم :
امام باقر(ع ):
قال رسول الله (ص ): ما امن بى من بات شعبان و جاره جاره جائع ... و ما من اهل قريه يبيت (و) فيهم جائع ينطر الله اليهم يوم القيامه (59) . پيامبر(ص ) فرمود: آنكس كه شب بخوابد و همسايه او گرسنه باشد، به من ايمان نياورده است . و هر آبادى كه در ميانشان گرسنه اى باشد، خداوند در روز رستخيز به آنان نظر رحمت نكند.
امام باقر(ع ):
... جعلت فدام ان الشيعه عندنا كثير. فقال : فهل يعطيف الغنى على الفقير؟ و هل يتجاوز المحسن عن المسيئى ؟ و يتواسون ؟ فقلت : لا. فقال : ليس هولاء شيعه ، الشيعه من يفعل هذا(60) . راوى گويد به امام باقر(ع ) گفتم : فدايت شوم ، پيروان و شيعيانت شما در شهرهاى ما فراوانند. امام گفت : آيا بى نيازان آنان به حال بينوايان توجه مى كنند؟ و آيا نيكوكاران از خطاكاران چشم مى پوشند؟ و در اموالشان به مساوات رفتار مى كنند؟ گفتم : نه (چنين نيست ). امام گفت : اينان شيعه نيستند، شيعه كسى است كه چنين كند.
امام صادق (ع ):
- محمد ين عجلان قال : كنت عند ابى عبد الله (ع ) فدخل رجل فسلم ، فساءله كيف من خلقت من اخوانك ؟ قال : فاحسن الثناء و زكى و اطرى ، فقال له : كيف عباده اقنيائهم لفقرائهم فى ذات ايديهم ؟ فقال : قليله ... قال : فكيف صله اغنيائهم لفقرائهم فى ذات ايديهم ؟ فقال : انك لتذكر اخلاقا قل ما هى فيمن عندنا، قال : فقال : فكيف تزعم هولاء انهم شيعه (61) . محمد بن عجلان : مى گويد: نزد امام صادق (ع ) بودم كه مردى وارد شد و سلام كرد: امام از او پرسيد، برادرانت (شيعيان شهر و آبادى شما) چگونه اند او در پاسخ از آنان به نيكى ياد كرد و بسيار ستود و روش آنان را ستايش كرد. امام به او گفتند: ديدار بى نيازانشان از بينوايان چگونه است ؟ گفت : اندك است ... امام گفت :ثروتمندانشان ، با مال خود به مستمندان رسيدگى مى كنند؟ گفت : شما از اخلاق و زشتى سخن مى گوئيد كه نزد ما (در جامعه به ظاهر شيعه ما) اندك است . امام گفت : پى چگونه آنان گمان مى كنند كه شيعه هستند؟!.
امام على (ع ):
... يا نوف ! هل تدرى من شيعتى ؟ قال لا و الله . فال : شيعتى ... و فى اموالهم يتواسون ، و فى الله يتباذلون با نوف ! درهم و درهم ، و ثوب و ثوب ، و الا فلا...(62) . اى نوف ! آيا مى دانى شيعه ما چه كسانند؟
گفت : نه به خدا سوگند. امام گفت : شيعه من ... در اموال خود مواسات مى كنند( با آئين برابرى رفتار مى كنند) و آن را در راه خدا به يكديگر مى بخشند؛ اى نوف ! درهمى و درهمى (63) ، و جامه اى و جامه اى وگرنه ، نه (وگرنه شيعه نيستند.
امام صادق (ع ):
ايما رجل من اصحابنا استعان به رجل من اخوانه فى حاجه فلم يبالغ فيها بكل جهده ، فقد خان الله و رسوله والمؤ منين . قال ابو بصير: قلت لابى عبدالله (ع ) ما تعنى بقولك والمؤ منين ؟ قال : من لدن اميرالمؤ منين (ع ) الى اخرهم (64) . هر كس از پيروان ما كه برادر دينيش از او كمك بخواهد و به او نيازى پيدا كند، و او با تمام توان ، براى رفع آن نكوشد، بى ترديد به خدا و پيامبر و مؤ منان ، خيانت روا داشته است . ابو بصير! گويد به امام صادق (ع ) گفتم : منظور از مؤ منان چيست ؟ امام گفت : منظور مؤ منان از زمان حضرت امير(ع ) تا آخرين آنان است .(يعنى به تمامى مؤ منان خيانت كرده است )،
امام صادق (ع ):
ايما مؤ من منع مؤ منا شيئا مما يحتاج اليه و هو يقدر عليه من عنده اومن عند غيره ، اقامه الله يوم القيامه مسودا وجهه ، مزرقه عيناه ، مغلوله يداه الى عنقه . فقال : هذا الخائن الذى خان الله و رسوله ، ثم يؤ مر به الى النار(65) . هر مؤ منى كه چيزى از چيزهاى مورد نياز مؤ من ديگرى را از او دريغ دارد، و حال آنكه مى تواند از خود يا ديگران آنرا تهيه كند، روز رستاخيز خداوند او را با چهره اى سياه ، و چشمهايى از حالت برگشته ، و دستهايى بر گردن آويخته ، بر پاى دارد، و به او گفته شود: اين شخص خائنى است كه به خدا و رسول او خيانت كرده است ، سپس فرمان داده شود تا او را به آتش برند.
2- سيماى معنوى و تربيت اسلامى 
در اين بخش نيز مسائلى يادآورى مى شود:
اء- تربيت اخلاقى و انسانى  
تربيت اخلاقى و معنوى و رشد فرهنگ عمومى و خصلتهاى انسانى مردم اين شهر نيز بايد نمونه و الگو باشد. چنانكه در مسائل انقلاب و ايثار و شهادت طلبى و قيام ، پيشگام بوده است . رشد و تكامل معنوى و اخلاقى و گسترش اصولى انسانيتهاى راستين ، موضوع ساده و آسانى نيست و براى اين هدف ارزشمند و اساسى نمى توان به همين وضع و برنامه هايى كه تاكنون بوده است بسنده كرد؛ بلكه بايد در يك برنامه ريزى دقيق توسط مسئولان امور تربيتى ، تبليغى و اجتماعى دقيقا مردم را زير پوشش ‍ آموزشهايى اصولى قرار داد و شهر را به منطقه هايى تقسيم بندى كرد و بطور مداوم و منظم هر منطقه در پوشش تبليغى و آموزشى صحيح قرار گيرد و روحانيان و حوزه ، بويژه دست اندركاران مسائل تبليغى و ارشادى ، مسئوليت سنگينى دارند و بايد جلسات و كلاسهاى منظمى در سطح شهر تشكيل گردد و درسهاى منظمى از فرهنگ عميق اسلامى تهيه شود و توسط افراد يا بوسيله ويدئو و در هر منطقه تدريس گردد و مرتب و منظم باش نه جسته و گريخته و گهگاهى چون ايام سوگوارى و جشنهاى مذهبى ؛ بلكه در دوران سال منظم صورت گيرد تا راندمان مطلوبى داشته باشد.اين موضوع از اهم مسائل است ؛ زيرا كه انقلاب فرهنگى و اخلاقى و معنوى ، زير بناى ديگر انقلابهاى اجتماعى است . در هيچ جامعه اى نمى توان همه انضباطها و معيارهاى درست انسانى را به وسيله چوب قانون پديد آورد؛ بلكه در پرتو تربيت و اخلاق و رشد فضائل انسانى و تكامل درك و آگاهى مردم است كه كار قانون و مسئولان اداره جامعه آسان مى شود و در پرتو وجدانهاى انسانى و تربيت يافته است كه قانون به دست همه مردم بدون الزام و اجبارى پياده مى گردد.
((... درونى شدن قوانين و جزء شخصيت شدن آنها است كه بقاء و ادامه حياط جوامع را ممكن مى سازد نه تعداد كتب قانون يا ترس از مجازات ...(66) ما به اهميت نيروى انسانى برخورده نشان خواهيم داد كه بزرگترين عامل براى تاءمين تفوق واقعى قانون در يك كشور، وجود مردمى با شخصيت و قانون شناس مى باشد...))
بايد در مسئله تبليغ و نشر اصول اخلاق و مبانى فرهنگى اصيل ، با شناخت همه جانبه ايشان امروز و جامعه امروز و ويژگيهاى آن و تفاوتهاى اصولى آن با انسانها و جامعه هاى گذشته ، نيك شناخته نشود و معيارهاى در نظر نباشد؛ كار تبليغ و تربيت مردم به نتيجه اى نمى رسد. برنامه ريزى و نقشه كشى براى آينده ، چنانچه با مطالعه و شناخت كامل انسان تواءم نباشد بنيادى سست و نااستوار خواهيد داشت (67).
در تشر معيارها و ارزشهاى نوين و هدايت توده ها و جهت دادن به حركت مردم ، نبايد به تكرار مكررات گذشته پرداخت ؛ بلكه بايد مسايل زمان و حيات نوين اجتماعى ، اقتصادى ، سياسى و اخلاقى جامعه را در قالب مهيارهاى اسلامى به ذهنيت جامعه داد و هر حركت و جهش اجتماعى را در پرتو انديشه و فكر و زمينه هاى درونى آن ، آماده تر و سريعتر ساخت .
در مثال ، اگر شهرداريها مشكلاتى دادند مثلا از آلودگى كوچه و خيابان يا آشغال معابر و... مى نالند، يا راهنمايى و رانندگى از تخلفات رانندگان شكايت دارد، و يا شهربانى از آزار و سلب آسايشهاى گوناگون مردم نسبت بيكديگر؛ با شكايات روبرو است . با حس تعاون و مدد رسانى اجتماعى كم است يا زندگى مصرفى و تجملى رواج دارد و يا اتلاف و اسراف مواد طبيعى و سرمايه هاى شخصى و اجتماعى خلاف و گناه شمرده نمى شود، يا اولياى اطفال در رابطه با فرهنگ و مدارس براى بررسى امور تربيت و آمورش فرزندانشان ، سهل انگارى مى كنند و يا گرانفروشى رواج دارد، و يا شغلهاى كاذب ، (چون فروشگاهها و مغازه هاى بيش از حد لزوم )، شغل و كار به حساب نمى آيد و يا پاساژسازى و دكان سازى و ساختمانهاى تجملى (گر چه به نام مذهب )كار ارزنده و مفيد و خدمت به حساب مى آيد؟ و... بايد اينگونه امور كه از شيوه هاى فمرى و ذهنيت مردم ريشه مى گيرد به گروههاى تبليغى و ارشادى در همه بخشهاى اجتماعى اطلاع داده شود و آنها در شيوه هاى تاءثير گذارى و ارشاد خود(از طريق سخنرانى ، وعظ، روزنامه ، راديو، تلويزيون ، فيلم ، هنر و...)
در هر هفته اين مسايل را بگنجانند و با استدلال و منطق ، معيارهاى اسلامى را در اينگونه مسايل آموزش دهند و ذهنيت جامعه را در جهت مطلوب هدايت كنند تا از مشكلات در همه زمينه ها كاسته گردد و جامعه با اراده و انتخاب خود راه درست را بپيمايد.
اينها بطور نمونه و ياد آورى موارد جزيى بود و گرنه بطور كلى در همه مسائل و حوادث و اقدامهاى فردى و اجتماعى ، نخست شناخت آن ضرورت دارد و زمينه هاى ذهنى مردم آن شرايط اصلى پيدايى آن است و گرنه اعمال روز و قدرت كار سازى نيست .
در تربيت اخلاقى و اين شهر درجه نخست قرار دارد كه روابط اجتماعى را تصحيح مى كند و آن : اهميت حقوق انسان ، ارزش انسان ، يارى و كمك رسانى به انسان ، احساس ديگر خواهى ، محبت ، ايثار، احسان ، انفاق ، تعاون و... مى باشد. همچنين اهميت جامعه و حقوق اجتماعى و احترام به روابط اجتماعى ، شناسانده شود. بايد رساله عميق و انسانى حقوق . از امام سجاد(ع ) تعليم داده شود. آن امام بزرگ اين برنامه را براى ما و جامعه ما بيان كرده اند، مطالبى كه مى تواند براستى روابط اجتماعى ما را دگرگون كند و سروسامانى به آن ببخشد. و با كمال تاءسف كمتر ديده و شنيده مى شود كه از آن سخنى به ميان آيد و همواره پند و اندرزها و آموزشها تكرار مكررات است .
ما در كتب اخلاقى و روايى ، ((كتاب العشره )) داريم كه در آن آداب و اخلاق و معاشرت و رفتارهاى جمعى و اجتماعى را آموخته اند، ليكن آنها در كتابها متروك مانده است . بهرحال بايد با اين تعاليم كه فرهنگ غنى اسلام دارد،مردمان را به بلوغ انسانى - اجتماعى رساند و به همگان فهماند كه سعادت و سلامت همه در گرو رعايت اين معيارها و اصول است . ((... بهداشت روان مربوط به نحوه سلوك مردم با هم است . نحوه رفتار اگر بنابر اصل محبت و انسانيت و قوانين مردم خواهانه و بر اساس داد اجتماعى باشد به هيچ وجه موجب بيمارى روحى نمى شود...))(68)
امام صادق (ع ):
البر و حسن الخلق يعمران الديار و يزيدان فى الاعمار(69). كارهاى نيك و اخلاق انسانى ، موجب آبادى شهرها و درازى عمر انسانها است .
همچنين امام صادق (ع ) در سخنى ديگر بهبود روابط اجتماعى را اين چنين تبيين مى كند:
امام صادق (ع ):
صله الرحم و حسن الجوار يعمران الديار و يزيدان ى الاعمال (70) . پيوندهاى خانوادگى و حسن همجوارى (روابط انسانى -اجتماعى ) آبادگر شهرها و عامل زيادى عمرها است .
سلامت و بهداشت روانى و تنى مردم و آبادى شهرها، در پرتو اين دو نوع رابطه تحقق مى پذيرد: رابطه انسانى خانوادگى و روابط اجتماعى و حسن همجوارى . هر انسان كه در جامعه زندگى مى كند و نسبت به حقوق انسانهاى ديگر و آسايش آنان مى كوشد، ضابطه اى را به جامعه و ديگران مى آموزد، كه در نتيجه محيط آرام و انسانى را براى خود به وجود مى آورد.
جامعه اى كه دچار بزهكارى ، آزار و اذيت يكديگر، سلب آسايش و روابط جنگلى است به خاطر ضعف رشد فكرى و فرهنگى و سستى مبانى تربيتى و اخلاقى ، بويژه اخلاق اجتماعى ، از تكامل نيافتن شخصيت و حاصل نشدن بلوغ عاطفى بوجود مى آيند...
يكى از مظاهر بلوغ عاطفى و مردانگى اينست كه فرد از كمك به سايرين و دوست داشتن و همكارى لذت مى برد و اين حالت طبيعى او بوده مربوط به رشد سالم و رسيدن مرحله بلوغ است ولى چنانچه به جهانى رشد شخصيت در مرحله اى از مراحل كودكى متوقف گردد، و فرد به مردانگى نرسد خصوصيات زمان كودكى نيز كه عبارت از حس عدم مسئوليت ، بى اطمينانى ، شك و گرفتن از سايرين است در او مشاهده خواهد شد...(71)
امروز مه اداره جامعه بزرگى در دست ما است بايد به جامعه سازى و تصحيح روابط اجتماعى و نشر فرهنگ و اخلاق اجتماعى اسلامى بپردازيم تا ارزش و عظمت احكام اجتماعى اسلام ، در سطح ديده سود. پياده كردن معيارهاى اسلامى در سطح فرد و افراد كه در همه دوره ها امكان دارد؛ ليكن تفاوت اين دوره و دوره هاى سابق در همين است مه اكنون بايد سيماى جمع و جامعه ، اسلامى شود. در دوره هاى گذشته همواره احكامى آموزش ‍ داده شد و از عمل به مستحبات و خواندن دعا و احكام عبادات و ديگر مسايل سخنها رفت ؛ ليكن امروز افزون بر آنها بايد از حقوق اجتماع ، حق مؤ من تصحيح گرايشها و گزينشهاى جمعى ، تعهد و مسئوليت اجتماعى و... سخن گفت و برنامه هايى اسلامى را در اين زمينه ها آموزش داد و سپس ‍ پياده كرد.
ب - تربيت نوباوگان  
در اين بخش لازم مى دانم به ترتيب نوباوگان و نوسالان اشاره كنم ، كه در اين شهر، دقت در اين امر ضرورى تر است و متاءسفانه در آن سهل انگارى و كوتاهى مى شود. در برخى از محلات و مراكز اين شهر، تربيت كودكان و نوجوانان ، آنطور كه شايسته است ، صورت نميگيرد و آموزشهاى لازم داده نمى شود، و كوششى بسنده ، در راه اين مهم اسلامى و خانوادگى و اجتماعى ، به كار نميرود. شايسته اين شهر نيست كه كسى با اشتياق بدين ديار روى آورند و پس از مدت كوتاهى باز گردند و چنين داورى كنند كه خردسالان و نوجوانان در برخى جايها، از تربيت درستى برخوردار نبودند و امكانات تعالى و رشد معنوى و اخلاقى آنان فراهم نبود.
اين موضوع (ع ) يا اينكه همگانى و همه جايى نيست ، مى توان عللى داشته باشد كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1- نبود كودكستان در سطح شهر كه در دوران آغازين رشد كودك كه پاى بو به كوچه و خيابان باز مى شود، به او آموزشهاى اخلاقى و انسانى داده شود و رفتار او تصحيح گردد.
2- نبود پارك كودك و وسائل بازى و تفريح كودكان در سطح شهر. كه نوسالان بتوانند از آن بهره بردارى كنند و به معابر و كوچه ها هجوم نياورند و از اين رهگذر اخلاق و رفتار آنان آسيب نبيند و مزاحمتهاى اجتماعى فراهم نياورند.
3- سهل انگارى و كوتاهى خانواده ها و پدران و مادران ، كه اين موضوع بيشتر به شيوه هاى تبليغى مساجد مربوط است ، و بايد اهميت تربيت كودك و كنترل صحيح و معقول او را گوشزد كنند، و از اين كوتاهى ها و سهل انگارى هاى برخى جلوگيرى كنند.
4- بى توجهى برخى از مدارس و مربيان .اينگونه مسائل بايد در برنامه هاى اخلاقى و تربيتى و درسى كلاسها و مدارس گنجانده شود و تذكراتى مفيد و سازنده به نوسالان بدهند، تا تربيت آنها بهبود يابد و كودكان كه انسانهاى آينده و آينده سازان جامعه ما هستند و بزرگترين ذخاير و سرمايه هاى هر شهر و آبادى و كشور به حساب مى آيند، راه رشد و تعالى و تكامل را بپيمايد و در آغاز جوانى و كودكى به خصلتهاى نيك مردمى و اجتماعى و اسلامى ، آراسته گردند و جامعه هاى آينده را به سامانى درخور برسانند.
علتهاى ديگرى تيز در اينگونه مسائل اجتماعى هست كه بايد به كمك مسئولان فرهنگى و امور اجتماعى و مبلغان مذهبى پيگيرى شود و نابسامانيها در كار رشد اخلاقى و معنوى كودكان و نوجوانان برطرف گردد.
ج - سه اصل محورى  
در اين مقاله و فراخور حال آن و فرصت اندكى كه هست در رابطه با حقوق اجتماعى و روابط گروهى به سه اصل محورى اشاره مى شود:
1- حقوق انسان
2- تحكيم روابط اجتماعى
3- تعهد و مسئوليت
1- حقوق انسان
انسان ، در اسلام از حقوق الهى برخوردار است ، و خاستگاه اصلى و ريشه حقوق بو خدايى است ، و رعايت حق انسان ، در حقيقت رعايت حق الهى و تكليف الهى است . تمام حقوقى كه در مجموع روابط اجتماعى انسانها است ، از حق الهى سرچشمه مى گيرد. و اين بيانگر اصالت و اهميت آنست .امام سجاد(ع ) در رساله حقوق ، اين حقيقت را روشن مى كند:
امام سجاد(ع ):
اعلم رحمتك الله ان لله عليك حقوقا محيطه لك ، فى كل حرمه تحركتها، او سكنه سكنتها، او منزله نزلتها او جارحه قلبتها و آله تصرفت بها: بعضها اكبر من بعض . و اكبر حقوق الله عليك ما اوجبه لنفسه - تبارك و تعالى - من حقه الذى هو اصل الحقوق و منه تفرع ...(72) . بدان كه خداى بزرگ را بر تو خصوصى است مه سراپاى تو را فرا گرفته است : در هر حركتى كه انجام دهى ، در هر سكونى كه به آن بپردازى ، در هر حالى كه به آن حال درآيى ، در هر منزلتى كه دارا شوى ، در هر عضوى كه آن را بگردانى ، در هر افزارى كه به كاربرى ! البته برخى از اين حقوق از برخى ديگر بزرگترين حق خدا بر او، حق خود خدا است كه اصل ديگر حقوق است و همه حقهاى ديگر از آن متفرع مى شود و فرع و شاخه آنست ...
امام ، در اين رساله به پنجاه حق اشاره مى كنند و ريشه همه حقوق را، حق الله مى شمارند و ديگر حقوقها را شاخه اى از درخت حق الهى مى دانند.
همچنين امام صادق (ع )، در حديثى به اين موضوع اشاره مى كنند:
امام صادق (ع ):
يا يونس من حبس حق المؤ من اقامه الله يوم القيامه خمسماه عام رجليه حتى يسيل عرفه اودمه و منهادى مناد من عند الله : هذا الظالم الذى حبس من الله حقه قال : فيوبخ اربعين يوما يؤ مر به الى النار(73) . اى يونس ! آنكه حق مؤ منى را نزد خويش نگهدارد(و آنرا ادا نكند)خداوند او را در روز رستاخيز، پانصد سال بر پاى دارد، تا عرق يا خون از اندامش جارى گردد. در اين هنگام ، منادى الهى ندا در دهد: اين ستمگر كسى است كه حق خداى را ادا نكرده است . امام گفت : پس از اين چهل روز نكوهش شود، سپس به آتش روانه گردد.
بنابر اين حق انسان ، بر انسانهاى ديگر و حقوق اجتماعى انسانها، موضوعى قراردادى و يا ساخته و پرداخته حقوقهاى بشرى نيست كه براى بهبود روابط اجتماعى وضع كرده باشند؛ بلكه هق انسان ، حق الهى است و حساب و پاداش آن نيز با خداوند است و مسئوليت در برابر حق انسان ، مسئوليتى اجتماعى و محدود به چهار چوب زندگى اين دنيايى نيست ؛ بلكه حساب آن اضافه بر مسئوليتهاى اين دنيايى ، به آخرت نيز كشانده مى شود.
در برخى از روايات ، اداى حق مؤ من ، از افضل عبادات شمرده شده است اين نيز از اصالت حق انسان حكايت مى كند و روشنگر اين حقيقت است كه مؤ من ، راه انسان به خداست و با كمك و يارى و رعايت حق انسان است كه انسانها مى توانند به خدا برسند و به رضاى الهى دست يابند و سزاوار پاداش او شوند.
امام صادق (ع ):
و الله ان المؤ من لاعظم حقا من الكعبه ... . به خداى سوگند كه حق مؤ من ، از حق كعبه بزرگتر است ...
كمترين حقوق مؤ من ، رفع نيازهاى مادى اوست كه در قسمت هاى گذشته بدان اشارتهايى رفت .
2- تحكيم روابط اجتماعى
روابط اجتماعى با علل و انگيزه هاى گوناگونى صورت مى گيرد؛ ليكن استوارترين آنها رابطه اى است كه بر اصل عقيده و ايمان پايه گذارى شود؛ يعنى رابط ايدئولوژيكى باشد و بر محور خرد و بينش و آگاهى و شناخت دور بزند. روابط اجتماعى با انگيزه هاى ديگر چون : نژادى ، جغرافيايى ، زبانى ، سياسى ، اقتصادى ، و... آنگاه ريشه يى و گسست ناپذير است كه عقيدتى و درونى شود و در يك نظام فكرى و باور ايمانى توجيه گردد.
روابط اجتماعى ، در تفكر اسلامى ، ايمانى و عقيدتى است و احترام و ارزش روابط ديگر، پيرو رابطه عقيدتى است . اسلام در تبيين جامعه و انسان ، معيارها و ضوابطى تعليم مى دهد و ارزشهايى در ذهنيت ها مى آفريند كه در پرتو آن انسان با اصول عقيدتى و شناخت و آگاهى با انسان ديگر، رابطه برقرار كند و نوع رابطه را به بهترين آن تكامل مى بخشد. چنانكه در بحث پيشين يادت شد. در مكتبى كه
ارزش انسان ، حقوق انسان ، و ارزش رابطه انسان با انسان ، نيك روشن گشت و هر انسان ، با شناختى اصولى از اين ارزشها و حقوقها با انسانهاى ديگر روبرو گشت ، بهترين رابطه ها را مى تواند با آنان بر قرار كند.
اسلام ، با تبيين اصل اساسى وحدت خانواده هاى انسانى ، مه همه از يك پدر و مادر آفريده شدند و داراى يك حقيقت و ماهيت اند؛ اصل ديگرى را نيز آموزش داده است و آن اصل برادرى است . قرآن رسما جامعه اسلامى را، جامعه برادرى و مؤ منان را برادر يكديگر خوانده است .
انما المؤ منون اخوا...(74) . مؤ منان برادر يكديگرند
پيامبر بزرگ اسلام (ص ) در آغاز تشكيل جامعه اسلامى ، اين اصل را رسما پياده كرد و شخصا به برقرارى رابطه برادرى بست ، و حضرت على (ع ) را برادر خويش قرار داد. اين جريان در تاريخ اسلام ثبت شده است و گزاره آن كه در روايات آمده به ((حديث المؤ اءخاه ))، معروف شده است ،(75)
اين انديشه كه افراد جامعه را چون ، ارگانيسم بدن يك انسان ، و همانند اعضاى يك تن ، دانست از تعاليم اسلامى است كه به ديگر سرزمينها و فرهنگها راه يافت . در پاره يى از روايات ما، براى تحكيم و تثبيت پيوندهاى
اجتماعى ، اعضاى جامعه را كه اعضاى يك بدن تشبيه كرده اند:
امام صادق (ع ):
لا و الله ! لا يكون (المؤ من ) مؤ منا ابدا حتى يون لاخيه مثل الجسد: اذا ضرب الجسد: اذا ضرب عليه عرق واحد، تداعت له سائر عروقه (76). ته ، به خداى سوگند! مؤ من نيست به آنكه براى برادر مؤ من خويش همچون تن او باشد كه اگر رگى از آن ضربه خورد، رگهاى ديگر نيز درد آن را حس ‍ كنند.
امام باقر (ع ):
المؤ منون فى تبارهم و تراحمهم و تعاطفهم كمثل الجسد، اذا اشتكى تداعى له سائره بالسهر و الحمى (77) . مؤ منان در نيكى كردن و مهربانى و دلسوزى نسبت بيكديگر همچون تن واحدند، كه اگر جايى از آن دردمند شود باقى جاها، در بيدارى و تب و سوز آن همدردى مى كنند.
امام صادق (ع ):
من كف يده عن الناس فانما يكف عنهم يدا واحده و يكفون عنه ايديا كثيره (78) . آنكسى كه دستش را از (يارى و همكارى با) مردمان باز دارد، از آنان يك دست را باز داشته است ، و آنان (مردمان ) از (يارى و كمك )او دستهاى زيادى را باز داشتند.
همچنان رابطه بر اصل محبت و دوستى و گسترش آن در سطح جامعه ، از تعاليم اسلامى است . اصلى كه آرمان همه مصلحان و انسان دوستان و جامعه شناسان بوده است و حتى برخى از انديشمندان علوم اجتماعى ، گسترش محبت و دوستى را له كل جامعه از آرمانهاى برتر و والاى انسانى دانسته اند. در اسلام اين آرمان والا جامع عمل پوشيده و در پرتو آموزشهاى قرآنى ، دوستى به اقصى نقاط جامعه گسترش يافت . و انسانهاى فراوانى در پرتو اين تعاليم ، پديد آمدند كه به دور دست ترين انسانها عشق ورزيدند و براى آنها رنج بردند از اينرو، رابطه بر پايه محبت ، برترين رابطه شمرده شده است :
امام صادق (ع ):
ان المسلمين يلتقيان فافضلها اشدهما حبا لاخيه (79) . دو مسلمان كه كنار يكديگر قرار گيرند، برترين آن دو كسى است كه برادرش را بيشتر دوست داشته باشد.
امام صادق (ع ):
ما التقى مؤ منان قط الا كان افضلهكا اشد هكا حبا باخيه (80). هيچگاه دو مؤ من كنار هم قرار نگيرند مگر اينكه برترين آن دو كشى باشد كه ديگرى را بيشتر دوست داشته باشد.
شيخ بزرگوار و محدث جليل شيخ حر عاملى در كتاب وسائل : بابى با اين عنوان آورده است :
وجوب حب المؤ من (81) . وجوب دوست داشتن مؤ من .
در بخشب كه از اداب معاشرت و اخلاق اجتماعى سخن رفته است .
اصل اخوت و محبت ، زير بناى روابط اجتماعى اسلامى است و بسيارى از احكام اجتماعى بر محور همين رابط اخوت ايمانى و دوستى خداى ، دور مى زند.
امام صادق (ع )- به نقل از حضرت امام حسن (ع ):
القريب من قريبه المؤ ده و ان بعد نسبه ، لا شيى اقرب الى شيى من بد الى جسدو ال اليد تغل فتقطع (82) . نزديك (به انسانها و جامعه ) كسى است كه از سر محبت رابطه و پيوند داشته باشد، گرچه از نظر خانوادگى و نسبت ، دور باشد. و دور(و جدا از مردم ) كسى است كه (عامل درونى ) محبت او را دور كرده ، گرچه از نظر خانوادگى ، نزديك باشد؛ زيرا كه هيچ چيز از دست به بدن انسان ، نزديكتر نيست و همين دست خيانت مى كند و بريده مى شود...
آرى ، روابط اجتماعى اگر متعهدانه نباشد و از سد چشمه عشق و دوستى به همنوع و افراد انسان و جامعه انسانى ، نجوشاند، نمى تواند به تحكيم و بهبود روابط كمك كند كه در جامعه هاى نابسامان كه با شيوه جنگل اداره مى شود روابط به صورت برقرار است ؛ ليكن عامل اساسى محبت و ديگر دوستى ، در كار نيست و همواره افراد در كنار يكديگر قرار دارند چون دست نيست به بدن ؛ ليكن به خيانت و حق كشى دست مى زنند. در پرتو اخوت اسلامى و محبت خدايى ميان دو انسان ، روابط اجتماعى آكل و ماكولى و جنگلى ، به روابط برادرى تبديل مى شود، ظلم ، آزار، استثمار، حق كشى و محروميت ريشه مى گردد. استضعاف و نيازى و بى خانمانى اكثريت كه از مظاهر جامعه استكبارى و غير اسلامى و غير برابرى است ، نابود مى گردد. برنامه برادرى و دوستى و ((حب فى الله )) اگر درست تبليغ شود و چنانچه قرنها برخى از احكام هر روز و هر شام گفته شده و در ذهنيت جامعه جايگزين گرديده است بگونه اى كه مردم خود كار بدانها عمل مى كنند و هيچگاه از آنها غافل نمى گردد؛ اگر اين اصول نيز بدانسان تبليغ گردد و ارزش آن مشخص شود، بويژه در اين دوره ، كه زمان جامعه سازى و عرصه يك الگو و نمونه اجتماعى از فرهنگ اسلام است ، بسيارى از نابسامانيها، بى تفاوتيها، بى احساسيها، دو گانگى ها، سود پرستى ها و ناديده گرفتن حقوق محرومان ، از سيماى جامعه از آنچه غير اسلامى است و آرايش به آنچه اسلامى است ، ناتوان باشيم ديگر چه انتظارى داريم و كدام زمان خواهيم توانست كه ارزشهاى اسلامى را تحقق بخشيم . اگر روابط اجتماعى در درجه نخست تصحيح نگردد و انقلابى در آنها رخ ندهد و ماهيت روابط طاغوتى و استكبارى و طبقاتى دگرگون نشود و جاى خود را به روابطى رحمانى و برادرانه و برابرانه ندهد چگونه مى توانيم معيارهاى ديگر اسلام را پياده كنيم و به خواسته اصلى آن جامعه عمل بپوشيم . به گفته آيه ا... شهيد مطهرى : ((آيا ممكن است با وجود اين ظلم فاحش (ربا و...) و لو آنكه صورت شرعى داشته باشد كه يكى ديگرى را ميدرد و مى ربايد و مى خورد، اكل و ماءكول به حكم علائق معنوى يك دل و هم فكر باشند و در يك صف بايستند؟... آيا ممكن است محروم مطلق با منعم مطلق برادر باشند؟))(83)
بنابراين برادرى و اخوت اسلامى پايه و محور است براى بسيارى از مسئوليتها و تكليفهاى اجتماعى ديگر. برادرى تنها يك لفظ و يك پديده ذهنى نيست كه تنها در دهن بينديشيم همه برادريم و همه در دل و درون نيت كنيم كه برادر باشيم ؛ ليكن در متن جامعه فاصله ها، تبعيضها، داشتن هاى افراطى و نداشتن هاى تفريطى و اسراف و تبذيرهاى اشرافى و محروميتهاى زاده از تهيدستى ، پايدار باشد و جامعه را اسلامى و استوار بر اصل اخوت بدانيم ؟ بلكه پذيرش ايمان الهى و اصل توحيد، به ضرورت ، پذيرش اخوت و برادرى را، همراه دارد و پذيرش اين اخوت ، عميق ترين مسئوليت ها را نسبت به ديگران بر دوش همگان مى نهد.
در اينجا مناسب است سخنى از شهيد بزرگ آيه الله بهشتى بياوريم : ((بر هر مسلمانى واجب كفايى است كه زندگى از دست رفته برادران و خواهران مسلمان و حتى شهروندان غير مسلمان جمهورى اسلامى را در حد ضرورت تاءمين كند.اين يك واجب كفايى است و انجام دادن آن ديگر مشروط به خمس و زكات و جزيه و خراج نيست . اگر درآمدهاى به دست آمده از اين چهار منبع كافى نباشد، بايد از دارايى خود و از آنچه كه داريم اين هزينه ها را بپردازيم . فكر مى كنم اين مساءله مورد قبول همه باشد... بر اين پايه ، هر مسلمانى و همه مسلمانى و همه مسلمانها متعهد هستند كه كل هزينه هاى يك جامعه اسلامى را تاءمين كنند. تا اين بخش از بحث مطلب ، پايه فقهى روشن دارد و زمينه آن بگونه اى است كه اگر از هر فقيهى سئوال شود آن را مى پذيرد...)) (84)