حضرت معصومه و شهر قم

محمد حكيمى

- ۱ -


فهرست مطالب 
پيشگفتار
بخش نخست : ايران و اسلام
1- زمينه هاى گرايش به اسلام
2- پذيرش انتخابى اسلام
3- نمونه هايى از تعاليم آسمانى
4- گرايش به تشيع
5- پاسدارى و قدرشناسى
بخش دوم : حضرت معصومه (ع ) و هجرت به قم
اء- (قم ) و پيشينه درخشان
ب - امام رضا(ع )به سوى ايران
1 - هجرت حضرت معصومه (ع ) به ايران
2 - زنان بزرگ تاريخ
3- حضرت معصومه در سخن امامان
4- سخن (محدث قمى )
5- حوزه علميه (قم )
6- آثار حرمها و بقاع مطهر
بخش سوم : شهر قم
ارزيابى نظام شهرى
1- سيماى ظاهرى و نظام شهرى
اء- نظافت و بهداشت
ب - رودخانه (قم )
ج - راه آهن در داخل شهر
د- قبرستانهاى ( قم )
ه - فضاى سبز
و- مناطق مستضعف نشين
2- سيماى معنوى و تربيت اسلامى
اء- تربيت اخلاقى و انسانى
ب - تربيت نوباوگان
ج - سه اصل محورى
د- مسئوليت شهر قم و مردم آن
ه - شهر علم ، شهر آرامش
و- زنده نگهداشتن خاطره شهيدان
مسجد جمكران
پيشگفتار 
در مدت چهار سالى كه در شهر قم و در جوار آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه (ع ) به سر بردم ، همواره بر اين انديشه بودم كه نعمتها و موهبتها و الطاف بيكرانه اين بانو را چگونه شكر گارم ، و وظيفه بندگى خويش را چگونه ادا كنم .
گهگاه نير در اين شهر و موقعيت آن و شرايط زندگى در آن و چگونگى آب و هوا و موقعيت جغرافياى و وضعيت شهرى آن انديشيده ام ، كه اين شهر كه در جوار اين مرقد مطهر واقع است ، و با اين مركزيت و آوازه جهانى كه دارد لازم است از چگونگى هاى مادى و معنوى شايسته ترى برخوردار باشد، تا با موقعيت جهانى كه دارد تناسب بيشترى يابد، و مردانى كه از دور و نزديك ، نظاره گر چهره ظاهرى و معنوى اين شهر هستند و از نزديك شيوه رفتار و اخلاق اجتماعى مردم آن را مى بينند، بيشتر علاقمند شوند، و در هر سفر به اين سرزمين ره توشه هاى مادى و معنوى ارزنده اى با خود به ارمغان ببرند، و فرهنگ و اخلاق عمومى ، نظافت ، بهداشت و ترتيب و رفتار انسانى و ديگر مسائل اين شهر، درس آموز ديگر آبادى ها و مردمان گردد.
در اين باره مسائل و مطالبى بنظر مى رسيد؛ تا اينكه توفيق دست داد تا در فرصتى شتابزده ، گزاره اى كوتاه ، از عظمت و منزلت خدايى دخت والاگهر حضرت موسى بن جعفر(‍) به نگارش آورم ، و با اين قلم نارسا، اندكى در معرفى اين چهره بزرگ از خاندان پيامبر(ص ) بكوشم . گر چه متاءسفانه دوران خفقان هارونى ، كمتر امكان تجلى و شكوفايى به فرزندان امام كاظم (ع ) داد، و آنان همواره تحت نظر و مراقبت قرار داشتند و نتوانستند آشكارا در جامعه وارد شوند و دانش و معنويت و انسانيتهاى خود را در ميان مردمان بگستراند و جامعه هاى آرمانى و انسانهايى با فرهنگ و تربيت شده اى بسازند. از اين رو آغاز و انجام و دوران زندگانى اين شخصيتها در هاله اى از ابهام فرو رفته و تاريخ نتوانسته است سطور بيشترى در شرح حال آنان بنگارد. با اين وصف ، امامان ما به خاطر مقام والاى اين بانوى بزرگ ، حضرتش را شناساندند و امام صادق (ع )، و امام رضا(ع ) و امام جواد(ع )با سخنان خود قدر و منزلت اين بانو را بيان داشتند، با در ميان شيعيان ناشناخته نمانند.
اكنون ، به پاس نعمت بزرگ حضور در اين ماءمن و زندگى در سايه مرقد مطهر حضرت معصومه (ع )، اين نوشته به نگارش آمد و به صورت رساله حاضر عرضه شد. اميد كه مقبول درگاه آن بانوى بزرگ قرار گيرد؛ همچنين فرزانگان متعهدى را كه به اين شهر و اهميت آن مى انديشند به تلاشى پيگير وا دارد، تا براى دگرگونى سيماى مادى و معنوى اين شهر بكوشند، و آنرا با برنامه ريزى دقيق ، در ابعاد نظام شهرى و ترتيبهاى انسانى ، شايسته انقلاب و موقعيت جهانى آن بسازند.
و اين رساله را در سه بخش مى آوريم :
1- حضور اسلام در ايران و زمينه هاى اسلام گرايى ايرانيان و پايدارى و فداكارى آنان براى اين آئين .
2- هجرت حضرت معصومه (ع )به ايران و زمينه ها و آثار آن .
3- شهر قم و سيماى مادى و معنوى آن ، و بررسى كوتاه معيارهاى لازم براى دگرگونى در نظام ظاهرى و باطنى اين شهر.
بخش نخست : ايران و اسلام 
1- زمينه هاى گرايش به اسلام 
فرشته وحى فرود آمد و اين آيت بر پيامبر(ص ) فرو خواند:
ان يشا يذهبكم ايها الناس و يات باخرين و كان الله على ذالك قديرا(1) اگر بخواهد شما را ببرد، و ديگران را بياورد و خدا به اين كار تواناست .
به هنگام فرود آمدن اين آيه ، پيامبر(ص ) دست بر پشت سلمان گذارد و فرمود: (آنان قوم سلمانند(2)). و بدينگونه آينده درخشان ايرانيان و اسلامگرايى استوار و تزلزل ناپذيرى آنان ، از زبان وحى بيامد، و مژده آنرا پيامبر داد.
آرى چنين بود كه ايرانيان در پذيرش اسلام و عشق به رهبران آن ، از ديگر كرامتها گوى سبقت ربودند. آنانرا عطش فراوان به اسلام روى آوردند و فروغ اين آيين را گرفتند، و به ديگر نقاط عالم پراكندند.
گرايش ايرانيان به اسلام و ايمان استوار به آن ، دو علت عمده داشت :
1- اينكه ايرانيان در طول تاريخ حاكميت شاهان ، مزه زهر آگين نابسامانى ، آشفتگى ، تبعيض نژادى ، اختلاف طبقاتى ، فقر و محروميت ، ستم و بيدادگرى را با تمام وجود و در تمام بافتهاى حيات فردى و اجتماعى ، لمس كرده بودند. اين مردم زخم شلاق حكومتهاى ستمگر را بر گرده داشتند، و زير چكمه خودكامان تاريخ خورد شده بودند، آنان قرنها در دام استبداد و تحميل در بند بودند. از اصول برابرى و برادرى و مساوات كمترين نسيبى نداشتند و حاصل قرنها زيست و تلاش و تمدنشان جز نابسامانى در زندگى مادى و معنوى و فردى و اجتماعى ، چيزى نبود.
نظام ساسانى ، نه فرهنگ و اخلاق و دين و معنويتى داشت كه عرضه كند، و نه تدبير امور معاش و عدالت اجتماعى ، اين نظام جامعه را بر اصل تبعيض ‍ و برترى طبقاتى بنا نهاده بود و اقليتى كه آنرا درباريان و موبدان و اشراف تشكيل مى دادند، از همه نعمتها برخوردار بودند، و اكثريت قاطع مردم از حقوق اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى و حتى آموزش محروم بودند. از اين رو، ايرانيان تشنه عدالت بودند و تشنه آيين و نظامى كه بتوانند آنانرا از گذشته هاى دردناك و توانفرسا رهايى بخشد، و بار سنگين و شكننده قرنها بيدادگرى ، استعمار و محروميت را از دوششان بر دارد. در اين شرايط و احوال ، دين تازه نداى خود را به گوش ملتها رساند مردمانرا به شكستن بتها در همه شكلها و رنگها فرا خواند، و مژده آزادى و رهايى سر داد و پرچم عدالت و دادگرى برافراشت . مردم اين سرزمين ، با شنيدن نداى آزادى بخش اسلام ، بدان روى آورد و آن را با تمام وجود پذيرفت .
2- چگونگى و ماهيت تعاليم اسلامى بود، كه براى محرومان و مظلومان ، جاذبه عميقى داشت ، و توده هاى مردم ، نه تنها در برابر جاذبه جهان بينى و ايدئولوژيكى ضد اشرافيگرى و ضد طبقاتى اسلام ، مقاومتى نمى كردند، بلكه درست گمشده خود را مى يافتند، گمشده اى كه قرنها انتظار آنرا داشتند و عطش آنرا در سينه هاشان احساس مى كردند، اين بود كه آنان نجات خود از دام شاهان و روحانيون دربارى را، در پذيرش اسلام ديدند و خواسته هاى مادى و معنوى خويش را در اسلام يافتند. بدينسان ، مسلمانان ايرانى از همان روزهاى نخست ، اسلام گرايانى راستين و دين باورانى استوار شدند.
2- پذيرش انتخابى اسلام 
پذيرش آئين اسلام در اين سرزمين ، با آغوش باز و از سر اشتياق و انتخاب ، صورت گرفت . حقايق ترديد ناپذير تاريخى اين حقيقت را به اثبات رسانده است و در قرآن كريم نيز، به اين واقعيت ، اشارتهايى رفته است :
... و ان تتولو يستبدل قوما غيركم ثم لا يكونوا امثالكم (3) اگر پشت كنيد به جاى شما گروهى ديگر آورد، كه آنان مانند شما نباشد.
از پيامبر(ص ) نقل شده است كه منظور قوم سلمان است ، يعنى ايرانيان .(4)
امام صادق (ع ) نيز آيه ياد شده را بدينگونه تفسير كردند:
... يستبدل قوما غيركم ، يعنى الموالى (5) قومى جز شما آورد، يعنى ايرانيان .
و لو نزلناه على بعض الاعجمين فقراه عليهم ما كانوا به مؤ منين (6) اگر قرآن را به بعضى عجمان نازل كرده بوديم ، و بر ايشان (عرب ) خوانده بود، بدان ايمان نمى آوردند.
امام صادق (ع ) فرموده است :
لو نزل القرآن على العجم ما امنت به العرب ، و قد نزل على العرب فامنت به العجم ، فهذه فضيله العجم (7) اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ايمان نمى آورد؛ ليكن بر عرب نازل گشت و عجم به آن ايمان آورد. و اين فضيلت عجم است .
اگر مقاومت هايى در برابر اسلام ، در برخى آباديهاى ايران ، رخ داده است از طرف اشراف ، اميران ، شاهزادگان ، فئودالها و سرمايه داران صورت گرفته است . يعنى همان طبقاتى كه همواره و هميشه در طول تاريخ ، روياروى داعيان حق و عدالتخواهان ايستادند، و با عدل و حق مبارزه كردند. قرآن از آنان به (ملاء) و(مترفين ) و(مستكبرين )، تعبير كرده است .
و ما ارسلنا فى قريه من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون و قالوا نحن اكثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبين (8) . به هيچ دهكده اى بيم رسانى نفرستاديم مگر اينكه مترفاتش (مالداران و شادخواران ) گفتند: ما آئينى را كه به ابلاغ آن شما را فرستادند، منكريم . و گويند: ما اموال و اولاد بيشتر داريم و معذب (به عذاب الهى ) نخواهيم بود).
با دقت در اين آيه و نظاير آن ، طبقات درگير با پيامبران و داعيان حق به نيكى روشن مى گردد؛ بويژه كه در تعبير قرآن ، نفى و استثنا بكار رفته است و اين از نظر اسلوب و دلالت ، حصر را مى رساند يعنى بدون استثنا و بى ترديد چنين است كه همواره و هميشه طبقات اشراف و سرمايه دار با پيامبران درگير مى شدند و مانع دعوت حق مى گشتند؛ ليكن توده هاى مردم كه نوعا مستضعف و محروم بودند و آنها كه (بازيگران اصلى نمايشنامه سياسى
جهانند)(9) و چرخ تحولات و دگرگونيهاى اجتماعى را با بازوان توانمند خويش مى چرخانند، و با جان و خون خويش از ارزشها دفاع مى كنند،(10) با آغوش باز و ميل و رضايت به اسلام روى آوردند و آن را با تمام هستى پذيرفتند. بنابراين ، چگونگى تعاليم اسلامى ، مردمان را به اسلام جذب كرد: تعاليمى كه انسانهاى آزاده و حقيقت جو و عدالت خواه را به سوى خويش فرا مى خواند تعاليمى از اين دست :
3- نمونه هايى از تعاليم آسمانى 
1- پيامبر(ص ):
قال ابوذر: رايت سلمان و بلال يقبلان الى النبى (ص )اذا انكب سلمان على قدم رسول الله (ص )يقبلها، فزجره النبى عن ذالك ، ثم قال له : (يا سلمان ! لا تصنع بى ما اصنع الا عاجم بملوكها. انا عبد من عبيدالله ، اكل مما يا كل العبد، واقعد كما يقعد العبد(11) . ابوذر گويد: سلمان و بلال را ديدم كه به جانب پيامبر پيش مى آمدند، چون به او رسيدند سلمان خود را بر پاى پيامبر انداخت و به بوسيدن آن پرداخت . پيغمبر او را از اين كار به سختى بازداشت ، سپس به او گفت : (اى سلمان ! نسبت به من چنان مكن كه عجمان با شاهان خود مى كنند. من بنده اى از بندگان خدايم ، چنان مى خورم كه بنده مى خورد، و چنان مى نشينم كه بنده مى نشيند.
2- پيامبر(ص ):
لما قسم رسول الله (ص ) غنائم بدر، قال سعدابن ابى وقاص : يا رسول الله ! اتعطى فارس القوم الذى يحميم مثل ما تعطى الضعيف ؟ فقال النبى (ص ): ثكلتك امك ! و هل تنصرون الا بضعفائكم ؟(12) . هنگامى مه پيامبر غنيمت هاى جنگ بدر را تقسيم مى كرد، سعد ابن ابى وقاص ‍ گفت : اى پيامبر خدا! آيا به سواران كه نگاهبانان مردمند به اندازه ناتوانان سهم مى دهى ؟ پيامبر گفت : (مادرت به عزايت بنشيند!آيا شما جز به بركت ناتوانان پيروز مى شويد؟).
3- پيامبر(ص ):
در تفسير اين آيه : ( واصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوه والعشى (13) . خويشتن را به همراهى با كسانى شكيبا ساز، كه صبح و شام پروردگار خويش را مى خوانند...) آمده است :
( ان المؤ لفه قلوبهم جاؤ وا الى رسول الله (ص ):... فقالو: يا رسول الله ! ان جلست فى صدر المجلس و نحيت عنا هولاء و روائح صنايهم - و كانت عليهم جباب الصوف - جلسنا نحن اليك و اخذنا عنك ، فما بمنعنا من الدخول عليك الا هولاء. فلما نزلت الايه ، قال النبى (ص ) يلتمسهم فاصابهم فى مؤ خر المسجد، يذكرون الله ، فقال : (الحمد الله الذى لم يمتنى حتى امرنى ان اصبر نفسى مع رجال من امتى ، معكم المحيا و معكم الممات (14) .كسانى از قريش كه پيامبر(ص ) از آنان (به منظور تمايل يافتن به اسلام ) دلجويى مى كرد(مؤ لفه قلوب )، نزد او آمدند... گفتند: اى پيامبر خدا! اگر در صدر مجلس بنشينى و اين بينوايان و گند ايشان را از ما دور كنى - و آن بينوايان جبه هايى پشمين (و ژنده )بر تن داشتند- ما در كنار تو خواهيم نشست ، و به سخنان بو گوش فرا خواهيم داد، هيچ چيز جز اينان مانع در آمدن ما نيست . پس چون آيه ياد شده نازل شد، پيامبر(ص ) برخاست و به جستجوى ايشان (يعنى آن بينوايان و مستضعفان ) بر آمد، و در پايين مسجد به ايشان رسيد، كه ذكر خدا مى كردند، چون آنان را ديد گفت : سپاس خداى را كه مرا از جهان نبرد تا آنكه فرمان داد كه خويشتن را به نشستن با مردانى از امتم شكيبا سازم (و عادت دهم )، زيستن من با شما است ، و مردن با شما خواهد بود).
4- امام على (ع ):
خطب اميرالمؤ منين (ع ) فحمدالله و اثنى عليه ثم قال : ايها الناس ان آدم لم يلد عبدا و لا امه و ان الناس كلهم احرار و لكن الله خول بعضكم بعضا... الا و قد حضر شى ء و نحن مسوون فيه بين الاسود والاحمر... فاعطى كل واحد ثلاثه دنانير و اعطى رجلا من الانصار ثلاثه دنانير و جاء بعد غلام اسود، فاعطاه ثلاثه دنانير. فقال الانصارى : يا اميرالمؤ منين هذا غلام اعتقته بالامس تجعلنى و اياه سواء؟ فقال (ع ): (انى نظرت فى كتاب الله فلم اجد لولد اسماعيل على ولد اسحاق فضلا(15) امام على (ع ) در يك سخنرانى عمومى گفت : (اى مردمان از آدم كسى برده يا كنيز بدنيا نياورده همگى آزادند و ليكن خداوند پاره اى از شما را بيش از پاره ديگر نعمت بخشيد... توجه كنيد اكنون چيزى رسيده است و به مساوات تقسيم خواهيم كرد)... (آنگاه شروع كرد به تقسيم ) و به هر يك سه دينار ميداد و به مردى از انصار سه دينار داد، سپس غلام سياهى آمد و به او نيز سه دينار داد.
مرد انصارى گفت : يا اميرالمؤ منين اين برده يى بود كه ديروز آزادش كردم من و او را مساوى قرار دادى ! فرمود: (من در كتاب خدا نظر كردم ، براى فرزندان اسحاق برترى نيافتم ).
5- امام على (ع ):
الذليل عندى عزيز حتى اخذ الحق له والقوى عندى ضعيف حتى اخذ الحق منه (16) . ذلت رسيدگان در نزد من عزيزند تا حق آنان بر ايشان باز ستانم ، و قدرت يافتگان در نزد من ناتوانند تا حق (محرومان ) از حلقوم آنان بيرون كشم .
6- امام على (ع ):
... و لا تخالطونى بالمصانعه ، و لا تظنوا بى استثقالا ى حق قيل لى ، و لا التماس اعزام لنفسى ، فانه من استثقل الحق ان يقال له او العدل ان يعرض ‍ عليه مان العمل بهما اثقل عليه فلا تكفو عن مقاله بحق او مشوره بعدل ، فانى لست فى نفسى بفوق ام اخطى ء، ولا امن ذالك من فعلس الا ان يكفى الله من نفسى ما هو املك به منى ..(17). . با خوشامد گويى و چاپلوسى با من آميزش مكنيد؛ و گمان مبريد كه سخن حقى كه به من گفته شود بر من سنگينى مى كند، يا اينكه من خواستار آنم كه همواره مرا بزرگ شماريد، زيرا آن كس كه حقى كه به او گفته مى شود يا عدلى كه بر وى عرضه مى گردد بر او گران آيد، عمل به آن حق و عدل ، بر او گرانتر و سنگينتر خواهد بود. پس ‍ از حق گويى و رايزنى عادلانه خوددارى نكنيد. من به خودى خود برتر از نيستم كه خطا كنم ، و از آن ايمن نيستم كه چنين نباشم ، مگر آنكه خدا، كه بر نفس من بيش از من تسلط دارد، مرا از خطا مصون بدارد... .(18)
7- امام على (ع ):
و جاء على حتى مر بالانبار،فاستقبله بنوخشوشك ، دهاقنتها... فلما استقبلوه نزلوا، ثم جاووا يشتدون معه ، قال : (ما هذه الدواب التى معكم ؟ و ما اردتم بهذا الذى صنعتم ؟) قالوا: اما هذا الذى صنعنا فهو خلق منا نعظم به الامراء، و اما هذا البراذيم فهديه لك . و فد صنعنا لك و للمسلمين طعاما و هياءنا لدوابكم علقا كثيرا. قال : (اما هذا الذى زعمتم انه منكم خلق ، تعظمون به الامراء، فو الله ما بنتفع بهذا الامراء، و انكم لتشقون به على انفسكم و ابدانكم ، فلا تعودواله ! و اما دوابكم هذه ، فان احببتم ان ناخذها منكم فنحسبها من خراجكم ، اخذناها منكم . و اما طعامكم الذى صنعتم لنا، فانه نكره ان ناءكل من اموالكم شيئا الا بثمن ). قالو: يا اميرالمؤ منين ! فان لنا من العرب موالى و معارف ، فتمنعا ان نهدى لهم ، و تمنعهم ان يقبلوا منا؟ قال :(كل العرب لكم موال ، و ليس ينبغى لاحد من المسلمين ان يقبل هديتكم ، و ان غصبكم احد فاءعلمونا...(19) . هنگامى كه على از شهر انبار مى گذشت ، بنوخشنوشك كه بزرگان آن شهر بودند از او پيشباز كردند و در برابر او پياده شدند و در ركاب او دويدند. و جون از ايشان پرسيدند كه اين استرها چيست ، و اين چه كار است كه مى كنيد؟ گفتند: اين را براى تو هديه آورده ايم . و براى شما و مسلمانان خوراكى آماده ساخته و براى مركبهايتان عوفه فراوان حاضر كرده ايم . على گفت : (اما آنكه خيال مى كنيد رسمى است ميان شما براى بزرگداشت اميران ، به خداى سوگند مه اين كار براى اميران سودى ندارد، و براى شما رنج و خستگى دارد، ديگر باره چنين مكنيد! اما چار پايان شما را، اگر دوست داريد، به عنوان بخشى از خراج (نه هديه ) از شما مى پذيريم .و اما درباره خوراكى كه براى ما فراهم آورده ايد، بايد بگويم مه دوست نداريم بدون پرداختن بها چيرى از اموال شما بخوريم ). گفتند: اى اميرالمؤ منان ! ما آنرا ارزيابى مى كنيم و سپس بهاى آنرا مى پذيريم . گفت : (در آن صورت چنانكه هست قيمتگذارى نمى كنيد، ما به خوراك ديگرى اكتفا مى كنيم ). گفتند: اى اميرالمؤ منان ! ما در ميان اعراب دوستان و آشنايانى داريم ، آيا ما را از آن باز مى دارى كه به ايشان چيزى هديه دهيم ، و آنان را از پذيرفتن هديه از ما منع مى كنى ؟ گفت : (همه اعراب دوستان شمايند، و بر هيچ يك از مسلمانان روا نيست كه هديه شما را بپذيرد، و اگر كسى چيزى به زور از شما گرفت ما را آگاه سازيد...).
8- امام على (ع ):
فوالله ما انا و اجيرى هذا الا بمنزله واحده . و اومى بيده الى الاجير(20) .به خدا سوگند كه من و اين مزدورم سهمى برابر داريم ، و با دست اشاره به مزدور كرد.
9- امام على (ع ):
ان الله تعالى فرض على ائمه العدل (حق )، ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس ، كيلا يتبيغ بالفقير فقره (21) . خداوند متعال بر امامان راستين واجب كرده است كه زندگى خود را با ضعيف ترين مردمان هم سطح سازند، تا فقر فقير او را از جا به در نبرد.
10- امام رضا(ع ):
فدعا يوما بمائده له ، فجمه عليها مواليه من السودان م غيرهم . فقلت : جعلت فداك ! لو عزلت لهؤ لاء مائده ؟ فقال : مه ان الرب - تبارك و تعالى - واحده و الام واحده ، و الاب واحده ، والجزاء بالاعمال (22) . عبد الله بن صلب گويد: مردى از مردم بلخ گفت : در سفر امام رضا(ع ) به خراسان با او همراه بودم ؛ روزى گفت تا سفره انداختند، و غلامان سياه و غير سياه خود را به سر سفره دعوت كرد. به او گفتم : فدايت شوم ، آيا بهتر نيست كه اينان بر سر سفره اى جداگانه بنشينند؟ گفت : خاموش ! كه پروردگار همه يكى است ، و مادر يكى ، و پدر يكى ، و پاداش به اعمال است .
اينها نمونه هاى بسيار اندكى بود از ارزشها و معيارهايى كه اسلام به جامعه انسانى داد، و اصول و تعاليمى بود كه رهبران اسلام آموزش دادند، و تنها در سخن و وعده هاى زمامداران ظاهر نگشت ، بلكه در عمل و رفتار پيامبر تحقق يافت و در دوران حكومت علوى ، آرمانى ترين شكل اين ارزشها و معيارها در عينيت زندگى تحقق پذيرفت .
اين تعاليم و اين ايدئولوژيك بود كه پس از تفكر طبقاتى و ضد انسانى ساسانى و تحميلها و خود كامگى هاى حاكمان پيش از اسلام ، توده ها را به اسلام جذب كرد.
4- گرايش به تشيع 
آموزشهاى قرآنى و آزادى و برادرى اسلامى و اصول عدالت و قسطى را كه از سخن پيامبر شنيده و از مكتب او فرا گرفته بودند، تجسم عينى آن را در مكتب امام على (ع ) يافتند و تداوم آنرا نيز در گفتار و كردار آن امام بزرگ مشاهده كردند؛ و نگريستند كه امام على (ع ) چگونه عدالت را در كوچك و بزرگ افراد، و ريز و درشت اشياء، با ژرف نگرى و باريك بينى روان ساخت و افسانه برترى طبقاتى و تبعيض نژادى را پا نهاد. و ميان عرب و غير عرب فرق نگذاشت و با تمام وجود به رعايت عدالت و مساوات بپاخاست . اينها بود مه ايرانيان از آغاز به مكتب علوى گراييدند و به علويان پيوستند. و اين واقعيتها بود كه روشن انديشان را واداشت ، كه نه تنها على را پيشواى خود بدانند بلكه به او عشق بورزند، او را بزرگ دارند و بزرگ ، آنگونه كه انسانها هماهنگ شوند و انسانى را بزرگ دارند، براى انسانيت ، براى حق ... براى حقيقت جاودان ... براى آن فروغ مطلق و بى انتهايى كه از مرزهاى انديشه مى گذرد.
آنان كه به درستى شناختند كه بايد به فكر انسان باشند، آنان كه فهميدند كه بايد صخره مانند تكيه گاه پيكره يى واقع شوند كه در پرتو شخصيتش ‍ كوچكترين پديده حقوقى پايمال نگردد، و تعليماتش زندگى سازد، و زندگيهاى مرگ گونه را خراب كند، آنان دانستند كه بايد بكوشند تا يك روز، در يك اجتماع ، يك طفل يتيم ، حتى از يك حق خود هم محروم نماند، و آنانكه به انسان و ارزش انسان ايمان آورده اند رفتند كه على را يارى كنند و طنين تكان دهنده اين نداى حماسى را همه جا برسانند و همراه نور خورشيد بهر كرانه اش بريزند.
اين حقيقتها بود كه عشقى خون فرجام و محبتى دامنگير آفريد و...(23) .
5- پاسدارى و قدرشناسى  
ايرانيان حيات نوين اسلامى را قدر شناختند، و ارمغانها و ره آوردهاى اسلامى را پاس داشتند، و شكر نعمت بزرگ هدايت الهى را به جاى آوردند، و در راه آن ، به فداكاريهاى بزرگ دست يازيدند و براى نشر آن سرمايه گذارى فراوانى كردند، و به رهبران آن ارادتى بزرگ در راه اسلام و عشق سوزان ايرانيان به پيامبر و خاندان او است .
در سفينه البحار، ماده ولى ولى مى نويسد: على (ع ) در يك روز جمعه بر روى يك منبر آجرى خطبه اى مى خواند، اشعث بن قيس متدى كه از سرداران معروف عرب بود آمد و گفت : يا اميرالمؤ منين ! اين سرخرويان (يعنى ايرانيان ) جلو روى تو بر ما غلبه كرده اند و تو جلو اينها را نمى گيرى ، سپس در حالى كه خشم گرفته بود گفت امروز من نشان خواهم داد كه عرب چكاره است .
على (ع ) فرمود: اين شكم گنده ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت مى كنند، و آنها(موالى و ايرانيان ) روزهاى گرم به خاطر خدا فعاليت مى كنند و آنگاه از من مى خواهند كه آنها را طرد كنم تا از ستمكاران باشم .قسم بخدا كه دانه را شكافت و آدمى را آفريد كه از رسول خدا شنيدم كه فرمود: بخدا همچنانكه در ابتدا شما ايرانيان را بخاطر اسلام با شمشير خواهيد زد، بعد ايرانيان شما را به خاطر اسلام خواهند زد.(24)
فداكارى و عشق بى شائبه ايرانيان به اصالتهاى اسلامى كه در مكتب على (ع ) تجلى يافته بود، و ارادات آنان به علويان و خانه امنى براى آنان بدل ساخت و آنان را براى گسترش مكتب خود، و رهايى از اختناق حكومتهاى اموى و عباسى ، بدين ديار جذب كرد، آنان آمدند و در شهرها و آباديهاى مختلف اين سرزمين اقامت گزيدند، و به نشر مكتب علوى پرداختند، و امتى حماسه خو و با فرهنگ تربيت كردند كه آثار آن ، در همه دوره هاى تاريخ پس از اسلام ، آشكار بوده و هست ، و اكنون پس از گذشت چهارده قرن ، وفادارترين ملتها و امتها به اسلام همين مردمند، ايرانيانند.
پيامبر(ص ) و امامان (ع )، بارها لياقت و صميميت ايرانيان را ستوده اند و به صلابت ايمانى و تكامل علمى آنان اشاره كرده اند- چنانچه نمونه اى اندك از آن در آغاز ياد شد- و فداكاريهاى آنان را ارج نهاده اند، و در برابر بسيارى از كوته نظران كه قرن هى پس از دعوت اسلامى ، به برترى نژادى مى انديشيدند و براى مسلمانان غير عرب ارزشى قائل نبودند، ايستادند و به شخصيت ايرانيان احترام گزاردند و حتى به زبان آنان نيز گهگاه سخن گفتند:
امام صادق (ع ):
دخل اليه قوم من اهل خراسان ، فقاللهم ابتداء: من جميع مالا يحرسه ، عذبه الله على مقدار فقالوا بالفارسيه : لانفهم بالعربيه . فقال لهم : هر كه درم اندوزد، جزايش دوزخ باشد(25). هنگامى كه گروهى از مردم خراسان نزد امام رفتند. امام آغازگر سخن شد و گفت : آنكس كه مالى گرد آورد و آنرا نگهدارى كند، (و به نيازمندان ندهد)، خداى او را به مقدار آن كيفر كند. ساسانيان به فارسى گفتند: عربى نمى دانيم . امام به فارسى پاسخ داد: هر كه درم اندوزد جزايش دوزخ باشد(26).
بخش دوم : حضرت معصومه (ع ) و هجرت به قم 
در آغاز اين بخش ، دو موضوع را يادآورى مى شويم
اء- (قم ) و پيشينه درخشان 
قم ، از روزگاران پيشين ، در گرايش به اسلام و عشق به رهبران آن ، و پيوندهاى گسست ناپذير با تشييع ، پيشگام بوده است ،(27) و در دامان خود، عالمان ، و محدثان ، اسلام شناسان و دين باورانى بزرگ و با فرهنگ تربيت كرده است ، و اين شهر به نام مركز چنين انديشه ها و باورها شناخته شده است . قم ، از روزگاران كهن ، مركز كهم علوم اسلامى چون حديث و فقه و تفسير و ديگر مسايل گشت و به صورت مدرسه اى از تعاليم اسلام و مكتب علوى در آمد؛ حتى در دوران اختناق خلفاى اموى و عباسى ، انسانهاى بر جسته اى از شهرهاى مختلف ايران ، بويژه قم ، به حضور امامان شتافتند و آموزشها ديدند و به نشر آنها در آباديها و شهرهاى خود پرداختند. از اين شهر محدثان و عالمان بزرگى برخاستند كه كتابها و تاءليفات ارزشمندى به عالم اسلام عرضه كردند. همچنين بسيارى از شاگردان امامان ، از قم بودند. شاگردانى بلند پايه و روايتگران بزرگى كه از امامان ، احاديث فراوانى روايت كردند،(28) و نام قم را با علم و دانش قرين ساختند. از اينرو از قم همواره در زبان امامان به نيكى ياد شده و مورد ستايش قرار گرفته است :
1- امام على (ع ):
سلام الله على اهل قم و رحمه الله على اهل قم ... هم اهل ركوع و خشوع و سجود و قيام و صيام . هم الفقهاء العلماء الفقهاء. هم اهل الدين والولايه و حسن العياده صلوات الله عليهم و. رحمه الله و بركاته (29) . سلام خدا بر مردم قم ... آنان اهل ركوع و سجود و خشوع و نماز و روزه اند. آنان فقيهان ، عالمان ، و هوشمندانند. آنان ديندار و دوستدار خاندان پيامبر(ص ) و اهل عبادتهاى شايسته اند. درود خدا و رحمت و بركات او بر آنان باد.
2- امام صادق (ع ):
اذا اصابتكم بليه و عناد فعليكم بقم ، فانه ماءوى الفاطميين و...(30) . آنگاه كه به شما بلا و دشوارى در رسيد، به قم روى آورديد كه قم جايگاه امن فرزندان فاطمه (ع ) و آسايشگاه مؤ منان است و... .
3- امام صادق (ع ):
ستخلو الموفه من المؤ منين و باءزرعنها العلم كما تاءزرالحيه فى حجرها، ثم يظهر العلم ببلده يقال لها قم ، و تصير معدنا للعلم والفضل حتى لايبقى فى الارض مستضعف فى الديم حتى المخدرات فى الحجال ، و ذلك عند قرب ظهور قائمنا،... ففيض العلم منه الى سائر البلاد فى المشرق و المغرب ، فيتم حجه الله على الخلق حتى لا يبقى احد على الارض لم يبلغ اليه الدين و العلم ، ثم يظهر القائم (ع )...(31) . در آينده اى نه چندان دور، مؤ منى در كوفه (نجف ) نمى ماند و علم خود را از آنجا- چنان مار كه به سوراخ خود رود- جمع مى كند و دور مى شود. سپس دانش در شهر قم آشكار مى گردد، و آن شهر كانون علم و فضل مى شود بگونه اى كه نا آگاهى در دين باقى نمى ماند، حتى زنان خانه دار به دانش دين دست مى يابند. و اين امور در نزديكيهاى ظهور قائم ما(ع ) صورت مى گيرد... از اين شهر، دانش به ديگر آباديهاى جهان در غرب و شرق ، سرازير مى گردد و(در پرتو توانايى ) حجت خدا بر خلق تمام مى شود، بدانگونه كه كسى نمى ماند كه دين و دانش به او نرسيده باشد و سپس قائم (ع ) ظهور مى كند.
4- امام رضا(ع ):
ان للجنه ثمانيه ابواب و لا قم واحد منها، فطوبى لهم ، ثم طوبى لهم (32) . بهشت را هشت در است و يكى از آن درها از آن مردم قم است . خوشا آنان ، خوشا آنان و خوشا حالشان .
از اين رو قم را مى توان خانه امن علويان و آرامگاه سادات و امامزادگان ناميد، و آرامگاههاى فراوان ايشان و عالمان و محدثان در اين سامان بيانگر واقعيت است كه چگونه اين شهر، دژ محكمى براى ايشان و پايگاه براى چنين انديشه هايى بوده است ، و فرهنگ اين سرزمين بر اصول تفكر اسلامى و مكتب علوى پايه ريزى شده و خاك آن با ابدان مطهر امامزادگان و محدثان و عالمان عجين شده است .
ب - امام رضا(ع )به سوى ايران 
ذر همان اوضاع و شرايطى مه روز به روز فاصله حكومتهاى اموى و عباسى از حقيقت اسلام بيشتر مى گشت و عدالت و مساوات اسلامى كنار گذاشته مى شد، و تعاليم مستضعف گراى آن بيشتر فراموش مى گرديد، و حاكمان روش عملى تساوى حاكم و خليفه با ضعيف ترين مردم را كه از تعاليم اسلامى و شيوه پيامبر(ص ) و امام على (ع ) بود- زير پا مى گذاشت و فاصله هيئت حاكمه و اطرافيان و گردانندگان آن از مردم ، روز به روز بيشتر مى شد، و محروميت و فقر و بيداد ميان توده ها بيشتر گسترش مى يافت ، اقبال مردم به اصول و معيارهاى اصيل اسلامى فزونى مى يافت و توجه آنان به امامان تشيع و و مكتب علوى همگانى تر مى شد و قيامها و شورشهايى در جهت بازگشت به اسلام محمدى و علوى و ستيز با اسلام اموى و عباسى پديد مى آمد. خلفاى اموى و عباسى - و بويژه عباسى - با چنين نفوذ معنوى و فرهنگى و آگاهى اجتماعى و سياسى روياروى بودند، و آنرا براى خود و خطرى بزرگ مى ديدند و هر كدام براى اين جريان عميق اجتماعى و مردمى چاره اى مى انديشيدند. هارون به تبعيد و زندانى كردن امام موسى بن جعفر(ع ) دست زد؛ تا از نشر افكار اصيل اسلامى جلوگيرى كند و از خطر واژگونى نظامش بكاهد؛ ماءمون سياست زيركانه ديگرى بكار برد و آن اعطاى ولايت عهدى به امام رضا(ع ) بود، براى اينكه از نزديك بتوان آن امام محبوب مردم را زير نظر داشته باشد اين بود كه حضرت رضا(ع ) را به خراسان آورده و تحت مراقبت قرار داد.
1 - هجرت حضرت معصومه (ع ) به ايران 
امام رضا(ع ) كه بزرگ خاندان پيامبر(ص ) در عصر خويش و امام شيعيان بود، هنگامى كه مدينه را ترك كرد و به ايران روى آورد برخى از علويان نيز چنين كردند، از آن جمله خواهر گرامى آن امام ، يعنى دخت والا گهر امام موسى بن جعفر(ع )، نيز به اين ديار روى آورد. و چنانچه از برخى روايات بر مى آيد: آن حضرت در دوران اختناق هارونى و زندانهاى طولانى پدر، و شرايط اجتماعى دشوار آن زمان ، و محدوديتهاى كوبنده اى كه براى علويان و امامزادگان بود؛ امكان اختيار همسر نيز نيافت . بى ترديد مى توان گفت كه آن بانوى بزرگ ، روحى ملهم و آينده نگر داشت و با توجه به آينده قم و محوريتى كه بعدها براى اين سرزمين پيش مى آيد- محوريتى كه آرامگاه ايشان مركز آن خواهد بود- بدين ديار روى آورد. در تاريخ به ثبت رسيده است (33) كه حضرت فاطمه معصومه (ع ) در ساوه بيمار شد. در اين هنگام از قم و فاصله آن از ساوه پرسيد و دستور داد او را به قم بياورند. و بدينگونه خود را به قم رسانيد و در اين سرزمين مدفون گشت . اين جريان به خوبى روشن مى كند كه آن بانوى الهى ، به آينده اسلام و موقعيت اين سرزمين توجه داشته است و خود را با شتاب بدين سرزمين رسانده و محوريت و مركزيت آن را با مدفن خود پايه ريزى كرده است .
2 - زنان بزرگ تاريخ 
حضرت فاطمه معصومه ، از جمله زنان بسيار نادرى است كه به معنى واقعى كلمه ، (تالى تلو) معصومند. يعنى از مقام ولايت عامه الهى كه ويژه چهارده تن مى باشد، و از زنان تنها حضرت فاطمه (ع ) داراى آن مقام است ، چون بگذاريم ، زنان نادرى ظرفيت آنرا داشتند كه بيشترين بخش از فروغ جاودان و نور الهى ولايت را دريافت كنند و به اين مقام بس رفيع برسند و خويش را در كمالات معنوى همسان و همانند معصومان بسازند، چون حضرت زينب (ع ) و حضرت فاطمه معصومه (ع ).
در تعاليم آسمانى ، بويژه قرآن ، از زنان بزرگ و كاملى سخن رفته است و خداوند خود، آنانرا ستوده است ، از جمله حضرت مريم ، حضرت آسيه و...
و در آياتى از قرآن ، حضرت فاطمه دختر گرامى پيامبر(ص ) منظور بوده است ، از آن جمله آيه تطهير و آيه مباهله و سوره هل اتى و... كه در كتب تفسير و حديث فرق اسلام ثبت شده است .
3- حضرت معصومه در سخن امامان 
حضرت معصومه (ع ) از نمونه زنان نادرى است كه جهان به خود ديده است ، قرب و منزلت خدايى اين بانوى بزرگ ، و روح عظيم و الهى او، در مورد امامان چنين توصيف شده است :
امام صادق (ع ):
الا ان قم حرمى و حرم من بعدى ... تقبض فيها بمراه هى من ولدى و اسمها فاطمه بنت موسى ، يدخل بشفاعتها شيعتى الجنه باجمعهم (34) . بدانيد مه قم حرم من و حرم فرزندانم پس از من است ، زنى از فرزندان من در اين شهر در مى گذرد، كه نام او فاطمه دختر موسى است . و همگى شيعه در روز قيامت به شفاعت او روانه بهشت مى شوند.
همچنين از رواياتى كه اهميت زيارت آن حضرت را ياد كرده است و براى آن اجر و پاداش بزرگ بيان داشته است ، گوشه اى از مقام والاى اين بانو آشكار مى گردد و امام صادق (ع ) پيش از آنكه اين فرزند گرانقدر متولد شود، از فضيلت زيارت و مدفن او سخن مى گويد و شيعه را به اهميت آن توجه مى دهد:
امام صادق (ع ):
... و ان لنا حرما و هو بلده قم ، ستدفن فيها امراءه من اولادى تسمى فاطمه ، فمن زارها و جبت له الجنه ...(35) . شهر قم ، حرم ماست و در آن زنى از فرزندان من مدفون مى شود، به نام فاطمه هر كس او را زيارت كند، بهشت براى او واجب شود... .
حضرت امام رضا(ع ) نيز اهميت زيارت حضرت معصومه (ع ) را بيان مى كنند، و شيعه را از اين كانون معنويت و سر چشمه فيض الهى آگاه مى سازند:
امام رضا(ع ):
يا سعد! عندكم لنا قبر؟ قلت : جعلت فداك قبر فاطمه بنت موسى (ع ). نعم . من زارها عارفا يحقها فله الجنه (36) . اى سعيد! در شهر شما ما آرامگاهى داريم ؟ گفتم : فدايت شوم ، قبر فاطمه دختر حضرت موسى (ع )؟. گفت (ع ): بلى ، هر كس آن بانو را با معرفت به حقش زيارت كند، سزاوار بهشت گردد... .
با اينكه امامزادگان بسيارى در اين سر زمين مدفونند، حتى در زير همين بقعه مطهر و در كنار حضرت معصومه (ع )، و همه مقامهاى ارجمندى دارند، ليكن امامان از اهميت و ثواب زيارت حضرت معصومه (ع ) سخن گفته اند، و اين بيانگر عظمت معنوى اين بانو است .
امام جواد(ع ):
من زار عمتى بقم وجبت له الجنه (37) . آنكس كه عمه ام را در شهر قم زيارت كند بهشت براى او واجب شود.
در آرامگاههاى امامزادگان ، بزرگان ، عالمان ، نوعا قرآن و فاتحه خواندن مرسوم است ؛ و در موارد بسيار نادرى است مه كه براى امامزاده اى زيارت نامه اى رسيده باشد. درباره حضرت معصومه (ع ) از برادر بزرگوارش ‍ حضرت امام رضا(ع ) زيارتنامه رسيده است . از اين رو مردمان ، حضرت معصومه (ع ) را چون ديگر امامان زيارت مى كنند و با او به گفتگو مى نشينند و از روح بزرگش استمداد مى طلبند؛ و اين خود والايى مقام و منزلت اين بانو را مى رساند.
4- سخن (محدث قمى ) 
محدث قمى مى گويد: (..و اما دختران حضرت موسى بن جعفر(ع )بر حسب آنچه به ما رسيده ، افضل آنها سيده جليله معظمه فاطمه بنت امام موسى (ع ) معروفه به حضرت معصومه (ع ) است كه مزار شريفش در بلده طيبه قم است كه داراى قبه عاليه و ضريح و صحنهاى متعدده و خدمه بسيار و موقوفاتست . و روشنى چشم اهل قم و ملاذ و معاذ عامه خلق است و در هر سال ، جماعات بسيار از بلاد بعيده شرح حال كنند و تعب سفر كشند به جهت درك فيوضات از زيارت آن معظمه سلام الله عليها...)(38)
(همچنين در كتاب : (سفينه البحار) آمده است :
افتخارات قم فراوان است ... از آن جمله است آرامگاه حضرت فاطمه (ع ) دختر موسى بن جعفر(ع ) و ثواب زيارت آن بانو، كه مطالب مربوط به آن را زير واژه (فطم ) آورده ام ...)(39)
در كتاب تاريخ قم نيز آمده است : (... محراب مزبور(40) در ميدان مير واقع است و اخيرا مسجد و مدرسه هم در آنجا ساخته اند و آن دو سوار(41)... محتمل است يكى پدر بزرگوارش موسى بن جعفر(ع ) و ديگرى برادر عاليقدرش حضرت رضا (ع ) بوده اند. و اين دلالت بر نهايت جلالت قدر آن مخدره دارد؛ زيرا كه امام است كه جز امام ديگرى او را دفن نمى نمايد.
همچنين ورود زيارتش از زبان امام و خبر دادن امام صادق (ع ) پيش از تولد پدر بزرگوارش ، به تولد آن مخدره و دفن او در زمين قم ، و شفعتش از چيزهايى استكه دلالت بر نهايت جلالت و عظمت آن بضعه احمدى مى نمايد. سلام الله عليها و على آبائها).
از امورى كه اهميت اين قبر مطهر را نزد خاندان پيامبر و امامان و امامزادگان روشن مى كند اينست كه براى بزرگداشت آن و شكوه ظاهرى آن نيز مى كوشيدند. از اين رو، حضرت زينب دختر امام جواد(ع )، قبه اى بر اين قبر بنا نهاد و اين بيانگر مقام والاى اين بانو، نزد سادات و علويان است . توجهات ولايتى و مددهاى غيبى اين بارگاه مطهر، نيز بهترين شاهد و بيانگر عظمت و مقام قرب حضرتش مى باشد. فيوضات ولايتى اين بانوى بزرگ ، مشهود همگان است ، و آن حضرت به (واسطه فى ) و(باب الحوائج )، شناخته شده است . سرعت اجابت دعا و عموميت آن نيز حاكى از قدرت و منزلت الهى و لطافت روحى ويژه ايشان است .
5- حوزه علميه (قم ) 
در پرتو توجهات و فيوضات حضرت فاطمه معصومه (ع )، علوم اسلامى در اين شهر رشد يافت و عالمان بزرگى در دامن معنويت اين بقعه مطهر تربيت شدند، و كم كم قم ، مركز حوزه هاى علميه در ايران و جهان شد. و اين بر عظمت شهر افزود.
در دوران ديكتاتورى و استبداد گذشته ، مرجع بزرگ حاج شيخ عبدالكريم حايرى يزدى ، حوزه علميه قم را تاءسيس كرد(42)، و در دوران آيه الله بروجردى رونق بسزايى يافت ، و در آغاز نهضت امام خمينى (خرداد42)، به اوج شكوهمندى رسيد، و با پيروزى انقلاب ، كه خاستگاه اصلى آن قم و حوزه علميه بود،. و در پرتو اشعه تابناك روح با عظمت حضرت معصومه (ع ) انجام گرفت ، به بزرگى و شهرتى جهانى دست يافت .
6- آثار حرمها و بقاع مطهر 
انسانهاى بزرگ ، در حياط و مرگ خويش مبداء آثار و صاحب بركات و حامل رسالتند؛ شخصيتهاى الهى چون امام على (ع )، امام حسين (ع )، امام رضا(ع )، حضرت زينب (ع ) و حضرت معصومه (ع ) چنانكه در حياتشان استوانه دين و پشتوانه حق و عدالت و فضيلت و معنويت و تقوى و عبادت است ؛ و چنانكه معنويت اين خاندان ، اسلام را از تحريفهاى اموى و عباسى نجات داد؛ قبورشان پى از حيات ظاهرى نيز، همين نقش را ايفا مى كند. حرم مشهد و قم و كربلا و ديگر مشاهد، در بقاى اسلام و قرآن ، در برابر حاكمان ستمگر تاريخ و در يورشهاى پياپى فرهنگهاى بيگانه ، بويژه فرهنگ ويرانگر و ضد انسانى غرب ، نقش محورى و اصولى داشته است . بى جهت نيست كه خلفاى عباسى بارگاه امام حسين (ع ) را ويران كردند. اگر آن مركز تاءثيرى در نسل و جامعه نمى توانست داشته باشد و حامل رسالت و پيامى نبود و تنها خشت و گل و طلا و نقره اى برهم هشته و بى زيان بود، چه نياز به ويران كردن داشت ؟ از اينرو، همواره دژخيمان تاريخ از آرامگاههاى امامان و شهيدان بيم داشته اند، چونان كه از خودشان .
قبه مطهر حضرت معصومه نيز، چون ديگر مشاهد مشرفه ، پشتوانه ارزشهاى اسلام و تشيع و فرهنگ قرآن است ؛ و ايران در پناه اين بقعه ها، از حوادث دوران ، جان سالمى بدر برده است و به گفته علامه اقبال پاكستانى :
(اين چنين حشر از عنايات خدايت )
(پارس باقى رومه الكبرى كجاست )
بقاى ايرانيت ايرانى نيز، در پرتو اين معنويتها امكان پذير شد و ايران در طول اعصار و قرون حادثه خيز تاريخ باقى ماند.
اين بقعه و ديگر بقعه هاى متبرك ، تجسم آرمانهاى اسلامى و پشتوانه معيارهاى تشيع علوى و ارزشهاى والاى انسانى است ؛ زيرا كه اين بقعه ها نه تنها زيارتگاه است ؛بلكه آموزشگاه بزرگى براى مشتاقان و زائران است . هر زائرى كه با معرفت و شناخت مقام صاحب اين مرقد و اهداف او به زيارت برود، از صاحب قبر الهام مى برد و اصول و تعاليم مكتب را به ياد مى آورد. و هر زيارت و سلام او سرشار از اين آموزشها و الهامها است ، بگونه اى كه كژى ها و كاستى هاى مادى و معنوى خويش را هموار مى كند، و از خوييها و خصلتها و اعمال و رفتارى كه ناخوشايند امامان و امامزادگان است ، دورى مى گزيند، و در بهبود اخلاق و رفتار و روابط اجتماعى خويش ‍ مى كوشد و تلاش مى كند تا با امامان و اولياى الهى خود، همسانى و همسويى پيدا كند و راه آنان را بپيمايد و مى كوشد آنان را كه مى داند حاضر و ناظر اعمال و رفتار اويند و سخن او را مى شنوند و باطن و درون او را مى نگرد، از خود خشنود كند و شايسته قرب و جوار دنيوى و اخروى آنان گردد.
اينگونه الهامها و آموزشها و درك و دريافتها كه هر زائر معتقدى - خود آگاه يا نا خود آگاه - به هنگام زيارت دارد، خاستگاه تحولات انسانى و اجتماعى عميقى است كه در درون آدمى پديد مى آيد و با بررسى هاى ژرف روانشناسى و جامعه شناسى وجود و حضور آنها آشكار مى گردد، چنانكه متخلصان گفته اند:
(مطالعات انسان شناسى و روانشناسى ، نشان مى دهد كه غالبا محركهاى غير مادى و نتايج حاصله از آنها در كليه اجتماعات بشرى ، از پايه هاى اساسى بشمار مى روند.و اين عوامل غير مادى به هر كيفيت ، يعنى هر اندازه خوب يا بد كم يا زياد، در زندگى جامعه اى نمايش داده شود، توجه بارزى در درجه احساس افراد آن جامعه نسبت به زندگانى كه دارند، تاءثير مى بخشد)(43). از اينرو، آنانكه به زيارت مشاهد امامان اهتمام مى ورزند و با آداب زيارت در اين بقاع متبرك حاضر مى شوند و با شناخت و معرفت زيارت مى كنند، از روابط انسانى عميق ترى برخوردارند و رفتار و كردارشان حساب شده تر و انسانى تر است ؛ اگر كارگر است در كارخانه درست كار مى كند، اگر كار فرما است در، حق كارگر را استثمار نمى كند، اگر فروشنده است گران نمى فروشد، اگر تولد كننده است احتكار نمى كند، اگر سرباز است به راستى سرباخته است ، اگر عالم و طلبه است زهد پيشه كند. و بدينسان ديگر ارزشها و اصولى كه با الهام از زيارت پاكان ، تا ژرفاى دل انسانها نفوذ مى كند و در روان آنان جايگزين مى گردد.
از ديگر آثار بقعه هاى مطهر اولياى الهى ، آرامش و اطمينانى استكه به مردمان مى بخشد، و انسان عصر ما را كه انسان مضطرب ناميده شده است ، و پيوسته دست بگريبان با پديده هايى چون ترديد، ناكامى ، تشويش ، ترس ‍ و ناسازگارى با محيط و زندگى ماشينى و فقر و محروميت و جنگ و شبكه هاى پيچيده نظامهاى سرمايه دارى و... است و هر روز شاهد كاهشها، فرسايشها و ريزشها است و نمى توان از اضطراب در امان بماند، آرام مى كند. هنگامى كه انسان از زخمهاى زندگى و از دردهاى هود و مشكلات فراوان اجتماعى رنج مى برد، يك نوع كشش و نياز الزام آور او را وا مى دارد مه فشارها و فريادهاى درون را از راهى خارج و به نحوى باز گو كند. اين انسانها در پرتو دعا و نيايش و گفتگو با پاكان و مقربان درگاه الهى و استمداد از ارواح پاكشان ، نيرو مى گيرند و نابسامانى را بر خود هموار مى كنند، اضطرابها، نگرانيها، ترس و بيمها و ياءسها را از درون خويش مى زدايند واز خستگى ها و فشارهاى وارد بر روان خويش مى كاهند و آمادگى ادامه زندگى با شادابى و استوارى در راه هدف را مى يابند، و مطمئن و آرام به راه خويش ادامه مى دهند.
همچنين بقاع متبرك ، در يكپارچگى و استوارى پيوندهاى اجتماعى و مردمى تاءثيرى ژرف دارد؛ زيرا كه اين بقعه ها ترسيمگر چهره مذهب و پشتوانه آئين الهى است و (تقريبا همگان بر اين عقيده اند كه يكى از كارهاى اساس مذهب آنست كه مانع از هم پاشيدگى و تضاد گردد، و اعضاى جامعه را در سيستم اجتماعى يك پارچه كند. در يك جامعه وسيع كه مذهبى يگانه دارد تقويت مذهب برابر است با تقويت تعادل موجود در شالوده اجتماعى )(44).
اكنون به راستى بايد گفت كه قم و مشهد و دو حرم مطهرى كه در آنها است مركز اصلى ايران و محور اصلى حركت جامعه ما و پشتوانه فرهنگ و دين و مليت ما و شالوده اجتماعى اين جامعه است .
آرى آنان كه بيش از همه در راه نجات انسانها سوختند، بيش همه روشنى بخش زندگيها هستند، كه درخشيدن بى سوختن ميسر نيست . زنان و مردان خانواده پيامبر(ص ) كه در دامن رنج زاده شدند و در آغوش غمهاى بزرگ انسان زيستند، و سر انجام هستى خويش را در راه آرمانشان نهادند. و شفق خونين را در دامن طبيعت پديد آوردند، خاستگاه عميق ترين و استوارترين آرمانها ارزشها و معيارها براى بشريت شدند. معنويت آنان بود كه اسلام را در عالم جاودانه كرد، و مسلمانان توانستند با هجوم دژخيمانه ارتشها و فرهنگهاى بيگانه ، دين و امت خود را حفظ كنند.