نگرشي به زيارت نامه حضرت فاطمه معصومه (س)

محسن رفيعي و معصومه شريفي

- ۲ -


بخش اوّل: بررسي سند زيارت نامه حضرت فاطمه معصومه عليها السلام

فصل اوّل : روايات واردشده در شأن حضرت فاطمه معصومه عليها السلام

الف) روايات حضرت امام صادق عليه السلام:

1. حسن بن محمد بن حسن قمي در كتاب «تاريخ قم» مي نويسد:

روي عدّة من أهل الريّ، أنّهم دخلوا علي أبي عبدالله عليه السلام و قالوا: نحن من أهل الريّ، فقال عليه السلام: »مَرْحباً بِاِخْوانِنا مِنْ أَهْلِ قُمَّ«؛ فقالوا: نحن من أهل الريّ؛ فأعادعليه السلام الكلامَ. قالوا ذلك مراراً؛ و أجابهم بمثل ما أجاب به أوّلاً؛ فقال: »إنَّ لله حَرَماً وَ هُوَ مَكَّةَ، وَ اِنَّ لِلّرَسُولِ صلي الله عليه وآله وسلم حَرَماً و هُوَ المَديِنَةَ، وَ اِنَّ لِأَمِيرِالمُؤمنينَ عليه السلام حَرَماً وَ هُوَ الكُوفَةِ، و اِنَّ لَنا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَةُ قُمَّ؛ وَ سِتُدفَنُ فيها امرَأَةٌ مِنْ أَولادي تُسَمّيَ فاطِمَةَ؛ فَمَنْ زَارَها وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّةُ«. قال الراويّ: وكان هذا الكلام منه عليه السلام قبل أن يولد الكاظم عليه السلام.(1)

عدّه اي از اهل روي روايت كرده اند كه خدمت امام صادق عليه السلام گفتند: ما از اهالي ري هستيم؛ آن حضرت «مرحبا به برادران ما از اهل قم». آنان گفتند: ما از مردم ري هستيم؛ امام صادق عليه السلام دگرباره كلامش را تكرار نمود، و آنان نيز همان پاسخ را دادند؛ و امام عليه السلام نيز همان سخن خويش را تكرار كرده، فرمود: «همانا خداوند را حَرَمي است و آن مكّه است؛ و رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم را حرمي است و آن مدينه است؛ و اميرالمؤمنين عليه السلام را حرمي است و آن كوفه است؛ و ما را نيز حرمي است و آن شهر قم است. به زودي، زني از فرزندان من كه فاطمه ناميده مي شود در آنجا دفن مي شود؛ هركس او را زيارت كند، بهشت بر او واجب مي شود.» راوي مي گويد: اين روايت از آن حضرت هنگامي صادر شده است كه هنوز (امام) كاظم عليه السلام متولد نشده بود.

2. حسن بن محمد بن حسن قمي در كتاب تاريخ قم، از امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه فرمود:

«إنَّ زِيارَتَها تَعْدِلُ الجَنَّةَ»(2)

3. نيز وي از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود:

تُقْبَضُ فيِها امْرَأَةٌ هِيَ مِنْ وُلْدي؛ وَاسْمُها فاطِمَةُ بِنْتِ مُوسي ، تَدْخُلُ بِشِفاعَتِها شِيعَتُنا الجَنَّةُ بِأَجْمَعِهِمْ.(3)

در قم، بانويي از فرزندان من كه نامش فاطمه دخت موسي است، رحلت مي كند؛ با شفاعت او همه شيعيان ما وارد بهشت مي شوند.

بررسي

با عنايت به بررسي هاي به عمل آمده در مي يابيم كه هرسه روايت ياد شده «مرسل» هستند؛ و راويانشان مشخص نيست. به جهت اين كه روايت اول و دوم را «حسن بن محمد بن حسن قمي» نقل نموده، مختصري از شرح حال وي، و ارزش كتابش را ارائه مي كنيم.

درباره حسن بن محمد بن حسن قمي گفته اند:

«حسن بن محمد بن حسن قمي از اكابر قدما و علماي اصحاب، و از معاصران شيخ صدوق بوده و از شيخ حسين بن علي بن بابويه - برادر شيخ صدوق - بلكه از وي نيز روايت نموده است.»(4)

وي اين كتاب را - كه نخستين و معتبرترين كتاب درباره تاريخ و جغرافياي قم است - در سال 378 ه .ق.، در 20 باب، به سفارش «صاحب بن عبّاد» نگاشته است. متأسّفانه متن عربي اين كتاب از بين رفته؛ و از ترجمه فارسي اش فقط 5 باب باقي مانده است. اين كتاب را حسن بن علي بن حسن بن عبدالملك قمي، در سال 865 ه .ق. به فارسي ترجمه كرده است.

در «مستدركات علم رجال الحديث» آمده است:

«لم يذكروه و هو مؤلف كتاب تاريخ قم. روي عن سعد بن عبدالله و غيره... و بالجملة أثبت اعتباره و صحّةالاعتماد عليه. روي عن الصدوق و أخيه».(5)

نيز در «خاتمة مستدرك الوسائل» به نقل از «رياض العلماء» آمده است:

واعلم أني رأيت نسخة من هذا التأتاريخ بالفارسيّة في بلدة قم، و هو كتاب كبير جيّد، كثير الفوائد، في مجلّدات، محتو علي عشرين باباً، و يظهر منه أنّ مؤلّفه بالعربيّة انّما هو الشيخ حسن بن محمّد المذكور و سمّاه كتاب قم، و قدكان في عهد الصاحب بن عبّاد، و ألّف هذ التأريخ له، و قد ذكر في كثيراً من أحواله و فضائله، ثمّ ترجمه الحسن بن عليّ بن الحسن بن عبدالملك القميّ بالفارسيّة، بأمر الخواجه فخرالدين ابراهيم بن الوزير الكبير الخواجه عماد الدين محمود بن الصاحب الخواجه شمس الدين محمد بن علي الصفي، في سنة ثمانمائة و خمسة و ستّين.

قلتُ: و يظهر من كتاب فضائل السادات، المسّمي بمنهاج الصفوي، تأليف السيّد العالم المتبحّر، الأمير سيّد أحمد الحسيني، سبط المحققّ الكركي، و ابن خاله المحققّ الداماد و صهره علي بنته، صاحب مصتصل الصفا في الردّ علي النصاري و غيره، أنّ لهذا الكتاب ترجمةً اُخري ينقل عنها. كما أنّه يظهره منه أنّ النسخة العربيژة كانت عنده.

و هذا الكتاب مشتمل علي عشيرين باباً، والذي وصل الينا منه ثمانية أبواب، و يظهر من فهرست أبوابه انّ فيه فوائد جميلة، خصوصاً: الباب الحادي عشر منه، والذي ذكر أنّه يذكر فيه واحداً و مأتين من اخبار قمّ، والباب الثاني عشرمنه، الّذي ذكر أنّه يذكر فيه أسامي علماء قمّ، و مصنّفاتهم و رواياتهم و هم مأتان و ستّة و ستّون؛ الي تأريخ التصنيف الذي كان في سنة ثمان و سبعين و ثلاثمائة.

و قد نقل عن أصل الكتاب ايضاً العالم الجليل، الآغا محمّد علي، ابن الأستاذ الأكبر البهبهاني في حواشي نقد الرجال كما وجدنا بخطّه الشريف.»(6)

علامه مجلسي قدس سره درباره او مي نويسد:

«و تأريخ بلدة قم معتبر لكن لم يتيسّر لنا اصل الكتاب و انّما وصل الينا ترجمته، و قد أخرجنا بعض أخباره في كتاب السماء و العالم.»(7)

در كتابهاي رجالي، نامي از حسن بن محمد بن حسن قمي وجود ندارد؛ به همين جهت، وي را اصطلاحاً «مجهول» مي دانند.

درباره متن روايات، بايد بيان كنيم كه نويسنده «تاريخ قم»، روايت نخست را با جمله «رَوَي عِدَّةٌ مِنْ أَهلِ رِيَّ»، نقل نموده است. هرچند علامه مجلسي مي نويسد كه حسن بن محمد بن حسن قمي اين دو روايت را با اسناد خودش بيان كرده، و نويسنده كتاب «تاريخ قم» را مورد وثوق بدانيم؛ اما به جهت اين كه سلسله سند روايت بيان نشده، اين روايت و دو روايت ديگر، مرسل - از نوع «مرفوع» - هستند.

نكته قابل ذكر اين است كه عدّه اي از اهل ري به محضر امام صادق عليه السلام شرفياب مي شوند، و به معرّفي خود مي پردازند؛ اما امام عليه السلام آنان را به سبب اين كه اهل قم هستند مورد تشويق و تكريم قرار مي دهد، پس از تكرار سخنشان، در تكريم قم و حضرت فاطمه معصومه عليها السلام سخن مي گويند. معلوم نيست چرا به وجود شريف عبدالعظيم حسني عليه السلام اشاره نكرده اند و چرا ميان سؤال و پاسخ، هماهنگي وجود ندارد. شايد آن حضرت خواسته اند اهميّت قم و گوهر نهفته در صدفش را بيان نمايند و شايد درباره ري نيز سخن گفته اند و در اين روايت نيامده است.

ب) روايت امام كاظم عليه السلام

در مقام علمي حضرت ستي فاطمه عليها السلام نقل مي كنند:

هنگامي كه پدر بزرگوارشان در زندان حاكمان ستم پيشه به سر مي برده، و مردم از وجود ايشان بي بهره بودند، استفتاءاتي را به محضر مبارك حضرت معصومه عليها السلام تقديم مي دارند؛ و ايشان پاسخ مي دهند. وقتي پاسخ ها را به محضر امام كاظم عليه السلام ارائه مي دارند، آن حضرت مي فرمايند: تمام پاسخ صحيح است و دخترش را به مدال «فداها أبوها» (پدرش فدايش باد)، مفتخر مي سازند.(8) با كاوشي كه در كتب اربعه حديث وشروح آنها(9) به عمل آمد، اين روايت يافت نشد. از جمله القاب آن حضرت، «محدّثه»(10) است كه حكايت از آگاهي اش از روايات اهل بيت عليهم السلام دارد. رواياتي را از آن حضرت نقل كرده اند كه به حديث «فاطميّات» معروف هستند. دليل اين نامگذاري اين است كه همه سلسله سند آنها از بني هاشم هستند و نامشان «فاطمه» است. اين گونه روايات را «مسلسل» نيز مي نامند.

ج) روايات حضرت امام رضاعليه السلام

1. محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قمي، معروف به «شيخ صدوق» از پدرش، و محمد بن موسي بن المتوكّل نقل مي كند كه گفتند: عليّ بن ابراهيم بن هاشم، از پدرش، براي ما روايت نمودند كه سعد بن سعد گفت:

از امام رضاعليه السلام درباره زيارت فاطمه - دختر حضرت موسي بن جعفرعليهما السلام - پرسيدم؛ آن حضرت فرمود: «هركه او را زيارت كند، بهشت پاداش اوست».

اصل روايت از اين قرار است:

حدّثنا أبي و محمد بن موسي بن المتوكّل رضي الله عنه، قالا: حدّثنا عليّ بن ابراهيم بن هاشم، عن ابيه، عن سعد بن سعد، قال: سألتُ أباالحسن الرضاعليه السلام عن زيارة فاطمة بنت موسي بن جعفرعليهما السلام، فقال: «مَنْ زارَها فَلَهُ الجَنَّةُ»(11)

همين روايت را «جعفر بن محمد بن قولويه قمي»، معروف به «ابن قولويه»، به نقل از شيخ صدوق، از علي بن ابراهيم بن هاشم، از پدرش، از سعد بن سعد، از امام رضاعليه السلام نقل كرده است.

اصل روايت اين گونه است:

«حدّثني عليّ بن الحسين بن موسي بن بابويه، عن علي بن ابراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن سعد بن سعد، عن ابي الحسن الرضاعليه السلام قال سألته عن زيارة فاطمة بنت موسي عليهما السلام، قال: «مَنْ زارَها فَلَهُ الجَنَّةُ».(12)

2. علامه مجلسي در «بحارالانوار» و «تحفةالزائر» مي نويسد: در برخي از كتب «زيارات» ديدم كه علي بن ابراهيم، از پدرش، از سعد، از علي بن موسي الرضاعليهما السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: «سعد، قبري از ما نزد شما هست»؛ عرض كردم: فدايت شوم، قبر فاطمه دخت (امام) موسي عليهما السلام را مي فرماييد؟ فرمود: «بله. هركس او را با شناخت كافي زيارت كند، بهشت پاداش اوست؛ هرگاه به قبرش نزديك شدي، بالاي سرش و رو به قبله بايست، و سي و چهار مرتبه تكبير، و سي و سه مرتبه تسبيح، و سي و سه مرتبه تحميد بگو؛ سپس بگو: السّلام علي آدم صفوة الله... و سلّم تسليماً يا ارحم الراحمين.»

اصل روايت از اين قرار است:

«رأيت في بعض كتب الزيارات، حدّث عليّ بن ابراهيم، عن أبيه، عن سعد، عن علي بن موسي الرضاعليهما السلام قال، قال: يا سَعْدُ! عِندَكُمْ لَنا قَبْرٌ؛ قلتُ جعلت فداك، قبر فاطمة بنت موسي عليهما السلام؛ قال؛ نَعَمْ، مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ الجَنَّةُ؛ فَاِذا أَتَيْتَ القَبْرَ فَقُمْ عِنْدَ رَأسِها مُستَقْبِلَ القِبْلَةِ وَ كَبِّرْ أَرْبَعاً وَ ثَلاثينَ تَكْبِيرَةً، وَ سَبَّحْ ثَلاثاً وَ ثَلاثينَ تَسْبِيحَةً، وَ أَحْمِدِاللهَ ثَلاثاً و ثَلاثينَ تَحْمِيدَةً؛ ثُمَّ قُلْ: السَّلامُ عَلَي آدَمَ صَفْوَةِاللهِ... وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ»(13)

3. از امام رضاعليه السلام نقل شده است كه فرمود:

«مَنْ زارَها المعصُومَةَ بِقُمَّ كَمَنْ زارَني »(14)

هركس معصومه را در قم زيارت كند، مانند كسي است كه مرا زيارت كرده است.

4. در كتاب «زبدة التصانيف» به نقل از امام رضاعليه السلام روايت شده كه فرمود:

«هركس نتواند به زيارت من بيايد، برادرم را در ري، يا خواهرم را در قم زيارت كند كه همان ثواب زيارت مرا در مي يابد.»(15)

بررسي

همچنان كه مشاهده گرديد، چهار روايت از امام رضاعليه السلام در شأن حضرت فاطمه معصومه عليها السلام وارد شده است. روايت نخست را شيخ صدوق با دو طريق از پدرش و محمد بن موسي بن المتوكل، از علي بن ابراهيم بن هاشم، از پدرش، از سعد بن سعد، از امام رضاعليه السلام روايت نموده است. علامه مجلسي در «تحفةالزائر»، ص 378، سند اين روايت را «حسن» مي داند.

روايت سوم و چهارم در كتب اربعه شيعه، و شروح آنها يافت نگرديدند. هردو روايت ياد شده، «مرسل» هستند. درباره روايت سوم بايد اظهار نمود كه واژه «معصومه» از برجسته ترين صفات حضرت ستّي فاطمه عليها السلام است كه رفته رفته، جانشين نام مباركش گرديده؛ و در بسياري از موارد، به جاي فاطمه معصوم به واژه «معصومه» - به تنهايي - بسنده مي شود. در صورت صحت سند اين روايت، تصريح چنين صفتي از سوي امام معصوم عليه السلام، حكايت از مرابت والاي معنوي و ملكوتي آن حضرت دارد.

درباره روايت دوم - كه موضوع اصلي مقاله است - چند سؤال مطرح است: كتابهاي زياراتي كه مجلسي از آنها روايت نموده كدامند؟ «سعد» كه روايت را از امام عليه السلام روايت نموده، كيست؟ آيا متن زيارت نيز از امام عليه السلام است؟ و سؤالاتي ديگر كه به ياري خداوند متعال در ادامه همين بخش، و بخش دوم به آنها خواهيم پرداخت. به جهت اينكه روايت نخست، تا حدودي همسنگ با روايت دوم است؛ و برخي از راويانشان در هردو روايت وجود دارند، شايسته ديديم به طور اجمال، به شرح حال سلسله سند اين روايات بپردازيم؛ با اين توضيح كه شرح حال عليّ بن ابراهيم، ابراهيم بن هاشم و سعد بن سعد را در فصل سوم - به تفصيل - خواهيم آورد.

1. ابوجعفر، محمد بن علي بن الحسين بن موسي بن بابويه قمي، معروف به «شيخ صدوق» (305 - 381 ه .ق.)

وي را «صدوق الطائفه» نيز مي نامند. همو صاحب كتاب پرارج «من لايحضره الفقيه» - يكي از كتب اربعه حديث -، و بيش از 300 كتاب ارزشمند ديگر است. همه رجاليون وي را ستوده اند. نجّاشي درباره اش مي نويسد:

«محمد بن علي بن الحسين بن موسي بن بابويه القميّ، ابوجعفر، نزيل الرّي، شيخنا و وجه الطائفة بخراسان، و كان ورد بغداد سنة خمس و خمسين و ثلاثمائة و سمع منه شيوخ الطائفة و هو حدث السنّ، و له كتب كثيرة...»(16)

علاّمه حلّي درباره اش مي نويسد:

«محمد بن علي بن الحسين بن موسي بن بابويه القميّ، ابوجعفر، نزيل الرّي، شيخنا و فقيهنا و وجه الطائفة بخراسان، ورد بغداد سنة خمس و خمسين و ثلاثمائة، و سمع منه شيوخ الطائفة و هود حدث السنّ، كان جليلاً حافظاً الاحاديث، بصيراً بالرجال، ناقلاً للاخبار، لم يرفي القميين مثله في حفظه و كره علمه، له ثلاثمائة مصنف ذكرناها في كتابنا الكبير، مات رضي الله عنه في الريّ سنة احدي و ثمانين و ثلاثمائة.»(17)

وي به طور مرسل از امام صادق عليه السلام، و پدرش و محمد بن حسن بن وليد و عبدالله و عبدالواحد بن محمد بن محمد بن عبدوس نيشابوري روايت كرده است. شيخ طوسي با يك طريق، و شيخ مفيد از او روايت نموده اند.(18)

2. ابوالحسن علي بن الحسين بن موسي بن بابويه قمي، معروف به: «ابن بابويه» و «صدوق اوّل» (... 329 ه .ق.) وي پدر «شيخ صدوق» است. او را فقيهي بزرگوار و محدّثي جليل القدر دانسته اند كه عصر امام حسن عسكرعليه السلام را درك كرده و نامه اي ارجمند از آن حضرت دريافت كرده است.(19)

«عليّ بن الحسين بن موسي بن بابويه القميّ، شيخ القميين في عصره و متقدّمهم، و فقيههم؛ كان قدم العراق و اجتمع مع أبي القاسم الحسين بن روح «رحمةالله» و سأله مسائل ثمّ كاتبه بعد ذلك علي يد علي بن جعفر بن الأسود يسأله أن يوصل له رقعة الي الصاحب(عجّ) و يسأله فيها الولد فكتب اليه قد دعونا الله لك بذلك و سترزق ولدين ذكرين خيّرين فولد له ابوجعفر و ابوعبدالله من أمّ ولد، و كان ابوعبدالله الحسين بن عبيدالله يقول سمعت أباجعفر يقول أنا ولدت بدعوة صاحب الأمرعليه السلام و يفتخر بذلك، له كتب، منها: كتاب التوحيد و...»(20)

علامه حلّي نيز ضمن بيان آنچه نجاشي آورده، در ادامه مي نويسد:

«و مات عليّ قدّس الله روحه سنة تسع و عشرين و ثلاثمائة، و هي السّنة التي تناثرت فيها النجوم. و قال جماعة من أصحابنا سمعنا أصحابنايقولون كنا عند أبي الحسن عليّ بن محمد السّميري و كيل الصاحب عليه السلام رحمةالله فقال رحم الله عليّ بن بابويه، فقيل له هو حيّ فقال أنّه رحمه الله مات في يومنا هذا، فكتب اليوم فجاء الخبر بأنّه مات فيه»(21)

3. محمد بن موسي بن متوكّل

علامه حلّي وي را توثيق نموده است.(22) شيخ طوسي او را جزو كساني كه از ائمه عليهم السلام روايت نكرده، برشمرده است.(23)

آيةالله العظمي خويي درباره اش مي نويسد:

«أقول: فد اكثر الصدوق الرواية عنه، و ذكره المشيخة في طرقة الي الكتب في ثمانين و اربعين مورداً فقد روي عن سعد بن عبدالله و عبدالله بن جعفر بن جامع الحميري، و عبدالله بن جعفرالحميري و علي بن ابراهيم و علي بن الحسين السعدآبادي، محمد بن أبي عبدالله الاسدي الكوفي، و محمد بن يحيي العطّار، و الظّاهر أنّه كان يعتمد عليه.»

سپس اين گونه ادامه مي دهد:

و ادّعي ابن طاووس في فلاح السائل: الفصل (19) في فضل صلاة الظهر و صفتها عند ذكر الرواية الواردة عن الصادق عليه السلام، أنّه ما أحبّ الله من عصاه: الاتقان علي وثاقته و قدمرّ ذلك في ابراهيم بن هاشم، فالنتيجة أنّ الرجل لاينبغي التوقّف في وثاقته.(24)

4. أبوالقاسم، جعفر بن محمد بن جعفر بن موسي بن مسرور بن قولويه قميّ، معروف به:«ابن قولويه» (... 369 ه.ق.)

وي نويسنده كتاب «كامل الزيارات» است و كاظمين كنار قبر شيخ مفيد دفن گرديده است. ابن قولويه كه در قم دفن است و مقبره اي معروف در نزديكي مقبره بزرگ شيخان دارد، پدر اين شيخ جليل القدر و از برگزيدگان سعد بن عبدالله اشعري قمي است.(25)

نجّاشي درباره اش مي نويسد:

«جعفر بن محمد بن موسي بن قولويه، أبوالقاسم و كان يلقّب مَسْلَمَة من خيار أصحاب سعد، و كان أبوالقاسم من ثقات أصحابنا و أجلاّئهم في الحديث والفقه، و روي عن أبيه و أخيه عن سعد، و قال سمعت من سعد الاّ أربعة أحاديث، و عليه قرأشيخنا أبوعبدالله الفقه و منه حمل، و كل مايوصف به الناس من جميل و ثقة فهو فوقه، (و) له كتب حسان، كتاب مداواة الجسد، و... قرأت أكثر هذه الكتب علي شيخنا أبي عبدالله رحمةالله و علي الحسين بن عبيدالله رحمه الله.»(26)

علامه حلّي ضمن بيان آنچه در بالا گفته شد، وفات ابن قولويه را به سال 369 ه.ق. نوشته است.(27)

د) روايت حضرت امام جوادعليه السلام:

ابن قولويه در «كامل الزيارات» به نقل از پدرش و برادرش و گروهي ديگر، از أحمد بن ادريس و ديگران، از العمركي بن علي البوفكي، از يك نفر ديگر، از حضرت امام جوادعليه السلام روايت كرده كه فرمود: «كسي قبر عمّه ام را در قم زيارت كند، بهشت پاداش اوست»

اصل روايت از اين قرار است:

حَدَّثَني أبي و أخي والجماعةُ، أحمدبن ادريس و غيره، عم الحمركي بن علي البوفكي، عمّن ذكره، عن ابن الرضاعليه السلام، قال: «مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتي بِقُمَّ فَلَهُ الجَنَّةُ.»(28)

بررسي

ابن قولويه اين روايت را - حدّاقل - با سه طريق از پدرش و برادرش و گروهي ديگر؛ - حدأقلّ - با دو طريق از احمد بن ادريس و ديگران، از عمركي بن علي بوفكي، از كسي كه عمركي از او نقل نموده، از حضرت امام جوادعليه السلام نقل نموده است. بديهي است مراد از «گروهي ديگر» و «ديگران»، بيش از يك نفر است.

اين روايت با سخن شيخ طوسي كه «عمركي» را از اصحاب امام حسن عسكري عليه السلام برشمرده منافات دارد.(29) و به سبب معلوم نبودن راوي متّصل به امام عليه السلام، «مرفوع» است؛ به همين جهت، برخي آن را «ضعيف» دانسته اند.(30) اما علاّمه مجلسي ضمن بيان اين روايت، سندش را «معتبر» دانسته است.(31) پيش از اين، درباره ابن قولويه سخن رفت؛ اكنون ببينيم شرح حال ساير رجال اين روايت چگونه است:

1. محمد بن جعفر بن موسي بن مسرور بن قولويه قمّي.

وي پدر جعفر بن محمد معروف به ابن قولويه و علي بن محمد است. شيخ طوسي او را جزو كساني آورده كه از ائمه عليهم السلام روايت نكرده است. در شرح حال فرزندش - جعفر - گذشت كه وي از برگزيدگان اصحاب سعدبن عبدالله بوده و از او روايت نموده است. همو ملتزم شده است كه به جز از «ثقه» در كتابش روايت نكند.(32)

2. علي بن محمد بن جعفر بن موسي بن مسرور بن قولويه قمي.

وي برادر جعفر بن محمد و فرزند محمد بن جعفر است. آيةالله العظمي خويي در «معجم رجال الحديث»، درباره اش مي نويسد:

«ثقة، أخو جعفر بن محمد بن قولويه، و من مشايخه، روي عنه في عدّة موارد من كامل الزيارات، منها، الحديث 10، من الباب 8، في فضل الصلاة في مسجد الكوفة، و مسجد السهلة.»(33)

3. احمد بن ادريس بن احمد، أبوعلي الاشعري القمّي (... - 306 ق.)

نجّاشي درباره اش مي نويسد:

«احمد بن ادريس بن احمد أبوعلي الاشعري القمي: كان ثقة فقيها في أصحابنا، كثيرالحديث، صحيح الرواية، له كتاب نوادر، أخبرني عدّة من أصحابنا اجازة، عن أحمد بن جعفر بن (سفين) سفيان عنه، وفات أحمد بن ادريس بالقرعاء سنة 306 من طريق مكّة علي طريق الكوفة.»(34)

علامه حلّي درباره اش مي نويسد:

«احمد بن ادريس أبوعلي الاشعري القمّي، كان ثقة في اصحابنا فقيهاً كثرالحديث، صحيح الرواية، مات بالفرعاء في طريق المكّة، علي طريق الكوفة سنة ستّ و ثلاثمائة رحمةالله، اعتمد علي روايته»(35)

شيخ طوسي نيز مي نگارد:

«كان ثقة في أصحابنا، فقيهاً، كثيرالحديث صحيحه، و له كتاب النوادر، كتاب كبير كثيرالفائدة»

همو وي را از اصحاب امام حسن عسكري عليه السلام بر شمرده چنين مي نويسد:

«ألحقه عليه السلام و لم يروعنه»

آيةالله العظمي خوي، وي را از كساني مي داند كه از عمركي بن علي روايت كرده است:

«أحمد بن ادريس القمّي الاشعري، يكنّي أباعلي، و كان من القواد.»(36)

4. عمركي بن علي بن محمد البوفكي النشابوري(37):

نجّاشي درباره اش مي نويسد:

«شيخ من أصحابنا، ثقة، روي عن شيوخ أصجابنا، منهم: عبدالله بن جعفر الحميري، له كتاب الملاحم، أخبرنا أبوعبدالله القزويني قال: حدّثنا أحمد بن محمد بن يحيي، قال: حدّثنا أحمد بن ادريس، قال: حدّثنا محمد احمد بن اسماعيل الطوي، عن العمركي، و له كتاب نوادر.»(38)

شيخ طوسي در رجالش، وي را از أصحاب امام حسن عسكري عليه السلام برشمرده است.(39)

پي نوشت:

1) تاريخ قم، ص 214 - 215؛ بحارالانوار الجامعة لدور أخبار الائمّة الاطهار، ج 99، ص 265 - 267. (علامه مجلسي اين روايت را به نقل از «تاريخ قم» نوشته و نام نويسنده كتاب را به اشتباه، «حسين بن محمد قمي» نگاشته است كه به نظر مي رسد«تصحيف» باشد)؛ بحارالانوار، ج 48، ص 316 - 317 (پايان روايت، اين گونه نوشته شده است: «قال عليه السلام ذلك و لم تحمل بموسي عليه السلام أمّه». در اين جلد، نام نويسنده كتاب تاريخ قم به درستي نگاشته شده است). نيز. ر.ك: وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعة، ج 1، ص 451، ب 94؛ مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 10، ص 368 - 369؛ ميزان الحكمة، ج 5، ص 2290 و انوارالمشعشعين، ص 209 - 210.
2) تاريخ قم، ص 215؛ بحارالانوار، ج 99، ص 267 و ج 48، ص 316 - 317؛ تحفةالزائر، ص 378؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 369 و انوارالمشعشعين، ص 210.
در برخي از نسخه هاي چاپي بحارالانوار، به جاي «تُعادِلُ»، تَعْدِلُ آمده و در ديگر منابع، «تُعادِلُ» آمده است. به نظر مي رسد «تصحيف» باشد.
3) مجالس المؤمنين، ج 1، ص 83.
4) رياض العلماء، ج 1، ص 318؛ بحارالانوار، ج 1، ص 42؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 365 و اعيان الشيعه، ج 5، ص 246 - 247.
5) مستدركات علم رجال الحديث، ج 3، ص 38 - 39.
6) خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 365 - 366.
7) بحارالانوار، ج 1، ص 42.
8) ر.ك: بارگاه حضرت فاطمه معصومه عليها السلام تجليگاه حضرت فاطمه زهراعليها السلام، ص 22.
9) اعلام النساء المؤمنات، ص 576 - 577.
10) كتب اربعه حديث شيعه عبارتند از: «كافي، من لا يحضره الفقيه، التهذيب، و الاستبصار» و شرح هايي كه برآنها نوشته شده عبارت استاز: «مرآت العقول» (شرح مجلسي دوم بركافي)، «صافي» و «شافي» (شرح فارسي و عربي ملا خليل قزويني بركافي)، «لوامع صاحبقراني (شرح مجلسي اوّل بر من لايحضره الفقيه). و سه كتاب «وافي»، «وسائل الشيعه» و «بحارالانوار» نيز معروف به «جوامع ثلاثة» هستند كه از «محمدون ثلاث دوم» مي باشند. (ر.ك: علم الحديث، ص 75 - 92).
11) ثواب الاعمال، ص 89؛ عيون اخبارالرضاعليه السلام، ج 2، ص 267؛ بحارالانوار، ج 99، ص 265 - 267؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 451 - 452؛ انوارالمشعشعين، ص 210.
12) كامل الزيارات، ص 324 - 325، ب 106؛ ثواب الاعمال، ص 124؛ عيون اخبارالرضاعليه السلام، ج،2 ص 267؛ بحارالانوار، ج 99، ص 265؛ تحفةالزائر، ص 378؛ وسائل الشيعه، ج 1، ص 451 - 452؛ انوار المشعشعين، ص 210.
13) بحارالانوار، ج 99، ص 265 - 267 و ج 48، ص 316 (در اين جلد از بحارالانوار تا «من زارها عارفاً بحقّها فله الجنّة» آمده و آداب و متن زيارتنامه نيامده است.) تحفة الزائر، ص 378 - 379؛ عيون اخبارالرضاعليه السلام، ج 2، ص 267 (نيز بدون ذكر زيارتنامه)؛ سفينةالبحار، ج 2، ص 376-377؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 368 - 369؛ انوارالمشعشعين، ص 210 - 211؛ عمدةالزائر، ص 398 - 400 و المزار (خوانساري) ص 108 - 115.
14) رياحين الشريعه، ج 5، ص 35؛ ناسخ التواريخ، ج 3، ص 68؛ امامزادگان معتبر ايران، ص 10، زندگاني حضرت معصومه، ص 20 و ديعه آل محمد فاطمه معصومه، ص 9.
15) زبدة التصانيف، ج 6، ص 159.
16) رجال نجاشي، ص 389 - 393.
17) رجال، علامه حلّي، ص 148.
18) معجم رجال الحديث، ج 16، ص 315 - 326.
19) مناقب آل ابي طالب، (ابن شهرآشوب)، ج 4، ص 425 و مجالس المؤمنين، ج 1، ص 453.
20) رجال نجاشي، ص 262 - 263؛ نيز. ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 11، ص 368 - 369.
21) رجال علامه حلّي، ص 94.
22) همان، ص 194.
23) رجال طوسي، ص 437.
24) معجم رجال الحديث، ج 17، ص 284 - 285.
25) الكني والألقاب، ج 1، ص 392 - 393.
26) رجال نجاشي، ص 124 - 125.
27) رجال علامه حلي، ص 31، تاريخ وفات «ابن قولويه» را سال 367 و 368 ه .ق. نيز نوشته اند.
28) كامل الزيارات، ص 324 - 325؛ وسايل الشيعه، ج 14، ص 451؛ بحارالانوار، ج 99، ص 265 و ج 48، ص 316؛ تحفةالزائر، ص 378؛ ميزان الحكمة، ج 5، ص 2290؛ سفينةالبحار، ج 2، ص 374.
29) رجال طوسي، ص 401؛ نيز ر.ك: كامل الزيارات، (پاورقي)، ص 538؛ معجم رجال الحديث، ج 13، ص 155.
30) كامل الزيارات، (پاورقي) ص 538.
31) تحفةالزائر، ص 378.
32) معجم رجال الحديث، ج 17، ص 167 - 168.
33) معجم رجال الحديث، ج 12،ص 161.
34) همان، ج 2، ص 41.
35) رجال علامه حلي، ص 15.
36) معجم رجال الحديث، ج 2، ص 41 - 42.
37) بوفك» از روستاهاي نيشابور است.
38) معجم رجال الحديث، ج 13، ص 155.
39) رجال طوسي، ص 401. نيز. ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 13، ص 155.